استهزاء
محتویات
استهزاء: مسخره كردن به قصد تحقير، توهين يا اهدافى ديگر
استهزاء از ريشه «ه-ز-ء» و در لغت به معناى طلب تحقير است، با هر وسيلهاى كه صورت گيرد[۱] و در اصطلاح عبارت است از مسخره كردن افراد يا برخى امور با گفتار يا كردار؛ مانند اشاره با چشم و ديگر اعضاى بدن[۲] كه اين عمل بيشتر به قصد تحقير و توهين به ديگران صورت مىگيرد و گاهى نيز با اهدافى ديگر مانند فراهم كردن زمينه خوشحالى خود و ديگران[۳]، تقويت روحيه خود و تضعيف روحيه دشمن، جبران كمبود شخصيت، ارضاى روحيه ديگر آزارى و... انجام مىپذيرد. در مواردى نيز هدف، مجازات يا تربيت فرد يا جامعه است كه در اين صورت ممدوح است؛ نه مذموم.[۴]
اين مفهوم در قرآن كريم با واژههاى «هُزْء» و مشتقات آن 34 بار و «سُخْر» و مشتقاتش 16 بار به كار رفته است كه بيشتر لغويان اين دو واژه را به يك معنا دانستهاند؛[۵] ولى برخى بين اين دو تفاوت قائل شده و گفتهاند: استهزا در جايى به كار مىرود كه شخص بدون اين كه كارى انجام داده باشد ريشخند شود ولى سخريه در آنجاست كه به سبب كارى كه انجام داده مسخره شود،[۶] افزون بر اين، واژههاى «ضِحْك» به معناى خنده (سوره مومنون/23،110؛ سوره زخرف/43، 47؛ سوره مطففين/ 83،29) و «غَمْز» به معناى اشاره با چشم و ابرو [۷](سوره مطففين/83،30) و «هَمْز» به معناى عيبجويى در غياب (همزه/104،1) و «لَمْز» به معناى عيبجويى در حضور و مسخره كردن[۸](سوره توبه/9،58؛ سوره حجرات/49،11؛ سوره همزه/104،1) با استهزاء مرتبط است. همچنين جملاتى مانند «اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/11،87)، «اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/25، 41) و... كه به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقير بيان شده[۹] از ديگر تعبيراتى است كه در برخى موارد در استهزا بكار رفته است.
آياتى كه در قرآن سخن از استهزا به ميان آورده بيشتر مربوط به حوزه عقيده و دين بوده كه در آن جبهه مخالفِ انبياى الهى، مؤمنان، وحى، آيات قرآن، احكام عبادى، معاد، پيامبران و حتى خداوند را به تمسخر گرفته و از استهزا به صورت حربهاى براى رويارويى با دين الهى بهره مىجستند.(سوره يس/36، 30،...) در آياتى نيز استهزا در حوزه اخلاق مطرح شده كه در آن خداوند مؤمنان را از تمسخر يكديگر منع كرده است (سوره حجرات/49،11)، افزون بر اين در آياتى ديگر خداوند سبك شمردن دين و ناديده گرفتن احكام الهى از جانب مسلمانان را نوعى استهزا دانسته (سوره بقره/2، 231) و آنان را از چنين برخوردى برحذر داشته است. در مجموع اين آيات، قرآن ضمن بيان حكم استهزا و منشأ آن، آثار و پيامدهاى اين صفت مذموم اخلاقى را برشمرده و راههاى مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد كرده است.
حكم استهزا
استهزاى ديگران ظلم است. قرآن در آيه 11 سوره حجرات/49 مسلمانان را از تمسخر يكديگر منع كرده و در پايان مىگويد: اگر اينان از عمل خويش توبه نكنند ظالماند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لايَسخَر قَومٌ مِن قَوم... ومَن لَميَتُب فَاُولئِكَ هُمُ الظّلِمون»؛ همچنين خداوند در آيهاى ديگر استهزاگران آيات الهى را ستمكار شمرده و پيامبر را از همنشينى با آنان منع كرده است: «فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّكرى مَعَالقَومِ الظّلِمين».[۱۰]
افزون بر اين، استهزا از منكرات است، چنانكه در مورد اعمال قوم لوط آمده: «و تَأتونَ فى ناديكُمُ المُنكَرَ شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مىداديد» (سوره عنكبوت/29، 29) كه طبق روايت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله يكى از كارهاى زشت آنان مسخره كردن مؤمنان بود.[۱۱] بنابراين با توجه به اين كه استهزا از مصاديق «ظلم» و «منكر» شمرده شده و با توجه به آيات متعددى كه در آن، انسان ها از استهزاى مؤمنان، آيات الهى و دين نهى شدهاند و به مرتكبان اين عمل وعده عذاب الهى داده شده برمىآيد كه استهزا ابتدا عملى حرام است كه خداوند آن را قبيح و ناپسند و استهزاگران را مجرم شمرده است:[۱۲] «ما يَأتِيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون، كَذلِكَ نَسلُكُهُ فى قُلوبِ المُجرِمين» (سوره حجر/15، 11ـ12 و نيز سوره توبه/9، 65ـ66)؛ اما اگر به عنوان مقابله به مثل يا با هدف مجازات استهزاگران صورت گيرد با شرايط و حدودى جايز است چنان كه نوح در برابر كسانى كه او و پيروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنكُم كَما تَسخَرون» (سوره هود/11،38) برخى مفسران استهزاى نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشركان هنگام غرق شدن[۱۳] دانستهاند؛ اما گروهى ديگر استهزاى نوح را به معناى حقيقى و دليل بر جواز مقابله به مثل اين عمل دانستهاند[۱۴] و در تعيين حد و زمان چنين استهزايى برخى گفتهاند: مقابله به مثل زمانى جايز است كه به عناد استهزاكننده يقين داشته باشيم و براى هدايت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها نااميد شويم كه در اين صورت نه تنها استهزا ناپسند نيست بلكه نيكو و حتى واجب خواهد بود.[۱۵]
ريشههاى استهزا
استهزا چه در حوزه عقيده باشد يا در حوزه اخلاق منشأ و ريشههاى متعددى دارد. برخى از اين ريشهها از نگاه قرآن عبارت است از:
1. دشمنى و انتقام:
كافران براى مبارزه با پيامبران الهى و پيروانشان از استهزا به صورت حربهاى براى نابودى جبهه حق و انتقام گرفتن از مؤمنان استفاده مىكردند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا... قُل ياَهلَ الكِتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ». (سوره مائده/5، 58ـ59)
2. جهالت:
حضرت موسى عليه السلام در پاسخ اتهام بنىاسرائيل به او مبنى بر استهزاكردن آنان گفت: از اين كه از جاهلان باشم به خدا پناه مىبرم: «قالوا اَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَكونَ مِنَالجهِلين» (سوره بقره/2،67)؛ مسخره كردن ديگران ناشى از جهالت كار انسانهاى جاهل است.[۱۶]
3. عدم تعقل:
قرآن كريم، استهزاى نماز و بازيچه دانستن آن از سوى برخى اهل كتاب و كافران صدر اسلام را ناشى از ترك انديشه و تعقل مىداند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لايَعقِلون».(سوره مائده/5،58)
4. برترىطلبى و غرور:
حس برترىجويى گاهى باعث مىشود كه انسان ديگران را كوچكتر از خود پنداشته، آنان را استهزا كند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لايَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن يَكونوا خَيرًا مِنهُم ولا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن يَكُنَّ خَيرًا مِنهُنَّ». (سوره حجرات/49، 11) ذكر كلمه «خيراً» در اين آيه افزون بر اين كه به منشأ استهزاى مؤمنان كه همان برترىجويى است اشاره دارد، اين برتر بودن ظاهرى را نيز نفى كرده و به شخص استهزاكننده هشدار مىدهد كه ممكن است فردى كه مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد.[۱۷]
در شأن نزول اين آيه نقل شده كه يكى از مسلمانان به سبب بدكاره بودن مادرش در جاهليت مورد استهزاى ثابت بن قيس قرار گرفت و نيز در شأن «ولا نِساءٌ مِن نِساء» نقل شده كه امّسلمه بر اثر بستن پارچهاى به سر و آويختن دو گوشه آن از پشت خود يا به سبب كوتاه بودن قد، مورد استهزاى عايشه قرار گرفت.[۱۸]
بزرگ پنداشتن خود و غرور گاهى باعث تمسخر آيات الهى مىشود، چنانكه مشركان به جهت داشتن اين روحيه، آيات قرآن را به استهزا مىگرفتند: «يَسمَعُ ءايتِ اللّهِ تُتلى عَلَيهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُستَكبِرًا كَاَن لَميَسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَليم × و اِذا عَلِمَ مِن ءايتِنا شيا اِتَّخَذَها هُزُوًا» (سوره جاثيه/45، 8ـ9 و 31ـ35 و نيز سوره ص/38، 62ـ63) غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جايگاه اجتماعى يا علمى افراد است كه سبب مىشود ديگران را مسخره كنند: «فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّنـتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (سوره غافر/40،83) كه مراد از اين علم يا همان شبهات واهى و بىاساسى است كه مشركان آن را علم مىپنداشتند يا علوم مربوط به دنيا و تدبير امور زندگى است،[۱۹] چنان كه قارون ادعاى داشتن چنين علمى داشت: «اِنَّما اوتيتُهُ عَلى عِلم عِندى». (سوره قصص/28،78)[۲۰]
5. دنياطلبى:
گاهى داشتن ثروت و دلبستگى به دنيا موجب استهزاى افراد فقير يا زيردست مىگردد: «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا» (سوره بقره/2،212) در روايتى از ابنعباس نقل شده كه آيه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران قريش نازل شده كه زندگى بسيار مرفهى داشتند و به همين جهت جمعى از مؤمنان تهيدست همچون عمار و بلال را به تمسخر مىگرفتند.[۲۱]
قرآن در آيات 34ـ35 سوره جاثيه/45، نيز از وضعيت مشركان در قيامت خبر داده است كه بر اثر استهزاى قرآن به جهت مغرور شدن آنان به امكانات و رفاه دنيوى[۲۲] گرفتار عذاب شدهاند: «ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتكُمُ الحَيوةُ الدُّنيا». آيات ابتداى سوره هُمَزه نيز مغرور شدن به مال و ثروت را منشأ طعن و استهزاى ديگران دانسته است.(سوره همزه/104،1ـ3)
6. گناه:
ارتكاب گناه و اصرار بر آن انسان را به ارتكاب گناهان بزرگتر مانند تكذيب آيات الهى و حتى استهزاى آن مىكشاند: «ثُمَّ كانَ عقِبَةَ الَّذينَ اَسوا السّواى اَن كَذَّبوا بِايتِ اللّهِ و كانوا بِها يَستَهزِءون». (سوره روم/30،10 و نيز سوره جاثيه/ 45، 7ـ9)
آثار و پيامدهاى استهزا
استهزاى مؤمنان، دين و آيات الهى در دنيا و آخرت آثار و پيامدهاى متعددى دارد؛ مانند:
1. هلاكت دنيوى:
استهزاى پيامبران الهى از سوى امت هاى پيشين باعث شد كه خداوند به سختى از آنان انتقام گرفته، آنان را دچار هلاكت دنيوى كند: «و ما يَأتيهِم مِن نَبىّ اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون × فَاَهلَكنا اَشَدَّ مِنهُم بَطشـًا و مَضى مَثَلُ الاَوَّلين» (سوره زخرف/43، 7ـ8) و يكى از امورى كه بيشتر آنان به تمسخر مىگرفتند عذاب موعود از جانب پيامبران بود؛ ليكن همان عذابى كه آن را به تمسخر مىگرفتند دامنگير آنان شد: «فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِروا مِنهُم ما كانوا بِهِ يَستَهزِءون». (سوره انعام/6،10 و نيز سوره هود/11،8؛ سوره نحل/16،34؛ سوره انبياء/ 21،41؛ سوره زمر/39،48؛ سوره غافر/40،83؛ سوره جاثيه/45،33؛ سوره احقاف/46،26) همچنين در شأن نزول آيه «اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين» (سوره حجر/15،95) كه درباره استهزاكنندگان پيامبر اسلام است، آمده كه 5 يا 6 نفر از آنان هر يك با اشاره جبرئيل به نوعى گرفتار بلايى شده، در دنيا نابود شدند.[۲۳]
2. حبط اعمال:
باطل شدن اعمال از ديگر آثار استهزاى آيات خدا و پيامبران الهى شمرده شده است. اينان در قيامت ثواب اعمال خود را از دست داده و هيچ بهرهاى از كارهاى خير دنيوى خود نخواهند برد: «اُولئِكَ الَّذينَ كَفَروا بِايتِ رَبِّهِم ولِقاهِ فَحَبِطَت اَعملُهُم فَلانُقيمُ لَهُم يَومَ القِيـمَةِ وَزنا × ذلِكَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِماكَفَروا واتَّخَذوا ءايتى و رُسُلى هُزُوا» (سوره كهف/18، 105ـ106) و جمله «فَلانُقيمُ لَهُم يَومَالقِيمَةِ وَزنا» به اين حقيقت اشاره دارد كه بر اثر بطلان اعمال استهزاگران، آنان هيچ وزن و ارزشى در پيشگاه خداوند ندارند يا چنانكه برخى گفتهاند، بر اثر بطلان اعمال آنها خداوند هيچ ميزانى براى سنجش اعمال آنان برپا نخواهد كرد.[۲۴]
3. فراموشى خداوند:
پيامد ديگر استهزا غفلت از ياد خداست: «فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا حَتّى اَنسَوكُم ذِكرى و كُنتُم مِنهُم تَضحَكون»(سوره مؤمنون/23،110) به همين سبب خداوند نيز در قيامت آنان را فراموش مىكند: «و قيلَ اليَومَ نَنسكُم كَما نَسيتُم لِقاءَ يَومِكُم هذا و مَأوكُمُ النّارُ و ما لَكُم مِن نصِرين × ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايتِ اللّهِ هُزُوًا» (سوره جاثيه/45، 34ـ35) و فراموشى خداوند به اين است كه آنان را در آتش جهنم رها كند و به يارى آنان نشتابد.[۲۵]
4. ارتداد:
مسلمانى كه خداوند، پيامبر و آيات الهى را مسخره كند، از دايره ايمان خارج و مرتد خواهد شد بر همين اساس قرآن در آيات 64ـ66 سوره توبه/9 آن دسته از مسلمانان منافق كه خدا و پيامبر را مسخره مىكردند كافر شمرده است: «قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون × ولئِن سَاَلتَهُم لَيَقولُنَّ اِنَّما كُنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءايتِهِ و رَسولِهِ كُنتُم تَستَهزِءون × لاتَعتَذِروا قَد كَفَرتُم بَعدَ ايمنِكُم اِن نَعفُ عَن طَائِفَة مِنكُم نُعَذِّب طَائِفَةَ بِاَنَّهُم كانوا مُجرِمين» كه در شأن نزول آيات فوق نقل شده كه در بازگشت از جنگ تبوك گروهى از منافقان اقدام به استهزاى پيامبر كردند كه آيات فوق نازل شد و آنان را كافر شمرد.[۲۶] استهزاى خدا، پيامبر و آيات الهى در صورتى موجب ارتداد مسلمان مىشود كه از سوى شخص بالغ، عاقل و از روى قصد و جدّى باشد. (=>ارتداد)
5. مورد استهزا واقع شدن:
كافرانى كه مؤمنان را در دنيا استهزا كردهاند در آخرت مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت: «اِنَّ الَّذينَ اَجرَموا كانوا مِنَالَّذينَ ءامَنوا يَضحَكون × و اِذا مَرّوا بِهِم يَتَغامَزون... فَاليَومَ الَّذينَ ءامَنوا مِنَ الكُفّارِ يَضحَكون × عَلَى الاَرائِكِ يَنظُرون».(سوره مطففين/83، 29ـ30، 34ـ35) بر روى بهشتيان كه بر تخت ها تكيه زدهاند درى از جهنم گشوده مىشود و آنان به جهنميان كه در حال عذاب هستند مىنگرند و به آنان مىخندند[۲۷] و اين استهزا بر اثر همان تمسخرى است كه كافران در دنيا نسبت به مؤمنان داشتند:[۲۸] «هَل ثُوِّبَ الكُفّارُ ما كانُوا يَفعَلُون» (سوره مطففين/83،36) افزون بر استهزاى مؤمنان، خداوند نيز كسانى كه مؤمنان را مسخره كنند استهزا خواهد كرد: «اَلَّذينَ يَلمِزونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ المُؤمِنينَ فِى الصَّدَقتِ والَّذينَ لايَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَيَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم».(سوره توبه/9،79)
در آيهاى ديگر نيز به استهزاى مؤمنان از سوى منافقان اشاره شده و در آن استهزاى خداوند را از پيامدهاى آن برشمرده است: «و اِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَيطينِهِم قالوا اِنّا مَعَكُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون × اَللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم و يَمُدُّهُم فى طُغينِهِم يَعمَهون».(سوره بقره/2،14ـ15) در تفسير استهزاى خداوند وجوه گوناگونى بيان شده است.
بيشتر مفسران استهزاى خداوند را مَجاز دانسته و در توجيه آن گفتهاند: استهزاى خداوند همان توبيخ و سرزنش آنان است [۲۹]، يا مراد كيفر استهزاست،[۳۰] چنانكه از امام رضا عليه السلام نقل شده كه خداوند كسى را استهزا نمىكند بلكه آنان را به جزاى استهزايشان عذاب مىكند.[۳۱]
قول ديگر اين است كه استهزاى خداوند همان مهلت دادن و تجديد نعمت برايشان است، چنانكه قرآن در پى استهزاى خداوند آورده است: «و يَمُدُّهُم فى طُغينِهِم يَعمَهون» و اين معنا از آن جهت استهزا ناميده شده كه آنان مىپندارند خدا به آنان لطف كرده كه به آنان مهلت داده است، حال آن كه اين امهال براى افزودن بر عذاب آنان است.[۳۲] (=>استدراج) قول ديگر كه از ابنعباس نقل شده اين است كه اين استهزا حقيقى و مربوط به قيامت است، به اين صورت كه خداوند درى از بهشت بر روى جهنميان مىگشايد و چون آنان به سوى آن روى آورند آن در را بر رويشان بسته و درى ديگر مىگشايد و چون به سوى آن مىروند آن در نيز بسته مىشود كه در اين هنگام مؤمنان بهشتى به آنان مىخندند.[۳۳]
6. حسرت در قيامت:
كسانى كه پيامبر و مؤمنان را در دنيا به استهزا گرفتهاند در آخرت به شدت از كار خود پشيمان و بر كوتاهى خود در انجام دادن كارهاى نيك و ترك استهزا دچار حسرت اند: «يحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن كُنتُ لَمِنَ السّخِرين».(سوره زمر/39، 56) كوتاهى اين گروه در انجام كارهاى خير و ترك اعمال ناروا به قدرى است كه حتى خداوند نيز واژه حسرت را درباره آنان بكار برده، مىگويد: «يحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما يَأتيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (سوره يس/36،30)؛ يعنى حسرت و پشيمانى بر چنين بندگانى باد كه زمينه هدايت براى آنان فراهم بوده ولى به جاى آن به استهزاى پيامبران الهى پرداختند. در اين كه اهل حسرت در اين آيه و مانند آن كياناند و مورد حسرت چه كسانى هستند، اقوال متعددى در بين مفسران است.[۳۴]
7. خوارى و عذاب اخروى:
كيفر استهزاگران انبيا و آيات الهى و مؤمنان، جهنم است: «ذلِكَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما كَفَروا واتَّخَذوا ءايتى و رُسُلى هُزُوا»(سوره كهف/18، 106) و براى آنان عذابى دردناك (سوره توبه/9،79) و خواركننده است: «اُولئِكَ لَهُم عَذابٌ مُهين» (سوره جاثيه/45،9 و نيز سوره هود/11،39)؛ عذابى كه هيچگاه از آن خارج نشده و عذر آنان نيز پذيرفته نخواهد شد: «فَاليَومَ لايُخرَجونَ مِنها و لا هُم يُستَعتَبون» (سوره جاثيه/45، 35) و در برابر فرياد آنان براى خروج با لحنى تحقيركننده به خاموشى فراخوانده خواهند شد: «رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظلِمون × قالَ اخسَوا فيها و لاتُكَلِّمون × اِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِن عِبادى يَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا» (سوره مؤمنون/23، 107ـ110) نه اعمالى كه در دنيا انجام دادهاند برايشان سودى خواهد داشت و نه ياورانى كه غير از خدا براى خود برگزيدهاند: «و لايُغنى عَنهُم ما كَسَبوا شَيـًا ولا مَا اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ و لَهُم عَذابٌ عَظيم» (سوره جاثيه/45، 10)، از اين رو آنان در آخرت هيچ كمك و ياورى نخواهند داشت: «ما لَكُم مِن نـصِرين × ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايتِ اللّهِ هُزُوًا»(سوره جاثيه/45، 34ـ35 و نيز سوره انعام/6، 70)
برخورد با استهزاگران
قرآن كريم در آياتى به طور مستقيم يا غيرمستقيم راههاى گوناگونى را به مؤمنان براى برخورد با استهزاگران ارائه داده است كه مؤمنان بايد به تناسب موقعيت، اين روش ها را بکار بندند:
1. موعظه و نصيحت:
هرگاه مؤمنان يا مقدسات دينى آنان از جانب گروهى به استهزا گرفته شد بر آنان است تا با زبانى نرم استهزاگران را از عمل زشت خويش بازداشته، آنان را نسبت به پيامد خطرناك كارشان آگاه كنند. قرآن در آيه 87 سوره هود/11 از استهزاى شعيب از سوى قومش سخن به ميان آورده است: «قالُوا يشعيب اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» سپس در آيات بعد از برخورد شعيب با استهزاگران خبر مىدهد كه ابتدا دلسوزانه قوم خويش را موعظه و ضمن هشدار به آنان درباره فرجام كارشان آنان را به توبه و استغفار دعوت كرد: «قالَ يقَومِ... اِن اُريدُ اِلاَّ الاِصلحَ مَااستَطَعتُ و ما تَوفيقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ و اِلَيهِ اُنيب × و يقَومِ لايَجرِمَنَّكُم شِقاقى اَن يُصيبَكُم مِثلُ ما اَصابَ قَومَ نوح اَو قَومَ هود اَو قَومَ صلِح و ما قَومُ لوط مِنكُم بِبَعيد × واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّى رَحيمٌ وَدود». (سوره هود/11،88ـ90)
همچنين خداوند در آيات ديگرى به پيامبر صلى الله عليه و آله مىگويد: به بندگان من سفارش كن كه پيش از فرارسيدن عذاب قيامت، از قرآن پيروى كرده. از كارهاى حرام از جمله استهزاى ديگران دست بردارند: «قُل يعِبادِىَ... واتَّبِعوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم مِن قَبلِ اَن يَأتِيَكُمُ العَذابُ بَغتَةً و اَنتُم لاتَشعُرون × اَن تَقولَ نَفسٌ يحَسرَتى عَلى مافَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن كُنتُ لَمِنَ السّخِرين» (سوره زمر/39، 53، 55ـ56) در آيه 69 سوره انعام/6 نيز خداوند مسلمانان تقواپيشهاى را كه در پى موعظه استهزاگران هستند از حكم كلى حرمت همنشينى با استهزاگران استثنا كرده است: «وماعَلَى الَّذينَ يَتَّقونَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء ولكِن ذِكرى لَعَلَّهُم يَتَّقون».
2. ترك همنشينى و دورى:
نشستن در مجلسى كه در آن مؤمنان يا مقدسات دينى به تمسخر گرفته مىشوند جايز نيست: «و اِذَا رَاَيتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى ءَايتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِهِ... فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّكرى مَعَ القَومِ الظّلِمين» (سوره انعام/6، 68) و كسى كه در چنين مجلسى شركت كند در حكم همان استهزاكننده و در گناه او شريك است: «و قَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها و يُستَهزَاُ بِها فَلاتَقعُدوا مَعَهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِهِ اِنَّكُم اِذًا مِثلُهُم» (سوره نساء/4،140)، مگر اين كه نشستن در چنين مجلسى براى نهى از منكر و بازداشتن آنان از استهزا باشد كه در اين صورت همنشينى رواست (سوره انعام/6، 69) و در برخى موارد نيز بايد به طور كلى از آنان اعراض كرده، امر آنان را به خدا واگذار كرد: «اَعرِض عَنِ المُشرِكين × اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين» (سوره حجر/15،94ـ95)
3. ترك دوستى:
مسلمانان بايد دوستى و پيوند خود را با استهزاگران دين قطع كنند. خداوند در آيات 57ـ58 سوره مائده/5 به مؤمنان فرمان داده است كه اهل كتاب و مشركان مسخره كننده اسلام و دستورات عبادى را به دوستى نگيرند و ترك دوستى با آنان را شرط ايمان و تقوا شمرده است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذينَ اتَّخَذوا دينَكُم هُزُوًا و لَعِبا مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ مِن قَبلِكُم والكُفّارَ اَولِياءَ واتَّقُوااللّهَ اِن كُنتُم مُؤمِنين × و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا». (سوره مائده/5، 57ـ58) در شأن نزول اين آيات نقل شده است كه جمعى از يهود و گروهى از نصارا هنگامى كه صداى اذان را مىشنيدند، يا مسلمانان را در حال نماز مىديدند به استهزا مىپرداختند كه آيه نازل شد و مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر داشت.[۳۵]
4. صبر و ياد خداوند:
در آيات 109ـ111 سوره مؤمنون/ 23 قرآن از صبر گروهى از مؤمنان در برابر استهزاى مشركان خبر داده و آنان را به اين جهت شايسته پاداش الهى دانسته است: «اِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِن عِبادى يَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا حَتّى اَنسَوكُم ذِكرى و كُنتُم مِنهُم تَضحَكون × اِنّى جَزَيتُهُمُ اليَومَ بِماصَبَروا اَنَّهُم هُمُ الفائِزون»؛ همچنين در آياتى ديگر خداوند پيامبر خود را در برابر استهزاى مشركان به صبر و روى آوردن به ياد خدا فرمان داده است: «فَاصبِر عَلى ما يَقولونَ و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها و مِن ءاناىِ الَّيلِ فَسَبِّح و اَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرضى» (سوره طه/20، 130 و نيز سوره ص/38، 17؛ سوره روم/30، 60؛ سوره ق/50، 39؛ سوره مزمل/73، 10) مراد از «مايَقولونَ» آزارهاى مشركان است كه آن حضرت را مجنون، ساحر، شاعر و كاهن[۳۶] مىخواندند و با اين كلمات گاهى آن حضرت را مسخره مىكردند. در آيهاى ديگر نيز تسبيح خداوند و سجده در برابر او به پيامبر سفارش شده است: «ولَقَد نَعلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدرُكَ بِمايَقولون × فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ و كُن مِنَ السّـجِدين». (سوره حجر/15، 97ـ98)
5. مقابله به مثل:
در برخى از موارد انسان مىتواند براى مجازات استهزاگران و دست برداشتن آنان از عمل خود، استهزا را با استهزا پاسخ دهد،[۳۷] چنان كه نوح در برابر استهزاگران گفت: اگر ما را مسخره كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنكُم كَما تَسخَرون» (سوره هود/11، 38)؛ ليكن چنان كه برخى از مفسران گفتهاند، مقابله به مثل زمانى جايز است كه به عناد استهزاكننده يقين داشته باشيم و جز مقابله به مثل راهى براى اصلاح و توجه او به اشتباهش نباشد.[۳۸]
استهزا در تاريخ انبيا
مشركان و صاحبان قدرت و مال چون دعوت انبياى الهى را در برابر خواستهها و تمايلات مادى و شهوانى خود مىديدند، پيوسته با آنان دشمنى مى ورزيدند و يكى از ابزارهايى كه همواره براى شكستن اُبَّهت انبيا و رويارويى با رسالت الهى آنان بكار مىبردند استهزا بود، به طورى كه خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاد جز اين كه با سلاح استهزا به مقابله با او برخاستند: «ما يَأتيهِم مِن رسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (سوره يس/36، 30 و نيز سوره حجر/15، 11؛ سوره زخرف/43،7) آنان در اين جهت آيات الهى و عذاب قيامت را به تمسخر مىگرفتند: «واتَّخَذوا ءايتى وما اُنذِروا هُزُوا» (سوره كهف/18،56)؛ گاهى عبادت آنان را مسخره مىكردند چنان كه به شعيب عليه السلام مىگفتند: آيا همين نمازت فرمان داده كه آنچه پدران ما آن را مىپرستيدند رها كنيم؟ (سوره هود/11،87) و زمانى با حالتى تمسخرآميز به پيامبران مىگفتند: اگر راست مىگوييد آن عذابى كه ما را به آن وعده مىدهيد زودتر بياوريد: «قالوا ائتِنا بِعَذابِ اللّهِ اِن كُنتَ مِنَ الصّدِقين» (سوره عنكبوت/29،29) و گاهى نيز شخص پيامبر را به تمسخر مىگرفتند، چنان كه قوم نوح هرگاه از كنار او مىگذشتند او را مسخره مىكردند: «كُلَّما مَرَّ عَلَيهِ مَلاٌَ مِن قَومِهِ سَخِروا مِنهُ» (سوره هود/11، 38)؛ همچنين قرآن در آياتى ديگر از استهزاى پيامبران الهى از سوى مردم انطاكيه (سوره يس/36، 30)، قوم عاد (سوره احقاف/46، 26) و فرعونيان (سوره زخرف/43، 46ـ47) سخن به ميان آورده است.
استهزای پیامبر اسلام و مومنان
پيامبر اسلام نيز همواره در معرض استهزاى دشمنان قرار داشت و بلكه آن حضرت بيش از انبياى پيشين در اين جهت مورد آزار قرار گرفت، چنانكه آن حضرت فرمودند: هيچ پيامبرى مانند من آزار نديد.[۳۹] سه گروه پيامبر صلى الله عليه و آله و پيروانش را با روشهاى مختلفى از جمله: چشمكزدن (سوره مطففين/83، 30)، خنديدن (سوره مؤمنون/23، 110)، حركت دادنِ سر (سوره اسراء/17،51)، نسبت دادن القاب ناروا (سوره حجر/15، 6) و... مورد استهزا قرار مىدادند:
1. مشرکان:
آنان هرگاه آن حضرت را مىديدند، با حالتى تمسخرآميز مىگفتند: آيا همين است كسى كه خدا او را براى پيامبرى فرستاده است: «و اِذا رَاَوكَ اِن يَتَّخِذونَكَ اِلاّ هُزُوًا اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/25،41) يا مىگفتند: آيا همين است كسى كه خدايان شما را به بدى ياد مىكند. (سوره انبياء/21، 36) گاهى پيامبر را با حالتى تحقيرآميز خطاب كرده به آن حضرت نسبت ديوانگى مىدادند: «ياَيُّهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ اِنَّكَ لَمَجنون». (سوره حجر/15، 6)
آنان گاهى معجزات آن حضرت را به تمسخر مىگرفتند و ديگران را نيز به استهزاى آن فرامىخواندند: «واِذا رَاَوا ءايَةً يَستَسخِرون» (سوره صافات/37، 14) طبق يك نظر «يَستَسخِرون» دعوت كردن ديگران به تمسخر است.[۴۰]
نقل شده كه 5 نفر از سران مشركان مكه يعنى وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن عبدالمطلب، اسود بن عبد يغوث و حارث بن طلاطله خزايى، يا حرث بن قيس، در تمسخر پيامبر صلى الله عليه و آله شهرت داشتند؛ آنان تمسخر پيامبر را تا بدانجا پيش بردند كه هدف نفرين آن حضرت قرار گرفته و هر يك به اشاره جبرئيل به گونهاى نابود شدند.[۴۱]
پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از استهزاى مشركان در امان نبودند و هرگاه مشركان آنان را مىديدند، مىگفتند: آيا همين ها هستند كسانى كه خداوند از ميان ما بر آنان منت نهاده است: «اَهؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيهِم مِن بَينِنا». (سوره انعام/6،53)
2. اهل کتاب:
آنان بر اثر حسادت و كينهاى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان در دل داشتند همواره پيامبر، مؤمنان و مقدسات دينى آنان را به تمسخر مىگرفتند. آنان با تغيير و تحريف برخى كلمات، گاهى شخص پيامبر را مسخره مىكردند؛ مثلاً در پاسخ سخنان آن حضرت به جاى اين كه بگويند: شنيديم و اطاعت كرديم، مىگفتند: شنيديم و مخالفت كرديم به جاى كلمه «بشنو» واژه «نشنو» را بكار برده و به جاى كلمه «انظرنا=مهلت بده» از كلمه «راعنا» كه به معناى مهلت دادن و نيز به معناى اغفال بود استفاده مىكردند و از آن معناى دوم را قصد مىكردند:[۴۲] «مِنَ الَّذينَ هادوا يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و يَقولونَ سَمِعنا و عَصَينا واسمَع غَيرَ مُسمَع و رعِنا لَيـًّا بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِىالدِّينِ».(سوره نساء/4، 46)
آنان گاهى دين و عبادات مسلمانان را مسخره مىكردند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا» (سوره مائده/5، 58) و زمانى نيز قرآن و آيات آن را به تمسخر مىگرفتند: «و قَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها و يُستَهزَاُ بِها». (سوره نساء/4،140) در شأن نزول آيه فوق نقل شده است كه منافقان در مجلس احبار يهود مىنشستند و با همديگر قرآن را به تمسخر مىگرفتند.[۴۳]
3. منافقان:
آنان مسلمانان، پيامبر و قرآن و حتى خداوند را مسخره مىكردند كه قرآن در آيات 65ـ66 سوره توبه/9، آنان را مذمت كرده و به سبب اين كار آنان را كافر شمرده است: «قُل اَبِاللّهِ و ءايتِهِ و رَسولِهِ كُنتُم تَستَهزِءون × لاتَعتَذِروا قَد كَفَرتُم بَعدَ ايمنِكُم» منافقان در باطن اعتقادى به اسلام نداشتند و هدف برخى از آنان در ادعاى اسلام و ايمان تمسخر مؤمنان بود: «و اِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَيطينِهِم قالوا اِنّا مَعَكُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون». (سوره بقره/2، 14)
آنان زكات و صدقهدهندگان را به تمسخر مىگرفتند؛ سالم بن عمير انصارى كه مسلمانى تهيدست بود به مقدار يك صاع خرما براى صدقه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. منافقان گفتند: خدا چه نيازى به خرماى ناچيز او دارد.[۴۴]
اگر مردى ثروتمند مانند عبدالرحمن بن عوف مىآمد و 4000 درهم صدقه مىآورد او را نيز مسخره مىكردند و مىگفتند: او به قصد ريا آن را مىپردازد[۴۵] كه قرآن در آيه 79 سوره توبه/9 به اين دو مورد اشاره كرده است: «اَلَّذينَ يَلمِزونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ المُؤمِنينَ فِى الصَّدَقتِ والَّذينَ لايَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَيَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم و لَهُم عَذابٌاَليم».
استهزا و سبک شمردن دین
مسلمان نبايد به احكام و قوانين دينى بىاعتنايى كرده يا آن را سبك بشمارد زيرا بىاعتنايى يا سبك شمردن دين از نگاه قرآن به منزله استهزاى آن است. قرآن در آيه 231 سوره بقره/2 به مسلمانانى كه همسرانشان را طلاق مىدهند سفارش مىكند كه يا آنان را به خوبى رها سازند يا در خانه به خوبى و خوشى نگه دارند. سپس مىگويد: آيات الهى را به تمسخر نگيريد: «ولاتَتَّخِذُوا ءايتِ اللّهِ هُزُوًا». مراد از «آيات خدا» اوامر و نواهى خداوند است[۴۶] و استهزاى اوامر و نواهى خدا بىاعتنايى و ترك آنهاست؛ بدين معنا كه اگر وجوب يا حرمت تكليفى به مسلمان برسد و او آن را ترك گويد گويا آن حكم را به تمسخر گرفته است؛[۴۷] نيز كسى كه به اهميت احكام الهى واقف باشد ولى آن را سبك بشمارد گويا آن را به مسخره گرفته است.[۴۸] برخى گفتهاند: احكام الهى در واقع براى اصلاح مفاسد جامعه تشريع شده است، بنابراين اگر كسى به ظاهر احكام عمل كرده بدون اين كه اثرى بر آن مترتب كند احكام خدا را استهزا كرده است.[۴۹]
قرآن و اسلوب استهزا
استهزا گرچه بيشتر به عنوان رذيلهاى اخلاقى و صفتى مذموم مطرح است؛ اما بشر گاهى از آن به عنوان ابزارى در راه هدايت و اصلاح ديگران استفاده كرده است، چنانكه در عصر كنونى اين روش در جامعه رواج بيشترى پيدا كرده و برخى به ويژه اصحاب قلم و جرايد براى تربيت افراد و آگاه كردن آنان بر خطاى خويش از شيوه طنز، كاريكاتور و... استفاده مىكنند.
قرآن كريم نيز چون بر طبق همان اسلوب و روش هاى بشرى گام برداشته و مىخواهد بشر را به وسيله ابزارها و روشهاى خودش هدايت كند گاه از عنصر استهزا براى تربيت و هدايت انسان ها سود جسته است.[۵۰] اسلوب استهزا در قرآن بيشتر در قالب تشبيه و تمثيل بکار رفته است؛ با اين بيان كه قرآن در مواردى مشركان خطاكار يا اعمال آنان را با اسلوبى استهزاگونه به برخى از امور يا اشيا تشبيه كرده يا مَثَل مىزند تا آنان را از روشها يا كارهاى خطايى كه در پيش گرفتهاند بازدارد، چنان كه در آيات 50ـ51 سوره مدثر/74 مشركان را در قيامت به گورخرانى تشبيه مىكند كه از جلو شير فرار مىكنند: «كَاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه × فَرَّت مِن قَسوَرَه» يا آن دسته از احبار يهود را كه به مضمون تورات عمل نمىكنند به درازگوشى تشبيه كرده كه بارى از كتاب بر پشت خود حمل مىكند كه براى آنان جز زحمت باركشى سودى ندارد: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا». (سوره جمعه/62،5)
گاهى نيز به صورت استهزاگونه واژه بشارت در مورد عذاب بكار مىبرد: «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم» (سوره آلعمران/3، 21)، حال آن كه بشارت معمولا در اخبار خوشايند بهكار مىرود.[۵۱]
گاهى براى در پيش گرفتن اعتدال در سخن گفتن، صداى كسانى را كه بلند سخن مىگويند به صداى الاغ تشبيه مىكند: «واغضُض مِن صَوتِكَ اِنَّ اَنكَرَ الاَصوتِ لَصَوتُ الحَمير» (سوره لقمان/31، 19) يا انسان متكبر را مخاطب ساخته، با لحن تمسخرگونه به او مىگويد: تو نمىتوانى با اينگونه راه رفتن زمين را بشكافى و در بلندى به كوهها نتوانى رسيد: «و لاتَمشِ فِىالاَرضِ مَرَحـًا اِنَّكَ لَنتَخرِقَ الاَرضَ ولَن تَبلُغَ الجِبالَ طولا» (سوره اسرا/17، 37) يا آنجا كه از زبان ابراهيم نقل مىكند كه وقتى از او پرسيدند: چه كسى بت ها را شكسته است او در پاسخ از اسلوب تمسخر استفاده كرده، به آنان گفت: بت بزرگ آنها را شكسته است. برويد از او بپرسيد: «قالَ بَل فَعَلَهُ كَبيرُهُم هذا فَسلوهُم اِن كانوا يَنطِقون». (سوره انبياء/21،63) اينگونه برخورد ابراهيم در آنان بسيار مؤثر واقع شد و آنان به بطلان روشى كه در پيش گرفته بودند آگاه شدند: «فَرَجَعوا اِلى اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّكُم اَنتُمُ الظّلِمون × ثُمَّ نُكِسوا عَلى رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ يَنطِقون». (سوره انبياء/21،64ـ65)
پانویس
- ↑ التحقيق، ج11، ص256، «هزء».
- ↑ جامعالسعادات، ج2، ص287.
- ↑ معراجالسعاده، ص502.
- ↑ الفرقان، ج26ـ27، ص244.
- ↑ لسانالعرب، ج15، ص84؛ مجمعالبحرين، ج4، ص425، «هزأ».
- ↑ الفروق اللغويه، ص50.
- ↑ المصباح، ص453؛ التحقيق، ج7، ص267، «غمز».
- ↑ الكشاف، ج4، ص795؛ التحقيق، ج10، ص233، «لمز».
- ↑ التحريروالتنوير، ج19، ص32.
- ↑ الفرقان، ج13ـ14، ص139؛ راهنما، ج9، ص174.
- ↑ جامعالبيان، مج11، ج20، ص178؛ تفسير قرطبى، ج13، ص226.
- ↑ الفرقان، ج13ـ14، ص139؛ راهنما، ج9، ص174.
- ↑ مجمعالبيان، ج5، ص241.
- ↑ الميزان، ج10، ص225.
- ↑ الفرقان، ج26ـ27، ص244.
- ↑ نمونه، ج1، ص303؛ الفرقان، ج26ـ27، ص243ـ244.
- ↑ نمونه، ج22، ص179؛ الفرقان، ج26ـ27، ص243ـ244.
- ↑ مجمعالبيان، ج9، ص202ـ203.
- ↑ همان، ج8، ص832؛ التفسير الكبير، ج27، ص91.
- ↑ كشفالاسرار، ج7، ص345.
- ↑ مجمعالبيان، ج2، ص540ـ541.
- ↑ نمونه، ج21، ص289.
- ↑ جامعالبيان، مج8، ج14، ص95؛ مجمعالبيان، ج6، ص533ـ534.
- ↑ مجمعالبيان، ج6، ص767؛ نمونه، ج12، ص562.
- ↑ مجمعالبيان، ج9، ص121؛ الميزان، ج18، ص180.
- ↑ مجمعالبيان، ج5، ص70ـ71.
- ↑ جامعالبيان، مج15، ج30، ص139.
- ↑ همان، ص139ـ140؛ الميزان، ج20، ص240.
- ↑ جامعالبيان، مج1، ج1، ص191؛ الكشاف، ج1، ص66ـ67.
- ↑ التبيان، ج5، ص267؛ مجمعالبيان، ج1، ص141.
- ↑ التوحيد، ص163؛ نورالثقلين، ج1، ص35.
- ↑ مجمعالبيان، ج1، ص141.
- ↑ همان، ص141ـ142.
- ↑ جامع البيان، مج12، ج23، ص4ـ5؛ التبيان، ج8، ص454؛ مجمع البيان، ج8، ص659.
- ↑ جامعالبيان، مج4، ج6، ص391ـ393.
- ↑ التفسير الكبير، ج22، ص133؛ المنير، ج16، ص305.
- ↑ الميزان، ج10، ص225.
- ↑ الفرقان، ج26ـ27، ص244.
- ↑ بحارالانوار، ج39، ص56؛ الميزان، ج6، ص53؛ ميزانالحكمه، ج1، ص67.
- ↑ مجمعالبيان، ج8، ص687.
- ↑ جامعالبيان، مج8، ج14، ص93ـ94؛ مجمعالبيان، ج6، ص533.
- ↑ نمونه، ج3، ص404ـ405.
- ↑ مجمعالبيان، ج3، ص194.
- ↑ تفسير قمى، ج1، ص330.
- ↑ جامعالبيان، مج6، ج10، ص248.
- ↑ تفسير قرطبى، ج3، ص104.
- ↑ التفسير الكبير، ج6، ص118.
- ↑ التحريروالتنوير، ج2، ص424.
- ↑ الميزان، ج2، ص237.
- ↑ من اساليبالتربية فىالقرآن، ص151ـ158؛ اسلوب السخريه، ص28.
- ↑ نمونه، ج2، ص480.
منابع
مرتضى اورعى و سيد جعفر صادقى فدكى، دائره المعارف قرآن کریم، جلد 3.