نقش امام سجاد (ع) در قیام حسینی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۴۸ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


امام سجاد علیه‌السلام در واقعه کربلا به شدت بیمار بود، به گونه‌ای که می‌خواستند آن حضرت را به شهادت برسانند، ولی عده‌ای گفتند: او را همین بیماری که دارد، کفایت می‌کند.[۱] مصلحت الهی در این امر نهفته بود که امر امامت تداوم یابد و آن حضرت زنده بماند، تا پیام حماسه عاشورا را به همراه عمه‌اش زینب علیهاالسلام و دیگر اسرای کربلا به خوبی به همگان برساند و چهره پلید امویان را با افشای جنایت‌های هولناکشان رسوا سازد.

سرزنش اهل کوفه

پس از واقعه جانگداز عاشورا در سال ۶۱ هجری، زمانی که اهل بیت علیهم السلام را به کوفه منتقل کردند، علاوه بر حضرت زینب علیهاالسلام، امام سجاد علیه السلام نیز با خطبه‌ای آتشین به تبیین حقایق و روشن‌گری پرداختند. آن حضرت وقتی گریه و ناله کوفیان را مشاهده کرد، فرمود: برای ما نوحه سرایی و زاری می‌کنید؟ پس چه کسی عزیزان ما را کشته است؟ «أَتَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ أَجْلِنَا، فَمَنْ قَتَلَنَا».[۲]

امام سجاد علیه السلام پس از حضرت زینب و فاطمه صغری، به جمعیتی که زار زار می‌گریستند رو کرد و به ایراد سخن پرداخت. آن حضرت در سخنرانی‌اش، ضمن معرفی خویش[۳] علاوه بر بیان جنایات مزدوران یزید، به توبیخ کوفیان پرداخت.[۴]

حضرت در خطبه‌ای که برای کوفیان خواند، به فریبکاری آن‌ها اشاره کرد و آن‌ها را به خاطر پیمان‌شکنی مورد ملامت قرار داد. در بخشی از سخنان حضرت آمده است: «أَیُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إِلَی أَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَأَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَالْمِیثَاقَ وَالْبَیْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَکُمْ...».[۵] «ای مردم شما را به خدا قسم آیا می‌دانید که روزی به پدرم نامه‌ها نوشتید و او را فریب دادید و عهد و پیمان خود را با او محکم ساختید و سپس خود به جنگ وی برخاستید. هلاکت بر شما از این توشه که برای خود پیش فرستادید...».

سخنان حضرت سبب شد کوفیان به سرزنش خویش بپردازند: «فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النَّاسِ بِالْبُکَاءِ وَ یَدْعُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً هَلَکْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُون».[۶]

امام سجاد علیه السلام پس از سخنرانی در جمع کوفیان، در مجلس عبیدالله بن زیاد هم فرصتی کوتاه بدست آورد و با چند جمله کوتاه در آن مجلس اثر گذاشت. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد که می‌گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود: برادری به نام علی بن حسین داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه بلکه خدا او را کشت. امام علیه السلام با تلاوت آیه قرآن پاسخ مغالطه ابن زیاد را داد. ابن زیاد که عصبانی شده بود، دستور داد او را ببرید و به قتل برسانید؛ «أَلَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ قَدْ کَانَ لِی أَخٌ یُسَمَّی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ. فَقَالَ بَلِ اللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها. فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ وَلَکَ جُرْأَةٌ عَلَی جَوَابِی، اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَه‌».[۷]

امام سجاد علیه السلام با اعلام آمادگی خویش برای شهادت به ابن زیاد گفت: «آیا به کشته شدن مرا تهدید می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است؟ «أبالقتل تهددنی یابن زیاد؟ اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده».[۸]

اهل بیت در شام

وقتی اهل بیت علیهم السلام را به عنوان اسرای خارجی به شام بردند، امام سجاد علیه السلام در آنجا نیز چهره پلید امویان را رسوا ساخت. دم دروازه دمشق پیرمردی به اسرا نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود کرد و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.[۹]

علی بن حسین علیه السلام که می‌دانست این پیرمرد تحت تاثیر تبلیغات سوء امویان گمراه شده است، به او فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای. پیرمرد گفت: بله. حضرت به او فرمود: آیا آیه «قُلْ لَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ» را خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت: بله. حضرت فرمود: ما اولی القربی (خویشاوندان پیامبر) هستیم.[۱۰]

سپس حضرت آیات دیگری از قرآن خواند که در آن‌ها به ذوی القربی اشاره داشت. همچنین آیه تطهیر را خواند و فرمود: ما اهل بیت علیهم السلام هستیم همان کسانی که خداوند آیه تطهیر را در شأن ما نازل کرده است.[۱۱]

پیرمرد که از سخنانش پشیمان شده بود، با حالتی گریان عمامه‌اش را به زمین زد و سر به آسمان برداشت و گفت: بار الها ما از دشمنان جنی و انسی آل محمد صلی الله علیه و آله بیزاریم. سپس از امام پرسید آیا راه توبه‌ای برای من هست. حضرت فرمود: بله. اگر توبه کنی خدا توبه را می‌پذیرد.[۱۲]

رسوا کردن یزید

هنگامی که برای اولین بار اسیران اهل بیت علیهم السلام را به مجلس یزید وارد کردند، امام سجاد علیه السلام با دست بسته وارد مجلس یزید شد، آن حضرت رو به یزید کرد و فرمود: تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری به رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر ما را به این حال ببیند؟[۱۳] یزید دستور داد ریسمان‌هایی که به آن‌ها بسته شده بود، باز کنند.[۱۴]

در این بیان، امام سجاد علیه السلام یزید را به نام خطاب کرد.[۱۵] و برحسب آنچه معمول بود «امیرالمومنین» نگفت. مرحوم آیتی پس از این بیان می‌نویسد: آری این سند ارزنده را هم در تاریخ اسلام ثبت کردند که ما اهل بیت پیامبر، حتی زیر زنجیر و در موقع اسیری هم به یزید «امیرالمومنین» نمی‌گوئیم و او را به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و خلافت پیامبر نمی‌شناسیم.[۱۶]

در همین مجلس، یزید از سخنگوی دربار خواست به منبر رفته و از امام حسین علیه السلام و پدرش بدگویی کند و او نیز این کار را انجام داد و از معاویه و یزید ستایش کرد. امام سجاد علیه السلام فریاد زد: وای بر تو ای خطیب، رضای مخلوق را به خشم آفریدگار خریدی، جایگاه خویش را در آتش آماده ساز.[۱۷]

سپس حضرت اجازه خواست که بر منبر و به تعبیر خود آن حضرت بر «چوب‌ها»[۱۸] بالا رود و سخنانی بگوید که خشنودی خدا در آن باشد. یزید ابتدا حاضر نبود که امام سجاد علیه السلام سخنی بگوید؛ اما با اصرار اطرفیان مجبور شد اجازه دهد. در آن مجلس آن حضرت خطبه‌ای خواند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد.[۱۹]

امام سجاد علیه السلام در این خطبه بر شناساندن خود و پدرش به عنوان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله تاکید کرد و فضائلی را از جد و جده و پدرشان بیان نمود. این سخنان در دید منفی شامیان نسبت به اهل بیت تزلزل ایجاد کرد. به گونه‌ای که یزید از ترس شورش عمومی و برای ساکت کردن امام به موذن دستور داد، اذان بگوید.[۲۰]

وقتی موذن به جمله «اشهد ان محمدا رسول الله» رسید، امام از بالای منبر به یزید فرمود: محمد صلی الله علیه و آله جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟[۲۱]

سپس حضرت پیراهن خویش را چاک زد و فرمود: به خدا قسم کسی در اینجا نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله جدش باشد. سپس خطاب به یزید گفت: ای یزید کارهای زشت را انجام می‌دهی و باز هم می‌گویی محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و رو به قبله می‌ایستی؟ (نماز می‌خوانی و خود را مسلمان می‌دانی؟!!)[۲۲]

این سخنان در خنثی سازی توطئه یزید و آشکارسازی چهره پلید امویان بسیار موثر بود. سخنان بی پرده امام سبب شد یزید، عبیدالله زیاد را به عنوان مقصر در قتل امام حسین علیه السلام معرفی کند.

شیخ مفید می‌نویسد: «یزید با علی بن الحسین علیه السلام خلوت کرد و به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می‌کردم، هر چیز که از من می‌خواست به او می‌دادم و با همه توانم می‌کوشیدم تا از مرگ او پیشگیری کنم ولی خدا چنین مقدر کرد که دیدی؛ قال: لعن الله ابن مرجانة، اما والله لو انی صاحبه ما سألنی خصله ابدا الا أعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت ولو بهلاک بعض ولدی، ولکن الله قضی ما رایت...».[۲۳]

هنگام ورود به مدینه

امام سجاد علیه السلام قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت علیهم السلام و شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و با خواندن اشعاری خبر شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کرد:[۲۴]

یا اهل یثرب لا مُقام لکم بها * قُتل الحسین فادمعی مدرارُ

الجسم منه بکربلا مضرّج * والراس منه علی القناة یُدارُ

سپس گفت: اینک علی بن حسین علیه السلام با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.[۲۵]

مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد علیه السلام در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت پدرش و یارانش و اسارت اهل بیتش و سایر مصائب همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ وَ لَهُ الْحَمْدُ - ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِیلَةٍ وَ ثُلْمَةٍ فِی الْإِسْلَامِ عَظِیمَةٍ - قُتِلَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ - وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَان‌».[۲۶]

در بخشی از سخنان آن حضرت آمده است: به خدا قسم اگر پیامبر به ایشان پیشنهاد جنگ با ما را می فرمود، آنچنان که سفارش ما را کرد، از آنچه با ما رفتار کردند، بیشتر و بدتر نمی کردند...؛ وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتَالِنَا -کَمَا تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوَصَاءَةِ بِنَا- لَمَا ازْدَادُوا عَلَی مَا فَعَلُوا بِنَا».[۲۷]

امام سجاد پس از عاشورا

امام سجاد علیه السلام که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین علیه السلام گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «امام زین العابدین علیه السلام چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می‌برد و عرض می‌کرد بفرمایید، حضرت می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و گریه می‌کرد به گونه‌ای که اشک‌های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می‌شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد».[۲۸]

در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: حضرت آدم علیه السلام، حضرت یعقوب علیه السلام، حضرت یوسف علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و علی بن حسین علیه السلام. آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد علیه السلام بر پدرش بیست یا چهل سال گریه کرد. هرگاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت این آیه را ذکر فرمود: من شکوه و غم و اندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمی‌دانید.[۲۹] هرگاه کشته شدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها را یاد می‌کنم، بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشکم جاری می‌گردد.[۳۰]

و نیز از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت: روزی امام سجاد علیه السلام به صحرا تشریف برد، من نیز پشت سر حضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت دیدم گریه بسیاری کرده، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نشد که اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، ولکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه‌ام کم شود؟[۳۱]

پانویس

  1. حمید بن مسلم می گوید: وَ مَعَ شِمْرٍ جَمَاعَةٌ مِنَ الرَّجَّالَةِ فَقَالُوا لَهُ أَلَا نَقْتُلُ هَذَا الْعَلِیلَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ أَیُقْتَلُ الصِّبْیَانُ إِنَّمَا هُوَ صَبِیٌّ وَ إِنَّهُ لِمَا بِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّی رَدَدْتُهُمْ عَنْهُ؛ گروهی از پیادگان همراه شمر سر رسیدند. پس به شمر گفتند: آیا این بیمار را نمی‌کشی؟ من گفتم: سبحان اللَّه آیا کودکان (بچگان) را هم می کشند؟ جز این نیست که این کودکی است و همین بیماری که دارد او را بس است؟ پس پیوسته آنجا بودم تا آنان را از او دور کردم‌. شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، چاپ اول، ج۲، ص۱۱۳ و طبرسی، اعلام الوری، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، چاپ سوم، ج۱، ص۴۶۹.
  2. ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول، ج۵، ص۱۲۱ و سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه سید احمد فهری، قم، شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۸۸، چاپ سوم، ص ۲۰۶ و مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج۴۵، ص۱۰۸.
  3. «...أنا علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام أنا إبن من انتهکت حرمته و سلبت نعمته و انتهب ماله و سبی عیاله أنا إبن المذبوح بشطّ الفرات...». مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، مطبعة الحیدریه، ۱۳۷۶، ج۳، ص۲۶۱ و طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳، چاپ اول، ج۲، ص۳۰۵ و شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم، ج۱، ص۷۳۳.
  4. سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۲۰-۲۲۲ و طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج۲، ص۳۰۶ و شیخ عباس قمی، پیشین، ج۱، ص۷۳۳.
  5. طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج۲، ص۳۰۶ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۱۳.
  6. طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج۲، ص۳۰۶ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۱۳.
  7. مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۱۷.
  8. مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۱۸ و سید بن طاووس، پیشین، ص۲۲۸.
  9. الحمدلله الذی قتلکم و اهلککم و اراح البلاد عن رجالکم و امکن امیرالمومنین منکم». سید بن طاووس، پیشین، ص۲۴۶ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۲۹ و شیخ عباس قمی، پیشین، ج۱، ص۷۵۷.
  10. سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۴۶.
  11. «فنحن اهل البیت الذی خصصنا الله بایة الطهاره یا شیخ». سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۴۸ و شیخ عباس قمی، پیشین، ج۱، ص۷۵۷.
  12. «ان تبت تاب اللّه علیک و أنت معنا، فقال: أنا تائب، فبلغ یزید بن معاویة حدیث الشیخ فأمر به فقتل». ‌سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۴۷-۲۴۸.
  13. «أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللَّهِ - لَوْ رَآنَا عَلَی هَذِهِ الْحَالَة». سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۴۸ و ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول، ج۱۰، ص۴۴۸ و حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، نجف مطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹، ص۷۸ و ابومخنف، مقتل الحسین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸، ص ۲۴۰.
  14. ابن سعد، پیشین، ج۱۰، ص۴۴۸.
  15. «أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ».
  16. آیتی، محمدابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص۱۳۶.
  17. «فَصَاحَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَیْلَکَ - أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق»‌. سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۶۰ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۷ و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ص۱۳۲ و ابومخنف، پیشین، ص۲۴۲ و حلی، ابن نما، پیشین، ص۹۳.
  18. «یَا یَزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّی أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ - فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضاً - وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَاب»‌. ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ص۱۳۲ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۷ و شیخ عباس قمی، پیشین، ج۱، ص۷۷۲.
  19. «ثم خطب خطبة أبکی منها العیون و أوجل منها القلوب». ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ‌ص۱۳۳ و خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۶-۷۸ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۸.
  20. «فأمر المؤذن فقال: اقطع عنا هذا الکلام» ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ‌ص۱۳۳ و مجلسی، همان، ج۴۵، ص۱۳۹.
  21. «محمد هذا جدی أم جدک؟ فإن زعمت أنه جدک فقد کذبت و کفرت، و إن زعمت أنه جدی فلم قتلت عترته؟». ابن اعثم کوفی، پیشین، ج۵، ‌ص۱۳۳ و مجلسی، همان، ج۴۵، ص۱۳۹ و خوارزمی، ج۲، ص۷۸.
  22. طبری، عمادالدین حسن بن علی؛ کامل بهایی، قم، الکتبة الحیدریه، ج۲، ص۳۷۰ و قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم، نجف، المکتبه‌الحیدریه، بی تا، ص۴۱۱.
  23. طبری، پیشین، ج‌۵، ص۴۶۲ و شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ج۲، ص۱۸۲ و ابن اثیر، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵، ج۴، ص۸۷.
  24. مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۴۷ و بحرانی، سید هاشم؛ مدینه المعاجز، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۳، چاپ اول، ج۴، ص۷۶ و حلی، ابن نما، پیشین، ص۹۰ و ابومخنف، پیشین، ص۲۳۹ و سید بن طاووس، پیشین، ص۲۷۶.
  25. «هَذَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مَعَ عَمَّاتِهِ وَ أَخَوَاتِهِ - قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِکُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِکُمْ - وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَیْکُمْ أُعَرِّفُکُمْ مَکَانَه»‌ سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۷۴ - ۲۷۶ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۴۷.
  26. مجلسی، پیشین، ج۴۸، ص۱۴۵ و سید بن طاووس، پیشین، ص۲۸۱.
  27. مجلسی، پیشین، ج۴۸، ص۱۴۹ و سید بن طاووس، پیشین، ص۲۸۲.
  28. سید بن طاووس، پیشین، ص۲۹۰ و مجلسی، ج۴۵، ص۱۴۹ و شیخ عباس قمی، پیشین، ج۱، ص۷۹۴.
  29. سوره یوسف، آیه ۸۶.
  30. الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ... أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الهالکین قَالَ‌ «انَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لاتَعْلَمُونَ» إِنِّی مَا أَذْکُرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَة. شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، بی تا، ص ۲۷۲ - ۲۷۳ و نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم، منشورات الرضی، بی تا، ص۱۷۰ و اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵، ‌چاپ دوم، ص ۱۲۰.
  31. «فکیف ینقضی حزنی». سید بن طاووس، پیشین، ص ۲۱۰ و شیخ صدوق، خصال، پیشین، ص ۶۱۸ و اربلی، پیشین، ص ۳۱۴ و مازندرانی، ابن شهر آشوب، پیشین، ج۳، ص۳۰۳ و مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۴۹.

منابع

11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها