شهيد على هاشمى سنجانى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۳۷ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



آواى آزادى

وطن و خانواده

در ناحيه اى سرسبز و خرم در غرب اراك، آبادى باصفاى سنجان آرميده است. مردمان اين روستا از طريق زراعت و دامدارى روزگار مى گذرانند و با زحمت و مشقت در تكاپوى رزق حلال اند. آنان در ضمن تلاش براى معاش، به امور مذهبى عنايتى ويژه دارند و حرمت مؤمنين و اهل تقوا را پاس مى دارند. از جمله شخصيت هاى مورد احترام اين ديار، كشاورز پرهيزگارى بود كه در كنار همسر خويش سيده علويه در بين سكنه اين ناحيه، زندگى سالمى را آفريده بود. به همين دليل، مردم آبادى او را بزرگ داشته و احترامش را بر خود لازم مى دانستند.

ولادت و دوران كودكى و نوجوانى

سيده علويه كه زن دانش دوست و مؤمنى بود، نسبت به پرورش اخلاقى فرزندان خود توجه خاصى مبذول مى داشت. وى در سال 1290 ش صاحب فرزندى گرديد كه به دليل علاقه بسيارش به حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام او را «على» ناميد؛ تا در آينده از جرعه‌نوشان چشمه جوشان ولايت گردد و راه آن انسان والا و بزرگ را ادامه دهد. چون اين كودك دوران رشد اوليه خود را پشت سر نهاد، مادرش نخست او را براى تحصيل علم، به مكتب‌خانه اى در همان محل فرستاد. اين كودك نوخاسته، براى كسب مدارج علمى و فضيلت هاى انسانى با ترغيب، تشويق و راهنمايى هاى آموزنده و ارزنده آن بزرگ بانو به مسير هدايت رهنمون شد. اين مادر موجب آن گرديد تا يكى از نهال هاى ارزش ها و فضايل، به شكوفايى برسد و در جهت تعظيم و تكريم باورهاى دينى بالنده گردد.

نخستين كسى كه على هاشمى را با مقدمات ادبيات و علوم دينى آشنا ساخت، مرحوم حاج شيخ عطاءالله فقيهى سنجانى بود كه در همان روستا مى زيست. هاشمى سنجانى در مدتى كوتاه، معارف و دانش هاى ابتدايى را به شايستگى نزد وى آموخت و براى ادامه تحصيل به شهرستان اراك عزيمت نمود.(1)

تحصيلات در اراك و قم

هاشمى سنجانى در حوزه علميه اراك، دوره سطح را نزد اساتيدى چون مرحوم آيت الله سلطان آبادى و حجت الاسلام والمسلمين آقا شيخ جعفر (نماينده مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى) و... فراگرفت و با درجات عالى از عهده امتحانات مربوطه برآمد و براى تكميل اين دوره عازم قم گرديد.

در حوزه بزرگ قم، شخصيتى چون آيت الله سيد محمد حجت كوه‌كمرى، كه انسانى آراسته به صفاى معنوى بود، به تعليم و تربيت طلاب مبادرت مى ورزيد، مرحوم على هاشمى نيز به اين جويبار پرفيض راه يافت و از محضر آن فقيه فقيد، در فقه و اصول بهره گرفت. چندى از خصوصيت هاى برجسته اين استاد سترگ به شاگردان مستعدش، از جمله هاشمى سنجانى نيز سرايت كرد.

شيوه خاص حضرت آيت الله حجت، در تدريس و دسته‌بندى مطالب، موجب مى شد تا نوشتن و فراگيرى درس، براى طلاب آسان شود. بعدها مرحوم هاشمى نيز اين روش را وقتى خود بر مسند استادى حوزه قرار گرفت، بكار برد. آيت الله حجت از تظاهر و خودنمايى مى گريخت و به اطرافيان سفارش مى كرد تا از تبليغ كردن براى او بپرهيزند. او در واقع علم خويش را با فضيلت زينت داده بود. وى شرح صدرى شگفت در برابر مخالفين داشت و نسبت به اهل بيت علیهم‌السلام علاقه اى فوق‌العاده نشان مى داد، اين خصال پسنديده براى بهره گيران محضر او، از جمله مرحوم هاشمى در خور توجه، عبرت و دقت بود.

مرحوم هاشمى به درس اصول مرحوم آيت الله بروجردى نيز راه يافت و با شيوه هاى عالى تحقيقى و پژوهشى اين مرجع عالي‌قدر، آشنا شد. بيان رسا و تقرير اين سيدالفقهاء براى امثال مرحوم هاشمى پركشش و سرشار از نشاط علمى و لذت معنوى بود. با ارتحال اين دو بزرگوار، مرحوم هاشمى در جلسه بحث حضرت آيت الله العظمى امام خمينى شركت كرد و از افاضات آن روح قدسى، در فقه و اصول و نيز فلسفه و عرفان بهره ها برد.

آنچه در درس امام براى او جالب و پرجاذبه مى نمود، ويژگى محقق‌پرورى او بود و دميدن روح نقادى و بررسى هاى علمى در انديشه هاى علماى سلف، به جان و روان شاگردان. او مشاهده مى كرد كه چگونه استادش مى كوشد تا حاضران در جلسه اش، علاوه بر حضور فيزيكى، يك شركت پرتحرك علمى و فكرى هم داشته باشند و در خصوص مطالب مطرح شده به بحث نشينند و با انديشه‌ورزى در امور مورد بحث با ابتكار و نوآورى، افكارى بديع بيافرينند.

اين جلسات براى شاگردان شايسته اى چون على هاشمى بسيار سازنده و رشددهنده بود و با ارتقاى سطح علمى و فكرى آن‌ها، آنان را افرادى وسيع‌نگر، ژرف‌بين و كنجكاو مى پروراند. حضور در اين درس ها نورانيت و شور فوق‌العاده اى ايجاد مى كرد. شاگردان با نصايح و اندرزهاى حضرت امام كه خود، در زندگى آن‌ها را پياده كرده و قلباً بدان معتقد بود، در كنار تحصيل و معارف دانش هاى مورد نياز به كسب اخلاق و مكارم انسانى مى پرداختند و از خودخواهى و ديگر رذايل دنيايى مى رهيدند.

شهيد هاشمى سنجانى در چنين فضايى به موازات كسب مدارج علمى، در طريق پرورش هاى اخلاقى و تعالى روحى خود گام برمى دارد. او در كنار تحصيل فقه، اصول، ادبيات، منطق، فلسفه و ديگر علوم اسلامى و با توفيق در خودسازى و تهذيب نفس، ممتاز و برجسته مى گردد.(2)

شهيد هاشمى سنجانى ضمن استفاده از محضر امام به يك ويژگى او، توجه ويژه اى داشت. او مى ديد كه اين استاد بزرگ چگونه در درس و بحث و تمام امور زندگى خود برنامه‌دار و بسيار منظم است؛ و همين برنامه سبب شده تا او بتواند در كمترين زمان ها، بيشترين فعاليت ها را انجام دهد و لحظات عمر خود را بابركت و مفيد نمايد. نظم امام فرياد رساى اين حقيقت بود كه هر گونه تلاش بيهوده، سخن نابجا، فكر بى مورد و كلّاً امورى كه بعدها موجب ندامت مى شود، بايد از زندگى حذف گردد.

شهيد هاشمى سنجانى از حوزه درسى آيت الله العظمى سيد محمدرضا گلپايگانى هم بهره مند شد. درس هاى چنين استادانى از شهيد هاشمى يك روحانى متفكر و متعهد، عارفى عميق، شاعرى توانا، انسانى باتقوا و اهل فضيلت و عاشقى دل‌سوخته نسبت به خاندان ولايت و طهارت، ساخت.(3)

آن شهيد سعيد موفق گرديد تا از حضرات آيات عظام: حجت، سيد ابوالحسن اصفهانى، بروجردى، حكيم، سيد عبدالله شيرازى، امام خمينى و گلپايگانى در امور شرعى و فقهى به كسب اجازاتى نائل گردد. وى پس از طى مراحل علمى در حوزه مقدس قم به عنوان مدرس علوم دينى، چند سالى را به تدريس پرداخت و شاگردانى متعهد و متقى را پرورش داد.(4)

اخلاق و رفتار

شهيد هاشمى در طول دوران زندگى بابركت خويش، اين توفيق را بدست آورد تا به لطف خداوند و پرورش هاى خانوادگى و نيز تحت تأثير توصيه هاى استادان خويش، در جهت كسب فضايل و خوبى ها بكوشد و ذهن و روح خويش را به خصالى نيكو زينت دهد. اينك به برخى از صفات برجسته او اشاره مى كنيم:

1- علاقه به اهل بيت علیهم‌السلام:

شهيد هاشمى سنجانى كه از همان اوان نوجوانى به پالايش درون، مى پرداخت. به موازات آن نيز نسبت به ساحت قدس الهى و فرستادگان و اولياى امر بصيرت مى يافت و رايحه محبت توحيدى از قلبش عطرى جان فرا مى تراواند. رابطه او با خاندان عصمت و طهارت بر اساس يك پيوند قلبى بر پايه شوق و علاقه اى كه در شناختى عميق و آگاهى گسترده ريشه داشت، استوار گرديده بود.(5)

او با وجود پيمودن مسيرهاى علمى، خود را از ارتباط قلبى با ستارگان فروزان آسمان ولايت و امامت بى‌نياز نمى ديد. وى چون از امامان شيعه سخن به ميان مى آورد، عشق به ساحت مقدس آن رادمردان عالم بشريت كه مشعل هدايت و ولايت را بدست دارند، از تمام وجودش لبريز مى شد. در تدريس، سخنرانى، وعظ، خطابه و هر زمينه اى كه وى لب به سخن گفتن مى گشود، نخست كلامش را با آيات قرآنى و روايات اهل بيت علیهم‌السلام زينت مى داد.

او در مناسبت هاى سالروز ولادت يا شهادت ائمه، مجلس را، نسبت به اين خاندان، سرشار از عشق، شور و هيجان مى كرد و با سخن گفتن از مكارم آن بزرگواران و نيز مصائبى كه بر آنان رفته است، اشعار مدح يا مرثيه اى را كه خود سروده يا از ديگر شاعران بود، بر فراز منبر با التهاب خاصى مى خواند و با بهره گيرى از شيوه زندگى امامان، خود و مردم را به كرامت هاى عالى انسانى فرامى خواند و با الهام از سيره سياسى آن ستارگان درخشان، به روشنگرى و افشاگرى در خصوص رژيم هاى طاغوتى مى پرداخت.(6)

2- امر به معروف و نهى از منكر:

شهيد سنجانى در صحنه هاى گوناگون اجتماعى-سياسى با نصايح سودمند و سخنرانى هاى آموزنده خود، مردم را به نيكى ها ره مى نمود و از آنان مى خواست، تا از رذايل و گناهانى كه پرونده زندگى جاويدشان را تباه مى سازد، اجتناب كنند. بخشى از شيوه او در ستيز با ظلم و ستم آشكار شد. او در طول سال‌هاى سياه اختناق و ديكتاتورى و فشارهاى سياسى رژيم استبدادى، در خطابه هاى كوبنده خود، مبارزه با طاغوت را جزئى از برنامه‌هايش قرار داد و با شجاعت و شهامتى وصف ناپذير، پرده از سيماى كريه رژيم شاه برگرفت و او و اربابانش را رسوا كرد. به همين دليل چندين بار تحت تعقيب ساواك قم و اراك قرار گرفت و سال ها «ممنوع المنبر» بود و اجازه نداشت در محافل و مجالس به سخنرانى بپردازد.(7)

3- غيرت دينى:

اين شهيد به خون خفته، در تمام مراحل تبليغى و مواجهه هاى فردى و اجتماعى تنها براى خدا و حمايت از حريم دين و پاسداشت مقدسات، غضب مى نمود و چون اين گونه بود. خداوند دريچه هاى كاميابى معنوى را به رويش مى گشود. او هر كجا كه مى ديد قوانين اسلامى يا موازين شرعى پايمال مى شوند، سخت برمى آشفت و دمى نمى آسود، تا آن كه مطمئن شود جلو اين خلاف گرفته شده است.

او حتى وكالت مجلس شوراى اسلامى را هم بر حسب وظيفه شرعى پذيرفت، و از اين سنگر مهم و سرنوشت ساز، به انجام وظايف دينى و دفاع از قلعه و باروى باورها مبادرت ورزيد. وى با آنان كه نسخه هاى غربزدگى را براى شيعيان تجويز مى كردند، مبارزه اى بى امان را پيش مى گرفت و نيز با افرادى كه تحت تأثير مكاتب شرقى و بى اطلاع از اعتقادات مردم، مى خواستند انديشه هاى فانى مادى گرايى را بر جامعه دينى تزريق كنند، به مخالفت برمى خاست. او در راه همين مقاومت ها و استوارى ها براى دفاع از حقايق مسلم مكتب قرآن و عترت، توهين ها و زخم زبان هاى زيادى را از نااهلان شنيد؛ اما از اين حركات و تهديدهاى دشمنان نهراسيد و ثابت قدم تر بر جاى ماند؛ تا آن كه آماج توطئه منافقان كوردل شد.(8)

شهيد هاشمى در ايام وكالت در مجلس شوراى اسلامى و فعاليت در كميسيون امور اوقاف و كميته هاى امداد و خيرات از برخى مسايل رنج مى برد؛ چنانچه خودش به اين نكته اشاره كرده و مى گويد: «در اين اوقات بسيار رنج مى برم، و هر روز مقدارى كتب فقهى، به خصوص تحريرالوسيله امام، را به همراه خود به كميسيون مى برم و مسايل مورد نظر را براى آنان كه لازم است مى خوانم».(9)

4- زهد و پارسايى:

آن شهيد عزيز، تعلقات دنيايى را از صفحه ذهن و دل محو كرد و تنها يك تعلق را بر جاى نهاده بود و آن پيوستگى به حق بود. او از دنيا و وابستگى‌هايش، روى برتافت و براى گذران زندگى خود به حداقل امكانات بسنده كرد. وى با اين روش توانست هم به مقام حق تقرب يابد و راه تقوا و ايمان را مطمئن تر بپيمايد، و هم موقعيت افراد مستمند و نيازمند را بهتر درك كند و خود را به اين افراد نزديك تر سازد. اعراض از دنيا هم او را از معنويات بهره مند ساخت و ياد خدا را در قلب او زنده نگه داشت، و هم زندگى ساده و بى‌آلايشى را براى او تدارك ديد تا آنجا كه فريب جاه و مقام و مظاهر فناپذير آن را نخورد.(10) به دليل وجود همين حالات اخلاقى بود كه شهيد در مقابل ستمگران، پرصلابت و بى‌اعتنا و در برابر بندگان شايسته و مؤمن، فروتن و خاضع بود.(11)

بانگ بيدارى

شهيد هاشمى سنجانى در جلسات گوناگونى كه با ديگران داشت و حتى در مجلس شوراى اسلامى مى كوشيد افراد را متوجه حساب آخرت و ياد معاد نمايد؛ تا بر اساس اين آگاهى و بصيرت، در اصلاح اعمال و رفتار خود بكوشند. به عنوان نمونه وى در هشتاد و پنجمين جلسه علنى مجلس شوراى اسلامى، اظهار داشت: «ميل داشتم اين تذكر را بدهم كه تقريباً در جلسه دوم يا سوم بود كه وارد شدم، جزوه هايى كه مذاكرات جلسه سابق را (نشان) مى داد، به دست من دادند. وقتى نگاه كردم، ديدم تمام مذاكرات جلسه سابق در آن جزوه هست. ياد آياتى افتادم در قرآن، كه از آن جمله، اين آيه بود: «و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتاباً يلقيه منشورا اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيباً» اين جزوه گزارش يك مجلس را مى دهد؛ لكن آن نامه اى را كه روز قيامت بدست آدم مى دهند، گزارش تمام زندگى هفتاد و هشتاد ساله انسان را مى دهد، ولذا بايد بيدار شد».(12)

از آزادى تا آزادگى

سوء استفاده از واژه هاى خوب و مردم‌پسند از جمله مسائلى بود كه اين شهيد را سخت ناراحت و آزرده مى ساخت، به عنوان مثال، وقتى عده اى آزادى را، پديده اى جداى از اسلام و ديانت مطرح مى كردند، ايشان آزادى را به عنوان يكى از اهداف اصلى تمامى اديان آسمانى، برمى شمرد و مى فرمود: «اميرمؤمنان علیه‌السلام به فرزندش مى فرمايند: ولا تجعل نفسك عبداً لغيرك و قد جعلك اللّه حراً.

امام صادق علیه‌السلام در يك روايت مى فرمايد: خمس خصال من لم تكن فيه خصلة منها فليس فيه كثير مستمتع؛ پنج خصلت است كه هر كه ندارد، بهره اى در وجودش نيست. اولها الوفاء والثانيه التدبير والثالثه الحياء والرابعه حسن الخلق والخامسه و هى تجمع هذه الخصال، الحرية؛(13) وفا، تدبير، حيا و خوش خلقى و پنجمين آن‌ها كه اگر در انسان پيدا شود، ريشه همه خصال حسنه است آزادى است و بسيارى از خصال ناپسند و رفتارهاى ناروا در انسان، نشانگر آن است كه روح آزادى ندارد.

بعد آزادى را دو نوع مى داند: آزادى در عمل كه آدم هر چه دلش مى خواهد، انجام دهد و آزادگى از بندگى ديگران، كه كج روان از هر دو نوع آن سوء استفاده مى كنند، و به همين دليل نه حسابى و ارزشى براى بنده اى از عباد خدا قائلند و نه مرزى براى خودشان قائلند، و چقدر قلب ها از اين دغل آزادى ها كه اعمال مى كنند، ناراحت است؛ اما آن آزادى كه دين تجويز مى كند، شناخت خدا و عبادت براى اوست، كه آدمى را از قيد طاغوت ها مى رهاند و چون به بندگى خدا محدود مى شود، و اعتقاد پيدا مى كند كه خداوند از روى حكمت، مصلحت و لطف برنامه اى برايم قرار داد تا طبق آن رفتار و عمل كنم، از هر گونه تعلق اسارت آور، رهايى يافته و از روى آوردن به منكرات و خلاف هايى كه خداوند منع كرده، پرهيز مى كند و با اين روش پسنديده، آزادى به معناى حقيقى، دينى، عقلى و شرعى پديدار مى شود».

در پايان اين سخنان، شهيد هاشمى سنجانى مى گويد: «اين همه دعواى آزادى كه به راه انداخته اند، لغو مى باشد و آزاد آن كسى است كه در خط بندگى خدا و قرآن و رهبر عالى مقام، امام مى باشد و ساير نحوه ها و روش ها همه بندگى طاغوت است».(14)

به سوى قدسيان

شهيد هاشمى سنجانى در نخستين دوره مجلس شوراى اسلامى، با احساس مسئوليت براى اسلام و جامعه و نظام جمهورى اسلامى، با اكثريت آراء، از سوى مردم شهرستان اراك انتخاب شد. وى براى دفاع از ارزش هاى دينى، حفظ دستاوردهاى انقلاب اسلامى، رسيدن مردم به حقوق اجتماعى و اقتصادى و حل مشكلات آنان و مبارزه با گروهك هاى منحرف و تشكيلات ملى گرا، در اين سنگر مقدس، اهتمام ويژه اى مى ورزيد و با پشتكارى شگفتى در جهت تحقق اين شعائر گام برمى داشت و فعالانه وظيفه خويش را ايفا مى كرد؛ تا آن كه در هفتم تير ماه 1360، در جلسه اى مشورتى درباره اوضاع سياسى كشور، همراه با عده اى از دوستان و همسنگران خويش، به دست عمال شيطان بزرگ به شهادت رسيد و با شهادت خويش چهره جنايتكار استكبار را بيش از پيش رسواتر ساخت و به آرزوى ديرينه خود دست يافت.

در محفل عاشقانه فرزانه و مست × مى گشت سبوى كربلا دست به دست

ناگاه زخيل ناكثان دستى پست × هفتاد و دو پيمانه به يك سنگ شكست .

از آن شهيد آثار قلمى مخطوطى در زمينه هاى فقه، اخلاق، وعظ و اشعار عرفانى بر جاى مانده است. همچنين 6 فرزند پسر و دو فرزند دختر از يادگارهاى اين روحانى به خون خفته اند. پيكر پاكش در شيخان قم مدفون است.(15) يادش گرامى و راهش پر رهرو باد.

پى نوشت

(1). يادنامه شهداى مجلس شوراى اسلامى، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص 102 و 101.

(2). شهداى روحانيت شيعه در يكصد ساله اخير، على ربانى خلخالى، ج 1، ص 534.

(3). پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 160.

(4). يادنامه شهداى مجلس شوراى اسلامى، ص 102.

(5). شهداى روحانيت شيعه، ج اول، ص 534.

(6). «يادنامه شهداى هفتم تير»، روزنامه جمهورى اسلامى، چهارشنبه هشتم تير 1362، ص 9.

(7). «يادنامه سومين سالگرد شهداى هفتم تير»، قسمت ششم، روزنامه جمهورى اسلامى، تير 1363، ص 15.

(8). شهداى روحانيت شيعه، ج اول، ص 534: به نقل از يادداشت هاى حاج شيخ محمدباقر ملبوبى.

(9). از يادداشت هاى محمدباقر ملبوبى.

(10). شهداى روحانيت، ج اول، ص 534.

(11). «يادنامه شهداى هفتم تير»، روزنامه جمهورى اسلامى، هشتم تير 1362، ص 9.

(12). نطق قبل از دستور آن شهيد، در تاريخ 26 آذر 1359.

(13). خصال صدوق، ص 256، حديث 29، (باب خصال پنجگانه) چاپ تهران، اسلاميه، 1366، چاپ پنجم.

(14). شمع ها از گرمى مجلس حكايت مى كنند، ص 374 و 375.

(15). يادنامه شهداى مجلس شوراى اسلامى، ص 103؛ پيشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 160.

منبع

غلامرضا گلى زواره, ستارگان حرم، جلد 8