التقاط

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«التقاط» در اصطلاح به معنای تلفیق و درآمیختن اندیشه‌های ناسازگار با مفاهیم و ارزشهای فرهنگ اسلامی، برای دستیابی به مذهبی نو است. فهم دین بدون معیار و مرجع قابل اعتماد و عدم رعایت ضوابط و شرایط تفسیر متن، زمینه‌ساز ورود هرگونه تعبیر و تفسیری به حوزه دین‌شناسی است و مقوله «التقاط» از همین‌جا روی می‌نماید. اسلام ضمن ارزش‌ دادن به اجتهاد صحیح و تعقّل، با بدعت در دین و التقاط مخالف است.

مفهوم‌شناسی

«التقاط» از ریشه «لقط» به معنای برچیدن و از زمین برگرفتن و مانند آن است.[۱] و در قرآن کریم نیز به معنای پیداکردن چیزی بدون جستجو و طلب آمده‌ است: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ ...» (قصص، ۸). التقاط را یافتن و گردآوری مطالب پراکنده از علوم مختلف و گرفتن بخشی از سخن و گفتار کسی نیز معنا کرده‌اند.[۲]

التقاط در اصطلاح به دستچین‌کردن خودسرانه عقاید و اندیشه‌های ناهمگون، بدون پایداری روی اصول معین و مشخص گفته می‌شود و جریان التقاط در برابر جریان ناب‌گرایی در اندیشه مطرح می‌شود، چنان‌که گروهی از فیلسوفان قدیم (التقاطیون) از هر مکتبی از مکاتب فلاسفه، قولی را می‌گرفتند و از مجموع آنها، نظریه فلسفی به‌وجود می‌آوردند.[۳]

التقاط دینی به درآمیختن آموزه‌های غیر دینی با اصول دینی گویند که در نتیجه آن، جوهره دین اصیل، تجزیه خواهد شد و معیار سنجش دین تغییر می‌کند. درآمیختن اندیشه اسلام با تفکر سوسیالیسم ـ مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم، اندیشه‌های کهن در ایران پیش از اسلام، اندیشه‌های مرتاضانه و صوفی‌منشانه هندی یا اصول تفکر افلاطونی و ارسطویی، همه به نوعی التقاط در اسلام است، چنان‌که شهید مرتضی مطهری التقاط را محصول اندیشه‌ای شمرده‌است که به استقلال فکری مکتب اسلام باور ندارد و با گرفتن بخش‌هایی از مکاتب گوناگون مانند کمونیسم و کاپیتالیسم و آمیختن آن با مطالبی از اسلام، آن را به عنوان مکتب اسلام عرضه می‌کند.[۴]

«تفسیر به رأی» و «بدعت»، از واژه‌های مرتبط با التقاط هستند. تفسیر به رأی، به معنای بیان و تفسیر قرآن و موضوعات مختلف، مطابق با میل و سلیقه شخصی و هوای نفس، یکی از مصادیق التقاط است؛ چنان‌که «بدعت» به معنای رسم تازه و آیین نوپیدا و افزودن چیزی به دین یا کاستن چیزی از آن و نتیجه اجتهاد به رأی و برداشت‌های التقاطی از منابع دینی است.[۵] این سه مفهوم، موجب ورود مفاهیمی به حوزه دین می‌شود که در واقع جزء دین و آموزه‌های دینی نیست. در واقع در التقاط، آموزه‌های فرهنگ دیگر با رنگ و لعاب اسلامی و به عنوان آموزه اسلامی ترویج می‌شود.

التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیات، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می‌آورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین‌رو حاوی تحریف نیز هست.[۶] التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته‌های پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده، یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده‌اند.[۷]

جریان‌های التقاطی

در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران)، گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن می‌دانستند.[۸] در بُرهه مزبور، همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد، با شکست مواجه می‌گردد و ازاین‌رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانه‌ای، جریانهای فکری متعددی به شرح زیر پدید آمدند:

  • الف. گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
  • ب. گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد، ولی از معارف بلند اسلامی بی‌خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی‌دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه‌های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می‌خورد که غالباً تحصیل کرده‌های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه‌های تجربی بودند؛ چنان‌که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده‌اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام) و قوم وی از رود نیل، به جزر آب دریا.[۹] اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند، ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه‌های التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده می‌کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی، در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می‌گرفت.[۱۰] این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی بود[۱۱] از آن ارائه می‌داد؛ چنان‌که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود، تا توده مردم، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.[۱۲] آنان قرآن را چنان تفسیر می‌کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می‌کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان، از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده‌ای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می‌گیرد.[۱۳]
  • ج. گروه سوم، اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است.[۱۴]

با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله، عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم و ارزشهای فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می‌گیرد.[۱۵] این جریان فکری، قرآن کریم را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی -که در واقع نوعی تفسیر به رأی بود-، از آن ارائه می‌داد.

ریشه‌ها و عوامل التقاط

فهم دین بدون معیار و مرجع قابل اعتماد، زمینه‌ساز ورود هر گونه تعبیر و تفسیری به حوزه دین‌شناسی است و مقوله التقاط از همین‌جا روی می‌نماید.[۱۶] مهم‌ترین عوامل التقاط در مکاتب فکری، پیش‌داوری در خصوص متون دینی بدون رعایت ضوابط و شرایط تفسیر متن، علم‌زدگی و تفسیر علمی و دلبستگی افراطی به دانش جدید، زیاده‌روی در عقل‌گرایی در تفسیر متون دینی، نفوذ اندیشه‌های بیگانه و هجوم سنگین تفکر غرب در قرن چهاردهم هجری و تضعیف شدید باورهای دینی در میان مسلمانان است.[۱۷]

به‌طور کلی تبیین کارکردگرایانه از دین، انحصار در بهره‌گیری از یک روش در دین‌پژوهی و کنارزدن روش‌های دیگر، جزءنگری به جای نگاه جامع و کلی، مغالطه اشتراک لفظی، تحمیل پیش‌فرض‌ها و نسبی‌گرایی، مهم‌ترین عواملی بود که موجب التقاط و انحراف بسیاری از متفکران اسلامی و تغییر موضع برخی گروه‌های سیاسی مبارز از اسلام به مارکسیسم و به‌وجودآمدن بعضی گروه‌های التقاطی شد.[۱۸]

امام خمینی علت پیدایش دیدگاه التقاطی جدید در مورد مذهب و تفسیر مادی از اسلام را، سابقه تاریخی نگرش تک‌بعدی به اسلام دانسته و فروکاستن همه ابعاد اسلام به مادیت را واکنشی در برابر نظرات افراطی گذشتگان ارزیابی کرده‌است که ابعاد مادی جهان و انسان را به فراموشی سپردند و با تفسیر ماورایی تمامی ابعاد وجود، همه مفاهیم اسلام را به معانی عرفانی و معنوی تفسیر کردند. ایشان مهم‌ترین نشانه‌های تفکر التقاطی در اسلام را تضاد داشتن با اصول و مبانی اسلام، بی‌توجهی به همه ابعاد اسلام و دخالت‌دادن آرای شخصی در تفسیر آیات و تطبیق برداشت‌های شخصی از اسلام با مکاتب بیگانه می‌دانست.[۱۹]

نفی التقاط در قرآن

از نگاه قرآن کریم، اسلام دینی کامل «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ...» (مائده، ۳) و مبرّا از هر کاستی و فزونی است؛ از این‌رو اسلام ضمن ارزش‌دادن به اجتهاد صحیح و دارای مبانی اصولی و چارچوب مشخص و ارج‌گذاری به تعمق و تعقل، با بدعت در دین، تفسیر به رأی و التقاط مخالف است.[۲۰]

قرآن در درجه نخست التقاط و آمیختن حق با باطل را امری ناپسند شمرده و از آن نهی کرده «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ...» (بقره، ۴۲؛ آل عمران، ۷۱) و زمینه پیدایش افکار و برداشت‌های التقاطی و نادرست را انحراف فکری و قلبی دانسته‌ است: «...فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ» (آل عمران، ۷).

قرآن کریم، هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ وحی الهی از شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه‌ و اساطیر پیشینیان دانسته و با توجه به امّی بودن پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌گفتند: آنها به درخواست و املای وی نوشته شده،[۲۱] می‌فرماید: بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین می‌داند: «و قالوا اَساطیرُ الاَوَّلینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً واَصیلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ والاَرض...» (فرقان/۲۵، ۵-۶).

همچنین در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) که چرا خود آیه‌ای برنگزیده ای؟[۲۲] - در صورتی که وی برای آنان آیه‌ای نیاورد -، می‌فرماید: بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم: «و اِذا لَم تَأتِهِم بِآیَة قالوا لَولاَ اجتَبَیتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی...» (اعراف/۷،۲۰۳).

در آیه ای دیگر، آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» (نجم/۵۳، ۳-۴) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده می‌داند: «ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ...» (بقره/۲،۲۸۵).

افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از تقوا پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است: «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین... * والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...» (بقره/۲، ۲-۴).

نمونه‌هایی از التقاط

۱. در برخی آیات قرآن آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان می‌آورند و نماز را برپا می‌دارند و به آخرت یقین دارند:«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون» (بقره/۲، ۳-۴). مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است (خدا، فرشتگان و...) دانسته‌اند؛ اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحله‌ای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.[۲۳] تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر می‌کرد: آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و می‌دانند که این موضع‌گیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) می‌رساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز می‌گفت: آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده می‌شود برپا می‌دارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است[۲۴]، چنان‌که بعضی زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته، و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل می‌کردند.[۲۵]

در نقد «تفسیر نماز به پیوستگی» گفته‌ شده که: در کدام لغت و کدام تاریخ، نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه «واعتَصِموا بِحَبلِ‌ اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...» (آل عمران/۳، ۱۰۳) به این پیوستگی توصیه کرده است.[۲۶]

۲. در تفکر التقاطی، «دنیا» همان زندگی در نظام سرمایه‌داری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت از این دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله «یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ ولا خِلال» در آیه ۳۱ سوره ابراهیم به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر می‌شود. اما با کمترین آشنایی با قرآن می‌توان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن می‌گوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر می‌بخشد؛ نه روز دیگری.[۲۷] همچنین قرآن، «خلود و جاودانگی» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد می‌داند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه می‌شود؟[۲۸]

۳. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و در داستان هابیل و قابیل قرآن، هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی می‌شود؛ که این‌گونه تأویلات به انکار شبیه‌تر است تا توجیه.[۲۹]

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج۷،ص۳۹۲؛ الصحاح، ج۳، ص۱۱۵۷، «لقط».
  2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱/۵۲۸؛ لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۷-۲۶، «التقاط».
  3. فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۶۱؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۲۷۲۶.
  4. مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۲۴۳–۲۴۴.
  5. مصباح یزدی، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ۳/۴۵.
  6. . فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص ۱۰۵.
  7. . سیر حکمت در اروپا، ج ۱، ص ۷۹.
  8. . پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۶۳.
  9. .تفسیر المنار، ج ۱، ص ۳۱۴-۳۱۵.
  10. . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۱.
  11. . تفسیر به رأی، ص ۴۸.
  12. . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۵۸، «علل گرایش به مادیگری».
  13. . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۳.
  14. . حرکت و زمان، ج ۱، ص ۱۳.
  15. . پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۶۲؛ فرهنگ واژه‌های انقلاب اسلامی، ص ۱۰۵.
  16. نوایی، التقاط، ویژگی‌ها و پیامدها، ۳.
  17. اکبری جدی، تبارشناسی جریان التقاط در مطالعات تفسیری معاصر ایران، ۱۳۵–۱۳۷.
  18. خسروپناه، آسیب‌شناسی جامعه دینی، ۱۹۰–۱۹۳.
  19. امام‌خمینی، صحیفه امام، ۹/۳۰۹.
  20. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۴/۲۴۴.
  21. . المیزان، ج ۱۵، ص ۱۸۱.
  22. . همان، ج ۸، ص ۳۸۲.
  23. . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۵، «علل گرایش به مادیگری».
  24. . همان، ص ۴۶۶.
  25. . نثر طوبی، ج ۱، ص ۵۵.
  26. . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۷ ۴۶۸، «علل گرایش به مادیگری».
  27. . تفسیر به رأی، ص ۵۲.
  28. . مجموعه آثار، ج ۱، ص ۴۶۷-۴۶۸، «علل گرایش به مادیگری».
  29. . مطهری افشاگر توطئه، ص ۴۲۵-۴۲۷.


منابع