آیه 92 سوره توبه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۰۸ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (معانی کلمات آیه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<91 آیه 92 سوره توبه 93>>
سوره : سوره توبه (9)
جزء : 10
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

و همچنین بر آن مؤمنانی که چون مهیای جهاد شده و نزد تو آیند که زاد و لوازم سفر آنها را مهیا سازی و تو پاسخ دهی که من مالی که به شما مساعدت کنم ندارم برمی‌گردند در حالی که از شدت حزن اشک از چشمانشان جاری است که چرا نمی‌توانند مخارج سفر خود فراهم سازند (بر آنها هم حرج و گناهی بر ترک جهاد نیست).

و نیز بر کسانی که هنگامی که نزد تو آمدند تا آنان را [برای رفتن به سوی نبرد] سوار مرکبی کنی، گفتی: [به سبب نبود امکانات] بر مرکبی دسترسی ندارم تا شما را به جهاد برم، هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست؛ [از نزد تو] بازگشتند در حالی که به خاطر غصه و اندوه از دیدگانشان اشک می ریخت که چرا چیزی نمی یابند تا [در نبرد با دشمنان] هزینه کنند.

و [نيز] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كنى [و] گفتى: «چيزى پيدا نمى‌كنم تا بر آن سوارتان كنم»، برگشتند، و در اثر اندوه، از چشمانشان اشك فرو مى‌ريخت كه [چرا] چيزى نمى‌يابند تا [در راه جهاد] خرج كنند.

و نيز بر آنان كه نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهى و تو گفتى كه ساز و برگى ندارم و آنها براى خرج كردن هيچ نيافتند و اشك‌ريزان و محزون بازگشتند، گناهى نيست.

و (نیز) ایرادی نیست بر آنها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوار کنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم!» (از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند)

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Nor [is there any blame] on those to whom, when they came to you to provide them with a mount, you said, ‘I do not find any mount for you,’ and they turned back, their eyes flowing with tears, grieved because they did not find any means to spend.

Nor in those who when they came to you that you might carry them, you said: I cannot find that on which to carry you; they went back while their eyes overflowed with tears on account of grief for not finding that which they should spend.

Nor unto those whom, when they came to thee (asking) that thou shouldst mount them, thou didst tell: I cannot find whereon to mount you. They turned back with eyes flowing with tears, for sorrow that they could not find the means to spend.

Nor (is there blame) on those who came to thee to be provided with mounts, and when thou saidst, "I can find no mounts for you," they turned back, their eyes streaming with tears of grief that they had no resources wherewith to provide the expenses.

معانی کلمات آیه

تفيض: فيض: جارى شدن بعد از پر شدن‏ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ‏ جارى مى‏كند اشك را. «من» براى بيان است . «دمع»: اشك چشم .[۱]

نزول

«شیخ طوسى» گوید: مجاهد گوید: این آیه درباره عده اى از طایفه مزنیه نازل گردیده.

محمد بن کعب القرظى و ابن اسحق گویند: درباره هفت نفر از قبایل مختلف نازل شده، حسن بصرى گوید: درباره ابوموسى و یارانش نازل گردیده.

واقدى گوید: که هفت نفر از فقراء انصار بودند که از اثر فقر و نداشتن وسائل سفر در جهاد مخصوصاً سوارى به گریه افتاده بودند عثمان دو نفر از آن‌ها را نزد خود آورد و عباس بن عبدالمطلب دو نفر و یامین بن کعب بن نسیل النضرى از بنى‌النضیر سه نفر را با خود آورد و یکى از آن فقرا عبدالله بن معقل بوده است.[۲]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ «92»

ونيز (اشكالى نيست) بر آنان كه چون نزد تو آمدند تا آنان را براى شركت در جبهه بر مركبى سوار كنى، گفتى: چيزى نمى‌يابم كه شما را بر آن سوار كنم و آنان (از نزد تو) برگشتند، در حالى كه چشمانشان از اندوه، اشكبار بود كه چرا چيزى ندارند كه خرج جهاد كنند. (آرى، بر اين گونه فقيرانِ عاشق جهاد، براى نرفتن به جبهه گناهى نيست)

نکته ها

در آيه‌ى قبل، سخن از كسانى بود كه توان مالى براى كمك به جهاد نداشتند ودر اين آيه سخن از فقيرانى است كه به خاطر فقر، مركبى براى حضور در جبهه ندارند لذا غصّه مى‌خورند واشك مى‌ريزند، به اين جهت در پاداش رزمندگان شريكند. چنانكه حسن بصرى مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به رزمندگان جنگ تبوك مى‌فرمود: در هر مالى كه خرج كرديد و هر آسيبى كه ديديد، گروهى از جاماندگان در مدينه با شما شريكند، چون قلباً علاقمند به‌

«1». مثل كارمند امينى كه هنگام جا به جايى پول بانك، گرفتار سارقين شود، يا باربرى كه هنگام حمل بار، دچار حادثه شود. بنابراين هرگونه اقدامِ اصلاحى كه با انگيزه‌ى نيك و بى‌غرضانه انجام شود و حوادث و زيان‌هاى پيش‌بينى نشده پيش آيد، نبايد تاوان پرداخت شود. در فقه نيز قاعده‌اى به نام «احسان و نفى حَرج» مى‌باشد.

جلد 3 - صفحه 485

شركت در جبهه بودند. «1»

پیام ها

1- تأمين امكاناتِ جنگى رزمندگان، به عهده‌ى حكومت است. «أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ»

2- ارزش انسان‌ها، به انگيزه‌ها و روحيّات آنان است، نه تنها حركت و امكانات مادّى ومالى. «أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ» (آيه كسانى را مى‌ستايد كه پول و امكانات ندارند، ولى ايمان و سوز و شور جبهه رفتن دارند)

3- مؤمن از شركت نداشتن در جبهه، ناراحت وگريان است. «تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ»

«1». تفسير درّالمنثور.

جلد 3 - صفحه 486

جزء «11»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (92)

وَ لا عَلَى الَّذِينَ‌: (عطف بر على الضعفاء يا بر على المحسنين) يعنى همچنين حرجى و عتابى و بأسى نيست بر آن كسانى كه از درماندگى و بيچارگى. إِذا ما أَتَوْكَ‌: چون آمدند به سوى تو و درخواست نمودند.

لِتَحْمِلَهُمْ‌: تا ايشان را سوار كنى و به جنگ برى. قُلْتَ لا أَجِدُ: در حالتى كه گفتى تو در اين وقت به جواب آنها نمى‌يابم و ندارم. ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‌: چيزى را و چهارپائى را كه شما را سوار نمايم. تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ‌:

(جواب اذا) يعنى چون از سوارى نااميد شدند برگشتند از نزد تو در حالى كه چشمهاى ايشان روان مى‌شد از اشك، يعنى اشك از ديدگان آنها مى‌ريخت و جارى بود.

نكته- اين عبارت ابلغ است از تفيض دمعها، زيرا دال است بر آنكه اشك چشم فياض شده.

حَزَناً: به جهت اندوه يا در حالتى كه اندوهگين بودند، يا محزون شدند محزون شدنى. أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ‌: به سبب آنكه نمى‌يافتند آنچه را كه خرج كنند در آن سفر، و اين جماعت را بكائين گويند، يعنى گريه كنندگان.

در انوار گويد: «1» ايشان هفت نفر بودند خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله آمده عرض كردند: يا رسول اللّه، ما را قصد جهاد و جنگ است و پياده مانده‌ايم،

«1» منهج ج 4 ص 313.

ج5، ص 175

مركب عنايت فرما تا سوار شده همراه شويم. حضرت فرمود: آنچه مى‌جوئيد نمى‌يابيد. ايشان گريان شده از خدمت آن حضرت برگشتند. ابن عمير و عباس و عثمان آنها را توشه داده همراه بردند. ابو حمزه ثمالى (رحمه الله) روايت نموده كه ايشان هفت نفر بودند از قبايل متفرقه. «1» حاصل آنكه حق تعالى فرمايد بر اين جماعت، اگر تخلف نمايند از جهاد، بأسى و گناهى نيست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (91) وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (93)

ترجمه‌

نيست بر ضعيفان و نه بر بيماران و نه بر آنانكه نمى‌يابند چيزيرا كه صرف كنند گناهى چون باخلاص عمل نمايند براى خدا و پيغمبرش نيست بر نيكوكاران هيچ راهى و خدا آمرزنده مهربان است‌

و نه بر آنانكه چون آمدند نزد تو براى آنكه سوار كنى آنها را گفتى نمى‌يابم چيزيرا كه سوار كنم شما را برگشتند در حاليكه از چشمهاشان ميريخت اشك براى اندوه از آنكه نمى‌يافتند چيزيرا كه صرف كنند

جز اين نيست كه راه عتاب بر كسانى است كه اذن ميخواهند از تو با آنكه آنها بى‌نيازانند راضى شدند بآنكه باشند با زنان بازمانده و مهر نهاد خدا بر دلهاشان پس آنها نميدانند.

تفسير

بعضى گفته‌اند آيه اول نازل شد در باره ابن امّ مكتوم كه نابينا و ضعيف بود چون اذن خواست و پيغمبر (ص) ساكت شد و بعضى گفته‌اند در باره عائذ بن عمرو و اصحاب او نازل شد و آيه دوم گفته‌اند در باره بكّائون نازل شده كه هفت نفر بودند و در اسامى آنها اختلاف شده است و عياشى از صادقين عليهما السلام نقل نمود كه يكى‌

جلد 2 صفحه 611

از آنها عبد اللّه بن يزيد بن ورقاء خزاعى بوده و قمى ره فرموده بكّائون هفت نفر بودند از هفت قبيله و اسامى آنها را ذكر نموده و فرموده اينها آمدند نزد پيغمبر (ص) گريان و عرض كردند ما قوّه بيرون آمدن نداريم پس آيه اول و دوم نازل گرديد و فرموده اينها كفش ميخواستند كه بپوشند در هر حال مراد از ضعفاء ناتوانانند از قبيل پيران فرسوده و عجزه مانند كور و شل و زمين‌گير و امثال اينها و مراد از مرضى بيمارانى هستند كه يا قادر بر حركت نباشند يا حركت مضر باشد براى آنها و فرقه سوم فقرائى هستند كه مخارج راه و وسائل حركت را فاقدند كه در صورتى كه راست بگويند و واقعا متمكن نباشند خداوند تكليف شاق نمى‌فرمايد و گناهى بر آنها نيست و چون بوظيفه شرعيّه خودشان كه ترك جهاد است رفتار نموده‌اند كار خوبى كرده‌اند و راه عتابى بر آنها نيست علاوه بر آنكه خداوند آمرزنده و مهربان است بر فرض جزئى قصورى هم شده باشد عفو خواهد فرمود پس از آن خطاب به پيغمبر (ص) فرموده ميفرمايد و نيز راه عتابى نيست بر كسانى كه چون حاضر ميشوند براى آنكه وسائل حركتشان را فراهم نمائى با آنكه خودت بآنها ميگوئى من وسائل ندارم و اگر طبعا مايل بحركت نباشند بايد خوشحال شوند بواسطه اندوهى كه از اين حرمان بر ايشان روى ميدهد مراجعت ميكنند از حضور تو در حاليكه اشك از چشمانشان بطورى جارى است كه گويا ديده‌هاى آنها تمامى اشك شده و در جريان است براى آنكه متمكن از مصارف راه نيستند بلى راه عتاب و خطاب باز است بر اشخاصيكه اذن ميخواهند از تو با آنكه تمام وسائل براى آنها مهيّا است جز محبت خدا و پيغمبر كه راضى ميشوند مانند زنان محروم از جهاد در خانه بنشينند و از اين سعادت بى‌بهره باشند و خداوند بپاداش معاصى و ترك نظر و تعقل آنها را بحال خودشان واگذار فرمود تا از تراكم جهل و عصيان روزنه قلبشان بعالم غيب مسدود گرديد گويا مهر الهى بدريچه دلهاشان زده شد ديگر چيزى نميدانند و آنها هشتاد نفر بودند از قبائل مختلفه كه بخسران دنيا و آخرت گرفتار شدند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا عَلَي‌ الَّذِين‌َ إِذا ما أَتَوك‌َ لِتَحمِلَهُم‌ قُلت‌َ لا أَجِدُ ما أَحمِلُكُم‌ عَلَيه‌ِ تَوَلَّوا وَ أَعيُنُهُم‌ تَفِيض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ حَزَناً أَلاّ يَجِدُوا ما يُنفِقُون‌َ (92)

و نيز حرجي‌ نيست‌ ‌بر‌ كساني‌ ‌که‌ ‌از‌ فقراء ‌که‌ نداشتند مركبي‌ و نه‌ نفقه‌ سفر ‌با‌ كمال‌ عشق‌ بجهاد خدمت‌ ‌شما‌ رسيدند و تقاضا كردند ‌که‌ ‌شما‌ وسائل‌ حركت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فراهم‌ كنيد ‌از‌ حيث‌ مراكب‌ و نفقات‌ و ‌شما‌ فرمودي‌ ‌که‌ ‌من‌ واجد اينكه‌ وسائل‌ ‌شما‌ ‌را‌ فراهم‌ كنم‌ نيستم‌ اينها رفتند ‌با‌ چشم‌ گريان‌ اشگ‌ ‌آنها‌ ميريخت‌ و محزون‌ بودند ‌که‌ ‌ما چرا نيافتيم‌ وسائل‌ حركت‌ ‌را‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ فيض‌ جهاد محروم‌ شديم‌ وَ لا عَلَي‌ الَّذِين‌َ عطف‌ بجمله‌ قبل‌ ‌است‌ وَ لا عَلَي‌ الَّذِين‌َ لا يَجِدُون‌َ ما يُنفِقُون‌َ و احتياج‌ بذكر نداشت‌ و لكن‌ وجه‌ ذكر ‌آنها‌ اينست‌ ‌که‌ امتياز داشتند ‌با‌ ساير ‌غير‌ واجدين‌ ‌به‌ اينكه‌ اينها كمال‌ ميل‌ بخروج‌ داشتند و ‌در‌ مقام‌ تحصيل‌ وسائل‌ بودند ‌که‌ خدمت‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ رسيدند إِذا ما أَتَوك‌َ و تقاضا كردند لِتَحمِلَهُم‌ و پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود

(قلت‌ ‌لا‌ اجد ‌ما احملكم‌ ‌عليه‌)

و اينها چون‌ مأيوس‌ شدند و ‌از‌ ‌اينکه‌ فيض‌ محروم‌ گشتند تولّوا اينها برگشتند ‌با‌ دل‌ شكسته‌ و اشگ‌ جاري‌ و قلب‌ محزون‌ و غمناك‌ وَ أَعيُنُهُم‌ تَفِيض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ ‌يعني‌ ميريخت‌ اشك‌ ‌از‌ چشمان‌ ‌آنها‌ حزنا ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ محزون‌ و غمناك‌ بودند أَلّا يَجِدُوا ما يُنفِقُون‌َ بلكه‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ اينها ‌در‌ مثوبات‌ جهاد ‌با‌ مجاهدين‌ شركت‌ دارند چنانچه‌ ‌در‌ اخبار داريم‌

(الراضي‌ بفعل‌ قوم‌ كالداخل‌ فيهم‌)

و قضيه‌ جابر ‌بن‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌که‌ ‌در‌ خطاب‌ بشهداء كربلا ‌گفت‌ ‌من‌ ‌هم‌ ‌با‌ ‌شما‌ شريك‌ هستم‌ عطيه‌ اعتراض‌ كرد ‌که‌ ‌آنها‌ نفوس‌ و اموال‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ راه‌ اسلام‌ صرف‌ كردند جواب‌ داد متمسكا بهمين‌ حديث‌، بلكه‌ گفتند سه‌ قسم‌ فاعل‌ داريم‌: فاعل‌ بالمباشرة و فاعل‌ بالتسبيب‌ و فاعل‌ بالرضا. مثلا قتله‌ حضرت‌ سيّد الشهداء سه‌ قسمت‌ بودند:

لشگر كربلا فاعل‌ بالمباشرة مثل‌ شمر و اشباه‌ شمر [لع‌] يزيد پليد و ‌إبن‌

جلد 8 - صفحه 292

مرجانه‌ [لع‌] فاعل‌ بالتسبيب‌، و بني‌ اميه‌ و اهل‌ شام‌ و نواصب‌ و امثال‌ ‌آنها‌ ‌که‌ باين‌ ظلم‌ راضي‌ بودند ‌حتي‌ امروز ‌که‌ روز عاشورا عيد بزرگ‌ ‌آنها‌ ‌است‌ فاعل‌ بالرضاء لعنهم‌ اللّه‌ جميعا

(لعن‌ اللّه‌ امة سمعت‌ بذلك‌ فرضيت‌ ‌به‌)

و ‌در‌ قيامت‌ ميگويند

(‌اينکه‌ الظلمة و ‌اينکه‌ اعوان‌ الظلمة و ‌اينکه‌ اشباه‌ الظلمة فضرب‌ ‌لهم‌ سرادق‌ ‌من‌ نار ‌حتي‌ يفرق‌ ‌عن‌ الحساب‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 92)

شأن نزول:

در روایات می‌خوانیم که هفت نفر از فقرای انصار خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و تقاضا کردند وسیله‌ای برای شرکت در جهاد در اختیارشان گذارده شود، اما چون پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وسیله‌ای در اختیار نداشت، جواب منفی به آنها داد، آنها با چشمهای پر از اشک از خدمتش خارج شدند و بعدا به نام «بکّائون» مشهور گشتند.

تفسیر:

معذورانی که از عشق جهاد اشک می‌ریختند! در این آیه نیز به گروه چهارمی اشاره می‌کند که آنها هم از شرکت در جهاد معاف شدند، می‌گوید:

«همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتی نزد تو آمدند که مرکبی برای شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذاری، گفتی مرکبی در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالی که چشمهایشان اشکبار بود، و این اشک به خاطر اندوهی بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا سر چشمه می‌گرفت» (وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. صاحب مجمع البیان گوید: درباره هفت نفرى که به گریه درآمده بودند، نازل گردیده که عبارتند از: عبدالرحمن بن کعب و علیة بن زید و عمرو بن ثعلبه و ابن غنمة، اینان از بنى‌النجار بودند و سالم بن عبیر و هرم بن عبدالله و عبدالله بن عمرو بن عوف و عبدالله بن معقل از مزنیه که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول اللّه ما را در موقع جهاد سوار کن زیرا چیزى نداریم که با آن بیرون برویم. پیامبر فرمود: من هم چارپایانى ندارم که شما را سوار کنم چنان که ابوحمزه ثمالى روایت کرده است و نیز ابن ابى‌حاتم در تفسیر خود از طریق عوفى از ابن عباس روایت نموده است.

منابع