آیه 85 سوره کهف
<<84 | آیه 85 سوره کهف | 86>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
او هم رشتهای را پی گرفت.
پس [با توسل به وسیله،] راهی را [برای سفر به غرب] دنبال کرد.
تا راهى را دنبال كرد.
او نيز راه را پى گرفت.
او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد...
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«أَتْبَعَ»: پیجوئی و پیروی کرد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)
فَأَتْبَعَ سَبَباً: پس پيروى كرد راهى را كه او را به مقصود رساند و سير نمود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88)
ترجمه
و مىپرسند تو را از ذو القرنين بگو بزودى بخوانم بر شما از او حكايتى
همانا ما تمكّن داديم او را در زمين و داديم او را از هر چيزى وسيلهاى
پس توسل جست بوسيلهاى
تا وقتى كه رسيد بجاى غروب نمودن آفتاب يافت آنرا كه غروب ميكند در چشمه لاى دارى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى ايشانرا و يا آنكه ميگيرى در آنها راه نيكوئى را
گفت امّا آنكه ستم نمود پس زود باشد كه عذاب كنيم او را پس بر گردانده شود بسوى پروردگارش و عذاب كند او را عذاب سخت بىمانندى
و امّا آنكه ايمان آورد و بجا آورد كار شايسته را پس از براى او است بپاداش، خوبى و زود باشد كه بفرمائيم او را از فرمانمان چيز آسانى.
تفسير
- در قرب الاسناد از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه جمعى از يهود خواستند خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسند بامير المؤمنين عليه السّلام عرضه داشتند و اجازه
جلد 3 صفحه 447
گرفتند و شرفياب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال ميكنيد يا من بگويم گفتند شما بفرمائيد فرمود آمديد بپرسيد از ذو القرنين گفتند بلى فرمود پسرى از اهل روم بود پس پادشاه شد و در مشرق و مغرب عالم سير نمود و سدّ را بنا كرد آنها هم تصديق نمودند و قمّى ره فرموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قصّه حضرت موسى و خضر عليه السّلام را بپايان رسانيد از او پرسيدند آنكس كه از مشرق تا مغرب را گردش كرد كه بود و حكايتش چه بود پس اين آيات نازل شد و عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از ذو القرنين فرمود بنده صالحى بود و نامش عيّاش بود اختيار فرمود او را خدا و مبعوث كرد بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتى بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و مبعوث فرمود او را بر جمعى از جماعت پيشينيان در ناحيه مشرق پس تكذيب نمودند او را و ضربتى بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده كرد و عوض آندو ضربت كه بدو طرف سرش رسيده بود خداوند دو شاخ ميان تهى در جاى آندو ضربت باو عطا فرمود كه قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنيا برد و تمام روى زمين و پستيها و بلنديها و راههاى آنرا براى او آشكار كرد و از مشرق تا مغرب عالم را ديد و از هر چيزى باو داد و بسبب آن حقّ و باطل را شناخت و مؤيّد فرمود او را بآن دو شاخ كه بوسيله آن كشف مينمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براى هلاكت دشمنان و متمرّدان او پس او را بزمين فرود آورد و باو وحى فرمود كه مغرب و مشرق عالم را بگرد كه من زمين را براى تو بهم پيچيدم و مردم را ذليل تو كردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت كرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اين است معناى قول خداوند انّا مكّنّا له فى الارض تا آخر آيه و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و تصوّر نشود كه شاخ عيب است و بايد پيغمبر از عيب مبرّى باشد چون ممكن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصرى بوده كه از آن تعبير بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن ميگويند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نيست بلكه در چند روايت معتبره از ائمه اطهار تصريح شده كه پيغمبر نبوده و شايد آنكه در بعضى از روايات ذكرى از نبوّت
جلد 3 صفحه 448
او شده است بملاحظه آن باشد كه باو وحى ميشد چنانچه بمادر حضرت موسى وحى شد ولى آنچه مسلّم است آنستكه مرد صالح محبوب خدا و مؤيّد بتأييدات الهى بوده و بعضى او را يكى از اوصياء شمردهاند و در بعضى از روايات ائمه اطهار تصريح شده كه او را ذو القرنين خواندند براى همان دو ضربتى بود كه بدو طرف سرش زدند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو قرن آن خوانند و بعضى گفتهاند براى آن بود كه دو قرن زندگى كرد و مردم دو دوره در زمان حيات او مردند در هر حال گفتهاند اسم او اسكندر بود و شهر اسكندريّه را در مصر او بنا نموده ولى در روايات ائمه عليهم السلام بنام عيّاش و عبد اللّه بن ضحّاك معرّفى شده است و از ابن عباس نقل شده كه او بمكّه آمد وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بود و چون شنيد حضرت آنجا است پياده شد و گفت در شهرى كه حضرت ابراهيم باشد سزاوار نيست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو سلام كرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اين سنّت از او باقى مانده و براى اين احتراميكه او از حضرت ابراهيم كرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اين مسخّر بودن ابر براى او در روايات ائمه اطهار هم ذكر شده است چنانچه در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پيشرفت كار را براى او آماده فرمود و نور را براى او منبسط كرد و شب و روز براى او يكسان بود و در خواب ديد كه نزديك بآفتاب شد تا حدّى كه دو قرن شرقى و غربى او را بدست گرفت و بيدار شد و براى قومش نقل نمود و آنها او را براى اين ذو القرنين ناميدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها اجابت كردند و بنابر آنچه تا كنون بيان شد معلوم ميشود مراد از تمكّنى كه خدا فرموده باو دادم در زمين همان سلطنت عالمگير او است كه در بعضى روايات بآن تصريح شده و فرمودهاند چهار نفر بودند كه تمام روى زمين را متصرّف شدند دو مؤمن و دو كافر امّا دو مؤمن حضرت سليمان بود و جناب ذو القرنين و امّا دو كافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنكه فرموده داديم باو از هر چيزى سببى همان آماده نمودن وسائل و اسباب پيشرفت كار و اراده او است يعنى باو داديم از هر چيزيكه مراد و مقصود او بود وسيله و سبب پيشرفتى از علم و قدرت و شوكت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و
جلد 3 صفحه 449
اسباب كار از هر باب و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه سبب بمعناى دليل است يعنى از هر قبيل و هر نوع راهنمائى باو داديم پس پيروى و متابعت و اتّخاذ نمود براى نيل بمقصود خود كه وصول بمغرب بود از ميان آن وسائل و اسباب وسيله و سببى را فاتّبع بهمزه وصل و تشديد تاء از باب افتعال نيز قرائت نمودهاند تا وقتى كه رسيد بمنتهاى آبادى زمين از جانب مغرب كه ساحل درياى محيط باشد و اخيرا معروف باقيانوس اطلس شده بنظرش آمد كه آفتاب غروب ميكند در چشمهاى كه بواسطه داشتن گل سياه رنگش تار شده چون در مدّ نظرش جز آب متراكم نبود و در چنين موردى هر كس نظر كند بقرص آفتاب در حال غروب اين تصوّر برايش حاصل ميشود و در نظرش اينمعنى جلوه ميكند ولى حقيقت ندارد لذا خدا فرمود يافت آفتابرا چنين و نفرمود بود آفتاب چنين و اداء مطلب باين تعبير براى تأكيد رسيدن او بمنتهاى اراضى غرب است چون اگر بخواهند اينمعنى را ممثّل و مصوّر نمايند بغير اين تقريب و بيان ممكن نيست و بعضى بجاى حمئة حامية قرائت نمودهاند كه بمعناى گرم است آنهم شايد بملاحظه مجرّد تصوّرى است كه براى مشاهده كننده حاصل ميشود از رفتن آفتاب در آب كه گمان ميكند آن آب براى مجاورت با آفتاب گرم است و يافت ذو القرنين در نزد آن چشمه آب جماعتى را كه كافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد كه آنها را دو قسمت نمايد يك قسمت كه اصرار بر كفر و ضلالت دارند بكشد و يك قسمت كه قابل ارشاد و هدايتند ارشاد و هدايت فرمايد و طريقه عفو و اغماض و نيكى و احسانرا براى خود در باره آنها اتّخاذ نمايد ذو القرنين هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ايمان را بآنها عرضه ميداريم اگر قبول ننمودند و براى اصرار بر كفر بخودشان ستم كردند بعد از اين آنها را ميكشيم و بعذاب دنيويشان ميرسانيم پس در قيامت كه بپيشگاه الهى حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شديدى خواهد فرمود كه مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل قمّى ره از امام صادق عليه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول كردند و ايمان آوردند و كار خوب كردند خوب بآنها جزا داده شود و بنابراين كلمه جزاء حال يا تميز است براى الحسنى كه مبتداء موخر است و بعضى جزاء الحسنى برفع جزاء بدون تنوين قرائت نمودهاند و بنابراين
جلد 3 صفحه 450
جزاء اضافه بحسنى شده و مراد آنستكه جزاء كارهاى خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اين هم بآنها او امرى ميكنيم كه اطاعتش آسان و ميسور باشد در هر حال معلوم است كه آنها دو دسته بودند و ذو القرنين موظف بود در باره هر دستهاى بوظيفه مخصوصى عمل نمايد نه آنكه از ابتدا مخيّر بود در آنكه همه آنها را بكشد يا با آنها خوش رفتارى نمايد كه بعضى تصوّر نمودهاند و تعجّب از مفسّر معاصر است كه ضمير در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر آنكه آفتاب حقيقى نبوده بلكه تصوّرى بوده بآنكه نزد آفتاب حقيقى نميشود قومى زندگى كنند با آنكه كلمه عين نزديك بضمير است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمير به ابعد نميشود و معنى واضح است رحمة اللّه عليه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنّا مَكَّنّا لَهُ فِي الأَرضِ وَ آتَيناهُ مِن كُلِّ شَيءٍ سَبَباً (84) فَأَتبَعَ سَبَباً (85)
محققا ما بسط و توسعه داديم از براي او در صفحه زمين و باو داديم از هر چيزي سبب رسيدن و نائل شدن بآن إِنّا مَكَّنّا لَهُ فِي الأَرضِ در خبر است از امير المؤمنين عليه السّلام که خداوند ابر را مسخّر كرد بر او بهر نقطه زمين که اراده داشت بر ابر سوار ميشد بآنجا نزول ميكرد و مالك ميشد و استيلاء پيدا ميكرد و بمصالح آن اقدام و قيام مينمود و نوري از براي او قرار داده بود که شب و روز بر او مساوي بود وَ آتَيناهُ مِن كُلِّ شَيءٍ سَبَباً تمام اسباب وصول بمقاصد او را براي او فراهم فرموديم و باو عطا كرديم بكمال سهولت نائل بمقاصد خود ميشد بدون زحمت و مرارت از امور كشوري و لشكري فَأَتبَعَ سَبَباً.
پس او متابعت ميكرد آن اسباب را بنظر ميآمد که مراد اينکه باشد که هر امري را اراده ميكرد سبب آن را متابعت ميكرد آن سببي که خداوند باو عنايت فرموده بود از همان سبب و طريق وارد ميشد لكن بعضي چنين تفسير كردند فَأَتبَعَ سَبَباً يعني در ميانه اسباب يك سبب را اختيار ميكرد و آن سير در روي زمين بود.
395
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 85)- «او هم از این وسائل استفاده کرد» (فَأَتْبَعَ سَبَباً).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم