رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سید مصطفی خمینی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شهید سید مصطفی خمينی فرزند ارشد امام خمینی ره که در تمام دوران مبارزه با رژیم پهلوی یار و همراه امام بوده و از مجتهدان و فقیهان و دانشمندان بودند که آثار و تألیفات او نشانگر عظمت علمی ‌‌و فكری آن مرحوم است.

ولادت سید مصطفی خمينی

در سال 1309 ش. در شهر مقدس و مذهبی قم در خانه پاك و بی‌آلایش دانشمند و مجتهدی بزرگ از فضلای حوزه علمیه، فرزندی چشم به جهان گشود كه بعدها منشاء تحولات عظیمی‌‌ در تاریخ ایران شد. این نوزاد را به مناسب نام جد شهیدش «سید مصطفی» «مصطفی» نام نهادند. او در دامن پدری بزرگواری و مادری پاك سرشت و در محیطی پر از معنویت و صفا و صمیمیت رشد كرد و دوران كودكی را با پایان رساند.[۱]

تحصیلات سید مصطفی خمينی

هفت سال از سن این مولود مبارك گذشت، و در این مدت شخصیت كودكی او رقم زده شد. در سال 1316 ش. قدم به مدرسه گذاشت و برای تكمیل شخصیت خدادادی و فطری خود و نوشیدن جرعه‌های علم و دانش راهی مدرسه گردید، دوران ابتدایی را در مدرسه‌های «باقریه» و «سنایی» قم در سال 1323-1324 به پایان رساند.

علاقه فراوان وی به اسلام و روحانیت و راهنمایی‌های پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گردید كه بعد از اتمام دوران ابتدایی در سال 1324 به صف طلاب حوزه پیوسته و در ردیف سربازان امام زمان علیه السلام قرار گیرد. او در راه فراگیری علوم اهل بیت علیه السلام تلاشی بی‌وقفه و فوق‌العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود، از این رو در اندك زمانی به رشد فرهنگی و علم بالایی دست یافت، و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پایان رسانید. ایشان در این دوره از اساتیدی مثل آیات بزرگوار شیخ مرتضی حائری، شهید صدوقی، سلطانی و شیخ عبدالجواد اصفهانی بهره جست.[۲]

آیت الله ابطحی كاشانی از یاران شهید، درباره علاقه و هوش سرشار ایشان به درس می‌‌گوید: «گاهی به حجره ما می‌‌آمد و گاهی من به منزل ایشان می‌‌رفتم و با هم به درس می‌‌رفتیم (درس آقای سلطانی، درس آقای شیخ عبدالجواد اصفهانی) و از آن پس نیز با هم با درس خارج می‌‌رفتیم (درس امام، درس آقای بروجردی، درس آقای داماد) و خارج از درس‌ها هم، با هم مباحثه‌ای داشتیم (تقریرات آقای نائینی، رساله‌های شیخ انصاری در آخر مكاسب و...) خصوصیتی كه در شهید حاج آقا مصطفی سراغ داشتم، این بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمی ‌‌نداشت؛ یعنی مثلا اگر شیخ انصاری یا هر بزرگواری مطلبی را گفته است سربسته نمی‌‌پذیرفت، بلكه مانند امام در مقام تجزیه و تحلیل برمی‌‌آید و می‌‌تواند گفت از همان اوایل روح اجتهاد داشت و همین هم باعث ترقی او شد».[۳]

اساتید سید مصطفی خمينی

ایشان بعد از شش سال تحصیل در 22 سالگی حدود سال 1330 ش به دوره تخصصی (خارج حوزه) خارج اصول و فقه وارد شده و در فقه و اصول از اساتیدی بهره برد كه عبارتند از آیات عظام:

  1. آیت الله العظمی ‌‌حجت
  2. آیت الله العظمی ‌‌بروجردی
  3. آیت الله العظمی ‌‌محقق داماد
  4. آیت الله العظمی ‌‌امام خمینی (پدر گرامیشان)
  5. آیت الله العظمی ‌‌شاهرودی
  6. آیت الله العظمی ‌‌خویی
  7. آیت الله العظمی ‌‌محمدباقر زنجانی
  8. آیت الله العظمی ‌‌سید محسن حكیم.[۴]

شهید حاج آقا مصطفی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، در علوم معقول و منقول نیز دارای تبحر بوده است و دانش حكمت و فلسفه را از اساتید فن و حضرات آیات:

  1. آیت الله فكور یزدی
  2. آیت الله والد محقق
  3. آیت الله علامه طباطبایی
  4. آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی.

فراگرفته و به سن 30 سالگی نرسیده بود كه جامع معقول و منقول شد.[۵]

استعداد و نبوغ

در مورد استعداد ایشان حضرت آیت الله العظمی ‌‌خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی ‌‌می‌‌فرماید: «در درس امام جزء بهترین شاگردان بود، اگر نگوییم بهترین شاگرد. و در عین حال خود او یك مدرس معروف بود، فلسفه و فقه درس می‌‌داد...».[۶]

شهید حاج آقا مصطفی از جمله كسانی بود كه برای فهم و درك مطلب از هیچ گونه سؤال كردن و مباحثه با استاد ابایی نداشت، آیت الله ختم یزدی از یاران شهید می‌‌گوید: «یكی از خصوصیاتش این بود كه در هر جلسه‌ای شركت می‌‌كرد از مسائل علمی ‌‌سخن می‌‌گفت و مجلس را ره یك مجلس علمی ‌‌مبدل می‌‌ساخت و دنبال هر مطلبی را كه می‌‌گرفت خیلی بحث می‌‌كرد... خارج فقه را كه امام در نجف اشرف شروع كردند و مدت پانزده سال طول كشید (از بیع تا خلل در نماز) شهید حاج آقا مصطفی بیشترین اشكال را می‌‌گرفتند...».[۷] و بالاخره خود شهید می‌‌گوید: «...من در عمرم فقط چند سالی تقلید كردم و خیلی زود از تقلیدكردن بی‌نیاز شدم».[۸]

تألیفات سید مصطفی خمينی

شهید مصطفی خمینی علاوه بر تدریس علوم اسلامی ‌‌دارای آثار و تألیفات زیادی نیز می‌‌باشد كه آثار قلمی ‌‌او نشانگر عظمت علمی ‌‌و فكری آن مرحوم است و هر شخصیت علمی ‌‌سیاسی را از نوشته‌هایش می‌‌توان شناخت و برای همین منظور اگر كسی بخواهد مرحوم مصطفی را از نزدیك شناخته و ابعاد علمی ‌‌ایشان را درك كند می‌‌تواند با مراجعه به آثار ایشان به این مقصود نایل آید.

در این خصوص مرحوم حاج سید احمد خمینی برادر بزرگوار آن شهید می‌‌گوید: «اجازه بفرمایید در این مورد مقدمه‌ای عرض كنم و آن این است كه معمولاً افراد در بازدهی علمی ‌‌و اجتهادی و یا تخصصی خودشان نیازمند به طی مراحل هستند كه بعد از آن مراحل می‌‌توانند تز و یا اجتهاد خود را در معرض بهره‌برداری دیگران قرار دهند، كه متأسفانه ایشان پس از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقریر و بیان نظریات علمی ‌‌و اجتهادی خود به شهادت می‌‌رسد و در عین حال كتاب‌هایی از ایشان باقی مانده است...».

تألیفات زنده‌یاد حاج آقا مصطفی:

  1. القواعد الحكمیه (حاشیه بر اسفار)
  2. كتاب البیع (دوره كامل مباحث استدلالی بیع در سه جلد)
  3. مكاسبه محرمه (در دو جلد)
  4. مبحث اجاره
  5. مستند تحریرالوسیله
  6. تعلیقه‌ای بر عروه الوثقی
  7. تفسیر القرآن الكریم (در چهار جلد كه ناتمام می‌‌باشد.)
  8. تحریرات فی الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعلیقی)
  9. شرح زندگانی ائمه معصومین علیه السلام (تا زندگانی امام حسین علیه السلام)
  10. كتاب الاصول
  11. القواعد الرجالیه
  12. كتابی در مبحث نكاح
  13. حاشیه بر شرح هدایه، ملاصدرا
  14. حاشیه بر مبدأ و معاد ملاصدرا
  15. حواشی بر وسیله النجاه آقا سید ابوالحسن اصفهانی
  16. تطبیق هیئت جدید بر هیئت نجوم اسلامی‌‌
  17. حاشیه بر خاتمه مستدرك.[۹]

لازم به ذكر است كه مجله حوزه شماره 82-81، تعداد 40 عنوان از آثار ایشان را آورده است.

سیر و سلوك

حاج آقا مصطفی در كنار علم و دانش و فقاهت، مبارزه و جهاد را نیز در همان مكتب آموخت و پا به پای امام امت در صحنه‌های سیاسی و مبارزاتی قدم نهاد، چرا كه جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسین علیه السلام آموخته بود. او در فتوای فقهی خود از آیه «وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (سوره نساء/آیه 141) تنها حرمت ازدواج با كافران را نمی‌‌فهمید بلكه تمامی ‌‌سلطه‌های شوم از خدا بی‌خبران را بر مسلمین حرام می‌‌دانست.

بیشتر از هر جهادی او مبارزه با شیطان درونی را لازم می‌‌دید و كسب تقوا و پرهیز از تبعیت هوای نفس را بزرگترین جهاد و بنا به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله «جهاداكبر» می‌‌دانست و در این راه به حد اعلای مبارزه رسید و خود را به گروه سالكان الی الله و اولیای پاك الهی رساند.

حجه السلام والمسلمین رحیمیان یكی از یارانش می‌‌گوید: «یكی از خصوصیات حاج آقا مصطفی این بود كه ایشان مقید به پیاده روی از نجف به كربلا در تمام زیارت‌های مخصوصه امام حسین علیه السلام بود در سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان، عرفه، اربعین، اول و نیمه رجب) كه مردم از نجف به كربلا پیاده می‌‌رفتند و ایشان هر سال در چند مناسبت پیاده به كربلا می‌‌رفتند. گاهی می‌‌شد كه كف پای ایشان تاول‌هایی می‌‌زد كه خونابه از آن راه می‌‌افتاد و كاملا مجروح می‌‌شد ولی باز هم به راه رفتن ادامه می‌‌داد».[۱۰]

آقا مصطفی موقعی كه به زیارت می‌‌رفت در بین راه مثل سایر زوار - بدون این كه خود را آقازاده و صاحب علم و شهرت بداند - به صورت طبیعی اعمال و كارهایش را انجام می‌‌داد. و علاوه بر زیارت امیرالمومنین علیه السلام و سیدالشهداء علیه السلام به زیارت دوره مسجد سهله و مسجد كوفه می‌‌رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله، محلی كه بسیاری از افراد در آن جا به خدمت امام زمان علیه السلام رسیده‌اند رفته و در آن محل بیتوته می‌‌كرد.

آری او كه رسیدن به قرب الهی را در توسل به اهل بیت علیه السلام دیده بود نگاهی به جراحت پا و یا خستگی راه و یا این كه خود كارهایش را انجام می‌‌دهد، و یا این كه دیگران به او اعتناء داشته باشند یا نه، نمی‌‌كرد و برای زیارت امام حسین علیه السلام و حضرت امیر علیه السلام همه مشكلات را به جان خریده و گاهی قریب صد كیلومتر فاصله نجف و كربلا را پیاده می‌‌پیمود.

شهید در سیر و سلوك به مقامی ‌‌رسیده بود كه در دستورالعملی اخلاقی می‌‌گوید: «بدان ای برادرم، دوست عزیز و بزرگوارم، پس از فهم آن چه در این سطور آمد و بعد از آن كه به علوم عادی آگاه گردیدی و رسوم ظاهری را برپا داشتی، باید تلاش بی‌امان را برای رسیدن به برترین مقصد، والاترین هدف، شیرین‌ترین مسلك و دلپذیرترین شیوه پیشه كنی و آن «جان جهان شدن» است.

رسیدن به این مقام والا و بلند، جز با دور كردن پستی‌ها، تیرگی‌ها و حجاب‌های مادی و مدت و جلب صفات كمال و برتر، از راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضای ایمان و كوشش در اجرای فرامین الهی و احكام عملی، بدنی و قبلی نشاید. ...شگفتا! آیا وجدانت اجازه می‌‌دهد، با توان و قدرتی كه او ارزانی داشته، برخوان گسترده‌اش او را، نافرمانی و سركشی كنی؟ آیا می‌‌پسندی توان، اراده و حكمت او را در آن چه ناروا شمرده بكارگیری و بی‌حرمتی روا داری؟ پناه می‌‌بریم به خدای دانای شنوا از شیطان رانده شده از درگاه خدا.

...جهاد اكبر را پیشه كن، تا الگویی حق‌نما گردی و مشمول پاداش شهیدان، كه در سخنان معصومین آمده است: ...بارالها! طعم عفو، شیرینی آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان، تا از سیاهی‌های ذلت بیرون بیاییم و لباس كفر و نفاق را از تن بدریم. به تو شكوه می‌‌بریم كه تو ملجا هر شكایتی».[۱۱]

شهید مصطفی در نگاه بزرگان

شخصیت علمی ‌‌و سیاسی و عرفانی و عبادی شهید بر همگان روشن است و ما به خاطر تبرك و تیمن كلام عده‌ای از بزرگان را زینت‌بخش صفحات می‌‌گردانیم: امام خمینی - «من امید داشتم كه این مرحوم (حاج آقا مصطفی) شخص خدمتگذار و سودمند برای اسلام و مسلمین باشد ولی «لاراد لقضائه و ان الله لغنی عن العالمین».[۱۲]

آیت الله العظمی ‌‌بهاءالدینی: ...ابن الامام، بل هو الامام، بل له اب مثل الامام، شدید الحب بالامام، لا لاجل الابوه، والامام شدید الحب لا لاجل ابنوه، بل لجهات اخر لامجال لذكرها.

آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی: دانش‌های عقلی و نقلی، سیاست اسلامی ‌‌و دینی را در جوانی یاد گرفته، و به جایی رسیده بود، كه از نخبگان زمان ما، بلكه عصرها و زمان‌ها بود. درست گفتار و نیك سیرت بود، با كمال زیركی و هوشیاری به نفوس، آگاهی داشت، در انقلاب اسلامی‌‌ و حوادث آن نقش بسیار ارزنده‌ای داشت... فرزند امام بود، بلكه خود، امامی ‌‌بود، بلكه پدری مثل امام داشت...».

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی‌‌ خامنه‌ای: «مرحوم سید مصطفی خمینی یكی از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام بود. روزی كه ایشان شهید شدند، در حدود سنین 48-47 سالگی بودند و در آن سن جزء ممتازینی بود، كه در حوزه‌های علمیه قم، نجف، مشهد و... وجود داشت، بنده ایشان را به عنوان یك چهره برجسته حوزه علمیه قم از سال‌های قبل می‌‌شناختم».

آیت الله معرفت: «تواضع و فروتنی از ویژگی‌های آن مرحوم بود و این در حالی بود كه ایشان هم به دلیل فرزندی امام و هم به خاطر ویژگی‌هایی فردی از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بود... ایشان جلوتر از پدر بزرگوارشان حرف نمی‌‌زد، و اصولاً نمی‌‌توان آن مرحوم را از والد جدا دانست. خیلی از افراد اعتقاد داشتند كه ایشان در تمام ابعاد همانند زمانی است كه امام در سنین جوانی بودند».[۱۳]

ویژگی‌های عاطفی

بعد دیگر زندگانی این شهید عزیز روح بلند و عاطفی اوست كه مهربانی و عطوفت با سرستش عجین شده بود، همیشه با دیگران برخوردی صمیمی ‌‌و مهربان داشت، از بیماران عیادت می‌‌كرد و در این مورد توجهی به وضعیت مالی عیادت شدگان نمی‌‌كرد بلكه افراد بی‌بضاعت و كم درآمد را در خانه محقر و پرمهر و محبت آن‌ها عیادت می‌‌كرد و با كمال تواضع و فروتنی در كنارشان نشسته و وارد صحبت می‌‌گردید و گاهی برای شادكردن آنان و همچنین عمل نمودن به دستورات و سفارشات ائمه معصومین علیه السلام هدایاتی با خود به خدا دردمندان می‌‌برد.

درباره رفتار حاج آقا مصطفی خواهر گرامیشان می‌‌گوید: «ایشان نبست به اشخاص زیر دست بسیار مهربان بودند ولی هرگز نسبت به اشخاص متكبر فروتنی نداشتند با این كه درشت اندام بودند در موقع نشستن هیچ وقت تكیه نمی‌‌داند و گاهی می‌‌گفتند ایشان ساعت‌ها در بیرونی بدون این كه به جایی تكیه داده باشند نشسته‌اند، می‌‌گفتیم: داداش خسته نمی‌‌شوید؟ می‌‌گفتند: این طور بهتر است، انسان باید خودش را بسازد، و همچنین هیچ وقت روی تشك نمی‌‌خوابیدند و فقط یك بالش زیر سرشان می‌‌گذاشتند...».

و یكی از دوستانش می‌‌گوید: «چند روز به منزل امام نرفتم. یك شب ایشان (حاج آقا مصطفی) به منزل ما تشریف آورد. از خانواده سراغ مرا گرفته بود. گفته بودند: كسالتی دارد. لذا، بدون هیچ تكلفی «یاالله» گفت و وارد شد. خانواده‌ام خواست اتاق را جمع و جور كند، ایشان گفت: نه همشیره، همین طور خوب است زحمت نكشید، نشست و احوالپرسی كرد، بعد گفت: حضرت امام از شما خبر گرفته كه چرا پیدایتان نیست».[۱۴]

سید مصطفی خمينی در صحنه سیاست

شهید مصطفی در مكتبی بزرگ شده بود كه سیاست با آن عجین شده و عین دیانت بود، لذا از همان روزهای اول كه پدر بزرگوارش حضرت امام در این مسیر قدم نهاد با كمال جدیت و تلاش حركت كرد به گونه‌ای كه حاج آقا احمد خمینی از بستگان ایشان می‌‌گوید: «اگر درباره امام می‌‌گویند، حركت‌های ایشان پیامبر گونه است، باید درباره مرحوم حاج آقا مصطفی نیز گفته شود كه حركت ایشان علی وار بود نسبت به پیامبر گونه بودن امام».[۱۵]

ایشان بعد از دستگیری امام در شب 15 خرداد 42 نقش بسزایی در به حركت درآوردن نیروهای مردمی ‌‌داشت و همان زمان با تمام نیرو فریاد زد كه: مردم خمینی را گرفتند، مردم خمینی را بردند و این صدا به صورت برق در سر تا سر قم پیچید و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نكرده بود كه میان مردم رفته و با انبوهی از جمعیت به طرف صحن حضرت معصومه علیهاالسلام به راه افتادند و از دستگیری امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.

فعالیت‌های ایشان به حدی بود كه ساواك درباره وی آورده است: «در شهرستان قم پسر آیت الله خمین، كه معمم می‌‌باشد، به جای وی نشسته و دستورهای او را به مورد اجرا می‌‌گذارد و اعلامیه‌هایی تهیه و برای روحانیون می‌‌فرستد...».[۱۶]

موقعی كه امام در «قیطریه» تحت نظر بود مصطفی تنها رابط امام با دیگر روحانیون و مبارزان بشمار می‌‌آمد و فرمان‌های امام را به دیگران می‌‌رساند، در همین رابطه ساواك می‌‌نویسد: «طبق اطلاع واصله اخیرا پسر آیت الله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تمامی ‌‌می‌‌باشد، چون مشارالیه می‌‌تواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است».

در پی دستگیری امام در 13 آبان 43 ش ایشان با جمع‌آوری اشخاص و ملاقات با مراجع قم موضوع را با مردم در میان می‌‌گذارد و به منزل آیت الله مرعشی نجفی می‌‌رود ولی از آن جا كه دژخیمان شاهنشاهی از وجود او وحشت داشتند به منزل آیت الله ریخته و مصطفی را دستگیر می‌‌كنند و به تهران می‌‌فرستند، ایشان 57 روز در زندان بودند كه با فشارهای مردم و دیگر نیروها در هشتم دی ماه 43 آزاد می‌‌شود به این شرط كه به تركیه پیش امام برود.

شهید مصطفی چنان استوار در مقابل ساواك و نیروهای حكومتی در این مدت ایستاد كه آن‌ها را به تنگ آورده بود. او مدت 9 روز تحت بازجویی بود و در پاسخ به این سؤال ساواك كه، انگیزه امام از سخنرانی بر ضد كاپیتولاسیون چه بوده است؟ نوشت: «این یك مسأله‌ای است كه تحمیل بر ملت شده است و تقریباً حكم حیثیت‌فروشی، آزادی‌فروشی و شخصیت‌فروشی است».

و در پاسخ این كه، منظور امام از دخالت در كار دولت چیست؟ می‌‌نویسد: «...دخالت از باب امر به معروف و نهی از منكر است كه از اصول اصلیه و منكر آن كافر و تارك آن مرتكب كبیره می‌‌باشد و چنانچه سه مرتبه گناه را مرتكب شود، در صورتی كه حد شرعی از تعزیر است در فواصل اجرا می‌‌شود، مستلزم قتل می‌‌باشد».

تیزهوشی شهید مصطفی در امور سیاسی سبب می‌‌شد كه هر گونه حركت از طرف دشمن، با شكست مواجه گردد، ساواك تلاش داشت با بازداشت امام و فرزندش مصطفی منزل امام بسته باشد و كسانی كه مقلد او هستند با مشاهده این عمل به كسان دیگری مراجعه كنند. ولی آقا مصطفی برای خنثی كردن این مسأله از زندان نامه‌ای به آن مضمون به آقای اشراقی می‌‌نویسند: «بعدالحمد والثنا فان جناب العلامه الفاضل حجت الاسلام آقا حاج شیخ شهاب الدین اشراقی دامت بركاته از قبل حقیر وكیل هستند. در اخذ وجوه شرعیه‌ای كه بناست به دست من برسد كه از قبل آقای والد مدظله وكیل هستم و وكیل در توكیل می‌‌باشم و آن را به مصارف شرعیه و محال مقرره برسانند و یا آن كه حفظ كنند تا تكلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز می‌‌توانند رسید داده و امضا فرمایند. 25 رجب المرجب 1384 سید مصطفی خمینی».[۱۷]

موقع آزادی، در هشتم دی ماه 43 به حاج آقا مصطفی گفته بودند كه باید طوری وارد شهر قم شود كه سر و صدا ایجاد نشود ولی ایشان بلافاصله بعد از آزادی وارد قم می‌‌شوند و مردم با دیدن ایشان شعار می‌‌دهند و تا خانه او را همراهی می‌‌كنند و چون اصولا او كسی نبود كه با تهدید و ارعاب از میدان به در رود از این رو حكومت بیش از پنج روز تحمل نیاورده و در روز یكشنبه سیزدهم دی ماه 43 مأموران ساواك به خانه امام یورش برده و شهید مصطفی را دستگیر و روز چهاردهم دی ماه به تركیه تبعید می‌‌كنند.

کاپيتولاسيون

خرداد 1343 دولت منصور لايحه­ي­ کاپيتولاسيون را به­ تصويب رساند. امام به محض اطلاع از آن اعلام کرد که در آن ­زمينه سخنراني خواهد کرد. مقامات دولتي به­ محض اين­که از تصميم امام باخبر شدند در پي رايزني برآمدند تا امام را منصرف کنند. لذا به قم آمدند و درخواست ملاقات با امام را داشتند که امام آنها را به­ حضور نپذيرفت ولذا چاره را در آن يافتند که با سيد مصطفي ديدار کنند.[۱۸] در اين ديدار مامور آنها سعي مي­کرد با آوردن استدلال­هايي از قبيل اين­ که «هر گونه حمله به آمريکا به مراتب خطرناک­تر از حمله به شخص اول مملکت است و امام نبايد در اين مورد سخنراني بکند».[۱۹] در ايشان نفوذ کنند. ولي سيد مصطفي با قاطعيت پاسخ دادند: «آيت­الله خميني به ­وظيفه­ي خودشان هر جور صلاح بدانند عمل مي­کنند، اين­گونه حرف­ها هم نمي­تواند ايشان را در اجراي وظيفه و رسالتي که به ­عهده دارند به تجديدنظر وادارند».[۲۰] با ايراد سخنراني تاريخي امام­خميني ره و تبعيد ايشان به ترکيه،[۲۱] فعاليت­هاي سيد مصطفي وارد فاز جديدي شد.

تبعيد به ترکيه

سيد مصطفي در ساعات اوليه­ي روز بعد دستگيري امام، جهت هم­فکري و مشورت راهي خانه علما شد. اين امر باعث شد ساواک ايشان را به اتهام ايجاد تحريک و شورش[۲۲] دستگير و روانه­ي تهران کند تا اين­که مدت 57 روز را در آنجا محبوس بماند. سرانجام ساواک به ­منظور دورشدن سيد مصطفي از کانون نهضت (قم) تصميم گرفتند ايشان را به­ شرط تبعيد به ترکيه (نزد پدرشان) آزاد کنند. اين­گونه بود که ايشان در 18/10/1343 آزاد و به قم آمدند تا آماده سفر شوند. اما وي پس از ورود به قم و مشورت با برخي از آيات عظام از اين سفر منصرف شد.[۲۳]

با اطلاع مامورين ساواک از اين تصميم، ايشان را دوباره دستگير و بلافاصله به تهران منتقل کردند و فرداي آن روز ايشان را با هواپيماي استانبول به ترکيه فرستادند.[۲۴] در اولين برخورد امام با سيد مصطفي، امام فرمودند: «با پاي خود آمدي يا شما را آوردند؟ ايشان پاسخ مي­دهند که مرا آوردند. امام مي‌گويند: اگر با پاي خود آمده بودي، همين آلان شما را برمي­گرداندم».[۲۵] پس از چند ماه توقف در ترکيه به ­تدريج بازگشت حاج­آقا مصطفي به ايران مطرح شد.

چرا که با دوري امام از ايران و ويژگي­هاي منحصر به فرد سيد مصطفي حضور ايشان در ايران در راستاي پرکردن خلاء وجودي امام و پيش­برد اهداف نهضت، از اهميت خاصي برخوردار بود.[۲۶]

تبعيد به عراق

نيروهاي مبارز داخل ايران طي تماس­ها، نامه­ها و تلگراف­هاي متعدد به مقامات ترکيه­اي نگراني­شان را نسبت به تبعيد امام و فرزندشان به آن کشور ابراز مي­داشتند و بدين ­وسيله عرصه را بر دولت ترکيه تنگ کردند. به ­همين جهت دولت ترکيه رژيم شاه را تحت­فشار قرار داد تا امام و سيد مصطفي را به­جاي ديگري منتقل کنند. سرانجام در 13 مهر 1344 امام و فرزندشان از ترکيه به عراق فرستاده شوند. [۲۷] امام با ورود به خاک عراق (بغداد) ابتدا به کربلا و زيارت سيدالشهدا رفتند و سپس رهسپار نجف اشرف شدند. در نخستين شب ورود ايشان به نجف شماري از علماي بزرگ نظير آيت ­الله سيد ابوالقاسم خويي و آيت الله سيد محمود هاشمي به ­ديدار ايشان آمدند.

امام با ورود به نجف فعاليت­هاي سياسي خود را که در زمان تبعيدشان در ترکيه (به خاطر فضاي حاکم بر کشور ترکيه) فرصت چنداني براي عملياتي­کردن آنها نداشت، از سر گرفت. در اين­جا سيد مصطفي يکي از بااهميت­ترين و سخت­ترين نقش­هايشان را در ايجاد برقراري رابطه با مبارزان عليه حکومت پهلوي در سطوح مختلف بر عهده گرفت. اقدام براي نشر افکار انقلابي و انديشه­هاي امام از طريق توزيع رساله­ي عمليه، اعلاميه­ها، پيام­ها، نامه­ها و نشر سخنان امام در اين نامه­ها و... همه از مواردي بود که تحت نظر سيد مصطفي انجام مي­گرفت.

سيد مصطفي و دولت عراق

رويه­ي دولت عراق در قبال امام ­خميني و فرزندشان، تا حدود زيادي از روابطش با دولت ايران تاثير مي­پذيرفت. زماني­ که روابط دو کشور تيره مي­شد دولت عراق سعي مي­کرد از امام به ­عنوان اهرم فشاري بر دولت ايران استفاده کند و از اين راه به اهداف سياسي خود برسد و در زماني که روابط بهبود مي‌يافت عرصه را بر امام تنگ مي­کرد.

اين درحالي است که امام با همکاري سيد مصطفي تا پايان تبعيدشان در عراق حاضر به هيچ ­نوع ­همکاري با حکومت عراق عليه دولت ايران نشدند.[۲۸] به ­عنوان نمونه در يکي از گزارش­هاي ساواک اين­گونه آمده که: مقامات عراقي از سيد مصطفي خواسته­اند که پدرش را وادار به صدور اعلاميه­اي عليه دولت ايران کند و در ازاي اين عمل به وي قول داده­اند که آيت­الله حکيم را از عراق اخراج و ترتيب جانشيني امام­خميني را به ­جاي ايشان بدهند. اما اين پيشنهاد به ­شدت از سوي امام با استناد به اين­که آقاي­ حکيم بزرگ ماست و اين کار را نمي­تواند انجام بدهد، رد شده است.[۲۹]

مصطفی و امام در تبعیدگاه

حاج آقا مصطفی به مدت یك سال در شهر «برسای» تركیه به حالت تبعید می‌‌ماند اما باز آرام ننشسته و سعی در بازگشت به ایران می‌‌كند و با رئیس سازمان امنیت «برسای» گفتگو می‌‌كند تا با نصیری در مورد بازگشت وی به ایران صحبت كند ولی نصیری شرایط گوناگونی مطرح می‌‌كند، گرچه او شرایط را می‌‌پذیرد ولی در آخر نصیری شرط می‌‌كند كه باید در خانه روستایی خود باشد و دو نفر مأمور مراقب او باشند و چنانچه كسی از جلو خانه وی عبور كند كشته خواهد شد. با این شرط حاج آقا مصطفی منصرف می‌‌شود.

حاج آقا مصطفی همراه پدر بزرگوارش سه‌شنبه 13 مهر ماه 44 ش. از تركیه به عراق تبعید می‌‌شوند و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف می‌‌گردند.

رژیم شاه از حركات مردم بعد از تبعید امام به تركیه به وحشت افتاده بود، زیرا هسته‌های مبارزاتی كانون‌های گرم فعالیت علیه حكومت گشته بود و از جمله این حركت‌ها ترور «حسین علی منصور» بود كه شهید بخارایی در دادگاه موقع بازجویی و محاكمه علنا اعلام می‌‌كند: «وقتی شما مرجع تقلید مرا از كشور تبعید می‌‌كنید، من هم شما را از این جهان تبعید می‌‌كنم».

برای جلوگیری از حركات فراوان و خاموش كردن آتش قهر مردم تصمیم گرفت امام را به نجف تبعید كند و چنین نمایاند كه چون آنجا حوزه علمیه است حضرت امام خود برای درس و بحث آن جا رفته و خیال می‌‌كرد چون مراجع فراوانی در نجف وجود دارد امام تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و در بین آن مراجع نمی‌‌تواند قد علم كند.

حضرت امام پس از ورود به نجف از آن جایی كه رژیم مطالبی را به حضرتش نسبت می‌‌داد، تعدادی از افراد علماء نسبت به ایشان حساسیت بدی داشتند، و امام با توجه به این حساسیت‌ها، اقدام به تشكیل بیت و دفتر نكرده و حتی در اوایل شهریه هم پرداخت نكردند.

در چنین شرایطی حاج آقا مصطفی نقش جالبی ایفاء كرد، ایشان در مجالس علمی ‌‌علما شركت با سؤالات و اشكال‌های خود محیط درس و اذهان استادان و طلبه‌ها را به خود متمایل می‌‌كرد و این سؤال برای همه آن ها پیش می‌‌آمد كه این كیست كه در مباحث این چنین با تبحر و قوت وارد می‌‌شود. نمود علمی ‌‌حاج آقا مصطفی موجب جلب افكار به سمت امام شد.

پس از این كه ایشان با این كار خود افكار را متوجه این كانون نهفته كرد به امام اصرار كرد كه درس را شروع كند؛ امام چون در معقول بیشتر تبحر داشتند اگر اصول را شروع می‌‌كردند بیشتر جلوه داشتند ولی برای این كه چنین توهمی ‌‌پیش نیاید كه ایشان خواسته‌اند چیزی را عرضه كنند كه مورد توجه واقع شوند، درس فقه را شروع كردند یكی از مستشكلان زبده در درس ایشان، شهید حاج آقا مصطفی بود كه زیاد بحث و جدل می‌‌كرد و با كار خود، از یك طرف اشكال كردن را رونق می‌‌داد و از طرف دیگر اعلمیت امام را ثابت می‌‌كرد.

علاوه بر این از نظر حفاظتی نیز بسیار باهوش و فعال بودند، یكی از طرح‌های شهید بزرگوار این بود كه برای حفاظت جان امام كه هم رژیم ایران و هم رژیم عراق از ایشان ناراضی بودند این بود كه باید عده‌ای از طلاب و شاگردان روحانی حضرت امام آموزش نظامی ‌‌ببینند و حفاظت جان امام بر عهده خود شاگردان حضرت باشد كه در همین رابطه تعداد زیادی از یاران امام در نجف و لبنان دوره‌های نظامی ‌‌دیده و از سال 1355 ش. به طور كامل حفاظت جان امام والا را بر عهد گرفتند.

و مورد دیگری كه بر هوش و ذكاوت سیاسی شهید مصطفی دلالت دارد این بود كه بختیار به عراق سفر كرد و از اهدافش ملاقات با حضرت امام بود تا از حیثیت امام و آبروی او برای ادامه مبارزات خودش بهره گیرد ولذا به هر قیمتی كه باشد می‌‌خواست با امام ملاقات نماید، در این میان حاج آقا مصطفی باتجربه و هوش و استعداد فراوانی كه داشت كه چنین دسیسه‌ای اطلاع پیدا كرد و می‌‌دانست كه افتادن در این گونه دامی ‌‌موجب رفتن آبروی روحانیت و امام است به همین سبب به شدت با ملاقات امام مخالفت كرد.

امام و حاج آقا مصطفی كه از تركیه با فشار حكومت ایران و عراق تبعید می‌‌گردند حضرت آیت الله پسندیده را در حضرت امام چگونگی ورود به بغداد و نجف را این گونه بیان می‌‌كند: «بعد از تركیه به بغداد می‌‌روند، در بغداد (آن‌ها را) در خیابان رها می‌‌كنند و می‌‌گویند خودشان بروند یك ماشین كرایه كنند كه به كاظمین یا جای دیگری بروند. بعد از این كه این ها به بغداد می‌‌رسند خبر به یكی از علمای كربلا می‌‌رسد ایشان موقعیت خیلی خوبی داشت به علماء و مردم اطلاع می‌‌دهد و جمعیت زیادی برای استقبال امام به نجف می‌‌برند، در تمام میدان‌ها جمعیت استقبال كننده بود».[۳۰]

حاج آقا مصطفی در عراق نیز از مبارزه دست نكشید و به دنبال اوج‌گیری نهضت رهایی بخش فلسطین، تلاش فوق العاده به عمل آوردند كه برادران روحانی خارج از كشور به پایگاه‌های فلسطین بروند و در آن جا دوره ببینند، خود ایشان هم در مسائل نظامی ‌‌كار كرده بودند و حتی با اسلحه‌های سنگین هم دوره دیده و آن طور كه خودشان نقل می‌‌كردند، حتی ورقه هدایت تانك را نیز داشته، در منزل خود هم اسلحه‌هایی تهیه كرده بودند و طلابی را كه هنوز در مرحله ابتدایی بودند و هنوز به پایگاه‌های فلسطین نرفته بودند در آن جا با اسلحه‌های سبك تعلیم و آموزش می‌‌دادند و اصولا ایشان عنایت خاصی به مبارزه مسلحانه داشتند و به آیه شریفه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...»(سوره انفال/آیه60) تمسك می‌‌جست و از این كه مسلمانان چرا آموزش نظامی ‌‌ندارند و تعلیمات نظامی ‌‌نمی‌‌بینند اظهار تأسف و تأثر می‌‌كردند.[۳۱]

فعالیت‌های ایشان سبب شد كه در 21 خرداد 1348 ش. به دنبال برانگیختن آیت الله العظمی ‌‌حكیم بر ضد رژیم بعث، دستگیر و به بغداد برده شد، و رئیس جمهور وقت (حسن البكر) به او هشدار داد كه اگر مردم را بر ضد این رژیم تحریك كنید و با مخالفان رژیم عراق روابط داشته باشید ناچار تصمیمی ‌‌درباره آنان می‌‌گیریم كه موجب ناراحتی پدرتان شود و جالب این كه همین تهدید را سپهبد نصیری در سال 1342 ش. كرده بود.

شهادت سید مصطفی خمينی

ترس در حكومت ایران و عراق از فعالیت‌های شهید حاج آقا مصطفی عاقبت باعث شد كه تهدیدشان را عملی كنند و تصمیمی ‌‌را كه گفته بودند به انجام رسانند و شب یكشنبه اول آبان 1356 ش. مصطفی را در حالی كه 47 بهار از عمرش می‌‌گذشت به طرز مشكوكی مسموم و به شهادت رسانند.

مرحوم حاج سید احمد خمینی درباره شهادت وی می‌‌گوید: «آنچه می‌‌توانم بگویم و شكی در آن ندارم این كه ایشان را شهید كردند، زیرا علامتی كه در زیر پوست بدن ایشان روی سینه ایشان، روی سر و دست و پا و صورت ایشان و همچنین لكه‌های بزرگ حكایت از مسمومیت شدید می‌‌كرد و من شكی ندارم كه او را مسموم كردند، اما چگونه این كار صورت گرفته نمی‌‌دانم ولی همین قد می‌‌توانم بگویم كه ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه‌ای شركت كردند كه در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست اندركار دادن چای و قهوه مجلس بوده‌اند».[۳۲]

  1. ضربه روحی بر امام
  2. پیشگیری از خطرهای فردا، هر دو رژیم پی برده بودند كه حاج سید مصطفی، خمینی دوم است و بی‌تردید با نظریات و دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی كه دارد و با شجاعت و شكست‌ناپذیری كه در اوست، فردا خمینی دیگر خواهد بود.
  3. پدیدآوردن رعب و وحشت
  4. پایان دادن به روشنگری‌ها در نجف.[۳۳]

پیامدهای شهادت

شهادت حاج آقا مصطفی درست مثل زندگی او ضربه‌ای مهلك بر حكومت ستم شاهی بود، خون او بود كه گروه‌های مردمی ‌‌را به حركت درآورد و جرقه انقلاب زده شد و برخلاف تصور رژیم و با شنیدن خبر شهادت حاج آقا مصطفی بازار نجف تعطیل شد. جنازه شهید توسط یاران و شاگردان در روز اول آبان به كربلا برده شد. در این مراسم جمعیت انبوهی شركت كردند، بیش از هفتاد دستگاه ماشین جنازه را به كربلا بردند و بازگرداندند.

شهید سید مصطفی را با آب فرات غسل دادند و در محل خیمه گاه امام حسین علیه السلام كفن كردند و پس از طواف در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام ساعت 7 بعد از ظهر به نجف اشرف بازگرداندند. روز دوشنبه دوم آبان (10 ذی القعده) جنازه آن شهید حدود ساعت 9 صبح از مسجد بهبهانی (واقع در بیرون دروازه نجف) با شركت انبوهی از علما و فضلا، طلاب، كسبه، اصناف و سایر اهالی نجف اشرف به طرف صحن مطهر علوی تشییع شده و در مقبره علامه حلی دفن گردید. امام در مسجد بهبهانی حضور یافت و پس از مكث كوتاه و خواندن فاتحه با گامی ‌‌استوار و قامتی آراسته به خانه برگشت و در مراسم تشییع و خاكسپاری شركت نكرد.

در كشورهای دیگر نیز از جمله پاكستان، افغانستان، عربستان، كویت، بحرین، قطره، لندن، اروپا، آمریكا، كانادا، هند و سوئد مجالس عزاداری و در بعضی جاها تظاهرات صورت گرفته و سیل تسلیت از نقاط مختلف جهان به طرف نجف سرازیر شد. در ایران نیز مردم مجلس عزا برپا كردند و پس از سال ها، نام خمینی را شنیدند و خطبا و سخنرانان در منابر نام امام را بر زبان راندند. اولین مجلس ختم از طرف جامعه روحانیت مبارزه تهران و علمای تهران در مسجد جامع برگزار شد كه انبوهی از جمعیت در آن شركت داشتند، آقا طاهر اصفهانی، خطیب مجلس بود كه در بهت و سكوت و تأثر فوق‌العاده حضار سخن گفتند. و هر بار كه نام امام خمینی را می‌‌برد فریاد صلوات پیاپی آن جمعیت فشرده لرزه بر اندام بیگانه پرستان می‌‌انداخت.

مجلس بزرگداشت شهید حاج آقا مصطفی نیز در مسجد ارك از طرف شهید بهشتی، مطهری، مفتح منعقد گردید و آقا دكتر حسن روحانی از امام خمینی و نقش موثر ایشان در بیدار جوامع اسلامی ‌‌و مبارزه با ایادی استعمار و شخصیت علمی ‌‌حاج آقا مصطفی سخن گفتند.

حوزه علمیه قم نیز تعطیل و شهر قم سر تا سر سیاه پوش شد و از طرف آیات عظام گلپایگانی، مرعشی و سایر مراجع، مجالسی ترتیب داده شد.[۳۴] و بدین ترتیب دشمن كه برای خاموش كردن صدای حاج آقا مصطفی او را به شهادت رسانده بود، اینك با سیل بنیان كنی روبرو گردیده؛ سیلی كه از مجالس فاتحه حاج آقا مصطفی آغاز گردید و با رشادت‌های قهرمانان 19 دی 1356 ش. در قم و مجالس چهلم آنان در تبریز، اصفهان، یزد و مشهد، خروشان‌تر شد و سرانجام حكومت ستم شاهی را در هم كوبید و بساط عدل را گسترد.

در آخر از باب تبرك وصیت نامه شهید را پایان بخش مطالب خود قرار می‌‌دهیم: «فكر می‌‌كنم قبلا وصیتی كرده باشم ولی علی ای تقدیر وصی خود را پدر بزرگوار خود اولا و در مرتبه بعد مادر و مخدره حلیله و برادر احمد است بعد از اقرار بما جاء به النبی الاعظم صلی الله علیه و آله جمیع كتاب‌های خود را در اختیار حسین قرار می‌‌دهم به شرط آن كه تحصیل علوم قدیمه كند در غیر این صورت به كتابخانه مدرسه آقای بروجردی در نجف اشرف تحویل دهند چه آن كه نوعا از وجوه تحصیل شده و خلاف احتیاط است كه ارث برده شود، چیز دیگر هم ندارم مگر بعضی مختصر است آن هم دیگر احتیاج به گفتار ندارد».[۳۵]

پانویس

  1. مجله یاد، ش12.
  2. مجله یاد، ش 12.
  3. مجله پاسدار اسلام، ش 23.
  4. مجله 15 خرداد، ش 4، حوزه، ش 82-81، ص 374.
  5. حوزه، ش 82-81، ص 357.
  6. روزنامه اطلاعات، ش 18880، آبان 68.
  7. مجله پاسدار اسلام، ش 23.
  8. مجله 15 خرداد، ش 4.
  9. مجله یاد، ش 12، شهیدی دیگر از روحانیت، ص 249.
  10. پاسدار اسلام، ش 23.
  11. حوزه، ش 40.
  12. صحیفه نور ج 22، ص 117.
  13. شهیدی دیگر از روحانیت، ص 40، 55، 90، 95.
  14. یادها و یادمان‌ها، ج 2، ص 258، 379.
  15. مجله پاسدار اسلام، ش 23.
  16. مجله 15 خرداد، ش 4.
  17. همان.
  18. رجبی، محمد­حسن؛ زندگی­نامه سیاسی امام­خمینی، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1370، ص299.
  19. ر.ک: روحانی، سید حمید؛ پیشین، صص1000-1032.
  20. زندگینامه و مبارزات سیاسی آیت­الله مصطفی خمینی، ویژه نامه روزنامه اطلاعات، آبان 1376، ص1.
  21. محمد­حسن رجبی، پیشین، ص302.
  22. سند شماره 1936ق.م تاریخ 13/8/1343.
  23. زندگینامه و مبارزات آیت­الله سید مصطفی خمینی، پیشین، ص72.
  24. سند شماره 22103/20الف تاریخ 14/10/1343.
  25. زندگینامه و مبارزات آیت­الله سید ­مصطفی خمینی، پیشین، ص74.
  26. اما ساواک براي بازگشت ايشان به ايران شرايطي را گذاشتند که عملا آمدن ايشان را بي­نتيجه مي­کرد. ساواک شرط می­کند: ایشان برای حضور در ایران باید از قم خارج شود و در خمین در خانه روستایی خود زندگی کند و صرفاً با اقوام درجه یک می­تواند ارتباط داشته باشد ضمن آنکه دو نفر مأمور مراقب او باشند و چنانچه كسی از جلو خانه وی عبور كند، كشته خواهد شد.
  27. روحانی، سیدحمید؛ پیشین، ج2، ص159.
  28. همان، ص174.
  29. سند شماره 4720، تاریخ 5/4/1348.
  30. خاطرات آیت الله پسندیده، ص 115.
  31. مجله پاسدار اسلام، ش 18.
  32. مجله یاد، ش12.
  33. مجله 15 خرداد، ش 4.
  34. نهضت روحانیون، علی دوانی، ج 6.
  35. شهیدی دیگر از روحانیت، ص 233.

منابع

  • تلخيص از مجموعه گلشن ابرار، جلد 2، زندگی نامه "سید مصطفی خمينی" از سيد حسين زينالي تيلي.
  • سيد ابوالحسن توفيقيان، شهيد مصطفي خميني، پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام، بازیابی: 25 اسفند 1392.

پیوندها