دعای ششم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش سوم)
اطاعت خدا در روزهای خدا؛
وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ، وَ هُوَ عَلَینَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ، إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْدٍ، وَ إِنْ أَسَأْنَا فَارَقَنَا بِذَمٍّ.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ، وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِکابِ جَرِیرَةٍ، أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَةٍ أَوْ کبِیرَةٍ
وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ، وَ أَخْلِنَا فِیهِ مِنَ السَّیئَاتِ، وَ امْلَأْ لَنَا مَا بَینَ طَرَفَیهِ حَمْداً وَ شُکراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلًا وَ إِحْسَاناً.
اللَّهُمَّ یسِّرْ عَلَی الْکرَامِ الْکاتِبِینَ مَئُونَتَنَا، وَ امْلَأْ لَنَا مِنْ حَسَنَاتِنَا صَحَائِفَنَا، وَ لَا تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا.
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِی کلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِک، وَ نَصِیباً مِنْ شُکرِک وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلَائِکتِک.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
امروز روزی جدید و تازه است، و او بر ما شاهدی حاضر است، اگر خوبی کنیم ما را سپاس گویان ترک کند و اگر بدی کنیم نکوهشکنان از ما جدا گردد.
بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و حُسن همنَفَسی با این روز را روزی ما گردان و ما را از سوء مفارقتش به خاطر ارتکاب گناه، یا کسب معصیت کوچک و بزرگ حفظ فرما، و بهره ما را از خوبیها در آن سرشار کن و ما را در این روز از زشتیها پیراسته نما و از ابتدا تا پایان آن را برای ما از حمد و شکر و اجر و اندوخته آخرتی و فضل و احسان پر ساز.
الهی زحمت ما را (به سبب تقوا و پرهیز از گناه) بر فرشتگان نویسنده اعمال آسان ساز و پرونده کردارمان را از حسنات سرشار فرما و ما را نزد آن فرشتگان به کردارهای زشت و ناهنجارمان رسوا مساز.
خداوندا در هر ساعت از ساعتهای روز بهرهای از مقامات بندگان خاصت و نصیبی از شکرت و گواه صدقی از ملائکهات برای ما قرار بده.
ترجمه آیتی
این بامدادى است نو دمیده و روزى است تازه فرارسیده. بر اعمال ما گواه است. اگر نیکى کنیم، ما را وداع کند به ستایش و اگر بدى کنیم از ما جدا شود به نکوهش.
بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و روزى ما چنان کن که این روز را مصاحبى شایسته باشیم و ما را از آن نگه دار که ترکش گوییم در حالى که مرتکب گناهى کوچک یا بزرگ شده باشیم.
خداوندا، ما را در این روز از حسنات پاداشى جزیل عنایت کن و از سیئات دور بدار. بامداد و شامگاهش را براى ما پر از سپاس و ستایش و پاداش و ثواب و بخشش و نیکى گردان.
بار خدایا، چنان کن که فرشتگانى که اعمال ما را مى نویسند از نوشتن اعمال بد ما در رنج نیفتند. نامه هاى عمل ما را از حسنات پرساز و ما را به اعمال ناپسندمان در نزد آنان خوار مگردان.
بار خدایا، در هر ساعت از ساعتهاى روز از سوى بندگانت براى ما حظى قرار ده و از سپاسگزارى نصیبى و از فرشتگانت گواه راستینى.
ترجمه ارفع
خداوندا این روز براى ما روز جدیدى است و آن براى ما شاهد آماده ای است. اگر کار نیکى انجام دهیم بر ما درود مى فرستد و اگر کار بدى انجام دهیم با نفرین کردن بر ما از ما جدا خواهد شد.
بار الها بر محمد و آل او درود فرست و توفیقمان ده تا مصاحب خوبى براى آن باشیم و ما را از اینکه در هنگام جدایى با آن مرتکب لغزشى شویم خواه گناه کوچک و یا بزرگ حفظ فرما
بلکه ما را موفق کن تا در این روز جدید بر کارهاى نیک خویش بیفزاییم و از بدیها خود را تخلیه کنیم و بالاخره اول تا آخر روز ما را از حمد و ستایش و پاداش و اندوختن براى جهان آخرت و فضل و احسان لبریز کن.
خداوندا بر دو فرشته با کرامتت که نویسنده اعمال هستند زحمات ما را آسان کن و پرونده ى ما را از کارهاى خوب پر کن و پیش آن دو گرامى به خاطر زشتى کارهایمان ما را رسوا مفرما.
پروردگارا در هر ساعتى از ساعات این روز جدید بهره ای از بندگانت و نصیبى از شکرگزارى ات و شاهد صدقى از بین فرشتگانت برایمان قرار ده.
ترجمه استادولی
و این روزى است نوپدید و تازه، و بر ما گواهى است آماده، اگر کار نیک کنیم با ستایش ما را بدرود گوید، و اگر کار بد کنیم با نکوهش از ما جدا شود.
خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و همراهى نیکوى او را روزى ما کن، و از جدا شدن ناگوار او- که جرمى مرتکب شویم یا گناهى کوچک یا بزرگ فراهم آوریم- نگاه دار.
و در این روز کارهاى نیک را براى ما فراوان ساز، و ما را از کارهاى زشت برکنار دار، و دو طرف آن را براى ما از ستایش و سپاس و پاداش و توشه اندوزى و بخشش و احسان سرشار کن.
خدایا، زحمت ما را بر نویسندگان گرامى اعمال سبک کن، و پرونده اعمال ما را از کارهاى نیک مان انباشته ساز، و ما را به بدى اعمال مان نزد آنان خوار و رسوا مساز.
خدایا، براى ما در هر ساعتى از ساعت هاى این روز بهره اى از بندگان خوبت (یا بهره اى از عبادتت)، و نصیبى از شکرت، و شاهد راستینى از فرشتگانت قرار ده.
ترجمه الهی قمشهای
اى خدا این روز حادث نویست (یعنى امروز که در آنیم تازه از دور زمان به ما رسیده است) و بر (افعال و کردار ما) شاهد و گواه حاضرى است (در حضور تو) اگر ما در این روز نیکى کنیم به حمد و ستایش و تحسین ما از ما وداع مى کند (و ابدا دیگر تا قیامت او را نخواهیم دید) و اگر در این روز بدى و زشتکارى کنیم به مذمت و نکوهش ما از ما وداع خواهد کرد
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و در این روز نو به ما توفیق ده که به حسن عمل نیکو با این روز مصاحبت کنیم و ما را از آن که (با عمل زشت و کار) بد از او مفارقت کنیم محفوظ بدار که در آن مرتکب جرم و جنایتى نشویم و به ورطه ى گناه صغیره و کبیره اى درنیفتیم
و هم در این روز به ما حسنات بزرگ (و اعمال خیر با خلوص) عطا فرما و از تمام سیئات و زشتکاریها باز دار و اطراف ظرف این روز را براى ما پرساز از ستایش و سپاسگزارى خود و پاداش نیک و ذخیره آخرت و فضل و احسان خویش (در این عبارات دعاء حضرت مردم را ترغیب و تشویق مى کند که قدر عمر را در یک روزتان هم بدانید و به طاعت خدا پردازید و از گناهان و عصیان حق دورى کنید که این روز به سعادت ابد شما گواهى دهد نزد خدا و ذخیره دار بقا و زاد سفر آخرت در این روز براى خود فراهم کنید و وقت پر بهاى خود را به باطل نگذرانید و قدر و قیمت وقت را بدانید که چون این روز عمر شما رفت دیگر هرگز برنمى گردد و تنها عمل شما در این روز مى ماند پس در آن به حسن عمل کوشید رزقنا الله و ایاکم.)
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل اطهارش و (ما را به ترک گناهان موفق بدار که) مونه و زحمت فرشتگان کرام الکاتبین (نویسندگان اعمال ما) را کمتر و آسان تر سازى (زیرا آن فرشتگان در عمل خیر ما شادند و در نوشتن گناهان و شرور ما در رنج و زحمتند) و صحیفه ى اعمال ما را از کار خیر و ثواب پر گردان و ما را نزد فرشتگان (نویسنده اعمال) به واسطه کثرت گناهان خوار و ذلیل مگردان.
پروردگارا درود فرست بر محمد و آل پاکش و براى ما در هر ساعت از ساعات این روز حظى از بندگیت (یا بهره اى از مقامات بندگان خاصت) نصیب گردان و از شکر و سپاسگزاریت بهره اى عطا فرما و گواهى صادق از فرشتگان (مقرب) خود قرار ده (که در عالم ملکوت اعلى آن ملائکه مقرب گواه من در اطاعت حق باشند و مرا به عبادت و طاعت و شکرگزارى خدا یاد کنند).
ترجمه سجادی
و این روزى نو و تازه و گواهى حاضر بر ماست. اگر نیکى کردیم، با سپاس ما را بدرود گوید و اگر بدى کردیم، با نکوهش از ما جدا شود.
خداوندا بر محمّد و خاندانش درود فرست و نیکىِ همدم بودن با آن روز را نصیب ما گردان و از بدىِ جدایى از آن بر اثر انجام گناهى یا مرتکب شدن گناه صغیره یا کبیره، حفظمان کن.
و در آن روز خوبى ها را براى ما بسیار گردان و ما را در آن از بدى ها تهى ساز و دو طرف آن را براى ما از سپاس و ستایش و پاداش و ذخیره و فزونى و نیکى پر ساز.
خداوندا زحمت ما را بر نویسندگان (فرشتگان) گرامى آسان ساز، و نامه هاى اعمال ما را از نیکى هایمان پر کن، و ما را نزد آنها به سبب زشتى رفتارمان رسوا نگردان.
خداوندا براى ما در هر ساعتى از ساعت هاى این روز، بهره اى از بندگانت و سهمى از سپاس گزارى ات و گواه صادقى از فرشتگانت قرار ده.
ترجمه شعرانی
این روزى است نو و تازه و گواهى آماده بر اعمال، اگر نیکوکار باشیم ستایش کنان ما را بدرود گوید و اگر بد کنیم با ذم و نکوهش از ما جدا گردد
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و چنان مقدر کن که با او به خوشى مصاحبت کنیم و به ناخوشى از ما جدا نگردد، مرتکب گناهى نشویم، به صغیره یا کبیره دست نیازیم،
حسنات ما را بسیار گردان و ما را از بدیها دور دار. همه ساعات روزها ما را از آغاز تا انجام در حمد و سپاس و اجر مصروف دار و از فضل و احسان خود مستغرق کن
خدایا زحمت ما را بر کرام الکاتبین آسان گردان و نامه اعمال ما را از حسنات پر کن و به کار زشت رسوا مساز
خدایا در هر ساعتى از ساعات روز براى ما بهره از عبادت و توفیق شکر مرحمت کن و گواهى راستگو از فرشتگانت بر ما برگمار.
ترجمه فولادوند
و این روزى تازه و بر ما گواهى آماده است. اگر در نیکى کوشیم ما را با سپاس بدرود مى کند و اگر بدى کنیم با نکوهش از ما جدا مى گردد.
بار الها! درود بر محمد و خاندان وى، و همصحبتى شایسته ى چنین روزى را بر ما ارزانى دار و مگذار که ما آن را ترک گوییم در حالى که مرتکب گناهى کوچک یا بزرگ شده باشیم.
و آن را آکنده از کارهاى نیک و خالى از هر گونه زشتکارى فرما و چه صبحش و چه بعد از ظهرش را مشحون از شکر و پاداش و ذخیره ى خیر و فضل و احسان فرماى.
بار الها! چنان فرماى که کاتبان اعمال ما از درج کارهاى بد ما در رنج نیفتند، نامه هاى عمل ما را از نیکیها آکنده فرماى و ما را نزد آن فرشتگان با زشتکاریهایمان رسوا مگردان!
بار الها! در هر ساعتى از ساعات این روز براى ما بهره ى نیکى از بندگان خود و نصیبى از شکرانه و گواه راستینى از فرشتگانت براى ما مقرر دار!
ترجمه فیض الاسلام
و این روز (روز) نو آمده و تازه اى است (از این جمله پیدا است که این دعاء را باید به هنگام صبح خواند، و بیان نشدن لفظ مساء در عنوان بعضى از صحیفه ها این سخن را تایید مى نماید، و با بیان شدن آن در بیشتر از نسخه ها هم منافات ندارد، زیرا مساء پایان روز است چنانکه صباح آغاز آنست، و بنابراین آنچه گفته اند: سزاوار است هرگاه این دعاء به هنگام شب خوانده شود به جاى اصبحنا در جمله ى نهم و دهم امسینا بگویند، لازم نیست اگر چه طریق احتیاط گفتن هر دو قسم است) و آن بر ما گواه آماده اى است، اگر نیکى کنیم با سپاسگزارى ما را بدرود مى نماید و اگر بدى کنیم با نکوهش از ما جدا خواهد شد (گفته اند: گفتار و گواهى دادن روز به زبان حال است و آنچه در آن واقع مى شود در علم خداى تعالى به منزله ى شهادت و گواهى است، پس سزاوار است مومن گفتار آن را به گوش و دل بشنود و به مقتضاى آن عمل نماید، و گفته اند: آن از باب تجسم ایام و اعمال در روز قیامت است و حق هم همین است چنانکه روایات بر آن گویا است، و از آن جمله روایتى است که سید علیخان «رحمه الله» در شرح صحیفه ى خود از کتاب کافى نقل نموده: حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزى نیست که بر پسر آدم بیاید جز آنکه به او مى گوید: اى پسر آدم من روز نو آمده هستم و بر تو گواهم پس در من نیکو بگو و نیک انجام ده که روز قیامت براى تو گواهى دهم و پس از این هرگز مرا نخواهى دید، بنابراین اگر کسى روزى کار بدى انجام داد و پس از آن پشیمان شد نباید بگوید: فلان روز، روز بدى بود، چون روز بد نکرده است، و از اینرو است که از پیغمبر صلى الله علیه و آله «چنانکه سید نعمت الله جزائرى رحمه الله در کتاب نورالانوار فرموده» روایت شده: لاتسبوا الدهر فان الدهر هو الله «روزگار را دشنام ندهید که روزگار خدا است یعنى آن را خدا آفریده است» و اینکه از پیغمبر یا ائمه ى معصومین علیهم السلام رسیده که از بعضى روزها دورى گزینید که آن روز نحس و بد اختر است دلالت دارد بر اینکه دنبال فلان کار نروید که انجام آن نیک نیست)
بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و نیکى همراه بودن با این روز را روزى ما گردان، و ما را از بدى مفارقت و جدا شدن از آن بر اثر نافرمانى یا به جا آوردن گناه کوچک یا بزرگ نگهدار (وصف نمودن امام علیه السلام گناه را به کوچک و بزرگ وصف اضافى است مانند بوسیدن زنى که حرام است بوسیدن او که گناه کوچک است نسبت به زناى با او و بزرگ است نسبت به نگاه کردن به او، و همچنین است گناهانى که در اخبار به نام کبائر تعیین شده مانند شرک به خدا و به ناحق دیگرى را کشتن و خوردن ربا و مال یتیم، وگرنه گناه، کوچک و بزرگ نیست، بلکه همه ى گناهان بزرگ است و کوچکى بعضى از آنها نسبت به دیگرى است که عقاب و کیفر آن بیشتر است، از حضرت صادق علیه السلام روایت شده فرمود: الکبائر، التى اوجب الله عز و جل النار علیها یعنى گناهان بزرگ آنست که خداى عزوجل در برابر آنها آتش را واجب گردانیده)
و در این روز براى ما نیکیها را بیافزا، و از بدیها تهى مان ساز، و دو طرف (اول تا آخر) آن را براى ما از ستایش و سپاس و پاداش و اندوخته (براى آخرت) و بخشش و نیکى پر گردان
بار خدایا زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامى (فرشتگانى که اعمال را مى نویسند) آسان گردان، و نامه هاى (اعمال) ما را از حسنات و نیکیهاى ما پر ساز، و ما را نزد آنان به بدى کردارهاى خود رسوا مکن (در قرآن کریم «س ۸۱ ى ۱۰» فرماید: «و اذا الصحف نشرت» یعنى و هنگامى که نامه ها «ى اعمال که فرشتگان نوشته اند» گشوده شود، عبدالله ابن موسى ابن جعفر علیه السلام گفته: از پدرم پرسیدم آیا هرگاه بنده اراده کند که گناه یا کار نیکى بجا آورد دو فرشته «که بر اعمال او گماشته شده اند» علم به آن دارند؟ فرمود: آیا بوى پلید و بوى پاکیزه یکسان است؟ گفتم نه، فرمود: بنده هرگاه اراده ى نیکو نماید نفس او با بوى پاکیزه بیرون شود، پس فرشته ى سمت راست به فرشته ى سمت چپ مى گوید: درنگ کن که اراده ى نیکو نموده، و چون آن را بجا آورد زبانش قلم و آب دهانش سیاهى «مرکب» گردد و آن فرشته آن حسنه را براى او مى نویسد، و هرگاه اراده ى گناه کند نفس او با بوى پلید بیرون آید، پس فرشته سمت چپ به فرشته ى سمت راست مى گوید: درنگ کن که اراده ى بدى نموده، و چون آن را بجا آورد زبانش قلم و آب دهانش سیاهى شود و آن فرشته آن را براى او ثبت نماید )
بار خدایا در هر ساعتى از ساعتهاى این روز بهره اى از بندگانت و بهره اى از سپاسگزاریت، و گواه راستى از فرشتگانت براى ما قرار ده (توفیق حسنات بما عطا فرما تا فرشته براى ما گواهى دهد، و عرب هرگاه چیزى را بستاید آن را به صدق و راستى اضافه مى نماید).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«وَ هَذَا یوْمٌ حَادِثٌ جَدِیدٌ وَ هُوَ عَلَینَا شَاهِدٌ عَتِیدٌ إِنْ أَحْسَنَّا وَدَّعَنَا بِحَمْد وَ إِنْ أسأْنَا فَارَقَنَا بِذَمّ»:
"و این روز نو و جدیدى است، و آن از جانب تو بر ما گواه آماده اى است، اگر نیکى کنیم با ستایش ما را وداع مى کند، و اگر دست به گناه و معصیت بزنیم با نکوهش از ما جدا مى گردد"!
مرحوم فیض الاسلام در توضیح این جمله در ترجمه اش بر "صحیفه" فرموده:
"گفته اند گفتار و گواهى دادن روز به زبان حال است و آنچه در آن واقع مى شود در علم خداى تعالى به منزله شهادت و گواهى است، پس سزاوار است مؤمن گفتار آن را به گوش دل بشنود و به مقتضاى آن عمل نماید.
و گفته اند: آن از باب تجسّم ایام و اعمال در روز قیامت است، و حق هم همین است، چنانکه روایات بر آن گویاست، و از ان جمله روایتى است که سید علیخان(رحمه الله) در "شرح صحیفه" خود از کتاب "کافى" نقل نموده: حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: روزى نیست که بر پسر آدم بیاید جز آنکه به او مى گوید: اى پسر آدم، من روز نو هستم و بر گواهم، و پس از این هرگز مرا نخواهى دید; بنابراین اگر کسى روزى کار بدى انجام داد و پس از آن پشیمان شد نباید بگوید: فلان روز، روز بدى بود چون روز بد نکرده است".
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِکابِ جَرِیرَة أَوِ اقْتِرَافِ صَغِیرَة أَوْ کبِیرَة وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ مِنَ الْحسنَاتِ وَ أَخْلِنَا فِیهِ مِنَ السَّیئَاتِ وَ امْلَأْ لَنَا مَا بَینَ طَرَفَیهِ حَمْداً وَ شُکراً وَ أَجْراً وَ ذُخْراً وَ فَضْلاً وَ إِحْسَاناً اَللَّهُمَّ یسِّرْ عَلَى الْکرَامِ الْکاتِبِینَ مَئُونَتَنَا وَ امْلَأْ لَنَا مِنْ حسنَاتِنَا صَحَائِفَنَا وَ لاَ تُخْزِنَا عِنْدَهُمْ بِسُوءِ أَعْمَالِنَا»:
"الهى بر محمد و آل او درود فرست، و خوب همراه بودن با روز را روزى ما گردان، و ما را از بد جدا شدن از روز بر اثر نافرمانى یا بجاى آوردن گناه کوچک یا بزرگ در پناهت محافظت فرما. در این روز نیکیها را بر ما افزایش ده، و ما را از بدیها تهى گردان، و میان دو طرف آن را که اوّل و آخر روز است (یعنى تمام روز را) براى ما از ستایش و سپاس و پاداش و اندوخته آخرتى و بخشش و نیکى پر گردان. الهى زحمت و رنج ما را بر کاتبان عمل که نویسندگان با کرامت از جانب تو هستند آسان، و نامه هاى اعمال ما را از حسنات و نیکیهایمان پر ساز، و ما را نزد آنان به بدى کردارهاى خود رسوا مفرما".
رفاقت و مصاحبت نیکو با روز در سایه ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه، میسر است. میلیاردها چرخ در کارگاه هستى به اراده حضرت رب العزّه مى چرخد تا ساعات روز و شب در اختیار انسان قرار گیرد; انسان اولا نباید این ساعات را مفت و مجّانى از دست بگذارد، ثانیاً نباید اجازه دهد ساعات خدا داده بازیچه شیطان و گوى ملاعبه ابلیس و ظرف آلودگیهاى هوا و هوس و شهوات غلط گردد.
روز را باید با دیده عقل و هدایت و چشم وجدان و انصاف نظاره کرد تا ظرف پاکیها، درستى ها، کرامت ها و واقعیات و حقایق گردد، و از وجود انسان شکم و ضلالت و گمراهى تماشا کنیم به سعادت دنیا و آخرت خود ضربه زده و هیزم خشک جهنّم خواهیم شد.
"پرتوى از قرآن" در توضیح آیه نهم سوره اعلى مى فرماید: "این انسان است که اگر چشم عقلش باز و بازتر نشد و دچار گمراهى و هواهاى نفسانى شد و استعدادها و قوایش خاموش و به هم پیچیده ماند و از قوانین حیات سرپیچى نمود، گرفتار رنجها و سختیها مى شود و هرگونه انعکاس و برخورد اوضاع و حوادث با دیوارهاى نفس گرفته و اندیشه محدودش به صورت صاعقه مرگ و آواى مصیبت نمودار مى شود و پیوسته در هر قدم و اقدامش، سراب آب، و زشتى ها زیبا مى نماید، و چون به جلو تاخت جز رنج و آلام و خستگى چیزى برایش نمى ماند.
و اگر با نور هدایت، آفاق دیدش به مبادى و نهایات زندگى باز شد و با چنین دیدى هر چه را به جاى خود و با چشم حکمت بین و جمال آرا دید و به قواى درونى خود پى بردو عقده هایش گشوده شد و دیوارهاى اندیشه هاى محدوددش از میان رفت و خود را جزء عالَم و عالَم را کلّ خود دانست، چنین انسانى استعدادهایش شکفته مى شود و ذهنش در پرتو هدایت، همه چیز را چنانکه هست مى نگرد و قواى درونیش هماهنگ و نیرومند به حرکت درمى آید و بال و پرعقلش باز مى شود و آهنگ تسبیح سر مى دهد و پیوسته عقربه هدایت را با هدفهاى عالى و عالیتر تطبیق مى نماید. چنین انسانى در مسیر بلند خود، دیگر تاریکى و مانع و مشکلى نمى بیند و با جاذبه حق و رشته هاى صفات ربوبى اوج مى گیرد واز بالا و کنار امواج مخالف و ابرهاى متراکم عبور مى نماید و از مشاهده ثدرت و نظم و حکمت ئ جمال مشهود خلق و تسویه و تقدیر و هدایت به سوى اصل، و از محدود به سوى سرچشمه صفات و اسماء حسنى به سوى دریاى بیکران قدرت و حیات، آسان مى گراید".
آرى اگر با دید هدایت به روز بنگریم، حسن مصاحبت محقق مى شود، و اگر دچار کوى ضلالت باشیم، روزى را پشت سر خواهیم گذاشت که سراسرش آلوده به معصیت و گناه، و غرق در خطا و آلودگى و آغشته به سخط و غضب حضرت جبّار است. در این صورت از روز به بدى مفارقت کرده و ساعاتى از عمر را تلف نموده و به ناشکرى و ناسپاسى دچار گشته و خود را در دالان بدبختى و شقاوت قرار داده ایم.
قسمتى از ساعات روز را به خرید و فروش اختصاص دهید، ولى در خرید و فروش، حلال و حرام خدا را رعایت نمایید، که این گونه کسب و کار جزئى از عبادت رب، بلکه از افضل عبادات است.
عَنْ أبى عَبْدِاللهِ((علیه السلام)) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ باعَ وَاشْتَرى فَلْیحْفَظْ خَمْسَ خِصال وَ اِلاّ فَلا یبیعَنَّ وَ لایشْتَرِینَّ: اَلرِّبا، وَ الْحَلْفَ، وَ کتْمانَ الْعَیبِ، وَ الْحَمْدَ إذا باعَ، وَ الذَّمَّ إذَا اشْتَرى:(۱)
امام صادق((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى فرماید: آن که مى خواهد وارد خرید و فروش شود، باید پنج خصلت را مواظبت نماید، ورنه از خرید و فروش خوددارى کند. ربا، سوگند، پوشاندن عیب جنس، تعریف به وقت فروش و مذمّت به وقت خرید.
در "کافى" شریف از امام صادق((علیه السلام)) از رسول خدا آمده که به مردى که مشغول فروش خرما بود فرمود: "آیا نمى دانى که هر کس در معامله و خرید و فروش حیله کند از مسلمانان نیست"؟!(۲)
اگر بتوانید قسمتى از روز را به کشاورزى اختصاص دهید، که در روایت آمده: "رسول خدا دست کشاورزى را بوسید و فرمود: این دست در قیامت دست با ارزشى است".
ساعات روز را جهت خدمت به ملّت و کشور در دامدارى و صنعت و هنر خرج کنید، که اینگونه برخورد با روز، قدردانى و سپاس از ساعات روز است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "محجة البیضاء"، ج۳، ص۱۷۴.
۲. "کافى"، ج۵، ص۱۶۰.
بعضى از ساعات روز را به حلّ مشکل مردم، عیادت مریض، دیدن مؤمن، خواندن قرآن، اداى فرائض الهى و دوستى با پاکان اختصاص دهید، که مصاحبت نیکو با روز جز با این امور میسّر نیست.
خداوندا به ذات کامل خویش *** به دریاهاى لطف شامل خویش
به آن ذاتى که مانندى ندارد *** جهان جز وى خداوندى ندارد
به آن سروى که از بطحا سرافراخت *** عَلَم بر عالم بالا برافراخت
به آن شاهى که ماه آسمان شد *** شب اَسرى مکانش لامکان شد
به دین پاک جمع پاکدینان *** در ایوان فلک بالانشینان
به بانگ هى هى رند خرابات *** به یارب یارب پیر مناجات
به روز کوتهِ ایام شادى *** به شب هاى دراز نامرادى
به مشتاقى که بى معشوق، زار است *** به معشوقى که با عشّاق یار است
به آن زارى که محرم نیست او را *** به آن داغى که مرهم نیست او را
به بیمارى که رفت از دست کارش *** گریبان چاک زد بیمار دارش
به دردى کز دوا سودى ندارد *** ز کس امّید بهبودى ندارد
به رنجورى که دل برکنده از خویش *** طبیب او سرى افکنده در پیش
به طفلى کو ز مادر دور مانده *** یتیمى کز پدر مهجور مانده
به سوز مادرى کز داغ فرزند *** گریبان چاک کرد و سینه بر کند
به شب هاى دراز ناامیدى *** که در وى نیست امّید سفیدى
به آه دردناک صبحگاهى *** به فیض رحمت و نور الهى
که فیضى بخشى از نور حضورم *** کنى مستغرق دریاى نورم
هلالى را هواى آشنایى است *** به خورشید آشنایى روشنایى است
به مهر خویشتن روزش برافروز *** چو مهر عالم افروزش برافروز
جهانى از حقایق:
در این قسمت از دعا به شش حقیقت اشاره شده: حمد، شکر، اجر، ذُخر، فضل، احسان، که هر یک در جاى خود نیاز به شرح مفصل و تفسیر جامع دارد.
۱. حمد
سراسر ساعات روز ما اگر هماهنگ با خواسته هاى حضرت حقّ و سنّت رسول((صلى الله علیه وآله)) و دستورات ائمّه معصومین((علیهم السلام)) سپرى شود، به این معنى که درباره مردم جز حسن نیت و خیرخواهى در قلب خویش نیتى نداشته باشیم، و اعضاء و جوارح ما جز عمل صالح عملى از خود بروز ندهند، و زبان ما جز خیر و حق و عدل و حقیقت کلامى نداشته باشد، خداوند مهربان را قلباً و عملا و قولا سپاس و ستایش نموده و در واقع به آیاتى که در قرآن مجید ما را امر به سپاس و ستایش مى فرماید عمل کرده ایم.
«فسبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک وَ کنْ مِنَ السّاجِدینَ»:(۱)
پروردگارت را از هر عیب و نقصى تنزیه کن، وجود مقدسش را سپاسگزار و ستایشگر باش، و با تمام وجود در زمره ساجدان قرار گیر.
«وَ قُلِ الْحَمْدُللهِ الَّذى لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَریک فِى الْمُلْک وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کبِّرْهُ تَکبیراً»:(۲)
و بگو سپاس و ستایش مى گویم پروردگارى را که انتخاب اولاد نکرده، و در مُلک و حکومت شریکى ندارد، و براى حضرتش سرپرستى نیست، و او را تکبیر گوى امّا تکبیر به حقیقت.
فَاصْبِرْ عَلى ما یقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیلِ فسبِحْ وَ اطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرْضى»:(۳)
اى رسول من بر آنچه بى خردان مى گویند صبر و بردبارى پیشه کن، و خداى را پیش از طلوع خورشید و قبل از غروب آن و ساعاتى از شب تار و اطراف روز روشن، ستایش و تسبیح گوى، باشد که خشنود شوى.
«قُلِ الْحَمْدُللهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفى...»(۴)
اى رسول من، بگو سپاس و ستایش مخصوص خداست و سلام بر بندگان برگزیده حضرت او.
۲. شُکر
شکر حقیقى بس عظیم و واقعیتى بس بزرگ است که قرآن مجید و روایات و اخبار، ادایش را در برابر هر نعمتى از نعمت هاى حق واجب مى دانند.
اگر تمام مردم جهان قیام به شکر کنند، یعنى هر نعمتى که به آنان عنایت شده در همان مسیرى خرج کنند که صاحب نعمت معین فرموده، بساط ظلم و فساد و خیانت جنایت از سطح زمین جمع مى شود، چرا که شکر به فرموده اهل الله، صرف نعمت در جایى است که خدا فرموده، و حقیقت شکر اجتناب از محارم الهى است.
قرآن عظیم در آیات متعدّدى، انسان را امر به شکر مى کند و آن را بر عهده انسان از واجبات الهیه مى داند:
«فَاذْکرُونى أذْکرْکمْ وَ اشْکرُوا لى وَ لا تَکفُرُونِ»:(۵)
پس مرا [با عبادت و حال و عمل صالح و اخلاق حسنه و توجه قلب] یاد کنید، تا شما را یاد کنم، شکر نعمت مرا بجاى آرید و از کفران نعمت ]که حجابى بین شما و خداست[ بپرهیزید.
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا کلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناکمْ وَاشْکرُوا للهِ إنْ کنْتُمْ إیاهُ تَعْبُدُونَ»:(۶)
اى اهل ایمان، روزى پاکیزه اى که نصیب شما کرده ایم بخورید، و شکر خداى را بجاى آرید اگر تنها عبادت کننده خدا هستید.
«فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکرُوا لَهُ إلَیهِ تُرْجعُونَ»:(۷)
پس از نزد حضرت الله روزى بطلبید، و او را عبادت کنید، و شکر نعمتهایش را بجاى آرید [و بدانید که] بازگشت همه شما به سوى اوست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. حجر، ۹۷.
۲. اسراء، ۱۱۱.
۳. طه، ۱۳۰.
۴. نمل، ۵۹.
۵. بقره، ۱۵۲.
۶. بقره، ۱۷۲.
۷. عنکبوت، ۱۷.
قرآن مجید در آیاتى تذکر مى دهد، که بازگشت منافع شکر به خود شماست و این شمایید که در صورت شکرگزارى به خیر و آخرت مى رسید.
«وَ مَنْ شَکرَ فَإنَّما یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کفَرَ فَإنَّ رَبّى غَنِىٌّ کریمُ»:(۱)
و هر کس نعمتهاى حق را شکر کند به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران نعمت کند ]ضررى به دستگاه حق نزده، که[ خداوند بى نیاز و کریم است.
«وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ أنِ اشْکرْ للهِ وَ مَنْ یشْکرْ فَإنَّما یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کفَرَ فَإنَّ اللهَ غَنِىٌّ حَمیدٌ»:(۲)
و ما به لقمان علم و حکمت عطا کردیم، و آن این بود که خدا را بر نعمتهایش شکر کن، که هر کس شکر کند به نفع خود اوست، و هر کس ناسپاسى کند، خداوند بى نیاز و ستوده صفات است.
«فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»:(۳)
پس از خدا پروا کنید (یعنى از تمام محرمات الهیه بپرهیزید، و واجبات را ادا کنید، و به اخلاق حسنه آراسته شوید) باشد که به اداى شکر قیام کرده باشید.
«وَاللهُ أخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکمْ لاتَعْلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکمْ السَّمْعَ وَالأْبْصارَ وَ الأْفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»:(۴)
و خداوند شما را از رحم مادران بیرون آورد در حالى که چیزى نمى دانستید، و به شما گوش و چشمها و دله عنایت فرمود تا مگر شکر این نعمتها را بجاى آرید.
عَنِ الصّادِقِ((علیه السلام)): شُکرُ النِّعَمِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ، وَ تَمامُ الشُّکرِ قَوْلُ الرَّجُلِ: اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ:(۵)
امام صادق((علیه السلام)) فرمود: شکر نعمتهاى الهى دورى از تمام گناهان است، و تمام شکر به این است که انسان با تمام وجود بگوید، الحمدلله ربّ العالمین.
قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): اَالطّاعِمُ الشّاکرُ لَهُ مِنَ الأْجْرِ کأجْرِ الصّائِمِ الْمُحْتَسِبِ، وَ الْمُعافَى الشّاکرُ لَهُ مِنَ الأْجْرِ کأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقانِعِ:(۶)
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: براى خورنده شکرگذار اجرى همچون اجر روزه دارى است که رنج روزه دارى را به حساب خدا گذارد و اجر آن را از خدا خواهد. و براى سالم شاکر اجرى همانند مبتلاى صابر است، و براى آن که در برابر نعمتهاى عنایت شده به او شاکر است، اجرى همانند اجر محروم قانع است.
قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): ینادى مُناد یوْمَ الْقِیامَةِ لَیقُمِ الْحَمّادُونَ، فَیقُومُ زُمْرَةٌ، فَینْصَبُ لَهُمْ لِواءٌ، فَیدْخُلُونَ الْجَنَّةَ. قیل: وَ مَنِ الْحَمّادُونَ؟ فَقال: الَّذینَ یشْکرُونَ اللهَ تَعالى عَلى کلِّ حال. وَ فى لَفظ آخَرَ: الَّذینَ یشْکرُونَ اللهَ عَلَى السَّراءِ وَ الضَّرّاءِ:(۷)
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: روز قیامت فریاد کننده اى فریاد بر مى دارد: حمّادون بپا خیزند; عدّه اى بر مى خیزند، پس براى آنان پرچمى قرار داده مى شود، سپس وارد بهشت مى شوند. عرضه داشتند، حمّادون کیانند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. نمل: ۴۰.
۲. لقمان، ۱۲.
۳. آل عمران، ۱۲۳.
۴. نحل، ۷۸.
۵. محجّة البیضاء، ج۷، ص۱۴۹.
۶. "کافى"ج۲، ص۹۴.
۷. "محجة البیضاء"ج۷، ص۱۴۲.
آنان که در هر حالى خدا را شکر کردند. و در حدیث دیگرى آمده: آنان که در راحت و سختى خدا را شکر کردند.
بیا اى رفته همچون ناسپاسان *** به راه باطل حق ناشناسان
بگو آخر که کافر نعمتى چیست *** حرامت باد، این بى حرمتى چیست
نمى شاید حق نعمت نهفتن *** شکایت چیست؟ باید شکر گفتن
گرت از شکر باشد صد حکایت *** ز ترک شکر خود مى کن شکایت
ز بهر شکر اگر فرزند آدم *** به قدر هر یک از ذرّات عالم
زبانى بر کند همچون زبانه *** زبان شکر او باشد زمانه
در آن کوشش کند چندانکه خواهى *** نگوید ذرّه اى شکر الهى
تو را چون هم زبان دادند و هم گوش *** سخن بشنو مباش از شکر خاموش
به شکر دست و پا مى گو ثنایى *** به راه شکر مى زن دست و پایى
چو دارى چشم، چشم خود به راه دار *** دلت دادند، دلها را نگه دار
به شکر ظاهر و باطن بپرداز *** به ظاهر باطن خود را یکى ساز
چو کامت تلخ شد در شکر زن گام *** کز آنت چون شکر شیرین شود کام
کسى کو شکر گوید روز سختى *** رسد آخر به روز نیک بختى
وگر شاکر نباشد روز راحت *** از آن راحت بسى بیند جراحت
۳. اجر
اگر ساعات روز به کسب و کار حلال، اداى واجبات، اخلاق حسنه، خدمت به خلق، و برنامه هاى الهى بگذرد، براى انسان در پیشگاه حضرت حق اجر و مزد خواهد بود.
قرآن مجید در نزدیک به صد آیه به مسأله اجر پاکان و مزد نیکوکاران اشاره نموده، که برخى از آن آیات را در سطور زیر ملاحظه مى کنید:
«اُولئِک جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةُ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأْنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ أجْرُ الْعامِلینَ»:(۱)
(آنان که مطیع خدا و رسولند، و سرعت به سوى مغفرت دارند، و تقوا پیشه هستند، و در راحت و سختى انفاق مى کنند، و خشم خود را فرو مى خورند، و از مردم گذشت مى کنند، و چون کار بدى از آنان سر زند یا ظلم به نفس کنند خدا را یاد آرند و از حضرتش براى گناهانشان طلب مغفرت نمایند، و بر گناه اصرار نوزرند،) اینان پاداششان مغفرت و بهشتهایى است که نهرها از زیر آن جریان دارد و در آن جاوید و همیشگى اند، و چه نیکوست اجر عمل کنندگان.
«یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل وَ أنَّ اللهَ لایضیعُ أجْرَ الْمُؤْمِنینَ»:(۲)
آنان به نعمت و فضل خدا شادى کنند و به حقیقت که خداوند اجر مؤمنین را ضایع نمى کند.
«اَلذَینَ اسْتَجابُوا للهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أصابَهُمُ الْقَرْحُ، لِلَّذینَ أحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أجْرٌ عَظیمٌ»:(۳)
آنان که دعوت خدا و رسول را اجابت کردند، پس از آنک به آنها رنج و الم رسید، از آنها هر که نیکوکار و پرهیزکار شد اجر عظیم خواهد یافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. آل عمران، ۱۳۶.
۲. آل عمران، ۱۷۱.
۳. آل عمران، ۱۷۲.
«وَعَدَاللهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرِةٌ وَ أجْرٌ عَظیمٌ»:(۱)
خداوند به آنان که ایمان آوردهو کار نیکو کردند وعده آمرزش و اجر عظیم داده است.
«وَالَّذینَ یمَسِّکونَ بَالْکتابِ وَ أقامُوا الصَّلاةَ إنّا لا نُضیعُ أجْرَ الْمُصْلِحینَ»:(۲)
آنان که (با جان و قلب و حال و عمل) به قرآن چنگ زنند و اقامه نماز کردند، (بدانند که) ما اجر درستکاران را ضایع نخواهیم گذاشت.
«إلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِک لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أجْرٌ کبیرٌ»:(۳)
آنان که در تمام پیشامدها (براى خدا) صبر کردند و عمل صالح بجاى آوردند، براى آنها آمرزش و اجر بزرگ است.
«إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إنّا لانُضیعُ أجْرَ مَنْ أحْسَنَ عَمَلا»:(۴)
آنان که به خدا ایمان آوردند و عمل صالح بجاى آوردند، ما هم اجر نیکوکاران را ضایع نخواهیم گذاشت.
۴. ذُخر
اگر کسى با ساعات و دقایق و لحظات روز برخورد سالم و صحیح داشته باشد، آن برخورد، با عنایت و لطف حضرت محبوب برایش ذخیره مى شود، و او پس از انتقال از دنیا به آخرت به ذخیره اش مى رسد و تا بى نهایت از آن ذخیره استفاده مى نماید.
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقواللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد وَاتَّقُواللهَ إنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْلَمُونَ»:(۵)
اى اهل ایمان از خدا پروا کنید (خدا ترس شوید، از محرمات بپرهیزید) و هر کس بنگرد تا چه ذخیره اى براى فرداى قیامت خود پیش مى فرستد، و از خدا پروا کنید (پیش فرستاده ها را از خطر کنید) که او به همه اعمالتان آگاه است.
«وَأقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لأِنْفُسِکمْ مِنْ خَیر تَجِدُوهُ عِنْدَاللهِ إنَّ اللهَ بِما تَعْلَمُونَ بَصیرٌ»:(۶)
و اقامه نماز کنید، و زکات بپردازید، و (بدانید که) آنچه براى خود پیش مى فرستد در نزد خدا خواهید یافت. بدرستى که خداوند به هر کار شما بینا است.
«وَ أقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَأقْرِضُوا اللهَ قَرْضاً حسنَاً وَ ما تُقَدِّمُوا لأِنْفُسِکمْ مِنْ خَیر تَجِدُوهُ عِنْدَاللهِ هُوَ خَیراً وَ أعْظَمَ أجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»:(۷)
و نماز بپا دارید، و زکات بپردازید، و به خداوند قرض نیکو دهید، و هر عمل نیک که براى آخرت خود پیش فرستید نزد خدا خواهید یافت، و آن اجر و ثواب آخرت بسى بهتر و از نظر اجر بزرگتر است، و از خداوند طلب آمرزش کنید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. مائده، ۹.
۲. اعراف، ۱۷۰.
۳. هود، ۱۱.
۴. کهف، ۳۰.
۵. حشر، ۱۸.
۶. بقره، ۱۱۰.
۷. مزّمّل، ۲۰.
دل به عشق خداى یکتا ده *** قطره اى را رهى به دریا ده
تا نماند ز عاشقات اثرى *** خاک مجنون به آب لیلا ده
جان فرهاد وقف شیرین آر *** دل وامق به مهر عَذرا ده
کنده تن ز پاى جان بردار *** مست و شوریده سر به صحرا ده
ساقیا جرعه خرد سوزى *** به من رند بى سر و پا ده
صاف اگر نیست، دُده اى به من آر *** هستى از مستیم به یغما ده
زاهدان را بهشت و حور و قصور *** عاشقان را به نزد خود جا ده
دلم از فرقتت به جان آمد *** جان من یکدمى دلم واده
تابسوزد ز تاب رخسارت *** فیض را دیده تماشا ده
زاهدا، دل بده به قصّه عشق *** آهن کهنه را به حلوا ده
تا کى از هر هوا بتى سازى *** دل به عشق خداى یکتا ده
۵. فضل
چون ساعات روز را در مسیر الهى بگذارى، و به طاعت و عبادت خرج کنى، مستحقّ فضل حضرت حق شوى، که چون فضل الهى تو را دریابد سعادت دنیا و آخرتت تأمین شود، و اگر محروم از فضل او شوى به خسارت ابدى دچار گردى.
«فَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ»:(۱)
پس اگر فضل و رحمت حضرت حق شامل حال شما نمى بود هر آینه از زیانکاران بودید.
«وَ اللهُ یخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یشاءُ وَاللهُ ذُوالفَضْلِ الْعَظیمِ»:(۲)
پس اگر فضل و رحمت خویش مخصوص گرداند، و خدا صاحب فضل عظیم است.
«وَ لَقَدْ عَفاعَنْکمْ وَاللهُ ذُوفَضْل عَلَى الْمُؤْمِنینَ»:(۳)
و خداوند از خطاهاى شما گذشت، که حضرت حق را با اهل ایمان فضل و عنایت است.
«فانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل لَمْ یمْسسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ وَاللهُ ذُوفَضْل عظیم»:(۴)
پس آن گروه مؤمنان با دستى پُر از نعمت و فضل خدا بازگشتند و به آنان هیچ الم و رنجى نرسید و پیرو رضاى خدا شدند و خداوند صاحب فضل عظیم است.
«وَ مَنْ یطِعِ اللهَ وَ الرَّسولَ فَاُولئِک مَع الَّذینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبیینَ وَ الصّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولئِک رَفیقاً.ذلِک الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَ کفى بِاللهِ عَلیماً»:(۵)
و آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند، البته با کسانى که خدا به آنها لطف و عنایت کامل فرموده، یعنى با پیامبران و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور خواهند شد، و اینان نیکو رفیقانى هستند. این است فضل و بخشش خدا، و خداوند از نظر عالم و آگاه بودن (به اعمال بندگان) کافى است.
«وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إلاّ قَیلاً»:(۶)
و اگر نه این است که فضل و رحمت خدا شامل حال شماست همانا بجز اندکى، همه شیطان را متابعت مى کردید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. بقره، ۶۴.
۲. بقره، ۱۰۵.
۳. آل عمران، ۱۵۲.
۴. آل عمران، ۱۷۴.
۵. نساء، ۶۹ ۷۰.
۶. نساء، ۸۳.
«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا إنْ تَتَّقُوااللهَ یجْعَلْ لکم فُرْقاناً وَ یکفِّرْ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَ یغْفِرْلَکمْ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ»:(۱)
اى اهل ایمان اگر تقوا پیشه کنید خداوند به شما قوّه تمیز حق از باطل عنایت کند، و گناهان شما را مشمول پوشش قرار دهد، و شما را بیامرز، که خداوند داراى فضل عظیم است.
«یاأیهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ. قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِک فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یجْمَعُونَ»:(۲)
اى مردم جهان نامه اى که همه پند و اندرز و شفاى دلهاى شما و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدا براى نجات شما آمد. (اى رسول من) به مردم بگو که باید منحصراً به فضل و رحمت خدا (که همان قرآن وتوفیق عمل به آن است) شادمان شوند، که آن بهتر و مفیدتر از ثروتى است که براى خود جمع مى کنند.
آرى براى انسان سرمایه و مایه اى بالاتر و بهتر و سودمندتر از فضل الهى نیست، فضلى که تجلّیش در دنیا قرآن و نبوّت و امامت و توفیق عبادت و اطاعت، و در آخرت بهشت و رضوان الهى است.
باید از دنیا به اندازه اى که زندگى بگذرد برداشت کرد و بقیه را تبدیل به توشه آخرت نمود. و این جز با معرفت به قرآن و توسل به پیامبر و امام معصوم میسّر نیست.
ما دِ خلوت به روى غیر ببستیم *** از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم *** وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم
مردم هوشیار زین معامله دورند *** شاید اگر عیب ما کنند، که مستیم
مالک خود را همیشه غصّه گدازد *** مِلک پرى پیکرى شدیم و برستیم
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم *** داعى دولت به هر مقام که هستیم
در همه چشمى عزیز و نزد تو خواریم *** در همه عالم بلند و پیش تو پستیم
اى بت صاحبدلان مشاهده بنماى *** تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم
دیده نگه داشتیم تا نرود دل *** با همه عیارى از کمند نجستیم
تا تو اجازت دهى که در قدمم ریز *** جان گرامى نهاده بر کف دستیم
دوستى آن است سعدیا که بماند *** عهد وفا هم بر این قرار که بستیم
۶. احسان
به نظر مى رسد که از سطور گذشته، مسأله احسان حق به عبد نیز معلوم شد و نیازى به شرح و بسط در این زمینه نیست. انسان وقتى به فکر مى نشیند، مى یابد که از همه طرف و از همه جهت چه در زمینه مادّى و چه در زمینه معنوى غرق احسان خدا است، و بر او واجب است که احسان الهى را با تمام وجود شکر کند، تا در معرض نسیم رضایت حق قرار گرفته از سخط او در امان بماند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. انفال، ۲۹.
۲. یونس، ۵۷ ۵۸.
در جملات آخر بخش مورد شرح، حضرت زین العابدین((علیه السلام)) عرضه مى دارد:
"الهى زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامى آسان گردان، و نامه هاى ما را از حسنات و نیکیهاى ما پُرساز، و ما را نزد آنان به بدى کردارمان مفتضح و رسوا مساز".
مسأله کتاب یا پرونده یا نامه اعمال که امروز بسته و در فرداى قیامت باز است، مسأله اى عظیم و وحشت آور، و حقیقتى است که در قرآن مجید به طور مکرّر به آن اشاره شده است و کتاب خدا در این زمینه به انسان هشدار داده که مواظب و مراقب باشد که پرونده اش با خطوط گناه و معصیت سیاه نشود.
قرآن مجید، کرام کاتبین، رقیب و عتید، دست و پا و پوست و زمین را حافظ اعمال انسان مى داند و تکمیل کنندگان پرونده آدمى.
قرآن کریم، خداوند و پیامبر و ائمه معصومین را شاهدان اعمال انسان معرفى فرموده و راه هر عذرى را به روى انسان بسته است.
«وَ إنَّ عَلَیکمْ لَحافِظینَ، کراماً کاتِبینَ، یعْلمُونَ ما تَفْعَلُونَ، إنَّ الأْبْرارَ لَفى نَعیم، وَ إنَّ الْفُجّارَ لَفى جَحیم»:(۱)
و بى گمان، نگهبانانى بر شما احاطه دارند و مراقبند، کریمانى نویسندگانند، که مى دانند آنچه انجام مى دهید; همانا نیکان در نعمت جاى دارند، و تبهکاران در دوزخند.
"این حافظین، فرشتگان و قدرتهاى مافوق و محیط بر انسانند که اعمال و آثار را حفظ و ثبت مى کنند و به صورت ثابت نگه مى دارند. آنچنان که صفات و خواصِّ ثبت و متراکم شده در صفحه هاى ذرّات هسته یاخته هاى نسلى و نطفه و در سراسر ساختمان انسان، از نظرهاى نافذ و علمى نهان است، اوصاف و چگونگى این مبادى ثبت و نگهدارى پنهان تر است و جز از طریق وحى، اوصاف آنها را نمى توان دریافت.
این آیات، اینگونه فرشتگان و مبادى ناپیدا را به چهار صفت توصیف نموده است که سه صفت آن به صورت اسمى آمده و دلالت بر ثبات دارد. آخرین صفت، یا جمله فعلیه اى است که مبین استمرار است و "ما" در میان دو فعل دلالت بر تعمیم دارد: این نگهبانان گرامیند، نویسندگانند، آنها مى دانند هر چه را که همى انجام مى دهید.
بیان این اوصاف خاص: حافظین، کرام، کاتبین، یعلمون...در آن حدّ و براى آن است که انسان دچار غرور و غفلت نشود و مراقب اندیشه ها و اعمال خود باشد.
وصف کرام در بین این اوصاف، انسان گناهکار را امیدوار مى نماید، زیرا این فرشتگان حافظ و کاتب چون کرام و نماینده ربّ کریم اند از ثبت و ابقاء گناه تا مى توانند چشم مى پوشند و اعمال و نیات خیر و مؤثر در کمال را اگرچه اندک باشد ثبت و نگهدارى مى کنند و آن را مى افزایند و از این طریق انسان را در مسیر کرامت و تکامل که قانون اصیل عالم است پیش مى برند.
آنچه در روایات معصومین در اوصاف این فرشتگان آمده مطابق همین حقیقت است. مطالب این روایات را صدوق(رحمه الله) چنین خلاصه کرده است.
هیچ بنده اى نیست مگر آنکه بر او دو فرشته گماشته شده اند که همه اعمال او را مى نویسند. کسى که قصد کار نیکى نماید و آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه مى نویسند، و اگر انجام دهد ده حسنه مى نویسند. او اگر قصد سیئه نماید آن را نمى یسند تا آنکه انجام دهد، و چون انجام داد تا هفت ساعت از نوشتن آن خوددارى مى کنند، تا اگر توبه کرد نمى یسند و اگر توبه نکرد یک سیئه مى نویسند.
این فرشته ها هر عمل کوچک و بزرگ تا دمیدن در خاکستر را مى نویسند; تا مرد مسلمان ساکت است "محسن" نوشته مى شود، و چون سخن گفت "محسن" یا "مُسىء" شمرده مى شود.
حفظ و ثبت اعمال به وسیله این گونه حافظین به صورت محیط سرسبز و نعمتهاى پایدارى درمى آید که ابرار در آن با خوشى و رفاه بسر مى برند، و به صورت دوزخ درمى آید که فجّار در آن مى سوزند.
صدوق(رحمه الله) از ائمه معصومین((علیهم السلام)) نقل مى کند که جاى این دو فرشته از وجود فرزند آدم، در تَرقُوتین مى باشد. آن که سمت راست است نیکیها را مى نویسد، و آنکه سمت چپ است بدى ها را; اعمال بنده را دو فرشته در روز و دو فرشته در شب مى نویسند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. انفطار، ۱۰ ۱۴.
این بیان که جاى این نوع فرشتگان را از وجود آدمى در ترقوتین نشان داده است، مى شود که مثل و تشبیهى باشد مانند:
«وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»:(۱)
و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
و شاید محلّ واقعى یا جاى عمل این گونه فرشتگان از این جهت در ترتوقین مى باشد که مرکز اعصاب و معبر شریانها و وریدهاى بزرگ و مفصل میان سر و بدن است; از همین مرکز، اراده و فرمان منجّز به سوى اعضاء و عمل و حرکت مى گذرد و احساسات و انفعالها که در سراسر بدن و خون و قلب حادث مى شود به دستگاه مغز مى رسد و پیوسته محلّ بروز عمل و عکس العمل مى باشد.
دیگر دستگاههاى بدن و نسوج مختلف، متأثر از انعکاسات پى در پى و مختلفى مى گردند که به وسیله اعصاب و جریان خون از این مفصل در آنها منعکس و ثبت مى شود، و همه سلولهاى بدن صفحاتى براى ثبت این انعکاسات مى باشند، و سپس از آنها در نسل و صفحات نفوس و اعضاء انسان و اجزاء و طبیعت و زمان ثبت مى شوند.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) در خطبه ۱۵۶ "نهج البلاغه" منشأ و محلّ و رستنگاه این مراقبان و نگهبانان را، در نفس و همه جوارح انسان نشان داده است:
"بدانید بندگان خدا، که بر شما مراقبانى (رَصَداً) از نفوس شما، و جاسوسانى (عُیوناً) از جوارح شما، و نگهبانان راستینى (حَفَظَةُ صِدْق) هست که پیوسته اعمال شما و شماره نفسهاى شما را نگه مى دارند. نه تاریکى شب دیجور شما رااز چشم آنان پوشیده مى دارد، و نه درهاى سخت و بسته از نفوذ آنها شما را دربرمى گیرد".
از این بیان امیرالمؤمنین((علیه السلام)) معلوم مى شود که این نگهبانان از اعماق نفس و جوارح انسان که مراکز اندیشه و عمل اندرسته اند، بنابراین صفحات ثبت و ضبط آنها باید نخست، نفس انسان و جوارح باشد.
«وَ کلَّ إنْسان اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نَخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کتاباً یلْقیهُ مَنْشوراً. اِقْرَأْ کتابَک کفى بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسیباً»:(۲)
هر انسانى را ملازم مى داریم نامه اش را در گردنش، و بیرون مى آوریم براى وى در روز قیامت به صورت کتابى که آن را گشوده مى یابد: بخوان کتاب خود را، همین بس باشد امروز بر تو حسابگر.(۳)
از این آیه نیز معلوم مى شودکه نوشته اعمال و ضمناً نویسندگان آن در وجود و با خود انسان هستند; نامه هر کس پیچیده و فشرده است و در روز قیامت گشوده و باز مى شود."(۴)
«کلاّ إنَّ کتابَ الْفُجّارِ لَفى سِجّین، کتابٌ مَرْقُومٌ»:(۵)
"آنچه تبهکاران و عاصیان حرفه اى مى پندارند که بعد از این جهان خبرى نیست، مردود است) هیچ چنین نیست، همانا نوشته تبهکاران در سجّین است; چه دانایت نموده که سجّین چیست؟ نوشته اى است آشکارا.
سجّین به قرینه وزن مبالغه و تقابل با علّیین، به معناى زندان بس سخت مى باشد، که گویا سختى و تنگى آن افزوده مى شود: گمان و ناباورى مطفّفین هیچ درست نیست; چه، در حقیقت نوشته یا نوشتن تبهکاران درباره و در شأن، یا در محیط یا در جهت سجّین است; بنابراین معنى سجّین زندان و محیط عذاب و رنج است که اندیشه و عمل تبهکاران در جهت آن پیش مى رود و در آن، صورت مى گیرد و ثبات مى یابد.
این معنا موافق است با آنچه مفسران گفته یا نقل کرده اند: روح تبهکاران از آسمانها به سوى زمین و از زمین به سوى سجّین رانده مى شود که محلّ سپاهیان ابلیس است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. ق، ۱۶.
۲. اسراء، ۱۳ ۱۴.
۳. ترجمه صحیح آیه چنین است: "و عمل و نتیجه کار هر انسانى را ملازم داشته ایم در گردنش، و بیرون مى آوریم براى وى در روز قیامت کتابى که آن را گشوده مى یابد: بخوان کتاب خود را، همین بس باشد که امروز خودت حسابگر خود باشى".
۴. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۲۲۵.
۵. مطفّفین، ۷ ۹.
سجّین از چاههاى جهنّم است، سجّین نام کتاب جامع دیوان شرّ است که در آن اعمال آنها ثبت مى شود. زندان ابدى تبهکاران را که همیشه و با انواع عذاب در آن گرفتارند با تمثیل و تشبیه و مقایسه با سخت ترین زندانهاى دنیا نمى توان شناخت.
آن زندان را به صورت ثبت شده اعمال تبهکاران و ستمکاران مى سازد و با اصرار به تبهکارى و گناه، دیوارهاى آن هر چه ضخیم تر و بلندتر و اعماق آن بیشتر مى گردد، و از در و دیوار و محیط آن دود و آتشى برمى خیزد که گیرانه و افروزنده اش انسان گناه پیشه و اعمال او مى باشد و در آن نسیم رحمتى نمىورزد. آن زندان را جز از طریق وحى و اندیشه برتر نمى توان شناخت: «وَ ما أدْریک ما سِجّینٌ».
دو کلمه: «کتابٌ مَرْقومٌ» تعریف و توصیف کوتاهى است براى اهل نظر و اندیشمندان، تا رابطه عمل و ثبات آن را با نهایت بروز آن دریابند و از دریچه این آیه و از دور به چگونگى سجّین نظر کنند.
سجّین کتاب است، چون صورت ثبت شده اعمالى است که در جهت محدود و اقشار طبیعت و هبوط گاه غرائز حیوانى و در خلاف جهت تعالى انسان مى باشد. مرقوم است، زیرا تا اعمال، سخت و بارز و محکم نشود و از هر سو انسان را فرانگیرد، با تحول و توبه راه گریز از آن باز است، همین که اعمال به صورت عادات سپس مَلکات و خویهاى بارز و ثابت درآمد و بندها و دیوارهاى آن محکم شد راه گریز از آن دشوار یا محال مى شود و از هر سو و هر جهت دیدگاه بینش را مى پوشاند و روح آزاد و بلندپرواز آدمى را در بند مى گیرد و منافذ ادراک را جز در مسیر سجّین و به سوى جهنّم مى بندد.
تبهکاران سرکش و ستم پیشه که با طوفان شهوات و خودخواهى شان بندهاى اخلاقى و وجدانى و قانونى را پاره مى کنند و مى کوشند تا از هر قید و بندى آزاد شوند چنان در همین جهان رفتار و خوهایشان مکتوب و مرقوم مى گردد و به بندهاى عادات و در میان دیوارهاى گناه و سرکشى (سجّین) خود گرفتار و زندانى مى شوند که دیگر هیچ گونه خیر و صلاح خود و دیگران را نمى بینند و در آن نمى اندیشند و چنان گرفتار انعکاس اعمال و تضاد و کشمکش درونى و وحشت زدگى ناشى از آنها مى گردند که از سایه خود مى هراسند و از لذّات عقلى و بهره مندى از جمال هستى یکسره محروم مى روند و تنها راه آسایش و خوشى را در تخدیر احساس و اغفال عقل خود مى یابند، و چنان از قلوب و عواطف خلق و رحمت خالق رانده مى گردند که با همه به دشمنى برمى خیزند و با نظر بد و کینه توزى مى نگرند; اینها در میان دوستان و محافظین خود محروم و زندانى مى شوند و این زندان پیوسته تنگتر و دشوارتر مى گردد تا سراسر جهان و هستى براى چنین زندانى، بندى به صورت زندانى وحشت زا و پر از شکنجه مى نماید".(۱)
این صفحات ناچیز گنجایش و منعکس کردن آیات مربوط به فرشتگان حافظ اعممال و پرونده و کتاب، و شرح و تفسیر آن آیات را ندارد. به آیاتى که در سطور گذشته آمد قناعت مى کنم و همچنانکه حضرت سجّاد در جملات مورد شرح اشاره فرموده، به پیشگاه حضرت ربّ العزّه عرضه مى دارم:
الهى زحمت و رنج ما را بر نویسندگان گرامى آسان گردان، و نامه هاى ما را از حسنات و نیکیهاى ما پُر ساز، و ما را نزد آنان به بدى کردارهاى خود رسوا مکن.
اگر کسى بخواهد پرونده و کتابى پاک و نورانى و ملکوتى و مورد رضایت حق داشته باشد، و در قیامت در صف سر بلندان و عاشقان و مخلصان قرار گیرد، باید در وادى معرفت قدم زند، و دل از نور حقیقت با کمک نبوّت و امامت روشن سازد، و تمام حرکات و اعمال خود را هماهنگ با واقعیات الهّیه نماید، و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هویتى جز هویت حق نماند، و پروانه سان در عشق محبوب بسوزد تا از او هویتى جز هویت حق نماند، که ادعا و سهل انگارى و سستى و عافیت طلبى نه اینکه نفعى ندارد، بلکه محرکهایى است که انسان را از آسمان به زمین رانده و به چاه سجّین در مى اندازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۲۴۱.
شبى یاد دارم که چشمم نخفت *** شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاششم گر بسوزم رواست *** تو را گریه و سوز و زارى چراست
بگفت اى هوادار مسکین من *** برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینى از من به درمى رود *** چو فرهادم آتش بسر مى رود
همى گفت و هر لحظه سیلاب درد *** فرو مى دویدش به رخسار زرد
مبین تابش مجلس افروزیم *** تبِش بین و سیلاب دلسوزیم
که اى مدعىّ عشق کار تو نیست *** که نه صبر دارى نه یاراى ایست
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت *** مرا بین که از پاى تا سر بسوخت
تو بگریزى از پیش یک شعله خام *** من استاده ام تا بسوزم تمام
نرفته ز شب همچنان بهره اى *** که ناگه بکشتش پرى چهره اى
همى گفت و مى رفت دودش به سر *** که اینست پایان عشق اى پسر
اگر عاشقى خواهى آموختن *** به کشتن فرج یابى از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست *** قُلِ الْحَمْدُللهِ که مقبول اوست
اگر عاشقى سر مشوى از مرض *** چو سعدى فرو شوى دست از غرض
فدایى ندارد ز مقصود چنگ *** اگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار *** اگر مى روى تن به طوفان سپار
در هر صورت ساعات پرقیمت روز را با توجّه به حضرت حق و یاد قیامت و اینکه فرشتگان ور حفظ عمل تمام حرکات انسان را به دستور خداوند مى نویسند و ثبت و ضبط مى کنند، و با عمل صالح اداى واجبات و کسب حلال و رفع حاجت حاجتمندان و نیاز نیازداران، قدردانى کنید تا به سعادت ابدى نایل گشته و از حسرت و پشیمانى غیر قابل جبران در امان مانده، به لطف و عنایت و رحمت واسعه حضرت محبوب به بهشت عنبر سرشت، و رضوان الله اکبر، و همنشینى با انبیا و شهدا و صدّیقین و صالحین برسید.
فِى النَّبَوِىِّ الْمَشْهُورِ: حاسِبُوا أنْفُسَکمْ قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا، وَ زِنُوا قَبْلَ أنْ تُوزَنُوا، وَ تَجَهَّزُ لِلْعَرْضِ الأْکبَرِ.(۱)
این حدیث در کتب حدیث پیامبر رحمت، خطاب به امّت، روایت شده:
خودتان به حساب خود برسید قبل از اینکه در دادگاههاى قیامت به حسابتان برسند. و خویش را وزن کنید تا معلوم شود چه اندازه بار معنوى دارید، قبل از اینکه شما را با میزانهاى قیامت وزن نمایند. و براى برخورد به عرض اکبر و قیامت کبرى خود را آماه کنید.
از وجود مقدس حضرت امام کاظم((علیه السلام)) روایت شده:
لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسَبْ نَفْسَهُ فى کلِّ یوْم، فَإنْ عَمِلَ حناً اِزْدادَ اللهَ شُکراً، وَ اِنْ عَمِلَ سَیئاً اِسْتَغْفرَاللهَ وَ تابَ إلَیهِ.(۲)
از ما نیست آن که در هر روز به محاسبه خود برنخیزد; اگر نیکى انجام داده به شکر حق بیفزاید، و اگر بدى انجام داده استغفار کند و از عمل زشتش بازگردد.
عَنِ الْحسنِ بْنَ عَلَىٍّ((علیه السلام)) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): لایکونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتّى یحاسِبَ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّریک شَریکهُ، وَ السَّیدِ عَبْدَهُ...(۳)
امام حسن مجتبى((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى فرماید: بنده، مؤمن نیست مگر آنکه از خودش حساب بکشد سختتر از شریک از شریکش و مولا از عبدش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "محاسبة النفس" سید ابن طاوس، ص۱۳ ۱۴.
۲. "محاسبة النفس" سید ابن طاوس، ص۱۳ ۱۴.
۳. "محاسبة النفس" سید ابن طاوس، ص۱۳ ۱۴.
عَنِ الصّادِقِ((علیه السلام)) عَنْ أبیهِ قالَ: ما مِنْ یوم یأْتى عَلَى ابْنِ آدَمَ إلاّ قالَ ذلِک الْیوْمُ: یابْنَ آدَمَ، أنَا یوْمٌ جَدیدٌ وَ أنَا عَلَیک شَهیدٌ، فَافْعَلْ بى خَیراً، وَاعْمَلْ فِىَّ خَیراً أسْهُلْ لَک فى یوْمِ الْقیامَةِ، فَاِنَّک لَنْ تَرانى بَعْدَها اَبَداً:(۱)
امام صادق((علیه السلام)) از پدر بزرگوارش حضرت باقر((علیه السلام)) نقل مى کند: هیچ روزى بر فرزند آدم نمى رسد مگر آنکه آن روز به انسان مى گوید: اى آدمیزاده، من روز جدیدى هستم و از جانب خدا بر تمام برنامه هاى تو شاهدم، با من به نیکى برخورد کن و ساعات مرا به عمل خیر بگذاران، تا در محاسبات قیامت بر تو آسان باشم. به حقیقت بدان که پس از این مرا نخواهى دید.
عَنْ عَلِىِّ بْنِ الحُسَینِ((علیهما السلام)) قال: إنَّ الْمَلَک الْمُوَکلَ بِالْعَبْدِ یکتُبُ فى صَحیفَةِ اَعْمالِهِ، فَاعْمَلُوا بِأوَّلِها وَ آخِرِها خَیراً یغْفَرْلَکمْ ما بَینَ ذلِک:(۲)
حضرت علىّ بن الحسین((علیهما السلام)) فرمود: فرشته ور به انسان، اعمال را در پرونده مى نویسد، اول و آخر صفحه عمل را به خیر و نیکى بنویسید، ما بین آندو بر شما بخشیده شود.
عَنِ الصّادِقِ((علیه السلام)) قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): طُوبى لِمَنْ وُجِدَ فى صَحیفَةِ عَمَلِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ تَحْتَ کلِّ ذزنْب أسْتَغْفِرُاللهَ:(۳)
امام صادق((علیه السلام)) از رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) روایت مى کند: خوشا به حال کسى که در پرونده عملش در قیامت کنار هر گناهى توبه یافت شود.
امیرالمؤمنین((علیه السلام)) وارد بازار بصره شد، مشاهده نمود مردم عجیب سرگرم تجارت و داد و ستد هستند، گریه سختى کرد و فرمود:
یا عَبیدَ الدُّنیا وَ عُمّالَ أهْلِها، إذا کنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحْلِفُونَ، وَ بِاللَّیلِ فى فُرْشِکمْ تُنامُونَ، وَ فى خِلالِ ذلِک عَنِ الآْخِرَةِ تَغْفُلُونَ، فَمَتى تَحْرُزُونَ الزّادَ وَ تَفَکرُونَ فِى الْمَعادِ:(۴)
اى بندگان دنیا و کارگران مادّیگران، شما که روزها سرگرم سوگند خوردنید، و به شب در رختخواب به خواب اندرید، و در بین روز و شب از آخرت غافلید، پس چه وقت زاد و توشه براى آینده تهیه مى کنید و چه زمان به فکر قیامت مى افتید؟
سعى کنیم دنیاى ما دنیاى مبغوض حق نشود، که چنین دنیایى انسان را به هلاکت ابدى وشقاوت دائمى و سرمدى دچار مى کند. ما مى توانیم از دنیاى خود بر اساس دستورات حضرت حق مزرعه آخرت بسازیم.
اگر برنامه هاى باطنى و ظاهرى ما هماهنگ با حقایق ملکوتیه و واقعیات الهیه باشد، دنیاى ما مزرعه آخرت، ورنه دنیاى ما مسیرى به سوى سجّین و جهنّم است.
محمد بن مسلم بن شهاب مى گوید: از حضرت علىّ بن الحسین((علیهما السلام)) سؤال شد: چه عملى نزد خداوند افضل است؟ فرمود: بعد از معرفت خدا و رسول، برنامه اى بالاتر از بغض دنیاى مذموم و زندگى غلط نیست، که براى این بغض جهات کثیره اى از صفات حسنه و اعمال صالحه هست.
براى معاصى شعبه هاى زیادى هست. اول چیزى که به آن معصیت خدا شد کبر از پذیرش حق بود و آن معصیتى بود که ابلیس دچار آن شد، از قبول حق ابا کرد و استکبار بخرج داد و از کافران شد. و حرص بود که آدم و حوّا دچارش شدند، چنانکه در قرآن مجید فرموده:
«کلا مِنْ حَیثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونا مِنَ الظّالِمینَ».(۵)
چیزى که به آن نیاز نداشتند در حالى که از آن نهى شده بودند به طرفش رفتند، و این صفت به فرزندانشان منتقل شد به نحوى که اکثر چیزى که مردم به دنبال آن مى روند به آن حاجت ندارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "محاسبة النفس" ص۱۴.
۲. "محاسبة النفس" ص۱۴.
۳. "محاسبة النفس" ص۱۴.
۴. "أمالى" شیخ مفید، ص۱۱۹.
۵. اعراف، ۱۹.
سپس حسد بود و آن گناهى بود که فرزند آدم دچارش شد و به سبب آن برادرش را به قتل رساند.
از اینهاست که عشق شدید به زن و دنیا و ریاست و راحت و عافیت و اضافه سخن گفتن و برترى جویى و ثروت پدید مى آید.
تمام این خصال ناپسند در عشق غلط به دنیا جمع است. انبیاء و علما بعد از شناختى که از این واقعیات داشتند فرمودند:
حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلِّ خَطیئَة. وَ الدُّنْیا دُنْباءان: دُنْیا بَلاغ وَ دُنْیا مَلْعُونَةٌ:(۱)
عشق مفرط به دنیا رأس هر گناهى است. و دنیا دو دنیاست: دنیایى که انسان را به کمال و رشد و حقیقت مى رساند، و دنیایى که آدمى را از تمام واقعیات محروم مى نماید.
حضرت باقر((علیه السلام)) از امام سجّاد حضرت زین العابدین درباره برخورد صحیح اولیاء الهى به دنیا روایت مى کند:
"بدانید که دنیابه شما پشت کرده، و آخرت به شما روى آورده; براى هر یک از این دو فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید، و از اینکه فرزند دنیا قرار گیرید بپرهیزید.
بیایید نسبت به دنیایى که حجاب بین شما و خداست بى رغبت گردید، و به آخرت میل پیدا کنید.
بى رغبتان، زمین را بساط زندگى قرار داده، و خاک را فرش خود نموده، و آب را غذاى پاکیزه خود انتخاب کرده اند. آنچنان از دنیا بریده اند که گویى در آن نیستند.
آگاه باشید، مشتاق به بهشت خالى از شهوات است، و بیمناک از جهنّم بریده از محرّمات.
آن که زاهد است سختیها بر او آسان است. خدا را بندگانى است داراى بصیرتى بالا; همچون آنانند که اهل بهشت را در بهشت جاودانه مى بینند، و همچون که اهل جهنم را در عذاب همیشگى ملاحظه مى کنند. همه مردم از شرّ آنان درامانند، و ایشان را قلبى محزون، و نفسى عفیف، و حاجاتى خفیف است.
ایام دنیا را که ایام کمى است در برابر عبادت و مصیبت و معصیت صبر مى کنند و از این راه به راحت جاوید که در آخرت میسّر است مى رسند.
به هنگام شب براى عبادت بر پا مى ایستند در حالى که اشک دیدگانشان بر صورت جارى است، براى آزادى از عذاب فردا به درگاه حضرت ربّ الارباب به تضرّع و زارى اند.
به هنگام روز در بردبارى، در بصیرت، در نیکوکارى و در پرهیزکارى بسر مى برند.
از خوفى که در عبادت از عظمت محبوب و عذاب قیامت دارند بدنشان فوق العاده نحیف و لاغز است، هر کس به آنان بنگرد گوید مریض است، در حالى که مریض نیستند، یا گوید مجنون است، در حالى که جنون ندارد، اینان را از یاد جهنّم و آنچه در اوست امرى عظیم به جان رسیده".(۲)
فیض عاشق، آن سالک عارف، مى فرماید:
ز خود سرى بدر آرم چه خوش بود به خدا *** ز پوست مغز بر آرم چو خوش بود به خدا
فکنده ام دل و جان را به قُلزُم غم عشق *** اگر دُرى به کف آدم چه خوش بود به خدا
کنم ز خویش تهى خویش را ز خود بِرَهَم *** ز غم دمار برآرم چه خوش بود به خدا
زدیم از رخ جان زنگ نقش هر دو جهان *** که رو به روى تو آرم چه خوش بود به خدا
کنم ز صورت هر چیز رو به معنىِ آن *** عدد دگر نشمارم چه خوش بود به خدا
به نور عشق کنم روشن آینه رخ جان *** مقابل تو بدارم چه خوش بود به خدا
ز پاى تا سر من گر تمام دیده شود *** به حسن دوست گمارم چه خوش بود به خدا
بر آن خیال کنم وقف، دیده و دل و جان *** بجز تو یاد نیارم چه خوش بود به خدا
درون خانه دل روبم از غبار سوا *** بجز تو کس نگذارم چه خوش بود به خدا
بدر که رحم کنى بر دل شکسته من *** بسورز سینه به زارم چه خوش بود به خدا
نَهَم جبین مذلّت به خاک درگه دوست *** ز دیده اشک ببارم چه خوش بود به خدا
براى سوختن فیض آتش غم عشق *** ز جان خویش برآرم چه خوش بود به خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. "محجّة البیضاء"، ج۵، ص۳۶۵.
۲. "محجّة البیضاء"، ج۵، ص۳۶۴ و "اصول کافى" ج۲، ص۱۳۱.
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِی کلِّ سَاعَة مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِک وَ نَصِیباً مِنْ شُکرِک وَ شَاهِدَ صِدْق مِنْ مَلاَئِکتِک»:
"الهى در هر ساعتى از ساعتهاى این روز سود و بهره اى از بندگانت، و منفعتى از شکرگزارى به درگاهت، و گواه راستى از فرشتگانت براى ما مقرّر فرما".
سه حقیقت مهم:
۱- برخورد با عباد صالح حق، و نَفَس و گفتار و اخلاقشان سراسر درس، و موجب نورانیت و روشنایى قلب، و حیات دل و رشد روح است.
۲- اداى شکر نعمتهاى باطنى و ظاهرى و توفیقاتى که در همه امور نصیب انسان مى گردد، و خلاصه هر نعمتى را در همان راهى که حضرت محبوب دستور خرجش را داده خرج کردن.
۳- با انجام عبادات و طاعات و هر عمل خیر و تقوا و پرهیزکارى و دورى از حرام و معصیت، فرشتگان نویسنده را شاهد صادق بر خود قرار دادن. اینها همه حظّ و نصیبى است که به حقیقت، این سه حقیقت، خیر دنیا و آخرت سعادت امروز و فرداى انسان را تأمین مى نماید.
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم و هذا یوم حادث جدید، و هو علینا شاهد عتید».
«عتید» -به تاء مثناه از فوق- به معنى حاضر و مهیاست. قال فى الصحاح:
العتید: الحاضر المهیا.
یعنى: بار خدایا، این روزى است حادث که نبود و پیدا شد نو و تازه، و او بر ما گواهى است حاضر و مهیا.
و شیخ ابوجعفر طوسى در کتاب امالى خود روایت کرده از حضرت صادق علیه السلام که:
«ما من یوم یمر على ابن آدم الا قال له ذلک الیوم: یا ابن آدم، انا یوم جدید و انا علیک شهید. فقل فى خیرا اشهد لک یوم القیامه. فانک لن ترانى بعد هذا ابدا».
یعنى: هیچ روزى نمى گذرد بر فرزند آدم، مگر آنکه آن روز بگوید مر او را که: اى فرزند آدم، من روزى تازه ام و بر تو گواهم. پس بگو در این روز خیر تا گواهى دهم از براى تو در روز قیامت. چرا که دیگر مرا نخواهى دید بعد از این هرگز.
«ان احسنا ودعنا بحمد و ان اسانا فارقنا بذم».
«احسنا» فعل ماض من باب الافعال.
«ودع» -بتشدید الدال- من التودیع عند الرحیل. و الاسم: الوداع- بفتح الواو.
یعنى خیر باد که در وقت رفتن گوید مسافر.
معنى کلام این است که: اگر نیکویى کنیم در این روز، وداع کند ما را به نیکویى و ستایش کردن. و اگر بدى کنیم، جدا شود از ما به نکوهش و مذمت کردن.
«اللهم صل على محمد و آله. و ارزقنا حسن مصاحبته و اعصمنا من سوء مفارقته بارتکاب جریره او اقتراف صغیره او کبیره».
الجریره- بالجیم و الراء-: الجنایه. و منه: ضمان الجریره. و المراد بها هنا الخطیئه.
و الاقتراف: الاکتساب. و منه قوله تعالى: (و لیقترفوا ما هم مقترفون)، اى: یکتسبوا.
یعنى: بار خدایا، رحمت کن بر محمد و آل او. و روزى کن ما را همصحبتى نیکو با این روز، و نگاه دار ما را از جدایى بد او از ارتکاب گناهى یا اکتساب گناهى خرد یا بزرگ.
«و اجزل لنا فیه من الحسنات و اخلنا فیه من السیئات».
اجزل:، اى: اکثر.
و اخلنا، اى: اجعلنا خالین منها.
یعنى: بسیار ساز از براى ما در این روز از نیکوییها، و خالى گردان ما را در این روز از بدیها.
«و املا لنا ما بین طرفیه حمدا و شکرا و اجرا و ذخرا و فضلا و احسانا».
الملا: ضد الخلا. و الاجر: الثواب.
یعنى: پرساز از براى ما میان هر دو طرف روز- که صبح و شام بوده باشد- از حمد و شکرگزارى جناب پروردگار و ثواب و ذخیره- یعنى چیزى که براى روز واپسین که روز قیامت است به کار آید- و از فضل و نیکویى.
«اللهم صل على محمد و آله. و یسر على الکرام الکاتبین موونتنا. و املا لنا من حسناتنا صحائفنا. و لا تخزنا عندهم بسوء اعمالنا».
الموونه: قیل: من مان یمون. لان معنى مانه قام بموونته. فعلى هذا اصله: موونه- على فعوله- قلبت الواو الاولى همزه. لان الواو المضمومه المتوسطه تقلب همزه، نحو ادور. و یجوز ان یقرا بالهمزه على ما ذکر فى الصحاح. قال فى الصحاح. قال فى الصحاح: الموونه تهمز و لا تهمز. و هو ان الموونه فعوله بمعنى الثقل من: مانت القوم، اذا احتملت موونتهم. و قیل: من الاون و هو الثقل، لکون الموونه مستلزمه للثقل. و الاصل: ماونه، نقلت حرکه الواو الى الهمزه فصار موونه. و وزنها على هذا مفعله. ذکر فى الصحاح ان من جعله من الاون فالاون: العدل، و احد جانبى الخرج، لانه ثقل على الانسان. تقول: خرج ذو اونین، و هما کالعدلین. و قال الفراء: من الاین، و هو التعب و الشده. و الاصل: ماینه، نقلت حرکه الیاء الى الهمزه فصار موینه، ثم قلبت الیاء واوا لسکونها و انضمام ما قبلها، فصار موونه. و وزنها على هذا ایضا مفعله.
و خزى- بالکسر- خزیا، اى: ذل وهان. و قال ابن السکیت: وقع فى بلیه. و اخزاه الله.
(یعنى:) بار خدایا، رحمت فرست بر محمد و آل او. و آسان گردان بر فرشتگانى که ایشان را کرام الکاتبین گویند- چنانچه سابقا در طى دعاى ثالث شرح کرده شد و نویسندگان روزنامجاتند از تقسیم ارزاق و غیر آن مایحتاج ما را- و پرگردان از براى ما از نیکوییهاى ما نامه هاى اعمال ما را. و خوار و رسوا مگردان ما را نزد ایشان به بدکردارى ما.
«اللهم اجعل لنا فى کل ساعه من ساعاته حظا من عبادتک و نصیبا من شکرک و شاهد صدق من ملائکتک».
الحظ: النصیب و الجد.
یعنى: بار خدایا، بگردان از براى ما در هر ساعتى از ساعات این روز بهره اى و نصیبى از عبادت خود و نصیبى از شکرگزارى خود و گواهى راست از فرشتگان خود. چه، در حدیث وارد است که:
«ینشر للعبد لساعات الیوم و اللیله اربع و عشرون خزانه. فیفتح له منها خزانه فیراها مملوه نورا من حسناته التى عملها فى تلک الساعه، فیناله من الفرح و السرور و الاستبشار ما لو وزع على اهل النار، لاشغلهم ذلک عن الاحساس بالمها.
و یفتح له خزانه اخرى فیراها مظلمه یفوح نتنها و یتغشاه ظلامها- و هى الساعه التى عصى الله تعالى فیها- فیناله من الهول و الفزع ما لو قسم على اهل الجنه لنغص علیهم نعیمها.
و یفتح له خزانه اخرى فیراها فارغه لیس فیها شىء- و هى الساعه التى نام فیها و اشتغل بشىء من مباحات الدنیا- فیتحسر على خلوها و یندم على ما فاته من الربح العظیم الذى کان قادرا على تحصیله فى تلک الساعه. و هکذا یعرض علیه خزائن اوقاته فى طول عمره».
ترجمه ى این حدیث شریف آنکه:
«مى گشایند از براى هر بنده اى به ازاى بیست و چهار ساعت شبانه روز بیست و چهار خزانه که عمل هر ساعتى از ساعات بیست و چهارگانه در آن مخزون است به امر الهى. چون روز قیامت در رسد، یک یک خزانه را بر او عرض کنند و بر روى او بگشایند.
پس چون خزانه اى را بگشایند که تعلق به ساعتى داشته است که در آن عمل نیکو کرده، خزانه را به نظر او درآورند مملو از نور رحمت الهى، پس او را از مشاهده ى آن، فرح و سرورى دست دهد که اگر آن را بر اهل دوزخ تقسیم نمایند، جمیع دوزخیان از کثرت لذتى که ایشان را از آن حاصل شود، احساس الم عذاب و آتش دوزخ ننمایند.
و چون خزانه اى را بگشایند که به ساعتى تعلق داشته که در آن ساعت اعمال ناشایسته نموده، به مرتبه اى تاریک و هولناک و متعفن به نظر او درآید که اگر هول و فزعى که از مشاهده ى آن او را روى نماید، بر اهل بهشت تقسیم شود، جمیع نعمتها و عیشهاى بهشت برایشان منغص شده، از لذت آن محروم مانند.
و چون خزانه اى را در نظر او آورند که تعلق به ساعتى داشته است که آن را به بطالت و بیکارى گذرانیده، یا در خواب به سر برده، یا در افعال مباحه که رجحان اخروى نداشته صرف نموده، آن را خالى یابد از همه ى خیر، پس حسرت و ندامت تمام او را دست دهد که چرا با وجود مهلت اجل و قدرت بر حسنات، این اعمال از او سر زده. و همچنین یک یک از این خزائن ساعات هر روز عمر او را بر او عرض مى کنند و این حالات را مشاهده مى نماید».
پس جهد باید کرد که خزائن ساعات را مملو از حسنات سازند تا به انوار آن از ظلمات قیامت ایمن گردند. و چنان نباید کرد که به واسطه ى کاهلى و میل به استراحت و فراغت خاطر، چنان شود که چون به نظر آورند، همه را خالى یابند و بر حسرت و ندامت بر آن فایده مترتب نباشد و حال او مثل حال بازرگانى باشد که بر سوداى از دست رفته تاسف داشته باشد و همیشه بر سودى که از آن متصور بوده حسرت مى برده باشد و نفعى بر آن مترتب نشود، چه جاى آنکه به نحوى بوده باشد که چون در آن را بر روى او بگشایند، از هول و ظلمت و تعفن آن نتواند قرار گرفت و همیشه در عذاب باشد- اعاذنا الله منه!
شرح صحیفه (مدرسی)
اللغه:
عتید: حاضر،
تودیع: وداع کردن در مقام رحیل.
شرح:
یعنى این روز روز تازه است و آن بر ما شهادت مى دهد اگر خوبى نمودیم ما در او وداع نماید به خیر و خوبى ما را و اگر بدى نمودیم در او جدائى نماید ما را بذم و بدگوئى.
تنبیه:
این عبارت و امثال او از روایات متکثره دلالت کند بر تجسم اعمال، بعضى چنان اعتقاد دارند که امثال اینها از قبیل کنایه و استعارات و تخییل و تمثیلات واقعیتى از جهت اینها نیست مرحوم مجلسى (ره) بر آن است که اعمال انسان در این عالم از خیریت و شریت به ازاء آنها در نشاه آخرت صورى حسنه و قبیحه خلقت کنند مرحوم سید نعمت الله فرمود: که نفس اعمال مجسم شود و این اقرب به صواب است در اخبار شواهد از براى او هست اگر چه قول مجلسى مرحوم هم خالى از قوت نیست از کوزه همان برون تراود که در او است.
اللغه:
جر جریره: اى جنى جنایه.
اقتراف: باقاف اى الاکتساب،
اجزل: اى اکثر.
شرح:
یعنى اى خداى من رحمت بفرست تو بر محمد و آل او و روزى بفرما تو ما را نیکوئى مصاحبت با او، حفظ کن و مانع شو تو ما را از بدى جدائى او به سبب مرتکب شدن جنایت یا کسب نمودن صغیره یا کبیره، و بسیار نما تو از براى ما در آن روز از حسنات یعنى توفیق زیادتى عمل و خالى نمائى تو در آن روز از براى ما از سیئات و مملو نمائى تو از براى ما بین دو طرف آن روز حمد را و شکر را و اجر را و ذخر را و فضل را و احسان را.
اللغه:
مونه: فعوله از اون یا ازمان به معنى ثقل و مشقت.
خزى: رسوائى.
یعنى: اى خداى من سهل نما تو بر کرام الکاتبین ثقل و مشقت ما را و مملو نما تو از براى ما از حسنات ما صحیفهاى ما را و رسوا نکن ما را در نزد ایشان به سبب بدى اعمال ما اى خداى من بگردان از براى ما در هر ساعتى از ساعات او نصیبى از عبادت تو و نصیبى از شکر تو و شاهد راست گوئى از ملائکه ى تو.
ختام:
ظاهر آنست که ملائکه ى کتاب در وقت نوشتن اعمال سوء متنفر و مشمئز شوند و مثل این اعمال صعود دهند کلفت هست بر ایشان و لذا عرض کنند که آسان نما.
شیخ در حاشیه ى مفتاح الفلاح مى فرمایند: تیسر مونه بر کرام الکاتبین کنایه است از طلب عصمت از زیادتى کلام و مشغول شدن به چیزى که نفع به او ندارد از جهت دنیا و آخرت بر کرام الکاتبین تخفیف حاصل شود به قلت نوشتن از اقوال و افعال.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
و سرانجام اشاره کرده است که هر روز که بر انسان مى گذرد وظیفه ى خاصى دارد مى گوید: (امروز روزى است نوین و جدید بر ما شاهدى است آماده، اگر کار نیک کنیم ما را با حمد و ستایش وداع مى کند و اگر بدى انجام دهیم با نکوهش و مذمت از ما جدا مى شود) (و هذا یوم حادث جدید، و هو علینا شاهد عتید، ان احسنا ودعنا بحمد و ان اسانا فارقنا بذم).
در سومین فراز پس از بیان نعمت شب و روز و منافع آنها و مملوکیت انسان و همه ى موجودات، امام از خداوند درخواستهایى دارد. نخست عرض مى کند: (بار پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست و حسن مصاحبت با آن (روز) را روزى ما فرما)، (اللهم صل على محمد و آله، و ارزقنا حسن مصاحبته).
مى افزاید (و ما را از سوء مفارقت با آن در اثر ارتکاب نافرمانى، گناهان بزرگ و یا کوچک حفظ فرما) (و اعصمنا من سوء مفارقته بارتکاب جریره، او اقتراف صغیره او کبیره).
و در این (روز بهره ى ما را از حسنات، فراوان و از سیئات، خالى فرما) (و اجزل لنا فیه من الحسنات، و اخلنا فیه من السیئات).
(و سراسر روز را از حمد و شکر و اجر و ذخیره و فضل و احسان براى ما مملو و پر ساز) (و املالنا ما بین طرفیه حمدا و شکرا و اجرا و ذخرا و فضلا و احسانا).
از این نظر که تلاشهاى شبانه روزى ما همه زیر نظر فرشتگان کاتب اعمال است عرض مى کند: (بار خداوندا زحمات ما را بر فرشتگان گرامى کاتب اعمال آسان ساز) (اللهم یسر على الکرام الکاتبین موونتنا).
(و نامه هاى اعمال ما را از حسناتمان پر فرما) (و املا لنا من حسناتنا صحائفنا).
و چون اعمال بد موجب شرمندگى مى شود مى گوید: (و در پیشگاه آنها ما را در اثر اعمال بدمان رسوا مساز) (و لا تخزنا عندهم بسوء اعمالنا).
در چهارمین فراز، امام علیه السلام به درخواستهاى خود ادامه مى دهد نخست عرض مى کند: (بار خداوندا در هر ساعتى از ساعات آن بهره اى از بندگان صالحت و سهمى از شکرت و گواه صادقى از فرشتگانت براى ما مقرر دار) (اللهم اجعل لنا فى کل ساعه من ساعاته حظا من عبادک، و نصیبا من شکرک، و شاهد صدق من ملائکتک).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۲، ص:۲۴۹-۲۲۸
وَ هَذا یومٌ حادِثٌ جَدیدٌ وَ هُوَ عَلَینا شاهِدٌ عَتیدٌ.
الیوم فى اللغه: عباره عن الزمن الذى یقع ما بین طلوع الشمس الى غروبها، و فى الشرع عباره عما یقع بین طلوع الفجر الى غروب الشمس، و فى عرف المنجمین: عباره عن مفارقه الشمس دائره نصف النهار الى عودها الیها بحرکه الکل.
و حدث الشىء حدوثا- من باب قعد-: وجد بعد عدمه.
و شهد على الشىء: اطلع علیه و عاینه، فهو شاهد و شهید.
و شهد علیه بکذا: اخبر بما اطلع علیه منه، و منه قوله تعالى: «یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون».
و کثیرا ما یحذف متعلق الشهاده، اعنى الاخبار بما قد شوهد، فیقال: شهد فلان على فلان، اى: اخبر بما شاهده منه، فهو شاهد علیه و شهید ایضا، و منه قوله تعالى: «و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا»، و یمکن ان یکون هذا المعنى هو المراد هنا.
و فى معناه ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: «مامن یوم یاتى على ابن آدم الا قال له ذلک الیوم: یابن آدم انا یوم جدید، و انا علیک شهید، فقل فى خیرا، و اعمل فى خیرا، اشهد لک یوم القیامه، فانک لن ترانى بعدها ابدا». قال بعض العلماء: هذا القول بلسان الحال، و ینبغى للمومن ان یسمعه باذن قلبه و یعمل بمقتضاه.
قلت: و هذه الشهاده ایضا بلسان الحال و النطق به، فان الیوم لما کان ظرفا لمباشره الفعل کان حضور ذلک الیوم و ما صدر فیه فى علم الله تعالى بمنزله الشهاده بین یدیه و آکد فى الدلاله.
و العتید: فعیل بمعنى فاعل، من عتد الشىء، کعظم، عتادا بالفتح بمعنى: حضر. فهو عتد بفتحتین و عتید. و یتعدى بالهمزه و التضعیف، فیقال: اعتده صاحبه و عتده، اذا اعده و هیاه، فهو معتد، و منه قوله تعالى: «انا اعتدنا للظالمین نارا».
احسن: فعل الحسن، کما یقال: اجاد اذا فعل الجید.
و اساء: فعل سوء.
و ودع المسافر الناس تودیعا: خلفهم خافضین فى دعه و هم یودعونه اذا سافر، تفاولا بالدعه التى یصیر الیها اذا قفل. و الاسم الوداع بالفتح. فهو على هذا ماخوذ من الدعه بمعنى الخفض و السعه فى العیش. و قیل ماخوذ من الودع بمعنى الترک، و وجهه ظاهر.
و الباء من قوله: «بحمد» و «بذم» للملابسه، اى: ودعنا ملتبسا بحمد و فارقنا ملتبسا بذم.
و اسناد التودیع و المفارقه للیوم مجاز عقلى، و لک جعله من باب الاستعاره المکنیه التخییلیه، او من باب الاستعاره التمثیلیه، بان یعتبر تشبیه التلبس الغیر الفاعلى بالتلبس الفاعلى، و یستعمل فیه اللفظ الموضوع لافاده التلبس الفاعلى، کما فى: «اراک تقدم رجلا و توخر اخرى». و یمکن ان یکون ذلک على وجه التقدیر، اى: لو کان الیوم عاقلا ثم اراد الذهاب عنا لکان ان احسنا مودعا لنا بحمد، و ان اسانا مفارقا لنا بذم. و انما جىء بلفظ الواقع لان الواقع ابلغ من المقدر.
رزقه الله، رزقا بالفتح: اعطاه و وهبه، اى: وهب لنا حسن مصاحبته.
و المصاحبه: مفاعله من الصحبه بمعنى المعاشره. و تطلق على مطلق الملازمه. قال ابنفارس: کل شىء لازم شیئا فقد اصطحیه.
و حسن مصاحبته: کنایه عن الکون فیه بالطاعات، و اجتناب المعاصى، و السلامه فیه من الافات الدینیه و الدنیویه.
و عصمه الله من المکروه یعصمه- من باب ضرب-: حفظه و وقاه.
اى: احفظنا وقنا من سوء مفارقته بحسم اسباب المعاصى و عدم الاعداد لها، اذ کان ارتکابها هو الموجب لسوء مفارقته، کما اشار الیه علیه السلام بقوله.
الباء: للسببیه، متعلقه بسوء مفارقته.
و ارتکاب الذنب و اقترافه بمعنى، اى: اکتسابه.
و الجریره: ما یجره الانسان من ذنب. فعیله بمعنى مفعوله.
و الصغیره و الکبیره: من الصفات الغالبه. قیل: الصغیره هى الزله التى لا تکسب النفس هیئه ردیه باقیه، بل حاله یسرع زوالها، و الکبیره بخلافها.
و قد اختلفت اقوال الاکابر فى تحقیق الکبائر، فروى ثقه الاسلام فى الکافى باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام، قال: «الکبائر: التى اوجب الله عز و جل علیها النار».
و قال قوم: هى کل ذنب رتب علیه الشارع حدا، او صرح فیه بالوعید.
و قیل: هى کل معصیه یلحق صاحبها الوعید الشدید بنص من کتاب او سنه.
و قال بعضهم: هى کل جریره توذن بقله اکتراث صاحبها بالدین.
و قالت طائفه: کل ذنب علمت حرمته بدلیل قاطع.
و عن ابن مسعود انه قال: اقراوا من اول سوره النساء الى قوله تعالى: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» فکلما نهى عنه فى هذه السوره الى هذه الایه فهو کبیره.
و ضعف بانه تعالى ذکر الکبائر فى سائر السور، فلا وجه للتخصیص.
و قال جماعه: هى الذنوب التى نص علیها النبى صلى الله علیه و آله باعیانها، فقال: «اجتنبوا السبع الموبقات: الشرک بالله، و السحر، و قتل النفس التى حرم الله الا بالحق، و اکل الربا، و اکل مال الیتیم، و التولى یوم الزحف، و قذف المحصنات الغافلات المومنات».
و ضعف بانه ذکر عند ابن عباس انها سبعه فقال: هى الى السبعین، و فى روایه الى السبعمائه اقرب منها الى السبع.
و فى روایه عن الرضا علیه السلام: انها السبع المذکوره، و الیاس من روح
الله، و الامن من مکر الله، و عقوق الوالدین، و الزنا، و الیمین الغموس، و الغلول، و منع الزکاه المفروضه، و شهاده الزور، و کتمان الشهاده، و شرب الخمر، و ترک الصلاه متعمدا او شىء مما فرض الله عز و جل، و نقض العهد، و قطیعه الرحم.
و زاد بعضهم اللواط، و الغیبه، و استحلال الکعبه، و التعرب بعد الهجره.
و زاد بعض اکل المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به من غیر ضروره، و السحت، و القمار، و البخس فى الکیل و الوزن، و معاونه الظالمین، و حبس الحقوق من غیر عسر، و السعایه الى الظالم، و تاخیر الحج عن عام الوجوب اختیارا، و الظهار، و الاسراف، و التبذیر، و الخیانه، و الاشتغال بالملاهى، و الاصرار على الذنوب، و الرشوه، و المحاربه بقطع الطریق، و القیاده، و الدیاثه، و النمیمه، و الغصب، و الکذب- خصوصا على رسول الله صلى الله علیه و آله-، و ضرب المسلم بغیر حق، و تاخیر الصلاه عن وقتها.
و قال قوم: جمیع الذنوب و المعاصى کبائر. قال الشیخ امین الاسلام الطبرسى فى تفسیریه الکبیر و الصغیر: و الى هذا ذهب اصحابنا رضوان الله علیهم، فانهم قالوا: المعاصى کلها کبائر من حیث کانت قبائح، لکن بعضها اکبر من بعض، و لیس فى الذنوب صغیر، و انما یکون صغیرا بالاضافه الى ما هو منه اکبر، و یستحق علیه العقاب اکثر. انتهى کلامه.
و لا یخفى انه مشعر بان هذا القول متفق علیه بین الامامیه. لکن قال شیخنا الشهید الثانى قدس سره فى شرح الشرائع: اختلف الاصحاب و غیرهم فى ان الذنوب هل هى کلها کبائر؟ ام تنقسم الى کبائر و صغائر؟ فذهب جماعه منهم المفید و ابن البراج و ابو الصلاح و ابن ادریس و الطبرسى الى الاول، نظرا الى اشتراکها فى مخالفه امره و نهیه تعالى، و جعلوا الوصف بالکبر و الصغر اضافیا، فالقبله المحرمه صغیره بالنسبه الى الزنا و کبیره بالنسبه الى النظر، و کذلک غصب الدرهم کبیره بالنسبه الى غصب اللقمه و صغیره بالاضافه الى غصب الدینار، و هکذا.
و ذهب المصنف و اکثر المتاخرین الى الثانى، عملا بظاهر قوله تعالى: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»، دل بمفهومه على ان اجتناب بعض الذنوب- و هى الکبائر- یکفر السیئات، و هو یقتضى کونها غیر کبائر، و قال تعالى: «الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش»، مدحهم على اجتناب الکبائر من غیر ان یضائقهم فى الصغائر، و فى الحدیث: ان الاعمال الصالحه تکفر الصغائر. اذا تقرر ذلک فعلى القول الاول یقدح فى العداله مواقعه اى معصیه کانت، و لا یخفى ما فى هذا من الحرج و الضیق، لان غیر المعصوم لا ینفک عن ذلک، و قد قال تعالى: «ما جعل علیکم فى الدین من حرج». و اجاب ابن ادریس: بان الحرج ینتفى بالتوبه، و اجیب: بان التوبه تسقط الکبائر و الصغائر، و لا یکفى فى الحکم بالتوبه مطلق الاستغفار و اظهار الندم حتى یعلم من حاله ذلک، و هذا قد یودى الى زمان طویل یفوت معه الغرض من الشهاده و نحوها، فیبقى الحرج. و على الثانى: یعتبر اجتناب الکبائر کلها، و عدم الاصرار على الصغائر، فان الاصرار علیها یلحقها بالکبیره، و من ثم ورد: لا صغیره مع الاصرار و لا کبیره مع الاستغفار. و المراد بالاصرار: الاکثار منها، سواء کان من نوع واحد او انواع مختلفه. و قیل: المداومه على نوع واحد منها، و لعل الاصرار یتحقق بکل منها. و فى حکمه العزم على فعلها ثانیا و ان لم یفعل، و اما من فعل الصغیره و لم یخطر على باله بعدها العزم على فعلها و لا التوبه منها فهذا الذى لا یقدح فى العداله، و الا لادى الى ان لا تقبل شهاده احد، و لعل هذا مما تکفره الاعمال الصالحه من الصلاه و الصیام و غیرهما کما جاء فى الخبر. انتهى کلام الشهید طاب ثراه.
تنبیهان:
الاول:
قال بعضهم: ان تکفیر الصغائر باجتناب الکبائر على القول بان کلا منها امور مخصوصه معقول، فما معناه على القول بان الوصف بالکبر و الصغر اضافى؟
و اجیب: بان معناه ان من عن له امران منها، ودعته نفسه الیهما بحیث لا یتمالک، فکفها عن اکبرهما مرتکبا اصغرهما، فانه یکفر عنه ما ارتکبه، لما استحقه من الثواب على اجتناب الاکبر، کمن عن له التقبیل و النظر بشهوه فکف عن التقبیل و ارتکب النظر.
و فیه: انه یلزم منه ان من کف نفسه عن قتل شخص و قطع یده مثلا یکون مرتکبا للصغیره و تکون مکفره، اللهم الا ان یراد بقوله: «مرتکبا اصغرهما» ما لا اصغر منه فى نوعه، و هو فى المثال اقل ما یصدق علیه الضرر. و فیه ما فیه.
الثانى:
قال العلامه البهائى قدس سره فى شرح الاربعین: الظاهر ان قولهم: العدل من یجتنب الکبائر و لا یصر على الصغائر، ینبغى ان یراد به انه اذا عن له امران کف عن الاکبر و لم یصر على الاصغر. و هذا المعنى و ان کان غیر مشهور فیما بینهم، و لا مسطور فى مصنفاتهم، بل المتعارف بینهم خلافه، لکنه هو الذى یقتضیه النظر- بناء على القول بان الذنوب کلها کبائر- فما فى کلام بعض الاعلام بانه یلزمهم ان یکون کل معصیه مخرجه عن العداله محل نظر انتهى.
تذنیب:
قال العلامه النیسابورى فى تفسیره: الحق فى هذه المساله- و علیه الاکثر بعد اثبات تقسیم الذنب الى الصغیر و الکبیر- انه تعالى لم یمیز جمله الکبائر عن جمله الصغائر، لما بین فى قوله تعالى: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیئاتکم» ان اجتناب الکبائر یوجب تکفیر الصغائر. فلو عرف المکلف جمیع الکبائر اجتنبها فقط و اجترا على الاقدام على الصغائر، اما اذا عرف انه لا ذنب الا و یجوز کونه کبیرا، صار هذا المعنى زاجرا له عن الذنوب کلها. و نظیر هذا فى الشرع اخفاء لیله القدر فى لیالى شهر رمضان، و ساعه الاجابه فى ساعات الجمعه، و وقت الموت فى جمله الاوقات، هذا. و لا مانع ان یبین الشارع فى بعض الذنوب انه کبیره، کما روى انه صلى الله علیه و آله و سلم قال: اجتنبوا السبع الموبقات... الى غیر ذلک.
جزل الحطب بالضم جزاله: اذا عظم و غلظ، فهو جزل.
انشد سیبویه:
متى تاتنا تلمم بنا فى دیارنا تجد حطبا جزلا و نارا تاججا
ثم استعیر فى العطاء، فقیل: اجزل له فى العطاء اذا او سعه و اکثر منه، اى: و اکثر لنا فیه من الحسنات.
و الغرض سوال افاضه قوه تستعد بها النفوس و تقوى على الاکثار من کسب الحسنات.
و من: اما زائده، نحو «یغفر لکم من ذنوبکم» على راى الاخفش، او ابتدائیه و المفعول محذوف، و التقدیر: و اجزل لنا فیه العطاء من الحسنات.
و عرفت الحسنه بانها ما تکون متعلق المدح فى العاجل و الثواب فى الاجل، و السیئه خلافها.
و قیل: الحسنه ماندب الیه الشارع، و السیئه ما نهى عنه، و اصلها سیوءه، من ساء یسوء سوا و مساءه، قلبت الواو یاء و ادغمت.
و اخلاه: جعله خالیا، اى: فارغا. اى: اجعلنا فارغین من السیئات بحسم اسبابها و عدم الاعداد لها.
و حاصل ذلک کله سوال التوفیق و الالطاف الداعیه الى کسب الحسنات، و الالطاف الصارفه عن اکتساب السیئات.
و لک حمل کل من الحسنات و السیئات على معناه اللغوى، فتعم الدینیه و الدنیویه.
ملا الاناء ملا- من باب نفع-: انعمه.
و طرف الشىء بالتحریک: جانبه، و المراد بطرفیه: اوله و آخره و هو کنایه عن جمیعه، و الغرض طلب الکثره من الحمد و الشکر و ما بعدهما، بحیث لا یخلو آن من آناء الیوم من شىء من ذلک، حتى لو قدر ان یکون الیوم اناء و الحمد و ما بعده اجساما لبلغت من کثرتها ان تملاه.
و لکل من الحمد و الشکر معنیان لغوى و عرفى، فالحمد لغه: هو الثناء باللسان على الجمیل، سواء تعلق بالفضائل او بالفواضل.
و عرفا: فعل ینبى عن تعظیم المنعم على النعمه باللسان او الجنان او الارکان.
و الشکر لغه: فعل ینبى عن تعظیم المنعم بسبب الانعام من اللسان او الجنان او الارکان.
و عرفا: صرف العبد جمیع ما انعم الله علیه من السمع و البصر و غیرهما الى ما خلقه الله لاجله، فبین الحمد اللغوى و الحمد العرفى عموم و خصوص من وجه، کما ان بین الحمد اللغوى و الشکر اللغوى ایضا کذلک. و بین الحمد العرفى و الشکر العرفى عموم و خصوص مطلقا، کما ان بین الشکر اللغوى و الشکر العرفى ایضا کذلک. و بین الشکر العرفى و الحمد اللغوى عموم و خصوص من وجه. و لا فرق بین الشکر اللغوى و الحمد العرفى، ثم الحمد و الشکر و ان کانا من فعل العبد، لکن التوفیق لهما و الاقدار علیهما من فعله سبحانه، و لذلک سالهما.
و الاجر: الثواب، اجره الله اجرا- من بابى ضرب و قتل-، و آجره بالمد لغه ثالثه: اذا اثابه.
و ذخرته ذخرا- من باب نفع- و الاسم الذخر بالضم: اذا اعددته لوقت الحاجه الیه، و الذخر ما اذخرته ایضا کالذخیره، و هو المراد هنا.
و عنى به الاعمال الصالحه التى تعد لیوم الفاقه الیها، و استعار لها لفظ الذخر باعتبار ان تحصیلها فى الدنیا لغایه الانتفاع بها فى العقبى کالذخیره، و ما احسن ما قال القائل:
و اذ افتقرت الى الذخائر لم تجد ذخرا یکون کصالح الاعمال
و الفضل: الزیاده و الخیر.
و الاحسان لغه: ما ینبغى ان یفعل من الخیر، و فى الشرع: ان تعبد الله کانک تراه، فان لم تکن تراه فانه یراک.
یسر الشىء یسرا- من باب قرب-: سهل فهو یسیر، و یسره الله تیسیرا: سهله.
و الموونه على فعوله بفتح الفاء: الثقل.
و قال الفراء: هى مفعله من الاین و هو التعب و الشده.
قال الخلیل: لو کان مفعله لکان مئینه، مثل معیشه. و یقال: فیها موونه بواوین بلا همز، و مونه بهمزه ساکنه، و مونه بواو من دون همز.
و الکرام الکاتبون: هم الملائکه الذین یحصون اعمال العباد و هم الحافظون، قال تعالى: «و ان علیکم لحافظین کراما کاتبین»، و قد تقدم الکلام على ذلک مبسوطا فى الروضه الثالثه.
قال العلامه البهائى قدس سره فى المفتاح: تیسیر الموونه علیهم کنایه عن طلب العصمه عن اکثار الکلام، و الاشتغال بما لیس فیه نفع دنیوى و لا اخروى، اذ یحصل به التخفیف على الکرام الکاتبین بتقلیل ما یکتبونه من اقوالنا و افعالنا. انتهى.
و فى الحدیث: عجبت لابن آدم و ملکاه على عاتقیه و لسانه قلمهما و ریقه مدادهما کیف یتکلم فیما لا یعنیه.
و نظر بعض السلف الى رجل یفحش، فقال: یا هذا انک تملى على حافظیک کتابا فانظر ماذا تقول.
و سمع بعض الاکابر رجلا یکثر الکلام فیما لا یعنیه، فقال: ان حفظه هذا منه فى موونه.
و قال بعض العلماء: لیس على الکرام الکاتبین فى کتابه الحسنات موونه و کلفه، و انما الکلفه علیهم کتابه السیئات.
و قد ورد فى بعض الاخبار: انهم اذا کتبوا الحسنات صعدوا بها فرحین و عرضوها على ربهم مسرورین، و اذا کتبوا سیئه صعدوا بها و جمین محزونین، فیقول الله عز و جل: ما فعل عبدى؟ فیسکتون، حتى یسالهم ثانیا و ثالثا، فیقولوا: الهنا انت الستار على عبادک، و قد امرت بستر العیوب، فاستر عیوبهم، و انت علام الغیوب. و لهذا یسمون کراما کاتبین.
قوله علیه السلام: «و املا لنا من حسناتنا صحائفنا». الحسنات هنا: ما یتعلق به الثواب و القربه.
و هذه الصحائف: هى صحف الاعمال المشار الیها بقوله تعالى: «و اذا الصحف نشرت».
قال الطبرسى: یعنى صحف الاعمال التى کتبت فیها الملائکه اعمال اهلها من خیر و شر، تنشر لیقراها اصحابها، و لتظهر الاعمال فیجازوا بحسبها.
و عن قتاده: هى صحیفتک یابن آدم، تطوى على عملک حین موتک، ثم تنشر یوم القیامه، فلینظر رجل ما یملى فى صحیفته.
و قال بعض ارباب المعقول: کل ما یدرکه الانسان بحواسه یرتفع منه اثر الى روحه، و یجتمع فى صحیفه ذاته و خزانه مدرکاته، و کذلک کل مثقال ذره من خیر او شر یعمله یرى اثره مکتوبا ثمه، و لا سیما ما رسخت بسببه الهیئات، و تاکدت به الصفات، و صار خلقا و ملکه، فالافاعیل المتکرره و الاعتقادات الراسخه فى النفوس هى بمنزله النقوش الکتابیه فى الالواح، کما قال الله تعالى: «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان»، و هذه الالواح النفسیه یقال لها: صحائف الاعمال، و هو کتاب منطو الیوم عن مشاهده الابصار، و انما ینکشف بالموت عند کشف الغطاء، کما قال الله تعالى: «و اذا الصحف نشرت»، و قال عز و جل: «و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمه کتابا یلقیه منشورا» و قال تعالى: «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون».
قوله علیه السلام: «و لا تخزنا عندهم بسوء اعمالنا» خزى کرضى خزیا بالکسر: وقع فى بلیه و شهره فافتضح بها، و اخزاه الله: فضحه. اى: لا تفضحنا عندهم.
و المراد طلب العصمه عن المعاصى بل عن الهم بها، لانهم یطلعون على ذلک.
کما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن عبدالله بن موسى بن جعفر عن ابیه علیهم السلام قال: سالته عن الملکین هل یعلمان بالذنب اذا اراد العبد ان یعمله او الحسنه؟ فقال: ریح الکنیف و ریح الطیب سواء؟ فقلت: لا، قال: ان العبد اذا هم بالحسنه خرج نفسه طیب الریح، فقال صاحب الیمین لصاحب الشمال: قف، فانه قد هم بالحسنه، فاذا هو عملها کان لسانه قلمه و ریقه مداده فاثبتها له، و اذا هم بالسیئه خرج نفسه منتن الریح، فیقول صاحب الشمال لصاحب الیمین: قف، فانه قد هم بالسیئه، فاذا فعلها کان ریقه مداده و لسانه قلمه فاثبتها علیه.
قال بعض العلماء: انما جعل الریق و اللسان آله لاثبات الحسنه و السیئه، لان بناء الاعمال انما هو على ما عقد علیه فى القلب من التکلم بها، و الیه الاشاره بقوله تعالى: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»، و هذا الریق و اللسان الظاهر صوره لذلک المعنى انتهى.
و فى الحدیث: لیستحى احدکم من ملکیه اللذین معه کما یستحى من رجلین صالحین من جیرانه و هما معه باللیل و النهار.
الساعه: اصلها سوعه بفتح الواو، ثم صارت الفا لا نفتاح ما قبلها، و هى فى اللغه: جزء قلیل من لیل او نهار، و منه قوله تعالى: «لا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون» و هو المراد هنا، اذ المعنى اجعل لنا فى کل جزء من اجزاء هذا الیوم. و فى اصطلاح اهل التنجیم: جزء من اربعه و عشرین جزء من یوم بلیلته، و ذلک انهم قسموا الیوم بلیلته على اربعه و عشرین قسما متساویه، و سموا کل قسم ساعه، و قسموا کل ساعه بستین قسما، و سموا کل قسم دقیقه، و ساعات النهار تزید من وقت انتقال الشمس الى الجدى الى وقت انتقالها الى السرطان، و تنقص فى النصف الاخر، و ساعات اللیل بعکس ذلک، فیکون اطول ایام السنه و اقصر لیالیها وقت انتقال الشمس الى السرطان، و اقصر ایام السنه و اطول لیالیها وقت انتقالها الى الجدى، و یتساویان عند انتقالها الى الحمل و المیزان، و تسمى الساعات المذکوره المستویات، لتساویها فى المقدار ابدا، طال کل من اللیل و النهار ام قصر، لکنها تختلف فى العدد بحسب طول کل منهما و قصره. و قد یقسمون کل یوم و کل لیله باثنى عشر قسما متساویه، و یسمونها الساعات الزمانیات و المعوجه، لعدم تساویها فى المقدار و ان استوت فى العدد، فان مقدار کل ساعه یزید و ینقص بحسب طول کل من اللیل و النهار و قصره، لکنها لا تختلف فى العدد، فهى عکس المستویات.
و قد ورد فى الحدیث: قسمه النهار الى اثنتى عشره ساعه قسمه مخصوصه، و نسبه کل ساعه الى واحد من الائمه الاثنى عشر صلوات الله علیهم و تخصیصها بدعاء یدعى به فیها، و هى مذکوره فى کتب الادعیه لاصحابنا رضوان الله علیهم.
قوله علیه السلام: «حظا من عبادک».
الحظ: النصیب. و قیل: خاص بالنصیب من الخیر و الفضل.
و عبادک- على الروایه المشهوره-: جمع عبد.
قیل: معناه اجعل لنا نصیبا منهم لنستضىء بانوارهم و نقتدى باثارهم.
و یحتمل ان یکون على حذف مضاف، اى: من صفات عبادک الذین وصفتهم بقولک: «و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» الى آخر مانعتهم به.
او عبادک المتصفین بالعبودیه التى لا مقام اشرف منها، اذ هى عباره عن صیروره العبد عبدا خالصا مفتقرا محضا، لم یبق له جهه انانیه، او نظر و التفات الى ما سوى المعبود الحق الاول، و ذلک بعد انسلاخات عن نسبه الوجودات الکونیه، و عقیب ریاضات علمیه و عملیه، و تجردات من نشاه الى نشاه و صوره الى صوره، حق یصیر عبدا محضا فانیا عن نفسه و عن کل شىء سوى الحق، مستغرقا فى عبودیته و فقره الى الله، بل فنى عن ملاحظه هذا الاستغراق، قاصرا نظره على مطالعه الجلال و مشاهده الجمال، و هذا هو غایه ایجاد الخلق، و رتبه هذا العبودیه المحضه افضل من رتبه الرساله، و لهذا قدمت فى التشهد على الرساله، فیقال: اشهد ان محمدا عبده و رسوله، و اوثر لفظ العبد فى قوله: «سبحان الذى اسرى بعبده» دون نبیه او رسوله.
و فى نسخه ابن ادریس «حظا من عبادتک» و هو انسب بقوله علیه السلام: «و نصیبا من شکرک».
و العباده: فعل المکلف على خلاف هوى نفسه تعظیما لربه. و قال الحکماء: عباده الله تعالى ثلاثه انواع:
الاول: ما یجب على الابدان، کالصلاه و الصیام و السعى الى المواقف الشریفه لمناجاته جل ذکره.
الثانى: ما یجب على النفوس، کالاعتقادات الصحیحه من العلم بتوحید الله تعالى، و ما یستحقه من الثناء و التحمید، و الفکر فیما افاضه الله سبحانه على العالم من جوده و حکمته، ثم الاتساع فى هذه المعارف.
الثالث: ما یجب عند مشارکات الناس فى المدن، و هى فى المعاملات، و المزارعات، و المناکح، و تادیه الامانات، و نصخ البعض للبعض بضروب المعاونات، و جهاد الاعداء، و الذب عن الحریم، و حمایه الحوزه.
قوله علیه السلام: «و نصیبا من شکرک». النصیب: الحصه، و الجمع انصبه و انصباء و نصب بضمتین. و فیه اشاره الى العجز عن القیام بجمیع الشکر، کما قیل:
و لو ان لى فى کل منبت شعره لسانا یقول الشکر فیک لقصرا
قوله علیه السلام: «و شاهد صدق من ملائکتک» اى: شاهد صادق کامل فى الشهاده، کما یقال: رجل صدق اى: صادق فى الرجولیه کامل فیها، و العرب اذا مدحت شیئا اضافته الى الصدق، لیعلم ان کل ما یظن به من الخیر و یطلب منه فانه یصدق ذلک الظن و یوجد فیه، و منه فى التنزیل: «قدم صدق» و «لسان صدق» و «مبوا صدق» و «مقعد صدق».
قال الرضى: و المراد بالصدق فى مثل هذا المقام مطلق الجوده لا الصدق فى الحدیث، و ذلک مستحسن جید عندهم، حتى صاروا یستعملونه فى مطلق الجوده، فیقال: ثوب صدق و خل صادق الحموضه.
قال: و الاضافه فى نحو رجل صدق و رجل سوء للملابسه، و هم کثیرا ما یضیفون الموصوف الى مصدر الصفه نحو خبر السوء، اى: الخبر السىء، فمعنى رجل صدق رجل صادق. انتهى.
و قال غیره: هو من باب اضافه الموصوف الى صفته، فوصف فى الاصل بالمصدر مبالغه، ثم اضیف الى صفته، کقوله تعالى: «ما کان ابوک امرا سوء».
و قیل: الاضافه بمعنى «من» کخاتم حدید، اى: رجل من صدق کانه خلق منه مبالغه.
و فى القاموس: الصدق بالکسر الشده، و هو رجل صدق و صدیق صدق مضافین و کذا امراه صدق و حمار صدق «و لقد بوانا بنىاسرائیل مبوا صدق» انزلناهم منزلا صالحا، و یقال: هذا الرجل الصدق بالفتح، فاذا اضفت الیه کسرت الصاد.
و فى شرح المشکاه للطیبى فى حدیث «و جعل له وزیر صدق» اى: وزیرا صادقا، و یعبر عن کل فعل فاضل ظاهرا و باطنا بالصدق. انتهى.
ثم المراد بالشاهد الصدق من الملائکه هنا الشاهد بالحسنات، فکان طلبه کنایه عن طلب التوفیق لها.
تذکره:
فى قوله علیه السلام: «و اجعل لنا فى کل ساعه من ساعاته» اشاره الى ماورد فى الخبر: انه یفتح للعبد یوم القیامه اربع و عشرون خزانه لساعات الیوم و اللیله، فیفتح له منها خزانه فیراها مملوءه نورا من حسناته التى عملها فى تلک الساعه، فیناله من الفرح و الاستبشار بمشاهده تلک الانوار ما لو قسم على اهل النار لالهاهم عن الاحساس بالامها، و تفتح له خزانه اخرى فیراها سوداء مظلمه یفوح نتنها و یغشاه ظلامها، و هى الساعه التى عصى الله تعالى فیها، فیناله من الهول و الفزع ما لو قسم على اهل الجنه لنغص علیهم نعیمها، و تفتح له خزانه اخرى فارغه لیس فیها ما یسووه و لا ما یسره، و هى الساعه التى نام فیها او غفل فى شىء من مباحات الدنیا، فیتحسر على خلوها، و یناله من الغبن الفاحش ما ینال من قدر ربح کثیر ثم ضیعه، و الیه الاشاره بقوله تعالى: «و یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن».
فسواله علیه السلام فى کل ساعه من ساعات الیوم حظا من عبادته تعالى، و نصیبا من شکره، و شاهد صدق من ملائکته، طلب لمل تلک الخزائن من الحسنات، حتى لا یکون شىء منها خالیا من تلک الکنوز العظیمه و الفوائد الجسیمه. و على هذا فیحتمل ان یکون المراد بالساعات، الساعات التنجیمیه التى هى اربع و عشرون ساعه للیوم بلیلته، کما وقع فى متن الحدیث، و الله اعلم.