آیه 32 سوره قیامه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۰۴:۳۵ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَلَٰكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ|سوره=75|آیه =32}} {{مشخصات آیه |شماره...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَٰكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ


بلکه [در میان اجتماعات] تکذیب کرد و روی گرداند؛

مشاهده آیه در سوره


<<31 آیه 32 سوره قیامه 33>>
سوره : سوره قیامه (75)
جزء : 29
نزول : مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

بلکه (خدا را) تکذیب کرد و (از حکمش) رو بگردانید.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

but denied [them] and turned away,

معانی کلمات آیه

«کَذَّبَ وَ تَوَلّی»: (نگا: طه / ).

نزول

شأن نزول آیات 31 و 32:

«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره ابوجهل بن هشام بن مغیرة المخزومى نازل گردیده است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ «26» وَ قِيلَ مَنْ راقٍ «27» وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ «28» وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ «29» إِلى‌ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ «30» فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى «31» وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «32» ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‌ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى «33» أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌ «34» ثُمَّ أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌ «35»

چنين نيست (كه انسان مى‌پندارد) آنگاه كه (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.

و گفته شود: چه كسى شفادهنده است؟ و (محتضر) بداند كه هنگام جدايى است. و ساق پا به ساق ديگر بچسبد (و ديگر حركتى نكند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود. او كه نه حق را تصديق كرد و نه نماز گزارد. بلكه تكذيب كرد و روى گردانيد. و سپس با كبر و غرور به سوى اهلش رفت. (عذاب الهى) براى تو شايسته‌تر است، شايسته‌تر. باز هم شايسته‌تر است، شايسته‌تر.

نکته ها

«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.

«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى‌

«1». غافر، 14.

«2». ملك، 29.

«3». احزاب، 39.

جلد 10 - صفحه 313

مريض مى‌شود، «رقية» گويند. پس‌ «راقٍ»: هرچيزى كه مايه نجات بيمار از مرگ است.

كلمه «ظن» گاهى به معناى علم مى‌آيد، همان گونه كه در اين آيه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق يقين پيدا مى‌كند.

در روايت آمده است كه در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مى‌آيند. مال مى‌گويد: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مى‌گويد: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مى‌گويند: من تا ابد با تو هستم. «1»

«إِلى‌ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.

در حديث مى‌خوانيم: «من ترك الصلاة معتمدا فقد كفر» «2»، هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است. قرآن نيز ترك نماز را ثمره كفر مى‌داند. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى»

بعضى مفسّران شأن زول آيات 31 به بعد اين سوره را اشاره به تكّبر و غرور ابوجهل دانسته‌اند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به كلّيت موضوع نمى‌زند.

كلمه‌ «يَتَمَطَّى» يا از «مط» به معناى دراز كردن پا و يا از مطاء به معناى پشت كردن است كه هر دو كنايه از تكّبر و تبختر است.

اين آيات، ترسيم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق عليه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوييدن بهترين بوييدنى‌هاست. «3»

در حديث مى‌خوانيم: ياد مرگ شهوات را مى‌ميراند، غفلت را ريشه‌كن مى‌كند، دل را به وعده‌هاى الهى تقويت مى‌كند، طبيعت انسان را لطيف و قساوت زدايى مى‌كند، آتش حرص را خاموش مى‌كند، دنيا را نزد انسان پايين مى‌آورد و اين معناى سخن و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: «فكر ساعة خير من عبادة سنة». «4»

حضرت على عليه السلام، آخرين لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را اين گونه ترسيم كرده است:

در لحظه مرگ صحنه‌اى پيش مى‌آيد كه برگشت و رجوعى در آن نيست، آنچه در تمام عمر

«1». تفسير اطيب‌البيان.

«2». تفسير مخزن‌العرفان.

«3». بحارالانوار، ج 6، ص 152.

«4». تفسير نمونه؛ بحارالانوار، ج 6، ص 133.

جلد 10 - صفحه 314

از آن بى‌خبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مى‌شود، جدايى از دنيايى را كه نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى كه پيوسته به خطرات آن تهديد مى‌شدند، رو مى‌نمايند و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است.

سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنيا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مى‌آورد، بدن‌ها سست و رنگ‌ها دگرگون مى‌شود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامى‌گيرد، پس زبانش از كار مى‌افتد، در ميان خانواده‌اش افتاده، چشم و گوش و عقل او كار مى‌كند، در آن لحظه در فكر آن است كه عمر خود را در چه چيزى از دست داده و زندگى را در كجا مصرف نموده است.

به ياد اموالى مى‌افتد كه در عمرش جمع‌آورى كرده، همان اموالى كه در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نكرده كه از حلال و حرام و شبهه‌ناك گردآورى كرده است، اكنون گناه جمع‌آورى آنها بر دوش اوست و بايد از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهره‌مند شوند، راحتى و خوشى اموال براى ديگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشيمانى و غصه دست خود را به دندان مى‌گزد، ....

كم كم روح از گوش و سپس چشم او نيز گرفته مى‌شود و روح از بدنش خارج مى‌شود و همچون مردارى در ميان بستگان بر زمين مى‌ماند، كه وحشت زده از او دور مى‌شوند. نه سوگواران را يارى مى‌كند و نه پاسخى به ناله‌هاى آنان مى‌دهد.

سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل كرده و دفن مى‌كنند و به دست عملش مى‌سپارند و مى‌روند. «1»

گاهى انسان چيزى را نمى‌پذيرد ولى ردّ هم نمى‌كند، زيرا شك دارد. چنانكه به حضرت صالح مى‌گفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مى‌خوانى در شك هستيم. «وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ» «2» امّا گاهى نه تنها نمى‌پذيرد، بلكه در مقام انكار و تكذيب بر مى‌آيد كه نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند اين آيات: فَلا صَدَّقَ‌ ... وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى‌

«1». نهج البلاغه، خطبه 109.

«2». هود، 62.

جلد 10 - صفحه 315

«أَوْلى‌ لَكَ» نظير «ويل لك» براى تحقير و مذمّت است. امام رضا عليه السلام آيه‌ «أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌» را چنين تفسير فرمود: خير دنيا براى تو باد و خير آخرت از تو دور باد. «1»

«سُدىً» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى‌گويند.

مصداق آنچه سزاوار متكبّران است بيان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نكبت بشود.

«أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌»

پیام ها

1- ترسيم لحظات جان دادن، بهترين وسيله براى ترك دل بستگى به دنياست.

تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ ... كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ‌

2- سخت‌ترين حالات جان دادن، زمانى است كه روح به گلو مى‌رسد. «كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ»

3- مرگ، قابل درمان نيست. زمانى مى‌رسد كه همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مى‌كنند و درماندگى خود را به زبان مى‌آورند. «قِيلَ مَنْ راقٍ»

4- دلبستگى انسان به دنيا به گونه‌اى است كه حتّى لحظه مرگ نيز، گمانِ رفتن دارد، نه يقين. «ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»

5- كسانى كه دنيا را دوست دارند و آخرت را فراموش مى‌كنند، بايد بدانند كه روزى بايد از محبوب خود جدا شوند. تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ ... أَنَّهُ الْفِراقُ‌

6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدايى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امكانات و ... «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»

7- پس از مرگ، روح باقى مى‌ماند. (كلمه فراق به معناى جدايى است نه نابودى) «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ»

8- لحظه مرگ، لحظه‌اى بسيار سخت و ناگوار است. «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»

9- جز حركت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه ديگرى وجود ندارد. «إِلى‌

«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 10 - صفحه 316

رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»

10- عقايد مقدّمه اعمال است. كسى كه حق را تصديق نكند، قهراً نماز هم نمى‌خواند. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى»

11- تصديق همه حقايق دين لازم است و اگر كسى يكى از ضروريات دين را تصديق نكند، گويا كل دين را تصديق نكرده است. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى»

12- نماز، اولين نشانه ايمان و تصديق دين است. «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى»

13- دورى از دين و تكاليف دينى، عامل غرور و سرمستى مى‌شود. «ذَهَبَ إِلى‌ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى» در جاى ديگر هم مى‌خوانيم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مى‌روند، خنده‌هاى مستانه دارند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» «1»

14- در برابر انكارهاى پى در پى‌ «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى»، تهديدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه كلمه‌ «أَوْلى‌» نشانه آن است كه در برابر تكبّرهاى مستانه بايد تحقيرهاى پى در پى باشد.) «أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌»

15- متكبّران بايد تحقير شوند. «يَتَمَطَّى‌- أَوْلى‌ لَكَ فَأَوْلى‌»*

پانویس

  1. پرش به بالا در تفسیر على بن ابراهیم درباره سبب نزول این آیات و آیه 16 چنین ذکر شده است هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مردم را به ولایت على بن ابى‌طالب خواند و از آن‌ها در این باره بیعت خواست، عده اى بازگشتند و زیر بار نرفتند. از آن جمله معاویه بن ابى‌سفیان بود که در آن موقع که یک دست خود را در دست مغیرة بن شعبه و دست دیگر خود را در دست ابوموسى اشعرى نهاده بود تا تکبر و نخوت گفت: قسم به خدا ما به ولایت على اقرار نخواهیم کرد و آن را تصدیق نخواهیم نمود سپس این آیات نازل گردید و پیامبر بر منبر رفت و خواست از معاویه تبرى جسته و از او بیزارى جوید آیه 16 نازل گردید و پیامبر سکوت اختیار فرمود و نامى از او نبرد. صاحب تفسیر برهان از ابن شهر آشوب و او از امام باقر علیه‌السلام موضوع فوق را روایت نموده و گوید: در چنین موقعى پیامبر اراده کرده بود که معاویه را به قتل برساند سپس جبرئیل آمد و آیه 16 را نازل نمود و پیامبر سکوت اختیار فرمود.

منابع