آیه 23 سوره کهف
<<22 | آیه 23 سوره کهف | 24>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و تو هرگز درباره چیزی مگو که من این کار را فردا خواهم کرد.
و هرگز درباره چیزی مگو که من فردا آن را انجام می دهم،
و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد.
هرگز مگوى: فردا چنين مىكنم،
و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام میدهم»...
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«غَداً»: فردا. مراد آینده است.
نزول
شأن نزول آیات 23 و 24:
«شیخ طوسى» گویند: سبب نزول این آیات چنین بوده وقتى که قریش نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و از قصه اصحاب کهف و داستان ذوالقرنین سؤال نمودند، پیامبر فرمود: فردا براى جواب حاضر شوید. فرداى آن روز جبرئیل نیامد و ایامى به تأخیر افتاد سپس جبرئیل آمد و این آیات را نازل کرد.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً 23
دربارهى هيچ چيز و هيچ كار، مگو كه من آن را فردا انجام مىدهم،
إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً «24»
مگر آنكه (بگويى:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش كردى (گفتن: ان شاءاللّه، همين كه يادت آمد) پروردگارت را ياد كن و بگو: اميد است كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديكتر است، راهنمايى كند.
نکته ها
گفتنِ «إِنْ شاءَ اللَّهُ»* كه اعتقاد به قدرت ومشيّت الهى را مىرساند، تكيه كلام اولياى الهى است. چنانكه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است؛ يعقوب به فرزندانش مىگويد:
«ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ» «1» وارد مصر شويد، انشاءاللّه درامانيد، خضر به موسى مىگويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» «2» اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت. حضرت شعيب به حضرت موسى مىگويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» «3» و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مىگويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» «4» مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت.
البتّه مراد از گفتن «إِنْ شاءَ اللَّهُ»* و «أَعُوذُ بِاللَّهِ» و امثال آن، لقلقهى زبان نيست، بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است.
امام صادق عليه السلام فرمود: در نوشتههاى خود نيز «إِنْ شاءَ اللَّهُ»* را فراموش نكنيد. روزى دستور
«1». يوسف، 99.
«2». كهف، 69.
«3». قصص، 27.
«4». صافّات، 102.
جلد 5 - صفحه 159
داد نامهاى بنويسند، هنگامى كه نامه را بدون «انشاءاللّه» ديد، فرمود: «كيف رجوتم أن يتم هذا؟» چگونه اميد داريد كه اين كار به سامان برسد؟ «1» پيامبر اسلام هنگام ورود بهقبرستان مىفرمود: «و انا ان شاء الله بكم لاحقون» اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهيم پيوست، در حالى كه مرگ، حتمى است. «2»
انسان در عين حال كه اراده دارد و آزاد است، ولى به طور مستقل نيست و همهى كارها به او سپرده نشده كه بدون خواست خدا هم بتواند كارى انجام دهد. يعنى انسان نه در جبر است و نه اختيار تمام امور به او داده شده است، بلكه آزادى انسان در سايهى مشيّت خداوند است. «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
پیام ها
1- در سخن گفتن و تصميمگيرى خدا را فراموش نكنيم. وَ لا تَقُولَنَ ...
2- هرگز خود را مستقل از خدا ندانيم و بطور قطع از انجام كارى هر چند كوچك، در آينده خبر ندهيم. لا تَقُولَنَ ... إِنِّي فاعِلٌ ...
3- به امكانات و توان خود تكيه نكنيم، كه فراهم بودن مقدّمات، تضمين كننده انجام قطعى كار نيست. لا تَقُولَنَ ... إِنِّي فاعِلٌ ... در آنچه هم يقين داريم، بايد «ان شاءاللّه» بگوييم.
4- انسان پيوسته نيازمند خداست و در هر كارى بايد خود را وابسته به ارادهى الهى بداند. لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ...
5- جبران از دست رفتهها لازم است. «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ»
6- پيامبران نيز به تعليم و هدايت الهى نياز داشتهاند. «قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي»
7- اظهار اميدوارى به امدادهاى الهى، از شيوههاى صحيح دعاست. عَسى ...
8- هدايت مراحلى دارد و همهى آنها به دست خداوند است. أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ ...
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير كشفالاسرار.
جلد 5 - صفحه 160
9- بايد راه ميانبُر ونزديكترين راه به حقّ و صواب را پيدا كرد. لِأَقْرَبَ مِنْ هذا ...
10- رسيدن به رشد برتر، آرزوى انبياست. عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ ...
11- براى انبيا نيز رشد و رسيدن به مراحل بالاتر وجود دارد. «عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»
12- تداوم ذكر خدا، كوتاهترين راه رسيدن به رشد است. وَ اذْكُرْ رَبَّكَ ... عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً «24»
«1» مدرك پيشين، حديث 2.
«2» سفينة البحار، ج 2، ص 532: لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتّى يدع المراء و ان كان محقا.
جلد 8 - صفحه 39
إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ: مگر آنكه خداى خواهد، يعنى بگو اگر خداى خواهد من آن را بجا آورم. يا معنى آنكه مگو كارى خواهم كرد فردا مگر آنچه خداى خواهد. و اين مطلب محقق شده كه خداى نخواهد مگر خير و طاعت، پس معنى آنكه: عزم و جزم بر طاعت مصمّم مكن و مگو كه من فردا كارى خواهم كردن مگر خير و طاعت، تا مردمان به تو اقتدا كنند. اين وجهى لطيف است كه آيه به ظاهر خود باقى بدون تقدير و ايرادى.
تحقيق: به براهين متقنه، عصمت انبياى عظام ثابت شده كه از اول عمر تا آخر، گناه صغيره و كبيره و خطا و سهو و نسيان از ايشان صادر نگردد؛ زيرا آمدن ايشان براى ارشاد و هدايت بندگان، و صدور يكى از اين صفات موجب سلب وثوق و اطمينان، و نقض غرض حضرت سبحان گردد. بنابراين نقل بعض مفسرين در اين آيه شريفه كه يهود سؤال از حضرت نبوى و جواب را به فردا مقرر و نگفت ان شاء اللّه، لذا چهل روز وحى از حضرت منقطع، و بعد آيه نازل شد:
«وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً»؛ البته نسبت چنين امرى به ساحت قدس احمدى صلّى اللّه عليه و آله كه مخزن علوم ربّانى است شايسته نخواهد بود، بلى ممكن است به واسطه مصالح و حكم الهيه در بعضى مواقع از چيزى اطلاع ندهند، زيرا نخواهند چيزى را مگر آنچه خدا خواهد، لكن قسمت منقوله كاشف از ترك اولى، و مقام شامخ محمّدى صلّى اللّه عليه و آله اجلّ و اعلى باشد از آن، پس آيه شريفه خطاب به پيغمبر و مراد امت باشند، چنانچه بسيارى از آيات به اين طريق خطاب شده.
وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ: و ياد كن مشيت پروردگار خود را، يعنى بگو بعد از تذكر «ان شاء اللّه» چون فراموش كنى آن را. طبرسى (رحمه اللّه) فرمايد «1»:
چون متذكر شوى بگو «ان شاء اللّه» اگرچه بعد از روزى يا ماهى يا سالى باشد.
و اين قول ابن عباس و مروى از ائمه ما است، و احاديث بسيار بدين مضمون وارد
«1» مجمع البيان ج 3 صفحه 461.
جلد 8 - صفحه 40
شده كه: هر گاه شخص قسمى خورد و فراموش كند «ان شاء اللّه» را هر وقت متذكر شود، بگويد.
وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي: و بگو اميد است اينكه دلالت فرمايد مرا پروردگار من. لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً: مر آن چيزى را كه نزديكتر است از شأن اصحاب كهف كه مىپرسند از روى صواب، يعنى آيات و بيّناتى به من مرحمت فرمايد كه دلالت كند بر صدق نبوّت من واضحتر از قصه اصحاب كهف، و آن آيات اخبار قصص انبيا و حوادث واقعه در اعصار آينده است تا قيام قيامت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً «21» سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً «22» وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً «23» إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً «24»
ترجمه
و همچنين مطّلع گردانديم بر ايشان تا بدانند كه وعده خدا حقّ است و همانا قيامت نيست شكّى در آن هنگاميكه نزاع مينمودند ميان خودشان در كارشان پس گفتند بنا كنيد بر ايشان بنائى پروردگارشان داناتر است بكارشان گفتند آنانكه مطّلع شدند بحال ايشان هر آينه بنا ميكنيم بر ايشان مسجدى
زود باشد كه گويند سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و گويند پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود بگزاف گوئى از غيب و گويند هفت نفر بودند و هشتميشان سگشان بود بگو پروردگار من داناتر است بعدد ايشان نميداند عدد ايشانرا مگر
جلد 3 صفحه 417
اندكى پس جدال مكن در امر ايشان مگر جدالى آشكار و استفسار مكن در باره ايشان از احدى
از آنها و مگو در كارى كه من بجا آورندهام آنرا فردا
مگر آنكه بخواهد خدا و ياد كن پروردگارت را چون فراموش كردى و بگو اميد است كه هدايت كند مرا پروردگارم بامرى نزديكتر از اين برشد و صلاح.
تفسير
خداوند متعال چنانچه خواب و بيدار فرمود اصحاب كهف را براى مزيد بصيرت ايشان كه قبلا بيان شد مطّلع و واقف فرمود بر ايشان اهل شهر و پادشاه آنها را كه آمدند براى جستجوى ايشان چنانچه در حديث قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در صدر قصّه ذكر شد و اين براى آن بود كه بدانند وعده خدا راست و درست و حق است و روز قيامت بر پا خواهد شد و خداوند خلق اولين و آخرين را در آنروز محشور ميفرمايد و جاى شبهه نيست چون حال ايشان در خواب و بيدارى مانند كسانى بود كه بميرند و زنده شوند چنانچه در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد زنده ميگرديد و در روايت ديگر است كه خواب برادر مرگ است و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه بسيار كسانى بودند كه رجوع نمودند بدنيا بعد از مردن و از آن جمله اصحاب كهف بودند كه خداوند سيصد و نه سال ايشانرا ميراند پس زنده فرمود در زمان قوميكه منكر بعث بودند براى آنكه شبهه آنها رفع شود و ببينند قدرت خداوند را و بدانند كه بعث بندگان حقّ است و بنابراين محتمل است نزاع كسانيكه مطّلع شدند بر آنها در امر بعث خودشان بوده كه بعضى منكر و بعضى مدّعى بعث ارواح مجرّده و بعضى مقرّ بحشر اجساد و ارواح جمعا بودند و خداوند باين ارائه خلاف آنها را مبدّل بوفاق نموده و همه مقرّ بحقّ شده باشند چنانچه جمعى از مفسرين فرمودهاند و محتمل است نزاع بعد از اطلاع بر اصحاب كهف در امر ايشان شده بين كسانيكه مطّلع شدند كه آيا ايشان مردهاند بعد از بيدار شدن يا ثانيا بخواب رفتهاند چون نقل شده كه ايشان بعد از بيدار شدن بجاى خودشان خوابيدند و بحال اوّل برگشتند يا نزاع در مدّت مكث ايشان در كهف و عددشان و كيفيّت بناء بر ايشان بوده كه بعضى گفتند ديوارى بر در غار بسازيد كه كسى نتواند وارد در آن شود و بعضى گفتند مقبرهاى
جلد 3 صفحه 418
براى ايشان بسازيد و بعضى كه اهل تقوى بودند گفتند مسجدى بر در غار بسازيد كه مردم در آن عبادت كنند و بايشان و محلّشان تبرّك جويند و پادشاه موافقت نمود و ساخته شد و در حديث سابق اشاره به اين معنى شده بود و در هر حال خداوند داناتر است بامر بعث عباد و عدد اصحاب كهف و مدّت مكث ايشان و كيفيّت بناء بر آنان و بنابراين جمله ربّهم اعلم بهم معترضهاى است از خداوند و بعضى آنرا قول بعضى از اهل نزاع دانستهاند كه ميخواستند مسجد بسازند و بنابراين مقول قول آنان است كه معتقد بسعه علم الهى بودند و موفق باجراى مقصودشان شدند و در آيه دوم خداوند نقل فرموده قسمتى از نزاع سابق الذّكر را با نزاع دو فرقه از نصاراى نجران را با مسلمانان در عهد حضرت ختمى مرتبت كه بعضى از آن دو قائل بودند بآنكه اصحاب كهف سه نفر بودند چهار ميشان سگشان بود و بعضى قائل بودند كه پنج نفر بودند ششميشان سگشان بود و مسلمانان بتعليم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قائل بودند كه ايشان هفت نفر بودند لذا خداوند در تعقيب آن دو قول فرموده رجما بالغيب يعنى اين از باب انداختن كلام است بىمدرك از غيب و در تعقيب قول سوم فرموده و هشتميشان سگشان بود تا اشاره باشد بانحصار كلام بىمدرك بآن دو قول و ثابت شود قول سوّم باثبات خداوند صفت هشتمى را براى سگ ايشان و قطع آن از كلام سابق بدخول و او و ابتداء بكلام با مراعات مشابهت صورى اقوال و موافقت بامراد مسلمانان و عدم تصريح بصحّت قول ايشان در مقام مجادله و حكميّت و اشاره فرموده بمدرك قول سوّم كه وحى الهى است بآنكه فرموده بگو اى پيغمبر پروردگار من داناتر است بعدّه ايشان و نميدانند عده ايشانرا مگر كمى از اهل ايمان بتعليم الهى و بنابر آنچه ذكر شد جهت دخول و او در جمله اخيره و عدم دخول آن در دو جمله سابقه ظاهر است و محتاج بتفاصيل و تكلّفات مذكوره در مجمع و غيره و اثبات و او ثمانيه در نحو نيست ولى مفسرين چون و ثامنهم را هم مقول قول دسته سوّم دانستهاند براى وجه ذكر و او در قول اخير و حذف آن در دو قول سابق محتاج بتوجيه شدهاند از قبيل آنكه چون قول اخير از روى علم و اطمينان نفس بوده كلام بتمامى ذكر شده بخلاف قول اوّل و دوّم كه با تزلزل بوده و و او حذف شده است و امثال اين كه ذكرش موجب ملالت خاطر است و در آيه سوّم خداوند
جلد 3 صفحه 419
دستور فرموده به پيغمبر خود كه با اهل كتاب مجادله و مباحثه و گفتگو نفرمايد در امر اصحاب كهف و عدد ايشان مگر جدال و بحث ظاهرى صورى بدون دقت نظر و دنباله گيرى از مطلب و ردّ قول آنها صريحا چون اين طرز مباحثه منافى با اخلاق و مخالف با طريق ابلاغ و ارشاد است بلكه بايد حقّ مطلب ادا شود و واقع امر مكشوف گردد بدون ايجاد خصومت و كدورت چنانچه در بيان اقوال ثلاثه در كلام الهى اشاره بآن شد و محتمل است مراد نهى از مجادله در خفاء باشد و امر بمجادله در علن و محضر عموم تا حقّ بر همه آشكار گردد و كسى نتواند منكر بيان حضرت ختمى مرتبت شود و نسبت خلاف حقّ بآنحضرت دهد و اشتباه كارى نمايد در هر حال بطرق عامّه از حضرت امير عليه السّلام نقل شده كه اصحاب كهف هفت نفر بودند و هشتمى سگشان بود و از امام صادق عليه السّلام در روضة الواعظين نقل نموده كه از مكّه معظّمه با امام زمان عليه السّلام بيست و هفت نفر بيرون ميآيند پانزده نفر از قوم حضرت موسى عليه السّلام كه اهل حقّ و حقيقت بودند و هفت نفر اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابو دجّانه انصارى و مقداد و مالك اشتر كه ياوران و فرمانفرمايانند در ركاب آنحضرت و معلوم است بعد از وحى الهى نبايد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در موضوع اصحاب كهف سؤالى از اهل كتاب فرمايد و بايد اهل ايمان هم بآنحضرت اقتداء نموده در اين باب پرسشى از علماء يهود و نصارى نكنند و نبايد پيغمبر اكرم و اهل ايمان در كاريكه ميخواهند اقدام نمايند بگويند مثلا من اين كار را فردا انجام ميدهم مگر آنكه بلافاصله انشاء اللّه بگويند و اگر احيانا فراموش كردند و نگفتند هر وقت يادشان آمد بگويند انشاء اللّه كه بثواب ذكر خدا نائل شوند و اگر آنكار را فراموش نمودند از خدا بخواهند كه ايشانرا موفق فرمايد بامرى كه نزديكتر باشد بخير و رشد و صلاح از آنچه عزم بر آن داشتهاند و فراموش نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از خدا بخواهد كه باو عطا فرمايد آيات و معجزاتيكه دلالت آنها بر نبوّت آنحضرت بيشتر باشد از قصّه اصحاب كهف و خدا باو عطا فرمود و از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام كه در بدو قصّه ذكر شد استفاده ميشود كه مقصود بخطاب در آيه چهارم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و آنحضرت در وقتى كه بقريش وعده فرمود كه جواب سؤالات آنها را فردا
جلد 3 صفحه 420
بدهد انشاء اللّه نفرمود و باين سبب تا چهل روز وحى از آنحضرت قطع شد و از روايات متعدده منقوله از ائمه اطهار در كتب معتبره مستفاد ميشود كه مراد فراموش نمودن ذكر انشاء اللّه است و اين قابل تدارك است در هر زمانى كه متذكّر شود و اگر نبود اين روايات ممكن بود از آيه چهارم استظهار شود كه مقصود بخطاب امّتند اگر چه مخاطب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چنانچه رسم خطابات قرآنيه است و مراد آنستكه مردم نگويند و معتقد نشوند كه كارى ميتوانند انجام دهند بدون مشيّت الهى و اعتماد بقدرت خودشان در امور نداشته باشند و البتّه گفتن انشاء اللّه هم علاوه بر آنكه ذكر خدا است و در هر حال خوب است براى اظهار اعتقاد بجريان امور بر طبق مشيّت الهى لازم است و اگر آنكار را فراموش كردند و انجام ندادند از خدا بخواهند كه ايشانرا دلالت بامرى نمايد كه خيرش براى آنها بيشتر باشد از كار فراموش شده و بنابراين و قل عسى ربّى أن يهدين لأقرب من هذا رشدا بيان است براى ذكر دروا ذكر ربّك اذا نسيت و فراموش شده كار است و مربوط بذكر انشاء اللّه نيست ولى آنچه از خاندان وحى و تنزيل رسيده متعيّن بقبول است اگر چه آن بدقت منافات با اين معنى هم ندارد و قابل جمع است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً «23» إِلاّ أَن يَشاءَ اللّهُ وَ اذكُر رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُل عَسي أَن يَهدِيَنِ رَبِّي لِأَقرَبَ مِن هذا رَشَداً «24»
و البته نبايد بگويي براي هر چيزي محققا من بجا ميآورم فردا اينکه عمل را مگر اينكه معلق كني بر مشيّت الهي که بگويي انشاء اللّه و ياد كن پروردگار خود را زماني که فراموش كردي و بگو اميد است اينكه هدايت فرمايد مرا پروردگار من بنزديكترين از اينکه از حيث رشد و صلاح، در تفسير اينکه آيه مفسرين اختلاف زيادي دارند هم در جمله الا ان يشأ اللّه که تعليق بر جمله سابقه بوده و پيغمبر بدون اينکه تعليق گفته که از او سؤال كردند فرموده فردا جواب ميدهم بطور تنجّز يا جمله مستقله است و هم در جمله اذا نيست که پيغمبر نسيان كرد ذكر انشاء اللّه را و هر كدام يك نحوي بيان كردهاند تمام باطل و عاطل است و ما تفسير اينکه آيه را بعد از بيان دو مقدمه بنظر مبارك شما ميرسانيم.
«1» اينكه مسلّما پيغمبر اكرم هر عملي که وعده دهد موكول بر مشيّت حق ميكند.
جلد 12 - صفحه 343
«2» اينكه حضرتش نسيان و فراموشي ندارد چون معصوم است وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلّا أَن يَشاءَ اللّهُ خداوند نهي فرمود از اينكه در امور مستقبله بنحو تنجّز نفرما مگر معلّق كني بر مشيّت الهي و اينکه جمله دليل نيست بر اينكه پيغمبر بدون اينکه تعليق ذكر فرموده باشد اينکه دستور الهي است مثل ساير اوامر و نواهي مثلا كلمه لا تُشرِك بِاللّهِ دليل نيست که العياذ حضرت شرك آورده باشد يا لا تُخاطِبنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا دليل بر صدور مخاطبه ندارد و هكذا ساير مناهي البته پيغمبر هر چه وعده دهد موكول بر مشيّت الهي ميكند بواسطه همين نهي وَ اذكُر رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ اينکه هم دليل نيست بر اينكه حضرت نسيان كرده باشد زيرا قضيّه شرطيّه تصدق عن كاذبين و بعبارت ديگر فرض محال محال نيست که بفرمايد بر فرض محال که اگر نسياني عارض شد بايد متذكر خداوند شوي و بگويي انشاء اللّه لكن چون معصوم هستي نسياني عارض نميشود بر شما وَ قُل عَسي أَن يَهدِيَنِ رَبِّي كلمه عسي از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و اله دليل قطعيست که خداوند هدايت ميفرمايد هر چه را که حضرت اميد داشته باشد لِأَقرَبَ مِن هذا رَشَداً البته خداوند بالاخص با اينکه جمله رسول خود را هدايت ميفرمايد ببهترين راهها و هر چه صلاحش بيشتر باشد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 24)- «مگر این که خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).
یعنی در رابطه با اخبار آینده و تصمیم بر انجام کارها، حتما جمله «انشاء اللّه» را اضافه کن، چرا که تو هرگز مستقل در تصمیم گیری نیستی و اگر خدا نخواهد هیچ کس توانایی بر هیچ کار را ندارد.
دیگر این که خبر دادن قطعی برای انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف میرود صحیح و منطقی نیست، و چه بسا دروغ از آب در آید، مگر این که با جمله «انشاء اللّه» همراه باشد.
سپس در تعقیب این جمله، قرآن میگوید: «هنگامی که یاد خدا را فراموش کردی (بعد که متوجه شدی) پروردگارت را به خاطر بیاور» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ).
اشاره به این که اگر به خاطر فراموشی جمله انشاء اللّه را به سخنانی که از آینده
ج3، ص36
خبر میدهی نیفزایی هر موقع به یادت آمد فورا جبران کن و بگو انشاء اللّه، که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.
«و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشنتر از این هدایت کند» (وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ ابن مردویه در تفسیر خود از ابن عباس روایت کند که پس از سؤال چهل شب گذشت سپس این آیه نازل گردید.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.