شیخ محمدجواد مغنیه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(آرشیو عکس و تصویر)
(آرشیو عکس و تصویر)
 
سطر ۱۴۵: سطر ۱۴۵:
 
</gallery>
 
</gallery>
  
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
[[رده:علمای معاصر|مغنیه،محمدجواد]]
 +
[[رده:شخصیت های سیاسی]]
 
[[رده:فقیهان]]
 
[[رده:فقیهان]]
 +
[[رده:مدفونین در حرم امام علی علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۳۰

آیت الله محمدجواد مغنیه (۱۴۰۰ - ۱۳۲۴ ق) از علمای شیعه و مبارز لبنان است که نقش مهمى در تقریب مذاهب اسلامى، دعوت مردم به وحدت و بیدارى اسلامى ایفا کرد. از دیدگاه مغنیه، انقلاب اسلامی ایران نظامی است که پا جای پای نظام اسلامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) گذاشته است. التفسیر الکاشف و فی ظلال نهج البلاغه از آثار مهم اوست.

Moghniye.jpg
نام کامل محمدجواد مغنیه
زادروز ۱۳۲۴ قمری
زادگاه لبنان
وفات ۱۴۰۰ قمری
مدفن نجف - حرم امام علی علیه السلام

Line.png

اساتید

آیت الله العظمی خوئی، شیخ محمدحسین کربلائی، سید حسین حمامی، ...


آثار

التفسیر الکاشف، التفسیر المبین، فی ظلال نهج البلاغه، ...

ولادت و خاندان

محمدجواد مغنیه، ‌فرزند شیخ محمود در سال ۱۳۲۲ هـ.ق در روستای «طیردبا» لبنان به دنیا آمد. محمدجواد هنوز ۴ بهار را ندیده بود که مادرش را از دست داد. پدرش پس از آن، لبنان را به قصد عراق ترک کرد و محمدجواد در نجف، خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. شیخ محمود که از علمای معروف لبنان بود، بعد از ۴ سال اقامت در نجف، به دعوت مردم منطقه عباسیه، به جبل‌عامل لبنان بازگشت. ولی در سال ۱۳۳۴ هـ.ق به دیدار حق شتافت. محمدجواد از همان کودکی تلاش کرد که روی پای خود بایستد.

«آل مغنیه»: مغنیه اگر به ضم میم و سکون غین و تشدید یاء خوانده شود، اسم فاعل به معناى بى نیازکننده خواهد بود. اما این احتمال نیز وجود دارد که میم آن مفتوح و همانند مرثیه، مصدر میمى باشد به معناى بى نیاز بودن. علت این نام گذارى شاید از آن رو بوده که جد اعلاى این خاندان در قرن ششم هجرى از شهرى در الجزایر که به همین نام است (مغنیه) به جبل عامل آمده است و مردم آن منطقه او را «مغنیه» نام نهاده اند.

به هر حال «آل مغنیه» در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب، بزرگان زیادى به عظمت و شرافت معروف اند.[۱]

تحصیلات و اساتید

محمدجواد که تشنه فراگیری دانش بود، تصمیم گرفت برای تحصیل علم، به نجف برود. محمدجواد پیش از رفتن به نجف، کتاب «اجرومیه» و مقداری از «قطر الندی»[۲] را خوانده بود. او «قطر الندی» را پیش برادر بزرگتر خود شیخ عبدالکریم (۱۳۱۱ـ۱۳۵۴ هـ.ق)، تکمیل کرد. وی مجتهد بود و کتاب القضا و کتاب الارث از آثار اوست.[۳] ولی «اجرومیه» را نزد سید محمدسعید فضل‌الله (۱۳۱۶ـ۱۳۷۳ هـ.ق) که شاعری دانشمند و باتقوا بود دوباره خواند. وی همچنین منطق، مطول و مقداری از اصول را نزد این عالم بزرگوار خواند.

محمدجواد مغنیه جلد دوم کفایه الاصول و قسمتی از مکاسب را نزد آیت الله العظمی خوئی خواند. او جلد دوم کفایه الاصول را دوباره نزد مرحوم شیخ محمدحسین کربلائی خواند. محمدجواد حدود ۶ سال شاگرد مرحوم سید حسین حمامی بود.

محمدجواد پس از مرگ برادرش، نجف را به سوی «معرکه» (یکی از روستای جبل‌عامل) ترک گفت. مردم استقبال گرمی از او نمودند تقاضا کردند که به جای برادرش منصب امامت جماعت را به عهده بگیرد. مغنیه نیز قبول نمود و در کنار اقامه نماز جماعت، به تدریس قرآن و معارف پرداخت.

مغنیه برای این که بتواند از اوقات خود بهتر استفاده کند، به وادی السروه (محلی در جنوب طیر حرفا) می‌رفت. شیخ در آن جا توانست کتاب های نیچه، شوپنهاور، ولز، تولستوی، عقاد، طه حسین و توفیق الحکیم را مطالعه کند.

آثار و تألیفات

  1. المرآة
  2. الکمیت و دعبل: این کتاب چاپ نشد و فقط خلاصه‌ای از آن در کتاب «من هنا و هناک» ص ۳۰۳، به نام «الکمیت» چاپ شده است.
  3. الاحکام الشرعیّه للمحاکم الجعفریه
  4. التضحیّه: این کتاب به نام «مجالس الحسینیه» چاپ شده است.
  5. مع بطلة کربلاء: دارالاندلس در سال ۱۳۸۰ قمری آن را چاپ کرده؛ این کتاب و التضحیه به نام «الحسین و بطلة کربلاء» نیز منتشر شده است.
  6. من زوایا الادب
  7. الوضع الحاضر فی جبل العامل. (این کتاب از اولین آثار به چاپ شده مرحوم مغنیه است.)
  8. الشیعه والتشیع: به فارسی، با نام «شیعه و تشیع»، توسط سید شمس الدین مرعشی ترجمه و منتشر شده است.
  9. مع الشیعه الامامیه: در سال ۱۳۷۴ هـ.ق چاپ شد.
  10. الاثنا عشریه و اهل البیت؛ سه کتاب اخیر در مجموعه‌ای به نام «الشیعه فی المیزان» چاپ شده است.
  11. اهل البیت
  12. الشیعه والحاکمون: توسط استاد مصطفی زمانی ترجمه شد و در سال ۱۳۴۶ هـ.ش با نام «تاریخ خلفا بنی امیه و بنی عباس» و در سال ۱۳۴۷ هـ.ش با نام «شیعه و زمامداران خودسر» منتشر شد.
  13. الاسلام مع الحیاة
  14. الله و العقل: این کتاب که در سال ۱۳۷۸ هـ.ق چاپ شده پاسخ کتاب الله و الانسان، نوشته محمود مصطفی می‌باشد. الله و العقل با نام «خدا و خرد» با ترجمه علی اکبر صبا منتشر شده است.
  15. شبهات الملحدین و الاجابة عنها
  16. النبوة و العقل
  17. الآخرة و العقل: با ترجمه آقای کامل خیرخواه، به نام «معاد از نظر عقل» منتشر شده است.
  18. المهدی المنتظر و العقل: با ترجمه وحید دامغانی و با عنوان «زمامدار آینده» چاپ و منتشر شده است.
  19. امامة علیّ و العقل
    الحسين علیه السلام و بطلة كربلا - یکی از آثار آیت الله مغنیه
  20. علی و القرآن: این کتاب با عنوان «خورشید ایمان» توسط یوسف صدیق عربانی و با عنوان «علی و قرآن» توسط محسن بهبهانی ترجمه و چاپ شده است.
  21. الحسین فی القرآن: با عنوان «شهادت، حسین، قرآن» توسط محمد رسول دریایی ترجمه و چاپ شده است.
  22. مفاهیم انسانیه فی کلمات الامام الصادق علیه السلام با نام «مردان پاک از نظر امام صادق علیه السلام» توسط مرحوم مصطفی زمانی ترجمه و چاپ شده است.
  23. بین الله و الانسان
  24. الاثنا عشریه؛ یازده کتاب اخیر در مجموعه‌ای با عنوان «عقلیات اسلامیه» چاپ شده است.
  25. مذاهب و مصطلحات فلسفیه
  26. الفقه علی المذاهب الخمسه: که در سال ۱۳۷۹ هـ.ق چاپ شده است.
  27. قیم اخلاقیه فی فقه الامام الصادق علیه السلام
  28. فضائل الامام علی علیه السلام
  29. دول الشیعه: ترجمه محمد بحرینی کاشمری، با عنوان «دولت‌های شیعه، در طول تاریخ» چاپ شد. همچنین با ترجمه محمد آیت اللهی، به ضمیمه کتاب «امیرمؤمنان و آذربایجان» چاپ شد.
  30. علی و الفلسفه
  31. معالم الفلسفه الاسلامیه: با ترجمه محمدرضا عطائی، به عنوان «خطوط برجسته‌ای از فلسفه و کلام اسلامی» چاپ شده است.
  32. نظرات فی التصوف: ترجمه محسن بهبهانی، با عنوان «نگاهی به تصوف و کرامت‌های صوفیان» چاپ شده است.
  33. فلسفه المبدأ و المعاد
  34. فلسفه التوحید و الولایه
  35. الاسلام بنظریه عصریه؛ نه کتاب اخیر در مجموعه‌ای به نام «فلسفات اسلامیه» نیز چاپ شده است.
  36. مع علماء النجف
  37. هذا هی الوهابیّه: در سال ۱۳۸۴ هـ.ق چاپ شده است؛ سید ابراهیم سید علوی آن را با عنوان «این است آیین وهابیت» ترجمه کرد، که در سال ۱۳۵۱ ش چاپ شد.
  38. من هنا و هناک
  39. الوجودیه و الغثیان
  40. فقه الامام الصادق علیه السلام: ۳ مجلد
  41. التفسیر الکاشف: ۷ مجلد
  42. فی ظلال نهج البلاغه: ۴ مجلد
  43. فلسفه اخلاق فی الاسلام
  44. علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید
  45. اصول الاثبات فی فقه الجعفری
  46. التفسیر المبین: در حاشیه قرآن چاپ شده است.
  47. تفسیر الصحیفه السجادیه
  48. من ذا و ذاک
  49. صفحات لوقت الفراغ
  50. تجارب محمدجواد مغنیه بقلمه: در سال ۱۴۰۰ هـ.ق چاپ شده است.
  51. من آثار اهل البیت
  52. دلیل الموالی للنبی و آله
  53. من وحی الاسلام
  54. اسرائیلیات
  55. المختصر الجامع فی فقه جعفر الصادق علیه السلام: مغنیه پیش از پایان نگارش این کتاب از دنیا رفت.

ویژگی‌های شیخ مغنیه

قاضی عادل:

شیخ محمدجواد در سال ۱۳۶۷ هـ.ق قاضی شد و سال بعد، مشاور عالی و از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ رئیس دادگستری شیعیان لبنان شد. بعد از این که از ریاست عزل شد، تا سال ۱۳۷۸ هـ.ق به عنوان مشاور باقی ماند. او در مدتی که در دادگستری بود، سعی کرد به عدالت رفتار کند. مثلاً در سال ۱۳۷۶ هـ.ق وزیر کشاورزی (کاظم الخلیل) به او گفت: خواسته مرا انجام بده تا در ریاست ابقا شوی. مغنیه جواب داد: ثابت ماندن دینم، مهم است؛ کرسی ریاست، سایه‌ای رفتنی است.

فقیه مجدد:

«...به عقیده بعضی، مغنیه مجدد فقه است. به عبارت دیگر، او انسانی است که با زمان به جلو گام برمی‌داشت... او به این واقعیت رسیده بود که زندگی در حال دگرگونی و تغییر است و یکی از صفات حیات و زمان، تغییر است و اسلام برخی از مسائل عصر جدید را می‌پذیرد و برخی را رد می‌کند.

کتاب های او پر از نصوص صریح و روشن است. لذا آن چه از مسائل زندگی امروزه را که با شرع مقدس و سنت رسول خدا و فقه و احادیث اهل بیت تباین و تضاد دارد و در میان مردم رواج داده شده، رد کرده است».[۴]

شهید صدر می‌نویسد: «اکنون برای نخستین بار، ملاحظه می‌کنیم که عنصر فهم اجتماعی نصوص، به صورتی مستقل مطرح می‌شود و هنگامی که برخی از بخش های کتاب «فقه الامام الصادق» را می‌خوانم، می‌بینم استاد بزرگ ما، شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود این موضوع را طرح کرده و با دست خویش، فقه جعفری را به شکلی زیبا از نظر شیوه و تعبیر و بیان درآورده است... با آن که من اکنون درباره فهم اجتماعی نص، با احتیاط سخن می‌گویم، باز هم ایمان دارم قاعده‌ای که استاد محقق ما مغنیه، برای این موضوع وضع کرده است، گره بزرگی را در فقه می‌گشاید».[۵]

منادی وحدت:

شیخ مغنیه به وحدت اعراب و مسلمانان می‌اندیشید و عقیده داشت که علت دشمنی اهل تسنن با شیعیان، عدم آگاهی آنان از عقاید اصیل شیعه است.[۶] محمدمهدی شمس الدین می‌گوید: «مهمترین نگرانی شیخ محمدجواد مغنیه در این بحران فتنه‌انگیز که گریبان‌گیر ما شده است، «وحدت ملی»، «وحدت اسلامی» و «جنوب لبنان» بود».

شیخ محمود شلتوت مصری از بانیان «دارالتقریب بین المذاهب» و از منادیان وحدت اسلامی بشمار می‌رود. محبوبیت او در بین علماء شیعه به سبب صدور فتوای او بر «جواز عمل به فقه شیعه» است. شیخ مغنیه در سال ۱۳۸۲ هـ.ق در مصر، ‌با شیخ شلتوت ملاقات کرد. او در شرح دیدارش می‌نویسد:[۷]

«به خانه شلتوت رفتم از من استقبال کرد و خوش آمد گفت. وقتی سخن از شیعه به میان آمد، او گفت: شیعیان، الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس می‌شد، تا این که بپادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهرا را از نور خیره کننده و فوائد آن محروم کردند. من به او گفتم: علما شیعه شما را محترم می‌شمارند، چون ارزش خدمات شما را به دین می‌دانند و جرأت شما را در بیان حق و عدل که از ملامت هیچ کس نمی‌هراسید، می‌ستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را حق امام علی علیه السلام می‌دانند، ولی عقیده دارند که نباید به اختلافی دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد؛ ‌همان طورکه امام علی این کار را کرد. او به حاضران در جلسه گفت: سنیان این حقیقت را نمی‌دانند».

نویسنده مبارزه:

مغنیه، ‌اسرائیل را ساخته دست آمریکا می‌دانست و آمریکا را بزرگترین دشمن اسلامی معرفی می‌کرد. مبارزات او سفارت آمریکا را وادار کرد تا به هر نحوی، شیخ مغنیه را از مبارزه بازدارد. وقتی از او خواستند به دیدار «رزولت» برود، جواب داد: «...آمریکا سخت‌ترین دشمن اسلام و امت عربی است. آمریکا، اسرائیل را به وجود آورد و دست به قتل فلسطینی‌یان زد و آنان را از سرزمین‌شان بیرون راند و با خون فرزندان‌مان زمین فلسطین را رنگین کرد. برادران ما به وسیله اسلحه‌هایی کشته می‌شوند که آمریکا به اسرائیل داده است... با همه این ها، مرا دعوت می‌کنید که به دیدار ناوگان ششم بروم؟».[۸] این شجاعت شیخ مغنیه از دید روزنامه‌ها مخفی نماند و روزنامه «محرر» از حرکت او با عنوان «هذا عربی عزیز» تقدیر کرد.[۹]

مغنیه علما را برای مبارزه با استعمار به کمک طلبید و از آن ها خواست تا حکم واقعی اسلام را برای مبارزه با استعمارگران صادر کنند، ولی به ندای او جوابی داده نشد. مغنیه نوشت: «بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، عرب‌ها به آمریکا نفت نفروختند و نفت بسیار گران شد. ما هم خدا را شکر کردیم؛ ولی مدتی بعد، دوباره معامله نفت شروع شد. این حقیقت را همه می‌دانیم که آمریکا و اسرائیل، سلاطین ستمگری هستند و بر این مطلب، ظلم آمریکا در ویتنام و... گواه است. با همه این ها، اموال عرب (نفت) بدون این که خود بخواهند، سلاحی می‌شود علیه تمام ملت های مستضعف... آن گونه که من احساس می‌کنم، بعضی از فقیهان گوش خود را می‌بندند تا صدای مرا نشنوند! به گمان آنان، من حرف اشتباهی می‌زنم، ولی مگر آنان در فقه تدریس نمی‌کنند که فروش سلاح به دشمن حرام است؟ تقویت دشمن (به هر نحو) که بتواند انواع سلاح و هر آن چه که احتیاج دارد را بخرد، صد در صد حرام است و اگر اموال عرب (نفت) نباشد و آن را به آمریکا ندهد هیچ وقت آمریکا نمی‌تواند به اسرائیل مساعدت مالی و نظامی بکند...».[۱۰]

وی بارها فریاد زد: «چه ننگی بالاتر از این که مسلمانان و اعراب، در مسئله اسرائیل این چنین بی‌خاصیت و بی‌تفاوت شده‌اند؟» ولی گوش شنوایی نبود که به ندای او پاسخ دهد. مرحوم مغنیه در کنار مبارزات سیاسی، از تهاجم فرهنگی غافل نبود. کتاب «الله والعقل» را در رد کتاب مصطفی محمود به نام «الله والانسان» نوشت و نیز مقالات فراوانی در رد مادی‌گری،‌ کمونیست و... دارد.

حامی انقلاب ایران:

از دیدگاه مغنیه، انقلاب اسلامی ایران نظامی است که پا جای پای نظام اسلامی حضرت پیغمبر گذاشته است.[۱۱] او بعد از ذکر حدیث «رجل من اهل قم، یدعو الناس الی الحقّ یجتمع معه قوم کزبر الحدید لاتزلّهم الریاح العواصف، ولایملّون من الحرب ولایجبنون، و علی الله یتوکلون، والعاقبه للمتقین».[۱۲] می‌نویسد: این توصیف، صادق‌ترین وصف نسبت به امام خمینی و یارانش می‌باشد.

او بیشتر زندگی و درس و تدریس خود را در شهر قم گذرانید و در آن شهر دعوت خدا را بر ضد شاه اعلام نمود، و سرانجام از آن شهر تبعید گردید. دعوت وی، دعوتی بر مبنای حق و عدالت است و هر حقیقت گرا و مخلص به آن دعوت، لبیک می‌گوید. فرد باطل از آن دعوت می‌هراسد، و خداوند سرپرست و دوست پرهیزکاران و متقیان است.[۱۳]

او درباره انقلاب اسلامی گفت: انقلاب اسلامی ایران، ضربه‌ای کوبنده بر دشمنان اسلام و انسانیت وارد آورده است.[۱۴] وی درباره شهید مطهری گفت: استاد مطهری، خطیبی از خطبای منبر حسینی بود که کارش، افشادن روح فداکاری و عزت در قلوب مردم و عاملی در انفجار انقلاب بر ضد ظلم و تجاوز بود.[۱۵]

وفات

مرحوم شیخ مغنیه از بیماری قلبی رنج و سرانجام در ۱۹ محرم ۱۴۰۰ هـ.ق در لبنان دار فانی را وداع گفت. جسد مطهر وی به نجف اشرف منتقل و سپس آیت الله العظمی خویی بر وی نماز گذارد و در یکی از اتاق‌های حرم امام علی علیه السلام دفن گردید.[۱۶]

پانویس

  1. رازى، ۱۳۵۲: ۳/۲۷۱.
  2. کتابی در موضوع نحو است، ‌تألیف ابن محمد عبدالله جمال الدین بن یوسف، معروف به ابن هشام (۷۰۸ـ۷۶۱ هـ.ق).
  3. اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹.
  4. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، لطیف راشدی، ص ۱۳ و تجارت محمدجواد مغنیه، ص ۵۸۱.
  5. مجله فقه، مهدی مهریزی، ش ۳، بهار ۱۳۷۴، ص ۲۸۸.
  6. الشیعه فی المیزان، ص ۲۸۱.
  7. همان، ص ۳۰۱.
  8. تجارب محمدجواد مغنیه، ص ۳۸۶.
  9. همان، ص ۳۸۷.
  10. همان، ص ۴۲۱.
  11. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، ص ۴۳.
  12. سفینه البحار، ج ۷، ص ۳۵۸.
  13. اندیشه‌‌های سیاسی مغنیه، ص ۴۴.
  14. همان، ص ۴۸.
  15. همان، ص ۵۱.
  16. همان، ص ۵۳۹.

منابع

  • تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد ۳، زندگی نامه "شیخ محمد جواد مغنیه" از عباسعلی مردی قشلاقی.
  • باشگاه اندیشه، بازیابی: ۲۹ بهمن ۱۳۹۲.

آرشیو عکس و تصویر