اشعث بن قیس: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
ابومحمد، معديكرب‌ بن قَيْس‌ بن معديكرب‌ بن معاويه.<ref>المعارف، ص‌333؛ المحبر، ص‌251؛ سير اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌37.</ref>
+
'''«اَشعَث بن قیس کِندی»''' (م، ۴۰ ق)، از [[منافقان]] در عصر حکومت [[امام علی علیه السلام|امام على]] (علیه‌السلام) بود و به گفته بعضى از مورخان، ریشه اصلى تمام مفاسد جامعه اسلامى بشمار می‌رفت. اشعث، سردمدار جریانى بود که [[حکمیت|حکمیت]] و [[ابوموسی اشعری|ابوموسى اشعرى]] را در [[جنگ صفین]] بر [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] (علیه‌السلام) تحمیل کردند. او در توطئه قتل حضرت على‌ نیز شرکت داشت.
وى به سبب ژوليدگى هميشگى موهايش، به «اشعث» (ژوليده مو) شهرت يافت.<ref>المعارف، ص333؛ شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص‌216.</ref> در جاهليت از سران قبيله كِنْده (از قبايل عمده يمن) بود.<ref>وقعة صفين، ص‌138؛ الاصابه، ج‌1، ص‌239؛ الاستيعاب، ج‌1، ص‌220.</ref> و در سال دهم هجرت، در رأس هيئتى به [[مدينه]] آمد و مسلمان شد.<ref>الاستيعاب، ج‌1، ص‌220.</ref> خواهرش، قُتَيْلَه را به‌ طور غيابى به عقد پيامبر درآورد؛ ولى پيش از رسيدن او به مدينه، رسول خدا رحلت كرد.<ref>الطبقات، ج8، ص116ـ117؛ المحبر، ص94‌ـ‌95؛ انساب‌الاشراف، ج‌2، ص‌94.</ref>
 
  
بر پايه روايتى اشعث در حجّة‌الوداع حضور داشت.<ref>الخصال، ج‌1، ص‌219؛ المناقب، ج‌2، ص‌315؛ بحارالانوار، ج‌41، ص‌206.</ref> پس از وفات [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، مرتد شد و با لشكريان ابوبكر نبردهاى سختى كرد؛ اما سرانجام تسليم و به اسارت نزد ابوبكر آورده شد. ابوبكر او را بخشود و خواهر خود، اُمّ‌فَرْوَه را به همسرى وى درآورد،<ref>الرده، ص‌253‌ـ‌321؛ الفتوح، ج‌1، ص‌55‌ـ‌68.</ref> هر چند در واپسين لحظات عمر خود، از اين كه اشعث را نكشته بود، اظهار پشيمانى كرد زيرا با همه اين ها، او را فردى مفسد‌ مى‌دانست.<ref>الامامة والسياسه، ج1، ص36؛ فتوح‌البلدان، ص112؛ تاريخ‌يعقوبى، ج‌2، ص‌137.</ref>
+
==زندگی‌نامه==
 +
ابومحمد، معدیکرب‌ بن قَیس‌، به سبب ژولیدگى همیشگى موهایش، به «اشعث» (ژولیده مو) شهرت یافت.<ref>المعارف، ص۳۳۳؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص‌۲۱۶.</ref> او در [[جاهلیت]] از سران قبیله کنْده (از قبایل عمده [[یمن]]) بود<ref>وقعة صفین، ص‌۱۳۸؛ الاصابه، ج‌۱، ص‌۲۳۹؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۰.</ref> و در سال دهم هجرت، در رأس هیئتى به [[مدینه]] آمد و مسلمان شد.<ref>الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۰.</ref> خواهرش، قُتَیلَه را به‌ طور غیابى به عقد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله درآورد؛ ولى پیش از رسیدن او به مدینه، رسول خدا رحلت کرد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۱۱۶ـ۱۱۷؛ المحبر، ص۹۴‌ـ‌۹۵؛ انساب‌الاشراف، ج‌۲، ص‌۹۴.</ref>
  
در دوره خلافت عمر و كمى پيش از آن، در جنگهاى روم و ايران شركت جست و در همين ايام به همراه قبيله‌اش (كِنْده) در كوفه سكونت يافت.<ref>تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌151؛ تاريخ دمشق، ج‌9، ص‌131.</ref> سپس در دوره خليفه سوم، كارگزار خليفه در آذربايجان شد<ref> تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌693؛ انساب الاشراف، ج‌3، ص‌80.</ref> و بنا به اختلاف روايات، بين 4 تا 10 سال والى آنجا بود.
+
برخی اشعث را از راویان [[حدیث|حدیث]] پیامبر و از [[صحابی|اصحاب]] او شمرده‌اند.<ref>رجال الطوسى، ص‌۲۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌۳۸.</ref> بر پایه روایتى اشعث در [[حجة الوداع|حجة‌الوداع]] حضور داشت.<ref>الخصال، ج‌۱، ص‌۲۱۹؛ المناقب، ج‌۲، ص‌۳۱۵؛ بحارالانوار، ج‌۴۱، ص‌۲۰۶.</ref>  
  
على‌ بن‌ ابى‌طالب عليه السلام پس از جنگ جمل، يعنى حدود 6 ماه پس از آغاز خلافتش، او را از ولايت آذربايجان عزل كرد و از وى خواست تا اموال حكومتى را در كوفه به حضرت تحويل دهد.<ref>وقعة صِفين، ص‌20‌ـ‌21؛ الامامة والسياسه، ج‌1، ص‌111.</ref> اين تصميم بر اشعث ناگوار آمد، به‌ طورى كه بر آن شد تا به معاويه بپيوندد ولى قومش او را بازداشتند زيرا ترك شهر و قوم و پيوستن به معاويه را سزاوار نمى‌دانستند،<ref>وقعة صفين، ص‌21؛ الامامة والسياسه، ج1، ص112.</ref> گرچه بلاذرى از مكاتبه او با معاويه سخن گفته است.<ref>انساب الاشراف، ج‌3، ص‌80.</ref>
+
اشعث در طول عمر خود دو بار اسیر شد (آنگونه که [[امام علی]] علیه السلام در خطبه ۱۹ [[نهج البلاغة|نهج البلاغه]] به آن اشاره کرده)؛ در زمان جاهلیّت هنگامى که پدرش «قیس» کشته شد، براى گرفتن انتقام خون او به همراهى قبیله اش حرکت کرد و به جاى حمله به قبیله قاتل (قبیله بنى مراد) اشتباهاً به قبیله دیگرى (قبیله بنى الحارث) حمله کرد و چون در این جنگ شکست خورد و اسیر گشت براى آزادى او صدها شتر فدیه دادند و این اسارت او در حال [[کفر]] بود). امّا داستان اسارت او در [[اسلام]] نیز به گفته [[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحدید]] چنین بود که: بعد از نفوذ قدرت اسلام و آمدن هیئت هاى نمایندگى قبایل عرب نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى قبول اسلام، هیئتى از قبیله بنى کنده که اشعث نیز جزء آنها بود به محضر پیامبر آمدند و ظاهراً اسلام را پذیرفتند؛ ولى بعد از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر اکرم]] اشعث در صفوف [[ارتداد|مرتدیّن]] قرار گرفت و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کرد، گروهى از لشکریان اسلام آنها را محاصره کردند، او شبانه نزد فرمانده لشکر اسلام آمده، تقاضاى امان کرد و تسلیم شد و بعضى گفته اند تقاضاى امان براى ده نفر از خانواده خود کرد. سپس اشعث را دست بسته با آن ده نفر نزد «[[ابوبکر]]» آوردند. او اشعث را عفو نمود و خواهرش «ام فروه» را که نابینا بود به وى تزویج نمود؛<ref>الرده، ص‌۲۵۳‌ـ‌۳۲۱؛ الفتوح، ج‌۱، ص‌۵۵‌ـ‌۶۸.</ref> هر چند در واپسین لحظات عمر خود، از این که اشعث را نکشته بود، اظهار پشیمانى کرد زیرا با همه این ها، او را فردى مفسد‌ مى‌دانست.<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۳۶؛ فتوح‌البلدان، ص۱۱۲؛ تاریخ‌یعقوبى، ج‌۲، ص‌۱۳۷.</ref>  
  
او در جنگ صفين در سپاه [[امام على]] عليه السلام بود و از سوى حضرت فرمانده جناح راست لشكر [[عراق]] شد. در اين جنگ به مالك اشتر كه اصالتى يمنى داشت و از سرداران برجسته سپاه على عليه السلام بود، حسادت مىورزيد و در كسب پيروزي هاى نخستين با او به رقابت مى‌پرداخت.<ref>وقعة صفين، ص‌180.</ref>
+
اشعث در دوره خلافت [[عمر بن خطاب|عمر]] و کمى پیش از آن، در جنگهاى روم و [[ایران]] شرکت جست و در همین ایام به همراه قبیله‌اش (کنْده) در [[کوفه]] سکونت یافت.<ref>تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۱۵۱؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۳۱.</ref> سپس در دوره [[عثمان بن عفان|عثمان]]، کارگزار [[خلیفه]] در آذربایجان شد<ref> تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۶۹۳؛ انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۸۰.</ref> و بنا به اختلاف روایات، بین ۴ تا ۱۰ سال والى آنجا بود.
  
او در ليلة‌الهرير ضمن سخنرانى، مردم را از ادامه جنگ برحذر داشت<ref>همان، ص480ـ481؛ الاخبارالطوال، ص188ـ189؛ الفتوح، ج‌4، ص‌197.</ref> و پس از نيرنگِ بر سر نيزه كردن قرآن ها از سوى معاويه، به شدت از ادامه جنگ جلوگيرى كرد و على عليه السلام را واداشت تا مالك اشتر را از صف مقدم جنگ به عقب بازگرداند. پس از آن در انتخاب ابن‌عبّاس و مالك‌اشتر به‌ صورت نماينده سپاه عراق براى داورى با اميرمؤمنان، على عليه السلام مخالفت ورزيد و سرانجام امام را واداشت تا به داورى ابوموسى اشعرى تن در دهد.
+
[[امام علی علیه السلام|امام على‌]] علیه السلام پس از [[جنگ جمل]]، یعنى حدود ۶ ماه پس از آغاز خلافتش، او را از ولایت آذربایجان عزل کرد و از وى خواست تا اموال حکومتى را در کوفه به حضرت تحویل دهد.<ref>وقعة صِفین، ص‌۲۰‌ـ‌۲۱؛ الامامة والسیاسه، ج‌۱، ص‌۱۱۱.</ref> این تصمیم بر اشعث ناگوار آمد، به‌ طورى که بر آن شد تا به [[معاویه]] بپیوندد ولى قومش او را بازداشتند زیرا ترک شهر و قوم و پیوستن به معاویه را سزاوار نمى‌دانستند،<ref>وقعة صفین، ص‌۲۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۱۲.</ref> گرچه [[احمد بن یحیی بلاذری|بلاذرى]] از مکاتبه او با معاویه سخن گفته است.<ref>انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۸۰.</ref>
  
<ref>وقعة صفين، ص‌482‌ـ‌500؛ اخبارالطوال، ص‌191‌ـ‌192.</ref> اشعث در جنگ نهروان در كنار على عليه السلام ولى بدون هيچ سِمَتى، بر ضدّ خوارج شركت كرد<ref>تاريخ دمشق، ج9، ص120؛ المنتظم، ج3، ص‌408.</ref> و پس از اين جنگ با وعده‌هاى معاويه، مانع اعزام دوباره سپاه على عليه السلام به سوى شام شد،<ref>انساب‌الاشراف، ج‌3، ص‌153‌ـ‌156؛ اخبارالطوال، ص‌211.</ref> از اين‌رو حضرت او را بر منبر، منافق پسر كافر خواند و نفرين كرد.<ref>الاغانى، ج‌21، ص‌20؛ نهج‌البلاغه، خطبه 19.</ref>
+
او در [[جنگ صفین]] در سپاه [[امام على]] علیه السلام بود و از سوى آن حضرت فرمانده جناح راست لشکر [[عراق]] شد. در این جنگ به [[مالک اشتر نخعی|مالک اشتر]] که اصالتى [[یمن|یمنى]] داشت و از سرداران برجسته سپاه امام على علیه السلام بود، [[حسادت]] مى ورزید و در کسب پیروزی هاى نخستین با او به رقابت مى‌پرداخت.<ref>وقعة صفین، ص‌۱۸۰.</ref>
  
اشعث كه در توطئه قتل على‌ بن‌ ابى‌طالب عليه السلام شركت داشت از مدتى قبل حضرت را به ترور تهديد مى‌كرد<ref>مقاتل الطالبيين، ص‌48؛ تاريخ دمشق، ج‌9، ص‌139‌ـ‌140؛ شرح‌نهج‌البلاغه، ج‌6، ص‌254.</ref> و ابن‌ملجم را كه براى قتل حضرت به كوفه آمده بود يك ماه در خانه‌اش ساكن كرد.<ref>تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌212.</ref> ابن‌ملجم شبى كه فرداى آن قصد كشتن على عليه السلام را داشت تا نزديكى طلوع فجر با اشعث در مسجد مشاوره داشت. سپس اشعث به او گفت: در انجام كارت شتاب كن كه چون صبح شود رسوا مى‌شوى.<ref>الطبقات، ج‌3، ص‌26؛ انساب الاشراف، ج‌3، ص‌254.</ref> اين سخن را حُجر بن عَدِىّ شنيد و چون امام كشته شد، حجر به اشعث گفت: اى اعور تو او را كشته‌اى.<ref>انساب الاشراف، ج‌3، ص‌254.</ref> سرانجام 40 روز پس از شهادت على عليه السلام در 63 سالگى مُرد.<ref>الاستيعاب، ج‌1، ص‌221.</ref> وى را از راويان حديث پيامبر و از اصحاب او شمرده‌اند.<ref>رجال الطوسى، ص‌23؛ سير اعلام النبلاء، ج‌2، ص‌38.</ref>
+
اشعث از کسانى بود که با [[عمرو بن عاص]] در مسأله ایجاد [[نفاق]] در صفوف یاران على علیه السلام در جنگ صفّین همکارى نمود. در [[لیلة الهریر|لیلة‌الهریر]] ضمن سخنرانى، مردم را از ادامه جنگ برحذر داشت<ref>همان، ص۴۸۰ـ۴۸۱؛ الاخبارالطوال، ص۱۸۸ـ۱۸۹؛ الفتوح، ج‌۴، ص‌۱۹۷.</ref> و پس از نیرنگِ بر سر نیزه کردن [[قرآن]] ها از سوى معاویه، به شدت از ادامه جنگ جلوگیرى کرد و امام على علیه السلام را واداشت تا مالک اشتر را از صف مقدم جنگ به عقب بازگرداند. پس از آن در انتخاب [[عبدالله بن عباس|ابن‌عبّاس]] و مالک‌اشتر به‌ عنوان نماینده سپاه عراق براى داورى با [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام مخالفت ورزید و سرانجام امام را واداشت تا به داورى [[ابوموسی اشعری|ابوموسى اشعرى]] تن در دهد.<ref>وقعة صفین، ص‌۴۸۲‌ـ‌۵۰۰؛ اخبارالطوال، ص‌۱۹۱‌ـ‌۱۹۲.</ref>  
  
برخى از فرزندان او نيز در مسائل سياسى زمان خود نقش آفريدند؛ جَعْدَه دختر او همسر خود، [[امام حسن]] علیه السلام را با زهر به شهادت رساند<ref>المعارف، ص‌212؛ انساب‌الاشراف، ج‌3، ص‌270‌ـ‌295.</ref> و محمد بن‌ اشعث پس از صلح امام حسن عليه السلام، حُجر بن عَدِىّ را دستگير و به زياد بن ابيه تحويل‌ داد<ref>تاريخ طبرى، ج‌5، ص‌223‌ـ‌224؛ البداية والنهايه، ج‌8، ص‌425.</ref> و پس از قيام [[امام حسين]] عليه السلام و پيش از حادثه كربلا، [[مسلم بن عقیل]] را نيز دستگير و به عبيدالله‌ بن‌ زياد تحويل داد<ref>المحبر، ص‌245‌ـ‌246؛ انساب‌الاشراف، ج‌2، ص‌339؛ الارشاد، ج‌2، ص‌58.</ref> و در كربلا با برادرش قَيْس‌ بن‌ اشعث در ميان فرماندهان عمر سعد بود.<ref>الاخبار الطوال، ص‌298‌ـ‌302؛ الكافى، ج‌8، ص‌144.</ref>
+
اشعث در [[جنگ نهروان]] در کنار امام على علیه السلام ولى بدون هیچ سِمَتى، بر ضدّ [[خوارج]] شرکت کرد<ref>تاریخ دمشق، ج۹، ص۱۲۰؛ المنتظم، ج۳، ص‌۴۰۸.</ref> و پس از این جنگ با وعده‌هاى معاویه، مانع اعزام دوباره سپاه على علیه السلام به سوى [[شام]] شد،<ref>انساب‌الاشراف، ج‌۳، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۶؛ اخبارالطوال، ص‌۲۱۱.</ref> از این‌رو حضرت او را بر منبر، [[نفاق|منافق]] پسر کافر خواند و نفرین کرد.<ref>الاغانى، ج‌۲۱، ص‌۲۰؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹.</ref>
  
 +
اشعث که در توطئه قتل حضرت على‌ علیه السلام شرکت داشت از مدتى قبل حضرت را به ترور تهدید مى‌کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص‌۴۸؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۳۹‌ـ‌۱۴۰؛ شرح‌نهج‌البلاغه، ج‌۶، ص‌۲۵۴.</ref> و [[ابن ملجم مرادی|ابن ملجم]] را که براى قتل حضرت به [[کوفه]] آمده بود یک ماه در خانه‌اش ساکن کرد.<ref>تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۱۲.</ref> ابن‌ ملجم شبى که فرداى آن قصد کشتن على علیه السلام را داشت تا نزدیکى طلوع فجر با اشعث در [[مسجد]] مشاوره داشت. سپس اشعث به او گفت: در انجام کارت شتاب کن که چون صبح شود رسوا مى‌شوى.<ref>الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۶؛ انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۵۴.</ref> این سخن را [[حجر بن عدى|حُجر بن عَدِىّ]] شنید و چون امام به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید، حجر به اشعث گفت: اى اعور تو او را کشته‌اى.<ref>انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۵۴.</ref>
 +
 +
اشعث بن قیس سرانجام ۴۰ روز پس از [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت امام على]] علیه السلام، در ۶۳ سالگى مُرد.<ref>الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۱.</ref>
 +
 +
برخى از فرزندان او نیز در مسائل سیاسى زمان خود نقش آفریدند؛ دخترش جَعْدَه، همسر خود [[امام حسن]] علیه السلام را با زهر به شهادت رساند.<ref>المعارف، ص‌۲۱۲؛ انساب‌الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۷۰‌ـ‌۲۹۵.</ref> [[محمد بن اشعث|محمد بن‌ اشعث]] نیز پس از [[صلح امام حسن علیه السلام|صلح امام حسن]] علیه السلام، حُجر بن عَدِىّ را دستگیر و به [[زیاد بن ابیه|زیاد بن ابیه]] تحویل‌ داد<ref>تاریخ طبرى، ج‌۵، ص‌۲۲۳‌ـ‌۲۲۴؛ البدایة والنهایه، ج‌۸، ص‌۴۲۵.</ref> و همچنین پس از قیام [[امام حسین]] علیه السلام و پیش از حادثه [[کربلا]]، [[مسلم بن عقیل]] را دستگیر و به [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله‌ بن‌ زیاد]] تحویل داد<ref>المحبر، ص‌۲۴۵‌ـ‌۲۴۶؛ انساب‌الاشراف، ج‌۲، ص‌۳۳۹؛ الارشاد، ج‌۲، ص‌۵۸.</ref> و در کربلا نیز با برادرش [[قیس بن اشعث|قَیس‌ بن‌ اشعث]] در میان فرماندهان [[عمر بن سعد|عمر سعد]] بود.<ref>الاخبار الطوال، ص‌۲۹۸‌ـ‌۳۰۲؛ الکافى، ج‌۸، ص‌۱۴۴.</ref>
 +
 +
[[ابن ابی الحدید|ابن ابى الحدید]] در یک کلام کوتاه «اشعث» را چنین معرفى مى کند: «او از منافقین در عصر على (علیه السلام) بود و در میان اصحاب آن حضرت مانند [[عبدالله بن ابى سلول|عبدالله بن ابىّ بن سلول]] در میان یاران [[رسول خدا]] (صلى الله علیه وآله) بود، که هر کدام در زمان خود از رؤساى منافقین بودند و در بسیارى از توطئه ها و مفسده ها شرکت داشتند».<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۲۹۲.</ref>
 
==اشعث در شأن نزول==
 
==اشعث در شأن نزول==
  
برخى، ذيل آيه 77 [[سوره آل‌ عمران]]/3 از اشعث ياد كرده‌اند؛ از خود او نقل شده كه گفته است: اين آيه، درباره من نازل شده است؛ من و مردى يهودى درباره زمينى اختلاف داشتيم. او را نزد پيامبر صلی الله علیه و آله بردم حضرت به من فرمود: آيا بيّنه‌اى دارى؟ عرض كردم: نه. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس مرد يهودى بايد سوگند ياد‌ كند. عرض كردم: اى رسول خدا! او با سوگند دروغ خود زمينم را تصاحب خواهد كرد و اين آيه نازل‌ شد:<ref>جامع‌البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌436؛ تاريخ دمشق، ج‌9، ص‌117.</ref> {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِاللّهِ واَيمنِهِم ثَمَنـًا قَليلاً اُولئِكَ لاخَلقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا‌يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ ولا يَنظُرُ اِلَيهِم يَومَ القِيمَةِ ولا‌يُزَكّيهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِيم»}}؛ كسانى كه عهد‌خدا و سوگندهاى خود را به بهايى اندك بفروشند، آنان را در آخرت بهره‌اى نخواهد بود. خدا با آنها سخن نگويد و به نظر رحمت در قيامت به آنها ننگرد و از پليدى گناه پاكيزه نسازد و آنان را عذابى دردناك خواهد بود. بنابر روايت ابن‌ جريح، زمين از يهودى بود و اشعث قصد داشت با سوگند دروغ آن را تملك كند كه با نزول اين آيه، از آن صرف‌نظر كرد و گواهى داد كه از يهودى‌است.<ref> جامع‌البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌437.</ref>
+
برخى، ذیل آیه ۷۷ [[سوره آل‌ عمران]]، از اشعث یاد کرده‌اند؛ از خود او نقل شده که گفته است: این [[آیه|آیه]]، درباره من نازل شده است؛ من و مردى [[یهود|یهودى]] درباره زمینى اختلاف داشتیم. او را نزد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله بردم. حضرت به من فرمود: آیا بینه‌اى دارى؟ عرض کردم: نه. پیامبر فرمود: پس مرد یهودى باید [[سوگند]] یاد‌ کند. عرض کردم: اى رسول خدا! او با سوگند دروغ خود زمینم را تصاحب خواهد کرد و این آیه نازل‌ شد:<ref>جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۳۶؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۱۷.</ref> {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ یشتَرونَ بِعَهدِاللّهِ واَیمانِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولائِک لاخَلاقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا‌یکلِّمُهُمُ اللّهُ ولا ینظُرُ اِلَیهِم یومَ القِیامَةِ ولا‌یزَکیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم»}}؛ کسانى که عهد‌ خدا و سوگندهاى خود را به بهایى اندک بفروشند، آنان را در آخرت بهره‌اى نخواهد بود. خدا با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت به آنها ننگرد و از پلیدى گناه پاکیزه نسازد و آنان را عذابى دردناک خواهد بود.  
 
 
با توجه به نزول همه سوره آل‌عمران پيش از سال نهم هجرى، اين شأن نزول بعيد به نظر مى‌رسد.<ref>الميزان، ج‌3، ص‌116، 273.</ref>
 
  
 +
بنابر روایت ابن‌ جریح، زمین از یهودى بود و اشعث قصد داشت با سوگند [[دروغ]] آن را تملک کند که با نزول این آیه، از آن صرف‌نظر کرد و گواهى داد که از یهودى‌ است.<ref> جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۳۷.</ref> اما با توجه به نزول همه سوره آل‌عمران پیش از سال نهم هجرى (قبل از اسلام آوردن اشعث)، این [[اسباب نزول|شأن نزول]] بعید به نظر مى‌رسد.<ref>المیزان، ج‌۳، ص‌۱۱۶، ۲۷۳.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
اشعث بن قیس، ابوالقاسم زرگر، دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ص359-362.
+
*دائرة المعارف قرآن کریم، "اشعث بن قیس"، ابوالقاسم زرگر، ج۳، ص۳۵۹-۳۶۲.
 +
*پیام امام امیرالمومنین علیه‌السلام‏، ناصر مکارم شیرازى، ج۱، ص۶۴۵.
  
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:مخالفان امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:مخالفان امام علی علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۳

«اَشعَث بن قیس کِندی» (م، ۴۰ ق)، از منافقان در عصر حکومت امام على (علیه‌السلام) بود و به گفته بعضى از مورخان، ریشه اصلى تمام مفاسد جامعه اسلامى بشمار می‌رفت. اشعث، سردمدار جریانى بود که حکمیت و ابوموسى اشعرى را در جنگ صفین بر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تحمیل کردند. او در توطئه قتل حضرت على‌ نیز شرکت داشت.

زندگی‌نامه

ابومحمد، معدیکرب‌ بن قَیس‌، به سبب ژولیدگى همیشگى موهایش، به «اشعث» (ژولیده مو) شهرت یافت.[۱] او در جاهلیت از سران قبیله کنْده (از قبایل عمده یمن) بود[۲] و در سال دهم هجرت، در رأس هیئتى به مدینه آمد و مسلمان شد.[۳] خواهرش، قُتَیلَه را به‌ طور غیابى به عقد پیامبر صلی الله علیه و آله درآورد؛ ولى پیش از رسیدن او به مدینه، رسول خدا رحلت کرد.[۴]

برخی اشعث را از راویان حدیث پیامبر و از اصحاب او شمرده‌اند.[۵] بر پایه روایتى اشعث در حجة‌الوداع حضور داشت.[۶]

اشعث در طول عمر خود دو بار اسیر شد (آنگونه که امام علی علیه السلام در خطبه ۱۹ نهج البلاغه به آن اشاره کرده)؛ در زمان جاهلیّت هنگامى که پدرش «قیس» کشته شد، براى گرفتن انتقام خون او به همراهى قبیله اش حرکت کرد و به جاى حمله به قبیله قاتل (قبیله بنى مراد) اشتباهاً به قبیله دیگرى (قبیله بنى الحارث) حمله کرد و چون در این جنگ شکست خورد و اسیر گشت براى آزادى او صدها شتر فدیه دادند و این اسارت او در حال کفر بود). امّا داستان اسارت او در اسلام نیز به گفته ابن ابى الحدید چنین بود که: بعد از نفوذ قدرت اسلام و آمدن هیئت هاى نمایندگى قبایل عرب نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى قبول اسلام، هیئتى از قبیله بنى کنده که اشعث نیز جزء آنها بود به محضر پیامبر آمدند و ظاهراً اسلام را پذیرفتند؛ ولى بعد از رحلت پیامبر اکرم اشعث در صفوف مرتدیّن قرار گرفت و بر ضدّ اسلام و مسلمین قیام کرد، گروهى از لشکریان اسلام آنها را محاصره کردند، او شبانه نزد فرمانده لشکر اسلام آمده، تقاضاى امان کرد و تسلیم شد و بعضى گفته اند تقاضاى امان براى ده نفر از خانواده خود کرد. سپس اشعث را دست بسته با آن ده نفر نزد «ابوبکر» آوردند. او اشعث را عفو نمود و خواهرش «ام فروه» را که نابینا بود به وى تزویج نمود؛[۷] هر چند در واپسین لحظات عمر خود، از این که اشعث را نکشته بود، اظهار پشیمانى کرد زیرا با همه این ها، او را فردى مفسد‌ مى‌دانست.[۸]

اشعث در دوره خلافت عمر و کمى پیش از آن، در جنگهاى روم و ایران شرکت جست و در همین ایام به همراه قبیله‌اش (کنْده) در کوفه سکونت یافت.[۹] سپس در دوره عثمان، کارگزار خلیفه در آذربایجان شد[۱۰] و بنا به اختلاف روایات، بین ۴ تا ۱۰ سال والى آنجا بود.

امام على‌ علیه السلام پس از جنگ جمل، یعنى حدود ۶ ماه پس از آغاز خلافتش، او را از ولایت آذربایجان عزل کرد و از وى خواست تا اموال حکومتى را در کوفه به حضرت تحویل دهد.[۱۱] این تصمیم بر اشعث ناگوار آمد، به‌ طورى که بر آن شد تا به معاویه بپیوندد ولى قومش او را بازداشتند زیرا ترک شهر و قوم و پیوستن به معاویه را سزاوار نمى‌دانستند،[۱۲] گرچه بلاذرى از مکاتبه او با معاویه سخن گفته است.[۱۳]

او در جنگ صفین در سپاه امام على علیه السلام بود و از سوى آن حضرت فرمانده جناح راست لشکر عراق شد. در این جنگ به مالک اشتر که اصالتى یمنى داشت و از سرداران برجسته سپاه امام على علیه السلام بود، حسادت مى ورزید و در کسب پیروزی هاى نخستین با او به رقابت مى‌پرداخت.[۱۴]

اشعث از کسانى بود که با عمرو بن عاص در مسأله ایجاد نفاق در صفوف یاران على علیه السلام در جنگ صفّین همکارى نمود. در لیلة‌الهریر ضمن سخنرانى، مردم را از ادامه جنگ برحذر داشت[۱۵] و پس از نیرنگِ بر سر نیزه کردن قرآن ها از سوى معاویه، به شدت از ادامه جنگ جلوگیرى کرد و امام على علیه السلام را واداشت تا مالک اشتر را از صف مقدم جنگ به عقب بازگرداند. پس از آن در انتخاب ابن‌عبّاس و مالک‌اشتر به‌ عنوان نماینده سپاه عراق براى داورى با امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت ورزید و سرانجام امام را واداشت تا به داورى ابوموسى اشعرى تن در دهد.[۱۶]

اشعث در جنگ نهروان در کنار امام على علیه السلام ولى بدون هیچ سِمَتى، بر ضدّ خوارج شرکت کرد[۱۷] و پس از این جنگ با وعده‌هاى معاویه، مانع اعزام دوباره سپاه على علیه السلام به سوى شام شد،[۱۸] از این‌رو حضرت او را بر منبر، منافق پسر کافر خواند و نفرین کرد.[۱۹]

اشعث که در توطئه قتل حضرت على‌ علیه السلام شرکت داشت از مدتى قبل حضرت را به ترور تهدید مى‌کرد[۲۰] و ابن ملجم را که براى قتل حضرت به کوفه آمده بود یک ماه در خانه‌اش ساکن کرد.[۲۱] ابن‌ ملجم شبى که فرداى آن قصد کشتن على علیه السلام را داشت تا نزدیکى طلوع فجر با اشعث در مسجد مشاوره داشت. سپس اشعث به او گفت: در انجام کارت شتاب کن که چون صبح شود رسوا مى‌شوى.[۲۲] این سخن را حُجر بن عَدِىّ شنید و چون امام به شهادت رسید، حجر به اشعث گفت: اى اعور تو او را کشته‌اى.[۲۳]

اشعث بن قیس سرانجام ۴۰ روز پس از شهادت امام على علیه السلام، در ۶۳ سالگى مُرد.[۲۴]

برخى از فرزندان او نیز در مسائل سیاسى زمان خود نقش آفریدند؛ دخترش جَعْدَه، همسر خود امام حسن علیه السلام را با زهر به شهادت رساند.[۲۵] محمد بن‌ اشعث نیز پس از صلح امام حسن علیه السلام، حُجر بن عَدِىّ را دستگیر و به زیاد بن ابیه تحویل‌ داد[۲۶] و همچنین پس از قیام امام حسین علیه السلام و پیش از حادثه کربلا، مسلم بن عقیل را دستگیر و به عبیدالله‌ بن‌ زیاد تحویل داد[۲۷] و در کربلا نیز با برادرش قَیس‌ بن‌ اشعث در میان فرماندهان عمر سعد بود.[۲۸]

ابن ابى الحدید در یک کلام کوتاه «اشعث» را چنین معرفى مى کند: «او از منافقین در عصر على (علیه السلام) بود و در میان اصحاب آن حضرت مانند عبدالله بن ابىّ بن سلول در میان یاران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود، که هر کدام در زمان خود از رؤساى منافقین بودند و در بسیارى از توطئه ها و مفسده ها شرکت داشتند».[۲۹]

اشعث در شأن نزول

برخى، ذیل آیه ۷۷ سوره آل‌ عمران، از اشعث یاد کرده‌اند؛ از خود او نقل شده که گفته است: این آیه، درباره من نازل شده است؛ من و مردى یهودى درباره زمینى اختلاف داشتیم. او را نزد پیامبر صلی الله علیه وآله بردم. حضرت به من فرمود: آیا بینه‌اى دارى؟ عرض کردم: نه. پیامبر فرمود: پس مرد یهودى باید سوگند یاد‌ کند. عرض کردم: اى رسول خدا! او با سوگند دروغ خود زمینم را تصاحب خواهد کرد و این آیه نازل‌ شد:[۳۰] «اِنَّ الَّذینَ یشتَرونَ بِعَهدِاللّهِ واَیمانِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولائِک لاخَلاقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا‌یکلِّمُهُمُ اللّهُ ولا ینظُرُ اِلَیهِم یومَ القِیامَةِ ولا‌یزَکیهِم ولَهُم عَذابٌ اَلِیم»؛ کسانى که عهد‌ خدا و سوگندهاى خود را به بهایى اندک بفروشند، آنان را در آخرت بهره‌اى نخواهد بود. خدا با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت به آنها ننگرد و از پلیدى گناه پاکیزه نسازد و آنان را عذابى دردناک خواهد بود.

بنابر روایت ابن‌ جریح، زمین از یهودى بود و اشعث قصد داشت با سوگند دروغ آن را تملک کند که با نزول این آیه، از آن صرف‌نظر کرد و گواهى داد که از یهودى‌ است.[۳۱] اما با توجه به نزول همه سوره آل‌عمران پیش از سال نهم هجرى (قبل از اسلام آوردن اشعث)، این شأن نزول بعید به نظر مى‌رسد.[۳۲]

پانویس

  1. المعارف، ص۳۳۳؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص‌۲۱۶.
  2. وقعة صفین، ص‌۱۳۸؛ الاصابه، ج‌۱، ص‌۲۳۹؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۰.
  3. الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۰.
  4. الطبقات، ج۸، ص۱۱۶ـ۱۱۷؛ المحبر، ص۹۴‌ـ‌۹۵؛ انساب‌الاشراف، ج‌۲، ص‌۹۴.
  5. رجال الطوسى، ص‌۲۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌۲، ص‌۳۸.
  6. الخصال، ج‌۱، ص‌۲۱۹؛ المناقب، ج‌۲، ص‌۳۱۵؛ بحارالانوار، ج‌۴۱، ص‌۲۰۶.
  7. الرده، ص‌۲۵۳‌ـ‌۳۲۱؛ الفتوح، ج‌۱، ص‌۵۵‌ـ‌۶۸.
  8. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۳۶؛ فتوح‌البلدان، ص۱۱۲؛ تاریخ‌یعقوبى، ج‌۲، ص‌۱۳۷.
  9. تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۱۵۱؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۳۱.
  10. تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۶۹۳؛ انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۸۰.
  11. وقعة صِفین، ص‌۲۰‌ـ‌۲۱؛ الامامة والسیاسه، ج‌۱، ص‌۱۱۱.
  12. وقعة صفین، ص‌۲۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۱۲.
  13. انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۸۰.
  14. وقعة صفین، ص‌۱۸۰.
  15. همان، ص۴۸۰ـ۴۸۱؛ الاخبارالطوال، ص۱۸۸ـ۱۸۹؛ الفتوح، ج‌۴، ص‌۱۹۷.
  16. وقعة صفین، ص‌۴۸۲‌ـ‌۵۰۰؛ اخبارالطوال، ص‌۱۹۱‌ـ‌۱۹۲.
  17. تاریخ دمشق، ج۹، ص۱۲۰؛ المنتظم، ج۳، ص‌۴۰۸.
  18. انساب‌الاشراف، ج‌۳، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۶؛ اخبارالطوال، ص‌۲۱۱.
  19. الاغانى، ج‌۲۱، ص‌۲۰؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹.
  20. مقاتل الطالبیین، ص‌۴۸؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۳۹‌ـ‌۱۴۰؛ شرح‌نهج‌البلاغه، ج‌۶، ص‌۲۵۴.
  21. تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۱۲.
  22. الطبقات، ج‌۳، ص‌۲۶؛ انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۵۴.
  23. انساب الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۵۴.
  24. الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۲۱.
  25. المعارف، ص‌۲۱۲؛ انساب‌الاشراف، ج‌۳، ص‌۲۷۰‌ـ‌۲۹۵.
  26. تاریخ طبرى، ج‌۵، ص‌۲۲۳‌ـ‌۲۲۴؛ البدایة والنهایه، ج‌۸، ص‌۴۲۵.
  27. المحبر، ص‌۲۴۵‌ـ‌۲۴۶؛ انساب‌الاشراف، ج‌۲، ص‌۳۳۹؛ الارشاد، ج‌۲، ص‌۵۸.
  28. الاخبار الطوال، ص‌۲۹۸‌ـ‌۳۰۲؛ الکافى، ج‌۸، ص‌۱۴۴.
  29. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۲۹۲.
  30. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۳۶؛ تاریخ دمشق، ج‌۹، ص‌۱۱۷.
  31. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۳۷.
  32. المیزان، ج‌۳، ص‌۱۱۶، ۲۷۳.

منابع

  • دائرة المعارف قرآن کریم، "اشعث بن قیس"، ابوالقاسم زرگر، ج۳، ص۳۵۹-۳۶۲.
  • پیام امام امیرالمومنین علیه‌السلام‏، ناصر مکارم شیرازى، ج۱، ص۶۴۵.