پیامبران اولوالعزم

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۱۴، ساعت ۱۲:۰۱ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

در آیه 35 سوره احقاف برای برخى از انبيا الهى تعبیر اولوالعزم به معنای صاحبان عزم و اراده آمده است. وآن پیامبران با این تعبیر مورد ستایش واقع شده اند: «فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل» پس همان گونه كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند، صبر كن.

در مورد اینکه مراد از انبیاء اولو العزم یاد شده در این آیه چه کسانی هستند. در بین مفسرین اختلاف وجود دارد اما مشهور آن است که آنها حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عيسى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستند.

معنای واژه «اولواالعزم»

كلمه «اولوا» به معناى صاحبان و دارندگان[۱] و «عزم» به معناى آهنگ و اراده كارى كردن [۲]، تصميم گرفتن قطعى و به دور از شك و ترديد بر انجام كارى، قاطعيت و جديت داشتن و صبر و استوارى داشتن در قصد انجام كار[۳] آمده است، بنابراين «اولواالعزم» كسانى هستند كه در تصميم خويش قاطع و در اراده خود استوارند.

«اولواالعزم» در قرآن

واژه تركيبى اولواالعزم تنها يك بار در قرآن كريم و در آيه 35 سوره احقاف به كار رفته است. در اين آيه خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: «فَاصبِر كَما صَبَرَ اولواالعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ...» (پس شكيبايى كن، همچنان‌ كه پيامبران اولواالعزم شكيبايى كرده‌اند...)

مقصود از اولوالعزم

درباره اين كه مقصود از اولوالعزم چيست و انبياى اولوالعزم چه كسانى هستند سه نظريه مطرح شده است:

  • الف. برخى عزم را به معناى صبر دانسته اند و پيامبران اولوالعزم را به پيامبران داراى صبر و تحمل در مقابل سختى ها و مشكلات تبليغ احكام الهى تفسير نموده اند. به دليل آن كه در آيه اولوالعزم از ميان صفات، صفت صبر به عنوان يك صفت برجسته براى پيامبران اولوالعزم مطرح شده است.[۴]
  • ب. بعضى از مفسرين با استناد به برخى از روايات، عزم در كلمه اولوالعزم را به معناى عهد دانسته اند. بعضى هم اين معنا را از بعضى آيات قرآن همچون آيه 7و 8 سوره احزاب استظهار نموده اند چرا كه در اين آيات به مسئله گرفتن عهد و ميثاق از انبيايى بزرگ همچون حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عيسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم اشاره شده است.

همچنين در آياتى ديگر از انبيايى همچون آدم نام برده شده است كه در عمل به عهد و ميثاق الهى موفق نبوده است و از اين عدم موفقيت به فقدان عزم در ايشان اشاره شده است.(سوره طه: 115) بنابراين عزم به معناى عهد و ميثاق مى باشد.[۵]

مطابق اين تفسير منظور از اولوالعزم پيامبرانى هستند كه خداوند از آنها بر عبوديت و اطاعت تامه خويش[۶] يا بر ولايت پيامبر خاتم و اهل بيت ايشان[۷] پيمان گرفته است.

ج. عده ديگرى از مفسرين با توجه به پاره اى از روايات ديگر، انبياى اولوالعزم را به انبياء داراى كتاب و شريعت تفسير نموده اند.[۸]

به عنوان نمونه در روايتى از امام رضا عليه السلام سؤال شد كه چگونه ايشان اولوالعزم شدند. حضرت فرمودند: زيرا نوح همراه با كتاب و شريعت مبعوث شد و هر كس بعد از ايشان آمد طبق كتاب و شريعت و روش ايشان عمل كرد تا اين كه ابراهيم با كتاب و صحف جديد آمد و هر پيامبرى بعد از ايشان آمد طبق شريعت حضرت ابراهيم عمل كرد. تا اين كه جناب موسى آمد و تورات را كه كتاب جديدى بود آورد و بعد از آن هم مسيح با انجيل كه شريعت جديدى بود آمد و تا زمان پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله هر كس مى آمد طبق شريعت حضرت عيسى عمل مى كرد تا اين كه پيامبر اسلام با قرآن و شريعت جديدى آمد كه حرام و حلال آن تا روز قيامت به همان صورت باقى خواهد ماند.[۹]

تعداد پیامبران اولوالعزم

در مورد تعداد و مصاديق پيامبران اولوالعزم نيز بين مفسرين اختلافاتى وجود دارد:

از پاره اى مفسرين نقل شده است كه تمام رسولان الهى را اولوالعزم دانسته اند و برخى اولوالعزم را هيجده رسولى دانسته اند كه نامشان در آيات 82 تا 90 سوره انعام آمده است چون خداوند بعد از نام اين انبياء فرموده است: (فبهداهم اقتده)؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن و برخى بر اساس بعضى روايات، انبياى اولوالعزم را نه نفر دانسته و برخى ديگر آنها را هفت يا شش نفر دانسته اند.[۱۰]

علامه طباطبائى و بعضى ديگر از مفسران اولوالعزم را پنج پيامبر صاحب شريعت يعنى نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد دانسته اند.[۱۱] گفته شده است روايات دال بر اين مطلب در حد مستفيض است.[۱۲]

اما در مقابل بعضى ديگر معتقدند به دليل آن كه اين روايات به حد تواتر نمى رسد، مفيد يقين نيست و از آيات قرآن دلالتى قطعى بر انحصار پيامبران صاحب كتاب و شريعت در پنج نفر در دست نيست. اگر به روايت يا رواياتى [۱۳] دست يابيم كه پيامبران اولوالعزم يا صاحبان كتاب و شريعت را بيش از اين پنج نفر بيان كرده بود، مى توان مفاد آن را تصديق كرد.[۱۴]

جهانی بودن یا نبودن شریعت انبیای اولوالعزم

بنابراين كه مقصود از انبياى اولوالعزم انبياى داراى شريعت باشند اين مسأله مطرح شده است كه آيا رسالت ايشان جهانى بوده يا آن كه هر كدام به سوى قوم خاصى مبعوث شده اند؟ البته در مورد جهانى بودن رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ترديد و اختلافى وجود ندارد اما در مورد ديگر انبياى اولوالعزم سه نظريه مطرح شده است:

  • الف. رسالت انبياى اولوالعزم رسالت جهانى بوده است. علامه طباطبائى از طرفداران اين نظريه است ايشان براى اثبات مدعاى فوق شواهدى از آيات ارائه كرده اند.[۱۵] البته توضيح داده شده كه انبياى اولوالعزم و صاحب كتاب دوگونه دعوت داشته اند يكى دعوت به خداپرستى، توحيد و نفى شرك و ديگرى دعوت به احكام و شرايع خاص. دعوت نخست جهانى بوده است برخلاف دعوت دوم كه به قوم خاصى اختصاص داشته است و آنان مكلف مى شدند به آن احكام عمل كنند.
  • ب. رسالت انبياى اولوالعزم رسالت جهانى نبوده است. براى مثال موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام به سوى بنى اسرائيل برانگيخته شدند و دعوت آنان به اين قوم اختصاص داشت. ظاهر برخى آيات نيز مؤيد اين مدعاست مثل: «و رسولاً إلى بنى إسرائيل»؛ (سوره آل عمران: 49) و نيز مفاد ظاهر آيات ديگرى همچون: سوره صف: 6؛ سوره اسرا: 101؛ سوره طه: 47؛ سوره شعرا: 17؛ سوره غافر: 53. اين است كه رسالت اين پيامبران جهانى نبوده است. بنابراين بين اين كه پيامبرى صاحب كتاب آسمانى (اولوالعزم) باشد و رسالتش رسالتى جهانى باشد، تلازمى نيست.
  • ج. نظريه سوم آن است كه اگر معناى جهانى بودن آن باشد كه پيامبر موظف است رسالت خويش را نه تنها به قوم خويش كه به همه اقوام و ملل عمده جهان برساند، رسالت بسيارى از پيامبران حتى موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام جهانى نبوده است. اما اگر جهانى بودن را به معناى لزوم ابلاغ رسالت در صورت مواجهه با ديگر اقوام و لزوم پيروى بر همه مكلفان مطلع بگيريم رسالت همه پيامبران عام، فراگير و جهانى بوده است. بنابراين به يك معنا از جهانى بودن رسالت، دعوت بسيارى از انبيا جهانى نبوده است و به معناى ديگر رسالت همه انبيا جهانى بوده است.[۱۶]

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌1، ص‌187، «الل».
  2. لسان‌العرب، ج‌9، ص‌193؛ القاموس المحيط، ج‌2، ص‌1497، «عزم».
  3. التحقيق، ج‌8‌، ص‌121؛ اقرب الموارد، ج‌3، ص‌542‌، «عزم».
  4. تفسير عاملى، ج7، ص533؛ تفسير آيات الاحكام، ص680؛ تفسير مراغى، ج21، ص132؛ التحرير والتنور، ج26، ص57.
  5. تفسير القرآن العظيم، ج6، ص342 و كنزالدقائق، ج8، ص360.
  6. بحارالانوار، ج11، ص35 و تفسير القرآن الكريم، ج6، ص342.
  7. بحارالانوار، ج11، ص35؛ الميزان، ج2، ص213؛ تفسير الصافى، ج3، ص342، تفسير قمى، ج2، ص66 و كنزالدقائق، ج8، ص360.
  8. الميزان، ج2، ص213؛ جوامع الجامع، ج6، ص27 و 29؛ روح البيان، ج8، ص495؛ كنزالدقائق، ج12، ص203 و تفسير المبين، ص550.
  9. البرهان فى تفسير القرآن، ج5، ص51؛ الصافى، ج5، ص19؛ كنزالدقائق، ج12، ص206؛ تفسير البرهان، ج4، ص80 و عيون اخبارالرضا، ج2، ص178.
  10. الميزان، ج18، ص333؛ روح المعانى، ج26، ص 34 و 35.
  11. الميزان، ج2، ص213؛ البرهان، ج3، ص776؛ تفسير مراغى، ج21، ص132 و ج26، ص29.
  12. الميزان، ج2، ص145 و 146 و ج18، ص220.
  13. روح المعانى، ج18، ص333.
  14. راه و راهنماشناسى، ج5، ص329.
  15. الميزان، ج2، ص141 و 142.
  16. راه و راهنماشناسى، ج5، ص46.


منابع