عبدالله بن عفیف ازدی
عبدالله بن عفيف ازدي، يكي از شيعيان كوفه و از هواداران جدي امیرالمومنین علي بن ابيطالب علیهالسلام و فرزندان معصومش امام حسنمجتبي علیهالسلام و امام حسين علیهالسلام در اين شهر بزرگ بود و در قيام مسلم بن عقيل علیهالسلام بر ضد يزيد بن معاويه و عاملش عبيدالله بن زياد، از وي حمايت مينمود.
عبدالله بن عفيف در ايام حكومت امام علی علیهالسلام در كوفه، از ياران وي به شمار ميآمد و در ياري وي چشمان خود را در جنگهاي آن حضرت با مخالفانش، از دست داد. وي همچنان با روحيه بالا، ايماني سرشار و در كمال زندهدلي و دليرمردي از حقانيت اهل بيت علیهمالسلام حمايت ميكرد.
در ماجراي قيام امام حسين علیهالسلام، وي به خطر سالخوردگي و نابينايي، توفيق ياري آن حضرت در سرزمين كربلا را نداشت. اما هنگامي كه سرهاي شهيدان كربلا را به همراه اسيران اهل بيت، وارد كوفه كرده و عبيدالله بن زياد براي زهر چشم نشان دادن به مخالفان و اظهار پيروزي و شادماني در شهادت امام حسين علیهالسلام و يارانش در واقعه كربلا، در مسجد كوفه براي مردم سخنراني كرد و به مقام شامخ اميرمؤمنان علیهالسلام و امام حسين علیهالسلام اسائه ادب و بيحرمتي نمود، با عكسالعمل شديد عبدالله بن عفيف روبرو گرديد.
وي در برابر عبيدالله برخاست و با صداي بلند به او خطاب كرد: اي پسر مرجانه! فرزندان پيامبر صلی الله علیه و آله را ميكُشي و بر فراز منبر و مقام صديقين تكيه ميزني و سخنان كفرآميز بر زبان جاري ميكني؟ عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيشامدي را نداشت، با تكبر و خودخواهي تمام دستور داد، وي را دستگير و صدايش را خاموش گردانند.
عبدالله بن عفيف، مردان طايفه "أزد" را به ياري طلبيد و بيدرنگ هفتصد تن از مردان اين طايفه، از داخل و خارج مسجد به ياري او شتافته و او را از دست دژخيمان عبيدالله رهانيدند.
اما همين كه تاريكي شب فرارسيد و مردم در خانههاي خويش آرميدند، مأموران عبيدالله به خانه عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را با ضربات شمشير به شهادت رسانيدند. آنگاه، سرش را بيرحمانه از بدن جدا كرده و پيكر بيجانش را در محله "سبخه" به دار آويختند.[۱]
بدين گونه، نخستين جرقهاي كه ميرفت كوفه را پس از شهادت امام حسين علیهالسلام به حركت درآورد و جنبش عظيمي را پيريزي كند، بدست مزدوران حكومت اموي به خاموشي گراييد. ولي همين امر، جرئت و جسارت مردم در برابر عامل زورگو و ستمپيشهاي چون عبيدالله بن زياد را زيادتر نمود و زمينه قيامهاي بعدي را فراهم كرد.
عبدالله بن عفیف ازدی از شیعیان برجسته و زاهدان روزگار در کوفه بود که بر عليه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت و به همین خاطر به دست او کشته شد.
وی كه نابينا بود هنگامی که ابنزیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: «سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین و یارانش را کشت!»[۲]، به پا خاست و گفت:
«يا ابن مرجانة! الكذاب ابن الكذاب أنت و أبوك و من استعملك و أبوه، يا عدو الله أتقتلون أبناء النبيين و تتكلمون بهذا الكلام على منابر المؤمنين؟...».[۳] ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش میباشید، ای دشمن خدا؛ فرزندان پیامبر را میکشی و سخن راست گویان را میگویی.
ابنزیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟ و عبدالله پاسخ داد: ای دشمن خدا گوینده آن سخنان منم. آيا فرزندان پاكى را مى كشيد كه خداوند در كتابش ناپاكى را فقط از ايشان دور ساخته است، با اين حال گمان مى كنى كه بر دين اسلام هستى؟ اى خداى فرياد رس! كجايند فرزندان مهاجران و انصار كه از اين سركش انتقام بگيرند؟ از اين كسى كه خودش و پدرش در گفتار رسول پروردگار عالميان مورد لعن قرار گرفته اند؟
ابنزیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند. عبدالله بن عفیف با اين كه نابينا بود در خانه خود با لشکریان عبيدالله درگير شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع میکرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابنزیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.[۴]
پانویس
- ↑ نك: الارشاد (شيخ مفيد)، ص 474؛ منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 414؛ كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج 2، ص 251؛ لهوف سيد بن طاووس، ص 185.
- ↑ «الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین و شیعته» طبري، ج5، ص 458 و ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، دارالاضواء، 1411، اول، ج5، ص 123.
- ↑ ابن اعثم كوفي، پيشين، ج5، ص 124.
- ↑ اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه، ترجمه علي بن حسين زواره اي، تهران، اسلاميه، 1382، ج2، ص 252 و ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج11، ص 196 و موسوي مقرم، مقتل الحسين، ترجمه محمدمهدي عزيز اللهي كرماني، قم، نويد اسلام، بي تا، ص 230.
منابع
روز شمار تاریخ اسلام، سید تقی واردی، جلد اول، ماه محرم (نقل با تلخیص)