آیه 98 سوره طه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۵۱ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا

مشاهده آیه در سوره


<<97 آیه 98 سوره طه 99>>
سوره : سوره طه (20)
جزء : 16
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

تنها خدای شما آن یگانه خدایی است که جز او هیچ خدایی نیست و علمش به همه ذرات عوالم هستی محیط است.

معبود شما فقط خدای یکتاست که جز او معبودی نیست، دانش او همه چیز را فرا گرفته است.

«معبود شما تنها آن خدايى است كه جز او معبودى نيست، و دانش او همه چيز را در بر گرفته است.»

جز اين نيست كه خداى شما اللّه است كه هيچ خدايى جز او نيست و علمش همه چيز را در برگرفته است.

معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Indeed your God is Allah. There is no god except Him. He embraces all things in [His] knowledge.’

Your Allah is only Allah, there is no god but He; He comprehends all things in (His) knowledge.

Your Allah is only Allah, than Whom there is no other Allah. He embraceth all things in His knowledge.

But the god of you all is the One Allah: there is no god but He: all things He comprehends in His knowledge.

معانی کلمات آیه

«وَسِعَ»: در بر گرفته‌است. فرا گرفته‌است (نگا: بقره / انعام / ).

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً «98»

(اى قوم من!) همانا معبود شما «اللّه» است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است.

نکته ها

در تفاسير مجمع‌البيان و صافى حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السلام قصد داشت تا سامرى را به قتل برساند، امّا خداوند به او وحى فرمود كه چون سامرى مرد سخاوتمندى است از كشتن او صرف‌نظر نما، از اين روى موسى عليه السلام با جمله‌ «فَاذْهَبْ» او را از ميان قوم بنى اسرائيل طرد كرد.

كلمه‌ «لا مِساسَ» به معناى گرفتار شدن به بيمارى است كه به هيچ وجه احدى با او تماس نگيرد. سرانجام سامرى به يك بيمارى روانى گرفتار شد كه از مردم فرار مى‌كرد وهركس به‌

جلد 5 - صفحه 384

او نزديك مى‌شد فرياد مى‌زد: «لا مِساسَ» دور شو، دور شو. «1»

حضرت موسى عليه السلام براى سامرى چندين مجازات قرار داد:

الف: طرد «فَاذْهَبْ»، ب: نفرين‌ «لا مِساسَ»، ج: تهديد به عذاب آخرت‌ «لَكَ مَوْعِداً»، د:

آتش زدن گوساله‌ «لَنُحَرِّقَنَّهُ».

پیام ها

1- بعد از ثبوت جرم، بايد مجرم را مجازات كرد. «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‌- فَاذْهَبْ»

2- يكى از مراحل نهى از منكر، طرد مجرمان و كافران است. «فَاذْهَبْ»

3- مفسدين فرهنگى را بايد از ميان جامعه طرد كرد. آزادى فكر به معناى باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه كردن ديگران نيست. «فَاذْهَبْ»

4- انبيا با علم غيب، از آينده افراد خبر مى‌دهند. «أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ»

5- بعضى از امراض، قهر الهى است. «لا مِساسَ»

6- براى مروّجين فكرهاى باطل، مجازات دنيوى وسيله‌ى تخفيف در كيفرهاى اخروى نيست. «لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً»

7- شايد بتوان از كيفرهاى دنيوى فرار كرد، ولى از عذاب اخروى و قهر الهى در آخرت راه گريزى نيست. «لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»

8- بدترين نوع جرم، اصرار مجرم بر جرم است. «ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً» (سامرى خود نيز گوساله خود را مى‌پرستيد.)

9- ابزار گناه و آثار انحراف بايد نابود شود. «2» «لَنُحَرِّقَنَّهُ»

«1». تفسير نمونه.

«2». همان گونه كه پيامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقيمانده آن را ويران كنند و آنجا را محلّ زباله‌هاى مردم مدينه قرار داد. تفسير نمونه.

جلد 5 - صفحه 385

10- محو آثار كفر وشرك بايد در ملأعام وبا حضور مردم باشد. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» و نفرمود: «لاحرقنه»

11- حفظ افكار مردم از حفظ طلا مهم‌تر است. گاهى بايد براى ايجاد موج و مبارزه با منكر، اشياى قيمتى فدا شوند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ»

12- غيرت دينى و قاطعيّت در برابر انحراف، لازمه‌ى رهبرى است. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» (سوزاندن طلا و به دريا ريختن آن، تصميم قطعى موسى بود)

13- بايد نشان داد كه چيزهاى نابود شدنى شايستگى پرستش را ندارند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ»

14- هرگاه باطلى را محو كرديد به جاى آن حقّ را مطرح كنيد. «إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ»

15- خدايى قابل عبادت است كه احاطه علمى بر همه چيز داشته باشد. «وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً (98)

إِنَّما إِلهُكُمُ‌: اينست و جز اين نيست خداى شما كه سزاوار پرستش و ستايش است. اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: ذات خداوندى است كه نيست معبودى به حق مگر ذات يگانه سبحانى. وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً: فرارسيده هر چيز را از جهت علم، يعنى علم سبحانى به همه اشياء محيط و هيچ چيز از علم او خارج نيست، كوچك و بزرگ، نهانى و آشكارا، بلكه خطرات قلبيه و لمحات عينيه، تمام را دانا است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‌ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)

لا تَرى‌ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)

ترجمه‌

گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى‌

جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش‌

اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى‌

كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى‌

كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار

روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان‌

آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز

ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى‌

و مى‌پرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى‌

پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى‌

كه نمى‌بينى در آن پستى‌ئى و نه بلندئى را.

تفسير

پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال‌

جلد 3 صفحه 524

بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سوده‌اش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خوانده‌اند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بى‌همتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب‌

جلد 3 صفحه 525

و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنه‌كاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار داده‌اند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بى‌پايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت‌

جلد 3 صفحه 526

روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفته‌اند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و دره‌ئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِنَّما إِلهُكُم‌ُ اللّه‌ُ الَّذِي‌ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ وَسِع‌َ كُل‌َّ شَي‌ءٍ عِلماً (98)

منحصرا اله‌ ‌شما‌ اللّه‌ ‌است‌ ‌آن‌ خداوندي‌ ‌که‌ نيست‌ الهي‌ مگر ‌او‌ فرو گرفته‌ ‌است‌ ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ علم‌ ‌او‌.

(إِنَّما) ‌از‌ ادات‌ حصر ‌است‌ ‌که‌ ‌غير‌ ‌او‌ ‌هر‌ ‌که‌ هست‌ و ‌هر‌ چه‌ هست‌ سزاوار پرستش‌ نيست‌.

(إِلهُكُم‌ُ) معبود بحق‌.

(اللّه‌ُ) اسم‌ مختص‌ بذات‌ اقدس‌ واجب‌ الوجود ‌است‌ ‌که‌ اسامي‌ مختصّه‌ اللّه‌ ‌هو‌ حق‌ ‌است‌، اللّه‌ اسم‌ ذات‌ مقدس‌ مستجمع‌ جميع‌ كمالات‌ و منزّه‌ ‌از‌ جميع‌ عيوب‌ و نواقص‌، ‌هو‌ اشاره‌ بمقام‌ غيب‌ الغيوبيست‌ ‌که‌ ممكن‌ محالست‌ پي‌ بذات‌ ‌او‌ ببرد چون‌ ممكن‌ محدود ‌است‌ و ذات‌ ‌او‌ ‌غير‌ متناهي‌ و نامحدود ‌است‌، و حق‌ بمعني‌ ثبوت‌ و بقاء ‌است‌ ازلا و ابدا نه‌ اول‌ دارد نه‌ آخر.

(الَّذِي‌ لا إِله‌َ إِلّا هُوَ) ‌غير‌ ‌او‌ تماما محتاج‌ و مخلوق‌ و حادث‌ و مسبوق‌ بعدم‌ ‌است‌ سزاوار الوهيّت‌ نيستند.

(وَسِع‌َ كُل‌َّ شَي‌ءٍ عِلماً) چون‌ علم‌ ‌از‌ صفات‌ ذات‌ و عين‌ ذات‌ و منتزع‌ ‌از‌ ذات‌

جلد 13 - صفحه 92

‌است‌ ‌غير‌ محدود ‌است‌ مثل‌ ساير صفات‌ ذاتيه‌ قدرت‌ حيات‌ عظمت‌ كبريايي‌ عزّت‌ ازليّت‌ ابديّت‌ سرمديّت‌ و بسياري‌ ‌از‌ صفات‌ ذاتيه‌ ‌که‌ ‌از‌ شئون‌ علم‌ ‌است‌، مثل‌ بصير سميع‌ مدرك‌ حكيم‌ مريد خبير عالم‌ بمبصرات‌ و مسموعات‌ و جزئيات‌ و مصالح‌ و صلاح‌ و جميع‌ آنچه‌ واقع‌ ‌شده‌ و ميشود و اينها ‌را‌ صفات‌ كماليّه‌ گويند بخلاف‌ صفات‌ فعليّه‌ رحيم‌ رحمن‌ غفّار تواب‌ خالق‌ رازق‌ مميت‌ محيي‌ معزّ مذل‌ّ كافي‌ شافي‌ و ساير صفات‌ فعليّه‌ ‌که‌ افعال‌ صادره‌ ‌از‌ اوست‌ و اينها ‌را‌ صفات‌ جماليّه‌ نامند و بخلاف‌ صفات‌ سلبيّه‌ و ‌آن‌ ‌هر‌ صفتي‌ ‌که‌ موجب‌ نقص‌ و عيب‌ و احتياج‌ مي‌ شود بايد ‌از‌ ‌او‌ سلب‌ كرد ‌که‌ مفاد سبّوح‌ قدّوس‌ ‌است‌ ‌که‌ مركب‌ ‌از‌ اجزاء نيست‌ نه‌ اجزاء خارجيّه‌ مثل‌ اجسام‌ و نه‌ اجزاء ذهنيّه‌ مثل‌ اجناس‌ و انواع‌ و نه‌ اجزاء وهميّه‌ مثل‌ مجردات‌ عالم‌ عقول‌ و نفوس‌ و منزّه‌ ‌از‌ لوازم‌ ‌آنها‌ مثل‌ حال‌ و محل‌ّ و اعراض‌ كم‌ و كيف‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 98)- و در این آیه موسی، با تأکید فراوان روی مسأله توحید، حاکمیت خط اللّه را مشخص کرد و چنین گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدایی که

ج3، ص141

معبودی جز او نیست، همان خدایی که علمش همه چیز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً).

نه همچون بتهای ساختگی که نه سخنی می‌شنوند، نه پاسخی می‌گویند، نه مشکلی می‌گشایند و نه زیانی را دفع می‌کنند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع