دعای ششم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ششم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

منافع شب و روز؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیزَ بَینَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً، یولِجُ کلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ، وَ یولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ؛

فَخَلَقَ لَهُمُ‏ اللَّیلَ لِیسْکنُوا فِیهِ‏ مِنْ حَرَکاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَیکونَ ذَلِک لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِینَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً، وَ خَلَقَ لَهُمُ‏ النَّهارَ مُبْصِراً لِیبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِیتَسَبَّبُوا إِلَی رِزْقِهِ، وَ یسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیاهُمْ، وَ دَرَک الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ؛

بِکلِّ ذَلِک یصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ یبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ ینْظُرُ کیفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْکامِهِ، لِیجْزِی الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، وَ یجْزِی الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی‏.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا به وقت صبح و شام

سپاس خدای را که به نیروی خود شب و روز را آفرید، و به قدرتش میان آن دو تفاوت قرار داد، و برای هر یک حدّی محدود و زمانی مشخص نهاد، هر یک را درون دیگری فرو بَرَد و برون آرد (از یکی بکاهد و به دیگری بیفزاید)، و با این نظمِ دقیق روزی بندگان و نشو و نمای آنان را تأمین فرماید.

پس شب را برای بندگان آفرید تا در آن از حرکات رنج‌آور و فعالیت‌های آزاردهنده بیاسایند، و آن را پوششی قرار داد تا مردم در آن به آسایش دست یابند و خواب راحت کنند و این همه سبب تجدید نشاط و نیروی ایشان گردد و به لذت و کام دل رسند و روز را بینایی‌بخش قرار داد تا در آن به جستجوی فضل حق خیزند، و به رزق و روزی او دست یابند و در زمین او در پی سود گذرای دنیا و ادراک نفع دائمی آن جهان به راه افتند.

به تمام این امور کار ایشان را به سامان می‌آورد و اعمالشان را می‌آزماید و می‌نگرد که به هنگام طاعت و اوقات به‌جاآوردن واجبات و موارد احکام او چگونه‌اند؟ تا بدکاران را به جزای عملشان و نیکوکاران را به مزد کردار نیکشان برساند.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

به هنگام بامداد شب:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیزَ بَینَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکلِّ وَاحِد مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً یولِجُ کلَّ وَاحِد مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ وَ یولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیر مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیلَ لِیسْکنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ فَیکونَ ذَلِک لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً وَ لِینَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً»:

"حمد و سپاس وجود مقدّس حضرت الله، که شب و روز را به نیروى خود آفرید و به قدرت و توانائیش بین آن دو ایجاد فرق کرد. شب را تاریک و روز را روشن قرار داد و براى هر یک از آن دو نسبت به اماکن و اوقات پایان معین و مدّت معلوم قرار داد. براى بندگان در آنچه آنها را به واسطه آن رزق و روزى مى رساند و به آن پرورششان مى دهد، هر یک از شب روز را به همان اندازه کوتاهى و بلندى که از جانب حضرتش معین شده، جاى یکدیگر مى گمارد. پس شب را آفرید تا از حرکتهاى رنج آور و دشواریهاى خسته کننده روز بیارامند، و آن را براى انسانها لباس و جامه گرانید تا در آن آرام گرفته سر به بستر بگذارند، که برایشان آسایش و توانائى باشد و به سبب آن خوشى و خوشگذرانى یابند".

نکاتى که در این فرازهاى ملکوتى به آن اشاره شده عبارت است از:

۱ خلقت شب و روز و افتراق بین آنها به قوّت و قدرت حق.

۲ محدود و معین بودن اوقات شب و روز.

۳ غذاها و آنچه منشأ ادامه حیات و پرورش است.

۴ شب براى بسیارى از موجودات بخصوص انسا، لباس استراحت است.

خلقت شب و روز:

پدیده شب و روز منافعى که هر کدام براى حیات موجودات دارد، در حقیقت محصول و معلولى از وضع زمین و خورشید و رابطه میان آندو موجود کیهانى است.

در این قسمت لازم است به برخى از آیات قرآن مجید در رابطه با شب و روز و اینکه این دو پدیده از آیا حضرت حق است اشاره شود، سپس دورنمایى از وضع خورشید و زمین و اینکه حرکات این دو کره عجیب و غریب باعث به وجود آمدن روز و شب است به تحریر کشیده شود:

«إنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْک الَّتى تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النّاسَ وَ ما أنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَأحْیا بِهِ الأْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کلِّ دابَّة وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ لآَیات لِقَوْم یعْقِلُونَ»:

محقّقاً در آفرینش آسمان و زمین، رفت و آمد شب و روز، کشتى ها که به روى آب براى سود مردم در حرکت است، بارانى که خداوند از بالا فرستاد تا به آن آب، زمین را بعد از مردن زنده کرد و سبز و خرّم گردانید، در برانگیختن انواع حیوانات در آن، در وزیدن بادها به هر طرف و در خلقت ابر که میان زمین و آسمان مسخّر است براى عاقلان ادلّه اى واضح بر آفریننده عالم و قادر است.

راستى آیا پدیده شب و روز که نتیجه گردش زمین در هر بیست و چهار ساعت به دور خود و فروغ فروزان خورشید بر سطح زمین است، به وقتى که قسمتى از آن در حین گردش روبروى این کره آتشین است، آیه و نشانه وجودى حکیم و قوى و قادر و علیم نیست؟!

آیا عقل در این معرکه جز به حضرت ربّ العزّه و وجود مقدّسى که آفریننده این پدیده هاست توجه مى کند؟

اگر عقل به هنگام تماشاى این واقعیات که سراسر باعث بهت و حیرت و تعجب و اعجاب است به غیر حق رو مى کند، بگویید آن غیر کیست؟

من نِیم که دل از مهر دوست بردارم *** اگر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

نه روى رفتنم از خاک آستانه دوست *** نه احتمال نشستن، نه پاى رفتارم

کجا روم، که دلم پایبند مهر کسى است *** سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

اگر هزار تعنّت کنىّ و طعنه زنى *** من این طریق محبّت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل *** درست شد به حقیقت که نقش دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست *** اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روى تو اقرار مى کند سعدى *** همه جهان به درآیند گو به انکارم

«إنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لآَیات لاُولِى الأْلْبابِ»:(۱)

به تحقیق در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز دلایلى است به روشن براى خردمندان.

خردمندان و اهل انصاف و وجدان و آنان که از فطرت مستقیم و حال انسانى برخوردارند، چون به خلقت آسمانها و زمین و پدیده شب و روز دقّت کنند، صاحب آفرینش را مى یابند و چنانکه آیه بعد مى فرماید، در همه حال پیشانى تواضع در برابر عظمت آفریننده هستى به خاک سایند و فریاد بر آورند که: آنچه را حضرت حق در صحنه شگفت انگیز آفرینش قرار داده عین واقعیت و بر اساس حقّ و حقیقت است:

«اَلَّذینَ یذْکرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّارِ»:(۲)

آنان که در حال ایستاده و نشسته و خفتن خدا را یاد مى کنند و دائم در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مى نمایند، به فریاد مى آیند که: پروردگارا این دستگاه با عظمت هستى را باطل و بیهوده نیافریدى; پاک و منزّهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ (که کیفر منکران و کافران است) حفظ فرما.

«إنَّ فِى اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللهُ فِى السَّماواتِ وَ الأْرْضِ لآَیات لِقَوْم یتَّقُونَ»:(۳)

به حقیقت در رفت و امد شب و روز، بلکه در هر چیزى که خداوند در آسمانها و زمین آفرید، هر آینه نشانه هایى (از عظمت و قدرت و قوّت و علم و حکمت و اراده او) است براى قومى که تقوا پیشه اند.

آرى هر آن که اندیشه و عقلش را از وساوس مکتب هاى الحادى و یورش هاى مدارس شیطانى و بند بازیهاى مادّیگران حفظ کند و به دور از تمام شوائب به آیات کتاب خلقت بنگرد، حضرت محبوب را یافته و به آغوش رحمتش درخواهد افتاد و تمام وجود خویش را تسلیم او نموده، همچون ستاره اى که در مدارش مى گردد بر حول محور عبادت و اطاعت خواهد گشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. آل عمران، ۱۹۰.

۲. آل عمران، ۱۹۱.

۳. یونس، ۶.

بیا بیا که دل و جان من فداى تو باد *** سرى که بر تن من هست خاک پاى تو باد

دلم به مهر تو صدپاره باد و هر پاره *** هزار ذرّه و هر ذرّه در هواى تو باد

زخانه تا به درآیىّ و پا نهى به سرم *** سرم فتاده به خاک در سراى تو باد

تو را به بسمل من گر رضاست بسم اللّه *** بیا بیا که قضا تابع رضاى تو باد

مقصّرم ز دعا در جواب دشمنامت *** ملایک همه افلاک در دعاى تو باد

مباد آنکه رَمَد هرگز از بلاى تو دل *** در این جهان و در آن نیز مبتلاى تو باد

به درد خوى گرفتم دوا نمى خواهم *** همیشه در دل من درد بى دواى تو باد

اگر هلالى بیچاره در هواى تو مرد *** براى مردن او غم مخور بقاى تو باد

«وَ هُوَ الَّذى یحْیى وَ یمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیلِ وَ النَّهارِ أفَلا تَعْقِلُونَ»:(۱)

و اوست که زنده مى کند و مى میراند، و رفت و آمد شب و روز به اداره و مراد اوست، آیا عقل و اندیشه خود را بکار نمى برید (تا خداشناس شد از اینهمه آلودگى نجات پیدا کرده، به فضاى ملکوتى عبادت و اطاعت درآئید)؟

«وَ آیةٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإذاهُمْ مُظْلِمُونَ»:(۲)

و برهان دیگر براى انسانها (در اثبات حق و قدرت بى نهایت در بى نهایتش) وجود شب است که چون پرده روز را آن برگیریم ناگهان همه را تاریکى فراگیرد.

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَالْقَمَرِ إذا تَلاها، وَ النَّهارِ إذا جَلّیها، وَ اللَّیلِ إذا یغْشیها».(۳)

این آیت شواهدى از نظام مشهود روز و شب و تحول مناظر آن است که محور اصلى این اوضاع، جرم نورانى خورشید مى باشد.

گویا از این جهت جرم نور افشان خورشید و تابندگى آن در یک آیه آمده، که اگر تابش آن در میان نباشد روشنى در میان نیست و همه اجسام دیگر آنچنان در تاریکى مى ماند که چیزى دیده نمى شود، زیرا روشنى هوا و رؤیت هر چیز اثر تابش بر آنهاست. از این جهت در فضاى دور که جسم یا جسمِ بازتابنده اى نیست همه چیز جز اجرام نورانى، تاریک است.

نورانیت جرم ماه نیز هنگام در پى آمدن و مقابل شدن با خورشید صورت دیگرى از بازتاب نور آفتاب است. تجلّى نهار، صورت کامل تابندگى آن بر زمین مى باشد; همین که قسمتى از زمین از سمت تابش خورشید روى گرداند روى خورشید پوشیده و سایه تاریک شب گسترده مى شود.(۴) «وَ اللَّیلِ اِذا یغْشاها».

قرآن مجید در سوره مبارکه نبأ درباره شب و روز مى فرماید:

«وَ جَعَلْنَا اللَّیلَ لِباساً، وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً».(۵)

پرده شب، بدن و اعصاب را از شعاع نور مى پوشاند و انسان و حیوان را در پناه تاریکى خود آسوده و مطمئن از چشم رقیب و دشمن مى دارد. از این رو انقطاع و آرامش کامل: "سُبات" بر محیط و جنبدگان حاکم مى گردد، چنانکه جنبش و آرامش جنبندگان پیرو گسترش و برگشت نور و سایه است، همین که هنگام عصر تابش نور لغزیده شد و سایه یکسره برگشت، همه جنبندگان اعم از انسان و حیوان از میدان زندگى با سستى و خستگى به سوى خانه و لانه و آشیانه خود برمى گردند و لباس تاریکى شب هر چه بیشتر فراگیرد، آرامش و خوابها عمیق تر مى گردد.

در مقابل، هرچه گسترش نور آفتاب و تابش شعاع آن بیشتر مى گردد جنبندگان را بیشتر به میدان زندگى مى کشاند. بالا آمدن آفتاب از سویى و محرک هاى احتیاج از سوى دیگر، جنبندگان را برمى انگیزد و میدان کوشش گرم مى شود و قدرتهاى بدنى و فکرى که در نتیجه خواب و آسایش شب ذخیره و آماده شده بکار مى افتد. این خواب و بیدارى و تاریکى و روشنى و شب و روز، پى در پى منشأ و عامل مهم پرورش و تکامل است.(۶)

«وَ اللَّیلِ إذا یغْشى، وَالنَّهارِ إذا تَجَلّى».(۷)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. مؤمنون، ۸۰.

۲. یس، ۳۷.

۳. شمس، ۱ - ۴.

۴. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۰۸.

۵. نبأ، ۱۰ -۱۱.

۶. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص ۱۴.

۷. لیل، ۱ -۲.

فعل هاى مضارع یغْشى، تَجَلّى،(۱) به حسب ماده لغوى و هیأت فعلى حدوث تدریجى، و تصریح نشدن به مفعول آنها، اطلاق و تعمیم را مى رساند.

شب همى پوشاند آنچه را که روز آشکارش مى نماید، و روز آشکار مى نماید آنچه را شب مى پوشاند.

سایه شب دامن مى گسترد و جنب و جوش زندگان و طبیعت آهسته آهسته آرام مى گیرد وبیشتر جنبندگان در جهت عکس دامنه تاریکى به سوى خانه و لانه و آشیانه خود روى مى آورند و پوشیده مى شوند.

در میان این پوشش ها چراغهاى حواسّ و ادراکات، یکى پس از دیگرى خاموش مى شود تا آخرین حرکت خیال و شعور از کار مى افتد و پوشیده مى گردد. شب اینگونه سراسر ظاهر و باطن عالم را مى پوشاند.

سپس دیرى نمى پاید که اشعه نور از آفاق دور مى تابد و عناصر و قواى حیات را اندک اندک بیدار مى نماید و برمى انگیزد و دامنهاى پره شب را برمى چیند تا آنکه همه افسردگان و خفتگان را گرم و بیدار و فعّال مى گرداند.

در میان این تناوبِ متضادّ شب و روز و تبادل نور و ظلمت، و حرکت و سکون، و گرمى و سردى، و پوشیده شدن و نمایان شدن آفاق دور و نزدیک، از درون عناصر و فعل و افعالهاى مرموز آن، حیات نمودار مى شود و صورتهایى رخ مى نماید که جز پروردگار بر آنها احاطه ندارد.(۲)

اى خدا را خود دو چشمم کور کن *** از جمالت دیده ام پر نور کن

دارم از خود صد شکایت اى خدا *** با که گویم جز تو عیب خویش را

اى خدا دارم دلى از دست خویش *** شرحه شرحه پاره پاره ریش ریش

اى خدا آمد به ما از راستان *** این حدیث و نیست الاّ راست آن

کاین چنین گفت آن امام هفتمین *** کش روان بادا به صد رحمت قرین

کاى تو اندر این سراى تنگناى *** صد هزارانت بلا اندر قفاى

چونکه افتى از بلایى در مضیق *** کش نبینى مر خلاصى اى رفیق

رو کریمى از کریمان را بجوى *** حال خود را سر بسر با او بگوى

اى خدا اى بحر احسان و کرم *** از کرمهایت جهانى غرق یم

هر کریمى جرعه نوش جام توست *** ریزه خوار سفره اِنعام توست

هر کریم از تو کرم آموخته *** مایه احسان ز تو اندوخته

سالها شد از خداوند کریم *** مر کرمهاى تو را هستم عزیم

گِرد بام خانه ات پر مى زنم *** خانه ات را حلق بر در مى زنم

چون گدایى بر درى فریاد کرد *** که خدایش از لب نان شاد کرد

اى خدا در درگهت من آن گدا *** خانه را هم تو خدا هم نا خدا

اى خدا اى بى پناهان را پناه *** مجرمات را عین عفوت عذر خواه

یک نظر کن از عنایت سوى من *** فارغم گردان ز قید خویشتن

مسأله قوّت و قدرت که در جملات اوّل دعا بکار رفته و پدیده شب و روز را به آن نسبت داده، اشاره به خورشید و زمین است که نورافشانى کرده با عظمت خورشید که نزدیک به یک میلیون و سیصدهزار برابر زمین حجم دارد، و گردش زمین این کره بزرگ و بسیار سنگین در هر بیست و چهار ساعت به دور خودش که راستى دقیق تر از کارخانه ساعت است علت به وجود آمدن شب و روز است و این دو پدیده هم معلول اِعمال قوت و قدرت حق نسبت به خلقت خورشید و زمین و حرکت دقیق زمین به دور محور خود است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. تَجَلّى فعل ماضى است. (مصحح)

۲. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۲۳.

زمین با حرکات شناورى که در هر ثانیه سى کیلومتر است و حرمت وضعى که در ۲۴ ساعت یکبار به دور خود مى گردد منشأ تدبیر فصول و شب و روز و اختلاف آنها مى شود.

از آثار منظم و دقیق و حکیمانه این حرکات، پرورش حیات و تکامل آنها مى باشد. از وضع حرکات زمین مى توان پى برد که همه حرکات و شناورى ثوابت و سیارات که حساب دقیق آن خارج از درک ما مى باشد با نظم دقیق و تدبیر حکیمانه جریان دارد.

مجموع انرژى که به صورت تشعشع نور و حرارت از کل سطح خورشید در هر سال منتشر مى شود ۲۴۱۰×۲/۱ وات مى باشد. در سطح خورشید حرارتى حدود ۶۰۰۰ درجه سانتیگراد وجود دارد. در چنین حرارتى همه عناصر به صورت گاز مى باشد و از این گذشته، ترکیبات شیمیایى از هم گسسته و مخلوطى مکانیکى از عناصر بخار شده در حال فروزندگى است.

در خورشید هم کربن وجود دارد و هم اکسیژن، بنابراین اولین چیزى که به خاطر مى رسد این است که سوختن کربن این انرژى عظیم را تولید مى کند، ولى حتى در درجه حرارت سطحى خورشید (۶۰۰۰) هم هیچگونه ترکیب شیمیایى صورت نمى گیرد، چه رسد به درون آن که درجه حرارت به بیست میلیون درجه مى رسد. وانگهى انرژى حاصل از سوختن یک گرم زغال نیم میلیون مرتبه از انرژى که یک گرم از جرم خورشید در طى عمر خود متشعشع کرده است کمتر مى باشد، بنابراین سرچشمه انرژى تشعشعى خورشید جاى دیگر باید باشد.

علم فیزیک قرن گذشته توانایى آن را نداشت این سرچشمه را براى ما تعیین کند ولى پس از کشف نمودن انحلال و تجزیه تشعشعى ماده در اوایل قرن بیستم و امکان تحویل عناصر به یکدیگر و تبدّلات هسته اى زیر اتمى، روشنى خاصى بر این مشکل افکنده شد و این نکته به دست آمد که در ژرفناى ماده و در داخل هسته بى نهایت کوچک اتمها مقادیر عظیمى از انرژى نهفته است که آن را انرژى زیر اتمى مى نامند.

اگر نور و حرارت خورشید نتیجه سوختن ماده آن مى بود در عرض پنج شش قرن تمام جرم عظیم آن مى سوخت و نابود مى شد، ولى خورشیدى که انرژى خود را از سرچشمه زیر اتمى مى گیرد میلیونها سال پرتوافشانى کردهو خواهد کرد.

این سرچشمه عظیم و لایتناهى درونى خورشید، طبق آخرین نظریات علمى فیزیک که با مشاهدات نجومى اقبات شده عبارت است از: یک رشته فعل و انفعالات هسته اى که به صورت حلقوى زنجیرى صورت مى گیرد و در طىّ این حلقه مقادیر عظیمى از انرژى آزاد مى شود.

در طى این فعل و انفعال حلقوى، هسته هاى کربن و ازت دخالت مستقیم و نقش کاتالیزر دارند و سرانجام پس از طىّ یک دوره، هسته کربن یا ازت به همان حالت اولى خود برمى گردد و پروتونهاى آزاد ئیدروژن تبدیل به هسته هلیوم مى گردد.

انرژیى که در جریان این فعل و انفعال در تحت درجه حرارت ۲۰ میلیون درجه آزاد مى شود درست مطابق با همان مقدار انرژى است که در نتیجه تشعشع از خورشید صادر مى شود:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذى خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ بِقُوَّتِهِ، وَ مَیزَ بَینَهُما بِقُدْرَتِهِ»:

محدود بودن اوقات شب و روز:

بدون شک اگر حدود زمانى شب و روز بیش از این مى بود که الآن هست، آثارى از حیات و رشد و پرورش موجودات در میان نبود. شب طولانى باعث از بین رفتن حرارت لازم و حکومت سرماى غیر قابل تحمل، و روز طولانى علت سوختن موجودات و بخار شدن تمام آبها و تعطیل حیات و آثار حیات بود.

حکمت علم و علم و اراده حضرت ربّ العزّه، زمان شب و روز را آنچنان قرار داد که اوّلا نور حیات در سطح زمین تجلّى کند، و ثانیاً آثار حیات که جز حضرت حق، احدى به آن علم ندارد ظهور و بروز کند.

حدود معین شب و روز به خاطر این است که زمین در ۲۴ ساعت با سرعت معین به دور خود مى چرخد و این برنامه چند میلیار سال است ادامه دارد و درآینده نیز ادامه خواهد داشت. و همچنین فاصله بین زمین و خورشید نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است که در اندازه گرفتن حرارت به وسیله زمین عامل مؤثرى است، و غیر از این مسأله هوایى است که چون پوششى تمام زمین را پوشانده و براى زمین بخصوص در حفظ گرماى معین و سرماى معین مؤثر است.

غذاها و قدرت و قوّت آنها در پرورش انسان

قرار شب و روز به صورتى است که زمین استعداد پرورش انواع حبّه ها و دانه ها و خوراکیها را براى انسان دارد.

اندازه شب و حدود روز، گرما و سرماى معین، نور و ظلمت کافى، آب و هوا و عوامل دیگر به طور مجموع زمینه اى براى رشد ما یحتاج انسان و پاسخگویى به نیازهاى مادّى آدمى است.

قرآن مجید به طور مکرّر به مسأله مواد غذایى و تناسب آنها با بدن و اینکه این مواد از عوامل مؤثر رشد و پرورش و تداوم حیات است اشاره فرموده و از انواع مواد غذایى به عنوان نعمت حق یاد کرده و از استفاده کنندگان از این سفره پرنعمت خواسته است که شکر منعم را بجاى آورده و هر نعمتى را در همان جایى که صاحب نعمت دستور داده خرج کنند:

«وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأسْکنّاهُ فِى الاَْرْضِ وَ اِنّا عَلى ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ. فَأنْشَأْنا لَکمْ بِهِ جَنّات مِنْ نَخیل وَ أعْناب لَکمْ فیها فَواکهُ کثیرَةٌ وَ مِنْها تأکلُونَ»:(۱)

و ما براى شما آب را به اندازه معین از آسمان نازل کردیم پس آن را در زمین ساکن نمودیم، و محقّقاً بر نابود ساختن آن نیز قادریم. آنگاه به وسیله آن آب براى شما باغها و نخلستانهاى خرما و انگور ایجاد کردیم و میوه هاى گوناگون که از آن مى خورید آفریدیم.

«اَللهُ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزْقاً لَکمْ وَ سَخَّرَ لَکمْ الْفُلْک لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکمْ الأْنْهارَ»:(۲)

خداست آن که آسمانها و زمین را آفرید، و باران را از آسمان فرو بارید تا انواع ثمرات را براى روزى شما برآرد، و کشتى را به امر خود به روى دریا و نهرها را به روى زمین جهت استفاده شما جارى کرد.

«هُوَ الَّذى أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسیمُونَ. ینْبِتُ لَکمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الأعنابَ وَ مِنْ کلِّ الثِّمَراتِ إنَّ فى ذلِک لآیةً لِقِوْم یتَفَکرُونَ»:(۳)

اوست خدایى که آب را از آسمانها فرو فرستاد که از آن مى آشامید و درختانى از آن برآید که چهار پایان خود را در آن مى چرانید. زراعت شما را از آن آب باران برویاند، درختان زیتون و خرما و انگور و هرگونه میوه بپرورد. در این برنامه نشانه قدرت الهى براى اهل اندیشه پدیدار است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. مؤمنون، ۱۸ -۱۹.

۲. ابراهیم، ۳۲.

۳. نحل، ۱۰ -۱۱.

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم *** خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم

خاک را زنده کند تربیت باد بهار *** سنگ باشد که دانش زنده نگردد به نسیم

جاى آن نیست که خاموش نشیند مطرب *** شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم

شاهدان ز اهل نظر روى فراهم نکشند *** بار درویش تحمّل بکند مرد کریم

بوى پیراهن گم کرده خود مى شنوم *** گر بگویم همه گویند ضلالى است قدیم

عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود *** درد ما نیک نگردد به مداواى حکیم

توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن *** هرگز این توبه نباشد که گناهى است عظیم

اى رفیقان سفر، دست بدارید از ما *** که بخواهیم نشستن به درِ یار، مقیم

اى برادر غم عشق، آتش نمرود انگار *** بر من این شعله چنان است که بر ابراهیم

مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد *** گر تو بالاى عظامش گذرى وهْىَ رَمیم

طمع وصل تو مى دارم و اندیشه هجر *** دگر از هر که جهانم نه امیدست نه بیم

عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست *** عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم

سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم *** پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم

«إنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى یخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِکمُ اللهُ فَاَنّى تُؤْفَکونَ»:(۱)

خداوند است که دانه و هسته را مى شکافد و زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید مى آورد، آن که چنین تواند کرد خداست، پس به کجا مى بردتان؟!

«فَلْینْظُرَ الاِنْسانُ إلى طَعامِهِ، أنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً، ثُمَّ شَقَقْنَا الأْرْضَ شقّاً، فَأنْبَتْنا فیها حَبّاً، وَ عِنَباً وَ قَضْباً، وَ زَیتُوناً وَ نَخلاً، وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاکهَةً وَ أبّاً».(۲)

«فَلْینْظُرَ...» این انسان کفر پیشه و ناسپاس اگر، یا اکنون که از آفرینش و تحولات خود ناآگاه است، یا از عالم نشر خود بى خبر است و آن را باور ندارد، یا براى آنکه اندکى تصور و باور کند که چه قدرتى در آفریدن و به راه انداختن و آسان کردن را او به کار رفته و چه سرمایه ها و استعدادها به وى داده شده و او حق نعمت و امر خدا را انجام تکلیف و مسئولیت خود انجام نداده، پس نظر و اندیشه در غذاى خود نماید، همین غذایى که پیوسته به دست و کامش مى رسد و در برابر چشمش مى باشد، چه اندازه قدرت و قوا و عوامل طبیعت در فراهم ساختن و در دسترس قرار دادن آن به کار رفته و چگونه آماده و ساخته شده؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. انعام، ۹۵.

۲. عبس، ۲۴ -۳۱.

در قرآن کریم، امر و دعوت به نظر و تفکر در آیات آفرینش با تعبیرات مختلف براى انگیختن فکر و تحکیم ایمان به مبدأ و معاد آمده. بیشتر سوره هاى کوتاه که در آغاز وحى و در مکه نازل شده متضمّن اینگونه آیات است، تا اذهان و نفوسى که به جاهلیت و شرک آلوده و پست شده بود برانگیخته شود و پاک و روشن گردد و از طریق نظر و تفکر در آیات زمین و آسمان از واژگونى پرستش بتها و هواهاى پست رها بشود و به جهان و جهاندار و حکمت و فرمان او پیوندند.

همین آیات بود که در زمان کوتاهى اذهان را باز و شکفته و روشن نمود، سپس آن همه علما و محققین و عرفا در سرزمین هاى اسلامى پدید آورد. این اوامر و دعوت هاى قرآن حکیم بر طبق فطرت و طبیعت حواس و ادراکات بشرى است که باید از طریق حس و شهود و تحقیق، با اسرار کائنات و قوانین طبیعت آشنا شود، آنگاه مى تواند همین محسوسات و مشهودات را پایه تفکر و استدلال گرداند.

تا حکمت و قدرت و صفات پروردگار را در آیینه جهان بنگرد و مقصود نهایى را دریابد، و با تعالى فکرى و اخلاقى و گشودن اسرار طبیعت مى تواند زندگى دنیایى و معاش خود را سامان دهد و هر چه بیشتر از نیروها و بهره هاى نهفته در موجودات بهره گیرد.

این تحریک فکرى را که بر اساس تفکر در عالم مشهود است نخست قرآن پدید آورد، سپس با برخورد به اساس فلسفه هاى یونانى و اندیشه هاى حکما و اندیشگان شرقى مسیرش برگشت و نظر بیشتر علماى اسلامى یکسره از تفکر در مشهودات برید و به اندیشه در ماوراء مشهود پرداختند و پایه استدلال و فلسفه عمومى و اسلامى بر مقدمات عقلى محض بنا شد و از آن مایه گرفت.

این پایه و مایه هر اندازه محکم و درست باشد در همه مطالب و براى همه اهل نظر راست نمى آید. از این رو آمیخته با تخیلات و اوهام و فرضیه هاى بى اساس گردید و حالتى شبیه به احلام، سپس خواب و جمود براى عالم و جاهل که همه تحت تأثیر اینگونه اندیشه ها قرار گرفته بودند، پیش آمد.

در این میان فقط طبقه فقها بودند که در حدود محدود آیات و روایاتى که درباره تکالیف و احکام است ماندند و از این آیات و اصول احکام صدها اصول و هزارها فروع حکمى و قانونى استنباط کردند، و اصول فقهى و حقوقى پیوسته کامل تر و سرشارتر گردید و هزارها کتاب در فقه و اصول آن نوشته شد، با آنکه راجع به تکالیف و احکام عملى مختلف بیش از صد و پنجاه آیه در قرآن نیست.

درباره نظر و تفکر در کاینات بیش از هفتصد و پنجاه آیه به صورت امر و دعوت صریح آمده و بیشتر سوره هاى قرآنى با اشاره و صریح، آیاتى از این جهان مشهود و نظامات آن را نمایانده.

اگر با همان روش مستقل فقها که آن همه قواعد و فروع در احکام تعبّدى و عملى از آیات و سنّت استنباط کردند، دیگر متفکرین اسلامى نیز با این اوامر صریح و هدایت و روش قرآن، درباره جهان و خلقت به بحث و تحقیق مى پرداختند، هم اندیشه و افکار و در نتیجه زندگى مسلمانان بالا مى رفت و هم پایه هاى ایمان آنها محکم مى شد، و هم استقلال روحى و حریم زندگى مسلمانان حفظ مى گردید.

اگر فقها اوامر صریح قرآن را درباره نظر و تفکر مانند اوامر و نواهى عملى به عنوان واجب عینى به حسب توانایى مسلمانان یا واجب کفایى یا مستحب بیان مى کردند و بابى در فقه راجع به این آیات مى گشودند، وضع مسلمانان غیر از این بود که اکنون هست.

فقه عملى بیان احکام و روابط عبادى و حقوقى است، و فقه نظرى حدود و تکلیف فکر و نظر در اسرار عالم را مى نمایاند و اصول ایمان و استقلال فکر و اجتماع مسلمانان را تأمین مى نماید.

«ثُمَّ شَقَقْنَا...» سپس زمین را پس از پیوستگى، از هم شکافتیم نوعى شکافتن خاص و شگفت انگیز.

ایندو آیه و آیه بعد، ظهور در این مطلب دارد که نخست آبى سرشار و غیر عادى فرو ریخته شده و سپس با فاصله زمانى و در اثر آن زمین با وضع شگفت انگیزى از هم باز و شکافته شده، پس از آن گیاه روییده شده.

این لغات و اینگونه تعبیر و ترتیب در دیگر آیات مکررى که درباره فرو ریختن باران و رویاندن گیاه است دیده نمى شود. این تعبیر و ترتیب خاص با ظهور فعل ماضى در زمان گذشته، مى رساند که آیات از اطوار و اوضاع گذشته زمین تا زمانى که انواع گیاه در آن پدید آمده خبر مى دهد.

«فَأنْبَتْنا...» پس از زمانى که آب را سرشار و با شدت و قدرت از بالا فرو ریختیم و زمین را از هم شکافتیم و آنچانن آن را زیر و زبر کردیم، زمین آماده و شکفته شد و از آن حبّ و انگور و میوه هاى بوته اى یا انواع سبزیهاى دست چین را رویاندیم.

«وَ زَیتُوناً...» چنین به نظر مى رسد که هر یک از روییدنیهاى بر شمرده در این آیات، نمونه نوعى از مواد اصلى غذاى انسان مى باشد، و ترتیب ذکر هر یک گویا اشاره به ترتیب در اهمیت و احتیاج، یا ترتیب پیدایش و تکامل این انواع دارد: نخست انواع حبوبات مانند گندم، جو، عدس و میوه هاى ساقه خفته و کوتاه و بوته اى: انگور، کدو، خیار، خربزه، سپس درخت هاى بلند و تنومند: زیتون و نخل و باغهاى انبوهى که از اینگونه درخت ها تشکیل مى شود.

«وَ فاکهَةً وَ أبّاً»: چنانکه از لغت فاکهه بر مى آید مقصود، میوه هاى فرعى و تفنّنى است که بیشتر از جهت طعم و مزه مصرف مى شود. أبّ با مراتع طبیعى تهیه شده براى تغذیه حیوانات است که خود غذاى انسان مى شوند.

با نظرى که قرآن به آن امر کرده و دانشمندان ناآشناى به قرآن به آن رسیده اند، هر دانه گیاه ریز و درشت، سراپا دستگاه فعّال و کارخانه زنده اى است که پیوسته با ریشه هایى که در زمین خلانده، عناصر اصلى و آماده آن را پس از تحلیل و تذویب، جذب مى کند. و از سوى دیگر برگهاى گشوده خود را چون دست نیازمندان به سوى آسمان برمى آورد تا از فیض بى دریغ نور و هوافراخور استعدادش برگیرد. آنچه از عناصر تذویب شده زمین و فیض نور و هوا مى گیرد در درون برگها ترکیب شده و به صورت غذاى متناسب به اعضاى مختلف آن مى رسد و در نهایت میوه هایى برمى آورد که با رنگها و طعمها و بوها، مواد غذایى متنوع انسان مى گردد و بالاى دستهاى خود در دسترس مى گذارد.

این همه بهره ها و میوه هایى که از جهت کمّیت و رنگ و طعم و مواد غذایى متنوع است چنان با دقت و کم و بیش نمودن عناصر محدود زمین و هوا ترکیب و صورت بندى شده که هر نوع آن داراى مواد غذایى و رنگ و طعم مخصوص به خود مى باشد. با آنکه اصول ساختمان گیاهها یکسان است، اعضاء خاصّ جذب کننده عناصر و ترکیب کننده و نگاهدارنده آب و هوا و دیگر عناصر، در سرزمین ها و آب و هواى خاص متفاوت مى باشد.

گیاهها و درختان بیش از آنکه دستگاه شیمیایى زنده و حکیمانه براى تهیه غذاى بدن حیوان و انسان است، جمال و رنگ آمیزى و خط و خال منقّش و منظم شکوفه و گلها و سبزى و خرّمى و عطرانگیزى آنها، روح انسانى را برمى انگیزد وچون آیینه، جمال مطلق را منعکس مى نماید و هر ورق و برگشان دفترى است از حکمت پروردگار.

منظور قرآن از نظر همین است: نظر در حکمت و جمال، نظر در حیات و پیدایش و اطوار آن، نظر در مواد و عناصرى که به این صورت ها برآمده و غذاى جسم و جان و بنیه ایمان شده.(۱)

اى صبا نَکهتى از خاک ره یار بیار *** ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته روح فزا از دهن دوست بگو *** نامه خوش خبر از عالِمِ اسرار بیار

تا معطّر کنم از لطف نسیم تو مشام *** شمّه اى از نفحات نَفَس یار بیار

به وفاى تو که خاک ره آن یار عزیز *** بى غبارى که پدید آید از اغیار بیار

گردى از رهگذر دوست به کورىّ رقیب *** بهر آسایش این دیده خونبار بیار

خامى و ساده دلى شیوه جانبازان نیست *** خبرى از برِ آن دلبر عیار بیار

شکر آن را که تو در عشرتى اى مرغ چمن *** به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بى دوست *** عشوه اى ز آن لب شیرین شکر بار بیار

روزگارى است که دل چهره مقصود ندید *** ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن *** و انگهش مست و خراب از سر بازار بیار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۵۲.

آثار شگفت انگیز مواد غذایى:

از آنجا که وجود مقدّس حضرت زین العابدین، پس از بیان این معنا که شب و روز، عاملى مهم براى به وجود آمدن مواد غذایى است، بر پرورش و رشد انسان از برکت مواد غذایى اشاره فرموده اند: وُ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ، ضرورى دیدم که به پاورقى صفحه ۱۵۴ از قسمت اول جزء سى ام "پرتوى از قرآن" که نقل نوشته یکى از طیبات محقّق درباره آثار مواد غذایى است اشاره کنم که بیش از پیش به واقعیات آیات قرآن و دعاهاى وارده از ائمّه شیعه((علیهم السلام)) واقف شوید:

"آخرین تجسّسات علمى نشان داده است که غذاها باید شامل مواد اصلى زیر باشد تا بتواند سلامت و نموّ و تجدید حیات سلولهاى بدن را تأمین کند:

۱ پروتیدها، یا مواد آلبومینوئید = که آنها را مواد سازنده انساج مى دانند و در گوشت، تخم مرغ، ماهى، شیر، پنیر، بسیارى از میوه جات، سبزیجات و بقولات از قبیل نخود، لوبیا، عدس، گردو، بادام، فندق و سیب زمینى موجود است.

۲ لیپیدها(چربیها)، که آنها را غذاهاى سوزاننده مى دانند و در شیر و کره و پنیر و چربى هاى حیوانى و نبات و بسیارى از میوه جات و سبزیجات و غلاّت مانند زیتون و گردو و بادام و فندق و بادام کوهى و گندم و مانند آنها فراوان است.

۳ گلوسیدها(هیدرات دو کربن و مواد نشاسته اى و قندها) که آنها را جزو غذاهاى مولّ قوّه و انرژى مى دانند، در قند و عسل و اغلب میوه جات شیرین مانند انگور و خرما و سیب و گلابى، و سبزیجاتى مانند چغندر، و غلاّتى مانند ذرّت و گندم و جو و سیب زمینى و امثال آن زیاد است.

۴ املاح معدنى که آنها را هم سازنده و هم تولید کننده قوا مى دانند و در اغلب سبزیجات و غلاّت که سردسته آنها گندم است موجود است.

۵ سلولزها که آنها را جزء غذاهاى شاک کننده محسوب مى دارند، و در اغلب سبزیجات و میوه جات، به مقدار زیاد یافت مى شود.

۶ فرمانها یا کاتالیزورها، که سبب آماده کردن غذاهاى دیگر براى هضم و جذب مى شود و در اغلب گیاهها مخصوصاً به طور خام موجود است.

۷ ویتامین ها، که آنها را جزء غذاهاى حیاتى مى دانند در اغلب میوه جات و سبزیجات موجود است.

انسان در شبانه روز به طور متوسط ۲۴۰۰ کالرى مواد غذایى لازم دارد که از سه نوع اصلى غذاها یعنى: پروتیدها، لیپیدها و گلوسیدها باید به دست بیاید، که این سه ماده اصلى غذایى بدون وجود مواد فرعى دیگر یعنى: املاح معدنى، فرمانها، و ویتامین ها و حتى سلولزها نمى توانند احتیاجات بدن را رفع کنند و اغلب آن مواد به تنهایى قابل جذب بدن نیستند.

و نیز باید دانست که تعادل بین غذاها از واجبات است و حتماً باید مخلوط باشد نه اینکه فقط با خوردن پروتید (مثل گوشت و تخم مرغ) و یا گلوسیدها (نان و پلو و...) تأمین گردد.

اکنون براى آنکه بهتر مشخص شود که چگونه اصول بالا و مواد ضرورى براى تأمین تغذیه و رشد و نموّ و تجدید حیات سلولهاى بدن انسان و حیوان، در خوراکى هاى یاد شده در آیات بالا (آیات ۲۴ تا ۳۱ سوره عبس) ملحوظ گردیده به طور اختصار به شرح ترکیب مواد اصلى سه گانه و املاح و ویتامین ها درصد گرم چند نمونه از خوراکى هاى مذکور مى پردازیم:

الف از دسته غلاّت (حَبّاً)، نمونه: گندم. ترکیب گندم درصد بدین شرح است:

پروتئین ۲۹/۱۱، چربى ۱۱/۱، گلوسید ۹۸/۷۴، پتاس ۱۶/۳۱، سود ۰۷/۲، آهک ۲۵/۳، منیزى ۰۶/۱۲، اکسید دوفر ۲۸/۱، اسید فسفریک ۲۲/۴۷، املاح معدنى دیگر ۸۱/۱، ویتامین ۱B ۵۶/میلى گرم و هر صدگرم گندم ۳۵۲ کالرى ایجاد مى نماید (ارزش غذائى).

ب از دسته سبزیجات و بقولات (قَضْباً)، از هر کدام یک نمونه:

۱ ترکیب نخود درصد بدین شرح است: پروتئین ۵/۲۴، چربى ۰/۱، گلوسید ۷/۶۱، آب ۱۰، سدیم ۴۲، پتاسیم ۸۱ میلى گرم، کالسیم ۷۳، منیزیوم ۱۴، منگنز ۱۹۹/۰، آهن ۶، مس ۸۰۲/، فسفر ۳۹۷ میلى گرم، گوگرد ۱۹۶ میلى گرم، کلر ۴۴، ویتامین A۳۷ واحد، ویتامین ۱B ۸۷/ میلى گرم، ویتامین ۲B ۲۹/ میلى گرم، نیکوتیل آمید ۳ میلى گرم، ویتامین C ۲ میلى گرم، و هر صد گرم ۳۵۴ کالرى ایجاد مى کند.

۲ ترکیب اسفناج درصد بدین شرح است:

پروتئین ۲/۲، چربى ۳/، گلوسید ۹/۳، آب ۱/۹۲، سدیم ۸۴ میلى گرم، پتاسیم ۴۸۹ میلى گرم، کالسیم ۸۷/، منیزیوم ۵۵، منگنز۸۲۸/، آهن ۳، مس ۱۹۷/، فسفر ۴۵، گوگرد ۲۷، کلر ۶۷، اسیداوریک ۷۲، پورین ۲۴/۹۰ میلى گرم، اسیدمالیک ۸۰۰ میلى گرم، اسیدسیتریک ۸۹۲ میلى گرم، اسیداکسایک۶۰۰۰واحد بین المللى، ویتامین A ۰۸/، میلى گرم، ویتامین ۱B ۲/ میلى گرم، ویتامین ۲B ۵/ میلى گرم، نیکوتیل آمید ۵/۲۱ میلى گرم، ویتامین C، مثدار جزئى، ویتامین Eمى باشد. هر صد گرم اسفناج تازه ۲۲ کالرى تولید مى نماید.

ج از دسته میوه ها (فاکهَةً)، که خود به دو دسته مهم، شیرین، چرب و نشاسته دار مى شوند.

۱ میوه هاى شیرین که خود به سه گروه منقسم مى گردند:

اول: میوه هاى شیرین که خود ترش مزه هستند. از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد انگور (عِنَباً) را ذکر مى کنیم. درصد گرم انگور ۶/۸۱ گرم آب، ۸/ پروتئین ۴/ گرم چربى، ۷/۱۶ گرم گلوسید، ۲ گرم سدیم، ۲۵۴ گرم پتاسیم، ۱۷ گرم کلسیم، ۷ گرم منیزیوم۷ ۸۳/ گرم منکنز، ۶/ گرم آهن، ۹۸/ گرم مس، ۲۱ گرم فسفر، ۹ گرم گوگرد، ۲ گرم کلر، ۸۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۵/ میلى گرم ویتامین ۱B، ۰۳/ میلى گرم ویتامین ۲B، ۴ میلى گرم نیکوتیل آمید، و ۴ میلى گرم ویتامینC وجود دارد و هر گرم انگور ۷۴ کالرى تولید مى نماید.

دوم: میوه هاى شیرینى که از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد خرما (نَخْلا) را ذکر مى کنیم: در هر صد گرم خرماى خشک ۲۰ آب، ۲/۲ پروتئین، ۶/ چربى، ۷۵ گلوسید، ۹/ سدیم، ۷۹۰ میلى گرم پتاسیم، ۶۵ کلسیم، ۶۵ منیزیم، ۱/۵ آهن، ۷۲ فسفر، ۶۵ گوگرد، ۲۸۳ میلى گرم کلر، ۱۸۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۸/ ویتامین B، ۰۵/ ویتامین ۲B، ۱۸/۲ نیکوتیل آمید وجود دارد، و هر صد گرم خرما ۳۱۴ کالرى ایجاد مى نماید.

سوم میوه جاتى که جزء سبزیجات محسوب مى گردند. به عنوان مثال، خیار را ذکر مى کنیم:

درصد گرم خیار، ۸/ پروتئین، ۱/ چربى، ۳ گلوسید، ۶/۹۵ آب، ۸/ سدیم، ۱۴۰ میلى گرم پتاسیم، ۱۰ کلسیم، ۹ منیزیوم، ۳/ آهن، ۲۱ فسفر، ۱۲ گوگرد، ۳۰ کلر، ۲۰۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۴/ ویتامین ۱B، ۰۵/ ویتامین ۲B، ۱۸ نیکوتیل آمید، ۱۰ میلى گرم ویتامین C و مقدار مختصر ویتامین ۶ B، و ویتامین E دارد. هر صد گرم خیار ۱۳ کالرى ارزش غذائى دارد.

۲ میوه هاى چرب و نشاسته دار در این دسته میوه هاى هسته دار وجود دارند که به عنوان مثال، زیتون (زَیتُوناً) و بادام را ذکر مى کنیم:

درصد گرم بادام ۷/۴ آب، ۶/۱۸ پروتئین، ۱/۵۴ چربى، ۶/۱۹ گلوسید، ۳ سدیم، ۶۹۰ میلى گرم پتاسیم، ۲۵۴ کلسیم، ۲۵۲ منیزیوم، ۴/۴ آهن، ۴۷۵ فسفر، ۱۵۰ گوگرد، ۲۰ کلر، ۲۵/ ویتامین ۱B، ۶۷/ ویتامین ۲B، ۵/۴ نیکوتیل امید وجود دارد، هر صد گرم آن ۶۴۰ کالرى ارزش غذایى دارد.

نکته دیگرى که باید مورد توجه باشد اینکه: تا به امروز تقسیم بندى جامع کاملى که مشخّص تمام خواص و جهات مختلف خوراکى ها باشد به وجود نیامده است و تقسیم بندیهایى که در علم غذاشناسى رایج شده است هر کدام به جهتى مورد استفاده است. مثلا تقسیم بندى بر حسب منشأ ایجاد خوراکیها (غذاهاى با منش. حیوانى، غذاهاى با منشأ گیاهى، غذاهاى با منشأ معدنى) یا تقسیم بندى بر جسب نوع عمل و اثر (غذاهاى مولّد نیرو، و غذاهاى حمایت کننده) و از این قبیل تقسیم بندیها. به همین جهت در تحقیقات و نشریات غذاشناسى و علوم تغذیه تا به امروز از روشى استفاده شده که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده یعنى به ترتیب از:

۱ غلاّت (حَبّاً) = گندم، جو، ذرّت، چاودار، برنج و... و فرآورده هاى آنها.

۲ سبزیجات و بقولات (قَضْباً) = عدس، لوبیا، باقلا، نخود، سیب زمینى، هویج فرنگى، شلغم، ترب، چغندر، کلم پیچ، اسفناج، کاهو، کرفس، سیر، پیاز، تره، ماچوبه، کدو، خیار، گوجه فرنگى، بادنجان، ماش، جعفرى، بابونه، نعنا، تره خودرو، ریحان، شنبلیله، قازیاغى، گشنیز، موسیر.

۳ میوه ها (فاکهَةً) که خود دو دسته اند:

الف میوه هاى شیرین مثل انگور (عِنَباً) خرما (نَخْلا).

ب میوه هاى چرب و نشاسته دار مثل زیتون (زَیتوناً).

۴ گوشت و تخم مرغ پرندگان، شیر، و مشتقّات آن که از فرآورده هاى حیوانى است. (خود حیوانات براى تغذیه از علف ها و گیاهها خودرو، میوه ها، علوفه خشک (أبّاً) تغذیه مى کنند). بنابراین آیات مذکور ناظر به همه مواد غذایى لازم براى تغذیه انسان مى باشند".

«مَتاعاً لَکمْ وَ لأِنْعامِکمْ».(۱)

این بود گوشه اى از منافع شب و روز که عامل حیات و ضامن تداوم بقا و علت پرورش و رشد انسان است.

فیما یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ.

در ضمن، در طول مسائل و جملات گذشته، به این مسأله اشاره شد که شب براى موجودات زنده و بخصوص انسان، ظرف آرامش، استراحت، تأمین نیرو، و سبب خوشى و خوشگذرانى مشروع و خلاصه تمدّد اعصاب است به این خاطر نیاز به شرح بیشتر نمى بینیم.

فَیکونَ ذلِک لَهُمْ جَماماً وَ قُوَّةً، وَ لِینالُوا بِهِ لَدَّةً وَ شَهْوةً».

راستى مسأله شب و روز و منافع آن که در قرآن مجید به عنوان نشانه هاى حق ذکر شده، براى هر صاحب عقلى مورث حیرت و علّت و تعجّب و شگفتى است. اینجاست که باید با تمام وجود فریاد زد:

اَلْعَظَمَةُ للهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ.

در جان و دل چو آتش عشقش علم کشید *** سلطان صبر رخت به مُلک عدم کشید

مهرش چو جاى کرد در اوراق خاطرم *** بر حرفهاى غیر یکایک قلم کشید

دل را که بود طایر قدسى بریخت خون *** شوخى نگر که تیغ به صید حرم کشید

شد زنده سر، که در قدم دوست خاک شد *** جان مُرد چون ز درگه جانان قدم کشید

در بزم عشق هر که به عیش و طرب نشست *** بس جرعه ها ز خون جگر دو بدم کشید

گر چه بسى کشید دلم از شراب عشق *** از جام بود و خُمّ و سبو، بحر کم کشید

زنهار فیض دست مدار از شراب عشق *** تا آن زمان که بحر توانى به دم کشید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. عبس، ۳۲.

"و روز را براى انسان روشن آفرید، تا در روشنى آن به دنبال فضل و احسان حق بروند، و وسیله روزیش را به دست آورند، و براى رسیدن به سود به تمام این برنامه ها حال ایشان را اصلاح کرده و به سامان مى آورد، و اخبار آنان (اعمال و کردارشان که از خوبى و بدى آنها خبر مى دهد) را مى آزماید، و مى نگرد که اینان در اوقات طاعت و در مواقف واجبات و موارد احکامش چگونه اند، تا بدکاران و نیکوکاران را به جزاى اعمالشان برساند".

روزیا ظرف تهیه روزى و قیام به عبادت

زمین با قدرت حضرت ربّ در عرصه گاه فضا، به دور خود مى چرخد، نیمى از آن به طرف آفتاب عالمتان، این منبع نور و انرژى قرار مى گیرد و روز روشن و مبصِر پدید مى آید.

انسان به وقت روز، وظیفه و مسئولیت دارد براى به دست آوردن فضل حق و به چنگ آوردن وسائل لازم براى زندگى، از طریق دامدارى، کشاورزى، صنعت، هنر، کار، کارگرى، تجارت و آنچه سبب رسیدن به رزق و روزى است به فعالیت برخیزد.

این فعالیت و دنبال رزق و روزى رفتن که به دستور حضرت محبوب انجام مى گیرد، در صورتى که به دور از حرص و بخل و بغى و تجاوز و پایمال کردن حقوق مردم باشد، و پس از به دست آوردن در جهت صحیح براى خود و زن و فرزند و نیازمندان جامعه خرج شود، عین عبادت و محض اطاعت از حضرت حق، و مورث ثوابهاى سنگین اخروى است.

اگر انسان به دستور حضرت حق در راه به دست آوردن رزق و روزى قدم بگذارد و به دستور حق در معاملات عمل کند و به دستور حق به دست آورده را خرج کند، بدون شک دنیا و آخرت خود را آباد کرده است:

نَیلُ الْعاجِلِ مِنْ دُنْیاهُمْ وَ دَرْک الآْجِلِ فى اُخْراهُمْ.

فقیه بزرگ عارف عاشق، ملاّ مهدى نراقى مى فرماید: همه آنچه انسان به آن میل و رغبت دارد مذموم نیست، زیرا آنچه آدمى در دنیا به آن میل دارد اگر ثمره و نتیجه آن بعد از مرگ برایش بماند، یعنى دانش نافع و عمل صالح، در حقیقت به آخرت متعلّق است، و آن را به این اعتبار دنیا نامند که نزدیک و در دسترس است. و هر یک از عالم و عابد از علم و عبادت خود لذت مى برد و حتى براى وى لذّت بخش ترین چیزهاست، اگر چه حظّ و بهره اى زودرس در دنیاست لکن از دنیاى مذموم نیست، بلکه در حقیقت از آخرت به شمار مى رود، هر چند از حیث اینکه محسوس و مشهود است از دنیا محسوب مى شود، زیرا هر چه در قلمرو حسّ و مشاهده است از عالم شهادت یعنى دنیاست. و از این رو پیامبر اکرم((صلى الله علیه وآله)) نماز را از دنیا شمرد و فرمود:

حُبِّبَ إلَىَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلاثٌ: اَلطّیبُ وَ النِّساءُ، وَ قُرَّةُ عَینى فِى الصَّلاةِ:

سه چیز از دنیاى شما نزد من محبوب است: بوى خوش، و زنان، روشنى چشم من در نماز است.

با اینکه نماز از اعمال آخرت است. پس دنیاى مذموم عبارت است از حظّ و بهره عاجل و زودرس که نه از اعمال آخرت است و نه وسیله اى براى آن، و آن جز لذّت بردن از معاصى و تنعّم به چیزهاى مباحى که زائد بر مقدار ضرورت است نیست.

و اما تحصیل روزى به قدر ضرورت، از کارهاى شایسته و نیکوست، چنانکه در اخبار به آن تصریح شده است.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): اَلْعِبادَةُ سَبعُونَ جُزْءاً أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ:

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: عبادت هفتاد جزء است، که برترین طلب روزى حلال است.

و نیز فرمود: مَلْعُونٌ مَنْ ألْقى کلَّهُ عَلَى النّاسِ:

از رحمت خدا دور است هر کس که در امور زندگى سرباز مردم باشد و از دسترنج دیگران بدون تحمل زحمت و کار استفاده کند.

قالَ السَّجّادُ((علیه السلام)): اَلدُّنْیا دُنْیا دُنْیاء اِن: دُنْیا بَلاغ وَ دُنْیا مَلْعُونَةٌ:

امام سجّاد((علیه السلام)) فرمود: دنیا دو گونه است: دنیایى رساننده (یعنى انسان را به سبب طلب قدر کفاف و ضرورت، به طاعت و قرب خدا مى رساند) و دنیایى که ملعون است (یعنى آدمى را در جستجوى بیش از حدود خود است از رحمت حق و سعادت دور مى کند).

امام باقر((علیه السلام)) فرمود: "هر که براى بى نیازى از مردم، و وسعت و گشایش بر اهل و عیال خود و نیکى و عطوفت با همسایگان، در دنیا به طلب روزى برود، در قیامت خداى عز و جل را ملاقات خواهد کرد در حالى که چهره اش مانند شب چهاردهم مى درخشد".

امام صادق((علیه السلام)) فرمود:

لا تَکسَلُوا فى طَلَبِ مَعایشِکمْ فَإنَّ آباءَنا کانُوا یرْکضُونَ فیها وَ یطْلُبُونَها:

در طلب روزى تنبلى مکنید، که پدران ما در این راه تلاش مى کردند و به دنبال روزى مى رفتند.

شخصى به آن حضرت عرض کرد: "ما دنیا را مى طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد." فرمود: مى خواهى با آن چه کنى؟ عرض کرد: خود و عائله ام از آن متنفع شویم، و به آن صله رحم و تصدّق کنیم، و حجّ و عمره بجا آوریم. فرمود: این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است".

حضرت موسى بن جعفر((علیهم السلام)) در زمینى کار مى کرد به طورى که قدمهایش را عرق فراگرفته بود، شخصى عرض کرد: فدایت شوم، کارگران شما کجایند؟ فرمود: کسى که از من و پدرم بهتر است با دست خود در زمین کار مى کرد. پرسید: او کدام شخص بود؟ فرمود: رسول خدا و امیرالمؤمنین و همه پدرانم با دست خود کار مى کردند، و این کار انبیا و مرسلین و اوصیاء ایشان و صالحان است.

و به این مضامین اخبار بسیار است، که در "کافى" و "تهذیب" و "من لا یحضر" و "وسائل" روایت شده. بدین دستوراتى که براى طلب دنیاى حلال آمده اگر کسى گردن نهد، باطنش نورانى مى شود و حال عبادت به او دست مى دهد. در آن صورت به وقت صبح نماز صبحش را بجاى آورد، و به وقت ظهر بدون اینکه کسب و کار مانعش شود، به نماز ظهر و عصر حاضر گردد، و به غیر نماز به مستحبات دیگر و به واجبات دیگر نیز روى کند و نگذارد که خدمت به خلق و دستگیرى از مستحق و عیادت مریض و تشییع جنازه و زیارت اخوان و دیدار مردم مؤمن و خلاصه هر خیرى از او فوت گردد و به قول قرآن مجید از این نوع آزمایشات الهى سرفراز بیرون آید و آنچه باید از جانب حضرت حق براى آخرتش ذخیره گردد:

«وَ یجْزِىَ الَّذینَ أحْسَنُوا بِالْحُسْنى».(۱)

اما اگر از دستورات حق در طلب رزق و روزى روى گردان شود و به حرام مالى و عملى دچار گردد، باطنش تاریک مى شود و حال عبادت از او سلب مى شود و تمام حرکات و سکناتش بر اساس امور مادى محض نظام مى گیرد، و از او انسانى چون قارون، عاشق دلباخته مال و جداى از عبادت و اطاعت و کار خیر به وجود مى آید، و در انواع گناهان و معاصى غرق شده، روزگار به غفلت بگذراند و نعمتهاى حق را در جاى غیر خود مصرف کرده، موجب سخط حق مى شود و در آینده به جریمه هاى سخت دچار گردد:

«لِیجْزِىَ الَّذینَ أساؤُا بِما عَمِلُوا».(۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. نجم، ۳۱.

۲. نجم، ۳۱.

راهى بزن که آهى بر ساز آن توان زد *** شعرى بخوان که با او رِطل گران توان زد

بر آستان جانان گر سر توان نهادن *** گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد

قدّ خمیده ما سهلت نماید امّا *** بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

در خانقه نگنجد اسرار عشقبازى *** جام مى مُغانه هم با مُغان توان زد

درویش را نباشد برگ سراى سلطان *** ماییم و کهنه دلقى کآتش در آن توان زد

اهل نظر، دو عالم در یک نظر ببازند *** عشق است و داد اوّل بر نقد جان توان زد

گر دولت وصالت خواهد درى گشودن *** سرها بدین تخیل بر آستان توان زد

عشق و شباب و رندى مجموعه مراد است *** چون جمع شد معانى گوى بیان توان زد

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست *** گر راهز تو باشى صد کاروان توان زد

حافظ به حقّ قرآن کز شید و رزق بازآى *** باشد که گوى عیشى در این جهان توان زد

جزاى نیکى:

قالَ النَّبِىُّ((صلى الله علیه وآله)): أرْبَعٌ مَنْ کنَّ فیهِ بَنىَ اللهُ لَهُ بَیتاً فِى الْجَنَّةِ: مَنْ آوَى الْیتیمَ، وَ رَحِمَ الضَّعیفَ، وَ أَشْفَقَ عَلى وَ لَدَیهِ وَ رَفَقى بِمَمْلُوکهِ:(۱)

رسول خدا فرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد، خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى کند: پذیرش سرپرستى یتیم، ترحم به ضعیف، مهربانى به پدر و مادر، نرمى با زیر دست.

وَ قالَ: مُجالةُ أهْلِ الّدینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ:(۲)

همنشینى با دینداران، شرافت آدمى در دنیا و آخرت است.

قالَ أبُو عَبْدِ اللهِ((علیه السلام)): ما مِنْ مُسْلِم أفْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً یریدُ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إلاّ احْتبَ اللهُ لَهُ أجْرَها بِحِسابِ الصَّدَقَةِ حَتّى یرْجَعِ اِلَیهِ:(۳)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: مسلمانى که براى خدا به مسلمان دیگر قرض بدهد، تا قرض برگردد، اجرش همچون صدقه در راه خداست.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): مَنْ أطْعَمَ أخاهُ فِى اللهِ، کانَ لَهُ مِنَ الأْجْرِ مِثْلُ مَنْ أطْعَمَ فِئاماً. قالَ: قُلْتُ: مَا الْفِئامُ؟ فَقالَ: مِائَةُ ألْف مِنَ النّاسِ:(۴)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: هر کس برادر دینیش را اطعام دهد، اجرش همچون طعام دهنده فئام است. راوى مى گوید: عرضه داشتم: فئام چیست؟ فرمود: صدهزار انسان.

عَنْ أبِى الْحسنِ((علیه السلام)) إنَّهُ کانَ یقُولُ: مَنْ دَعا لإِخوانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ [وَ الْمُؤمِناتِ والْمُسلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ] وَکلَ اللهُ بِهِ عَنْ کلِّ مُؤْمِن مَلَکاً یدْعُو لَهُ:(۵)

حضرت رضا((علیه السلام)) فرمود: هر کس براى برادران ]و خواهران مؤمن و مسلمان[ خود دعا کند، خداوند به هر مؤمنى ملکى موکل او کند تا برایش دعا نماید.

قالَ النَّبِىُّ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ عادَ مَریضاً فِى اللهِ، لَمْ یسْألِ الْمَریضُ لِلْعائِدِ إلاَّ اسْتَجابَ اللهُ لِهُ:(۶)

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: هر کس عیادت مریض کند و نظرى جز به خدا نداشته باشد، مریض دعا نمى کند مگر اینکه خداوند دعایش را در حقّ عیادت کننده مستجاب کند.

مفصّل جزاى نیکى را در آیات قرآن و "بحارالانوار" و "ثواب الاعمال" صدوق و "وسائل" ملاحظه کنید. آنچه در بخش بالا و بخش بعد آمده فقط به عنوان نمونه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "ثواب الاعمال" ج۱، ص۱۶۱.

۲. "ثواب الاعمال" ص۱۶۲.

۳. "اعلام الدین" ص ۳۹۰ ۳۹۱.

۴. "اعلام الدین" ص ۳۹۰ ۳۹۱.

۵. "ثواب الاعمال"ج۱، ص۱۹۳.

۶. "أعلام الدین" ص۳۹۸.

جزاى بدی:

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): إیاکمْ وَ الْغَفْلَةَ، فَمَنْ غَفَلَ فَإنَّما یغْفُلُ عَنْ نَفْسِهِ. وَ إیاکمْ وَ التَّهاوُنَ بِأمْرِاللهِ، فَمَنْ تَهاوَنَ بِأمْرِهِ أَهانَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامِةِ:(۱)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: از غفلت و بى توجهى نسبت به حقایق بپرهیزید، که هر کس غفلت ورزد به خود ضرر زده. و امر خدا را پست و کوچک نشمارید، که هر کس برنامه هاى الهى را (که در قرآن منعکس است) پست بشمارد، خداوند در قیامت او را پست و خوار کند.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ أبْغَضَنا أهْلَ الْبَیتِ بَعَثَهُ اللهُ یهُودیاً: وَ لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ بَینَ الرُّکنِ وَ الْمَقامِ ألْفَ سَنَة ثُمَّ لَقِىَ اللهَ بِغَیرِ وَ لایتتِنا لأَکبَّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرَیهِ فِى النّارِ:(۲)

رسول خدا فرمود: هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد، خداوند او را یهودى وارد محشر کند. و هر آینه اگر کسى هزار سال بین رکن و مقام خدا را عبادت کند، سپس بدون ولایت و قبول حکومت و سرپرستى ما به قیامت وارد شود، خداوند او را به رو به آتش جهنّم خواهد افکند.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): ثَلاثُ خِصال لا یمُوتُ صاحِبُهُنَّ حَتّى یرى وَ بالَهُنَّ: الْبَغْىُ، وَ الْکذْبُ، وَ قطیعَةُ الرَّحِمِ:(۳)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: سه خصلت است که صاحبش از دنیا نمى رود مگر اینکه وبالش را ببیند: تجاوز به حقّ مردم، دروغ، قطع رحم.

عَنْ أبى عَبْدِاللهِ((علیه السلام)): إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِ کبْرِیائِهِ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیهِ أوْرَدَّ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللهِ فى عَرْشِهِ، وَ لَیسَ هُوَ مِنَ اللهِ فى شَىْء أنَّما هُوَ شِرْک شَیطان:(۴)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: خداوند مؤمن را از نور عظمت و جلال کبریایى خود آفریده است، پس هر کس به او طعنه زند، یا گفتارش را مردود سازد، هر آینه خدا را در عرش رد کرده، چنین کسى با خدا ارتباط ندارد، به حقیقت که شیطان در نطفه او شرکت داشته است.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): مَنْ کانَ لَهُ دارٌ فَاحْتاجَ مُؤْمِنٌ إلى سُکناها فَمَنَعَه إیاها، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَلائِکتى، عَبْدى بَخِلَ عَلى عَبْدى سُکنى الدُّنْیا، لا وَ عِزَّتى لا یسْکنُ جَنّاتى أبَداً:(۵)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: کسى را که خانه اى باشد و مؤمنى مسکن گرفتن در آن را نیازمند است و او را جاى دادن مؤمن در آن خانه ایا کند، خداى عزّ و جلّ مى فرماید: اى ملائکه من، بنده ام خانه اش را از بنده ام دریغ داشت، نه، به عزّتم قسم هرگز او را بهشت ساکن نمى کنم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "عقاب الاعمال" ص۲۴۲.

۲. "أعلام الدین"ص۴۰۰.

۳. "عقاب الاعمال" ص۲۶۱.

۴. "أعلام الدین" ص۴۰۳.

۵. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

عَنْ أبى عَبْدِاللهِ((علیه السلام))، مَنْ رَوى عَنْ مُؤْمِن رِوایةٌ یریدُ بِها شَینَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیسْقُطَ مِنْ أعْینِ النّاسِ، أخْرَجَهُ اللهُ مِنْ وَلایتِهِ إلى وَلایةِ الشَّیطانِ:(۱)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: کسى که سختى را از مؤمنى حکایت کند و قصدش توهین به آن مؤمن و از بین رفتن آبرویش و افتادن از چشم مردم باشد، خداوند او را از ولایتش بیرون برده، به ولایت شیطان منتقل کند.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): أرْبَعٌ لا تَدْخُلُ بَیتاً واحِدَةٌ مَنْهُنَّ إلاّ خَرِبَ وَ لَمْ یعْمُرْ بَالْبَرَکةِ: الْخِیانَةُ، وَ السِّرْقَةُ، وَ شُرْبُ الْخَمْرِ، وَ الرِّبا:(۲)

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: چهار چیز است که داخل خانه اى نمى شود مگر اینکه آن خانه از رحمت و معنویت خراب گردد و برکت نبیند: خیانت، دزدى، خوردن شراب و ربا.

قالَ أمیرَالْمُؤْمِنینَ((علیه السلام)): إذا غَضِبَ اللهُ عَلى اُمَّة وَ لَمْ ینْزِلْ بِهِمُ الْعَذابَ غَلَتْ أسْعارُها، وَ قَصَرَتْ أعْمارُها، وَ لَمْ یرْبَحْ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْک ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ أنْهارُها، وَ حُبِسَ عَنْها أمْطارُها، وَ سُلِّطَ شِرارُها:(۳)

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود: هرگاه خداوند بر امّتى غضب کند و آنان را به عذاب آسمانى دچار ننماید، اجناسشان گران شود، عمرهاشان کوتاه گردد، تجّارشان سود نبرند، میوه هاشان زیاد نشود، نهرهاى آبشان پر نگردد، باران از آنان منع شود و اشرار قوم بر آنها مسلّط گردند.

قالَ أمیرالْمُؤْمِنینَ((علیه السلام)): أیما مُؤْمِن مَنَعَ مُؤْمِناً شَیئاً مِمّا یحْتاجُ إلَیهِ، وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَیهِ أوْ مِنْ عِنْدِ غَیرِهِ، أقامَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَسْوَدّاً وَجْهُهُ، مُزْرَقَةً عَیناهُ، مَغْلُولَةً یداهُ إلى عُنُقِهِ، فَیقالُ: هذَا الْخائِنُ الدَّى خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ. ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ إلَى النّارِ:(۴)

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود: هر مؤمنى که مؤمنى را از برآوردن نیازش منع کند در حالى که قدرت بر رفع احتیاج مؤمن داشته باشد یا با کمک دیگرى بتواند رفع نیاز مؤمن نماید، خداوند او را در قیامت سیاه رو و کبود چشم (کور) نگاه مى دارد، در حالى که دو دستش به گردنش بسته، پس گفته مى شود: این خائنى است که به خدا و رسول خیانت کرده. سپس امر مى شود او را به آتش دراندازد.

آرى گناه و معصیت، و ساعات روز را به آلودگى پر کردن و به نعبیر بعضى از روایات با ایام دشمنى کردن، سودى جز خوارى در دنیا و عذاب در آخرت ندارد.

اگر غرائز و شهوات را با احکام الهى مقید کنیم، اگر تقوا را مهار هواى نفس قرار دهیم، اگر به یاد خدا و روز قیامت باشیم، ساعات عمر ما را خیر و خوبى پر مى کند و در فرداى محشر به نتایج خوبیهاى خود بر اساس وعده الهى در قرآن مجید خواهیم رسید.

هلالى در رساله "صفات العاشقین" مى فرماید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

۲. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

۳. "عقاب الاعمال" ص۳۰۵.

۴. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

زلیخا مدتى در عهد یوسف *** ندیدى غیر اندوه و تأسّف

ز کار خویش بهبودى ندیدى *** ز سوداهاى خود سودى ندیدى

اگر یوسف شدى چون ماه طالع *** شدى پیشش در و دیوار مانع

وگر خود سوى یوسف بر گذشتى *** به رغمش از ره دیگر گذشتى

غم پیرى نَمى بر سنبلش ریخت *** ز آسیب خزان برگ و گلش ریخت

سیه بادام او از جور ایام *** شد از عین سفیدى مغز بادام

بیاض روى او شد معجر او *** ببین کآخر چه آمد بر سر او

فشاند از چشمه هاى چشم خونبار *** هزاران قطره همچون دانه بار

بدینسان بود حال او که ناگاه *** دلش را بر غلط کردند آگاه

بتى در خانه از مردم نهان داشت *** که او را قبله حاجت گمان داشت

درون خانه کارش بت پرستى *** برون از عشق یوسف شور و مستى

به دل گفتا که اى در عشق معیوب *** محب را کى رواباشددو محبوب

شد این بت سنگ راه آرزویم *** از آن یوسف نمى آید به سویم

ز بهر بت شکستن سنگ برداشت *** به عزم صلح، راه جنگ برداشت

شکست آن را به چالاکىّ و چُستى *** وز آن افتاد در کارش درستى

به آن سنگى که بت را خُرد بشکست *** تو گفتى رخنه ایمان خود بست

چوبار دیگر آمد بر سر راه *** برآمد یوسف توفیقش از چاه

ترحم کرد یوسف بر زلیخا *** جوانى را گرفت از سر زلیخا

سیه شد مردم چشم سفیدش *** برآمد کوکب صبح امیدش

تو نیز اى دل اگر بت را شکستى *** ز غوغاى بتان جَستىّ و رستى

الهى از بتان ما را نگه دار *** دل گمراه ما را روبه ره آر

زلال معرفت در کام ما ریز *** شراب وحدت اندر جام ما ریز