اُبىّ ‌بن ‌خَلَف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' ابوعامر،<ref> المغازى، ج 1، ص‌ 251.</ref> اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،<ref...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
 ابوعامر،<ref> المغازى، ج 1، ص‌ 251.</ref> اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،<ref> السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 361.</ref> از قبيله قريش، تيره بنى‌جمح و از دشمنان سرسخت پيامبر.
+
 ابوعامر،<ref> المغازى، ج 1، ص‌ 251.</ref> اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،<ref> السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361.</ref> از قبیله قریش، تیره بنى‌جمح و از دشمنان سرسخت پیامبر.
  
 
 
 
 
  
اُبى ‌بن خلف و برادرش اميه، از اشراف قريش در جاهليت بودند كه در دشمنى با پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از ديگران مى‌ربودند. او از دليران عرب بود؛ چنان‌ كه عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن وليد بن مغيره مى‌گويد: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دليرى را.<ref> الاغانى، ج‌ 18، ص‌ 129.</ref>
+
اُبى ‌بن خلف و برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند كه در دشمنى با پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از دیگران مى‌ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌ كه عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن ولید بن مغیره مى‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دلیرى را.<ref> الاغانى، ج‌ 18، ص‌ 129.</ref>
  
آنچه در زندگانى اُبى ديده مى‌شود، سراسر تكبُّر و سركشى است. [[امام على]] عليه‌السلام در احتجاج با دانشمندى يهودى، اُبى را از فرعون‌هايى مى‌شمارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ‌سوى آنان برانگيخته شده است.<ref> الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 511.</ref>
+
آنچه در زندگانى اُبى دیده مى‌شود، سراسر تكبُّر و سركشى است. [[امام على]] علیه‌السلام در احتجاج با دانشمندى یهودى، اُبى را از فرعون‌هایى مى‌شمارد كه پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌سوى آنان برانگیخته شده است.<ref> الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 511.</ref>
  
به روايتى، سبب پيدايش پيمانِ جوانمردان (حلف ‌الفضول) كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌كرد،<ref> الاغانى، ج 17، ص‌ 289.</ref> ستم اُبى در معامله با «قيس ‌بن ‌شيبه» يا «لميس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لميس نيز بر آن گواه است.<ref> همان، ص‌ 288‌ـ‌299.</ref> همچنين آورده‌اند: وقتى اميه يكى از بردگانش را شكنجه مى‌كرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌كن.<ref> اسدالغابه، ج‌ 6، ص‌ 241.</ref>
+
به روایتى، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان (حلف ‌الفضول) كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌كرد،<ref> الاغانى، ج 17، ص‌ 289.</ref> ستم اُبى در معامله با «قیس ‌بن ‌شیبه» یا «لمیس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است.<ref> همان، ص‌ 288‌ـ‌299.</ref> همچنین آورده‌اند: وقتى امیه یكى از بردگانش را شكنجه مى‌كرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌كن.<ref> اسدالغابه، ج‌ 6، ص‌ 241.</ref>
  
كينه‌ورزى و دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله از ابتداى بعثت آشكار است. وى و گروهى از سران شرك به ديدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ايستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به توحيد شدند.<ref> غررالتبيان، ص‌ 446؛ مجمع‌البيان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.</ref>
+
كینه‌ورزى و دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله از ابتداى بعثت آشكار است. وى و گروهى از سران شرك به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ایستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به توحید شدند.<ref> غررالتبیان، ص‌ 446؛ مجمع‌البیان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.</ref>
  
وى همچنين ديگران را از گرايش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند كه «عقبة ابن ‌ابى‌معيط» دوستِ صميمى اُبى كه مراوده اندكى نيز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،<ref> جامع‌البيان، مج 11، ج‌ 19، ص‌ 12؛ السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 361.</ref> حضرت را به ضيافتى دعوت كرد؛ اما پيامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتين بر زبان جارى سازد و او نيز چنان كرد.
+
وى همچنین دیگران را از گرایش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند كه «عقبة ابن ‌ابى‌معیط» دوستِ صمیمى اُبى كه مراوده اندكى نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،<ref> جامع‌البیان، مج 11، ج‌ 19، ص‌ 12؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361.</ref> حضرت را به ضیافتى دعوت كرد؛ اما پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جارى سازد و او نیز چنان كرد.
  
وقتى اُبَى از اين ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب كرد و عذر نپذيرفت جز آن ‌كه بر چهره پيامبر صلى الله عليه و آله آب دهان اَفكَنَد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 361؛ الدرالمنثور، ج 6، ص‌ 251 و 253.</ref> برخى گفته‌اند: او به اين كار موفق نشد؛<ref> الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref> اما عده‌اى بر اين باورند كه عقبه براى جلب رضايت اُبى، خواستِ او را برآورد و بسزاى ارتداد خويش، در نبرد بدر به فرمان پيامبر سر از كف بداد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 7، ص‌ 261؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref>
+
وقتى اُبَى از این ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب كرد و عذر نپذیرفت جز آن ‌كه بر چهره پیامبر صلى الله علیه و آله آب دهان اَفكَنَد.<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361؛ الدرالمنثور، ج 6، ص‌ 251 و 253.</ref> برخى گفته‌اند: او به این كار موفق نشد؛<ref> الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref> اما عده‌اى بر این باورند كه عقبه براى جلب رضایت اُبى، خواستِ او را برآورد و بسزاى ارتداد خویش، در نبرد بدر به فرمان پیامبر سر از كف بداد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 261؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.</ref>
  
پس از نزول آيات اول [[سوره روم]] كه از پيروزى روم بر ايران خبر مى‌داد، اُبى از سرستيز با ابوبكر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن ابوبكر صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref> تفسير قرطبى، ج 14، ص 4؛ الميزان، ج 16، ص 163.</ref>
+
پس از نزول آیات اول [[سوره روم]] كه از پیروزى روم بر ایران خبر مى‌داد، اُبى از سرستیز با ابوبكر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن ابوبكر صد شتر ماده به چنگ آورد.<ref> تفسیر قرطبى، ج 14، ص 4؛ المیزان، ج 16، ص 163.</ref>
  
دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله بدان پايه بود كه او را سرسخت‌ترين و آزاردهنده‌ترين دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛<ref> انساب الاشراف، ج‌ 10، ص‌ 251؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 155.</ref> چنان‌كه هرگاه در مكه به پيامبر مى‌رسيد، مى‌گفت: اسبم را نيك پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بكشم.<ref> المنمق، ص‌ 408.</ref>
+
دشمنى اُبى با [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله بدان پایه بود كه او را سرسخت‌ترین و آزاردهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛<ref> انساب الاشراف، ج‌ 10، ص‌ 251؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 155.</ref> چنان‌كه هرگاه در مكه به پیامبر مى‌رسید، مى‌گفت: اسبم را نیك پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بكشم.<ref> المنمق، ص‌ 408.</ref>
  
وى در توطئه دارالندوه شركت داشت<ref> مناقب، ج‌ 1، ص‌ 233.</ref> و در پى آن در «ليلةالمبيت» كمر به قتل پيامبر بست.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176.</ref> چون پيامبر مورد پذيرش مردم [[مدينه]] قرار گرفت، او و ابوسفيان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمايت پيامبر صلى الله عليه و آله دست بردارند.<ref> المحبر، ص‌ 271.</ref> اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌كنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 832؛ المنمق، ص‌ 389.</ref>
+
وى در توطئه دارالندوه شركت داشت<ref> مناقب، ج‌ 1، ص‌ 233.</ref> و در پى آن در «لیلةالمبیت» كمر به قتل پیامبر بست.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176.</ref> چون پیامبر مورد پذیرش مردم [[مدینه]] قرار گرفت، او و ابوسفیان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلى الله علیه و آله دست بردارند.<ref> المحبر، ص‌ 271.</ref> اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌كنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 832؛ المنمق، ص‌ 389.</ref>
  
او كه بر كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله سوگند ياد ‌كرده بود،<ref> دلائل النبوه، ج 1، ص 483؛ المعارف، ص‌ 472.</ref> وقتى در جنگ اُحد ياران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراكنده ديد، فرياد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگينانه به ‌سوى پيامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رويارويى با حمله او شدند، پيامبر فرمان داد همه كنارى بايستند؛ اما مصعب خود را به پيش انداخت و به ضربه ابى، به شهادت رسيد.
+
او كه بر كشتن پیامبر صلى الله علیه و آله سوگند یاد ‌كرده بود،<ref> دلائل النبوه، ج 1، ص 483؛ المعارف، ص‌ 472.</ref> وقتى در جنگ اُحد یاران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراكنده دید، فریاد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگینانه به ‌سوى پیامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رویارویى با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه كنارى بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابى، به شهادت رسید.
  
در اين هنگام، پيامبر خدا عصاى نوك تيز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبى فرود آورد. اين ضربت اعجازگونه پيامبر بانگى سخت از او برآورد. ياران اُبى گفتند: اثر اين خراش نه جاى آن همه فرياد است. اُبى گفت: اگر اين ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آيد، تحمل نتوانند كرد؛ زيرا سخن او حق است كه گفت: من به خواست خدا، اُبى را خواهم كشت. وى پس از آن در راه مكه بر اثر همان ضربت به هلاكت رسيد<ref> المغازى، ج 1، ص‌ 251‌ـ‌252؛ السيرة النبويه، ج ‌3، ص‌ 84.</ref> و بدين طريق به نفرين پيامبر، گرفتار سخت‌ترين عذاب الهى شد.<ref> مسند احمد، ج‌ 1، ص‌ 688.</ref> از رسول ‌خدا صلى الله عليه و آله نقل است كه سخت‌ترين عذاب‌ها در قيامت، از آنِ كسى ‌است كه پيامبرى را كشته باشد يا پيامبرى او را بكشد.<ref> الحيوان، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
+
در این هنگام، پیامبر خدا عصاى نوك تیز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبى فرود آورد. این ضربت اعجازگونه پیامبر بانگى سخت از او برآورد. یاران اُبى گفتند: اثر این خراش نه جاى آن همه فریاد است. اُبى گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند كرد؛ زیرا سخن او حق است كه گفت: من به خواست خدا، اُبى را خواهم كشت. وى پس از آن در راه مكه بر اثر همان ضربت به هلاكت رسید<ref> المغازى، ج 1، ص‌ 251‌ـ‌252؛ السیرة النبویه، ج ‌3، ص‌ 84.</ref> و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین عذاب الهى شد.<ref> مسند احمد، ج‌ 1، ص‌ 688.</ref> از رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله نقل است كه سخت‌ترین عذاب‌ها در قیامت، از آنِ كسى ‌است كه پیامبرى را كشته باشد یا پیامبرى او را بكشد.<ref> الحیوان، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
  
 
'''اُبى ‌بن خلف در شأن نزول:'''
 
'''اُبى ‌بن خلف در شأن نزول:'''
  
شمار آياتى كه مفسران، در ذيل آن‌ها از اُبى ياد ‌كرده‌اند، بسيار است. در اين آيات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آيه و گاه يكى از افراد آن است. گاهى نيز از باب تطبيق و ذكر مصداق، از او سخنى به ‌ميان آمده است. اين آيات عبارت‌اند از:
+
شمار آیاتى كه مفسران، در ذیل آن‌ها از اُبى یاد ‌كرده‌اند، بسیار است. در این آیات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آیه و گاه یكى از افراد آن است. گاهى نیز از باب تطبیق و ذكر مصداق، از او سخنى به ‌میان آمده است. این آیات عبارت‌اند از:
  
# «اَولَم يَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِيمٌ مُبين؛ آيا انسان نمى‌داند كه ما او را از نطفه‌اى آفريديم و ناگاه او دشمنى آشكار است». ([[سوره يس]]/36،77) بسيارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشركان نزد [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله آمده، با او محاجه كردند.
+
# «اَولَم یَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین؛ آیا انسان نمى‌داند كه ما او را از نطفه‌اى آفریدیم و ناگاه او دشمنى آشكار است». ([[سوره یس]]/36،77) بسیارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشركان نزد [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله آمده، با او محاجه كردند.
  
در اين ميان اُبى در ‌حالى‌ كه استخوانى پوسيده را با فشار دست خرد مى‌كرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آيا خداوند اين استخوان پوسيده را زنده خواهد كرد؟ پيامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند اين استخوان را زنده خواهد كرد؛ چنان‌كه تو را هم مى‌ميراند و زنده مى‌كند و به آتش جهنم درمى‌آورد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 12، ج‌ 23، ص‌ 38.</ref> پس از اين، آيه ‌پيشين نازل شد.
+
در این میان اُبى در ‌حالى‌ كه استخوانى پوسیده را با فشار دست خرد مى‌كرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد كرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند این استخوان را زنده خواهد كرد؛ چنان‌كه تو را هم مى‌میراند و زنده مى‌كند و به آتش جهنم درمى‌آورد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 23، ص‌ 38.</ref> پس از این، آیه ‌پیشین نازل شد.
  
درباره آيات 4 [[سوره نحل]]/16<ref> تفسير قرطبى، ج ‌10، ص‌ 46.</ref>؛ 66 [[سوره مريم]]/19<ref> مجمع البيان، ج‌ 6، ص‌ 808.</ref>؛ 10 [[سوره سجده]]/32<ref> غررالتبيان، ص‌ 413.</ref>؛ 49 [[سوره اسراء]]/17<ref> تفسير عياشى، ج‌ 2، ص‌ 296.</ref> نيز همين روايت را آورده‌اند.
+
درباره آیات 4 [[سوره نحل]]/16<ref> تفسیر قرطبى، ج ‌10، ص‌ 46.</ref>؛ 66 [[سوره مریم]]/19<ref> مجمع البیان، ج‌ 6، ص‌ 808.</ref>؛ 10 [[سوره سجده]]/32<ref> غررالتبیان، ص‌ 413.</ref>؛ 49 [[سوره اسراء]]/17<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 296.</ref> نیز همین روایت را آورده‌اند.
  
# «و ‌يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيهِ يَقولُ يلَيتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبيلا × يويلَتى لَيتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَليلاً‌...؛ و (به خاطرآور) روزى را كه ستمكار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گويد: اى كاش با رسول راهى برمى‌گزيدم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه‌كننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌.». ([[سوره فرقان]]/25، 27‌ـ‌28)
+
# «و ‌یَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیهِ یَقولُ یلَیتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا × یویلَتى لَیتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَلیلاً‌...؛ و (به خاطرآور) روزى را كه ستمكار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گوید: اى كاش با رسول راهى برمى‌گزیدم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه‌كننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌.». ([[سوره فرقان]]/25، 27‌ـ‌28)
  
گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبى ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معيط است<ref> جامع‌البيان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 11.</ref> و آيه پس از آن‌كه عقبه به تحريك اُبى، [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قيامت بيان كرد؛<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص 251‌ـ‌253؛ مجمع‌البيان، ج 7، ص 261.</ref> در نتيجه شايد از باب بيان مصداق گفته‌اند: آيه ‌67‌ [[سوره اعراف]]/7 كه از دشمنى برخى دوستان در قيامت حكايت مى‌كند و آيه‌ 24 [[سوره زمر]]/39 كه حاكى از به ‌صورت در افتادن كسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.<ref> غررالتبيان، ص‌ 446.</ref>
+
گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبى ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معیط است<ref> جامع‌البیان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 11.</ref> و آیه پس از آن‌كه عقبه به تحریك اُبى، [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قیامت بیان كرد؛<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص 251‌ـ‌253؛ مجمع‌البیان، ج 7، ص 261.</ref> در نتیجه شاید از باب بیان مصداق گفته‌اند: آیه ‌67‌ [[سوره اعراف]]/7 كه از دشمنى برخى دوستان در قیامت حكایت مى‌كند و آیه‌ 24 [[سوره زمر]]/39 كه حاكى از به ‌صورت در افتادن كسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.<ref> غررالتبیان، ص‌ 446.</ref>
  
# در آغاز بعثت، سران شرك از ‌جمله اُبى، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله از دعوت شدند؛<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.</ref> اما با نااميدى و شگفتى باز‌گشتند و خويشتن را به پاى‌دارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در اين باره، آيات 5‌ـ‌6 [[سوره ص]]/38 فرود آمد: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا وحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب × وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِكُم اِنَّ هذا لَشَىءٌ يُراد؛ آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟! اين به ‌راستى چيزى شگفت است! سركردگان آنان روان شدند و (گفتند) برويد و بر خدايان خويش ايستادگى كنيد كه اين امر به راستى هدف است».
+
# در آغاز بعثت، سران شرك از ‌جمله اُبى، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله از دعوت شدند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.</ref> اما با ناامیدى و شگفتى باز‌گشتند و خویشتن را به پاى‌دارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در این باره، آیات 5‌ـ‌6 [[سوره ص]]/38 فرود آمد: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا وحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب × وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِكُم اِنَّ هذا لَشَىءٌ یُراد؛ آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به ‌راستى چیزى شگفت است! سركردگان آنان روان شدند و (گفتند) بروید و بر خدایان خویش ایستادگى كنید كه این امر به راستى هدف است».
  
# در جنگ بدر 12 تن از سران شرك از ‌جمله اُبى، تأمين غذاى سپاه را بر عهده داشتند<ref> روض الجنان، ج‌ 9، ص‌ 113.</ref> كه خداوند با نزول آيه‌ 36 [[سوره انفال]]/8 ‌اين بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مايه حسرت آنان اعلام كرد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبونَ‌...». قرطبى، نزول آيه‌ 1 [[سوره محمد]]/47 را به نقل از ابن ‌عباس، در همين باره‌ دانسته است.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 148.</ref>
+
# در جنگ بدر 12 تن از سران شرك از ‌جمله اُبى، تأمین غذاى سپاه را بر عهده داشتند<ref> روض الجنان، ج‌ 9، ص‌ 113.</ref> كه خداوند با نزول آیه‌ 36 [[سوره انفال]]/8 ‌این بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مایه حسرت آنان اعلام كرد: «اِنَّ الَّذینَ كَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ‌...». قرطبى، نزول آیه‌ 1 [[سوره محمد]]/47 را به نقل از ابن ‌عباس، در همین باره‌ دانسته است.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 148.</ref>
  
# «فَلَم تَقتُلوهُم ولكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى؛ شما آنان را نكشتيد؛ بلكه خداوند آنان را كشت و تو تير نيفكندى؛ بلكه خدا انداخت..‌.». ([[سوره انفال]]/8، 17)
+
# «فَلَم تَقتُلوهُم ولكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى؛ شما آنان را نكشتید؛ بلكه خداوند آنان را كشت و تو تیر نیفكندى؛ بلكه خدا انداخت..‌.». ([[سوره انفال]]/8، 17)
  
بنا به نقلى آيه درباره قتل ‌اُبى بدست [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله فرود آمده است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اسباب النزول، ص‌ 192؛ جامع البيان، مج‌ 6، ج 10، ص‌ 272.</ref> هر چند قول مشهور سبب ‌نزول آيه را به روى دادى در [[جنگ بدر]] نسبت مى‌دهد.<ref> تفسير قرطبى، ج 7، ص 244؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 86.</ref>
+
بنا به نقلى آیه درباره قتل ‌اُبى بدست [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله فرود آمده است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اسباب النزول، ص‌ 192؛ جامع البیان، مج‌ 6، ج 10، ص‌ 272.</ref> هر چند قول مشهور سبب ‌نزول آیه را به روى دادى در [[جنگ بدر]] نسبت مى‌دهد.<ref> تفسیر قرطبى، ج 7، ص 244؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 86.</ref>
  
# «ياَيُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَريم؛‌ اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فريفت؟» ([[سوره انفطار]]/82، 6) «ياَيُّهَا الاِنسنُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدحـًا فَمُلقيه؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى كرد». ([[سوره انشقاق]]/84، 6)
+
# «یاَیُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَریم؛‌ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فریفت؟» ([[سوره انفطار]]/82، 6) «یاَیُّهَا الاِنسنُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدحـًا فَمُلقیه؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى كرد». ([[سوره انشقاق]]/84، 6)
  
«فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَيَقولُ رَبّى اَكرَمَن؛ اما انسان، هنگامى‌ كه پروردگارش او را براى آزمايش اكرام مى‌كند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است». ([[سوره فجر]]/89، 15)
+
«فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّى اَكرَمَن؛ اما انسان، هنگامى‌ كه پروردگارش او را براى آزمایش اكرام مى‌كند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است». ([[سوره فجر]]/89، 15)
  
گرچه مراد از انسان در آيات پيش ‌گفته را معناى عام آن دانسته‌اند،<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> قرطبى بنا به نقلى مى‌گويد: آن‌كه به پروردگار خويش فريفته شد و رنج بيهوده كشيد و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> شايد اين موارد نيز از باب ذكر مصداق باشد.
+
گرچه مراد از انسان در آیات پیش ‌گفته را معناى عام آن دانسته‌اند،<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> قرطبى بنا به نقلى مى‌گوید: آن‌كه به پروردگار خویش فریفته شد و رنج بیهوده كشید و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.</ref> شاید این موارد نیز از باب ذكر مصداق باشد.
  
# به نقلى گفته‌اند: آيات ذيل درباره اُبى نازل شده كه از روى نادانى به مجادله با [[وحى]] برخاسته بود:<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 737؛ مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 231؛ غررالتبيان، ص‌ 412.</ref> «...و كانَ الاِنسنُ اَكثَرَ شَىء جَدَلا؛ ...و انسان، بيش از همه چيز در ستيز و چون و چراست». ([[سوره كهف]]/18، 54)
+
# به نقلى گفته‌اند: آیات ذیل درباره اُبى نازل شده كه از روى نادانى به مجادله با [[وحى]] برخاسته بود:<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 737؛ مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 231؛ غررالتبیان، ص‌ 412.</ref> «...و كانَ الاِنسنُ اَكثَرَ شَىء جَدَلا؛ ...و انسان، بیش از همه چیز در ستیز و چون و چراست». ([[سوره كهف]]/18، 54)
  
«وَ‌مِنَ النّاسِ مَن يُجدِلُ فِى‌اللّهِ بِغَيرِ عِلم...؛ و ‌گروهى از مردم بدون هيچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خيزند‌...». ([[سوره حج]]/22، 3 و [[سوره لقمان]]/31، 20) اگرچه روايات ترتيب نزولِ سوره حج را پس از [[سوره نور]]<ref> التمهيد، ج‌ 1، ص‌ 139.</ref> يعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبى مى‌دانند، الميزان با توجه به سياق آيات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛<ref> الميزان، ج‌ 14، ص‌ 338.</ref> بنابراين مى‌تواند درباره اُبى باشد.
+
«وَ‌مِنَ النّاسِ مَن یُجدِلُ فِى‌اللّهِ بِغَیرِ عِلم...؛ و ‌گروهى از مردم بدون هیچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خیزند‌...». ([[سوره حج]]/22، 3 و [[سوره لقمان]]/31، 20) اگرچه روایات ترتیب نزولِ سوره حج را پس از [[سوره نور]]<ref> التمهید، ج‌ 1، ص‌ 139.</ref> یعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبى مى‌دانند، المیزان با توجه به سیاق آیات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛<ref> المیزان، ج‌ 14، ص‌ 338.</ref> بنابراین مى‌تواند درباره اُبى باشد.
  
# گفته‌اند: گروهى از سران شرك، از ‌جمله اُبى گرد هم آمده، به تلاوتِ قرآن پيامبر صلى الله عليه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌كه اثرى بر دل‌هاى ايشان بگذارد، هر يك درباره قرآن سخنى به باطل راندند كه آيه 25 [[سوره انعام]]/6 پرده از ‌اين راز برگرفت: «و ‌مِنهُم مَن يَستَمِعُ اِلَيكَ و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن يَفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هايشان پرده‌ها افكنده‌ايم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى قرار داده‌ايم‌...».<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 326.</ref>
+
# گفته‌اند: گروهى از سران شرك، از ‌جمله اُبى گرد هم آمده، به تلاوتِ قرآن پیامبر صلى الله علیه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌كه اثرى بر دل‌هاى ایشان بگذارد، هر یك درباره قرآن سخنى به باطل راندند كه آیه 25 [[سوره انعام]]/6 پرده از ‌این راز برگرفت: «و ‌مِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیكَ و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن یَفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هایشان پرده‌ها افكنده‌ایم تا آن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم‌...».<ref> كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 326.</ref>
  
# برخى اُبى را از ‌جمله استهزاكنندگان مى‌دانند كه آيه‌ 95 [[سوره حجر]]/15 درباره آن‌ها نازل شده است:<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 96.</ref> «اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين؛ ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد».
+
# برخى اُبى را از ‌جمله استهزاكنندگان مى‌دانند كه آیه‌ 95 [[سوره حجر]]/15 درباره آن‌ها نازل شده است:<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 96.</ref> «اِنّا كَفَینكَ المُستَهزِءین؛ ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهیم كرد».
  
# برخى از مفسران اُبى را از مصاديق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آيه‌ 5 [[سوره عبس]]/80 دانسته‌اند كه [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله به اسلام آن‌ها اميد داشت؛ در نتيجه به گفتگو با آنان پرداخت و آيات نخست اين سوره در اين باره فرود آمده است.<ref> مجمع‌البيان، ج 10، ص‌ 663.</ref>
+
# برخى از مفسران اُبى را از مصادیق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آیه‌ 5 [[سوره عبس]]/80 دانسته‌اند كه [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله به اسلام آن‌ها امید داشت؛ در نتیجه به گفتگو با آنان پرداخت و آیات نخست این سوره در این باره فرود آمده است.<ref> مجمع‌البیان، ج 10، ص‌ 663.</ref>
  
# «و ‌اِذ يَمكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَروا لِيُثبِتوكَ اَو يَقتُلوكَ اَو يُخرِجوكَ و يَمكُرونَ و يَمكُرُاللّهُ واللّهُ خَيرُ المكِرين؛ (و به ياد آر) هنگامى (را) كه كافران نقشه مى‌كشيدند تو را به زندان افكنند يا به قتل برسانند يا (از مكه) خارج سازند و آنان چاره مى‌انديشيدند و خداوند هم تدبير مى‌كرد و خدا بهترين چاره‌جويان و تدبيركنندگان است». ([[سوره انفال]]/8،30) وقتى سران شرك در دارالندوه گرد آمدند تا در كار پيامبر صلى الله عليه وآله)چاره‌اى بينديشند، اُبى يكى از آنان بود كه به همراه برادرش اُميه و عاص بن وائل، پيشنهاد حبس [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176؛ مناقب، ج 1، ص‌ 233.</ref> عبارت «لِيُثبِتوكَ» در آيه به آن اشاره ‌دارد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 4، ص‌ 826؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 101‌ـ‌103؛ جامع‌البيان، مج 6، ج 10، ص 302.</ref>
+
# «و ‌اِذ یَمكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَروا لِیُثبِتوكَ اَو یَقتُلوكَ اَو یُخرِجوكَ و یَمكُرونَ و یَمكُرُاللّهُ واللّهُ خَیرُ المكِرین؛ (و به یاد آر) هنگامى (را) كه كافران نقشه مى‌كشیدند تو را به زندان افكنند یا به قتل برسانند یا (از مكه) خارج سازند و آنان چاره مى‌اندیشیدند و خداوند هم تدبیر مى‌كرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیركنندگان است». ([[سوره انفال]]/8،30) وقتى سران شرك در دارالندوه گرد آمدند تا در كار پیامبر صلى الله علیه وآله)چاره‌اى بیندیشند، اُبى یكى از آنان بود كه به همراه برادرش اُمیه و عاص بن وائل، پیشنهاد حبس [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.<ref> الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176؛ مناقب، ج 1، ص‌ 233.</ref> عبارت «لِیُثبِتوكَ» در آیه به آن اشاره ‌دارد.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 826؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 101‌ـ‌103؛ جامع‌البیان، مج 6، ج 10، ص 302.</ref>
  
# «اِنّا اَنذَرنكُم عَذابـًا قَريبـًا يَومَ يَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت يَداهُ و يَقولُ الكافِرُ يلَيتَنى كُنتُ تُربا؛ ما شما را از عذابى نزديك بيم داديم. روزى كه ‌انسان آنچه را از پيش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بيند و كافر مى‌گويد: اى كاش خاك بودم!» ([[سوره نبأ]]/78، 40) قرطبى ضمن بيان چند ديدگاه درباره اين آيه بنابر قولى مراد از «مرء» (مرد) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معيط دانسته‌ است.<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 123.</ref>
+
# «اِنّا اَنذَرنكُم عَذابـًا قَریبـًا یَومَ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداهُ و یَقولُ الكافِرُ یلَیتَنى كُنتُ تُربا؛ ما شما را از عذابى نزدیك بیم دادیم. روزى كه ‌انسان آنچه را از پیش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بیند و كافر مى‌گوید: اى كاش خاك بودم!» ([[سوره نبأ]]/78، 40) قرطبى ضمن بیان چند دیدگاه درباره این آیه بنابر قولى مراد از «مرء» (مرد) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معیط دانسته‌ است.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 123.</ref>
  
# برخى بر اين عقيده‌اند كه خطاب، عتاب و تهديد قرآن در دو آيه ذيل، متوجه اُبى است؛<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 125؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 731.</ref> اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گيرد: «فما يُكذِّبُكَ بَعدُ بِالدّين؛ پس چه چيز، تو را بعد (از اين همه ادله روشن) به تكذيب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» ([[سوره تين]]/95، 7) «ويلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة؛ واى بر هر عيب‌جوى مسخره‌كننده‌اى.» ([[سوره همزه]]/104، 1)
+
# برخى بر این عقیده‌اند كه خطاب، عتاب و تهدید قرآن در دو آیه ذیل، متوجه اُبى است؛<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 125؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 731.</ref> اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گیرد: «فما یُكذِّبُكَ بَعدُ بِالدّین؛ پس چه چیز، تو را بعد (از این همه ادله روشن) به تكذیب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» ([[سوره تین]]/95، 7) «ویلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة؛ واى بر هر عیب‌جوى مسخره‌كننده‌اى.» ([[سوره همزه]]/104، 1)
  
# گفته‌اند: روزى اُبى و گروهى از مشركان در حال طواف بر گرد كعبه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيشنهاد كردند كه هر يك از دو گروه، خدايان گروه ديگر را بپرستد كه در پاسخ آنان سوره كافرون نازل شد.<ref> الامالى، ص‌ 246‌ـ‌247.</ref>
+
# گفته‌اند: روزى اُبى و گروهى از مشركان در حال طواف بر گرد كعبه به پیامبر صلى الله علیه و آله پیشنهاد كردند كه هر یك از دو گروه، خدایان گروه دیگر را بپرستد كه در پاسخ آنان سوره كافرون نازل شد.<ref> الامالى، ص‌ 246‌ـ‌247.</ref>
  
# سيوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از كوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ [[وحى]] و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبى نزد پيامبر آمده، بهانه‌اى ديگر گرفتند. گويا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خويش ببينند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 251.</ref>
+
# سیوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از كوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ [[وحى]] و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبى نزد پیامبر آمده، بهانه‌اى دیگر گرفتند. گویا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خویش ببینند.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 251.</ref>
  
آيات 8‌ـ‌9 [[سوره انعام]]/6 به اين واقعه اشاره دارد: گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌كرديم، كار به پايان رسيده بود و مهلتى نمى‌يافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌داديم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آورديم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختيم: «و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ و‌لَو‌اَنزَلنا مَلَكـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لايُنظَرون × ولَو ‌جَعَلنهُ مَلَكـًا لَجَعَلنـهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَيهِم ما ‌يَلبِسون».
+
آیات 8‌ـ‌9 [[سوره انعام]]/6 به این واقعه اشاره دارد: گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌كردیم، كار به پایان رسیده بود و مهلتى نمى‌یافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌دادیم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختیم: «و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَكٌ و‌لَو‌اَنزَلنا مَلَكـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لایُنظَرون × ولَو ‌جَعَلنهُ مَلَكـًا لَجَعَلنـهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَیهِم ما ‌یَلبِسون».
  
# خداوند در آيه 76 [[سوره نحل]]/16، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و كم‌خرد را آورده كه نه سخن كسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهميد<ref> مفردات، ص‌ 140‌ـ‌141، «بكم»؛ مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 578.</ref> و سربار ديگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است كه مراد از اين برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 578.</ref>
+
# خداوند در آیه 76 [[سوره نحل]]/16، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و كم‌خرد را آورده كه نه سخن كسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهمید<ref> مفردات، ص‌ 140‌ـ‌141، «بكم»؛ مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 578.</ref> و سربار دیگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است كه مراد از این برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 578.</ref>
  
# بر اساس روايتى كه قرطبى و بلنسى نقل كرده‌اند، اُبى، روزى همراه تنى چند از مشركان نزد [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله آمده، با استناد به آفرينش تدريجى انسان‌ها بر سخن پيامبر كه مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را يك‌باره برمى‌انگيزد، خُرده گرفت كه در پاسخ آنان، آيه‌ 28 [[سوره لقمان]]/31 فرود آمد:<ref> تفسير قرطبى، ج 14، ص‌ 52؛ مبهمات‌القرآن، ج 2، ص 331.</ref> «ما خَلقُكُم و لا‌بَعثُكُم اِلاّ كَنَفس وحِدَة اِنَّ اللّهَ سَميعٌ بَصيرٌ؛ آفرينش و برانگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در [[قيامت]]) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بينا است».
+
# بر اساس روایتى كه قرطبى و بلنسى نقل كرده‌اند، اُبى، روزى همراه تنى چند از مشركان نزد [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله آمده، با استناد به آفرینش تدریجى انسان‌ها بر سخن پیامبر كه مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را یك‌باره برمى‌انگیزد، خُرده گرفت كه در پاسخ آنان، آیه‌ 28 [[سوره لقمان]]/31 فرود آمد:<ref> تفسیر قرطبى، ج 14، ص‌ 52؛ مبهمات‌القرآن، ج 2، ص 331.</ref> «ما خَلقُكُم و لا‌بَعثُكُم اِلاّ كَنَفس وحِدَة اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ؛ آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در [[قیامت]]) همانند یك فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است».
  
# «ياَيُّهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الكفُرينَ والمُنـفِقينَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليمـًا حَكيما؛ اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان فرمان مبر كه خداوند، عالم و حكيم است». ([[سوره احزاب]]/33،1) بلنسى به نقل از ابن ‌جريج مراد از كافران را در آيه اُبى دانسته است؛<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 337.</ref> اما طبرسى آيه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند<ref> [[مجمع‌البيان]]، ج‌ 8، ص‌ 526.</ref> كه گويا اين سخن صحيح‌تر است.
+
# «یاَیُّهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الكفُرینَ والمُنـفِقینَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلیمـًا حَكیما؛ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه كن و از كافران و منافقان فرمان مبر كه خداوند، عالم و حكیم است». ([[سوره احزاب]]/33،1) بلنسى به نقل از ابن ‌جریج مراد از كافران را در آیه اُبى دانسته است؛<ref> مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 337.</ref> اما طبرسى آیه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند<ref> [[مجمع‌البیان]]، ج‌ 8، ص‌ 526.</ref> كه گویا این سخن صحیح‌تر است.
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۳۷

 ابوعامر،[۱] اُبى ‌بن خلف ‌بن وهب‌ بن حذافة بن ‌جمح،[۲] از قبیله قریش، تیره بنى‌جمح و از دشمنان سرسخت پیامبر.

 

اُبى ‌بن خلف و برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند كه در دشمنى با پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان، گوى سبقت از دیگران مى‌ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان‌ كه عمرو بن عاص در مشاجره‌اى با عمارة ‌بن ولید بن مغیره مى‌گوید: من از همه بزرگان بهره‌اى برده‌ام، از اُبى دلیرى را.[۳]

آنچه در زندگانى اُبى دیده مى‌شود، سراسر تكبُّر و سركشى است. امام على علیه‌السلام در احتجاج با دانشمندى یهودى، اُبى را از فرعون‌هایى مى‌شمارد كه پیامبر صلى الله علیه و آله به ‌سوى آنان برانگیخته شده است.[۴]

به روایتى، سبب پیدایش پیمانِ جوانمردان (حلف ‌الفضول) كه رسول خدا صلی الله علیه و آله حتى پس از اسلام بدان مباهات مى‌كرد،[۵] ستم اُبى در معامله با «قیس ‌بن ‌شیبه» یا «لمیس ‌بن ‌سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است.[۶] همچنین آورده‌اند: وقتى امیه یكى از بردگانش را شكنجه مى‌كرد، اُبى مى‌گفت: عذابش را افزون ‌كن.[۷]

كینه‌ورزى و دشمنى اُبى با رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله از ابتداى بعثت آشكار است. وى و گروهى از سران شرك به دیدار ابوطالب شتافته، خواستار باز‌ایستادن رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله از دعوت به توحید شدند.[۸]

وى همچنین دیگران را از گرایش به اسلام بازمى‌داشت. آورده‌اند كه «عقبة ابن ‌ابى‌معیط» دوستِ صمیمى اُبى كه مراوده اندكى نیز با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت،[۹] حضرت را به ضیافتى دعوت كرد؛ اما پیامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه شهادتین بر زبان جارى سازد و او نیز چنان كرد.

وقتى اُبَى از این ‌رویداد آگاه شد بر عقبه سخت عتاب كرد و عذر نپذیرفت جز آن ‌كه بر چهره پیامبر صلى الله علیه و آله آب دهان اَفكَنَد.[۱۰] برخى گفته‌اند: او به این كار موفق نشد؛[۱۱] اما عده‌اى بر این باورند كه عقبه براى جلب رضایت اُبى، خواستِ او را برآورد و بسزاى ارتداد خویش، در نبرد بدر به فرمان پیامبر سر از كف بداد.[۱۲]

پس از نزول آیات اول سوره روم كه از پیروزى روم بر ایران خبر مى‌داد، اُبى از سرستیز با ابوبكر بر عدم تحقق وعده الهى شرط بست؛ اما با تحقق آن ابوبكر صد شتر ماده به چنگ آورد.[۱۳]

دشمنى اُبى با رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله بدان پایه بود كه او را سرسخت‌ترین و آزاردهنده‌ترین دشمنان رسول خدا دانسته‌اند؛[۱۴] چنان‌كه هرگاه در مكه به پیامبر مى‌رسید، مى‌گفت: اسبم را نیك پرورش مى‌دهم تا سوار بر آن تو را بكشم.[۱۵]

وى در توطئه دارالندوه شركت داشت[۱۶] و در پى آن در «لیلةالمبیت» كمر به قتل پیامبر بست.[۱۷] چون پیامبر مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابوسفیان ضمن نامه‌اى از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلى الله علیه و آله دست بردارند.[۱۸] اُبى، جان و مالش را بر سر دشمنى با رسول خدا نهاد و از ‌جمله اطعام‌كنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود.[۱۹]

او كه بر كشتن پیامبر صلى الله علیه و آله سوگند یاد ‌كرده بود،[۲۰] وقتى در جنگ اُحد یاران رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله را پراكنده دید، فریاد برآورد: اى محمد! زنده نمانم اگر تو زنده بمانى؛ سپس خشمگینانه به ‌سوى پیامبر تاخت و چون برخى اصحاب، خواستار رویارویى با حمله او شدند، پیامبر فرمان داد همه كنارى بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش انداخت و به ضربه ابى، به شهادت رسید.

در این هنگام، پیامبر خدا عصاى نوك تیز حارث بن ‌صمه را برداشت و بر گردن اُبى فرود آورد. این ضربت اعجازگونه پیامبر بانگى سخت از او برآورد. یاران اُبى گفتند: اثر این خراش نه جاى آن همه فریاد است. اُبى گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذى‌المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند كرد؛ زیرا سخن او حق است كه گفت: من به خواست خدا، اُبى را خواهم كشت. وى پس از آن در راه مكه بر اثر همان ضربت به هلاكت رسید[۲۱] و بدین طریق به نفرین پیامبر، گرفتار سخت‌ترین عذاب الهى شد.[۲۲] از رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله نقل است كه سخت‌ترین عذاب‌ها در قیامت، از آنِ كسى ‌است كه پیامبرى را كشته باشد یا پیامبرى او را بكشد.[۲۳]

اُبى ‌بن خلف در شأن نزول:

شمار آیاتى كه مفسران، در ذیل آن‌ها از اُبى یاد ‌كرده‌اند، بسیار است. در این آیات اُبَى گاه سبب انحصارى نزول آیه و گاه یكى از افراد آن است. گاهى نیز از باب تطبیق و ذكر مصداق، از او سخنى به ‌میان آمده است. این آیات عبارت‌اند از:

  1. «اَولَم یَرَالاِنسنُ اَنّا خَلَقنهُ مِن نُطفَة فَاِذا هُو خَصِیمٌ مُبین؛ آیا انسان نمى‌داند كه ما او را از نطفه‌اى آفریدیم و ناگاه او دشمنى آشكار است». (سوره یس/36،77) بسیارى از مفسران گفته‌اند: روزى اُبَى و جمعى از مشركان نزد رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله آمده، با او محاجه كردند.

در این میان اُبى در ‌حالى‌ كه استخوانى پوسیده را با فشار دست خرد مى‌كرد و بر باد مى‌داد، به تندى گفت: آیا خداوند این استخوان پوسیده را زنده خواهد كرد؟ پیامبر پاسخ گفت: آرى، خداوند این استخوان را زنده خواهد كرد؛ چنان‌كه تو را هم مى‌میراند و زنده مى‌كند و به آتش جهنم درمى‌آورد.[۲۴] پس از این، آیه ‌پیشین نازل شد.

درباره آیات 4 سوره نحل/16[۲۵]؛ 66 سوره مریم/19[۲۶]؛ 10 سوره سجده/32[۲۷]؛ 49 سوره اسراء/17[۲۸] نیز همین روایت را آورده‌اند.

  1. «و ‌یَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیهِ یَقولُ یلَیتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا × یویلَتى لَیتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَلیلاً‌...؛ و (به خاطرآور) روزى را كه ستمكار، دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى‌گزد (و) مى‌گوید: اى كاش با رسول راهى برمى‌گزیدم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه‌كننده) را دوست نمى‌گرفتم‌..‌.». (سوره فرقان/25، 27‌ـ‌28)

گفته‌اند: مراد از «فُلانـًا» اُبى ‌و «ظالم» عقبة ابن ‌ابى ‌معیط است[۲۹] و آیه پس از آن‌كه عقبه به تحریك اُبى، رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله را مورد اهانت قرار داد، نازل شد و زبان حال و ندامت او را در قیامت بیان كرد؛[۳۰] در نتیجه شاید از باب بیان مصداق گفته‌اند: آیه ‌67‌ سوره اعراف/7 كه از دشمنى برخى دوستان در قیامت حكایت مى‌كند و آیه‌ 24 سوره زمر/39 كه حاكى از به ‌صورت در افتادن كسى در عذاب است، درباره او فرود آمده است.[۳۱]

  1. در آغاز بعثت، سران شرك از ‌جمله اُبى، نزد ابوطالب آمده خواستار خوددارى رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله از دعوت شدند؛[۳۲] اما با ناامیدى و شگفتى باز‌گشتند و خویشتن را به پاى‌دارى بر عبادت بت‌ها فراخواندند. در این باره، آیات 5‌ـ‌6 سوره ص/38 فرود آمد: «اَجَعَلَ الألِهَةَ اِلهـًا وحِدًا اِنَّ هذا لَشَىءٌ عُجاب × وانطَلَقَ المَلاَُ مِنهُم اَنِ امشوا واصبِروا عَلى ءالِهَتِكُم اِنَّ هذا لَشَىءٌ یُراد؛ آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به ‌راستى چیزى شگفت است! سركردگان آنان روان شدند و (گفتند) بروید و بر خدایان خویش ایستادگى كنید كه این امر به راستى هدف است».
  1. در جنگ بدر 12 تن از سران شرك از ‌جمله اُبى، تأمین غذاى سپاه را بر عهده داشتند[۳۳] كه خداوند با نزول آیه‌ 36 سوره انفال/8 ‌این بذل و بخشش را براى بازداشتن از راه خدا، مایه حسرت آنان اعلام كرد: «اِنَّ الَّذینَ كَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ‌...». قرطبى، نزول آیه‌ 1 سوره محمد/47 را به نقل از ابن ‌عباس، در همین باره‌ دانسته است.[۳۴]
  1. «فَلَم تَقتُلوهُم ولكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى؛ شما آنان را نكشتید؛ بلكه خداوند آنان را كشت و تو تیر نیفكندى؛ بلكه خدا انداخت..‌.». (سوره انفال/8، 17)

بنا به نقلى آیه درباره قتل ‌اُبى بدست رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله فرود آمده است؛[۳۵] هر چند قول مشهور سبب ‌نزول آیه را به روى دادى در جنگ بدر نسبت مى‌دهد.[۳۶]

  1. «یاَیُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَریم؛‌ اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت فریفت؟» (سوره انفطار/82، 6) «یاَیُّهَا الاِنسنُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدحـًا فَمُلقیه؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج به ‌سوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى كرد». (سوره انشقاق/84، 6)

«فَاَمَّا الاِنسنُ اِذا مَا ابتَلهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ و نَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّى اَكرَمَن؛ اما انسان، هنگامى‌ كه پروردگارش او را براى آزمایش اكرام مى‌كند و نعمت مى‌بخشد، (مغرور مى‌شود) و مى‌گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است». (سوره فجر/89، 15)

گرچه مراد از انسان در آیات پیش ‌گفته را معناى عام آن دانسته‌اند،[۳۷] قرطبى بنا به نقلى مى‌گوید: آن‌كه به پروردگار خویش فریفته شد و رنج بیهوده كشید و به نعمت‌هاى الهى آزموده شد، اُبى ‌بن ‌خلف بود.[۳۸] شاید این موارد نیز از باب ذكر مصداق باشد.

  1. به نقلى گفته‌اند: آیات ذیل درباره اُبى نازل شده كه از روى نادانى به مجادله با وحى برخاسته بود:[۳۹] «...و كانَ الاِنسنُ اَكثَرَ شَىء جَدَلا؛ ...و انسان، بیش از همه چیز در ستیز و چون و چراست». (سوره كهف/18، 54)

«وَ‌مِنَ النّاسِ مَن یُجدِلُ فِى‌اللّهِ بِغَیرِ عِلم...؛ و ‌گروهى از مردم بدون هیچ دانشى به مجادله درباره خدا برمى‌خیزند‌...». (سوره حج/22، 3 و سوره لقمان/31، 20) اگرچه روایات ترتیب نزولِ سوره حج را پس از سوره نور[۴۰] یعنى بعد از غزوه اُحد و مرگ اُبى مى‌دانند، المیزان با توجه به سیاق آیات سوره حج، نزول آن را قبل از جنگ بدر دانسته است؛[۴۱] بنابراین مى‌تواند درباره اُبى باشد.

  1. گفته‌اند: گروهى از سران شرك، از ‌جمله اُبى گرد هم آمده، به تلاوتِ قرآن پیامبر صلى الله علیه و آله گوش فرامى‌دادند؛ اما بى ‌آن ‌كه اثرى بر دل‌هاى ایشان بگذارد، هر یك درباره قرآن سخنى به باطل راندند كه آیه 25 سوره انعام/6 پرده از ‌این راز برگرفت: «و ‌مِنهُم مَن یَستَمِعُ اِلَیكَ و جَعَلنا عَلى قُلوبِهِم اَكِنَّةً اَن یَفقَهوهُ و فى ءاذانِهِم وقرًا...؛ پاره‌اى از آنان به (سخنان) تو گوش فرامى‌دهند؛ و(لى) بر دل‌هایشان پرده‌ها افكنده‌ایم تا آن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینى قرار داده‌ایم‌...».[۴۲]
  1. برخى اُبى را از ‌جمله استهزاكنندگان مى‌دانند كه آیه‌ 95 سوره حجر/15 درباره آن‌ها نازل شده است:[۴۳] «اِنّا كَفَینكَ المُستَهزِءین؛ ما شر استهزاكنندگان را از تو دفع خواهیم كرد».
  1. برخى از مفسران اُبى را از مصادیق «اَمّا مَنِ ‌استَغنى» در آیه‌ 5 سوره عبس/80 دانسته‌اند كه رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله به اسلام آن‌ها امید داشت؛ در نتیجه به گفتگو با آنان پرداخت و آیات نخست این سوره در این باره فرود آمده است.[۴۴]
  1. «و ‌اِذ یَمكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَروا لِیُثبِتوكَ اَو یَقتُلوكَ اَو یُخرِجوكَ و یَمكُرونَ و یَمكُرُاللّهُ واللّهُ خَیرُ المكِرین؛ (و به یاد آر) هنگامى (را) كه كافران نقشه مى‌كشیدند تو را به زندان افكنند یا به قتل برسانند یا (از مكه) خارج سازند و آنان چاره مى‌اندیشیدند و خداوند هم تدبیر مى‌كرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیركنندگان است». (سوره انفال/8،30) وقتى سران شرك در دارالندوه گرد آمدند تا در كار پیامبر صلى الله علیه وآله)چاره‌اى بیندیشند، اُبى یكى از آنان بود كه به همراه برادرش اُمیه و عاص بن وائل، پیشنهاد حبس رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله را ارائه ‌دادند.[۴۵] عبارت «لِیُثبِتوكَ» در آیه به آن اشاره ‌دارد.[۴۶]
  1. «اِنّا اَنذَرنكُم عَذابـًا قَریبـًا یَومَ یَنظُرُ المَرءُ ما قَدَّمَت یَداهُ و یَقولُ الكافِرُ یلَیتَنى كُنتُ تُربا؛ ما شما را از عذابى نزدیك بیم دادیم. روزى كه ‌انسان آنچه را از پیش با دست‌هاى خود فرستاده است، مى‌بیند و كافر مى‌گوید: اى كاش خاك بودم!» (سوره نبأ/78، 40) قرطبى ضمن بیان چند دیدگاه درباره این آیه بنابر قولى مراد از «مرء» (مرد) را اُبى ‌بن ‌خلف و عقبة ابن ‌ابى‌معیط دانسته‌ است.[۴۷]
  1. برخى بر این عقیده‌اند كه خطاب، عتاب و تهدید قرآن در دو آیه ذیل، متوجه اُبى است؛[۴۸] اگرچه اطلاق و عموم لفظ، همه افراد مشابه را دربرمى‌گیرد: «فما یُكذِّبُكَ بَعدُ بِالدّین؛ پس چه چیز، تو را بعد (از این همه ادله روشن) به تكذیب (روز) جزا وا مى‌دارد؟» (سوره تین/95، 7) «ویلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة؛ واى بر هر عیب‌جوى مسخره‌كننده‌اى.» (سوره همزه/104، 1)
  1. گفته‌اند: روزى اُبى و گروهى از مشركان در حال طواف بر گرد كعبه به پیامبر صلى الله علیه و آله پیشنهاد كردند كه هر یك از دو گروه، خدایان گروه دیگر را بپرستد كه در پاسخ آنان سوره كافرون نازل شد.[۴۹]
  1. سیوطى به نقل از محمد بن ‌اسحاق آورده است: پس از كوشش‌هاى فراوان رسول خدا در ابلاغ وحى و دعوت مردم به اسلام، گروهى از ‌جمله اُبى نزد پیامبر آمده، بهانه‌اى دیگر گرفتند. گویا آنان منتظر بودند تا فرشته‌اى را به چشم خویش ببینند.[۵۰]

آیات 8‌ـ‌9 سوره انعام/6 به این واقعه اشاره دارد: گفتند: چرا فرشته‌اى بر او نازل نمى‌شود؟ خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر فرشته‌اى نازل مى‌كردیم، كار به پایان رسیده بود و مهلتى نمى‌یافتند و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌دادیم، آن (فرشته) را به ‌صورت مردى درمى‌آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختیم: «و ‌قالوا لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَكٌ و‌لَو‌اَنزَلنا مَلَكـًا لَقُضِىَ الاَمرُ ثُمَّ لایُنظَرون × ولَو ‌جَعَلنهُ مَلَكـًا لَجَعَلنـهُ رَجُلاً و لَلَبسنا عَلَیهِم ما ‌یَلبِسون».

  1. خداوند در آیه 76 سوره نحل/16، مَثَل برده‌اى گنگ، ناتوان و كم‌خرد را آورده كه نه سخن كسى را مى‌فهمد و نه مى‌توان سخنش را فهمید[۵۱] و سربار دیگران است. از «عطاء بن ‌ابى ‌رباح» نقل است كه مراد از این برده گنگ، اُبى ‌بن ‌خلف است.[۵۲]
  1. بر اساس روایتى كه قرطبى و بلنسى نقل كرده‌اند، اُبى، روزى همراه تنى چند از مشركان نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده، با استناد به آفرینش تدریجى انسان‌ها بر سخن پیامبر كه مى‌فرمود خداوند انسان‌ها را یك‌باره برمى‌انگیزد، خُرده گرفت كه در پاسخ آنان، آیه‌ 28 سوره لقمان/31 فرود آمد:[۵۳] «ما خَلقُكُم و لا‌بَعثُكُم اِلاّ كَنَفس وحِدَة اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ؛ آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یك فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است».
  1. «یاَیُّهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللّهَ و لاتُطِعِ الكفُرینَ والمُنـفِقینَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلیمـًا حَكیما؛ اى پیامبر! تقواى الهى پیشه كن و از كافران و منافقان فرمان مبر كه خداوند، عالم و حكیم است». (سوره احزاب/33،1) بلنسى به نقل از ابن ‌جریج مراد از كافران را در آیه اُبى دانسته است؛[۵۴] اما طبرسى آیه را مربوط به زمانى پس از واقعه اُحد مى‌داند[۵۵] كه گویا این سخن صحیح‌تر است.

پانویس

  1. المغازى، ج 1، ص‌ 251.
  2. السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361.
  3. الاغانى، ج‌ 18، ص‌ 129.
  4. الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 511.
  5. الاغانى، ج 17، ص‌ 289.
  6. همان، ص‌ 288‌ـ‌299.
  7. اسدالغابه، ج‌ 6، ص‌ 241.
  8. غررالتبیان، ص‌ 446؛ مجمع‌البیان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.
  9. جامع‌البیان، مج 11، ج‌ 19، ص‌ 12؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361.
  10. اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 361؛ الدرالمنثور، ج 6، ص‌ 251 و 253.
  11. الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.
  12. مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 261؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص‌ 251.
  13. تفسیر قرطبى، ج 14، ص 4؛ المیزان، ج 16، ص 163.
  14. انساب الاشراف، ج‌ 10، ص‌ 251؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 155.
  15. المنمق، ص‌ 408.
  16. مناقب، ج‌ 1، ص‌ 233.
  17. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176.
  18. المحبر، ص‌ 271.
  19. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 832؛ المنمق، ص‌ 389.
  20. دلائل النبوه، ج 1، ص 483؛ المعارف، ص‌ 472.
  21. المغازى، ج 1، ص‌ 251‌ـ‌252؛ السیرة النبویه، ج ‌3، ص‌ 84.
  22. مسند احمد، ج‌ 1، ص‌ 688.
  23. الحیوان، ج‌ 4، ص‌ 161.
  24. جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 23، ص‌ 38.
  25. تفسیر قرطبى، ج ‌10، ص‌ 46.
  26. مجمع البیان، ج‌ 6، ص‌ 808.
  27. غررالتبیان، ص‌ 413.
  28. تفسیر عیاشى، ج‌ 2، ص‌ 296.
  29. جامع‌البیان، مج‌ 11، ج‌ 19، ص‌ 11.
  30. اسباب‌النزول، ص‌ 279؛ الدرالمنثور، ج‌ 6، ص 251‌ـ‌253؛ مجمع‌البیان، ج 7، ص 261.
  31. غررالتبیان، ص‌ 446.
  32. مجمع‌البیان، ج‌ 8، ص‌ 725‌ـ‌726.
  33. روض الجنان، ج‌ 9، ص‌ 113.
  34. تفسیر قرطبى، ج‌ 16، ص‌ 148.
  35. المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ اسباب النزول، ص‌ 192؛ جامع البیان، مج‌ 6، ج 10، ص‌ 272.
  36. تفسیر قرطبى، ج 7، ص 244؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 86.
  37. تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.
  38. تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 161 و 178 و ج‌ 20، ص‌ 35.
  39. مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 737؛ مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 231؛ غررالتبیان، ص‌ 412.
  40. التمهید، ج‌ 1، ص‌ 139.
  41. المیزان، ج‌ 14، ص‌ 338.
  42. كشف‌الاسرار، ج‌ 3، ص‌ 326.
  43. مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 96.
  44. مجمع‌البیان، ج 10، ص‌ 663.
  45. الطبقات، ج‌ 1، ص‌ 176؛ مناقب، ج 1، ص‌ 233.
  46. مجمع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 826؛ روض‌الجنان، ج‌ 9، ص‌ 101‌ـ‌103؛ جامع‌البیان، مج 6، ج 10، ص 302.
  47. تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 123.
  48. تفسیر قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 125؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 731.
  49. الامالى، ص‌ 246‌ـ‌247.
  50. الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 251.
  51. مفردات، ص‌ 140‌ـ‌141، «بكم»؛ مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 578.
  52. مجمع‌البیان، ج‌ 6، ص‌ 578.
  53. تفسیر قرطبى، ج 14، ص‌ 52؛ مبهمات‌القرآن، ج 2، ص 331.
  54. مبهمات القرآن، ج‌ 2، ص‌ 337.
  55. مجمع‌البیان، ج‌ 8، ص‌ 526.

منابع

تقى صادقى، دائرة االمعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 65-71.