ملا محمدطاهر قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«فقيه زاهد»

از شيراز تا نجف اشرف

در يكي از محلات شيراز، در نيمه دوم قرن دهم هجري، خانواده‌اي نيكوكار، آبرومند و برخوردار از اعتبار اجتماعي، زندگي می‌كردند. اين خانواده را مردي پاك‌سرشت به نام محمدحسين اداره می‌كرد كه نزد اهالي به صدق گفتار اشتهار داشت. وي در اوايل قرن يازدهم هجري صاحب فرزندي گرديد كه او را محمدطاهر ناميد. او دوران نشو و نما و ايام كودكي را در شيراز و با تلاش‌هاي والدينش به نحو احسن سپري كرد.

گويا شايستگي اين خانواده چنان به روح و روانشان صفا داده بود كه سعادت سفر به عتبات و بهره گرفتن از بركات معنوي و انوار ملكوتي آن، نصيبشان می‌شود و محمدحسين همراه با اهل خانه‌اش، وطن را با آن باغ‌ها و چشمه‌هاي سرشار و طبيعت سرسبزش رها كرد و رهسپار عراق گرديد. آن‌ها با پشت سر نهادن مشقت‌هاي زياد، به دياري گام می‌نهند كه شرايط نامساعد آب و هواي آن، در برابر صفاي معنوي بارگاه امامان مدفون آن سامان به هيچ انگاشته می‌شود.

باري اين مهاجران شيرازي، پس از ورود به نجف، به سوي حرم اميرمؤمنان عليه‌السلام روانه شدند تا خستگي راه و دوري از بستگان را در كنار بارگاه مشعشع علوي به فراموشي بسپارند. گرچه اين هجرت به قصد استفاده از فضاي معنوي عتبات صورت گرفت، ولي شرح‌حال‌نگاران توضيحي نداده‌اند كه پدر، چگونه گذران زندگي كرده و آيا به دانش‌اندوزي روي آورده است يا خير؟

محمدطاهر در يكي از آثار خود كه به نام شاه سليمان صفوي نوشته و به او تقديم كرده، به اجمال اشاره نموده است كه در اوايل عمر از شيراز به نجف رحل اقامت افكنده و سپس مرقد امامان شيعه را در كربلا و كاظمين زيارت كرده است و تا زماني كه طوفان حوادث، امنيت اين نواحي را نابود نكرده بود، در عتبات عراق اقامت داشت.

او افزوده است كه: «در سال 1048 ق. منطقه مزبور مورد تهاجم لشكريان عثماني قرار گرفت. جدال خونين و سخت بين مدافعان قلمرو عتبات و آتش‌افروزي دشمنان، ديگر جايي براي آرامش و امنيت افرادي مثل من باقي نگذاشت و اقوام ساكن در عتبات پراكنده شدند». جماعتي رو به سوي قم آوردند كه محمدطاهر با آنان بود.[۱] نصرآبادي در تذكره خويش تصريح می‌كند كه محمدطاهر از ولايات فارس است؛ اما چون در قم بسيار بود، به قمی ‌مشهور است.[۲] محدث نيشابوري نيز در كتاب «منية المرتاد في نفاة الاجتهاد» می‌گويد: اصل و نسب محمدطاهر، شيرازي است. به گفته وي اين شخصيت در قم سكونت اختيار كرده است.[۳]

همان گونه كه اشاره شد و از قرائن نيز برمی‌آيد، محمدطاهر در سنين كودكي همراه خانواده به نجف اشرف مهاجرت می‌نمايد و پس از پشت سر نهادن دوران كودكي، ساليان متمادي از خرمن پرفيض اساتيد بزرگ حوزه آنجا خوشه‌ها می‌چيند. وي كه به دليل اقامت در نجف به «نجفي» معروف شده بود، پس از پايان تحصيلات خود، به قم می‌آيد و براي هميشه در اين ديار متوطن شده، مورد توجه علماي قم و مردمانش قرار می‌گيرد و از آن پس، به «قمي» معروف می‌گردد.[۴] البته تاريخ ولادت و جزئيات زندگي آن عالم پارسا و اين كه در چند سالگي به عتبات مهاجرت كرده و چه مدت در نجف بوده و در چه زماني به قم عزيمت كرده است، به طور دقيق ضبط نشده است.

محضري پرفيض

در ميان استادان محمدطاهر، تنها كسي كه نامش در كتب تراجم ذكر شده و از او اجازه‌اي دريافت كرده است، سيد نورالدين علي عاملي، برادر پدري سيد صاحب مدارك و برادر مادري شيخ حسن صاحب معالم می‌باشد. او كه به نورالدين علي ثاني معروف است، فرزند نورالدين علي پسر بزرگ حسين پسر ابوالحسن موسوي عاملي جبعي و از مشايخ و بزرگان شيعه است.

او نزد دو برادرش و نيز پدر بزرگوارش درس خوانده و از عمر بن عبدالوهاب عرمني حلبي و شيخ حسن بن محمد بوريتي شامی ‌اجازه روايت گرفته و خود در اجازه‌اي كه براي مولا محمدطاهر نوشته، به اين موضوع اشاره كرده است. بنا به نوشته علامه امينی، نورالدين علي عاملي از سرآمد علماست كه علم و ادب را با هم جمع كرده و به زيور تقوا آراسته و همچون پدرش از معاريف سادات و از افراد بي‌همتاي فضيلت و چهره‌اي شناخته شده از شاگردان شهيد ثاني است.[۵]

صدرالدين مدني او را چنين وصف كرده است: كوهي از علم، بازوي دين و ايمان، صاحب تأليفات و تصنيفات و فردي بود كه در روايت و درايت تبحر داشت. در ميان سپاه مكارم، با اهتزازترين پرچم را بدست او می‌ديديد و فضيلتي داشت كه هر پژوهنده‌اي از آن بهره می‌گرفت و گويي ماه در مقدم او می‌تابيد و ابر بارنده از كرمش عرق شرم می‌ريخت. اخلاقش، بزرگان را می‌آراست و آوازه‌اش در مهارت‌ها همه جا فراگير بود. به مقامی ‌رسيد كه جويندگان مجد و والايي، جز در پيشگاهش آرمان خود را نمی‌يافتند و جز حلقه باب او نمی‌جستند.

به گفته وي، نورالدين علي عاملي پس از تربيت عده‌اي دانشور در سرزمين شام، به مكه رحل اقامت افكند و در جوار خانه خدا حوزه درسي تشكيل داد. او می‌افزايد: من او را در مكه، در حالي كه حدود نود سال داشت، ديدم و مردم از او كمك می‌طلبيدند؛ ولي او با عزت و سربلندي می‌زيست و تا پايان عمر از كسي چيزي نخواست و دست حاجت به سوي هيچ فردي دراز نكرد.[۶]

صاحب امل الآمل، وقتي كه خردسال بود، وي را ديده و چند روزي در شام، درسش را درك كرده و در مكه هم وي را مشاهده كرده است. به گفته وي، او مدت بيست سال در مكه سكونت كرد.

شیخ حر عاملی او را چنين وصف می‌كند: دانشمندي عالم، فاضل، اديب، شاعر و نويسنده و داراي جلالت قدر و عظمت شأن بود. كتاب‌هاي شرح مختصر نافع، شرح اثني عشريه در صلاة (از شيخ بهايی) و غيره از اوست.[۷] شيخ حر عاملی در رثاي سيد نورالدين علي عاملي قصيده‌اي شامل 72 بيت سروده كه در كتاب الغدير آمده است.[۸]

علامه مجلسی، در اجازه حاج محمد اردبيلي می‌نويسد: و از جمله خبر داد به من جمعي از ثقات و افاضل از سيد امجد نورالدين علي بن علي بن حسين بن ابوالحسن موسوي عاملي، مجاور بيت الله‌الحرام و مدفون در همان جا (طيب الله تربته) و اين سيد بزرگوار قدس سره با مكاتبه و مراسله توسط شيخ موثق علي بن سند بحراني به من اجازه داد.[۹]

برخي از افرادي كه از نورالدين عاملي استفاده كرده و يا اجازه گرفته‌اند، عبارتند از: شيخ هاشم، پسر حسين فرزند عبدالرئوف احسايي، شيخ ابوعبدالله حسين فرزند حسن فرزند يونس عاملي عينايي جبعي، ملا محمدحسن پسر محمد مؤمن (با اجازه‌اي كه در تاريخ 1051 ق. دريافت كرده)، سيد محمد مؤمن فرزند محمد حسين استرآبادي (ساكن مكه مكرمه كه در آنجا به سال 1088 ق به شهادت رسيد)، ملا محمدباقر پسر محمد مؤمن خراساني سبزواري، شيخ جعفر فرزند كمال‌الدين بحراني و سيد احمد نظام‌الدين.[۱۰]

از آنجا كه نورالدين علي عاملي در عراق يا ايران حوزه درسي نداشته و پس از شام در جوار خانه خدا به تدريس معارف ديني مشغول بوده است، چنين برمی‌آيد كه محمدطاهر قمی ‌به مكه عزيمت نموده و محضر وي را درك كرده و پس از پايان درس و بحث به دريافت اجازه روايت از وي موفق شده است.[۱۱]

او در بسياري از موارد در آثار خود، يكي از مصادر نقل روايت را نورالدين علي عاملي معرفي كرده است. گويا در برخي از نوشته‌هايش به نظرات و پاره‌اي از نوشته‌هاي اين استاد اجازه خود اشاره دارد. رحلت اين عالم رباني در تاريخ هفدهم ذی الحجه سال 1068 ق. اتفاق افتاد و در جوار حرم امن الهي به خاك سپرده شد.[۱۲]

استاد اجازه علامه مجلسي و شيخ حر عاملي

محمدطاهر قمی ‌عتبات عاليات، را به قصد اقامت در جوار بارگاه مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام ترك كرد و در اين شهر اقامت گزيد. از قرائن برمی‌آيد كه او مشغول تأليف كتاب «عطيه ربّاني و هديه سليماني» بوده است كه به دليل آشفتگي‌هاي سياسي و ناامني، عراق را ترك می‌كند. مقامات علمی‌ و افق انديشه و تلاش‌هاي فكري او براي علماي اين شهر، ناشناخته نبود و به همين دليل جويندگان معارف، حضور او را در اين شهر مغتنم می‌شمارند. او هم بر حسب احساس مسئوليت و وظيفه ديني، ترويج احكام شرعي را بر عهده می‌گيرد و حوزه درسي تشكيل می‌دهد.

از شاگردان او آگاهي دقيقي در دست نيست؛ اما براي محمدطاهر، اين افتخار بس كه شخصيت‌هايي برجسته چون: علامه مجلسی، به اندوخته‌هاي علمی‌ و توانايي‌هاي اين عالم پرهيزگار اعتماد نموده و در ملاقاتي كه با وي داشته‌اند، از او تقاضا كرده‌اند تا اجازه روايت برايشان صادر كند.

محمدطاهر كه از مشايخ اجازات به شمار می‌رفت، در سفري كه به اصفهان نمود در هفتم ذی القعده سال 1086 ق. به علامه مجلسي اجازه نقل حديث می‌دهد. علامه مجلسي در كتاب اجازات بحار آن را ذكر كرده و در ابتدا نوشته است: «اجازة كتبها لنا المولي الاجل العالم الورع مولانا محمدطاهر القمی ‌قدس سره بخطه الشريف» اجازه مزبور كه در بحارالانوار عيناً آمده،[۱۳] چنين آغاز می‌شود: «اولها الحمدلله الذي اوضح لنا السبيل...».

برخي گفته‌اند، علامه مجلسي در راه سفر مشهد مقدس و به هنگام اقامتي كوتاه در قم، به دريافت اين اجازه نائل گرديده است.[۱۴]

ارزش اين اجازه به علامه مجلسي، در اين است كه محمدطاهر قمي، هنگام نام بردن از اجازه گيرنده، شخصيت علمی‌ و عملي ميزان استعداد و اهتمام وي را در راه فراگيري احاديث، تاريخ، تفسير، قرائت، رجال و درايه ذكر كرده و ذكر اين خصوصيات، بيانگر مقام علمی ‌شخص بوده است. در اجازه مورد اشاره، محمدطاهر قمی‌ در سروده‌اي «كتب اربعه» را مورد توجه قرار داده، تأكيد می‌كند كه اين منابع از اركان ايمان هستند و خوانندگان آن‌ها، به سوي سيري درست و بر حق هدايت خواهند شد؛ آنجا كه می‌گويد:

دين را كتب اربعه، چون جان باشد × اين چار، چهار ركن ايمان باشد

هنگام جهاد نفس، اين چار كتاب × چار آينه صاحب عرفان باشد.

اي آن كه تو را غلط رَوي عادات و خوست × رو كن برهي كه منزل رحمت اوست

می‌خوان كتب اربعه كز وي هر سطر × راهي است كه راست می‌رود تا در دوست.[۱۵]

علامه مجلسي از افراد بسياري اجازه روايت و حديث گرفته كه برخي از ايشان از مشايخ معاصر پدرش و برخي ديگر از معاصران خود وي بوده‌اند؛ اما ملا محمدطاهر قمی ‌از مشايخ زمان پدرش و خود او بوده و هدف از اجازه گرفتن از محضر وي، پيوستن به سلسله‌هاي روايت و حديث از طرق گوناگون و در واقع، تقويت مستندات بوده است. بنابراين، اين اجازه به هيچ وجه نشانه رابطه استادي نيست.

ملا محمدطاهر قمی ‌از مشايخ اجازه شيخ حر عاملی هم به شمار می‌رود.[۱۶] اين محدث بزرگوار از وي روايت نقل كرده است.[۱۷] صاحب وسائل الشيعه در معرفي وي می‌نويسد: «محمدطاهر قمی ‌از برجستگان فضلاي معاصر و مردي دانشمند، اهل تحقيق و دقت و بسيار مورد وثوق، فقيه، متكلم و محدث جليل‌القدر و عظيم‌الشأن است. او را كتب و آثاري است كه ما آن‌ها را از او روايت می‌كنيم».[۱۸]

شيخ آقا بزرگ تهرانی تصريح می‌نمايد كه شيخ حر عاملي در آثار خود از محمدطاهر حديث نقل نموده است و من اين موارد را ديده‌ام.[۱۹] در برخي منابعي كه اختصاص به شرح حال شيخ حر عاملي دارد، خاطرنشان گرديده كه صاحب وسايل تنها به نقل حديث از ملا محمدطاهر اكتفا نكرده و شاگرد وي هم بوده است.[۲۰]

ملاقات با ملا محسن فيض كاشاني

گويا بين ملا محمدطاهر قمی‌ و فيض كاشاني ارتباطي علمی ‌برقرار بوده است؛ زيرا گاه فيض به قم می‌آمده و از محضر وي بهره می‌گرفته و در مواردي محمدطاهر قمی ‌به كاشان می‌رفته و از انديشه فيض بهره‌مند می‌گرديده است، اما چون ملا محسن فيض كاشاني را عده‌اي به صوفي‌گري متهم كردند و اين خبر دروغ به گوش محمدطاهر قمی ‌رسيد (وي نفرات بسيار زيادي از اين جماعت داشت و آنان را اهل بدعت و انحراف می‌دانست)، روابط اين دو دانشمند رو به تيرگي نهاد و ملا محمدطاهر در زمره مخالفان سرسخت فيض كاشاني درآمد.

ولي پس از روشن شدن حقيقت، بر ملا محمدطاهر مسلم گرديد كه ملا محسن فيض كاشاني گرايش به صوفيان نداشته و اين اخبار، كذب محض بوده است؛ از اين رو براي عذرخواهي، با پاي پياده از قم به كاشان رفت و چون به در خانه ملا محسن رسيد، با صداي بلند گفت: «يا محسن قد اتيك المسيء؛ اي محسن، خطاكار آمد».

ملا محسن هم از خانه بيرون آمد و آن دو دانشمند دست به گردن هم انداختند و يكديگر را حلال نمودند. ملا محمدطاهر بدون حتي لحظه‌اي استراحت، به قم بازگشت و چون دليل اين رفتار و تعجيلش را در اين باب پرسيدند، گفت: می‌خواستم وجدانم آرام گيرد و بدبيني خود را به خوش‌بيني و حسن ظن تبديل كنم و دل را از آن كدورت‌ها و غبارهايي كه خصومت ايجاد می‌كرد، پاك كنم.[۲۱]

اين اظهار ندامت و عذرخواهي و پيمودن مسير بين كاشان و قم با پاي پياده، درس بزرگي براي ديگران است كه اگر كسي در مظانّ اتهام قرار گيرد و خلاف آن ثابت شود، بايد به سرعت ضمن اعتراف به اشتباه، غبار اتهام را از او بزدايند و شخص مقابل نيز كريمانه از اشتباه ديگران درگذرد.

اين ماجرا به شكلي ديگر نيز نقل شده است: مرحوم ملا محمدطاهر قمی ‌به كاشان مسافرت كرد و از سوي علما و مردم اين شهر مورد استقبال قرار گرفت. در ميان استقبال كنندگان، ملا محسن فيض كاشاني هم ديده می‌شد كه در آن زمان متهم به تصوف بود. به همين جهت، از سوي محمدطاهر مورد بي‌مهري قرار گرفت و در را به روي او بست و حاضر به ملاقات با او نشد. مرحوم فيض از پشت در می‌گويد: اي مولاي من! اينك من عقايد خود را از پشت در به شما می‌گويم، اگر آن طور كه سعايت كنندگان گفته‌اند، باشد من تسليم هستم؛ در غير اين صورت، به من اجازه ورود دهيد. چون فيض باورهاي خود را درباره توحيد بر اساس قرآن و نصوص روايي بيان داشت، شيخ محمدطاهر عقايدش را صحيح و مطابق كلام شيعه يافت و فهميد كه درباره او اشتباه كرده است. ولذا به وي اجازه ورود داد و با آغوش باز او را پذيرفت و از او عذرخواهي كرد و در اجازه روايتي كه برايش صادر كرد، مقامات علمی‌ و فضيلت‌هاي اخلاقي او را ستود.[۲۲]

به هر حال، اين دو ماجرا با وجود تفاوت‌هايي كه دارند، نشانه خاكساري و حق‌جويي ملا محمدطاهر قمی ‌است.

آخوند ملا اسماعيل خواجويي، از علماي شيعه در قرن دوازدهم (متوفي 1173 ق)، گرچه محضر ملا محمدطاهر قمی ‌را درك نكرده، اما در تأليف آثار خويش به نوشته‌ها و انديشه‌هاي او توجه داشته است و در كتاب ابطال الزمان الموهوم مطالب قابل توجهي از وي نقل می‌كند.[۲۳] ملا نصير بارفروشي هم در كتاب «نوراليقين في اصول دين» از انديشه‌هاي محمدطاهر قمی ‌استفاده كرده و در انتقاد از صوفيان، پيرو وي بوده است.[۲۴]

دانشور پارسا

ملا محمدطاهر قمی ‌ضمن افزايش دانسته‌ها و پيمودن مسير معرفت، از خودسازي و تزكيه درون غافل نبود. لذا معاصرينش كه از تراجم‌نگاران مشهورند، او را به زهد و پارسايي و دانشوري ستوده‌اند. به اعتقاد مورخان و شرح‌حال‌نويسان عصر صفوي، او در زمره فضلا، محققين و از شيوخ محدثين و در ورع و مقامات معنوي همچون مقدس اردبيلي بوده است.[۲۵]

ميرزا عبدالله افندي اصفهاني كه با او معاصر بوده، ذيل «مولاي اجل محمدطاهر بن محمدحسين شيرازي نجفي قمي»، می‌نويسد: «وي از دانشوران بنام معاصر است. عالمی ‌محقق و در كمال دقت و وثوق و متكلمی‌ محدث و بزرگ و عالي مقام بود».

وي پس از برشمردن كتب و رسالات ملا محمدطاهر قمي، می‌افزايد: «ما هم از او روايت می‌نماييم».[۲۶]

معاصر ديگرش، مرحوم حاج محمد اردبيلي او را بدين گونه می‌ستايد: «محمدطاهر فرزند محمد فرزند حسين قمی‌ مدظله العالي امام علامه، محقق مدقق، جليل القدر، داراي منزلتي بزرگ و ذهني دقيق، ثقه مورد اعتماد و چهره درخشان و متصلب در امر دين است. مناقب و فضايل او را نمی‌توان به شمار آورد».

محدث نيشابوري در كتاب «منيةالمرتاد في نفاة الاجتهاد» نوشته است: «محمدطاهر شيرازي كه در قم سكونت اختيار كرد، فردي مقدس است و از بزرگان شيوخِ محدث قلمداد می‌گردد و حالات و فضائل اخلاقي او، سيماي وارسته و پرصلابت مقدس اردبيلي را در اذهان تداعي می‌كند؛ زيرا در اعراض از دنيا و تعلقات فناپذير آن و ورع به وي اقتدا كرد... محمدطاهر قمي، براي اثبات طريق اهل بيت عليهم‌السلام و رفع شبهه‌ها و احياي ميراث محدثين، زحماتي را متحمل گرديد و در اين راستا آثاري ارزنده تأليف كرد».[۲۷]

ميرزا محمدطاهر نصرآبادي كه در سال 1027 ق. متولد گرديد و تأليف تذكره خود را در سال 1083 ق شروع كرده و با محمدطاهر قمی ‌هم‌عصر بوده است، در معرفي وي چنين می‌نگارد: «ملا محمدطاهر از باونات فارس است؛ اما چون در قم بسيار بود، به قمی ‌مشهور است. شمع فضيلت و صلاحش از انوار الهي روشن و خاطرش از شعاع خورشيد حقيقت وادي ايمن. تقوا و صلاحش به مرتبه‌اي است كه محتاج به تقدير نيست؛ شيخ‌الاسلام قم است و اهل آن ولايت به هدايت امر و نهي او همگي طريق پرهيزگاري پيش گرفته، پا از جاده صلاح بيرون نمی‌گذارند».[۲۸]

ميرزا محمدباقر موسوي خوانساري در معرفي اين عالم عصر صفويه، نوشته است: «وي اصلاً شيرازي است. در نجف پرورش يافت و در قم توطن اختيار كرد. فاضلي بارع، محققي متكلم و از معاصرين علامه مجلسی و مشاهير علماي زمان او بود. نسبت به جماعت صوفيه، سخت مخالف و بر اهل باطل و الحاد، سخت گير بود».[۲۹]

محدث قمی‌ نيز وي را به عنوان عالمی ‌فرزانه، محققي بابصيرت و اهل دقت، متكلمی‌ محدث و مورد وثوق، فقيهي آگاه و داراي مقاماتي والا و امتيازاتي برجسته، معرفي كرده است.[۳۰]

فرازهاي فضيلت

دانش فراوان و وارستگي و زهد، به همراه كاوش‌هاي علمی ‌ارزنده و توجه به مسايل جامعه، باعث شد تا محمدطاهر شخصي مشهور و بابصيرت در ميان قمی‌ها شناخته شود، به طوري كه در بين تمامی ‌طبقات مردم به عنوان مرجعي بانفوذ در امور ديني، فقهي و حقوقي مطرح گرديد.[۳۱]

علامه امينی او را به عنوان شخصيت برجسته‌اي معرفي می‌كند كه در انواع دانش‌ها دست داشت و به دليل همين توانمندي و مهارت و احاطه بر علوم، از مشايخ روايت محسوب گرديد. به باور وي، محمدطاهر دانش فقه را با فلسفه صحيح همراه و كلام مورد وثوقش را با ادبيات توأم ساخته، فضيلت فراوان را با موعظه‌هاي بليغ و نصايح كافي درآميخته و حكمت‌هاي فراوان در كلام خود آورده است و اشعار بسيار او، كه همه عقد مرواريد را كنار می‌زند.[۳۲]

مرحوم محدث ارموي (مير جلال‌الدين حسيني) كه شش رساله از ميان آثار ملا محمدطاهر قمی‌ را به چاپ رسانيده است، يادآور می‌شود: با آن كه از اظهارات شرح‌حال نگاراني چون صاحب نجوم السماء (فاضل كشميري) علو مقام و جلالت قدر اين دانشمند شيعه به خوبي براي اهل دانش و بينش روشن می‌شود، ولي تا در آثار و تراوشات فكري او تدبر و انديشه نكنيم، نمی‌توانيم آن گونه كه شايسته اوست به مقام ارجمند و خدمات او در راه نشر معارف تشيع پي ببريم.

محدث ارموي با بررسي آثار محمدطاهر قمی ‌چهار نكته را درباره وي استنباط كرده كه اجمالي از اين موارد به شرح ذيل است:

  • 1. يك نوع معنويت و اخلاص به همراه يادآوري مرگ، توجه به نشأت آخرت و مواظبت بر انجام وظايف ديني، محاسبه نفس و تفكر در عدم بقاي شخص در دنياي فاني، در وجود اين شخص بوده است كه در غايت وضوح دلالت می‌كند كه وي به زهد، تقوا، اخلاص در عمل و امور آخرت، اهتمام داشته است. و از راه مؤثر بودن بيانات و نصايح مصنف در فكر خواننده و بيدار كردن او از خواب غفلت و واداشتن وي به اين كه فكري به حال خود كند، روشن می‌شود كه نويسنده خود عامل به گفتار بوده و صرفاً دعوت ديگران مقصودش نبوده است.
  • 2. از ملاحظه آثارش مشخص می‌گردد كه با احاديث و روايات منقول از خاندان عصمت عليهم‌السلام بسيار مأنوس بوده و اطلاع و احاطه تمام به سخنان آنان داشته است.
  • 3. فصاحت و بلاغت فوق‌العاده و رسابودن بيان و رواني عبارت و رسائي معنا به درجه كمال در رسائل او بكار رفته است؛ به طوري كه با اندك توجهي در وهله اول مورد تصديق و قبول هر صاحب بصيرت خواهد شد. و با آن كه در اين امر، علامه مجلسی به تصديق اهل خبره از قبيل صاحب رياض العلما، مقام بسيار شامخي دارد. اما شايد به پايه استاد خود ملا محمدطاهر در اين امر نرسد. سر آن اين است كه محمدطاهر داراي ذوق شعري و صاحب قريحه غراء بوده است و چنانچه كتاب‌هايش نشان می‌دهد، اين امر در روش كتابت و تحرير و نيكي اسلوب بيان و تقرير دخالت عجيبي دارد.
  • 4. از ملاحظه آثار استدلالي مصنف برمی‌آيد كه وي در قوت تقرير و بيان و اقامه دليل و برهان، بسيار مقتدر بوده و در سركوب نمودن خصم و ابطال اقوال مخالف، دست توانايي داشته است.

محمدطاهر قمی‌ از نخستين روزهاي رشد و رويش، روان خويش را در چشمه هميشه جوشان و مصفاي خاندان پيامبر شستشو داد و ارادت خويش را به آن بزرگواران با معرفت قلبي و باوري محكم، استوار ساخت. او علاقه خود را به حضرت امام علی عليه‌السلام و ديگر پيشوايان شيعه اين گونه بروز می‌دهد:

«سلامت دل، مرا از لغزش نگاه داشت و شرار دانش، مرا بر كردار شايسته رهبري كرد. طهارت اصل، مرا به بزرگواري و كرم كشانيد و با كرامتي كه از ازل خدا عنايت فرموده بود، آشنايم ساخت. دل من مهر علي عليه‌السلام، آن شخصيت والا را، برگزيد و اين مهري است كه از همان آغاز از وجود مادرم و پاكي او سرچشمه گرفت. و از اين رو در پگاه و شامگاه، او را دعا می‌كنم. مهر مرتضي علي عليه‌السلام همچون نوري، دوستارش را از آفات هر خطايي بازمی‌دارد. من محبت علي عليه‌السلام را پيشه خود ساخته‌ام و هرگز از اين مهر نخواهم گسست و دوستي او از دلم جدايي‌پذير نيست. او كه پيامبر را برادر محسوب می‌شود، پيشواي من است؛ گفتارش سند من و همه اعمالم تابع رأي او است. بر حيدري گردن نهاده‌ام كه داراي همه كرامت‌ها و پيشواي پرهيزگاران است. همه زندگاني خود را در محبت پيامبر مصروف داشته‌ام و هر كس از آنان روي گرداند، من از او اعراض می‌كنم».[۳۳]

در عصر صفويه حركتي علمی ‌براي بازگشت به متون حديثي و تدريس آن‌ها به عنوان كتب درسي، آغاز شد كه بر اثر آن شروح و حواشي فراوان بر منابع حدیثی رايج شد. اين تلاش مهم و ارزنده، موجب گرديد تا مردم با منابع اصيل حديث آشنا شوند و آن‌ها را در زندگي و روابط اجتماعي خود بكار ببندند و نيز اعتقادات و باورهاي خويش را با الهام از سخنان معصومين غنا بخشيده، يا اصلاح كنند. ملا محمدطاهر قمی ‌از معروف‌ترين كساني است كه در اين جهت، احساس مسئوليت كرد و گام‌هاي اساسي برداشت. او متوجه شد كه كتاب تهذيب الاحكام شیخ طوسی، كه ضمن جنبه حديثي حاوي مباحث عميق فقهي است، به بوته فراموشي سپرده شده است. لذا شرحي بر آن نگاشت تا مطالب و مضامين آن بيشتر قابل درك شود.

يادآور می‌شود كتاب تهذيب الاحكام خود شرح كتاب مقنعه شيخ مفيد است و حاوي 13590 حديث می‌باشد كه اين تعداد حديث، به 337 باب تقسيم شده و به عنوان مدرك فتوا مورد بحث و اجتهاد قرار گرفته است. اين كتاب هنوز يكي از چهار كتاب منبع فقه شيعه و مورد استفاده مجتهدان و پژوهشگران فقه اسلامی‌ است.

گرايش به فارسي‌نويسي

در عصري كه ملا محمدطاهر قمی‌ می‌زيست، تدوين آثاري به زبان فارسي امر لازمی ‌بود؛ زيرا مذهب شيعه در ميان افرادي رسميت يافته بود كه به زبان فارسي تكلم می‌كردند، از سويي هم زبان رسمی ‌محافل علمی ‌اسلامی ‌و حوزه‌هاي علوم ديني، عربي بود و نگارش آثاري به اين زبان، نشانه توانايي علمی ‌مؤلف به شمار می‌رفت. فارسي نگاري، علامت كم دانشي به شمار می‌رفت؛ همچنين نگارش مطالب ديني به زبان فارسي از تأليف دانش‌هاي ديگر دشوارتر بود؛ چرا كه زبان اصلي دين اسلام عربي است و قرآن و سخنان پيامبر اكرم صلي الله و عليه و آله و سلم و اهل بيت عليهم‌السلام به زبان عربي؛ به علاوه دانشمندان مايل بودند با عربي‌نويسي آثار خود، امكان استفاده شمار بيشتري از مسلمانان را فراهم سازند. ملا محمدطاهر قمی‌ با ملاحظه همه اين امور، با خود می‌انديشيد كه در چنين فضايي، وظيفه عالمان ديني براي آشنايي ايرانيان با تعاليم اسلام چيست؟ و اگر عالمی‌ نوشتن به زبان فارسي را دور از شأن خود می‌داند، چه كسي تشنگان معارف قرآني و روايي را سيراب می‌كند؟

و اگر آنان به انديشه‌ها و عقايد مسموم و مشكوك روي آورند، چه كسي جوابگوي عوارض ناگوار آن است؟ ملا محمدطاهر قمی‌ با در نظر گرفتن اين حقايق، خود وارد ميدان گرديد و آثار آموزنده‌اي در زمينه‌هاي گوناگون معارف تشيع را براي فارسي زبانان به رشته نگارش درآورد. قبل از وي نيز كساني ديگر در اين راه گام برداشتند و آثاري می‌نوشتند، اما تلاش آنان وسعت و تأثير محدودي داشت؛ ولي محمدطاهر قمی‌ اين تلاش را با توجه به نياز جامعه و احساس وظيفه در مقابل شيعيان به شكل گسترده‌اي آغاز كرد. شيخ بهايی، ملا محمدتقي مجلسي، فيض كاشاني، آقا جمال خوانساري و ملا خليل بن غازي قزويني نيز در اين راه، كوشش‌هاي قابل اعتنايي از خود نشان دادند؛ اما كسي كه با جديت اين مسير را ادامه داد، علامه محمدباقر مجلسي بود.

در منصب شيخ الاسلامي

بزرگترين صاحب منصب امور شرعي و مدني، شيخ الاسلام می‌باشد كه اداره امور شرعي را بر عهده دارد و به دعاوي بيوه زنان، يتيمان و خردسالان كه زير نظر قيم اداره می‌شوند، رسيدگي می‌كند. محمدطاهر قمی‌ به دليل شايستگي‌هاي علمی‌ و توانايي‌هايي كه در حل مشكلات مردم داشت، از سوي شيخ الاسلام مركز حكومت (كه در اصفهان اقامت داشت) به منصب شيخ الاسلامی ‌قم منصوب گرديد. او در اين سمت، متصدي اِفتا و قضا و گشودن گره‌هاي اجتماعي نيز بود. وي به عنوان عالي‌ترين و مطلع‌ترين مقام قضايي، عهده‌دار دعاوي شرعي و اجراي اصل امر به معروف و نهي از منكر بود.

اموري چون: نكاح، طلاق، وصايا، ضبط اموال مجهول المالك و تشخيص دعاوي اهالي بر حسب موازين ديني، تحت نظارت وي در شهر مقدس قم و حومه آن انجام می‌گرفت. در واقع دو منصب شيخ الاسلامی‌ و قضاوت به طور توأم به وي تفويض شده بود. جلوگيري از تلاش‌هاي اهل بدعت، مبارزه با فاسقان، بزهكاران و غارتگران و نيز اخذ خمس و زكات و حقوق الهي از جماعتي كه در پرداخت آن اكراه دارند و اين حقوق به گردنشان می‌باشد و رسانيدن آن به افراد مستحق، برنامه‌ريزي براي مساجد، مدارس، معابد، بقعه‌ها و امامزاده‌ها و نظارت بر مراكز امور خيريه، احقاق حقوق و رفع ستم، از جمله وظايفي است كه به عنوان شيخ الاسلام و قاضي قم بر عهده او بود. با توجه به اين وظايف گسترده و سنگين، تنها كساني به اين مقام گماشته می‌شدند كه به علم و تقوا شهرت داشتند. از همين جا شأن و منزلت محمدطاهر قمی ‌در ميان علماي عصر خويش مشخص می‌گردد. به علاوه پس از آن كه ايشان به شيخ الاسلامی‌ منصوب شد، مقدر گشت كه تمامی ‌سادات عظام، بزرگان شهر، كارگزاران و اركان دولتي ساكن در قم و حومه، وي را مقتدا و پيشواي خود دانسته و در جميع امور مطيع و منقاد او باشند و آنچه را كه امر می‌نمايد، انجام دهند و آنچه را كه نهي می‌كند، پرهيز نمايند. متصديان امور شرعي، مدرسان مدارس و متوليان موقوفات به وسيله وي عزل و نصب می‌شدند.

براي پي بردن به مقام و موقعيت محمدطاهر در اين سمت، نظر يك سياح خارجي را می‌آوريم. سانسون می‌نويسد: «شيخ الاسلام به معني عالم طراز اول يا مرد معمر و محترم قانون محمدي می‌باشد. شيخ الاسلام، بزرگترين صاحب منصب امور شرعي و مدني است. به دعاوي بيوه زنان و يتيمان و صغاري كه زير نظر قيم اداره می‌شوند، رسيدگي می‌كند و همچنين اداره ساير امور شرعي به عهده اوست... اغلب دعاوي و اختلافات را شيخ الاسلام حل و فصل می‌كند. شيخ الاسلام، مدرس علم حقوق نيز می‌باشد و روزهاي چهارشنبه و شنبه به تمام قُضات و صاحب منصباني كه زيردست او هستند، درس می‌دهد...».[۳۴]

با توجه به اين كه اشخاصي چون: علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، شيخ بهايی، علي بن عبدالعال كركي اين سمت را در اختيار داشته‌اند، مقام محمدطاهر قمی‌ به عنوان روحاني و فقيه برجسته و سرآمد علماي شهر قم، مشخص می‌گردد. از آن جا كه علماي عصر صفوي از قبول مناصب رسمی ‌اجتناب می‌كردند، درباريان و دولت مردان غالباً از حضور فعال علما در صحنه اجتماع و سياست اكراه داشتند؛ به نظر می‌رسد صدور احكام شيخ الاسلامی‌ براي دانشوراني چون: محمدطاهر قمی‌ تنها به اميد جذب مجتهدان به قبول آن مناصب بوده و آنان تا می‌توانستند از نزديك ساختن خود به سلطان، احتراز می‌كردند.

براي وارستگاني چون: ملا محمدطاهر قمی ‌كه در زهد و اعراض از مظاهر دنيايي مشهور عام و خاص بوده، بسيار دشوار است كه فرمانبردار و زيردست مقامات دولتي باشند و در مراسم رسمی ‌حضور يابند و به استقبال و سلام روند. از اين رو، در فرمان شيخ الاسلامی‌ همه اين گونه احتمالات منفي از ميان برداشته شده است و مجتهد اعلم را به عنوان مرجع امور قضايي و شرعي معرفي كرده‌اند.

محمدطاهر قمی ‌با وجود اين سمت اجرايي، از تلاش علمی‌ و تزكيه و تهذيب نفس غافل نبود. فروتني او در برخورد با مردم و طلاب علوم ديني كه از اقصي نقاط به قم می‌رفتند، آشكار بود.

هنگامی ‌كه در فرصت‌هاي مقتضي از مدارس علميه بازديد می‌كرد. طلاب، مدرسان و محققان به تجليل از او می‌پرداختند، اما او در نهايت فروتني همچون يكي از طلبه‌ها در ميان آنان می‌نشست و به مشكلات آموزشي و معيشتي آنان توجه می‌كرد و احياناً تدابيري براي رفع دشواري‌هاي آنان اتخاذ می‌كرد.

امام جمعه قم

تقريباً تمامی ‌مورخان و تراجم‌نگاران، ملا محمدطاهر قمی‌ را به عنوان شيخ الاسلام و امام جمعه و جماعت قم معرفي كرده‌اند.[۳۵]

پس از تشكيل دولت شيعي صفويه در ايران، «تشيع» مذهب رسمی ‌مملكت بود و حكام صفوي سعي وافر در تكريم فقها و مجتهدان شيعه داشتند و تا حدود زيادي دست علما در كارها باز بود. از اين رو، برخي از فقها، به خصوص محدثين آن‌ها بر اساس آن دسته از روايات كه فقيه عادل در بسياري از امور، نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف محسوب می‌شود، قائل به وجوب عيني نماز جمعه و برگزاري رسمی ‌آن شدند و آن را هم برپاي می‌داشتند و كتاب‌هايي در اثبات آن نوشتند.

ملا محمدطاهر قمی ‌نيز چنين نظري داشت و علاوه بر اين كه رساله‌اي درباره نماز جمعه نگاشت، در برخي آثار ديگر خود، نيز به اين موضوع پرداخت و تأكيد نمود كه نماز جمعه، واجب عيني در همه زمان‌ها است؛ و همان عدالتي كه در ديگر نمازها بر امام جماعت لازم است، در اين جا نيز كفايت می‌كند. خوانساري در اين باره می‌نويسد: «ملا محمدطاهر، نه تنها با تاركين نماز جمعه مخالفت می‌كرد، بلكه با افراد مخالف با اين فتوا، از در مخالفت وارد شد. اين در حالي بود كه شخصاً امام جمعه و جماعت قم را عهده‌دار بود».[۳۶]

البته فتواي ايشان در مورد نماز جمعه، با مخالفت‌هايي مواجه گرديد؛ به طوري كه برخي از منتقدين وي، به حربه‌هاي رواني متوسل شدند و كار را بر او دشوار كردند.

خليل بن غازي، مشهور به حاج ملا خليل قزويني از رجال بزرگ علم، حكمت و حديث بود كه مجموعه كافي را در چند مجلد شرح نمود و آن را صافي نام نهاد.[۳۷] اين عالم شيعه عقيده داشت كه: در عصر غيبت، ترك نماز جمعه اولي است. وي و ملا محمدطاهر در دفاع از نظر خويش مطالبي را می‌نوشتند و براي يكديگر ارسال می‌كردند. محمدطاهر در رساله نماز جمعه و وجوب آن، نظرات ملا خليل قزويني را رد كرد.[۳۸]

البته اين اختلاف هيچ‌گاه از مسير ادب و نزاكت خارج نمی‌شد؛ به ويژه محمدطاهر قمی‌ نظرات خود را بسيار محترمانه‌تر از مخالفان طرح می‌كرد و ديدگاه‌هاي خود را با استدلال قوي و بياني متين به آنان عرضه می‌داشت. در هر حال، ملا محمدطاهر قمی ‌چون اعتقاد داشت نماز جمعه، شعار عالي ديني است و اجتماع بسيار چشمگير هفتگي مسلمانان، شكوه خاصي به شهر می‌دهد، براي آن اهميت خاصي قائل گرديد و به احياي آن كوشيد.

ستيز با صوفيان

ملا محمدطاهر قمی ‌احساس كرد اهل تصوف با آن همه بدعت‌ها، تحريف‌ها و افكار التقاطي چنان در تار و پود نظام صفوي فرو رفته‌اند كه استمرار اين وضع، مرزهاي عقيدتي را به خطر خواهد انداخت و تشيع را به انحراف خواهد كشاند؛ زيرا آنان «طريقت» را از «شريعت» جدا كردند و با تشكيلاتِ مراد و مريدي و خانقاهي و رواج ابتذال و بي‌بند و باري رفته رفته از حقيقت دين فاصله گرفته بودند.

ملا محمدطاهر قمی ‌خطر اين گروه را موقعي بيشتر حس كرد كه برخي از آنان بر اين عقيده قرار گرفتند كه: سالك چون به مرتبه اوليا رسيد، ملزم به رعايت حدود شريعت نيست. از نظر آنان، كفر و ايمان نزد عارف مساوي است و عارف فوق شريعت محسوب می‌گشت. اين اعتقادات موجب انحرافات و فرصت‌طلبي آنان گرديد؛ به طوري كه گروهي نيرنگ باز وسوسه شدند كه تصوف را وسيله‌اي براي دستيابي به اغراض دنيوي خود قرار دهند.[۳۹]

اين انحرافات عقيدتي از يك سو و بدست گرفتن اداره كشور و برخورداري از قدرت نظامی‌ و سياسي از سوي ديگر، باعث شده بود كه هر گونه درگيري با صوفيان بسيار خطرناك به نظر آيد؛ با اين همه، محمدطاهر قمی‌ در مخالفت با آنان پيشقدم گرديد و به عنوان رهبر نهضت علما بر ضد متصوفه معرفي شد.[۴۰]

علي دواني می‌نويسد: «نخستين كسي كه علناً در دولت صفويه با صوفيه درافتاد و عقايد خرافي آنان را به باد انتقاد گرفت، عالم عظيم الشأن ملا محمدطاهر قمي، استاد اجازه علامه مجلسی، بود و چنان كه خود می‌گويد: نخست بي‌علاقه به صوفيه نبوده؛ ولي بعدها كه پي به فساد مشرب آن‌ها می‌برد، سرسختانه به مبارزه با آنان قيام می‌كند».[۴۱]

ملا محمدطاهر در افشاگري‌هاي خود بر ضد صوفيان به مردم هشدار داد: گروهي در جامعه پيدا شده‌اند كه بدعت‌هايي در دين خدا نهاده‌اند و پروردگار را با همان بدعت‌ها عبادت می‌كنند و آن را تصوف ناميده‌اند.

او در نوشته‌هاي خود اين بدعت‌ها را برشمرد و بطلان آن‌ها را بر اساس قرآن و روايات ثابت كرد و خاطر نشان ساخت: اي شيعيان! براي آن كه دين و ايمان خود را حفظ كنيد، از جماعت صوفيان دوري كنيد و از وسوسه‌هاي اين شياطين بپرهيزيد و فريب حالات و صفات آنان را نخوريد... اين گروه به آداب ديني پايبندي ندارند و سنت‌ها و رسم‌هايي را ابداع كرده‌اند كه در متن قرآن و حديث و نيز موازين شرعي از آن خبري نيست.

تأكيد ملا محمدطاهر قمی ‌بر لزوم پيروي از قوانين شرع مقدس، جدي‌ترين نقطه اتكاي او در رويارويي با صوفيان بود. محمدعلي مدرس تبريزي می‌نويسد: «در مسئله تصوف مكاتباتي بين او و يكي از علماي نامی ‌وقت به عمل آمد و رساله‌اي در رد صوفيه نوشته و جمعي از عرفا را رد كرده است؛ بلكه گويند در چند رساله خود سماع، خرقه‌پوشي، پشمينه‌پوشي، چله‌نشيني، عزلت و انقطاع از مردم، به زبان آوردن لفظ طريقت و حقيقت و قول به عشق حقيقي و مكاشفات عرفاني را از بدعت‌هاي هلاك كننده شمرده است».[۴۲]

محدث ارموی در مورد رواج صوفي‌گري در آن زمان و شجاعت و توانايي علمی ‌محمدطاهر قمی‌ در مبارزه با اين جريان، می‌گويد: «در آن دوره كه تصوف رونق و رواج بسزايي داشت، سمند همت بر رد ايشان تاختن و قد مردانگي علم ساختن و به ابطال عقايد و افكار ايشان پرداختن، شهامت و بضاعت كافي لازم داشته و تا كسي در علم و فضل، تتبع و تحقيق، اعتبار و اعتماد و تشخيص غث و سمين افكار و عقايد و آرا و اقوال بزرگان و تطبيق آن‌ها با حديث و قرآن، مقام شامخ و پايه بسيار بلندي نمی‌داشت، نمی‌توانست به چنين كاري اقدام و به چنين امري قيام نمايد. و چون درست نظر كنيم، می‌بينيم كه مصنف نخستين كسي است كه در آن زمان به تأليف كتاب مستقلي در اين باب پرداخته است و بعد از وي شاگردش شیخ حر عاملی كتاب اثني عشريه را به تبعيت وي نوشته است».[۴۳]

ملا محمدطاهر قمی ‌عقيده داشت؛ گرايش به مشايخ صوفيه و پيروي از تصوف، اگر چه در آغاز به قصد عمل به شرع است، اما به دليل عجين شدن آموزه‌هاي اين فرقه منحرف با بدعت‌ها، در نهايت به تنفر از شرع می‌انجامد. و به اين جهت با آن دسته از علماي شيعه كه مقيد به شرع بودند، اما در نوشته‌هاي آنان مطالبي برگرفته از باورهاي صوفيان يا مطابق مذاق اهل تصوف ديده می‌شد، مخالفت كرد.

او بر اين باور بود كه فلسفه و تصوف هر دو مردم را از فرهنگ اهل بيت و احاديث معصومين عليهم‌السلام و موازين شرعي و امور عبادي دور می‌كنند و به همين علت، او با تصوف و نيز فلسفه به طور يكسان مخالف بود. او كتابي به نام تحفةالاخيار منحصراً در نقد صوفيان نوشت كه توجه اهل تصوف به نقد اين كتاب، بيانگر اهميت آن است. محمدكريم شريف قمی ‌در كتابي با عنوان تحفةالعشاق، كه به سال 1098 ق. نگاشت، نظرات ملا محمدطاهر قمی‌ را در نقد تصوف رد كرد.[۴۴] همچنين محمد مؤمن، طبيب شاه سليمان نيز در كتاب تبصرةالمؤمنين نوشته‌هاي محمدطاهر قمی‌ را در خصوص تصوف نقد كرد.[۴۵]

محمدطاهر قمی‌ در ابطال عقايد صوفيان، نوشته‌هاي ديگري هم دارد كه در ذيل آثارش، به معرفي آن‌ها خواهيم پرداخت. گفته‌اند: ملا محمدطاهر قمی ‌رساله‌اي در رد صوفيه نگاشته و محمدتقي مجلسي (پدر علامه مجلسي) به پاسخگويي آن پرداخته است. مجدداً محمدطاهر قمی ‌سخنان او را رد كرده و شخص ديگري به قضاوت و محاكمه در آراي طرفين پرداخته كه او نيز از مخالفان صوفيه بوده است.

درباره اين كه مجلسي اول مشرب تصوف داشته يا نه، اختلاف نظر وجود دارد؛ اما از آنجا كه مجلسي دوم اتهام تصوف پدر را رد كرده، باعث شده تا صحت انتساب اين رد به مجلسي اول مورد ترديد قرار گيرد. سماهيجي در كتاب النفحةالعنبرية (تأليف سال 1132 ق) خاطر نشان می‌كند كه از ثقات شنيده كه محمدطاهر قمی‌ رساله‌اي در رد صوفيه نوشته و علامه محمدتقي مجلسي آن را رد كرده است.

وي می‌افزايد: من آن دو كتاب را نديده‌ام و فرزند محمدباقر او را از اين اتهام مبرا كرده است.[۴۶] ميرزا محمدعلي كشميري نيز می‌گويد: بعيد نيست كه جواب رساله محمدطاهر قمی ‌را شخصي از صوفيه آن زمان نوشته و به ايشان منسوب نموده تا كلامش را معتبر بشمارند و در حقيقت، مجلسي اول از لوث اقوال فاسد صوفيان پاك بوده است.

شيخ آقا بزرگ تهرانی هم عقيده دارد: معلوم نيست كه رساله اول از محمدطاهر قمی‌ باشد و تنها نام مجلسي اول را دارد كه آن نوشته را نقد كرده است. احتمالاً دستي در كار بوده تا مطالبي در خصوص تصوف به مجلسي اول نسبت داده شود؛ در حالي كه وي منزه از اين امر است. ايشان تأكيد كرده كه آن چه به نام محمدتقي مجلسي آمده، از طرف برخي صوفيه معاصرش نوشته شده و بعداً ميرلوحي اصفهاني كه با مجلسي اول و دوم درگير بوده، گمان كرده از ملا محمدتقي مجلسي است و آن را در اصفهان شايع كرده است.

آقاي رسول جعفريان با ذكر دلايلي اثبات كرده است كه: اولاً، رساله اول (توضيح المشربين) از محمدطاهر قمی ‌است و ثانياً، حتي خود علامه مجلسی تصريح كرده كه پدرش در اوائل با صوفيان رفت و آمد داشته است و در كتب شرح حال، به تعارضات موجود ميان ملا محمدطاهر قمی ‌با مجلسي اول اشاره شده است كه اين، خود می‌تواند نشانگر صحت آن انتساب باشد و ثالثاً، در رساله سلوةالشيعه ميرلوحي كه به سال 1060 ق. (يعني ده سال قبل از رحلت مجلسي اول) نگاشته شده، تصريح گرديده كه آن رديه از مجلسي اول است و رابعاً، در كتاب هداية العوام كه از خود ملا محمدطاهر يا از شخصي به نام نظام‌الدين و برگرفته از آثار محمدطاهر می‌باشد، تصريح شده كه حواشي و رديه مزبور از مجلسي اول است و خامساً، نسخه‌اي از اصول فصول التوضيح در دست است كه در حاشيه خود جملاتي بيشتر از توضيح‌المشربين آورده است و در برگ 47 تصريح شده كه آن رديه از ملا محمدتقي مجلسي است.[۴۷]

نكته‌اي كه ذكر آن لازم است اين كه، محمدطاهر قمی‌ به طور عمقي با جريان‌هاي صوفي‌گري مخالفت كرد و پيدايش گرايش‌هاي اصيل عرفاني در بين علماي شيعه را از صوفي‌گري تفكيك نمود و تنها با صوفياني مخالف بود كه ديدگاه‌هاي غلوآميز داشتند و ظواهر و احكام شريعت را رها كردند؛ محمدطاهر می‌گفت: اگر مقصود از تصوف، زهد، وارستگي، تزكيه نفس، توجه به مبدأ لايزال الهي، تعبد و خلوص در عبادت، تحصيل صفات كمال و اجتناب از رذايل اخلاقي طبق دستورات دين و عدم علاقه به دنيا باشد، كه امر پسنديده است و بايد تمام شيعيان چنين باشند و از صدر اسلام تاكنون مسلمان هاي واقعي اين چنين بوده‌اند؛ ولي اگر هدف از صوفي‌گري عقايد فاسدي چون حلول و تناسخ و وحدت وجود باشد و يا مريد و مريد بازي و تشكيل مجالس سماع و رقص و پايكوبي و ارتكاب معاصي و ترك نماز و ساير واجبات و اباحه منكرات، رياضات غيرشرعي، ترك معاشرت با مردم و انزوا و فرار از مسئوليت اجتماعي باشد، بر اساس دين، عقل و منطق مردود است و در زشتي آن ترديدي نيست.

نفوذ در دستگاه دولت صفوي

استقرار حكومت صفوي با شعار تشيع در طول ساليان متمادي، پيامدها، تحولات و آثار خاص ديني، اجتماعي و سياسي پديد آورد. فضاي سياسي جديد، موجبات خشنودي شيعيان را فراهم آورد؛ چرا كه آنان به راحتي می‌توانستند به تعاليم و احكام خود عمل كنند. شيعيان و كساني كه تازه به مكتب اهل بيت پيوسته بودند، امكان دست‌يابي به علما و منابع فقهي و كلامی ‌نداشتند و اين امر، ضرورت حضور جدي دانش آموختگان و عالمان ديني را در سراسر ايران آشكار می‌كرد.

گذشته از اين، برخي مناصب حكومتي چون قضاوت و ولايت در امور حسبيه بنابر ادله‌اي كه در فقه آمده، در جامعه ديني يا در ميان اهل ديانت بايد از سوي علما تصدي می‌شد. همچنين صفويان رقيب سرسختي چون عثمانيان داشتند كه كمترين سستي در تحكيم نهادهاي ديني، براي آنان زيان می‌آفريد. از اين رو، حكام صفوي براي رويارويي با رقباي عثماني كوشيدند مناصب ديني حكومت خود را تا آنجا كه امكان داشت، با الگوهاي موجود در حكومت حريف همسان كنند.

قبول اين مناصب از سوي علمايي چون: محمدطاهر قمی ‌با اين انگيزه صورت گرفت كه بتوانند گامی ‌در جهت تبليغ احكام و اشاعه تعاليم دين بردارند، از خطاها پيشگيري كنند و در حد توان خود و پذيرش اجتماع، مانع ارتكاب كارهاي خلاف شوند. بحث فقهي پذيرش مناصب رسمی ‌از سوي حاكم جائر، در غالب آثار فقهي موجود است و حتي گفته‌اند: اگر مؤمني با قبول منصب از حاكم غيرمقبول شرعي بتواند امر به معروف و نهي از منكر كند، پذيرش منصب براي او مستحب و به عقيده برخي، واجب است.

به علاوه فراهم شدن چنين امكاني براي علما در روزگاري كه سختگيري‌ها و آزارها در همه نواحي مسلمان‌نشين رو به فزوني گذاشته بود، فرصتي به شمار می‌آمد و چه بسا ناديده گرفتن اين فرصت، خسارت‌هايي به جامعه تشيع وارد می‌نمود. اگر دانشمندان عصر صفوي و افرادي چون: ملا محمدطاهر قمی‌ و شخصيت‌هاي برجسته اين دوران يعني علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، شيخ بهايی و ساير علماي جبل عامل راه انزوا پيش می‌گرفتند و تربيت فضلا و تأليف آثار را وامی‌نهادند و در عرصه‌هاي فرهنگي و سياسي حضور نمی‌يافتند، از ميراث علمی ‌آنان محروم می‌شديم.

در همان روزگاري كه برخي علما هرگونه ارتباط با حكومت صفوي را نمی‌پسنديدند و بر دانشمنداني چون: محقق كركي، علامه مجلسي و پدرش خُرده می‌گرفتند، ملا محمدطاهر قمی ‌تصدي مناصب ديني و اجتماعي را پذيرفت تا به احياي سنت‌هاي شيعه و ميراندن افكار و عقيده‌هاي باطل و منحرف بپردازد و با حضور اجتماعي خود، به مذهب شيعه اقتدار بخشد و در دو حوزه تصدي مناصب ديني (قضاوت، افتاء، اقامه نماز جمعه، رسيدگي به امور حسبه) و نشر تعاليم مذهبي (تأسيس مراكز علمي، نگارش كتاب‌هاي تخصصي و عمومي) توفيق تلاش‌هايي ارزنده، آموزنده و اثربخش را بدست آورد.

بنابراين، تلاش‌هاي محمدطاهر قمي، بيانگر مشروعيت به دولت صفوي نبود. گذشته از اين، پايه اساسي دولت صفويه بر تصوف بود و اين گروه بانفوذ در اركام نظام، به صورت فرقه‌اي سياسي و اجتماعي درآمده و به عنوان قدرت سياسي مشروع مطرح بودند. محمدطاهر همچون ديگر فقهاي عصر صفويه، معتقد بود كه می‌تواند به وسيله همكاري با حكام صفوي ضرري از مظلوم دفع يا نفعي را متوجه مؤمني گرداند و نيز می‌تواند در اجراي امر به معروف و نهي از منكر نقشي ايفا كند. ايشان حتي در انديشه هدايت سلطان جائر و جلوگيري از منكرات كارگزاران و اطرافيان شاه نيز بود.

پاسخ به يك سؤال

شاه عباس دوم كه در سال 1052 ق. و در سن نه سالگي به جانشيني پدر نشست، از حاكمان صفوي معاصر ملا محمدطاهر قمی ‌است. گرچه برخي اروپائيان او را به خاطر افكار عدالت پروري‌اش ستوده و گفته‌اند در امور دشوار برخورد زيركانه‌اي داشته است؛ اما با اين وجود، وي شخصي می‌خواره و هوسران بود و بسياري از افراد دربار خود را به قتل می‌رسانده است. از زمان شاه عباس اول مرسوم شده بود كه شاه قرنيه چشم برادران و برادرزادگان خود را با سيم گداخته نقره‌اي از بين ببرد؛ ولي عباس دوم دستور می‌دهد تمام چشم را از حدقه درآورند.[۴۸]

عباس دوم اكثر اوقات خود را در اندرون می‌گذراند و در بي‌كفايتي بدان حد رسيد كه در زمان وي فساد، دستگاه‌هاي اداري كشور را به انحطاط نزديك ساخت؛ حتي او در مقام مقايسه با اسلافش از تعصب مذهبي دور بود.[۴۹] افراط در مصرف مشروبات الكلي باعث شد كه در 32 سالگي از دنيا برود. وي همچون جدش به ساختن ابنيه علاقه‌مند بود. به دستور وي قصر چهل ستون اصفهان ساخته شد و مسجد جمعه و مسجد شاه را كه عباس اول ساخته بود، مرمت كرد.[۵۰]

برخي سؤال كرده‌اند كه چرا شخصيت برجسته‌اي چون: محمدطاهر قمی ‌آثاري را در فضيلت اهل بيت عليهم‌السلام و مناقب امامان شيعه نگاشته، تحفه شاهي و تحفه عباسي می‌نامد؟ چرا او با اين ورع و پرهيزگاري در طليعه كتاب خود در حد مدح و ستايش، از شاه عباس دوم نام می‌برد؟

در پاسخ بايد گفت: اوّلاً، ايشان نخستين نفر نبوده كه اثر خود را به حاكم عصر خود تقديم كرد و ثانياً، تقديم نگاشته‌ها به شاهان عصر در زماني با انگيزه تقيه و به منظور ماندگاري آثار جهت بهره گرفتن آيندگان از آن‌ها بوده است. به ويژه كه شاهان صفوي نسبت به تدوين آثار شيعه، اهتمام و جديت داشته‌اند.[۵۱]

بنا به اظهارات سيد مصلح‌الدين مهدوي: «سيره و قانون عموم نويسندگان، در تمام ادوار، بر اين بوده كه در مقدمه نامی ‌از حاكمان زمان ببرند و كتاب خود را به او و يا يكي از بزرگان ديگر اهدا كنند و اين عمل منحصراً به خاطر حفظ و بقاي اثر علمی‌ و انتشار آن بوده كه با اين وسيله از زوال و فنا محفوظ بماند و ضمناً موجب تنبه و بيداري او بوده است».[۵۲]

زمامدار ديگري كه محمدطاهر قمی‌ با او معاصر بود، شاه سليمان صفوي است. وي كه به «صفي دوم» هم معروف می‌باشد، براي حكومت آماده نبود و پس از روي كار آمدن در اثر قحطي، گرسنگي و شيوع بيماري‌ها در وضع ناگواري قرار گرفت. در كارهاي دولتي و امور نظامی ‌علاقه چنداني از خود نشان نمی‌داد؛ چون در حرمسرا پرورش يافته بود، عادت مذمومش اين بود كه هر روز صبح مايعات سُكرآور می‌خورد و در حالت مستي به خشونت‌هاي غيرقابل تصوري مانند بريدن اندام و قتل می‌پرداخت. خرافات بر ذهن او چنان مستولي شده بود كه بدون مشورت با منجم باشي خود، كاري انجام نمی‌داد. شاه صفي دوم (شاه سليمان) در سال 1105 ق. پس از مستي شديد در اثر سكته به هلاكت رسيد.[۵۳]

ملا محمدطاهر قمی ‌كتاب مونس الابرار را پس از تدوين، نزد شاه عباس ثاني فرستاد و از او خواست تا به آخر بخواند.[۵۴] همچنين كتاب محبان خدا را به نام شاه سليمان تأليف كرد و در آن، صوفيان را نكوهش فراوان كرد. با اين همه، قرائني وجود دارد كه محمدطاهر از باب تقيه و حفظ آثار و پيگيري مقاصد بالاتر، چنين رفتاري را بروز می‌داده تا با خيال آسوده و به دور از سوء ظن و آزار حاكمان به صيانت از ديانت و افشاي فرقه‌هاي باطل و هدايت افراد جامعه بپردازد.

البته براي وي بسيار رنج‌آور بود كه حاكمی‌ شيعه حكم صريح قرآن را در حُرمت باده‌نوشي زير پا بنهد. از اين رو، در يكي از منبرهاي خود فرياد می‌زند كه: چرا بايد حاكم سرزمين اسلامی‌ شراب بخورد؟ و سپس با استناد به قرآن و روايات، استفاده كننده از مشروبات الكلي را پوينده مسير شيطان ناميد و شارب الخمر را عروس ابليس خواند.

عده‌اي اين سخنان را به دربار شاه سليمان در اصفهان گزارش می‌دهند. شاه كه دلِ پرخوني از وي داشت و در پي بهانه‌اي بود تا ملا محمدطاهر را به قتل برساند، همان دم مأموري را به قم می‌فرستد تا وي را به مقر حكومت بياورد. وي به همراه مأمور، به سوي اصفهان حركت می‌كند. او كه دانشمندي سرشناس و صاحب نام بود، در آبادي‌هاي مسير همچون كاشان مورد استقبال پرشكوه علما و ساير طبقات مردم قرار می‌گيرد.

به هر حال، به نزد سلطان حاضر می‌شود و سلطان می‌پرسد: آيا تو گفته‌اي شارب الخمر، عروس شيطان است؟ مقصود پادشاه آن بود كه او اقرار به اين گفتار كند و او را آزار و شكنجه كند و احياناً به قتل برساند. در همين حال گويا با لطف خداوند جمله‌اي به ذهنش رسيد كه موجب نجاتش شد؛ در جواب گفت: اين سخن را من نگفته‌ام؛ بلكه آن را جدت پيامبرِ صادق و امين فرموده است. و در برخي اقوال آمده است كه او در جواب شاه گفت: حضرت امام صادق عليه‌السلام فرموده است. شاه از اين جواب، شگفت زده گشت و غضبش فرونشست و با او از در ملايمت وارد شد و دستور داد به وي احسان كنند.[۵۵]

گوهرهاي گرانبها

تأليفات عربي و فارسي چاپ شده و مخطوط ملا محمدطاهر قمی‌ به شرح ذيل است:

1. حكمة العارفين في ردّ شبهة المخالفين من المتصوفين والمتفلسفين:

اين اثر آن چنان در شهرت علمی ‌اين دانشمند مؤثر بوده كه در پاره‌اي كتب رجال، او را به نام صاحب حكمة العارفين می‌شناسند.[۵۶] شيخ آقا بزرگ تهرانی نسخه‌هايي از اين اثر را در كتابخانه شخصي سردار كابلي در كرمانشاه و نيز كتابخانه ميرزا علي اردوبادي در نجف ديده است.[۵۷] محمدطاهر قمی‌ در اين اثر، صوفيان و فلاسفه را مورد انتقاد قرار داده و به شبهات ابن كمونه پاسخ گفته است.[۵۸] محمد مؤمن، طبيب شاه سليمان صفوي در رساله‌اي با عنوان تبصرة المؤمنين بر حكمة العارفين نقد نوشته است؛[۵۹] چنان كه می‌گويند تحفة العشّاق محمدكريم شريف قمي، ردي بر اين اثر است. محقق معاصر رسول جعفريان معتقد است كه اين دو كتاب نقد بر تحفة الاخيار است. اما شيخ آقا بزرگ تهرانی آنچه را كه ما ذكر كرديم، پذيرفته است.[۶۰]

2. تحفة الأخيار:

اين كتاب منحصراً در نقد تصوف نوشته شده است. در اصل، اين كتاب شرح «قصيده رائيه» فارسي ملا محمدطاهر قمی‌است كه در مدح حضرت امام علی عليه‌السلام سروده است. شيخ آقا بزرگ تهراني نسخه‌اي مخطوط از آن را در كتابخانه شيخ علي‌اكبر نهاوندي مشاهده كرده است.[۶۱] تحفةالاخيار به زبان فارسي و در دو جلد نگاشته شده كه جلد اول در رد عقايد صوفيه است و نخستين بار در سال 1336 ش. در ايران به طبع رسيد؛ يك بار هم در سال 1393 ق. كتابفروشي طباطبايي به چاپ آن مبادرت ورزيد. جديدترين نسخه چاپي آن مربوط به سال 1369 ش و با تصحيح و اهتمام مرحوم داود الهامی ‌انجام پذيرفته است. جلد دوم در نقد و بررسي عقايد فلاسفه است كه هنوز چاپ نشده است.

3. مونس الابرار:

قصيده‌اي مفصل در 311 بيت به زبان فارسي در مدح اميرالمؤمنين عليه‌السلام می‌باشد و بعد در احوال صوفيان و فلاسفه سخن گفته است. صاحب نجوم السماء، كتاب تحفة الاخيار را در شرح قصيده مونس الابرار دانسته است.[۶۲] نسخه‌هاي مخطوطي از اين اثر در كتابخانه ملي، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي و كتابخانه مجلس نگاهداري می‌شود.[۶۳] محدث قمی ‌بخشي از مونس الابرار را در كتاب منتهي الآمال ذيل فضائل حضرت علي عليه‌السلام آورده است.

4. تحفه عباسي:

در اصول دين و به فارسي است كه نسخه‌اي از آن در فهرست كتب خطي كتابخانه‌هاي اصفهان (ص 21) معرفي شده است. علامه شيخ آقا بزرگ تهراني نسخه‌اي از آن را در كتابخانه مولوي ذاكر حسن هندي و نسخه دومی‌ از اين اثر را نيز در كتابخانه راجه محمدمهدي فيض‌آبادي ديده است. اين كتاب به نام شاه عباس ثاني تأليف شده است.[۶۴]

5. عطيه رباني و هديه سليماني:

شرح فارسي قصيده لاميه‌اي است كه خودش در 160 بيت در مدح اميرمؤمنان عليه‌السلام سروده و آن را به نام سليمان صفوي نوشته است. در خاتمه آن مطالبي در خصوص تاريخ معصومين و معجزات آنان دارد. كتاب با اين شعر آغاز می‌شود:

سلامة القلب يجنبني من الزلل × و شعلة العلم دلتني علي العمل.[۶۵]

6. رسالة في صلاة الجمعه و اختيار وجوبها والرد علي المولي خليل قزويني:

اين رساله به زبان فارسي است و در آن ضمن اثبات وجوب نماز جمعه در عصر غيبت، نظرات مولا خليل قزويني را كه قائل به وجوب اين فريضه نبوده، رد كرده است.[۶۶] اين رساله در برخي فهارس به نام جاءالحق هم معرفي شده و به سال 1076 ق. تأليف گرديده و نسخه‌هايي از آن در فهرست كتابخانه حضرت آيت الله مرعشي[۶۷] معرفي شده و نسخه‌اي از آن همراه با توضيحاتي درباره محتواي آن در فهرست دانشگاه تهران آمده است.[۶۸]

7. نماز آدينه و جاءالحق:

اين رساله رد بر مولانا حسنعلي بن عبدالله شوشتري است كه از قائلين به تحريم اقامه جمعه در عصر غيبت بوده است. نسخه‌هايي از آن در فهرست كتاب‌هاي خطي مجلس شوراي اسلامي[۶۹] و فهرست كتاب‌هاي خطي كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي[۷۰] و فهرست كتب خطي كتابخانه ملك[۷۱] معرفي شده است.

8. الفوائد الدينية في الرد علي الحكما والصوفيه:

مؤلف نجوم السماء آن را الفوائد الموفيه نام نهاده است؛ در حالي كه كتاب اخير از آنِ ملا محمدامين استرآبادي، مروج مكتب اخباري می‌باشد[۷۲] و متأسفانه شيخ آقا بزرگ تهراني اين دو كتاب را يكي گرفته و مؤلف آن را محمدطاهر قمی ‌دانسته است.[۷۳]

9. محبان خدا:

اين كتاب را محمدطاهر قمی‌ به نام شاه سليمان صفوي نوشته و در آن از صوفيان نكوهش كرده است. نسخه‌اي از آن در كتابخانه حضرت آيت الله مرعشي نجفي موجود است.[۷۴]

10. الرد علي الصوفيه يا رسالة الرد:[۷۵]

رساله‌اي است در رد عقايد صوفيان كه می‌گويند يكي از اهل تصوف بر آن نقدي نوشته و به ملا محمدتقي مجلسي نسبت داده است.

11. توضيح المشربين و تنقيح المذهبين:

تاكنون از اين كتاب نسخه‌اي يافت شده و تنها دو مُلخّص از آن در دست است: يكي از آن‌ها اصول فضول التوضيح نام دارد كه در آن محمدطاهر قمی ‌صوفيه را رد كرده و ملا محمدتقي مجلسي به پاسخگويي آن پرداخته و مجدداً مولا محمدطاهر قمی ‌اظهارات وي را رد كرده است. در نسخه شماره 2204 كتابخانه ملي از قول نويسنده اين كتاب با عنوان مختصرالتوضيح آمده است. برخي بر حسب قرائن و مداركي در اين كه پدر علامه مجلسی به نقد نوشته‌هاي محمدطاهر قمی ‌پرداخته، ترديد كرده‌اند و احتمال داده‌اند او فرد ديگري بوده است.[۷۶]

تلخيص دومی‌ كه از اين كتاب در دسترس می‌باشد، رساله‌اي است با عنوان سلوة الشيعه و قوة الشريعه (قوة مقوي الشيعه).[۷۷] نويسنده خود را مطهر بن محمد المقدادي ناميده و اظهار داشته است مجلدي از دست يكي از احباب به نظر رسيد و بعد از تحقيق، معلوم گرديد كه يكي از علماي شيعه (محمدطاهر قمي) رساله‌اي در ذم صوفيان تأليف نموده و محمدتقي مجلسي بر آن حاشيه نوشته و به نزد مؤلف ارسال نموده و محمدطاهر قمی ‌هم سطوري چند در جواب او قلمی‌ كرده و يكي از فقها مجموع را به ترتيب در متن كتاب مزبور جاي داده و آن را توضيح المشربين و تنقيح المذهبين ناميده و الحق، آن كتاب در شناخت اين فرقه كافي است و اصحاب علت غفلت را در معالجه نفس، نسخه شافي است. پس به خاطر فاطر رسيد كه دو سه فقره از آن كتاب را انتخاب نمايد و آن را سلوة الشيعه و قوة الشريعه نام كند.

پژوهشگر معاصر، آقاي رسول جعفريان عقيده دارد: ما در كتب شرح حال، اثري از نام مطهر بن محمد مقدادي نيافتيم و «مطهر» لقب ميرلوحي بوده و به احتمال قريب به يقين، اين اثر از ميرلوحي اصفهاني معروف است و چون در اصفهان تا حدود زيادي مطرود بوده و با علامه مجلسی و پدرش درگيري داشته، نخواسته با صراحت وارد معركه شود. لذا با صور مختلف و حتي با اسم مستعار به نوشتن كتاب عليه صوفيان و به خصوص آنچه كه مربوط به مجلسي اول است، پرداخته است.[۷۸]

12. هداية العوام و فضيحة اللئام:

هر چند در مقدمه، نويسنده خود را محمد بن نظام‌الدين مشهور به عصام معرفي كرده، اما بنا به اظهارات جناب آقاي رسول جعفريان به احتمال قريب به يقين، اين كتاب از ملا محمدطاهر قمی ‌است و وي خواسته تا به طور مستعار كتابي ديگر بنگارد؛ چرا كه در جاي جاي كتاب سخن از ساير تأليفات خود به ميان آورده است و حتي در برگ 45 (نسخه خطي) به كتاب حكمة العارفين خود اشاره می‌كند.

شيوه نگارش و لحن تكفيري نيز اين احتمال را قوت می‌بخشد. وي می‌افزايد: مگر آن كه بگوييم عصام تمام كتاب ملا محمدطاهر را خوانده و گزيده‌اي از آن را بدون تصرف چنداني، ارائه داده است.[۷۹] ميرلوحي اصفهاني در مقدمه كتاب كفاية المهتدي خود به گزيده عصام از ملا محمدطاهر اشاره كرده است.[۸۰]

13. نصيحة الكرام و فضيحة اللئام:

كتابي است به فارسي از محمد بن نظام‌الدين محمد معروف به عصام. ميرلوحي در كتاب كفاية المهتدي می‌گويد: نامبرده برخي بيانات مولانا محمدطاهر قمی‌ را در ذم صوفيان گزينش كرده و در اين كتاب آورده و خود نيز مطالبي بدان‌ها افزوده و آن را بدين عنوان تدوين كرده است.[۸۱]

14. حجة الاسلام في شرح تهذيب الاحكام:

شیخ طوسی كه به نام شرح تهذيب الاحكام هم معروف است. ميرزا عبدالله افندي اصفهاني صاحب كتاب رياض العلماء بر اين كتاب تعليقاتي نوشته است.[۸۲] مؤلف قبل از آن كه به شرح احاديث مندرج در تهذيب الاحكام بپردازد، مقدمه‌اي در اصول فقه و كلام نوشته است كه گويا توضيحات صاحب رياض بيشتر در مورد اين بخش است. حاج محمدابراهيم كرباسي در كتاب اشارات الاصول از اين اثر استفاده كرده و حاج محمد اردبيلي ذيل آثار محمدطاهر قمی‌ به معرفي آن پرداخته است.[۸۳]

15. كتاب حق اليقين في معرفة اصول‌الدين:

اين كتاب يك مقدمه، 5 باب و يك خاتمه دارد. مؤلف در مقدمه می‌گويد: اين اثر را بر اساس مذهب پيامبران و امامان تأليف كرده و با اهل بدعت مخالف است. در جاي جاي اين كتاب، محمدطاهر قمی ‌خواننده را به ديگر آثار خود، چون حكمة العارفين والاربعين ارجاع می‌دهد.[۸۴] اين كتاب را علامه سيد محمدعلي روضاتي در كتاب فهرست كتب خطي كتابخانه‌هاي اصفهان معرفي نموده است.[۸۵] شيخ آقا بزرگ تهرانی نسخه‌اي از آن را در كربلا نزد سيد محمدباقر حجت ديده كه از روي نسخه اصل، كه در تاريخ 24 صفر 1098 ق نوشته شده، استنساخ گرديده است.[۸۶]

16. معالجة النفس:

ميرزا عبدالله افندي آن را تحت عنوان «لاذم الدنيا» معرفي كرده است.

17. رساله مباحثة النفس

18. رساله تنبيه الراقدين:

(ترجمه) در بيداري نفس به ذكر مرگ و كوچ چاپ شده است.

19. رساله زكات

20. رسالة في معني الصلوة:

پنج رساله اخير همراه كتاب تحفه عباسي به همت مرحوم مغفور سيد جلال‌الدين محدث ارموي به طبع رسيده است. به نظر وي، جا دارد كه اين شش رساله «آيينه عبرت و گنجينه حكمت» ناميده شود. تاريخ چاپ اين مجموعه سال 1339 ش مطابق 1379 ق و در چاپخانه مصطفوي چاپ شده است.

21. منافع سوره قدر و فضل‌ها:

اين رساله مطالبي در فضيلت سوره قدر به نقل از كتاب طريق النجاة شيخ عزالدين عاملي دارد.[۸۷] نسخه‌اي مخطوط از آن به خط نستعليق كه در قرن دوازدهم هجري نوشته شده، در كتابخانه دانشگاه تهران نگاهداري می‌شود.

22. نورالايمان في فضائل القرآن:

كتابي است به فارسي در فضيلت قرآن و انس با آن.[۸۸]

23. كتاب الاربعين في فضائل اميرالمؤمنين و امامة الائمّة الطاهرين عليهم‌السلام[۸۹]

24. رسالة في القرائة الاحسن من قراءات القرآن[۹۰]

25. رسالة فارسية في السهو والشك[۹۱]

26. ملاذ الاخيار:[۹۲]

در طعن بر صوفيه.

27. موعظة النفس:

كه همان ترجمه فارسي تنبيه الراقدين است و محدث قمی ‌آن را در فوائدالرضويه معرفي كرده است.

28. رساله در جواز ترك «السلام عليك ايها النبي» در نماز:

كه به رساله السلامية موسوم است.

29. جامع الاصول يا اصول الفقه

30. فرحة الدارين في تحقيق معني العدالة علي مذهب الاماميه و تعيين المعاصي الكبيرة و غيرها:

در اين اثر مؤلف در خصوص موضوع عدالت و حكم بر اساس آن بحث‌هايي كرده است. شيخ آقا بزرگ تهراني كه نسخه‌اي خطي از آن را در خزانة‌الصدر (در عراق) ديده است، می‌گويد: «رساله‌اي است مفصل همراه با استدلال و برهان كه مؤلف، آن را قبل از حكمة العارفين نوشته است».[۹۳]

31. رسالة في الفرايض:

كه در برخي فهارس و كتب تراجم تحت عنوان رسالة في تقسيم الفرائض معرفي شده است.[۹۴]

32. بهجة الدارين في الجبر والتّفويض والامر بين الامرين:

اين كتاب در حكمت است.[۹۵]

33. رسالة في الرضاع[۹۶]

34. رسالة في خلل الصلوة:

به زبان فارسي.

35. منهاج العارفين:

شرح رباعياتي كه مؤلف سروده است.

36. رسالة في صلوة الليل

37. رسالة في صلوة الاذكار:

اين نماز به صلوة التسبيح و نماز جعفر طيار نيز موسوم است.

38. شرح تهذيب الحديث:

كه محدث قمی‌ در فوائد الرضويه (ص 548) آن را معرفي كرده است.

39. مفتاح العدالة

40. رسالة الجمعه[۹۷]

41. ديوان اشعار

42. اجازه مولا محمدطاهر قمی ‌به علامه مجلسي:[۹۸]

كه در تاريخ 1086 ق. نوشته شده است.

43. سفينة النجاة:

در اخلاق و مواعظ.[۹۹]

44. الاربعون حديثاً و دليلاً في امامة الائمة الطاهرين.[۱۰۰]

مداح اهل بيت عليهم‌السلام

اين عالم جليل‌القدر كه به قول محدث نوری، چشم و چراغ فقها و داراي تأليفات بليغ و سودمند است،[۱۰۱] با احساسات ظريف شاعرانه الفت داشت و با زبان شعر، مكارم اخلاق و معارف ديني و باورهاي شيعي را بيان می‌كرد و به پيشگاه اهل بيت عرض ارادت می‌نمود. سروده‌هاي عربي و فارسي وي، خوش سبك، خوش آهنگ، روان، لطيف، پرمحتوا، خواندني و باحلاوت است.

در اشعار «طاهر» تخلص می‌كرد. پيامبر اكرم و خاندانش عليهم‌السلام را مدح و دشمنانشان را نكوهش و اهل بدعت و انحراف را سرزنش می‌كرد. صدها بيت شعر در مدح اميرمؤمنان عليه‌السلام سروده كه از جمله آن است قصيده لاميه و نيز مجموعه مونس الابرار. محدث قمی ‌می‌نويسد: «قصيده‌اي در مدح حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام گفته و در آن اشاره كرده به بسياري از فضائل آن بزرگوار و شايسته است كه ما در اين كتاب مبارك (منتهي الآمال) به چند شعر آن تبرك جوييم» و نزديك به نود بيت از اين اشعار را در كتاب خود درج كرده است.[۱۰۲]

علامه اميني در الغدير او را در زمره شاعراني معرفي كرده كه در مدح و منقبت نخستين پيشواي شيعيان سروده‌هايي دارند. مناسب است نمونه‌اي از اشعارش را در مورد حضرت علي علیه‌السلام و ساير ائمه عليهم‌السلام بياوريم.

بما رسيده حديث صحيح مصطفوي × كه هست بعد پيمبر، امام هشت و چهار

كسي نكرده ز امت بدين حديث عمل × به غير پيرو آل و ائمه اطهار

اي طالب دين، ز من گير خبر × تا چند دوي در بدر اي خسته جگر

خود را برسان به شهر علم اي غافل × شو داخل آن شهر، وليكن از در

از گفته مصطفي امام است سه چهار × از روي چه گويي كه امام است چهار؟

نشناسي اگر سه چار حق را ناچار × خواهي به عذاب ايزدي گشت دچار.

شرح او بر قصيده لاميه كه خودش سروده، با اين ابيات آغاز می‌شود:

اي كلام از انتظام نام ذاتت در نظام × وي زشهد شكرين شكرت زبان شيرين بكام

رحمتت عام و سلامت بر روان انبيا × خاصه بر روح محمد باد بر آل عبا

از رباعيات او كه در پند و اندرز است:

از دوري راه خويشتن، يادي كن × آماده ز بهر سفرت، زاري كن

از بي‌كسي مردن خود، يادآور × در ماتم خود نشين و فريادي كن

اي بنده طول امل و حرص و حسد × فرداست كه اعضاي تو از هم ريزد

اين سر كه ز باد نخوت امروز پر است × تا چشم‌زني پر است از خاك لحد

سالك هوس عالم بالا نكند × تا بند الم ز پاي دل وا نكند

هر دل كه زياد مرگ معمور شود × حقد و حسد و حرص در او جا نكند

خواهي نشود گلشن دل چون بيشه × بر كن تو نهالِ حرص را از ريشه

بر پاي درخت امل و حرص و حسد × پيوسته ز ياد مرگ می‌زن تيشه.[۱۰۳]

قصيده ملا عرفي را جواب گفته و اين بيت از آن سروده است:

به خون دل نوشتيم بر در و ديوار × كه چشم مردمی ‌از اهل روزگار مدار.[۱۰۴]

رحلت

سرانجام دردهاي جانگداز، بدن اين زاهد پارسا را در بند بستر گرفتار ساختند و در سال 1098 ق. تن خاكي را به خاك پس داد. او كه عقيده داشت آرامگاه مردان كامل بر فراز چرخ است و تكيه‌گاهشان بر بالاي عرش، به سوي قدسيان پر كشيد و ميهمان عرشيان گشت.

اغلب تراجم‌نويسان، تاريخ رحلت وي را سال 1098 ق نوشته‌اند.[۱۰۵] شيخ آقا بزرگ تهرانی ضمن اين كه می‌گويد تاريخ وفات وي به طور مشهور سال فوق است، اما به نقل از كتاب تراجم الرجال (ص 209) ماده تاريخ ارتحال محمدطاهر قمی‌ را ذكر كرده كه با حساب حروف ابجد، سال 1100 ق خواهد بود.

طاهر آن رونق شريعت و دين × چون از اين خاكدان به آيين رفت

شرع چون شد ز فوت او كاسد × عقل گفتا كه «رونق دين رفت».[۱۰۶]

پيكرش در قبرستان شيخان قم، پشت مرقد زكريا بن آدم و در مجاورت مرقد حاج سيد جواد قمی ‌دفن گرديد.[۱۰۷] تاريخ وفاتش بر روي لوح سنگي قابل مشاهده است.[۱۰۸]

پانویس

  1. طبقات اعلام الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهرانی، ج 5، ص 303.
  2. تذكره نصرآبادي، ميرزا محمدطاهر نصرآبادي، ص 164.
  3. روضات الجنات في احوال العلماء والسادات، خوانساري، ج 4، ص 145.
  4. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 9، ص 375 و سفينةالبحار، محدث قمی، ج 1، ص 325.
  5. الغدير، علامه اميني، ترجمه دكتر جليل تجليل، ج 22، ص 157.
  6. سلافة العصر، سيد علي خان مدني، ص 302.
  7. امل الامل، شیخ حر عاملی، ج 1، ص 124.
  8. الغدير، ج 22، ص 167-162.
  9. اجازات الحديث، علامه مجلسی و جامع الرواة، ج 2، ص 549.
  10. ر.ك: اجازات البحار، ص 141، 156، 159 و 160 و مستدرك الوسايل، ج 3، ص 407 و 389.
  11. طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 302.
  12. براي آشنايي بيشتر با اين عالم، ر.ك: بحارالانوار، ج 25، ص 124؛ خلاصةالاثر، ج 3، ص 132 و 133؛ فوائدالرضويه، ج 1، ص 313؛ الكني والالقاب، ج 3، ص 222 و اعيان الشيعه، ج 16، ص 383-390.
  13. بحارالانوار، ج 110، ص 129 و 130 و الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 1، ص 200، شماره 1043.
  14. علامه مجلسي بزرگمرد علم و دين، علي دواني، ص 116.
  15. زندگينامه علامه مجلسي، سيد مصلح‌الدين مهدوي، ج 1، ص 414.
  16. ريحانةالادب، ج 4، ص 489.
  17. نجوم السماء، كشميري، به اهتمام سيد احمد حسيني، ص 64.
  18. امل الامل، ج 2، ص 277.
  19. طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 302.
  20. شيخ حر عاملي روايت آزادي، محمود شريفي و حسن ابراهيم‌زاده، ص 35.
  21. روضات الجنات، ج 6، ص 81 و الله شناسي، علامه سيد محمدحسين حسيني، تهراني، ج 3، ص 284 و 285.
  22. روضات الجنات، ج 4، ص 146.
  23. الذريعه، ج 1، ص 328 و طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 303.
  24. الذريعه، ج 24، ص 387.
  25. گنجينه دانشوران، احمد رحيمي، ص 129.
  26. رياض العلماء و حياض الفضلا، ميرزا عبدالله افندي، ترجمه محمدباقر ساعدي، ج 5، ص 191.
  27. روضات الجنات، ج 4، ص 145 و 146، (پاورقي).
  28. تذكرة نصرآبادي، ص 164.
  29. روضات الجنات، ج 4، ص 147.
  30. فوائد الرضويه، ص 548.
  31. اعيان الشيعه، ج 9، ص 375.
  32. الغدير، ج 22، ص 207.
  33. همان، ص 205 و 206.
  34. سفرنامه سانسون، ترجمه دكتر تفضلي، ص 41 و 42.
  35. ر.ك: تذكره نصرآبادي، ص 164؛ گنجينه دانشوران، ص 130؛ طبقات اعلام الشيعه، ج 5، ص 303؛ الغدير، ج 22، ص 209 و ريحانةالادب، محمدعلي مدرس تبريزي، ج 4، ص 489.
  36. روضات الجنات، ج 4، ص 143 و 144.
  37. علماي بزرگ شيعه از كليني تا خميني، م. جرفادقاني، ص 152.
  38. ريحانةالادب، ج 4، ص 489؛ گنجينه دانشوران، ص 130 و 131؛ روضات الجنات، ج 4، ص 144 و الذريعه، ج 15، ص 72.
  39. علما و مشروعيت دولت صفوي، سيد محمدعلي حسيني، ص 83 و 84.
  40. الذريعه، ج 7، ص 40.
  41. علامه مجلسی بزرگمرد علم و دين، ص 407.
  42. ريحانةالادب، ج 4، ص 489 و 490.
  43. شش رساله فارسي از رسائل مولا محمدطاهر قمي، مقدمه سيد جلال‌الدين حسيني ارموي (محدث).
  44. فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 2745، شماره 3751.
  45. ر.ك: فهرست ميكرو فيلم‌هاي دانشگاه تهران، ج 1، ص 551؛ فهرست كتابخانه آستان قدس رضوي، ج 1، ص 56 و 57 و فهرست كتاب‌هاي خطي مجلس شوراي اسلامي، ج 10، ص 2010.
  46. الذريعه، ج 4، ص 497 و 498.
  47. دين و سياست در دوره صفويه، ص 249-247.
  48. ايران صفوي از ديدگاه سفرنامه‌هاي اروپائيان، سيبيلا شو ستروالسر، ترجمه و حواشي، دكتر غلامرضا ورهرام، ص 22 و 23.
  49. دين و دولت در عصر صفوي، دكتر مريم ميراحمدي، ص 58 و 59.
  50. ايران عصر صفوي، راجر سيوري، ترجمه كامبيز عزيزي، ص 231.
  51. ر.ك: رياض العلما، ج 2، ص 67.
  52. زندگينامه علامه مجلسي، ج 1، ص 258.
  53. ايران صفوي از ديدگاه سفرنامه‌هاي اروپائيان، ص 23 و 24.
  54. فهرست كتابخانه ملي، ج 4، ص 768.
  55. روضات الجنات، ج 4، ص 146؛ گنجينه دانشوران، ص 132؛ علامه مجلسي برزگمرد علم و دين، ص 118 و تحفةالاخيار، مقدمه، ص 98.
  56. ريحانةالادب، ج 3، ص 361.
  57. الذريعه، ج 7، ص 58.
  58. علامه مجلسي بزرگمرد علم و دين، ص 118 و 119.
  59. نسخه‌هاي مخطوطي از اين اثر در كتابخانه‌هاي دانشگاه تهران، آستان قدس رضوي و مجلس شوراي اسلامی ‌نگاهداري می‌شود.
  60. الذريعه، ج 3، ص 325 و ج 7، ص 58.
  61. همان، ج 3، ص 417.
  62. نجوم السماء، ص 64.
  63. دين و سياست در عصر صفوي، ص 242.
  64. زندگينامه علامه مجلسي، ج 1، ص 415 و 416 و الذريعه، ج 3، ص 452.
  65. الذريعه، ج 15، ص 278.
  66. همان، ص 72.
  67. همان، ص 158.
  68. همان، ج 5، ص 2093.
  69. همان، ج 16، ص 371.
  70. همان، ص 242.
  71. همان، ج 6، ص 168.
  72. علامه مجلسي، حسن طارمي، ص 72.
  73. الذريعه، ج 16، ص 334 و 358.
  74. فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه حضرت آيت الله مرعشي نجفي، ج 7، ص 314.
  75. الذريعه، ج 10، ص 206 و ج 4، ص 497.
  76. دين و سياست در دوره صفوي، ص 246.
  77. فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه ملي، مجموعه 2204، ص 181 و 222.
  78. دين و سياست در دوره صفوي، ص 250 و 251.
  79. همان، ص 244.
  80. گزيده كفايةالمهدي، سيد محمد ميرلوحي اصفهاني، تصحيح و گزينش: گروه احياي ميراث فرهنگي، ص 10.
  81. الذريعه، ج 24، ص 182.
  82. همان، ج 6، ص 81.
  83. جامع الرواة، ج 2، ص 133.
  84. الذريعه، ج 7، ص 40، 41 و 207.
  85. ر.ك: الذريعه، ج 1، ص 234 و زندگينامه علامه مجلسی، ج 1، ص 415.
  86. الذريعه، ج 7، ص 41.
  87. همان، ج 22، ص 310 و ج 23، ص 281.
  88. الذريعه، ج 22، ص 310 و ج 24، ص 362.
  89. رياض العلماء، ج 5، ص 191 و زندگينامه علامه مجلسي، ج 1، ص 47.
  90. رياض العلماء، ج 5، ص 191.
  91. جامع الروات، ج 2، ص 133 و تنقيح المقال، ج 3، ص 133.
  92. طرائق الحقايق، نايب الصدر، ج 1، ص 177.
  93. الذريعه، ج 16، ص 158.
  94. همان و تحفةالاخيار، مقدمه داود الهامي، ص 104.
  95. الذريعه، ج 3، ص 162 و رياض العلماء، ج 5، ص 191.
  96. جامع الرواة، ج 2، ص 133.
  97. الغدير، ج 22، ص 208 و 209.
  98. الذريعه، ج 1، ص 200 و بحارالانوار، چاپ جديد، ج 107، ص 129.
  99. زندگينامه علامه مجلسي، ج 1، ص 416.
  100. ريحانةالادب، ج 4، ص 490.
  101. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 409.
  102. منتهي الآمال، ج 1، ص 120.
  103. الغدير، ج 22، ص 209 و 210.
  104. تذكره نصرآبادي، ص 164 و تذكره سخنوران قم، محمدعلي مجاهدي، ص 223.
  105. ر.ك: امل الآمل، ج 2، ص 277؛ فوائد الرضويه، ص 548؛ الذريعه، ج 10، ص 207 و ريحانةالادب، ج 3، ص 361.
  106. طبقات اعلام الشيعه، ج 6، ص 396.
  107. فوائد الرضويه، ص 548.
  108. روضات الجنات، ج 4، ص 146.

(88). فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه دانشگاه تهران، ج 7، ص 2479.


منبع

  • غلامرضا گلي‌زواره,"ملا محمد طاهر قمي"ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 132-174