اسباط: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اسباط در قرآن)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ریشه «س ـ ‌ب ‌ـ ‌ط» است. كاربردهاى متفاوت این ماده و مشتقات آن و گزارش‌هاى واژه‌نگاران از معناى آن نشان مى‌دهد كه ریشه «س‌ ـ‌ ب‌ ـ ‌ط» در اصل به معناى امتداد و انتشار امورى بكار مى‌رود كه منشأ و ریشه واحدى داشته و امتداد و انتشار آن‌ها به ‌صورت طبیعى و آسان صورت مى‌گیرد.كاربرد  "نوادگان و افراد یك نسل "به همین معنا برمی گردد.
 +
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
''
 
''

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۳۴

أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ریشه «س ـ ‌ب ‌ـ ‌ط» است. كاربردهاى متفاوت این ماده و مشتقات آن و گزارش‌هاى واژه‌نگاران از معناى آن نشان مى‌دهد كه ریشه «س‌ ـ‌ ب‌ ـ ‌ط» در اصل به معناى امتداد و انتشار امورى بكار مى‌رود كه منشأ و ریشه واحدى داشته و امتداد و انتشار آن‌ها به ‌صورت طبیعى و آسان صورت مى‌گیرد.كاربرد "نوادگان و افراد یك نسل "به همین معنا برمی گردد.


Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

پیامبرانى از آل‌یعقوب، قبایل دوازده‌گانه بنى‌اسرائیل.

أسباط جمع سِبْط و برگرفته از ریشه «س ـ ‌ب ‌ـ ‌ط» است.[۱] كاربردهاى متفاوت این ماده و مشتقات آن[۲] و گزارش‌هاى واژه‌نگاران از معناى آن نشان مى‌دهد كه ریشه «س‌ ـ‌ ب‌ ـ ‌ط» در اصل به معناى امتداد و انتشار امورى بكار مى‌رود كه منشأ و ریشه واحدى داشته و امتداد و انتشار آن‌ها به ‌صورت طبیعى و آسان صورت مى‌گیرد.[۳]

كاربرد در مواردى چون: درختى بلند و پرشاخ و برگ در میان رمل‌ها،[۴] موى صاف و آویخته،[۵] باران انبوه،[۶] نوادگان و افراد یك نسل[۷] مؤید این معناست، بر همین اساس گروهى معتقدند كه سِبْط به معناى نوه[۸] و بیشتر نوه دخترى[۹] و اسباط به معناى نوادگان و نسلى كه همگى مانند شاخه‌هاى یك درخت، از یك پدر و امتداد او هستند، به ‌كار مى‌رود.[۱۰]

فرزند و نواده برخوردار از جایگاهى ویژه در میان یك نسل پدرى را نیز گفته‌اند[۱۱] كه به رغم نادر بودن، هماهنگى قابل توجهى با موارد كاربرد نخستین سبط در عهد عتیق، ظاهر آیات مربوط و نیز احادیث اسلامى دارد؛ همچنین در صورت اضافه به یهود و بنى‌اسرائیل، معناى قبیله (‌=‌گروهى از یك ریشه پدرى) براى آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبیله گفته‌اند: اولى در مورد نسل اسحاق و دومى درباره نسل اسماعیل و براى بازشناسى آن‌ها از یكدیگر به ‌كار مى‌رود.[۱۲] كاربرد سبط به معناى گروه و جماعت در برخى احادیث[۱۳] مؤیّد معناى اخیر است.

از سوى دیگر عربى یا دخیل بودن سِبْط و أسباط مورد اختلاف است. برخلاف سیوطى كه سبط را یك واژه دخیل عِبرى و از مُبهمات قرآن مى‌داند،[۱۴] گروهى دیگر بر عربى بودن آن تأكید مى‌ورزند؛[۱۵] همچنین برخى خاورشناسان نیز معتقدند كه واژه سِبْط پس از ورود به زبان عربى، بر اساس قواعد آن جمع بسته شده است، با این تفاوت كه برخى آن را عِبرى و برگرفته از «شبط» به معناى «عصا» یا «جماعتى كه رئیسى با عصا آنان را رهبرى مى‌كند» و برخى دیگر سریانى مى‌دانند.[۱۶]

آرتور جفرى، ریشه اصلى آن را واژه ‌عبرى دانسته و شمار قابل توجهى از پژوهشگران اروپایى را یاد مى‌كند كه بر ‌وامگیرى مستقیم سِبط از زبان عبرى حجت آورده‌اند.[۱۷]

گزارش این دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگانى بسیار نزدیك به سبط در زبان‌هاى آرامى، سبایى، آشورى، عبرى و دیگر زبان‌هاى سامى ‌ـ ‌حامى، در كنار كاربرد فراوان آن در عهد عتیق و نبود شاهد مستندى درباره كاربرد آن در اشعار عربى پیش از اسلام، مى‌تواند مؤیّدى بر معرب بودن سِبْط باشد.[۱۸]

یادكرد قرآن از اسباط در كنار نام‌هایى چون حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق، حضرت یعقوب، حضرت موسى، حضرت عیسى علیهم‌السلام و‌... (سوره بقره/2، 136، 140؛ سوره نساء/‌4،‌163) كه همه عبرى و كاملاً براى اهل كتاب، آشناست مى‌تواند مؤید دیگرى بر دخیل و معرب بودن سبط و آشنایى كامل اهل كتاب با آن و نیز مصادیق اسباط باشد.

سبط در عهدین

عهد عتیق (ترجمه فارسى و عربى) پس از گزارش وصیت‌هاى یعقوب به پسرانش در زمان مرگ، در كنار بیان نام و تصویرى از شخصیت هر یك از آن‌ها از زبان یعقوب علیه‌السلام، آنان را 12 سبطِ اسرائیل (یعقوب)[۱۹] مى‌خواند.

اسامى آن‌ها عبارت است از: رِءُوْبِن، شِمْعُوْن، لِیْوِى، یِهُوْداه، زِبُوْلُوْن، یِسَّاكار، دان، گاد، آشِیْر، نَفْتالِى، یُوْسِف و بِنیامِین.[۲۰] با توجه به این كه در موارد متعددى از این افراد با عنوان «پسران یعقوب علیه‌السلام» یاد شده است[۲۱] و فقط در اینجا آن هم پس از بیان وصیت‌هاى یعقوب علیه‌السلام با عنوان «اسباط» معرفى مى‌شوند، شاید بتوان گفت كه در این كاربرد، سبط به معناى وصى و جانشین برگزیده و موعود براى حضرت یعقوب علیه‌السلام است، لیكن وصیت‌هاى ویژه یعقوب به یوسف پیش از دیگران[۲۲] و داستان خواب یوسف مبنى بر سجده برادران در برابر او[۲۳] (حضرت یوسف /12، 4‌ـ‌6) فقط جانشینى یوسف علیه‌السلام را مى‌رساند.

تورات نیز كه تصویر آن از برادران یوسف علیه‌السلام ـ ‌به جز بنیامین‌ ـ ‌به مراتب تیره‌تر از سیماى آنان در قرآن است.[۲۴] (حضرت یوسف/12، 5‌ـ‌9، 15‌ـ‌18، 20، 77، 91، 95، 97) هیچ اشاره‌اى به نبوت آن‌ها نمى‌كند.

نسل هر یك از پسران یعقوب علیه‌السلام نیز با اضافه به اسم هر یك از آن‌ها در جاى جاى عهد عتیق (ترجمه فارسى و عربى) با نام سِبْط خوانده شده‌اند.[۲۵] در این كاربرد هر سبطى متشكل از قبایل متعددى بوده و در معرفى و شناخت هویت افراد و گروه‌ها به‌كار مى‌رود.[۲۶]

از گزارش تورات برمى‌آید كه نوادگان ‌یعقوب علیه‌السلام پیش از افزایش ‌پرشمارشان، بیشتر با نام بنى‌اسرائیل خوانده مى‌شدند؛[۲۷] اما پس‌ از خروج از مصر و بیشتر براى ساماندهى نظامى جنگجویان و بر اساس انتساب به یكى از پسران یعقوب به اسباط دوازده‌گانه تقسیم شدند.[۲۸] (قس: سوره اعراف/7،160)

سِبط لِیْوِىْ كه به ‌سبب ارائه خدمات دینى در معبد، معاش آن به ‌وسیله سبط‌هاى دیگر تأمین مى‌شد، جزو اسباط دوازده‌گانه به شمار نرفته[۲۹] و به جاى آن سِبْط‌إفْرَیِمْ و مِنَسِّهْ (دو پسر حضرت یوسف علیه‌السلام) قرار ‌داشتند.[۳۰]

اسباط دوازده‌گانه كه با گذشت زمان پرشمار مى‌شدند با تقسیم سرزمین موعود میان خود[۳۱] هر ‌یك داراى رئیس و استقلال شده[۳۲] و با حفظ ارتباط[۳۳] تا زمان مرگ سلیمان، در سرزمین واحدى مى‌زیستند اما پس از مرگ وى دشمنى میان سبط یهودا و اِفْریِمْ به تجزیه سرزمین به دو بخش منجر شد؛[۳۴] سبط یهودا و بنیامین با پیوستن به رِحَبْعامْ، فرزند حضرت سلیمان علیه‌السلام، بخش جنوبى سرزمین را «كشور یهودا» و اسباط ده ‌گانه دیگر با پیوستن به یارُبْعامِ پسر نِباطْ، بخش شمالى را «اسرائیل» نام نهادند.[۳۵]

گزارش عهدین از حضور پررنگ و نمادین اسباط و شماره دوازده‌گانه آن‌ها در فرهنگ و حیات دینى یهود، از جایگاه ممتاز آنان در نزد یهودیان خبر مى‌دهد. مواردى چون قطعه ‌سنگ‌هاى گرانبها و منقش به نام 12 سبط بنى‌اسرائیل در سینه بند هارون[۳۶] و لباس رسمى كاهن بزرگ به نشان نیابت از آنان[۳۷]، جاسوسان گسیل شده از سوى موسى علیه‌السلام به كنعان[۳۸] (قس: سوره مائده /5، 12)، انبیاى صغارِ پس از حضرت موسى علیه‌السلام (‌=>‌همین مقاله)، انواع هدیه و قربانى براى خدا،[۳۹] وكلاى سلیمان[۴۰] و مجسمه‌هاى شیر بر روى پله‌هاى شش‌گانه تخت وى،[۴۱] حتى مدت زمان زینت زنان[۴۲] و جز آن[۴۳] عدد 12 داشته‌اند، چنان‌ كه این عدد اساس دسته‌بندى تیره‌ها، قبایل و عشیره‌هاى بنى‌اسرائیل، مورد توجه در پیدایش پسران[۴۴] و مبناى نظام شمارشى بابلیان بوده است.[۴۵]

در عهد جدید نیز 12 رسول برگزیده حضرت عیسى علیه‌السلام،[۴۶] دروازه‌هاى دوازده‌گانه اورشلیم جدید با سر درِ منقّش به نام اسباط اسرائیل[۴۷] و تقسیم رؤیاهاى آسمانى به 12 قسم از سوى یوحنّا[۴۸] و جز آن[۴۹] از این قبیل است.

اسباط در قرآن

واژه اسباط 5 بار در 5 آیه از 4 سوره قرآن آمده است. در آیه 160 سوره اعراف/7 كه به ‌صورت نكره آمده، مراد از آن تیره‌ها و گروه‌هاى دوازده‌گانه قوم حضرت موسى علیه‌السلام است؛ اما در موارد دیگر (سوره بقره/2، 136، 140؛ سوره آل ‌عمران/3،84؛ سوره نساء/4، 163) اسباط داراى «ال» تعریف بوده و از آن به عنوان دریافت كنندگان وحى یاد مى‌شود.

خلط میان این دو و نیز تأثیرپذیرى شمار قابل توجهى از منابع تاریخى،[۵۰] تفسیرى[۵۱] و نیز برخى منابع حدیثى[۵۲] مسلمانان از گزارش‌هاى عهد عتیق، دیدگاه‌هاى متفاوت و گاه متضادى را درباره معناى لغوى سبط و مصادیق اسباطِ دریافت كننده وحى پدید آورده است.

آیه 160 سوره اعراف/7 از تقسیم قوم موسى علیه‌السلام به 12 گروه كه ظاهراً بر اساس انتساب آنان به پسران دوازده‌گانه یعقوب علیه‌السلام (ر.ك: سوره یوسف/12، 4) صورت گرفته، سخن مى‌گوید: «وقَطَّعنهُمُ اثنَتَى عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا...».

بیشتر مفسران، «اَسباطاً» را به سبب جمع بودن، بدل از «اثنَتَى عَشرَةَ» تمیز آن را «فرقة» (در تقدیر) و «أمماً» را نعتِ «اَسباطاً» یا حال از آن ‌دانسته‌اند؛[۵۳] یعنى هر یك از اسباط خود چندین سبط و گروه پرشمار بوده‌اند.[۵۴]

برخى نیز آن را تمیز و به منزله مفرد دانسته‌اند.[۵۵] چنان‌كه از بخش بعدى آیه نیز برمى‌آید، مفسران سبب دسته‌بندى یاد شده را كه بنا بر ظاهر آیه در زمان موسى علیه‌السلام روى داده است،[۵۶] تسهیل در اداره امور آنان و پیشگیرى از اختلاف بر سر آب، غذا و‌... مى‌دانند.[۵۷]

قرآن در ادامه با شمردن نعمت‌هاى الهى بر اسباط (قبایل دوازده‌گانه) همانند 12 چشمه، سایبانى از ابر، مَنّ و سَلْوى (سوره اعراف/7، 160) اجازه سكونت در بیت‌المقدس، بهره‌مندى از مواهب آن آمرزش گناهان به شرط فرمانبردارى‌از خداوند (سوره اعراف/7، 161) یاد مى‌كند و این كه چگونه به رغم همه آن‌ها دست به نافرمانى، ستمگرى و تحریف كلام الهى زده و گرفتار عذاب شدند. (سوره اعراف/ 7، 160، 162) (‌=>‌باب حطّه، اصحاب قریه، اصحاب سبت)

آیات دیگر اسباط در كنار گزارش یكى از باورهاى مهم دینى اهل كتاب درباره هویت دینى شمارى از پیامبران پیشین به ویژه حضرت ابراهیم علیه‌السلام، آن ‌را به چالش كشیده (سوره بقره/2،140؛ سوره آل ‌عمران/3،67) و با معرفى «ارسال رسل و انزال كتب» به عنوان یك حركت توحیدى واحد (سوره نساء/4،163)، نگرش قوم گرایانه و انحصار‌طلبانه به تاریخ انبیا و دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام را رد ‌مى‌كند. (سوره بقره/2،140)

تأمّل در برخى آیات (سوره بقره/2،133، 140‌ـ‌141؛ سوره آل ‌عمران/3، 65‌ـ‌68) به ویژه مقایسه آن با پاره‌اى از گزارش‌هاى تورات[۵۸] نشان ‌مى‌دهد كه هر یك از یهود و نصارا با پیوند هویت دینى و نژادى خویش به حضرت ابراهیم علیه‌السلام (از طریق اسباط => یعقوب => اسحاق) خود را وارث همه وعده‌هاى خداوند به وى، همچنین فرزند و حبیب خدا (سوره مائده/5،18) پنداشته و با افتخار به آن (سوره بقره/2،140؛ سوره آل ‌عمران/3،67) هدایت و حق ورود به بهشت را فقط در گرو یهودى و نصرانى شدن مى‌دانستند. (سوره بقره/2،111، 135)

از این ‌رو قرآن با گزارش بخش‌هاى ویژه‌اى از كارها و سخنان پیامبران یاد شده، افزون بر تنزیه آنان از باورهاى شرك‌آلود و كفرآمیز اهل كتاب، بر هویت واحد و توحیدى دین آنان كه همان دین حنیف ابراهیم است، تصریح كرده (سوره بقره/2، 124‌ـ‌133، 135) و در ادامه با تأكید بر لزوم ایمان به همه انبیاى الهى از جمله اسباط بر عدم فرق‌گذارى میان آنان تصریح مى‌كند: «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ». (سوره بقره/2،136 و نیز سوره آل‌ عمران/3،84)

قرآن كه با نگرشى فراتر از زمان، مكان و نژاد، چنین ایمانى را «اسلام» (سوره آل ‌عمران/3، 84‌ـ‌85)، «مایه حتمى هدایت» (سوره بقره/2،137)، «دین حنیف ابراهیم» (سوره بقره/2،135 قس: همان، 137) مى‌داند در ادامه با رد صریح یهودى و نصرانى بودن انبیاى یاد شده، اهل كتاب را به سبب تحریف و كتمان حقایق، ستمگر مى‌خواند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَـقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ...». (سوره بقره/2،140)

در آیه 163 سوره نساء/4 از نزول وحى بر اسباط، همانند شمارى از پیامبران بزرگ یاد شده است: «إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإْسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»

این آیه در ادامه گزارش قرآن از تاریخ شرك آلود و كفرآمیز حیات دینى یهود به ویژه چگونگى برخورد آنان با انبیا كه تبعیض بین پیامبران و انكار رسالت پیامبر اسلام را از سر عناد و لجاجت معرفى مى‌كند، آمده (نساء/4، 150‌ـ‌162) و در پاسخ آنان، نزول وحى بر پیامبر اسلام‌ صلى الله علیه و آله را استمرار حركت همه انبیا (سوره نساء/4، 164‌ـ‌165) از جمله پیامبران یاد شده مورد تأیید اهل كتاب مى‌داند كه به رغم همه تفاوت‌ها داراى هویت و هدفى واحد است. (سوره نساء/4،164‌ـ‌165)

چنان كه شمارى از دانشمندان شیعه[۵۹] و سنى[۶۰] نیز برداشت و بعد توجیه كرده‌اند، تصریح آیه مبنى بر وحى بر اسباط، قرار گرفتن نام آنان در كنار پیامبران یاد ‌شده و نیز لزوم ایمان به آن‌ها در رد تبعیض بین انبیاى الهى، پیامبر بودن آنان را مى‌رساند؛ اما هویت آنان مورد اختلاف است.

دیدگاه مشهور[۶۱] مفسران اهل سنت ـ ‌كه به پیروى از مفسران نخستینى چون قُتاده، سدى و محمد ابن ‌اسحاق، آنان را همان پسران دوازده‌گانه یعقوب علیه‌السلام دانسته‌اند[۶۲] ‌ـ به سبب تصویر ارائه شده از برادران یوسف علیه‌السلام در قرآن، از سوى مفسران شیعه[۶۳] و برخى دیگر از اهل سنت[۶۴] ـ ‌كه بر اساس دلایلى از كتاب، سنت و عقل معتقد به عصمت انبیا علیه‌السلام حتى پیش از بلوغ و نبوت نیز هستند‌ ـ دچار چالش شده است.

قرآن امورى چون حسادت، توطئه قتل حضرت یوسف علیه‌السلام، اتفاق نظر براى به چاه افكندن وى، دروغگویى و صحنه‌سازى براى فریب پدر و گمراه خواندن وى، فروختن یوسف علیه‌السلام و اتهام دزدى به وى، اعتراف به گناه و طلب مغفرت الهى (حضرت یوسف/12، 5‌ـ‌9، 15‌ـ‌18، 20، 77، 91، 95، 97) را به آن‌ها نسبت مى‌دهد كه از ساحت انبیا به دور است.

برخى با اعتقاد به پیامبرى و اسباط بودن پسران یعقوب و براى تنزیه آنان، امور یاد شده را گناه صغیره یا مربوط به پیش از بلوغ و نبوت دانسته‌اند[۶۵] كه از سوى شمارى از مفسران گروه دوم و با استناد به آیات 9 و 97 حضرت یوسف/12 رد شده است.[۶۶]

عالمانى چون شریف مرتضى (م.‌436‌ ق)، طوسى (م.‌460‌ ق) و طبرسى (م.‌546‌ ق) در عین پذیرش اسباط بودن پسران یعقوب علیه‌السلام، با این توجیه كه وحى فقط بر برخى از آنان ـ‌ كه در امور یاد شده دخیل نبودند‌ ـ نازل شده بود، سبب نسبت نزول وحى بر همه اسباط را موظف بودن همه آن‌ها به پیروى از وحى دانسته‌اند؛[۶۷] اما این دیدگاه همانند دیدگاه گروه نخست از مفسران اهل سنت با امور زیر سازگار نیست: ظاهر آیات یاد شده، لزوم ایمان به همه اسباط، صریح نبودن آن در برادران یوسف[۶۸] علیه‌السلام، عدم یاد كرد قرآن از آن‌ها به عنوان پیامبر در آیات دیگر[۶۹] و انتساب امور یاد شده به همه آنان به جز بنیامین.

مهم‌تر از همه اگر آنان مراد بودند تعبیر «یعقوب و بنیه» (سوره بقره/2،132‌ـ‌133) رساتر و روشن‌تر بود.[۷۰] پندار پیامبرى برادران یوسف علیه‌السلام ‌ـ كه متأثّر از اطلاق اسباط بر آنان در تورات و تطبیق آن‌ها بر اسباط دریافت كننده وحى، پدید آمده، ـ ‌در احادیث اسلامى نیز رد شده است.[۷۱]

مفسرانى كه برادران یوسف علیه‌السلام را اسباط دریافت كننده وحى نمى‌دانند در تعیین مصداق آن، دیدگاه یكسانى ندارند. در این میان دیدگاهى‌ كه با تطبیق آن بر گروه‌هاى دوازده‌گانه قوم موسى علیه‌السلام (سوره اعراف/7،160) نسبت نزول وحى به آنان را برانگیخته شدن پیامبرانى از میان آن‌ها دانسته[۷۲] یا بدون هر گونه توضیح و تعیینى آن را نوادگان یعقوب و نسل پسران وى تفسیر مى‌كند،[۷۳] با این امور سازگار نیست: ظاهر آیات مورد بحث، وجود «ال» تعریف، برداشت عموم مفسران و نیز نسبت «ظلم» و «فسق»ى كه قرآن به اسباط قوم موسى علیه‌السلام مى‌دهد. (سوره اعراف/7، 160، 162‌ـ‌163)

تطبیق اسباط بر همه پیامبران از نسل انبیاى یاد شده در آیات، به ویژه از نسل یعقوب علیه‌السلام[۷۴] یا پیامبرانى چون داود، سلیمان، یونس، ایّوب و‌... كه پس از موسى علیه‌السلام از میان بنى‌اسرائیل برانگیخته شدند[۷۵] نیز مطرح شده است، چنان‌كه ‌برخى با افزودن حضرت یوسف، حضرت موسى و حضرت عیسى علیهم‌السلام آن‌ها را پیامبرانى از نسل حضرت اسحاق و حضرت یعقوب علیهماالسلام نیز دانسته‌اند.[۷۶]

این دیدگاه‌هاى نزدیك به هم با آیات مربوط سازگار نیست زیرا در آیات 163‌ـ‌164 سوره نساء/4 پس از ذكر اسباط از عیسى، ایوب، یونس، هارون، سلیمان، داوود و موسى علیهم‌‌السلام نیز یاد مى شود، چنان‌كه ذكر اسباط پس از یعقوب علیه‌السلام در آیات 136 و 140 سوره بقره/2؛ 84 سوره آل ‌عمران/3 و 164 سوره نساء/4 نشان مى‌دهد كه اسباط به احتمال زیاد در دوره تاریخى پس از یعقوب علیه‌السلام و پیش از موسى علیه‌السلام مى‌زیسته‌اند.

گزارش‌هاى عهدین،[۷۷] همچنین آیاتى چون 33 و 65 سوره آل ‌عمران/3 نشان مى‌دهد كه ترتیب تاریخى در ذكر نام پیامبران یاد شده در آیات 136 سوره بقره/2، و 84 سوره آل ‌عمران/3، رعایت شده است؛ همچنین نام بردن از اسباط در قالب لفظِ جمعى كه مفرد آن یك وصف عام است و پرهیز از ذكر نام یكایك آن‌ها، مى‌تواند از پایین بودن مقام و منزلت اسباط نسبت به پیامبران یاد شده حكایت كند، چنان‌كه پاره‌اى خاورشناسان آن را «انبیاى صغارِ» موردِ اعتقاد یهود مى‌دانند كه 12 تن بوده‌اند.[۷۸]

نام آن‌ها كه بعضاً معاصر یكدیگر و همگى از مصنفان عهد عتیق بوده و در دوره تاریخى میان حضرت موسى و حضرت عیسى علیهماالسلام مى‌زیسته‌اند از این قرار است: هُوْشِیَعِ، یهوْئِیْلْ، عامُوْسْ، عُوْبَدْیاهِ، یُوْناهِ، مِیْكاهِ، ناحُوْمِ، حَبَقُّوْقِ، صِفَیْناهِ، حگىَّ، زِكرْیاهِ ‌بن ‌بِرِكْیاهِ و مَلاكِیء.[۷۹] این دیدگاه با دوره تاریخى یاد شده و نیز گزارش‌هاى ارائه شده از عهد عتیق سازگارى ندارد.

اسباط و مصادیق و جنبه‌هاى گوناگون آن و اغلب به ‌صورت جزئى‌تر و روشن‌تر در برخى احادیث منسوب به پیامبر صلى الله علیه و آله و پیشوایان معصوم شیعه علیهم‌السلام نیز مورد توجه قرار گرفته است.

در پاره‌اى احادیث، وجود دو سبط براى هر پیامبرى پس از وصى وى،[۸۰] برترى اسباطِ پیامبران نسبت به مردمان دیگر در نزد خدا پس از انبیا و اوصیا،[۸۱] همچنین شهادت شمار فراوانى از اسباط به همراه ده‌ها پیامبر و وصى در طول تاریخ و در سرزمین كربلا[۸۲] گزارش شده است، چنان ‌كه در كاربردى نسبتاً گسترده درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و در پى مقایسه پیامبر صلى الله علیه و آله و امام على علیه‌السلام با دیگر انبیا و اوصیا، آن دو سرور،[۸۳] برترین،[۸۴] بهترین[۸۵] و خاتمِ اسباط[۸۶] و نیز دو سبط پیامبر صلى الله علیه و آله[۸۷] خوانده شده‌اند؛[۸۸] همچنین اسباط دریافت كننده وحى، 12 تن[۸۹] و از میان نوادگان یعقوب علیه‌السلام[۹۰] معرفى شده‌اند.

نتیجه این كه بر اساس گزارش هر چند متفاوت تورات و قرآن، حضرت ابراهیم علیه‌السلام در سنین كهنسالى از نبود فرزندى كه وارث وى باشد، اندیشناك بود. از این‌رو خداوند به وى وعده تولد اسماعیل و سپس اسحاق را داد (سوره هود/11، 71‌ـ‌72؛ سوره ابراهیم/14، 39؛ سوره عنكبوت/29، 27) و این كه نسل وى از طریق آن دو گسترش یافته و اقوام فراوانى پدید خواهند آورد.[۹۱] (قس: سوره آل ‌عمران/3، 33‌ـ‌34؛ سوره انعام/6، 84‌ـ‌87)

در گزارش تورات و برخلاف خواست قلبى حضرت ابراهیم علیه‌السلام مجراى تحقق همه وعده‌هاى خدا در مورد جانشینى، وراثت و ازدیاد نسل وى، اسحاق و پس از وى یعقوب علیه‌السلام و پسران او معرفى شده است.[۹۲] (قس: سوره بقره/2،141) حتى اسحاق به عنوان ذبیح معرفى مى‌شود.[۹۳](قس: صافات/37، 101‌ـ‌113) در مقابل، از اسماعیل و فرزندان وى تصویر نسبتاً تیره‌اى ترسیم شده و در یك مورد به پیدایش 12‌ امیر و سرور از میان فرزندان وى و نیز قبایل دوازده‌گانه از آنان اشاره مى‌شود،[۹۴] بر این ‌اساس به نظر مى‌رسد وعده آمدن اسباط به عنوان پیامبرانى دوازده‌گانه از همان ابتدا توسط ابراهیم علیه‌السلام داده شده بود كه تورات آن را همان پسران دوازده‌گانه یعقوب و نیاكان بنى‌اسرائیل مى‌داند.

از گزارش‌هاى لغوى، تفسیرى و روایى گفته شده برمى‌آید ـ ‌چنان‌كه شمار قابل توجهى از مفسران نیز آن را به صراحت[۹۵] یا به ‌صورت یكى از احتمالات[۹۶] گفته‌اند‌ ـ گروه یاد شده افراد خاصى[۹۷] از میان نوادگان یعقوب بوده‌اند كه افزون بر استمرار نژادى، به اعتبار جانشینى آن حضرت، دنباله معنوى او نیز به شمار رفته و بر اساس ظاهر آیات مربوط و تصریح افرادى چون شیخ طوسى،[۹۸] پس از حضرت یوسف علیه‌السلام و پیش از حضرت موسى علیه‌السلام در مصر و میان بنى‌اسرائیل رسالت داشته‌اند.

از آیه 34 سوره غافر/40 برمى‌آید كه در این دوره هیچ پیامبر بزرگى در میان بنى‌اسرائیل برانگیخته نشد. تورات نیز با مسكوت گذاشتن این مرحله تاریخى تنها به مرگ یوسف علیه‌السلام و برادرانش در مصر، ازدیاد نسل بنى‌اسرائیل و آزار و اذیت آنان به دست پادشاهى كه نام یوسف را نشنیده بود، اشاره كرده. آنگاه با یك جهش تاریخى، بلافاصله پس از پایان سفر تكوین به سفر خروج و داستان تولد موسى علیه‌السلام و تلاش‌هاى وى براى رهایى بنى‌اسرائیل پرداخته است.[۹۹]

پانویس

  1. ترتیب العین، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ القاموس المحیط، ج‌ 1، ص‌ 903، «سبط».
  2. ترتیب العین، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ النهایه، ج‌ 2، ص‌ 334، «سبط».
  3. مفردات، ص‌ 394؛ الفروق اللغویه، ص‌ 271؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  4. الفروق اللغویه، ص‌ 271؛ القاموس المحیط، ج‌ 2، ص‌ 362؛ تاج العروس، ج‌ 10، ص‌ 273.
  5. ترتیب العین، ج‌ 7، ص‌ 219؛ القاموس المحیط، ج‌ 1، ص‌ 903.
  6. القاموس المحیط، ج‌ 1، ص‌ 903، «سبط».
  7. ترتیب العین، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  8. الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 35، «سبط».
  9. الفروق اللغویه، ص‌ 271.
  10. مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 752؛ مفردات، ص‌ 222؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 33، «سبط».
  11. لسان العرب، ج‌ 7، ص‌ 310؛ مجمع البحرین، ج‌ 2، ص‌ 326؛ تاج العروس، ج‌ 10، ص‌ 273، «سبط».
  12. ترتیب‌العین، ص‌ 359؛ الصحاح، ج‌ 3، ص‌ 1129؛ مجمع البحرین، ج‌ 2، ص‌ 326، «سبط».
  13. الكافى، ج‌ 1، ص‌ 444؛ نهج البلاغه، خطبه 171؛ التبیان، ج‌ 7، ص 56.
  14. المتوكلى، ص‌ 126؛ الاتقان، ج‌ 2، ص‌ 316.
  15. املاء ما من به الرحمن، ج‌ 1، ص‌ 203؛ التبیان فى اعراب القرآن، ج‌ 1، ص‌ 203؛ روح المعانى، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 26.
  16. واژه‌هاى دخیل، ص‌ 115؛ قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 455.
  17. واژه‌هاى دخیل، ص‌ 115؛ A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 - 987.
  18. واژه‌هاى دخیل، ص‌ 115؛ A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment؛ P986 - 987.
  19. كتاب مقدس، تكوین 35: 11؛ 37: 4.
  20. همان، تكوین 49: 2‌ـ‌28.
  21. همان، تكوین 33: 5، 7؛ 34: 25، 27.
  22. همان، تكوین 47: 29-31؛ 48: 22.
  23. همان، تكوین 37: 5‌ـ‌7، 9.
  24. همان، تكوین 37: 2‌ـ‌36؛ 38: 15‌ـ‌18؛ اعداد‌1: 2‌ـ‌44؛ 26: 55؛ اخبار اول: 28: 1.
  25. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌54؛ 2: 1‌ـ‌34.
  26. همان، 18: 11، 21؛ 19: 8، 31، 39، 48؛ 21: 7، 27.
  27. همان، خروج 1‌ـ‌30؛ 31: 2، 6؛ 35: 30، 34، 38.
  28. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌54؛ 2: 1‌ـ‌34.
  29. همان، اعداد 1: 47‌ـ‌51، 53؛ 26: 22.
  30. همان، اعداد 1: 32‌ـ‌35.
  31. همان، اعداد 26 : 53-56.
  32. همان، اعداد 1: 4‌ـ‌16؛ اخبار اول 27: 5‌ـ‌22.
  33. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 70.
  34. كتاب مقدس، شموئیل دوم 2: 4‌ـ‌9؛ 19: 41‌ـ‌43.
  35. همان، اخبار دوم 10: 1‌ـ‌14.
  36. همان، خروج ‌28: 21؛ 39: 14.
  37. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 540.
  38. كتاب مقدس، توریّة مثنّى 1: 22‌ـ‌24.
  39. همان، لویان 24: 5؛ اعداد 7: 84‌ـ‌87؛ 29: 17؛ عزرا 8: 35.
  40. همان، ملوك اول 4: 7.
  41. همان، ملوك اول 10: 20.
  42. همان، استیر 2: 12.
  43. همان، یوشع 3: 12؛ 4: 2‌ـ‌4؛ 8‌ـ‌9؛ شموئیل دوم 2: 15؛ ملوك اول 7: 25؛ 18: 31.
  44. همان، اخبار اول 25: 9‌ـ‌31.
  45. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 608.
  46. كتاب مقدس، انجیل مَرْقُس 3: 14‌ـ‌15؛ انجیل لُوقا 6: 13.
  47. همان، مكاشفات یوحنا 21: 12.
  48. همان، مكاشفات یوحنا 7: 4‌ـ‌8.
  49. همان، انجیل متى: 19: 28؛ 26: 53؛ مكاشفات یوحنا 7: 5‌ـ‌7؛ 12: 1؛ 14: 16.
  50. تاریخ یعقوبى، ج‌ 1، ص‌ 31؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 191‌ـ‌192؛ مروج الذهب، ج‌ 1، ص‌ 43‌ـ‌44.
  51. جامع البیان، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 789؛ كشف الاسرار، ج‌ 1، ص‌ 380؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 193.
  52. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 116؛ كمال الدین، ص‌ 216؛ المستدرك، ج‌ 2، ص‌ 570.
  53. مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 752؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 15، ص‌ 33؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 7، ص‌ 193.
  54. الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 168؛ التفسیر الكبیر، ج ‌15، ص ‌33؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 35.
  55. التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 35.
  56. روح المعانى، مج‌ 7، ج‌ 12، ص‌ 184؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 34.
  57. مجمع البیان، ج‌ 4، ص‌ 754؛ روح المعانى، مج 1، ج‌ 1، ص‌ 271؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 3، ص‌ 1381.
  58. كتاب مقدس، تكوین 22: 10، 13؛ 26: 3‌ـ‌5؛ 27: 1‌ـ‌38؛ 50: 25‌ـ‌26؛ 49: 28؛ خروج 1: 1‌ـ‌7.
  59. تنزیه الانبیاء، ص‌ 68؛ الانتصار، ج ‌4، ص‌ 65؛ مكیال المكارم، ج‌ 2، ص‌ 336.
  60. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 195، 197؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 8، ص‌ 132؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 395.
  61. تفسیر المنار، ج‌ 6، ص‌ 69.
  62. جامع‌البیان، مج 1، ج 1، ص‌ 438؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 2، ص‌ 96؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 1، ص‌ 193.
  63. التبیان، ج 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص‌ 405؛ المیزان، ج‌ 11، ص‌ 93‌ـ‌94.
  64. روح المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  65. تنزیه الانبیاء، ص‌ 68؛ الانتصار، ج‌ 4، ص‌ 65.
  66. التبیان، ج‌ 6، ص‌ 101؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 324؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  67. تنزیه الانبیاء، ص‌ 68؛ التبیان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البیان، ج‌ 1، ص‌ 405.
  68. تفسیر المنار، ج‌ 6، ص‌ 69؛ المیزان، ج‌ 11، ص‌ 93.
  69. التبیان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البیان، ج 1، ص‌ 405؛ روح‌المعانى، مج‌ 1، ج‌ 1، ص‌ 621.
  70. روح‌المعانى، مج ‌7، ج‌ 12، ص‌ 277.
  71. الكافى، ج‌ 8، ص‌ 246؛ علل الشرایع، ج‌ 1، ص‌ 244؛ كمال الدین، ص‌ 144.
  72. فتح البارى، ج‌ 6، ص‌ 298؛ تفسیر المنار، ج‌ 6، ص‌ 69؛ المیزان، ج‌ 1، ص‌ 312.
  73. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 195؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 4، ص‌ 92؛ كنز الدقایق، ج‌ 2، ص‌ 167.
  74. التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 33.
  75. المیزان، ج‌ 3، ص‌ 336.
  76. التبیان، ج‌ 1، ص‌ 482؛ مجمع‌البیان، ج 3، ص‌ 216.
  77. كتاب مقدس؛ تكوین 16: 15؛ 21: 2‌ـ‌3؛ 25: 25‌ـ‌26؛ 49: 28؛ خروج‌ 2: 10.
  78. واژه‌هاى دخیل، ص‌ 115، «اسباط».
  79. قاموس الكتاب المقدس، ص‌ 587، 925.
  80. كفایة الاثر، ص‌ 80؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 312.
  81. دلائل‌الامامه، ص‌ 78؛ شرح‌الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 124.
  82. كامل‌الزیارات، ص‌ 453؛ تهذیب، ج‌ 6، ص‌ 83؛ وسائل‌الشیعه، ج‌ 14، ص‌ 517.
  83. الكافى، ج‌ 8، ص 50؛ الامالى، ص‌ 691؛ بحارالانوار، ج‌ 43، ص‌ 3.
  84. شرح الاخبار، ج‌ 1، ص‌ 124؛ ج‌ 3، ص‌ 101.
  85. كفایة الاثر، ص‌ 80؛ دلائل الامامه، ص‌ 479؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 311.
  86. بحارالانوار، ج ‌22، ص‌ 111.
  87. الكافى، ج‌ 1، ص‌ 516؛ كامل الزیارات، ص‌ 515؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 284.
  88. مسند احمد، ج‌ 4، ص‌ 172؛ سنن ابن‌ماجه، ج‌ 1، ص‌ 51؛ سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 324.
  89. كفایة الاثر، ص‌ 14، 80؛ مناقب آل ‌ابى ‌طالب، ج‌ 1، ص‌ 259؛ بحارالانوار، ج‌ 36، ص‌ 284.
  90. كفایة الاثر، ص ‌80؛ الاحتجاج، ج‌ 1، ص‌ 319؛ بحارالانوار، ج‌ 17، ص‌ 279.
  91. كتاب مقدس، تكوین 15 : 2‌ـ‌5؛ 17: 4‌ـ‌6، 16، 20.
  92. همان، تكوین 26: 3‌ـ‌4؛ 27: 23‌ـ‌29، 36‌ـ‌40؛ 35: 11‌ـ‌12.
  93. همان، تكوین 22: 2‌ـ‌13.
  94. همان، تكوین 16: 12؛ 17: 20.
  95. الكشاف، ج 1، ص 590؛ التفسیر الكبیر، ج 4، ص‌ 92؛ التحقیق، ج‌ 5، ص‌ 33.
  96. التبیان، ج ‌6، ص 101؛ مجمع‌البیان، ج‌ 5، ص‌ 390؛ المیزان، ج‌ 1، ص‌ 312.
  97. مجمع البحرین، ج‌ 2، ص ‌326؛ الخرائج والجرائح، ج‌ 2، ص‌ 908.
  98. كمال الدین، ص‌211؛ تفسیر ابى‌حمزه، ص‌131.
  99. كتاب مقدس، تكوین، 50: 22‌ـ‌26؛ خروج 1: 1‌ـ‌22.

منابع

على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 15-24.