دعای ششم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش دوم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ششم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

تسلط و تدبیر خدا بر موجودات؛

اللَّهُمَّ فَلَک الْحَمْدُ عَلَی مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ، وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ، وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ، وَ وَقَیتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الْآفَاتِ.

أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْیاءُ کلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَک، سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا، وَ مَا بَثَثْتَ فِی کلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا، سَاکنُهُ وَ مُتَحَرِّکهُ، وَ مُقِیمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلَا فِی الْهَوَاءِ، وَ مَا کنَّ تَحْتَ الثَّرَی.

أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِک یحْوِینَا مُلْکک وَ سُلْطَانُک، وَ تَضُمُّنَا مَشِیتُک، وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِک، وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِک. لَیسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلَّا مَا قَضَیتَ، وَ لَا مِنَ الْخَیرِ إِلَّا مَا أَعْطَیتَ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بارالها پس تو را سپاس که پرده سیاه شب را به نور صبح شکافتی و ما را از روشنی روز بهره‌مند ساختی و در راه فراهم‌آوردن روزی بینا فرمودی و از پیشامدهای خطرناک آفات حفظ نمودی. شب را به صبح رساندیم و تمام آفریدگان جملگی پای در میدان صبح نهادند: آسمان و زمین، و آنچه در این دو پراکنده‌ای، ساکن و جنبنده، ایستاده و رونده و هر چه در هوا بالا رفته و آنچه در زمین پنهان شده، همه و همه در سراپنجه قدرت تو به صبح رسیدیم، در حالی که سلطنت و پادشاهی تو ما را فرا گرفته و مشیت تو ما را تحت پوشش گرفته و به فرمان تو در کارها تصرف می‌کنیم و در عرصه تدبیر تو در حرکتیم، به غیر آنچه فرمان تو بر آن رفته کاری نتوانیم، و جز آنچه تو بر ما بخشی خیری به ما نمی‌رسد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ فَلَک الْحَمْدُ عَلَى مَا فَلَقْتَ لَنَا مِنَ الْإِصْبَاحِ وَ مَتَّعْتَنَا بِهِ مِنْ ضَوْءِ النَّهَارِ وَ بَصَّرْتَنَا مِنْ مَطَالِبِ الْأَقْوَاتِ وَ وَقَیتَنَا فِیهِ مِنْ طَوَارِقِ الآْفَاتِ أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْأَشْیاءُ کلُّهَا بِجُمْلَتِهَا لَک سَمَاؤُهَا وَ أَرْضُهَا وَ مَا بَثَثْتَ فِی کلِّ وَاحِد مِنْهُمَا سَاکنُهُ وَ مُتَحَرِّکهُ وَ مُقِیمُهُ وَ شَاخِصُهُ وَ مَا عَلاَ فِی الْهَوَاءِ وَ مَا کنَّ تَحْتَ الثَّرَى أَصْبَحْنَا فِی قَبْضَتِک یحْوِینَا مُلْکک وَ سُلْطَانُک وَ تَضُمُّنَا مَشِیتُک وَ نَتَصَرَّفُ عَنْ أَمْرِک وَ نَتَقَلَّبُ فِی تَدْبِیرِک لَیسَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ إِلاَّ مَا قَضَیتَ وَ لاَ مِنَ الْخَیرِ إِلاَّ مَا أَعْطَیتَ»:

"الهى حمد و سپاس فقط و فقط براى توست که صبح را براى ما شکافتى، و به سبب آن ما را از نور روز بهره مند گردانیدى، و به مواردى که روزیها از آن به دست مى آید (از کشاورزى و دامدارى و صنعت و هنر و تجارت و کار و کسب) بینا نمودى، و در آن ما را از پیشامدها و سختى ها و مشقّت هاى جانکاه حفظ فرمودى. وارد صبح شدیم و همه چیزها وارد صبح شد، آسمانش و زمینش و آنچه در هر یک پراکنده ساختى از موجودات متنوّع و دیدنى و ندیدنى، از آرام و جنبنده، و ایستاده و رونده، و آنچه در هوا بالا رفته و آنچه در زیر خاک پنهان است در حالیکه همه و همه در قبضه مِلک و حاکمیت تو هستیم. به صبح وارد شدیم در پنجه قدرت تو، که سلطنت و حکمرانى و تواناییت ما را فرامى گیرد، و اراده و خواست تو ما را گرد مى آورد، و از روى امر و فرمان توست که در امور دست مى بریم، و در تدبیر تو به حرکت و تکاپو مى پردازیم. از هر کارى جز آنچه فرمان تو بر آن رفته، و از هر نیکى جز آنچه بخشیده اى براى ما نیست."

عمق این قسمت از دعا به ما مى گوید همه اشیاء و تمام عناصر مملوک حقّند و از خود استقلالى ندارند، کارگردان آنان در تمام زمینه ها خداست و این همه چرخ به اراده حضرت او در گردش است. این بالاترین خیانت است که انسان از ربوبیت و مالکیت حضرت حق غافل شود و مربوب و مملوک غیر او گردد، که هر کس مملوک غیر حضرت ربّ الارباب شود، به دست خود خانه شخصیت و کرامتش را ویران نموده و به راه دارالبوار در افتاده است.

آن که مجذوب غیر حق مى شود استعدادهایش در مسیر غلط به کار مى افتد و از وجود وى در حدّ خودش فرعونى خطرناک به وجود مى آید و عاقبت به خذلان دچار شده و به تازیانه عذاب گرفتار مى آید و از چشم رحمت الهى مى افتد!

اى که دارى هوس طلعت جانان دیدن *** نیست باید شدنت وانگهش آسان دیدن

آن جمالى که فروغش کمر کوه شکست *** کى توان از نظر موسى عمران دیدن

نشود تا دلت از قید علایق آزاد *** نتوان جلوه آن سرو خرامان دیدن

تار موى خرد از دیده دل بیرون کن *** تا به نورش بتوانى ره عرفان دیدن

چشم خفّاش بمان چشم دگر پیدا کن *** نور خورشید ازل کى بود آسان دیدن

زنگ دل پاک کن از اشک و به دل بینا شو *** کان جمالى است که نتوانش بخ چشمان دیدن

جان تو را باید و پاید، غم تن چند خورى *** بگذر از تن اگرت هست سرِ جان دیدن

بر سرش چند بَدى آرى و نافرمانى *** هیچ شرمت نشود زین همه احسان دیدن

مزن اى فیض از این بیش ز گفتار نفس *** اگرت هست سرِ آیینه جان دیدن