آیه 253 سوره بقره
<<252 | آیه 253 سوره بقره | 254>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی را خدا با او سخن گفته و بعضی را رفعت مقام داده، و عیسی پسر مریم را معجزات آشکار دادیم و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم، و اگر خدا میخواست پس از فرستادن پیامبران و معجزات آشکار، مردم با یکدیگر در مقام خصومت و قتال بر نمیآمدند، ولیکن آنان برخلاف و دشمنی با هم برخاستند، برخی ایمان آورده و بعضی کافر شدند، و اگر خدا میخواست با هم بر سر جنگ نبودند، و لیکن خدا هر چه مشیّتش قرار گیرد خواهد کرد.
از آن فرستادگان برخی را بر برخی برتری بخشیدیم. از آنان کسی است که خدا با او سخن گفت، و برخی از آنان را درجات و مراتبی بالا برد. و عیسی بن مریم را دلایل و نشانه های روشن دادیم، و او را به وسیله روح القدس توانایی بخشیدیم. و اگر خدا می خواست کسانی که بعد از آنان [در طول قرون و اعصار] آمدند، پس از آنکه دلایل و براهین روشن به آنان رسید، با هم نمی جنگیدند، ولی [درباره ایمان و کفر با هم] اختلاف کردند، پس برخی از آنان ایمان آوردند و برخی کفر ورزیدند، قطعاً خدا اگر می خواست نمی جنگیدند، ولی خدا آنچه را می خواهد [از روی حکمت و مصلحت] انجام می دهد.
برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد؛ و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم، و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم؛ و اگر خدا مىخواست، كسانى كه پس از آنان بودند، بعد از آن [همه] دلايل روشن كه برايشان آمد، به كشتار يكديگر نمىپرداختند، ولى با هم اختلاف كردند؛ پس، بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند، و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند؛ و اگر خدا مىخواست با يكديگر جنگ نمىكردند، ولى خداوند آنچه را مىخواهد انجام مىدهد.
بعضى از اين پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم. خدا با بعضى سخن گفت و بعضى را به درجاتى برافراشت. و به عيسى بن مريم معجزهها داديم و او را به روح القدس يارى كرديم. و اگر خدا مى خواست، مردمى كه بعد از آنها بودند، پس از آنكه حجتها بر آنان آشكار شده بود، با يكديگر قتال نمىكردند. ولى آنان اختلاف كردند: پارهاى مؤمن بودند و پارهاى كافر شدند. و اگر خدا مىخواست با هم قتال نمىكردند، ولى خدا هر چه خواهد مىكند.
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن میگفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانههای روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم؛ (ولی فضیلت و مقام آن پیامبران، مانع اختلاف امتها نشد.) و اگر خدا میخواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههای روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمیکردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولی این امتها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند؛ (و جنگ و خونریزی بروز کرد. و باز) اگر خدا میخواست، با هم پیکار نمیکردند؛ ولی خداوند، آنچه را میخواهد، (از روی حکمت) انجام میدهد (و هیچکس را به قبول چیزی مجبور نمیکند).
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«کَلَّمَ اللهُ»: خدا با او سخن گفته است. عائد موصول، یعنی ضمیر (ه) محذوف است، و تقدیر چنین است: کَلِمَةُ اللهُ ... «دَرَجَاتٍ»: مراتب و منازل. منصوب است چون مفعول دوم (رَفَعَ) در مفهوم (بَلَّغَ) است، یا حال (مِن بَعْضِهِمْ) و در مفهوم (ذَا دَرَجَاتٍ)، یا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم (رفعات) است، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ (عَلی یا إِلی یا فی) محذوف است. «بَیِّنَات»: دلائل روشن. معجزات مذکور در (آلعمران / ). «أَیَّدْنَاهُ»: یاری و توانائیش دادیم. «رُوحِ الْقُدُسِ»: روح پاک. یعنی: جبرئیل. اضافه موصوف به صفت است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«253» تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ
آن پيامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم. از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عيسىبنمريم نشانههاى روشن (و معجزات) داديم و او را با روحالقدس (جبرئيل) تأييد نموديم، و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران) بودند، پس از آنكه نشانههاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمىكردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مىخواست (مؤمنان و كافران) با هم پيكار نمىكردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مىدهد. (و اراده حكيمانهى او بر آزاد گذاردن مردم است.)
نکته ها
گرچه طبق احاديث، تعداد انبيا 124 هزار نفر بوده است، امّا تنها نام 25 نفر از آنان در قرآن آمده ونام ديگران برده نشده است؛ «مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ» «1» مقام ودرجات انبيا يكسان نيست و هركدام جايگاه و امتيازاتى دارند. مثلًا امتياز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خاتميّت، امّى بودن، تحريف نشدن كتابش، امتياز ابراهيم عليه السلام يك تنه امّت بودن ونسل
«1». غافر، 78.
جلد 1 - صفحه 396
مبارك داشتن، امتياز نوح عليه السلام طول عمر و پايدارى ودريافت سلام ويژه از طرف خداوند است. در اين آيه، امتياز حضرت موسى و عيسى عليهما السلام بيان شده كه موسى مخاطب سخن خداوند و عيسى مؤيّد به روحالقدس بوده است.
كلمه «درجات» نشانهى برترىهاى متعّدد است.
فخررازى در تفسير كبير ذيل اين آيه، حدود بيست امتياز براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيان كرده است. از آن جمله: معجزهى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قرآن كريم بر همه معجزات برترى دارد. ديگر اينكه پيامبر اسلام بر همه پيامبران گواه است، چنانكه مىفرمايد: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً» «1»
پیام ها
1- انبيا، مقامى بس والا دارند. «تلك» اشاره به دور ومقام والاست.
2- انبيا، همه در يك رتبه نيستند. يگانگى در هدف، مانع بعضى كمالات ويژه و برترىهاى خاصّ نيست. «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»
3- تجليل از انبياى گذشته لازم است. موسى وعيسى عليهما السلام در آيه تكريم شدهاند.
«مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ... عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ»
4- سنّت و قانون خداوند، آزاد گذاشتن انسان است. او مىتواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار كند، امّا رشد واقعى در سايه آزادى است. در اين آيه دو بار مىخوانيم كه اگر خدا مىخواست، اختلاف و نزاعى ميان مردم ايجاد نمىشد. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ»
5- ريشهى اكثر اختلافات، هوسها، حسدها و خودبينىهاست، نه جهل و ناآگاهى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ»
6- راه انبيا، همراه با دليل روشن است. «بينات»
7- اختلافات اعتقادى، از عوامل پيدايش جنگهاست. البتّه دين منشأ اختلاف
«1». نساء، 41.
جلد 1 - صفحه 397
نيست، بلكه مردم اختلاف مىكنند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ ... وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا»
8- اختلاف عقائد مردم، دليل اختيار آنها است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (253)
«1» مدرك پيشين، صفحه 247، حديث دوّم.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 450
تِلْكَ الرُّسُلُ: آن جماعت پيغمبران كه قصص ايشان مذكور شد، فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ: برترى داديم بعضى را بر بعض ديگر به مزيت اختصاص فضايل، اگرچه در نبوت مساوى يكديگرند. مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ: بعضى از ايشان كسانيند كه تكلم فرمود خداى تعالى با آنها به خلق كلام مانند حضرت موسى عليه السّلام در كوه طور، و حضرت پيغمبر ما در شب معراج. وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ: و بلند فرموديم رتبه بعضى را به درجات بلند.
مفسرين را چند قول است: 1- مراد انبياى اولو العزم هستند. 2- حضرت ابراهيم عليه السّلام است. 3- به اتفاق اكثر حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم است كه مخصوص شد به دعوت عامه و نبوت خاصه و حجج متكاثره و معجزات ظاهره و آيات بينه و فضائل علميه و ملكات فاضله و نعم ما قيل:
«لكلّ نبىّ فى الانام فضيلة
و جملتها مجموعة فى محمّد
فاق النّبيّين فى خلق و فى خلق
و لم يدانوا به فى علم و لا كرم»
وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ: و عطا فرموديم حضرت عيسى پسر مريم عليه السلام را معجزههاى روشن و هويدا مثل خوب نمودن مرض خوره و پيسى و زنده نمودن مردگان.
تخصيص ذكر آنحضرت به جهت افراط نصارى بود در غلو نسبت به او و تفريط يهود در تحقير او. وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ: و مؤيد ساختيم او را به روح القدس كه جبرئيل باشد، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ: اختلاف و اقتتال ننمودى
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 451
آنان كه بعد از انبياى عظام بودند، مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ: و اگر خدا خواستى هدايت مردم را به اجبار و اكراه، مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ: بعد از آمدن ايشان را نشانههاى روشن بر نبوت پيغمبر، يعنى اگر مشيت و اراده خداى تعالى به جبر و قهر بودى، منع اختلاف و اقتتال ايشان نمودى؛ و اگر چنين كردى، اختيار مرتفع و تكليف ساقط شدى، و اين منافى حكمت و مصلحت است، پس ايشان را مختار گردانيد. وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا: و لكن اختلاف كردند، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ: پس بعضى ايشان كسى است كه به حسن اختيار ايمان آورده و بر دين اسلام ثابت و مستقيم بماند و ملازمت شريعت پيغمبر را نمود به علم و عمل. وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ: و بعضى ايشان كسى است كه به سوء اختيار كافر شد و از دين حق اعراض نمود. اين تعريض است به يهود و نصارى كه بعد از حضرت عيسى عليه السلام گمراه شدند از دين حق، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا: و اگر خواستى خداى تعالى، ايشان را ملجاء و مضطر ساختى به ايمان و اختلاف ننمودى.
نكته: مخالفت را به لفظ اقتتال فرموده ذكر مسبب و اراده سبب است، زيرا وقوع قتال به سبب اختلاف مىباشد، و تكرار آن به جهت تأكيد است بر آنكه خداوند ايمان را از بندگان به اختيار خواسته نه به اجبار و اكراه، يعنى بندگان در قبول ايمان مختارند، زيرا جبر در ايمان نقض غرض و منافى يا تكليف خواهد بود.
وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ: و لكن خداى تعالى بجا آورد آنچه را خواهد و اراده كند از مقتضيات حكمت كه آن ارسال رسل و انزال كتب و ارائه طريق و ارشاد و هدايت و ايمان، تا مبين شود كفر از ايمان و حق از باطل و مميز گردند كافر از مؤمن و محق از مبطل، و ترتب ثواب و عقاب بالاستحقاق باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (253)
ترجمه
اين پيغمبران را فضيلت داديم برخى از ايشانرا بر برخى از ايشان كسى است كه سخن گفت با او خدا و بلند فرمود بعضى از ايشان را درجاتى و داديم عيسى پسر مريم را معجزات و تأييد نموديم او را بروح القدس و اگر مىخواست خداوند كارزار نمىكردند آنانكه بودند پس از ايشان بعد از آنكه آمد ايشانرا معجزات ولى اختلاف كردند پس بعضى از ايشان كسانى هستند كه گرويدند و بعضى از ايشان كسانى هستند كه كافر شدند و اگر خواسته بود خدا كارزار نمىكردند ولى خدا مىكند آنچه ميخواهد..
تفسير
اشاره است به پيغمبران نامبرده در اين سوره كه فضيلت داده است خداوند بعضى از ايشان را بر بعضى بسبب اختصاص بمنقبت و شرفى كه در غير او نبوده از آن جمله پيغمبرانى هستند كه خداوند بدون سفير و واسطه با آنها تكلم فرموده مانند حضرت موسى (ع) در آنشب كه در طور سينا صداى فاخلع نعليك شنيد و پيغمبر ما محمد (ص) در شب معراج در وقتى كه بمقام قاب قوسين او ادنى رسيد و حبيب آن
جلد 1 صفحه 320
مكالمات محبت آميز را از محبوب شنيد كه از آن در قرآن بما اوحى تعبير شده است ميان آفتاب و ماه و ستارگان تفاوت بسيار است و ميان ماه ما با ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است و بعضى از ايشانرا بمراتب و وجوه بسيارى فضيلت داد بر همگنان مانند پيغمبر خاتم (ص) كه متجاوز از هزار معجزه بدست مبارك او ظاهر ساخت و مبعوث بر جن و انس فرمود و تخصيص داد او را بمعجزه باقيه تا روز قيامت كه قرآن است حقير عرض مىكنم و بالاتر از همه آنكه حلقه رسالت بخاتم وجود مباركش مهر شد
شاها بجهان در نبوت بستى
و از معجزه جان دشمنان را خستى
تنها نه مه دو هفته كردى بدو نيم
مردانه مصاف بدر را بشكستى
در عيون از آنحضرت صلى اللّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود خداوند خلق نفرموده است خلقى را افضل از من و نه گرامىتر از من نزد خداوند امير المؤمنين (ع) عرض كرد يا رسول اللّه آيا تو افضلى يا جبرئيل امين فرمود خداوند تعالى برترى داد انبياء مرسلين را بر ملائكه مقربين و برترى داد مرا بر تمامى انبياء مرسلين و فضيلت بعد از من از براى تو است يا على و از براى ائمه بعد از تو و همانا ملائكه خدمتگذاران ما و دوستان ما مىباشند و جارى فرمود بدست عيسى بن مريم معجزات را مانند زنده نمودن مردگان و شفاى كور مادرزاد و مرض پيسى و زنده نمودن مرغ ساخته شده از گل بواسطه دميدن و تأييد فرمود او را بوجود روح القدس كه بر حسب تفسير امام (ع) مراد جبرئيل است و قبلا ذكر شد و اينكه حضرت عيسى (ع) مخصوص بذكر شده از ميان انبياء براى قرب عهد و عظمت امر و انكار يهود بود فضل آنحضرت را و اگر ميخواست خداوند اختلاف نمينمودند و جنگ نمىكردند مردم با يكديگر بعد از پيغمبران پس از آن كه معجزات باهرات بدست ايشان جارى و حق واضح شده بود ولى خداوند بملاحظه مصالح و حكمى نخواسته بود رفع اختلاف را لذا اختلاف كردند پس بعضى از آنها بايمان خود ثابت ماندند و بعضى كافر شدند و با يكديگر جنگ كردند و اگر خواسته بود خدا جنگ نمى كردند ولى خدا بجا ميآورد آنچه را اراده فرموده باشد از حفظ و خذلان بمقتضاى فضل و عدل و از صلح و جنگ و تمام اين امور با آنكه بخواست خداوند واقع مى شود باختياريكه خداوند بخلق عنايت فرموده است واقع ميشود پس باختيار آنها
جلد 1 صفحه 321
ميشود و جبر نيست و تفويض هم نيست بلكه امرى است ميان اين دو امر و چنانچه سابقا اشاره نمودم حقير عازم بودم در مقام مناسبى اين مسئله را عنوان نمايم شايد بفضل الهى تا درجه حل شود چنانچه برايم حل فرمودند لذا در اينجا ناچارم بعضى از حقائق را بعرض برسانم و اللّه العاصم.
تحقيق رشيق بدانكه هر فعل از هر مخلوق كه صادر شود همانطور كه استناد بفاعل يعنى مباشر دارد استناد بخالق آن فاعل نيز دارد بلكه استناد بخالق اقوى است چون او سابق در عليت و فاعليت است و اين معنى در صورتى كه خالق منفك از مخلوق نباشد بلكه با او و محيط باو باشد و قوام وجود و كمال هستى او باشد و مخلوق از خود چيزى نداشته باشد اظهر و اتم و اقوى است بلى اگر فعل داراى نقص و ضعف و شرى باشد كه مبدء اول از آن امور مبرى باشد ولى مخلوق داراى آن امور باشد از لحاظ امكان و فقر و حدود و لوازم آن اسناد آن نقص و ضعف و شر را بمبدء نميتوان داد بلكه اسناد فعل باعتبار اين جهات بمخلوق انسب و اليق است مثلا اگر شعاع خورشيد از روزنه بر شما تابش كند و مورد استفاده شما شود همان طور كه جائز است بگوئيد از شعاع و نور آفتاب مستفيد شديم بهتر از آن آنستكه بگوئيد از خورشيد بهرهمند شديم ولى اگر استفاده شما كم باشد ميگوئيد از شعاعى بيش از اين نميشود مستفيد شد و همانطور كه ميگوئيد چشمم چيزيرا ديد يا گوشم شنيد بهتر و مناسبتر از اين تعبير آنستكه بگوئيد ديدم و شنيدم ولى اگر بواسطه ضعف و مرض درست نتوانيد به بينيد و بشنويد اگر آن ضعف و مرض در نفس باشد و به تبع چشم و گوش ضعيف شده باشد خوب است بگوئيد درست نميبينم و نمىشنوم و اگر در باصره و سامعه باشد مناسب است گفته شود چشمم نمىبيند و گوشم نمىشنود و همچنين نجار اگر بواسطه ضعف مزاج نتواند كار كند بايد بگويد من نميتوانم كار كنم و اگر براى كندى تيشه باشد بايد بگويد تيشه كارى نيست نميتواند بتراشد درست در مطلب و مثالها دقت نمائيد و متوجه نسبت خالق بخلق شويد بهترين امثله مثل نفس و روح خودتان است با قواء و آلات موجوده در بدن لذا گفتهاند خودشناسى راه خداشناسى است و من عرف نفسه فقد عرف ربه بنا بر اين چون ما از خود چيزى نداريم و سراسر هستى ما از روح و بدن و قواء ظاهريه و
جلد 1 صفحه 322
باطنيه از حق بما افاضه شده است هر چه از ما صادر شود همانطور كه صحيح است بما اسناد داده شود صحيح است بحق مسند شود ولى اگر خير و صلاح باشد چون مبدء خير و صلاح او است اسناد باو اتم و اقوى است و اگر شر و فساد باشد چون ناشى از نقص و ضعف و حدود امكانيه است مناسب با ما است و چون خداوند ميتواند كمك كند و دستگيرى نمايد و منصرف سازد ما را از شر و فساد صحيح است گفته شود اگر خداوند ميخواست نميگذارد ما مرتكب اين امور شويم ولى بسا مى شود كه مصلحت در كمك و دستگيرى نيست و خداوند بنده را بخود واميگذارد و او مرتكب امورى ميشود كه رضاى خداوند در آن نيست و بسا ميشود كه كمك و دستگيرى ميفرمايد و توفيق ميدهد و ما اقدام بامورى مينمائيم كه اگر كمك الهى نبود نميتوانستيم آن امور را انجام بدهيم و البته قابليت محل شرط است در افاضه و امساك پس بيك اعتبار ميتوان گفت سيئات از قبل نفوس و حسنات از قبل حق است و باعتبار ديگر ميتوان گفت هر چه هست از حق است و لا مؤثر فى الوجود الا اللّه اين نكته هم ناگفته نماند كه گاهى ميشود كه صلاح در آنستكه مخلوق بسعى و عمل و اختيار خود بمقامى برسند و باستحقاق نعيم جاودان را چون جسم جانان در آغوش جان گيرند و خلقت انسان براى اين مطلوب است بخلاف ملائكه و حيوانات اگرچه ملائكه هم وظائفى دارند كه بايد بآنها قيام نمايند و حيوانات هم على التحقيق بمقدار شعورشان مسئولند جرم گاوى كه شاخ ميزند براى اين است ولى ميدان جنگ عقل و شهوت نفس انسان بيچاره است كه يا بايد غالب شود و از ملك اشرف گردد يا مغلوب و از حيوان كمتر
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال بنام من ديوانه زدند
مثلا بسا ميشود مصلحت نيست شما با اولاد خودتان در نيل بمقصود كمك كنيد چون وقتى او ورزيده و كامل ميشود كه بسعى و عمل و زحمت خود بمقامى برسد و پس از وصول بمقام از روى استحقاق البته لذت و سعادت آن قابل مقايسه نيست با آنكه مقامى از باب تفضل بدون استحقاق باو برسد لذا خداوند امورات را باراده و اختيار ما مقدر فرموده است و مجبور نفرموده است بر امرى ولى مفوض بما هم ننموده زيرا اراده و اختيار و قوه و وجود و سراسر هستى ما معلول اراده و اختيار و حول و قوه و هستى او است بطوريكه اگر آنى افاضه از او نشود اثرى از ما باقى نخواهد ماند پس در عين آنكه
جلد 1 صفحه 323
اختيار با ما است اختيار با او است و با ما نيست و امورات در عين آنكه در تحت اختيار ما است در تحت اختيار او است و تحت اختيار ما نيست پس نه جبر است و نه اختيار بلكه اختيارى است در عين اجبار و اجبارى است در عين اختيار اختيارى است كه روح آن اجبار است و اجبارى است كه قالب آن اختيار است آنچه خير و صلاح است مناسب با روح است و آنچه شر و فساد است ملايم با قالب
آنچه هست از قامت ناساز بىاندام ما است
ورنه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست
مانند آب ملايم است كه نه سرد است و نه گرم پس نه جبر است و نه تفويض بلكه امرى بين امرين است در اين مقام باز اختيار قلم از دست رفت يا بقول بعضى از بزرگان قلم اينجا رسيد و سر بشكست بهتر آن كه چون از خوض در اين مسائل براى نفوس ضعيفه نهى شده است سخن را كوتاه نموده به بقيه توضيحات آيه شريفه بپردازم.
مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز
ورنه در محفل رندان خبرى نيست كه نيست
در كافى از امام باقر (ع) روايت نموده است كه باين آيه استدلال ميشود بر آن كه اصحاب پيغمبر ما (ص) اختلاف نمودند بعد از آن حضرت پس بعضى بايمان خود ثابت ماندند و بعضى مرتد و كافر شدند حقير عرض مىكنم اين مطلب هم از آيات قرآنيه استفاده ميشود كه هميشه اكثريت با فساق و فجار و كفار بوده و اهل حق و حقيقت و ايمان واقعى در اقليت بودند لذا پس از چند مرتبه امتحان و غربال شدن جز اندكى باقى نميماندند و عياشى نقل نموده است كه در روز جنگ جمل از امير المؤمنين (ع) پرسيدند كه اين قوم تكبير ميگويند ما هم تكبير ميگوئيم اينها تهليل مينمايند ما هم تهليل مينمائيم اينها نماز ميخوانند ما هم نماز ميخوانيم پس چرا ما با اينها جنگ كنيم آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود پس از آن فرمود ما آنانيم كه بعد از انبيا هستند و ما كسانى هستيم كه ثابت ماندند بايمان و اينها آنانند كه كافر شدند و در روايتى كه از امالى شيخ نقل شده وارد است كه امام در جواب از اين اعتراض بعد از تلاوت آيه شريفه فرمود چون اختلاف شد ما اولى هستيم بخدا و پيغمبر (ص) و كتاب و حق پس ما آنانيم كه ثابت مانديم بايمان و اينها آنانند كه كافر شدند و خدا خواسته است جنگ با آنها را باراده و مشيت خود حقير عرض ميكنم البته پر واضح است كه ميزان حق و باطل و صراط مستقيم و كشتى نجات باتفاق عامه
جلد 1 صفحه 324
و خاصه و نصوص متواتره امير المؤمنين و اهل بيت اطهارند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
تِلكَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلي بَعضٍ مِنهُم مَن كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجاتٍ وَ آتَينا عِيسَي ابنَ مَريَمَ البَيِّناتِ وَ أَيَّدناهُ بِرُوحِ القُدُسِ وَ لَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ وَ لكِنِ اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَنَ وَ مِنهُم مَن كَفَرَ وَ لَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللّهَ يَفعَلُ ما يُرِيدُ (253)
«تِلكَ الرُّسُلُ» اشاره به پيغمبرانيست که در آيات شريفه قرآن ذكر آنها شده مثل آدم
جلد 3 - صفحه 3
و نوح و ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و موسي و عزير و دانيال و داود و سليمان و عيسي و ذكريا و يحيي و حضرت خاتم و غيرهم صلوات اللّه عليهم اجمعين، و تعبير بتلك تأنيث باعتبار جمع است.
فَضَّلنا بَعضَهُم عَلي بَعضٍ انبياء و رسل از حيث نبوّت و رسالت تماما حق و صدق و بايد بتمام آنها ايمان آورد نه بعضي دون بعضي چنانچه در آخر سوره ميفرمايد لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ و اما از حيث فضيلت مراتب مختلفه دارند رسولان افضل از انبياء هستند که مأمور بتبليغ نباشند، اولو العزم افضل از ساير مرسلين هستند و وجود حضرت خاتم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم افضل از جميع است بضرورت دين اسلام و نص قرآن و اخبار متواتره و براهين عقليه در جميع كمالات و خصوصيات، دين او افضل همه اديان، اوصياء او افضل همه اوصياء، كتاب او افضل از همه كتب و امّت او افضل از جميع امم.
و افضليت دو نحوه است يكي از حيث درجات و مراتب و كمالات و اخلاق و عبادات و قرب بمقام ربوبي و نحو اينها و ديگر از حيث بعضي از خصوصيّات که خصيصه هر نبي بوده و آيه شريفه هر دو نحوه را بيان ميفرمايد.
مِنهُم مَن كَلَّمَ اللّهُ که اشاره بحضرت موسي عليه السّلام است که او را كليم اللّه گفتند که خداوند بدون واسطه ايجاد كلام ميفرمود و موسي استماع ميكرد چنانچه مقام اصطفاء بآدم و نجات از غرق بنوح و مقام خلّت بابراهيم و سلطنت بداود و سليمان و ارسال روح بعيسي و هكذا بهريك امتياز مخصوصي عنايت شده و پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در بسياري از اينکه خصوصيّات با آنها شركت دارد (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري).
وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجاتٍ که جهت دوم باشد چنانچه اولا ذكر شده بلكه درجات رسالت هم مختلف است يكي رسول بر قوميست يكي بر اقوام يكي بر شهري
جلد 3 - صفحه 4
يكي بر شهرهايي يكي بر جميع ناس يكي بر جن و انس تا مدت محدودي يكي تا قيامت وَ آتَينا عِيسَي ابنَ مَريَمَ البَيِّناتِ معجزات باهراتي که قابل هيچ شبهه نباشد مثل تكلّم در مهد و اعطاء نبوّت و كتاب در طفوليت و احياء موتي و خلق طيور و ابراء كور و كرّ و ولادت بدون پدر و امثال آنها.
وَ أَيَّدناهُ بِرُوحِ القُدُسِ از براي روح اطلاقاتيست: روح نباتي که عبارت از قوّه رشد و نشو و نموّ است و روح حيواني که عبارت از بخار قلب است که مورث حسّ و حركت و قواي حيوانيست، و روح انساني که عبارت از جوهر مجرّد ملكوتيست که موجب درك مطالب عقليه و علميه و كماليه و مطالب كليّه ميشود و ظاهرا همين مراد باشد از آيه شريفه وَ يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّي سوره بني اسرائيل آيه 81، و روح ايماني که خاصّ بمؤمنين است و در آيه شريفه در وصف آنها ميفرمايد أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ و اخبار در اينکه باب بسيار است و اطلاق بر ملك هم ميشود فَأَرسَلنا إِلَيها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا مريم آيه 17، که مراد جبرئيل است چنانچه در اينکه آيه و آيات ديگر هم همين مراد است و تعبير بروح القدس براي اينست که از عيوب و نواقص بشريّت منزّه و مبرّا است و اطلاق بر مخلوقي که اعظم از جبرئيل و از جميع ملائكه است چنانچه ميفرمايد يَومَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائِكَةُ صَفًّا نبأ آيه 38، و ميفرمايد تَنَزَّلُ المَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ قدر آيه 4، و مراد از تأييد جبرئيل نزول وحي و حفظ عيسي از شرور يهود و تمثّل بر مريم و نفخ در جيب مريم در مجمع البحرين است (فنفخ في جيبها فحملت بعيسي بالليل فوضعته بالغداة و کان حملها تسع ساعات) و تخصيص عيسي بتأييد روح القدس با اينكه بر همه انبياء نازل ميشد و تأييد مينمود براي همين خصوصيّات است و امتيازاتي که عيسي عليه السّلام داشت.
وَ لَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعدِهِم اشاره باينست که خداوند مجبور
جلد 3 - صفحه 5
نفرموده بندگان را که بعد از ارسال رسل تماما ايمان بياورند و اختلاف و معانده و مقاتله بين آنها نباشد اگر ميخواست يعني مصلحت در اجبار بود اجبار ميفرمود و لكن مصلحت در اختيار است هر که اختيار ايمان كند مؤمن و هر که كفر كافر بعد از اينكه حجّت بر همه تمام است و راه عذر بر احدي نيست.
مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَيِّناتُ حجت تمام شد بارسال رسل و انزال كتب و بيان احكام و وعد و وعيد از راه تشريع و اعطاء عقل و تمكّن از اطاعت و قوّه و قدرت و نيرو که اگر اختيار اينکه طرف را كرد راه باز و سهل و آسان باشد و اگر اختيار آن طرف نمود آنهم متمكن است بسوء اختيار خود.
وَ لكِنِ اختَلَفُوا چون دواعي شهوت و غضب در انسان مختلف است گروهي بنيروي ايمان و قوّه عقل بر شهوات و اوهام و بر قواي غضبيه سبعيه غالب و چيره ميشوند و راه حق را ميپيمايند، و گروهي بواسطه فقدان ايمان يا ضعف آن و غلبه شهوت و غضب و قواي شيطاني در راه باطل سير ميكنند و اينکه دو گروه دائما با يكديگر زد و خورد و اختلاف دارند.
فَمِنهُم مَن آمَنَ گروه اول. وَ مِنهُم مَن كَفَرَ گروه دوم.
وَ لَو شاءَ اللّهُ مَا اقتَتَلُوا بعضي توهّم كردند که اينکه جمله تكرار است و براي تأكيد ذكر فرموده لكن اشتباه است بلكه اينکه جمله اشاره بامر ديگريست و آن اينست که اگر خداوند مشيّتش تعلّق گرفته بود که جلوگيري از مقاتله بين آنها بكند به اينكه كفّار را هلاك كند يا ضعيف نمايد و مؤمنين را بر آنها چيره كند و تقويت نمايد ميتوانست چنانچه در بسياري از موارد نموده مثل همان قضيه طالوت و جالوت و قضاياي مسلمين با كفار در بدر و حنين و احد و بسيار موارد ديگر لكن در بسياري از موارد هم حكمت و مصلحت عكس اقتضاء ميكند مثل قضيه كربلا
جلد 3 - صفحه 6
و امثال آن.
وَ لكِنَّ اللّهَ يَفعَلُ ما يُرِيدُ هر جا هر چه اراده بفرمايد و حكمت اقتضاء كند و صلاح بداند ميكند كسي در مقابل اراده او نميتواند عرض اندام كند.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 253)- نقش پیامبران در زندگی انسانها! این آیه اشارهای به درجات انبیاء و مراتب آنها و گوشهای از رسالت آنها در جامعه انسانی میکند، نخست میفرماید: «آن رسولان را بعضی بر بعضی برتری دادیم» (تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ).
تعبیر به فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ به روشنی میرساند که همه پیامبران الهی با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند بودند از جهت مقام یکسان نبودند.
سپس به ویژگی بعضی از آنان پرداخته میفرماید: «بعضی از آنان را خدا با او سخن گفت» (مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ).
و منظور از آن موسی (ع) است که به «کلیم اللّه» معروف شده است.
سپس میافزاید: «و درجات بعضی را بالا برد» (وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ). که نمونه کامل آن پیامبر گرامی اسلام است که آیینش کاملترین و آخرین آیینها بود، و یا منظور از آن بعضی از پیامبران پیشین مانند ابراهیم و امثال اوست.
سپس به سراغ امتیاز حضرت مسیح (ع) رفته میفرماید: «ما به عیسی بن مریم نشانههای روشن دادیم، و او را با روح القدس تأیید کردیم» (وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ
ج1، ص227
مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)
.نشانههای روشن، اشاره به معجزاتی مانند شفای بیماران غیر قابل علاج و احیای مردگان، و معارف عالی دینی است. و منظور از روح القدس پیک وحی خداوند یعنی جبرئیل، یا نیروی مرموز معنوی خاصی است که در اولیاء اللّه با تفاوتهایی وجود دارد.
در ادامه آیه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیاء کرده میفرماید:
«اگر خدا میخواست کسانی که بعد از آنان بودند، پس از آن که آن همه نشانههای روشن برای آنان آمد، به جنگ و ستیز با یکدیگر نمیپرداختند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ).
یعنی اگر خدا میخواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، ولی سنت الهی بر این بوده و هست که مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.
ولی آنها از آزادی خود سوء استفاده کردند «و راه اختلاف پیمودند» (وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا). در حقیقت اختلافات میان پیروان راستین و حقیقی مذاهب نبوده بلکه «میان» پیروان و «مخالفان» مذهب صورت گرفته است. «پس بعضی از آنها ایمان آوردند و بعضی کافر شدند» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ).
بار دیگر تأکید میکند که این کار برای خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات آنها را بگیرد، زیرا «اگر خدا میخواست هرگز آنها با یکدیگر جنگ نمیکردند ولی خداوند آن را که اراده کرده (و بر طبق حکمت و هماهنگ با هدف آفرینش انسان است و آن آزادی اراده و مختار بودن است) به جا میآورد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
بدون شک گروهی از این آزادی نتیجه منفی میگیرند ولی در مجموع وجود آزادی از مهمترین ارکان تکامل انسان است، زیرا تکامل اجباری تکامل محسوب نمیشود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم