حضرت یحیی علیه السلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۱ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (تعیین رده ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این مقاله حاصل همکاری و مشارکت جمعی از اعضای دانشنامه اسلامی در نسخه پیشین دانشنامه است. به هنگامی که اطلاعات دانشنامه از نرم افزار پیشین به نرم افزارکنونی منتقل شد آخرین ویرایش آنجا به عنوان اولین نسخه در نرم افزار جدید ثبت شد.

چنانچه علاقه مندید نام کاربری که تدوین کننده این مقاله در نسخه پیشین بوده یا بیشترین مشارکت را در تهیه آن داشته است را بدانید به صفحه مشارکت کنندگان در نسخه پیشین مراجعه کنید



حضرت یحیی علیه السلام

وجه تسميه یحیی

تسميه او به يحيى به جهت آنست كه زنده شد از رحم عاقرى كه در حكم ميت بود. يا دين خدا به دعوت او زنده گشت. و نزد جمعى اين لفظ عجمى است.[۱]

طبرسى مى گويد: در اين كه چرا يحيى را بدين نام خوانده اند اختلاف نظر وجود دارد بعضى مى گويند او را يحيى ناميدند چون خداوند نازايى مادرش را بوسيله تولد او شفا بخشيد، گروهى مى گويند: خداوند قلب او را به وسيله ايمان زنده كرد و جمعى ديگر معتقدند: خداوند قلب او را به وسيله نبوت زنده و شاداب فرمود و احدى قبل از او بدين اسم ناميده نشده است.[۲]

نسب حضرت یحیی علیه السلام

يحيى بن زكريا بن برخيا بن شوا بن نحرائيل بن سهلون بن ارسوا بن شويل بن نعود بن موسى بن عمران.[۳]

حضرت یحیی در قرآن

حضرت یحیی یکی از پیامبران بنی اسرائیل است كه نام مباركش پنج بار در قرآن در: سوره آل عمران / سوره انعام / سوره مريم / سوره انبياء آمده است.

  • 1- «فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَ سَيِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ»: در حالى كه حضرت زکریا در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان ندايش دادند كه خدا تو را به ولادت يحيى بشارت مى دهد كه حضرت عیسی مخلوق برگزيده خدا را تصديق مى كند و بزرگوار و خويشتن دار است و پيامبرى است از شايستگان. (سوره آل عمران، آیه 39)
  • 2- «يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا»: اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم كه قبلا همنامى براى او قرار نداده ايم. (سوره مریم، آیه 7)
  • 3- «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»: اى يحيى كتاب خدا را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم. (سوره مریم، آیه 12)
  • 4- «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ»: پس اجابت كرديم او را و بخشيديم او را يحيى و شايسته كرديم براى او همسرش را بدرستى كه ايشان بودند مى شتافتند در خيرات و مي خواندند ما را از راه اميد و بيم و بودند ما را خضوع كنندگان . (سوره انبیاء، آیه 90)
  • 5- «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ»: و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند. (سوره انعام، آیه 85)

يحيى علیه السلام به طور معجزه آسا و خارق العادة براى پدر و مادرش متولد شد، چون پدرش پيرى فرتوت و مادرش زنى نازا بود، و هر دو از فرزنددار شدن مايوس بودند، در چنين حالى خداى تعالى يحيى را به ايشان ارزانى داشت، و يحيى علیه السلام از همان كودكى مشغول عبادت شد خداى تعالى از كودكى او را حكمت داده بود، او تمام عمر را به زهد و انقطاع گذرانيد، و هرگز با زنان نياميخت و هيچ يك از لذائذ دنيا او را از خدا به خود مشغول نساخت.

يحيى علیه السلام معاصر حضرت عیسی بن مريم علیه السلام بود و نبوت او را تصديق كرد و او در ميان قوم خود سيد و شريف بود به طورى كه دلها همه به او توجه مى نمود و به سويش ميل مى كرد، مردم پيرامونش جمع مى شدند، و او ايشان را موعظه مى كرد، و به توبه از گناهان دعوت مى نمود، و به تقوا دستور مى داد تا روزى كه كشته شد.

و در قرآن کریم درباره كشته شدنش چيزى نيامده، ولى در اخبار آمده كه سبب شهادتش اين بود كه زنى زناكار در عهد او مى زيسته و پادشاه بنى اسرائيل مفتون او شد، و با او مراوده كرد يحيى علیه السلام وى را از اين كار نهى مى نمود و ملامتش مى كرد، و چون در قلب پادشاه عظيم و محترم بود لذا پادشاه از اطاعتش ناگزير بود، اين معنا باعث شد كه زن زانيه نسبت به آن جناب كينه توزى كند، از آن به بعد به پادشاه دست نمى داد مگر بعد از آن كه سر يحيى را از بدنش جدا نموده برايش هديه بفرستد، پادشاه نيز چنين كرد آن جناب را به قتل رسانده و سر مقدسش را براى زن زانيه هديه فرستاد.

و در بعضى از اخبار ديگر آمده كه سبب قتلش اين بود كه پادشاه عاشق برادرزاده خود شد، و مى خواست با او ازدواج كند يحيى علیه السلام او را نهى مى كرد و مخالفت مى نمود، تا آن كه وقتى همسر برادرش دختر را آن چنان آرايش كرد كه تمام قلب شاه را مسخر كند، با چنين وضعى دخترش را نزد پادشاه فرستاد، و به او گفته بود كه چون خواست از تو كام بگيرد مخالفت كن، و بگو شرطش اين است كه سر يحيى را برايم حاضر كنى، او نيز بلادرنگ سر يحيى را از بدن جدا نموده در طشتى طلا گذاشت، و براى دختر برادر حاضر ساخت.[۴]

حضرت یحیی در روايات

  • 1- از حضرت ابى عبدالله، امام حسین عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت فرمودند:

كشنده يحيى بن زكريا ولدالزنا بوده و كشنده حضرت امام حسين عليه السلام نيز ولدالزنا است و آسمان نگريسته مگر بر اين دو.[۵]

با پدرم امام حسين عليه السلام چون به كربلا مى رفتيم در هيچ منزل فرود نمى آمديم و بار نمى كرديم مگر آن كه آن حضرت ياد حضرت يحيى عليه السلام مى كردند، و روزى فرمودند: از پستى و بى قدرى دنيا نزد خدا آن بود كه سر يحيى بن زكريا عليه السلام را به هديه فرستادند براى فاحشه اى از فاحشه هاى بنى اسرائيل .[۶]

  • 3- امام حسین عليه السلام فرمودند:

از بي ارزشي و خواري دنيا نزد خداي متعال است كه سر يحيي بن زكريا به فاحشه اي بني اسرائيلي هديه شد.[۷]

اخلاق و فضائل و ويژگي هاي حضرت یحیی علیه السلام

  • 1- خداى عزوجل حضرت یحیی را در چند جاى قرآن ياد كرده و او را به ثناى جميلى ستوده، از آن جمله:

او را تصديق كننده كلمه اى از خدا (يعنى نبوت مسيح) خوانده و او را سيد و مايه آبروى قومش و حصور (بى زن) خوانده، و پيغمبرى از صالحين ناميده. (سوره آل عمران، آيه 39)

و نيز از مجتبين يعنى مخلصين و راهيافتگان خوانده (سوره انعام، آيه 85 تا 87) و نام او را خودش نهاده، و او را يحيى ناميده، كه قبل از وى هيچ كس بدين نام مسمى نشده، و او را مامور به اخذ كتاب به قوت نموده، و او را در كودكى حكم داده، و بر او در سه روز زندگيش سلام فرستاده، روزى كه متولد شد، و روزى كه از دنيا مى رود و روزى كه دوباره زنده مى شود. (سوره مريم، آيات 2-15)

و به طور كلى دودمان زكريا را مدح كرده و فرموده: "إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ": اينان مردمى بودند كه در خيرات ساعى و كوشا بودند و ما را به رغبت و از رهبت و خشوع مى خواندند. (سوره انبياء، آيه 90) و مقصود از كلمه اينان يحيى و پدر و مادر او است.[۸]

لطف الهى نسبت به او به مرتبه اى بود كه هر وقت «يا رب» مى گفت، حق تعالى مى فرمود: لبيك اى يحيى .[۹]

در تفسير قول حق تعالى كه در قصه يحيى عليه السلام فرموده است: لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا: «كسى را پيش از او نيافريده بوديم كه يحيى نام داشته باشد»، و فرمود در تفسير قول خداى تعالى: وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا: از حكمت هائى كه خدا به آن حضرت در كودكى عطا فرموده بود آن بود كه اطفال به او گفتند، بيا تا بازى كنيم، گفت: آه، واللّه كه ما را براى بازى نيافريده اند بلكه براى جد و امر بزرگى آفريده اند، وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا: «تحنّن و مهربانى بر پدر و مادر و ساير بندگان خود به او داده بوديم»، وَ زَكاةً: «طهارت و پاكيزگى داده بوديم هر كه را ايمان به او آورد و تصديق او بكند»، وَ كانَ تَقِيًّا: «پرهيزكار بود از شرور و معاصى»، وَبَرًّا بِوالِدَيْهِ : «و احسان مى كرد نسبت به پدر و مادر خود و فرمانبردار ايشان بود»، وَلَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا: «و نمى كشت مردم را بر وجه غضب و نمى زد ايشان را از روى غضب» و هيچ كس نيست مگر آن كه گناه كرده است يا قصد گناه در خاطرش گذشته است به غير از يحيى كه هرگز گناه نكرد و اراده گناه نيز در خاطرش خطور نكرد. (حيوة القلوب، ج 2، ص: 1045)

  • 4- يحيي عليه السلام فرمودند:

از شما مي خواهم كه (پيوسته) به ياد خدا باشيد؛ زيرا حكايت به ياد خدا بودن، حكايت مردي است كه دشمن به سرعت او را تعقيب كند و او به دژي نفوذ ناپذير پناه برد و خود را از گزند آنان در امان دارد. بنده نيز چنين است، خود را از گزند شيطان نگه ندارد مگر با ياد خدا.[۱۰]

از معمر نقل شده كه گفت: كودكان به يحيي گفتند، بيا با هم بازي كنيم. يحيي گفت: ما، براي بازي آفريده نشده ايم. از اين جا است كه خداوند درباره او فرموده است: وآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّا: «و از كودكي به او حكمت ونبوت داديم». اين مطلب از حضرت امام رضا عليه السلام روايت شده است.[۱۱]

پانویس

  1. تفسير اثنا عشري (حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمد)، ج 8، ص: 146.
  2. داستان پیامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم (يوسف عزيزى )، ص 563.
  3. ترجمه تاريخ يعقوبى (محمد ابراهيم آيتى )، ج 1، ص: 83.
  4. ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج 14، ص: 36.
  5. ترجمه كامل الزيارات (سيد محمد جواد ذهنى تهرانى )، ص: 243.
  6. حيوة القلوب ج 2، ص: 1044.
  7. بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج 44، ص: 365.
  8. ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج 14، ص: 36.
  9. حيوة القلوب (علامه مجلسى)، ج 2، ص: 1041.
  10. حكم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم (علاءالدين اعلمى )، ص: 337.
  11. مجمع البيان في تفسير القرآن (شيخ طبرسى )، ج 6، ص: 781.

منابع:

(1). حيوة القلوب، علامه مجلسى ؛ قم : سرور، ششم ، 1384 ش .

(2). ترجمه تاريخ يعقوبى ، محمد ابراهيم آيتى ؛ تهران : علمى و فرهنگى ، ششم ، 1371 ش.

(3). داستان پیامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ يوسف عزيزى، تهران: انتشارات هاد، اول، 1380 ش.

(4). بحارالأنوار، علامه مجلسى ؛ تهران.

(5). حكم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؛ علاءالدين اعلمى ، بيروت : اعلمى ، اول ، 1423 ق .

(6). مجمع البيان في تفسير القرآن ؛ شيخ طبرسى ، تهران : ناصر خسرو، سوم ، 1372 ش .

(7). ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.

(8). تفسير اثنا عشري، حسينى شاه عبدالعظيمى حسين بن احمد؛ تهران: انتشارات ميقات، اول، 1363 ش.

(9). ترجمه كامل الزيارات، ترجمه ذهنى تهرانى ؛ تهران : انتشارات پيام حق ، اول ، 1377 ش .