جعفر بن محمد قولویه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 +
'''«جعفر بن محمد بن قولویه»''' (م، ۳۶۹ ق) فرزند «[[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه قمی]]»، از فقها و [[محدثان]] بزرگ [[شیعه]] در قرن چهارم قمری و از شاگردان [[شیخ کلینی]] است. روایات بسیارى در [[فقه]] از ابن قولویه نقل شده و کتاب «[[كامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]]» او نزد علما از اعتبار و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. [[شیخ مفید]] از شاگردان نامدار اوست.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = '''جعفر بن محمد بن قولویه'''
 +
||تصویر=
 +
||زادروز = 
 +
|زادگاه = [[قم]]
 +
|وفات =  ۳۶۹ قمری
 +
|مدفن = [[کاظمین]]
 +
|اساتید =  [[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینی]]، [[محمد بن حسن بن ولید]]، [[محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى قمى|محمد بن عبدالله حمیرى]]، [[علی بن حسین بن بابویه قمی|على بن الحسین بن بابویه]]،...
 +
|شاگردان = [[شیخ مفید]]، احمد بن عبدون و ابن عزور، حسین بن عبیدالله غضایرى، محمد بن سلیم صابونى،...
 +
|آثار = [[كامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]]، الصلوة، الجمعة و الجماعة، قیام اللیل، الصرف، العدد فى شهر رمضان، الحج، الشهادات، العقیقه، یوم و لیلة،...
 +
}}
 +
==ولادت و خاندان==
  
 +
تاریخ ولادت جعفر بن محمد بن قولویه به درستى روشن نیست، اما سال هجرت او به [[عتبات عالیات|عتبات]] که جهت [[زیارت]] به [[خانه خدا]] از آنجا گذشته است و سال رحلت این بزرگوار در تاریخ ثبت شده است (۳۶۹ ق). چنانکه تراجم نویسان گفته اند، وى در سال ۳۳۹ ق. به قصد زیارت خانه خدا وارد [[عراق]] شد؛<ref>بشارة المؤمنین، ص ۸۵.</ref> اما این که در همان سال، چند سال از عمر شریفش مى گذشته بیان نشده است ولى از این که مرحوم [[شیخ مفید|مفید]] جزو شاگردان مکتب فقهى او بوده است، معلوم مى شود که به هنگام ورود به [[بغداد]] وى عالم و فقیهى بنام بوده است.
  
 +
خاندان «ابن قولویه» یکى از خانواده هاى پرفضیلت است که در قرن چهارم در [[قم]] مى زیسته و به نوبه خود خدمات ارزنده اى را به عالم [[اسلام]] و مکتب [[شیعه|تشیع]] تقدیم داشته اند. از میان آنها شخصیت هاى بزرگ و والامقامى پرورش یافته اند؛ از جمله [[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه قمى]] از این خاندان است که پدر جعفر بن قولویه و از بزرگان و از مشایخ دانشوران [[شیعه]] مى باشد که از [[سعد بن عبدالله اشعری قمی|سعد بن عبدالله قمى]] نقل روایت کرده است.<ref>مجمع الرجال، ج ۶، ص ۲۶.</ref> همچنین على بن محمد بن قولویه قمى که او نیز از بزرگان میدان علم و عمل بوده و از سعد بن عبدالله نقل روایت کرده است.
  
 +
==اساتید و مشایخ==
  
'''منبع:''' ستارگان حرم، جلد 12
+
جعفر بن قولویه اساتید بسیار بزرگى در [[قم]] و [[بغداد]] داشته که در بیشتر ابواب [[فقه]] و... نامشان به چشم مى خورد و او در فقه و [[حدیث]] از آنها بهره هاى فراوانى جسته است. برخی اساتید وى بدین قرارند:
  
'''نویسنده:''' محمدجواد طبسی
+
*[[محمد بن قولویه|محمد بن قولویه]] (پدر جعفر بن محمد)؛
 +
*[[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینى]]؛
 +
*[[محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى قمى|محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى]]؛
 +
*[[محمد بن همام اسکافی]]؛
 +
*[[علی بن حسین بن بابویه قمی|على بن الحسین بن بابویه قمی]]؛
 +
*[[محمد بن حسن بن ولید|محمد بن الحسن بن ولید قمى]]؛
 +
*محمد بن جعفر رزّاز؛
 +
*محمد بن الحسن بن [[علی بن مهزیار اهوازی|على بن مهزیار]]؛<ref>معجم طبقات الفقهاء، ج ۴، ص ۱۲۳.</ref>
 +
*[[حسین بن محمد اشعری قمی|حسین بن محمد بن عامر]]؛
 +
*محمد بن الحسین جوهرى؛<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱۶.</ref>
 +
*[[ابن عقده]]؛<ref>معالم العلماء، ص ۳۰.</ref>
 +
*على بن محمد بن یعقوب بن اسحاق صیرفى؛<ref>فوائدالرضویه، ص ۸۰.</ref>
 +
*[[هارون بن موسی تلعکبری|هارون بن موسى تلعکبرى]]؛
 +
*قاسم بن محمد بن على بن ابراهیم همدانى (وکیل ناحیه مقدسه)؛<ref>فوائدالرضویه، ص ۸۰.</ref>
 +
*حسین بن على زعفرانى.
  
==ابن قولويه==
+
==شاگردان و راویان==
  
يكى از خانواده هاى پرفضيلت كه در قرن چهارم در [[قم]] مى زيسته و به نوبه خود خدمات ارزنده اى را به عالم [[اسلام]] و مكتب تشيع تقديم داشته اند، خاندان «ابن قولويه» است كه از ميان آن ها [[شخصیت ها]]ى بزرگ و والامقامى پرورش يافته اند؛ از جمله محمد بن قولويه قمى از اين خاندان است كه پدر جعفر بن قولويه صاحب «كامل الزيارات» است.  
+
عالمان فراوانى در [[قم]] و [[بغداد]] و [[مصر]] از محضر این چهره فرهیخته به کسب علم و دانش پرداختند؛ زیرا حضور سى ساله وى در جوار تربت پاک حضرت [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسى بن جعفر]] و [[امام جواد]] علیهما السلام، منشأ بسیارى از برکات و افاضات علمى او گردید. آورده اند که ابن قولویه استاد فقه [[شیخ مفید]] بوده است.  
  
وى يكى از بزرگان و از مشايخ دانشوران [[شيعه]] مى باشد كه از سعد بن عبدالله قمى نقل روايت كرده است و همچنين على بن محمد بن قولويه قمى كه او نيز از بزرگان ميدان علم و عمل بوده و از سعد بن عبدالله نقل روايت كرده است. سومين شخصيت معروف اين خاندان، جعفر بن محمد قولويه قمى است كه شهرت علمى و جهانى داشته و مورد اعتماد تمام فقهاى زمان بوده است. اين نوشته به منظور آشنايى با اين شخصيت به تحرير درآمده است.
+
همچنین شاگردان دیگرى همانند احمد بن عبدون و ابن عزور،<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۲۰.</ref> نزد این شخصیت بزرگ تلمذ نموده و از وى نقل روایت کرده اند. [[ابن حجرعسقلانی|ابن حجر عسقلانى]] ضمن یادى از این شخصیت والامقام مى نویسد: [[حسین بن عبیدالله غضایرى]] و محمد بن سلیم صابونى به نقل روایت از او پرداخته اند.<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref>
  
'''ولادت '''
+
==آثار و تألیفات==
  
اگر چه به درستى روشن نيست كه جعفر بن محمد بن قولويه در چه سالى قدم به عرصه گيتى گذارد اما سال هجرت او به عتبات، كه جهت [[زيارت]] به خانه خدا از آن جا گذشته است و سال رحلت اين بزرگوار در تاريخ ثبت شده است.
+
اصحاب [[رجال]] و تراجم براى جعفر بن محمد بن قولویه تألیفات ارزشمندى را به ثبت رسانده اند که افزون بر کتاب هاى [[فقه|فقهى]]، در علوم دیگر همانند [[صرف|علم صرف]] نیز آثارى را به [[اسلام]] تقدیم داشته است. به تعبیر [[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]]، رجالى معروف: «از وى کتاب هاى خوبى بر جاى مانده است»؛<ref> رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref> و به گفته [[شیخ طوسی|شیخ طوسى]]: «وى شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد».<ref>الفهرست، ص ۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref> در فهرست زیر برخی آثار او را نجاشى و شیخ طوسى و دیگران یاد کرده اند:
  
تراجم نويسان گفته اند، وى در سال 339(1) به قصد [[زيارت]] [[خانه خدا]] وارد [[عراق]] شد؛ اما اين كه در همان سال، چند سال از عمر شريفش مى گذشته بيان نشده است؛ ولى از اين كه مرحوم مفيد جزو شاگردان مكتب فقهى او بوده است، معلوم مى شود كه به هنگام ورود به [[بغداد]]، وى شخصيتى بسيار محترم و عالمى وارسته و فقيهى بنام بوده است كه معمولاً چنين افرادى با سن كم به چنين جايگاهى نمى رسند. پدرش محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه است كه به «مَسلمه»(2) و «جمال» شهرت يافته بود(3) و از اخيار اصحاب سعد بن عبدالله شمرده مى شد.(4)
+
#[[کامل الزیارات (کتاب)|کامل الزیارات]] (الزیارة)؛ فقهاى والامقام براى این کتاب و اسناد و روایاتش اهمیت فراوانى قائل شده اند؛ به گونه اى که هرگاه درباره فردى از نظر «ثقه‌بودن» بحث و گفتگویى داشته باشند، اگر نام وى در اسناد این کتاب آمده باشد، آن فرد را توثیق مى نمایند؛ چرا که جزو [[مشایخ]] ابن قولویه در کامل الزیارات مى باشد. در این نوشته به روایاتى که درباره [[زیارت]] [[اهل بیت]] علیهم‌السلام آمده و همچنین به [[ثواب|ثوابى]] که به زائران قبور آنان داده مى شود، اشاره شده است.
 +
#مداواة الجسد؛<ref>شیخ طوسى نام کامل این کتاب را چنین آورده است: کتاب مداواة الجسد لحیاة الأبد. (الفهرست، ص ۴۲)</ref>
 +
#الصلوة؛
 +
#الجمعة والجماعة؛
 +
#قیام اللیل؛
 +
#الرضاع؛
 +
#الصداق؛
 +
#الاضاحى؛
 +
#الصرف؛
 +
#الوطىء بملک الیمین؛
 +
#بیان حل الحیوان من محرمه؛
 +
#قسمة الزکوة؛
 +
#العدد فى شهر رمضان؛
 +
#الرد على ابن داود فى عدد شهر رمضان؛
 +
#الحج؛
 +
#یوم و لیلة؛
 +
#القضاء و آداب الحکام؛
 +
#الشهادات؛
 +
#العقیقه؛
 +
#الشهور والحوادث فیها؛
 +
#النوادر؛
 +
#النساء (البته به صورت ناقص)؛<ref>قرأت أکثر هذه الکتب على شیخنا أبى  عبداللّه رحمه اللّه و على الحسین بن عبیداللّه.</ref>
 +
#الفطرة؛<ref>رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref>
 +
#الأربعین؛
 +
#فهرست ما رواه من الکتب والاصول.<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref>
  
'''ابن قولويه در نگاه ديگران '''
+
==ابن قولویه در نظر عالمان==
  
چهره ملكوتى اين عالم پرتلاش آن قدر تابناك است كه هرگز نيازى به تعريف و توصيف ندارد؛ چرا كه همگان از او به نيكى ياد كرده اند. وى نه فقط در نظر عالمان [[شيعه]]، فقيهى وارسته، مرزبانى امين و استادى دلسوز بود، بلكه در نظر عالمان اهل سنت افرادى همچون ابن حجر عسقلانى، شخصيتى بسيار ممتاز و فوق العاده بشمار مى رفت.
+
از جعفر بن قولویه همگان به نیکى یاد کرده اند. وى نه فقط در نظر عالمان [[شیعه]]، فقیهى وارسته، مرزبانى امین و استادى دلسوز بود، بلکه در نظر عالمان [[اهل سنت]] نیز، شخصیتى بسیار ممتاز و فوق العاده بشمار مى رفت.  
  
از اين روى به گفتار چند نفر از اين بزرگواران در خصوص ابن قولويه بسنده مى كنيم:
+
*[[شیخ طوسى]]: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى، شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفات فراوان به تعداد ابواب فقهى مى باشد».<ref>الفهرست، ص ۴۲؛ سفینة البحار، ج ۱، ص ۱۶۳؛ بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸.</ref>
 +
*[[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]]: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصیت هاى گرانقدر آن ها در [[حدیث]] و [[فقه]] مى باشد. هر زیبایى و علمى که مردم را با آن وصف نمایى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولویه خواهى یافت».<ref>رجال نجاشى، ص ۸۹.</ref>
 +
*[[شیخ مفید]]: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید».<ref>تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.</ref>
 +
*[[سید بن طاووس|ابن طاووس]]: «در کتاب ها ملاحظه کردم که شیخ مورد اتفاق بر امانتش، جعفر بن محمد بن قولویه است».<ref>تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.</ref>
 +
*[[علامه حلى]]: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است. وى از طریق پدر و برادرش از سعد نقل روایت کرده است».<ref> خلاصة الاقوال، ص ۸۸؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۵۹.</ref>
 +
*[[ملا علی علیاری تبریزی|ملا على علیارى]]: «جعفر بن محمد بن قولویه، از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه در فقه و حدیث است. وى از شیخ ابوجعفر کلینى و همچنین از پدرش محمد بن قولویه نقل روایت کرده است».<ref>بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.</ref>
 +
*[[ابن حجر عسقلانى]]: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولویه قمى شیعى، از بزرگان شیعه و علماى مشهور و بنام آنها مى باشد. شیخ طوسى و نجاشى و على بن الحکم او را جزو [[مشایخ]] شیعه آورده اند. شیخ مفید یکى از شاگردانش بوده و در مدح و ثنایش کوتاهى نمى کرده است».<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref>
  
* 1. [[شيخ طوسى]]: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه قمى، شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفات فراوان به تعداد ابواب فقهى مى باشد».(5)
+
==سفرهاى ابن قولویه==
  
* 2. نجاشى: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصيت هاى گرانقدر آن ها در [[حديث]] و [[فقه]] مى باشد. هر زيبايى و علمى كه مردم را با آن وصف نمايى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولويه خواهى يافت».(6)
+
براى جعفر بن محمد بن قولویه دو سفر ثبت شده است. سفر وى به [[عراق]] در سال ۳۰۷ یا ۳۰۹ رخ داد که به عشق دیدار [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|مهدى آل محمد]] علیه السلام به هنگام نصب [[حجرالاسود]]، به عراق سفر کرد تا از آن‌جا به [[مکه]] رود؛ اما به علت بیمارى سخت، در [[بغداد]] ماند. از آن پس به مدت سى سال در بغداد به عالم [[اسلام]] خدمت کرد.  
  
* 3. [[شيخ مفيد]]: «خداوند شيخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه را تأييد فرمايد».(7)
+
گفته شده در سال ۳۳۹ ق،<ref>برخى این ماجرا را در سال ۳۷۷ مى دانند. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج ۷، ص ۲۳۴.</ref> [[قرامطه]]<ref>قرامطه گروهى از [[خوارج]] هستند که بنا به گفته [[شیخ بهایى]] آنان در سال ۳۱۶ ق در ایام حج به مکه هجوم بردند و بسیارى از مردم را کشتند. آنان حجرالاسود را به همراه خود بردند و در حدود بیست سال در نزد آنها بود. (مجمع البحرین، ص ۳۴۰)</ref> قرار گذاشته بودند که [[حجر الأسود‌‌|حجرالاسود]] را - که بیست و دو سال در تصرف غاصبانه‌شان بود - به جاى خویش بازگردانند. از این روى جعفر بن محمد ابن قولویه که از پیش مى دانست این سنگ باید به وسیله [[امام زمان]] و حجت خدا در جایگاه خود قرار گیرد، با قلبى آکنده و لبریز از عشق به دیدار مهدى آل محمد علیهم‌السلام شهر و دیار خود را رها کرد و به قصد زیارت [[خانه خدا]] راهى [[عراق]] گشت تا از آن جا براى انجام مراسم [[حج]] به سوى [[مکه]] مکرمه برود؛ اما همین که به [[بغداد]] رسید، بیمارى سختى بر او عارض شد و از ادامه سفر بازماند. بدین علت، فرد دیگرى را جهت شرکت در این امر مهم به هزینه خود به همراه نامه اى راهى خانه خدا کرد و خود در بغداد اقامت گزید.
  
* 4. ابن طاووس: «در كتاب ها ملاحظه كردم كه [[شيخ صدوق]] مورد اتفاق بر امانتش، جعفر بن محمد بن قولويه است».(8)
+
[[قطب راوندى]] در شرح این ماجرا از زبان ابن قولویه چنین نقل مى کند: در سال ۳۳۹، یعنى در همان سالى که قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا کردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من این بود تا خود را به مکه برسانم و بر فردى که حجرالاسود را نصب مى کند، دست یابم؛ زیرا در کتاب ها آمده بود که قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنین آمده بود که فقط حجت زمان آن را به جایگاه خویش بازمى گرداند؛ همان گونه که در زمان [[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف]]، حضرت [[امام زین  العابدین]] علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود. در این بین به یک بیمارى سختى دچار شدم که بر جان خودم ترسیدم. بدین جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را که به ابن هشام معروف بود، به نیابت از خود براى این کار آماده کردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسیده بودم که آیا [[مرگ]] من در همین بیمارى خواهد بود یا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من این است که این نامه را به آن کس برسانى که حجرالاسود را در جایگاهش قرار مى دهد و جوابش را برایم دریافت کن. و بدان که فقط تو را براى چنین کارى مى فرستم.
  
* 5. [[علامه حلى]]: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جليل القدر در حديث و فقه بوده است. وى از طريق پدر و برادرش از سعد نقل روايت كرده است».(9)
+
ابن هشام گوید: وقتى که به [[مکه]] رسیدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جایگاهى قرار دهند که در موقع گذاردن حجرالاسود، دید خوبى داشته باشم. از آنان نیز کمک گرفتم تا در موقع ازدحام جمعیت مردم را از من دور کنند. موقع گذاردن سنگ فرارسید. هر که نزدیک شد و خواست سنگ را در جایگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در این وقت جوانى گندم گون و خوش سیما پیش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جایگاه خود قرار داد. گویا هرگز از جایش بیرون آورده نشده بود. این جا بود که صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نیز که براى دیدن چهره مبارکش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى کردم، فوراً از جاى برخاستم و با کنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسیمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى که برخى فکر مى کردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنین دیدند راه را بر من باز نمودند و این در حالى بود که لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا این که از مردم فاصله گرفته و دور شد. با این که او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دویدم، اما به او نمى رسیدم. هنگامى که به جایى رسید و کسى غیر از من در آن جا حضور نداشت، درنگى کرد و نگاهى به من افکند و فرمود: آن چه را که همراه خود دارى به من تسلیم کن. پس آن نامه را که همراه خود داشتم، به او تحویل دادم. او نیز بدون آن که نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در این بیمارى هیچ نگرانى بر تو نیست. مرگ حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى که لرزه شدیدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حرکتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها کرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گوید: او همین جمله را (از [[امام زمان]] علیه السلام) به من خبر داد.<ref>الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵؛ ذرایع البیان، ج ۲، ص ۹۲؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۱۶۲.</ref>
  
* 6. ملا على على يارى: «جعفر بن محمد بن قولويه، از ثقات و بزرگان اصحاب اماميه در فقه و حديث است. وى از شيخ ابوجعفر كلينى و همچنين از پدرش محمد بن قولويه نقل روايت كرده است».(10)
+
سفر دیگر ابن قولویه به دیار مصر بود؛ اما روشن نیست که این سفر در چه سالى و از چه طریقى و به چه منظورى انجام شده است و همچنین روشن نیست که چند مدت در آن دیار رحل اقامت افکنده و با چه شخصیت هایى ملاقات داشته است و چه کسانى بر سر سفره علمى اش زانوى ادب زده اند؛ جز آن که از ابن حجر عسقلانى نقل شده که محمد بن سلیم صابونى در مصر از وى نقل حدیث کرده است.<ref>لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.</ref> ممکن است این فرد همان محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیم جعفرى کوفى مصرى باشد که [[نجاشى]] درباره اش مى نویسد: «وى در مصر اقامت گزیده و بسیار مورد احترام مردم و داراى منزلتى عظیم بوده است.» آن گاه هفتاد کتاب از او برمى شمرد.<ref>رجال نجاشى، ص ۲۶۴.</ref>
  
* 7. ابن حجر عسقلانى: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولويه قمى شيعى، از بزرگان شيعه و علماى مشهور و بنام آن ها مى باشد. شيخ طوسى و نجاشى و على بن الحكم او را جزو مشايخ [[شيعه]] آورده اند. شيخ مفيد يكى از شاگردانش بوده و در مدح و ثنايش كوتاهى نمى كرده. از او نيز حسين بن عبيدالله غضايرى و محمد بن سليم صابونى روايت كرده اند».(11)
+
==وفات و مدفن==
  
'''اساتيد و مشايخ روايت '''
+
به دنبال خبرى که جعفر بن محمد بن قولویه در سال ۳۳۹ ق. دریافت کرد، سرانجام در سال ۳۶۹ هجری بیمار شد و خود را آماده سفر [[آخرت]] کرد. از این روى وصیت نامه خود را نوشت و توصیه هاى لازم را بیان داشت. به وى گفته شد: این همه ترس و نگرانى تو از چیست؟ امیدواریم خداوند به تو سلامتى و عافیت ببخشد. او در پاسخ گفت: این همان سالى است که من در آن ترسانده شده ام. جعفر بن قولویه در همان سال جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاءالله پیوست.<ref>کامل الزیارات، ص ۵۳۶.</ref>
  
وى اساتيد بسيار بزرگى داشته و در [[فقه]] و [[حديث]] از آن ها بهره هاى فراوانى جسته است كه برخى آن ها در [[قم]] بوده و برخى ديگر در [[بغداد]] مى زيسته اند. اساتيد وى بدين قرارند:
+
در این که ابن قولویه در رواق [[کاظمین]] و در جوار تربت پاک و مقدس [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسى بن جعفر]] و [[امام جواد]] علیهما السلام دفن گردیده کسى ابراز تردید نکرده است، جز [[میرزا عبدالله افندی|عبدالله افندی]] در «[[رياض العلماء (کتاب)|ریاض العلماء]]» که معتقد است وى در [[قم]] دفن شده است؛<ref> الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵.</ref> اما چنین به نظر مى رسد که سخن وى اشتباه است. مرحوم [[ملا علی علیاری تبریزی|ملا علی علیارى]] در رد این قول مى نویسد: «والظاهر ان ذلک منه اشتباه محض بتربة ابیه المذکور، او احد من اهل بیته الفضلاء المدفون بها البته؛<ref>بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.</ref> ظاهراً این نظر از وى اشتباه محض است و وى را با پدر یا یکى از فضلاى این خاندان، که در قم دفن گردیده اشتباه گرفته است».
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
  
* 1. محمد بن قولويه (پدر جعفر بن محمد)؛
+
*محمدجواد طبسی، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۲.
  
* 2. على بن محمد بن قولويه (برادرش)؛(12)
 
 
* 3. محمد بن يعقوب كلينى؛
 
 
* 4. محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى؛
 
 
* 5. محمد بن همام بن اسماعيل؛
 
 
* 6. على بن الحسين بن بابويه؛
 
 
* 7. محمد بن الحسن بن وليد قمى؛
 
 
* 8. محمد بن جعفر رزار؛
 
 
* 9. محمد بن الحسن بن على بن مهزيار؛(13)
 
 
* 10. حسين بن محمد بن عامر؛
 
 
* 11. محمد بن الحسين جوهرى؛(14)
 
 
* 12. جعفر بن محمد بن ابراهيم؛
 
 
* 13. حكيم بن داود؛
 
 
* 14. محمد بن احمد بن يعقوب؛
 
 
* 15. محمد بن عبدالمؤمن؛(15)
 
 
* 16. ابن عقده؛(16)
 
 
* 17. احمد بن اصفهبد؛(17)
 
 
* 18. على بن حاتم قزوينى؛
 
 
* 19. على بن محمد بن يعقوب بن اسحاق صيرفى؛(18)
 
 
* 20. ابومحمد هارون بن موسى تلعكبرى؛
 
 
* 21. قاسم بن محمد بن على بن ابراهيم همدانى (وكيل ناحيه مقدسه)؛(19)
 
 
* 22. محمد بن احمد بن الحسين عسكرى؛
 
 
* 23. حسين بن على زعفرانى؛
 
 
* 24. احمد بن على بن مهدى؛
 
 
* 25. حسن بن عبدالله بن محمد بن عيسى؛
 
 
* 26. محمد بن احمد بن عيسى بن سليمان؛
 
 
* 27. محمد بن احمد بن ابراهيم(20) و غير آن ها كه در بيشتر ابواب فقه و... نامشان به چشم مى خورد.
 
 
همچنان كه ملاحظه مى شود، وى از عالمان و فقيهان و محدثانى بهره جسته كه كمتر فقيه و محدث برجسته اى به آن دست يافته است؛ به گونه اى كه هر يك از آنان، از اركان [[فقه]] و [[حديث]] در عالم اسلام بشمار مى روند؛ همانند صدوق و كلينى و ابن وليد قمى و هارون بن موسى تلعكبرى.
 
 
'''راوى نور'''
 
 
جعفر بن محمد بن قولويه يكى از راويان بنام [[شيعه]] است كه روايات بسيارى، حدود پانصد روايت در فقه از او نقل شده است. در اسناد روايات نام وى به چند تعبير ذكر شده كه ذيلاً به دو تعبير اشاره مى كنيم:
 
 
* 1. جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى. مرحوم آقاى خويى مى نويسد: در اسناد 465 روايت، اين نام آمده است.(21)
 
 
* 2. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه. آقاى خويى مى فرمايد: در سند 25 روايت به همين نام آمده است.(22)
 
 
'''شاگردان و روايت كنندگان حديث وى '''
 
 
عالمان فراوانى در [[قم]] و [[بغداد]] و [[مصر]] از محضر اين چهره فرهيخته به كسب علم و دانش پرداختند؛ زيرا حضور سى ساله وى در جوار تربت پاك حضرت موسى بن جعفر و [[امام جواد]] علیه السلام منشأ بسيارى از بركات و افاضات علمى او گرديد و ثمره آن همه تلاش هاى علمى، تربيت شاگردانى از قبيل مرحوم [[شيخ مفيد]] بود كه تاريخ شيعه هرگز نام و يادش را فراموش نمى كند. آورده اند كه ابن قولويه استاد فقه شيخ مفيد بوده است. همچنين شاگردان ديگرى همانند احمد بن عبدون و ابن عزور،(23) نزد اين شخصيت بزرگ تلمذ نموده و از وى نقل روايت كرده اند. ابن حجر عسقملانى ضمن يادى از اين شخصيت والامقام مى نويسد: حسين بن عبيدالله غضايرى و محمد بن سليم صابونى به نقل روايت از او پرداخته اند.(24)
 
 
'''سفرهاى علمى ابن قولويه '''
 
 
براى جعفر بن محمد بن قولويه دو سفر ثبت شده كه يكى به [[عراق]] بوده و حدود سى سال طول كشيده است و سرانجام در همان جا دارفانى را وداع گفته است و سفر ديگر، به مصر بوده است.
 
 
سفر وى به عراق در سال 307 يا 309 رخ داد. وى به عشق ديدار مهدى آل محمد علیهم‌السلام به هنگام نصب [[حجرالاسود]]، به عراق سفر كرد تا از آن‌جا به [[مكه]] رود؛ اما به علت بيمارى سخت، در [[بغداد]] ماند. از آن پس به مدت سى سال در بغداد به عالم [[اسلام]] خدمت كرد. البته بدون شك در اين چند سال، سفرهاى زيادى به [[كربلا]] و [[نجف]] داشته؛ اما مطالبى در اين مورد در كتاب ها ثبت نگرديده است.
 
 
سفر ديگر ابن قولويه به ديار مصر بود؛ اما روشن نيست كه اين سفر در چه سالى و از چه طريقى و به چه منظورى انجام شده است و همچنين روشن نيست كه چند مدت در آن ديار رحل اقامت افكنده و با چه شخصيت هايى ملاقات داشته است و چه كسانى بر سر سفره علمى اش زانوى ادب زده اند؛ جز آن كه از ابن حجر عسقلانى نقل شده كه محمد بن سليم صابونى در مصر از وى نقل حديث كرده است.(25) ممكن است اين فرد همان محمد بن احمد بن ابراهيم بن سليم جعفرى كوفى مصرى باشد كه نجاشى درباره اش مى نويسد: «وى در مصر اقامت گزيده و بسيار مورد احترام مردم و داراى منزلتى عظيم بوده است» آن گاه هفتاد كتاب از او برمى شمرد.(26)
 
 
مرحوم آيت الله طبسى (والد نگارنده) ضمن اشاره به اين عالم بزرگوار و اضافه لقب صابونى، از صاحب روضات از سيد طباطبايى در رجال خود نقل كرده كه «وى از قدماى اصحاب ما و از علماى بزرگ و فقهاى ما بوده است. وى از صاحبان كتاب هاى فتوا و از بزرگان طبقه هفتم بوده است و از كسانى بشمار مى رود كه [[غيبت صغری]] و [[غیبت كبری]] را درك كرده است».(27)
 
 
با اين بيان ممكن است ابن قولويه براى ديدار با اين شخصيت به آن ديار سفر كرده و او نيز از وجود مقدسش كمال استفاده را در اين سفر علمى برده باشد، اگر چه در رجال و تراجم شيعى تا آن جا كه بررسى كرده ام، چنين چيزى نيامده است.
 
 
'''به عشق ديدار مهدى علیه السلام'''
 
 
در سال 339 ق(28) بود كه قرامطه(29) قرار گذاشته بودند كه حجرالاسود را - كه بيست و دو سال در تصرف غاصبانه‌شان بود - به جاى خويش بازگردانند. از اين روى شيخ ابوالقاسم قمى، معروف به ابن قولويه كه از پيش مى دانست اين سنگ بايد به وسيله [[امام زمان]] و حجت خدا در جايگاه خود قرار گيرد، با قلبى آكنده و لبريز از عشق به ديدار مهدى آل محمد علیهم‌السلام شهر و ديار خود را رها كرد و به قصد [[زيارت]] [[خانه خدا]] راهى [[عراق]] گشت تا از آن جا براى انجام مراسم [[حج]] به سوى [[مكه]] مكرمه برود؛ اما همين كه به [[بغداد]] رسيد، بيمارى سختى بر او عارض شد و از ادامه سفر بازماند. بدين علت، فرد ديگرى را جهت شركت در اين امر مهم به هزينه خود به همراه نامه اى راهى خانه خدا كرد و خود در بغداد اقامت گزيد.
 
 
قطب راوندى در شرح اين ماجرا از زبان ابن قولويه چنين نقل مى كند: در سال 339، يعنى در همان سالى كه قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا كردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من اين بود تا خود را به [[مكه]] برسانم و بر فردى كه حجرالاسود را نصب مى كند، دست يابم؛ زيرا در كتاب ها آمده بود كه قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنين آمده بود كه فقط حجت زمان آن را به جايگاه خويش بازمى گرداند؛ همان گونه كه در زمان حجاج، حضرت [[امام زين  العابدين]] علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود.
 
 
در اين بين به يك بيمارى سختى دچار شدم كه بر جان خودم ترسيدم. بدين جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را كه به [[ابن هشام]] معروف بود، به نيابت از خود براى اين كار آماده كردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسيده بودم كه آيا [[مرگ]] من در همين بيمارى خواهد بود يا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من اين است كه اين نامه را به آن كس برسانى كه حجرالاسود را در جايگاهش قرار مى دهد و جوابش را برايم دريافت كن. و بدان كه فقط تو را براى چنين كارى مى فرستم.
 
 
ابن هشام گويد: وقتى كه به [[مكه]] رسيدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جايگاهى قرار دهند كه در موقع گذاردن حجرالاسود، ديد خوبى داشته باشم. از آنان نيز كمك گرفتم تا در موقع ازدحام جمعيت مردم را از من دور كنند.
 
 
موقع گذاردن سنگ فرارسيد. هر كه نزديك شد و خواست سنگ را در جايگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در اين وقت جوانى گندم گون و خوش سيما پيش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جايگاه خود قرار داد. گويا هرگز از جايش بيرون آورده نشده بود. اين جا بود كه صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نيز كه براى ديدن چهره مباركش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى كردم، فوراً از جاى برخاستم و با كنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسيمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى كه برخى فكر مى كردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنين ديدند راه را بر من باز نمودند و اين در حالى بود كه لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا اين كه از مردم فاصله گرفته و دور شد.
 
 
با اين كه او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دويدم، اما هرگز به او نمى رسيدم. هنگامى كه به جايى رسيد و كسى غير از من در آن جا حضور نداشت، درنگى كرد و نگاهى به من افكند و فرمود: آن چه را كه همراه خود دارى به من تسليم كن. پس آن نامه را كه همراه خود داشتم، به او تحويل دادم. او نيز بدون آن كه نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در اين بيمارى هيچ نگرانى بر تو نيست. [[مرگ]] حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى كه لرزه شديدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حركتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها كرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گويد: او همين جمله را (از [[امام زمان]] علیه السلام) به من خبر داد.(30)
 
 
'''آثار و تأليفات '''
 
 
اصحاب رجال و تراجم براى جعفر بن محمد بن قولويه تأليفات ارزشمندى را به ثبت رسانده اند كه افزون بر كتاب هاى فقهى، در علوم ديگر نيز آثارى را به [[اسلام]] تقديم داشته است. به تعبير نجاشى، رجالى معروف: «از وى كتاب هاى خوبى بر جاى مانده است»؛(31) و به گفته شيخ طوسى: «وى شخصيتى مورد اطمينان و داراى تأليفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد».(32)
 
 
آرى همين جمله كوتاه از [[شيخ طوسى]]، بيانگر مقام علمى و فقهى او مى باشد؛ چرا كه اين فقيه نامدار آن قدر بر [[فقه]] اسلامى تسلط داشته كه به تعداد باب هاى مختلف فقه، كتابى به رشته تحرير درآورده است. علاوه بر آن در علوم ديگرى همانند علم صرف و غير آن، به نوشتن كتاب اقدام كرد. با دقت در فهرست زير كه نجاشى و شيخ طوسى و ديگران از آن ياد كرده اند، سخن ما را گواه خواهيد بود:
 
 
* 1. كتاب مداواة الجسد؛(33)
 
 
* 2. كتاب الصلوة؛
 
 
* 3. كتاب الجمعة والجماعة؛
 
 
* 4. كتاب قيام الليل؛
 
 
* 5. كتاب الرضاع؛
 
 
* 6. كتاب الصداق؛
 
 
* 7. كتاب الاضاحى؛
 
 
* 8. كتاب الصرف؛
 
 
* 9. كتاب الوطى ء بملك اليمين؛
 
 
* 10. كتاب بيان حل الحيوان من محرمه؛
 
 
* 11. كتاب قسمة الزكوة؛
 
 
* 12. كتاب العدد فى شهر رمضان؛
 
 
* 13. كتاب الرد على ابن داود فى عدد شهر رمضان؛
 
 
* 14. كتاب كامل الزيارات؛
 
 
* 15. كتاب الحج؛
 
 
* 16. كتاب يوم وليلة؛
 
 
* 17. كتاب القضاء و آداب الحكام؛
 
 
* 18. كتاب الشهادات؛
 
 
* 19. كتاب العقيقه؛
 
 
* 20. كتاب تاريخ الشهور والحوادث فيها؛
 
 
* 21. كتاب النوادر؛
 
 
* 22. كتاب النساء (البته به صورت ناقص)؛(34)
 
 
* 23. كتاب الفطرة؛(35)
 
 
* 24. الأربعين؛
 
 
* 25. فهرست ما رواه من الكتب والاصول.(36)
 
 
'''نگاهى به كتاب ارزشمند «كامل الزيارات»'''
 
 
يكى از كتاب هايى كه در بين فقهاى بزرگ جايگاه بسيار ويژه اى دارد، همانا كامل الزيارات ابن قولويه قمى است. فقهاى والامقام براى اين كتاب و اسناد و رواياتش اهميت فراوانى قائل شده اند؛ به گونه اى كه هرگاه درباره فردى از نظر «ثقه‌بودن» بحث و گفتگويى داشته باشند، اگر نام وى در اسناد اين كتاب آمده باشد، آن فرد را توثيق مى نمايند؛ چرا كه جزو مشايخ ابن قولويه در كامل الزيارات (الزياره) مى باشد.
 
 
يادآورى اين نكته ضرورى است كه اگر چه برخى فقط مشايخ بدون واسطه ابن قولويه را توثيق كرده اند؛ اما بسيارى از فقها تمام مشايخ وى را كه در اين كتاب شريف آمده، ثقه و مورد اعتماد دانسته اند. بحث در اين زمينه را به كتاب هاى مربوطه ارجاع مى دهيم.
 
 
ابن قولويه كتاب كامل الزيارات را بنا به درخواست مكرر يكى از دوستان خود كه نامش را نمى برد، به رشته تحرير درآورد. در اين نوشته ارزشمند به رواياتى كه درباره [[زيارت]] [[اهل بيت]] علیهم‌السلام آمده و همچنين به ثوابى كه به زائران قبور آنان داده مى شود، اشاره شده است. بخش عمده اين كتاب، كه 108 باب و 843 [[حديث]] دارد، به زيارت ابى عبدالله الحسين علیه السلام اختصاص يافته است و در پايان به دو روايت در فضيلت زيارت [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها اشاره شده است كه ما نيز آن دو را تقديم ارادتمندان اهل بيت مى كنيم:
 
 
* 1. حدثنى على بن الحسين بن موسى بن بابويه عن على بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه عن سعد بن سعيد عن أبى الحسن الرضا علیه السلام قال: «سألته عن زيارة فاطمة بنت موسى علیه السلام» قال: «من زارها فله الجنّة».(37)
 
 
* 2. حدثنى أبى و أخى والجماعة عن احمد بن ادريس و غيره عن العمركى بن على البوفكى عمن ذكر عن ابن الرضا علیه السلام قال: «من زار قبر عمتى بقم فله الجنة».(38)
 
 
ناگفته نماند كه اين كتاب تاكنون چندين مرتبه به چاپ رسيده است كه اولين چاپ در سال 1356 ق. با مقدمه اى از [[علامه امينى]] در چاپخانه مرتضويه و در [[نجف]] اشرف صورت گرفته و بار ديگر در سال 1417 ق. با تحقيق شيخ جواد قيومى در مؤسسه نشرالفقاهه به چاپ رسيده است.
 
 
'''رحلت '''
 
 
به دنبال خبرى كه جعفر بن محمد بن قولويه در سال 339 ق. دريافت كرد، سرانجام در سال 339 بيمار گشت و خود را آماده سفر [[آخرت]] كرد. از اين روى وصيت نامه خود را نوشت و توصيه هاى لازم را بيان داشت. به وى گفته شد: اين همه ترس و نگرانى تو از چيست؟ اميدواريم خداوند به تو سلامتى و عافيت ببخشد. او در پاسخ گفت: اين همان سالى است كه من در آن ترسانده شده ام. جعفر بن قولويه در همان سال در پى عارضه بيمارى جان به جان آفرين تسليم كرد و به لقاءالله پيوست.(39)
 
 
اگر چه از نحوه تشييع و خاكسپارى پيكر اين عالم بزرگ سخنى به ميان نيامده، اما شكى نداريم كه از اين استاد بزرگ به خاطر آن همه سوابق علمى و تربيت شاگردانى همچون [[شيخ مفيد]]، كمال تجليل و احترام به عمل آمده است.
 
 
'''محل دفن '''
 
 
در اين كه ابن قولويه در رواق [[كاظمين]] و در جوار تربت پاك و مقدس امام موسى بن جعفر و [[امام جواد]] علیه السلام دفن گرديده كسى ابراز ترديد نكرده است، جز عبدالله افندى در «رياض  العلماء» كه معتقد است وى در [[قم]] دفن شده است؛(40) اما چنين به نظر مى رسد كه سخن وى اشتباه محض است. مرحوم على يارى در رد اين قول مى نويسد: «والظاهر ان ذلك منه اشتباه محض بتربة ابيه المذكور، او احد من اهل بيته الفضلاء المدفون بها البته؛(41) ظاهراً اين نظر از وى اشتباه محض است و وى را با پدر يا يكى از فضلاى اين خاندان، كه در قم دفن گرديده اشتباه گرفته است».
 
 
سلام بر آن چهره پاك و مقدسى كه در عُش آل محمد صلی الله علیه و آله تولد يافت و تربيت شد و پس از عمرى تلاش و خدمت به فقه آل محمد صلی الله علیه و آله در كنار قبر [[امام كاظم]] و [[امام جواد]] علیه السلام به خاك سپرده شد.
 
 
پى  نوشت
 
 
(1). بشارة المؤمنين، ص 85.
 
 
(2). در نقد الرجال، ص 329، به نقل از نجاشى: محله ضبط كرده است.
 
 
(3). مجمع الرجال، ج 6، ص 78.
 
 
(4). همان، ص 26.
 
 
(5). الفهرست، ص 42؛ سفينة البحار، ج 1، ص 163؛ بهجة الآمال، ج 2، ص 558.
 
 
(6). رجال نجاشى، ص 89.
 
 
(7) و (8). [[تنقيح المقال]]، ج 1، ص 223.
 
 
(9). خلاصة الاقوال، ص 88؛ بهجةالآمال، ج 2، ص 559.
 
 
(10). بهجة الآمال، ج 2، ص 561.
 
 
(11). لسان الميزان، ج 2، ص 125.
 
 
(12). بهجةالآمال، ج 2، ص 559.
 
 
(13). معجم طبقات الفقهاء، ج 4، ص 123.
 
 
(14). معجم رجال الحديث، ج 4، ص 116.
 
 
(15). همان، ص 100.
 
 
(16). معالم العلماء، ص 30.
 
 
(17). معجم رجال الحديث، ج 4، ص 109.
 
 
(18) و (19). فوائدالرضويه، ص 80.
 
 
(20). قاموس الرجال، ج 2، ص 413.
 
 
(21). معجم رجال الحديث، ج 4، ص 99.
 
 
(22). همان، ص 118.
 
 
(23). معجم رجال الحديث، ج 4، ص 107؛ بهجةالآمال، ج 2، ص 520.
 
 
(24) و (25). لسان الميزان، ج 2، ص 125.
 
 
(26). رجال نجاشى، ص 264.
 
 
(27). ذرايع البيان، ج 2، ص 78.
 
 
(28). برخى اين ماجرا را در سال 377 مى دانند. ر.ك: كامل ابن اثير، ج 7، ص 234.
 
 
(29). قرامطه گروهى از [[خوارج]] هستند كه بنا به گفته [[شيخ بهايى]] آنان در سال 316 ق در ايام [[حج]] به [[مكه]] هجوم بردند و بسيارى از مردم را كشتند. آنان حجرالاسود را از جاى خود بيرون آورده، به همراه خود بردند و در حدود بيست سال در نزد آن ها بود. (مجمع البحرين، ص 340)
 
 
(30). الخرايج والجرايح، ج 1، ص 475؛ ذرايع البيان، ج 2، ص 92؛ سفينةالبحار، ج 1، ص 162.
 
 
(31). رجال نجاشى، ص 89.
 
 
(32). الفهرست، ص 42؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 107.
 
 
(33). [[شيخ طوسى]] نام كامل اين كتاب را چنين آورده است: كتاب مداواة الجسد لحياة الأبد. (الفهرست، ص 42)
 
 
(34). قرأت أكثر هذه الكتب على شيخنا أبى  عبداللّه رحمه اللّه و على  الحسين بن عبيداللّه.
 
 
(35). رجال نجاشى، ص 89.
 
 
(36). معجم رجال الحديث، ج 4، ص 107.
 
 
(37). معالم العلماء، ص 30.
 
 
(38) و (39). [[كامل الزيارات]]، ص 536.
 
 
(40). الخرايج والجرايح، ج 1، ص 475.
 
 
(41) و (42). بهجةالآمال، ج 2، ص 561.
 
 
'''پيوندها'''
 
 
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=64267&scope=Ky5gh7Uu5KglksuslCG7naJUqnJnbyD3&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%87&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true زندگينامه]'''
 
 
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=36316&scope=Ky5gh7Uu5KhrsBHife35lg9hH55hECAq&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%87&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true زندگينامه 1]'''
 
 
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=36321&scope=Ky5gh7Uu5Ki-1hLk1NYoyKxwIsmW-gS1&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%87&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true زندگينامه 2]'''
 
 
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=39681&scope=Ky5gh7Uu5KhSVnPZcXQfxqxwIsmW-gS1&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%87&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true کتاب كامل الزيارات ]'''
 
 
* '''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=34847&scope=Ky5gh7Uu5Ki0DnrEpeOkhaJUqnJnbyD3&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%87&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true کتاب ترجمه كامل الزيارات]'''
 
 
[[رده: علمای قرن چهارم]]
 
[[رده: علمای قرن چهارم]]
 +
[[رده:علماء شیعه]]
 +
[[رده:فقیهان]]
 +
[[رده:محدثان]]
 +
[[رده:مدفونین در کاظمین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۰

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«جعفر بن محمد بن قولویه» (م، ۳۶۹ ق) فرزند «محمد بن قولویه قمی»، از فقها و محدثان بزرگ شیعه در قرن چهارم قمری و از شاگردان شیخ کلینی است. روایات بسیارى در فقه از ابن قولویه نقل شده و کتاب «کامل الزیارات» او نزد علما از اعتبار و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. شیخ مفید از شاگردان نامدار اوست.

نام کامل جعفر بن محمد بن قولویه
زادگاه قم
وفات ۳۶۹ قمری
مدفن کاظمین

Line.png

اساتید

محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن حسن بن ولید، محمد بن عبدالله حمیرى، على بن الحسین بن بابویه،...

شاگردان

شیخ مفید، احمد بن عبدون و ابن عزور، حسین بن عبیدالله غضایرى، محمد بن سلیم صابونى،...

آثار

کامل الزیارات، الصلوة، الجمعة و الجماعة، قیام اللیل، الصرف، العدد فى شهر رمضان، الحج، الشهادات، العقیقه، یوم و لیلة،...

ولادت و خاندان

تاریخ ولادت جعفر بن محمد بن قولویه به درستى روشن نیست، اما سال هجرت او به عتبات که جهت زیارت به خانه خدا از آنجا گذشته است و سال رحلت این بزرگوار در تاریخ ثبت شده است (۳۶۹ ق). چنانکه تراجم نویسان گفته اند، وى در سال ۳۳۹ ق. به قصد زیارت خانه خدا وارد عراق شد؛[۱] اما این که در همان سال، چند سال از عمر شریفش مى گذشته بیان نشده است ولى از این که مرحوم مفید جزو شاگردان مکتب فقهى او بوده است، معلوم مى شود که به هنگام ورود به بغداد وى عالم و فقیهى بنام بوده است.

خاندان «ابن قولویه» یکى از خانواده هاى پرفضیلت است که در قرن چهارم در قم مى زیسته و به نوبه خود خدمات ارزنده اى را به عالم اسلام و مکتب تشیع تقدیم داشته اند. از میان آنها شخصیت هاى بزرگ و والامقامى پرورش یافته اند؛ از جمله محمد بن قولویه قمى از این خاندان است که پدر جعفر بن قولویه و از بزرگان و از مشایخ دانشوران شیعه مى باشد که از سعد بن عبدالله قمى نقل روایت کرده است.[۲] همچنین على بن محمد بن قولویه قمى که او نیز از بزرگان میدان علم و عمل بوده و از سعد بن عبدالله نقل روایت کرده است.

اساتید و مشایخ

جعفر بن قولویه اساتید بسیار بزرگى در قم و بغداد داشته که در بیشتر ابواب فقه و... نامشان به چشم مى خورد و او در فقه و حدیث از آنها بهره هاى فراوانى جسته است. برخی اساتید وى بدین قرارند:

شاگردان و راویان

عالمان فراوانى در قم و بغداد و مصر از محضر این چهره فرهیخته به کسب علم و دانش پرداختند؛ زیرا حضور سى ساله وى در جوار تربت پاک حضرت موسى بن جعفر و امام جواد علیهما السلام، منشأ بسیارى از برکات و افاضات علمى او گردید. آورده اند که ابن قولویه استاد فقه شیخ مفید بوده است.

همچنین شاگردان دیگرى همانند احمد بن عبدون و ابن عزور،[۸] نزد این شخصیت بزرگ تلمذ نموده و از وى نقل روایت کرده اند. ابن حجر عسقلانى ضمن یادى از این شخصیت والامقام مى نویسد: حسین بن عبیدالله غضایرى و محمد بن سلیم صابونى به نقل روایت از او پرداخته اند.[۹]

آثار و تألیفات

اصحاب رجال و تراجم براى جعفر بن محمد بن قولویه تألیفات ارزشمندى را به ثبت رسانده اند که افزون بر کتاب هاى فقهى، در علوم دیگر همانند علم صرف نیز آثارى را به اسلام تقدیم داشته است. به تعبیر نجاشى، رجالى معروف: «از وى کتاب هاى خوبى بر جاى مانده است»؛[۱۰] و به گفته شیخ طوسى: «وى شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفاتى فراوان به تعداد ابواب فقه مى باشد».[۱۱] در فهرست زیر برخی آثار او را نجاشى و شیخ طوسى و دیگران یاد کرده اند:

  1. کامل الزیارات (الزیارة)؛ فقهاى والامقام براى این کتاب و اسناد و روایاتش اهمیت فراوانى قائل شده اند؛ به گونه اى که هرگاه درباره فردى از نظر «ثقه‌بودن» بحث و گفتگویى داشته باشند، اگر نام وى در اسناد این کتاب آمده باشد، آن فرد را توثیق مى نمایند؛ چرا که جزو مشایخ ابن قولویه در کامل الزیارات مى باشد. در این نوشته به روایاتى که درباره زیارت اهل بیت علیهم‌السلام آمده و همچنین به ثوابى که به زائران قبور آنان داده مى شود، اشاره شده است.
  2. مداواة الجسد؛[۱۲]
  3. الصلوة؛
  4. الجمعة والجماعة؛
  5. قیام اللیل؛
  6. الرضاع؛
  7. الصداق؛
  8. الاضاحى؛
  9. الصرف؛
  10. الوطىء بملک الیمین؛
  11. بیان حل الحیوان من محرمه؛
  12. قسمة الزکوة؛
  13. العدد فى شهر رمضان؛
  14. الرد على ابن داود فى عدد شهر رمضان؛
  15. الحج؛
  16. یوم و لیلة؛
  17. القضاء و آداب الحکام؛
  18. الشهادات؛
  19. العقیقه؛
  20. الشهور والحوادث فیها؛
  21. النوادر؛
  22. النساء (البته به صورت ناقص)؛[۱۳]
  23. الفطرة؛[۱۴]
  24. الأربعین؛
  25. فهرست ما رواه من الکتب والاصول.[۱۵]

ابن قولویه در نظر عالمان

از جعفر بن قولویه همگان به نیکى یاد کرده اند. وى نه فقط در نظر عالمان شیعه، فقیهى وارسته، مرزبانى امین و استادى دلسوز بود، بلکه در نظر عالمان اهل سنت نیز، شخصیتى بسیار ممتاز و فوق العاده بشمار مى رفت.

  • شیخ طوسى: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمى، شخصیتى مورد اطمینان و داراى تألیفات فراوان به تعداد ابواب فقهى مى باشد».[۱۶]
  • نجاشى: «ابوالقاسم از ثقات اصحاب ما و از شخصیت هاى گرانقدر آن ها در حدیث و فقه مى باشد. هر زیبایى و علمى که مردم را با آن وصف نمایى، برتر از آن را در جعفر بن محمد بن قولویه خواهى یافت».[۱۷]
  • شیخ مفید: «خداوند شیخ مورد اعتماد ما، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه را تأیید فرماید».[۱۸]
  • ابن طاووس: «در کتاب ها ملاحظه کردم که شیخ مورد اتفاق بر امانتش، جعفر بن محمد بن قولویه است».[۱۹]
  • علامه حلى: «ابوالقاسم از اصحاب ثقه و جلیل القدر در حدیث و فقه بوده است. وى از طریق پدر و برادرش از سعد نقل روایت کرده است».[۲۰]
  • ملا على علیارى: «جعفر بن محمد بن قولویه، از ثقات و بزرگان اصحاب امامیه در فقه و حدیث است. وى از شیخ ابوجعفر کلینى و همچنین از پدرش محمد بن قولویه نقل روایت کرده است».[۲۱]
  • ابن حجر عسقلانى: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولویه قمى شیعى، از بزرگان شیعه و علماى مشهور و بنام آنها مى باشد. شیخ طوسى و نجاشى و على بن الحکم او را جزو مشایخ شیعه آورده اند. شیخ مفید یکى از شاگردانش بوده و در مدح و ثنایش کوتاهى نمى کرده است».[۲۲]

سفرهاى ابن قولویه

براى جعفر بن محمد بن قولویه دو سفر ثبت شده است. سفر وى به عراق در سال ۳۰۷ یا ۳۰۹ رخ داد که به عشق دیدار مهدى آل محمد علیه السلام به هنگام نصب حجرالاسود، به عراق سفر کرد تا از آن‌جا به مکه رود؛ اما به علت بیمارى سخت، در بغداد ماند. از آن پس به مدت سى سال در بغداد به عالم اسلام خدمت کرد.

گفته شده در سال ۳۳۹ ق،[۲۳] قرامطه[۲۴] قرار گذاشته بودند که حجرالاسود را - که بیست و دو سال در تصرف غاصبانه‌شان بود - به جاى خویش بازگردانند. از این روى جعفر بن محمد ابن قولویه که از پیش مى دانست این سنگ باید به وسیله امام زمان و حجت خدا در جایگاه خود قرار گیرد، با قلبى آکنده و لبریز از عشق به دیدار مهدى آل محمد علیهم‌السلام شهر و دیار خود را رها کرد و به قصد زیارت خانه خدا راهى عراق گشت تا از آن جا براى انجام مراسم حج به سوى مکه مکرمه برود؛ اما همین که به بغداد رسید، بیمارى سختى بر او عارض شد و از ادامه سفر بازماند. بدین علت، فرد دیگرى را جهت شرکت در این امر مهم به هزینه خود به همراه نامه اى راهى خانه خدا کرد و خود در بغداد اقامت گزید.

قطب راوندى در شرح این ماجرا از زبان ابن قولویه چنین نقل مى کند: در سال ۳۳۹، یعنى در همان سالى که قرامطه حجرالاسود را به جاى خود برگرداندند، آهنگ خانه خدا کردم. وقتى وارد بغداد شدم، تمام همت من این بود تا خود را به مکه برسانم و بر فردى که حجرالاسود را نصب مى کند، دست یابم؛ زیرا در کتاب ها آمده بود که قرامطه حجرالاسود را ربوده اند و همچنین آمده بود که فقط حجت زمان آن را به جایگاه خویش بازمى گرداند؛ همان گونه که در زمان حجاج بن یوسف، حضرت امام زین العابدین علیه السلام آن را در جاى خود قرار داده بود. در این بین به یک بیمارى سختى دچار شدم که بر جان خودم ترسیدم. بدین جهت نتوانستم به هدف خود جامه عمل بپوشانم. پس شخصى را که به ابن هشام معروف بود، به نیابت از خود براى این کار آماده کردم و نامه اى سربسته و مهر شده به او دادم. در آن نامه از مدت عمر خود پرسیده بودم که آیا مرگ من در همین بیمارى خواهد بود یا نه؟ و گفتم: تمام تلاش من این است که این نامه را به آن کس برسانى که حجرالاسود را در جایگاهش قرار مى دهد و جوابش را برایم دریافت کن. و بدان که فقط تو را براى چنین کارى مى فرستم.

ابن هشام گوید: وقتى که به مکه رسیدم، پولى به خادمان خانه خدا دادم تا مرا در جایگاهى قرار دهند که در موقع گذاردن حجرالاسود، دید خوبى داشته باشم. از آنان نیز کمک گرفتم تا در موقع ازدحام جمعیت مردم را از من دور کنند. موقع گذاردن سنگ فرارسید. هر که نزدیک شد و خواست سنگ را در جایگاهش قرار دهد، هرگز قرار نمى گرفت. در این وقت جوانى گندم گون و خوش سیما پیش آمد و سنگ را بدست گرفت و آن را در جایگاه خود قرار داد. گویا هرگز از جایش بیرون آورده نشده بود. این جا بود که صداى شادى و خوشحالى مردم بالا گرفت. او پس از نصب حجرالاسود از در مسجد خارج شد. من نیز که براى دیدن چهره مبارکش و ملاقات با وى لحظه شمارى مى کردم، فوراً از جاى برخاستم و با کنارزدن مردم به طرف راست و چپ، سراسیمه به دنبال او راه افتادم؛ به گونه اى که برخى فکر مى کردند، جنون بر من عارض گشته و عقل خود را از دست داده ام. مردم چون چنین دیدند راه را بر من باز نمودند و این در حالى بود که لحظه اى از او چشم برنمى داشتم. تا این که از مردم فاصله گرفته و دور شد. با این که او آرام مى رفت و من به سرعت دنبالش مى دویدم، اما به او نمى رسیدم. هنگامى که به جایى رسید و کسى غیر از من در آن جا حضور نداشت، درنگى کرد و نگاهى به من افکند و فرمود: آن چه را که همراه خود دارى به من تسلیم کن. پس آن نامه را که همراه خود داشتم، به او تحویل دادم. او نیز بدون آن که نامه را بخواند، فرمود: به او بگو در این بیمارى هیچ نگرانى بر تو نیست. مرگ حتمى تو پس از سى سال خواهد بود. آنگاه در حالى که لرزه شدیدى اندامم را فراگرفته و هر گونه حرکتى از من سلب گشته بود، مرا به حال خود رها کرد و به راه خود ادامه داد. ابوالقاسم گوید: او همین جمله را (از امام زمان علیه السلام) به من خبر داد.[۲۵]

سفر دیگر ابن قولویه به دیار مصر بود؛ اما روشن نیست که این سفر در چه سالى و از چه طریقى و به چه منظورى انجام شده است و همچنین روشن نیست که چند مدت در آن دیار رحل اقامت افکنده و با چه شخصیت هایى ملاقات داشته است و چه کسانى بر سر سفره علمى اش زانوى ادب زده اند؛ جز آن که از ابن حجر عسقلانى نقل شده که محمد بن سلیم صابونى در مصر از وى نقل حدیث کرده است.[۲۶] ممکن است این فرد همان محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیم جعفرى کوفى مصرى باشد که نجاشى درباره اش مى نویسد: «وى در مصر اقامت گزیده و بسیار مورد احترام مردم و داراى منزلتى عظیم بوده است.» آن گاه هفتاد کتاب از او برمى شمرد.[۲۷]

وفات و مدفن

به دنبال خبرى که جعفر بن محمد بن قولویه در سال ۳۳۹ ق. دریافت کرد، سرانجام در سال ۳۶۹ هجری بیمار شد و خود را آماده سفر آخرت کرد. از این روى وصیت نامه خود را نوشت و توصیه هاى لازم را بیان داشت. به وى گفته شد: این همه ترس و نگرانى تو از چیست؟ امیدواریم خداوند به تو سلامتى و عافیت ببخشد. او در پاسخ گفت: این همان سالى است که من در آن ترسانده شده ام. جعفر بن قولویه در همان سال جان به جان آفرین تسلیم کرد و به لقاءالله پیوست.[۲۸]

در این که ابن قولویه در رواق کاظمین و در جوار تربت پاک و مقدس امام موسى بن جعفر و امام جواد علیهما السلام دفن گردیده کسى ابراز تردید نکرده است، جز عبدالله افندی در «ریاض العلماء» که معتقد است وى در قم دفن شده است؛[۲۹] اما چنین به نظر مى رسد که سخن وى اشتباه است. مرحوم ملا علی علیارى در رد این قول مى نویسد: «والظاهر ان ذلک منه اشتباه محض بتربة ابیه المذکور، او احد من اهل بیته الفضلاء المدفون بها البته؛[۳۰] ظاهراً این نظر از وى اشتباه محض است و وى را با پدر یا یکى از فضلاى این خاندان، که در قم دفن گردیده اشتباه گرفته است».

پانویس

  1. بشارة المؤمنین، ص ۸۵.
  2. مجمع الرجال، ج ۶، ص ۲۶.
  3. معجم طبقات الفقهاء، ج ۴، ص ۱۲۳.
  4. معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱۶.
  5. معالم العلماء، ص ۳۰.
  6. فوائدالرضویه، ص ۸۰.
  7. فوائدالرضویه، ص ۸۰.
  8. معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۲۰.
  9. لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
  10. رجال نجاشى، ص ۸۹.
  11. الفهرست، ص ۴۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.
  12. شیخ طوسى نام کامل این کتاب را چنین آورده است: کتاب مداواة الجسد لحیاة الأبد. (الفهرست، ص ۴۲)
  13. قرأت أکثر هذه الکتب على شیخنا أبى عبداللّه رحمه اللّه و على الحسین بن عبیداللّه.
  14. رجال نجاشى، ص ۸۹.
  15. معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۰۷.
  16. الفهرست، ص ۴۲؛ سفینة البحار، ج ۱، ص ۱۶۳؛ بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸.
  17. رجال نجاشى، ص ۸۹.
  18. تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.
  19. تنقیح المقال، ج ۱، ص ۲۲۳.
  20. خلاصة الاقوال، ص ۸۸؛ بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۵۹.
  21. بهجة الآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.
  22. لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
  23. برخى این ماجرا را در سال ۳۷۷ مى دانند. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج ۷، ص ۲۳۴.
  24. قرامطه گروهى از خوارج هستند که بنا به گفته شیخ بهایى آنان در سال ۳۱۶ ق در ایام حج به مکه هجوم بردند و بسیارى از مردم را کشتند. آنان حجرالاسود را به همراه خود بردند و در حدود بیست سال در نزد آنها بود. (مجمع البحرین، ص ۳۴۰)
  25. الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵؛ ذرایع البیان، ج ۲، ص ۹۲؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۱۶۲.
  26. لسان المیزان، ج ۲، ص ۱۲۵.
  27. رجال نجاشى، ص ۲۶۴.
  28. کامل الزیارات، ص ۵۳۶.
  29. الخرایج والجرایح، ج ۱، ص ۴۷۵.
  30. بهجةالآمال، ج ۲، ص ۵۶۱.

منابع