جوع
جوع، اصطلاحی در عرفان و اخلاق عرفانی به معنای گرسنگی اختیاری است. جوع در لغت در حالت مصدری به معنای گرسنه شدن و در حالت اسم مصدری به معنای گرسنگی است[۱] و تَجوَّعَ یعنی خود را به عمد گرسنه نگاه داشت.[۲] گفتهاند كه جوع نخستین مرتبه از مراتب ششگانه نیاز انسان به غذاست.[۳]
جوع در نظر صوفیان، كمخوردن است به گونهای كه منجر به احساس گرسنگی یا دستكم نداشتن احساس سیری شود.[۴] آنان این كمخوردن را جزو شرایط سلوك دانسته و برای آن نتایج معنوی قائل شدهاند. (رجوع کنید به ادامه مقاله)
واژه جوع چند بار در قرآن كریم آمده كه یكی دو مورد آن معنای در خور توجه دارد. در آیه 7 سوره غاشیه و 112 سوره نحل، جوع به مثابه تنبیه و عذاب ناسپاسان است كه در دنیا یا آخرت بدان دچار میشوند. در آیه 155 سوره بقره، جوع در كنار خوف و نقص در اموال و انفس، به منزله نوعی امتحان و ابتلا است. فضل بن حسن طبرسی، ذیل این آیه حقیقت جوع را شهوت غالب برای طعام دانسته و گفته است كه علت جوع در بافت این آیه، اشتغال اصحاب پیامبر اكرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به جهاد در راه خدا و بازماندن ایشان از امر معاش بوده است.[۵]
همچنین گفتهاند كه مقصود از جوع در این آیه، قحطی[۶] یا روزه ماه رمضان است.[۷]ابنعباس نیز بر اساس فحوای آیه، میان جوع و صبر رابطه برقرار كرده است.[۸] با در نظر گرفتن این نكات میتوان گفت كه جوع در این آیه، نزدیكترین معنا را به جوع مصطلح نزد عرفا دارد.
در احادیث شیعه و سنّی، جوع در اغلب موارد معنای مثبت یا ممدوحی ندارد و تلویحاً به صبر بر گرسنگی توصیه شده است زیرا هر كس در دنیا گرسنهتر باشد در قیامت سیرتر خواهد بود و بالعكس.[۹] گرچه در اینجا سخن از گرسنگی عمدی و اختیاری نیست بلكه حالت انفعالی محرومیت از غذا مورد نظر است، اما در روایتی آمده است كه حضرت عیسی علیهالسلام فرمود: گرسنگی نانخورش من است[۱۰] و این سخن به معنای مورد نظر صوفیان از جوع نزدیك است. (رجوع کنید به ادامه مقاله)
امام علی علیهالسلام نیز در خطبه یكصد و شصتم نهجالبلاغه، هنگامی كه از زهد انبیا سخن میگوید، به حضرت موسی و حضرت داوود و حضرت عیسی و پیامبر اكرم علیهم السلام و گرسنگی ایشان اشاره میكند. سخن امام در این خطبه به گونهای است كه متضمن هر دو معنای اختیاری و غیراختیاری از گرسنگی است.
واژه جوع به تدریج در میان صوفیان متقدم و متون اولیه تصوف به معنای گرسنگی اختیاری بكار رفت و اهمیت سلوكی یافت. در همین زمینه در كتب عرفانی احادیث بسیاری نقل شده كه در آنها جوع معنای مثبتی دارد و به جای این توصیه كه از جوع به خداوند پناه ببرید، سفارش شده است كه برای رسیدن به خدا به جوع پناه ببرید، چنانكه از پیامبر اسلام نقل كردهاند كه پیوسته با گرسنگی درِ بهشت را بكوبید.[۱۱]
به نظر میرسد كه صوفیه جوع را به معنای صوم (روزه) نزدیك دانسته یا آن را ذیل صوم آورده[۱۲] و بر همین اساس، گرسنگی را سیره انبیا دانستهاند كه از نظر شرع و عقل نیكو و در همه ملل (ادیان) ستوده است.[۱۳] به این معنا احادیثی كه عرفا از پیامبر در توصیه به جوع، نقل كردهاند[۱۴] با دیگر احادیث آن حضرت در اجتناب از جوع سازگار است.
صوفیان جوع را جزو آداب[۱۵] یا اركان مجاهدت[۱۶] دانستهاند. شقیق بلخی (متوفی 194) در رساله آدابالعبادات[۱۷] زهد را كه اولین منزل از منازل چهارگانه اهل صدق است، جوع معنا كرده و شیوه خوردن طعامِ متناسب با جوع را توضیح داده است.
به اعتقاد وی گرسنگی مدخل زهد و شیوه عملی جای گرفتن معنویت زهد در دل سالك است. سُلَمی[۱۸] نیز شُكر بر جوع را از آداب صوفیه دانسته است. غزالی[۱۹]به موضوع جوع در برابر سیری و پرخوری (شِبَع) پرداخته و از سهل تستری نقل كرده است كه اَبدال با چهار چیز ابدال میشوند: دوری از خلق (خلوت یا عزلت)، خاموشی (صَمْت)، گرسنگی (جوع) و شبزندهداری (سَهَر).
ابن عربی نیز همین چهار ركن را تحت عنوان اعمال ظاهری آورده است (اعمال باطنی از نظر او عبارتاند از: صدق، توكل، صبر، عزیمت و یقین) كه از این میان جوع و عزلت، فعلیاند و سهر و صمت، انفعالی[۲۰]. وی توضیح داده همانگونه كه خلوت متضمن خاموشی است، گرسنگی متضمن و مستعد بیداری و شبزندهداری است. نسفی[۲۱] این چهار ركن را در كنار دو شرط دیگر (تَرك و صلح)، شرایط ششگانه سلوك دانسته است.
در نوشتههای صوفیانه سخنان بسیاری در اهمیت و فضیلت جوع آمده است. گفته شده است كه جوع سرّی از اسرار الهی است. خداوند جهل و معصیت را در سیری، و علم و حكمت را در گرسنگی قرار داد. همچنین گفتهاند: جوع نور است و سیری نار، كلید دنیا سیری و كلید آخرت گرسنگی است و عزت در گرسنگی و ذلت در سیری است.[۲۲]
حد جوع و شرایط آن به بیان های گوناگون آمده است. برخی حد اولیه جوع را از نظر زمانی، یك شبانهروز و حداكثر آن را سه شبانهروز دانستهاند. برخی نیز حد جوع را بر حسب كیفیت گرسنگی تعیین كرده و گفتهاند حد جوع آن است كه نفس انسان در كنار نان، خورشطلب نكند یا میان نان و خوراكی دیگر (لذیذتر از نان) تمیز و تفاوت قائل نشود و اگر چنین نباشد، شخص واقعاً گرسنه (جایع) نیست.[۲۳]
از جهتی دیگر، حد جوع تا جایی است كه حیات و عقل شخص زایل نشود و قوت او به حدی باشد كه بتواند فرائض و عبادات خویش را بهجا آورد ولو نماز را نشسته بخواند.[۲۴]
به این ترتیب، حد جوع با توجه به اختلاف احوال انسانها، متفاوت است. غزالی[۲۵]شیوه كاستن تدریجی از طعام و احكام و شرایط آن را به تفصیل شرح داده است. به گفته وی مرید در خوردن چهار وظیفه دارد كه اولین وظیفه این است كه جز حلال نخورد و سه وظیفه دیگر به مقدار خوردن، فواصل و اوقات خوردن و در نهایت به نوع خوردنی ها مربوط میشود.
وی در آداب خوردن به فضیلت میانهروی اشاره كرده است. میانهروی برای طبعی است كه به اعتدال درآمده باشد، حال آن كه سالكِ مبتدی كه طبعش به افراط و سركشی و آرزوها و امیال متمایل است، باید جوع پیشه كند تا طبعش معتدل شود.[۲۶]
به اعتقاد غزالی[۲۷]، شیوه منتهیان در خوردن، میانهروی است و خود ایشان تشخیص میدهند كه میانهرویشان در چیست، به همین سبب خوردن نزد ایشان، همچون انبیا و اولیا نه حد معینی دارد نه وقت معینی؛ جوع تابع وقت و حال ایشان است و نشانهای میان ایشان و خدا سختگیری یا آسانگیری را در این خصوص تعیین میكند. به گفته نسفی[۲۸]، كمخوردن هر كسی به حسب خود اوست و حد جوع را شیخ برای سالك تعیین میكند.
در كنار این موارد، روایت های سختگیرانهتری درباره جوع از برخی صوفیان نقل شده است.[۲۹]سهل تستری، گاه تا بیست روز چیزی نمیخورده و در ماه رمضان تنها با آب افطار میكرده است.[۳۰] هجویری نیز[۳۱] گفته است برخی محققان برآناند كه جوعِ راستین، هر چهل روز یك بار خوردن است. ابونصر سرّاج[۳۲] به برخی بدفهمی های سالكان مبتدی از چنین سخنانی اشاره كرده است. (رجوع کنید به ادامه مقاله) از نظر ابنعربی[۳۳]، جوع «حلیه اهلاللّه» و یكی از مرگهای چهارگانه یعنی مرگ سفید (موت ابیض) است و حد آن به اندازه روزه یك روز یا حداكثر تا هنگام سحرِ روز بعد است.
این جوع، مشروع و اختیاری است[۳۴] و به اعتقاد او، بیرون از این حد مشروع نیست. اگر خدا حد جوع را اینگونه مشخص كرده، نهایت بیادبی است كه انسان گمان كند به فواید و مصالح آن از خدا داناتر است و بیرون از حد به دنبال جوع باشد، اما اگر حال و واردی قلبی به نحوی مانع طعام خوردن انسان شود و نتیجه نیكویی در پی داشته باشد، چنین جوعی مطلوب است وگرنه نوعی بیماری است كه باید درمان شود.[۳۵]
از نظر صوفیان، فواید و آثار جوع بیشتر متوجه كاستن از شهوات و فزونخواهی و امیال نفسانی است. چنانكه گفته شده، زمینه طاعت در گرسنگی است و زمینه معصیت در سیری. اگر سیرخوردن به منزله آبادكردن بطن (شكم) است، گرسنگی عبارت است از آباد كردن باطن.
جوع، نفس را خاضع و قلب را خاشع میكند و یكی از ثمرههای گرسنگی، مشاهدت است.[۳۶] غزالی ده وجه برای حكمت جوع میآورد كه عبارتاند از: بصیرت فكر؛ رقت قلب كه بر اثر آن سالك لذت مناجات را دریابد و از ذكر اثر پذیرد؛ شكستگی و خواری نفس و زایل شدن سركشی و سرمستی كه موجب غفلت و طغیان نفس است؛ فراموش نكردن اهل بلا و عذاب و بلای خدا، زیرا انسانِ سیر گرسنگی و گرسنگان را فراموش میكند؛ تضعیف شهوت و قوت كه سرمنشأ همه معصیت هاست؛ دفع خواب و دوام بیداری تا سالك از تهجد و عبادت باز نماند؛ آسانتر شدن مداومت و مراقبت بر عبادت زیرا رفع گرسنگی مستلزم صرف وقت و عمر است، حال آن كه وقت و عمر سرمایهای است كه سالك با آن تجارت معنوی میكند و در نتیجه، اوقاتی را كه باید صرف خریدن و شستن و پختن كند صرف عبادت میكند؛ سلامتی جسم و دوری از بیماری ها؛ كمهزینه شدن (خفّه المؤونه) زیرا كسی كه كمتر میخورد نیاز كمتری به مال و مالاندوزی دارد و حرص او به دنیا كمتر میشود؛ و توانایی ایثار و صدقه دادن از آنچه افزون بر نیازِ اندك است.[۳۷]
از نظر ابن عربی نیز حكمت جوع در كاستن از فزونخواهی طبع و سبك كردن نیازها و در مراحل عالی، طلبِ صفتِ بینیازی حق است.[۳۸] وی برای جوع احوال و مقاماتی قائل است: احوالِ جوعِ سالكان، خشوع و فروتنی و بیچارگی و خواری و درویشی و سكون جوارح و احوال جوع محققان رقت و صفا و مؤانست و نیستی و پاك شدن از اوصاف بشری است، اما مقام جوع، مقام صمدانی (بینیازی از خلق) است كه اسرار و تجلیات بسیاری در آن مندرج است.[۳۹]
حكمت جوع نزد صوفیه تبیینی روانشناختی و جسمانی متناسب با طب قدیم دارد. نزد شقیق، محروم ماندن شخص از برآوردن نیازهای ضروری مانند خوردن، سبب میشود كه روح او فراغت لازم را برای پرداختن به شهوات غیرضروری یا آرزوهای بیهوده نیابد. سهل تستری نیز معتقد است كه اگر نفس را به تحمل گرسنگی وادارند، خون كاهش مییابد و اندیشه بد از دل بیرون میرود.[۴۰]
غزالی نیز در تبیینی كاملاً جسمانی همین نكته را بسط داده و گفته است كه گرسنگی، خونِ دل را كم و نورانی و چربی قلب را آب میكند و به این نحو قلب رقیق میگردد و این رقت، كلید مكاشفه است. از سوی دیگر اگر خونِ قلب كم شود راه دشمن تنگ میشود زیرا مجاری قلب (رگها) انباشته از شهوات است. وی همچنین جوع را مایه حدّت ذهن میداند زیرا معتقد است سیری مانند مستی، بخار بسیار به دِماغ میرساند.[۴۱]
تأكید بر فواید و كاركردهای طریقتی جوع به منزله راهی برای وصول به احوال عرفانی یا تهذیب و تزكیه نفس، آفاتی در میان پیروان ناآزموده صوفیان پدید آورد و انتقاد برخی صوفیان را از این شیوه برانگیخت. ابونصر سرّاج فصلی از اللّمع را به ذكر خطاها و بدفهمی های سالكان مبتدی اختصاص داده است.[۴۲] حارث محاسبی در انتقاد از جوعِ طریقتی، جوعی را كه شخص بر خود تحمیل میكند (جوعالتكلّف) از جوعی كه خدا برای انسان پیش میآورد (جوعالمنع)، تفكیك كرده و نوع اول را مذموم دانسته است.
وی با انتقاد از كسانی كه جوع را روش یا وسیلهای برای نیل به زهد یا احوال میدانند، گفته است خشوعِ حاصل از چنین جوعی، تصنعی است و با رفع این جوع، آن خشوع هم زایل میگردد و این امر نشانه اصالت نداشتن آن است. وی در برابر پرهیز دادن از جوع خود خواسته، جوعالمنع را توصیه كرده كه همان صبر بر جوعِ خدا خواسته است زیرا بنا بر حدیثی، كسی كه با شكر غذا میخورد برابر است با كسی كه با صبر جوع را تحمل میكند.[۴۳]
این تلقی، كاملاً مخالف با تلقی هجویری است. او جوع اضطراری یا جوعالمنع را جوع ندانسته زیرا در این حالت شخص طالب طعام است در حالی كه صاحب درجه جوع، تارك طعام است.[۴۴]از نظر ابن عربیجوع بر دو نوع است: جوع سالكان و جوع محققان (اكابر).[۴۵]
جوع سالكان، جوع اختیاری است كه حد آن روزه شرعی است، اما جوع محققان و اكابر جوع اضطراری است. مراد ابنعربی از جوع اضطراری مقامی است كه محققان بدان میرسند و آن ملكهای نفسانی است كه چه در سیری و چه در گرسنگی از ایشان زایل نمیشود. محققان هیچگاه به تكلف به گرسنگی روی نمیآورند، اگر در مقام انس باشند غذایشان اندك است و اگر در مقام هیبت باشند، خوراكشان بسیار است.
ابنعربی، پس از فصل شناخت جوعِ مطلوب، بابی را به ترك جوع اختصاص داده است.[۴۶] مقصود از ترك جوع نیز سیرخوردن نیست بلكه بهجای آوردن حق نفس از غذایی است كه خدا صلاح مزاج و قوام بنیه انسان را در آن دانسته، كما این كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز از جوع به خدا پناه برده است. به این معنا، تركِ جوع، عبادت و راهی به سوی خداست.
پانویس
- ↑ بیهقی، تاج المصادر، ج1، ص82؛ نفیسی، فرهنگ نفیسی؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ذیل واژه
- ↑ جوهری، الصحاح؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژه
- ↑ برای اطلاع از این مراتب رجوع کنید به بكائی، ثعالبی، ص 166
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مكّی، قوت القلوب،ج2، ص320؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 223؛ ابنعربی، الفتوحات المكیه، سفر4، ص 259؛ نسفی، الانسان الكامل، ص104
- ↑ طبرسی، ج1، ص435
- ↑ محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ج1، ص 22
- ↑ زمخشری، ج1، ص 207؛ فخررازی، التفسیر الكبیر، ج4، ص170، به نقل از شافعی
- ↑ رجوع کنید به علی بن ابیطلحه، صحیفه، ص90
- ↑ ابنماجه، سنن ابنماجه، ج2، ص 1111؛ حسن بن فضل طبرسی، مكارم الاخلاق، ص149
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مكارم الاخلاق، ص448
- ↑ ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص 332؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 215؛ عینالقضاه، نامههای عینالقضات همدانی، ج2، ص 107
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص 332؛ هجویری، كشفالمحجوب، ص414؛ سهروردی، عوارف المعارف، ص327ـ329
- ↑ رجوع کنید به هجویری، كشفالمحجوب، ص414؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص214
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص 325ـ327؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص213ـ 218؛ سهروردی، عوارف المعارف، ص327ـ329
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص202
- ↑ قشیری، الرساله القشیریه، ص141
- ↑ بلخی، آداب العبادات، ص108ـ110
- ↑ سلمی، مجموعه آثار، ج1، ص 368
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 171، 205، 212
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمكیه، سفر 4، ص 253ـ 254؛ ابنعربی، ده رساله، ص 15ـ17
- ↑ نسفی، الانسان الكامل، ص95
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص202؛ قشیری، الرساله القشیریه، ص 141ـ143؛ ابوطالب مكی، قوت القلوب، ج2، ص 332؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص213ـ216
- ↑ ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص320
- ↑ ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص320؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص223؛ ابنعربی، ده رساله، ص16
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 223ـ231
- ↑ رجوع کنید به غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص231ـ234
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3،ص234
- ↑ نسفی، الانسان الكامل، ص104
- ↑ رجوع کنید به ابوطالب مكّی، قوت القلوب، ج2، ص323؛ قشیری، الرساله القشیریه، ص141ـ142؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص216
- ↑ قشیری، الرساله القشیریه، ص141؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص216
- ↑ هجویری، كشفالمحجوب، ص421
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص417ـ 418
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمكیه، سفر13، ص637
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمكیه، سفر 13، ص640ـ641
- ↑ ابنعربی، الفتوحاتالمكیه، سفر 13، ص 637ـ639
- ↑ هجویری، كشفالمحجوب، ص419ـ421
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص217ـ222
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المكیه، سفر 13، ص 638
- ↑ ابنعربی، ده رساله، ص16
- ↑ رجوع کنید به نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص185،187
- ↑ غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 205، 217
- ↑ ابونصر سرّاج، اللمع فی التصوف، ص417ـ 418
- ↑ رجوع کنید به نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی،ص188
- ↑ هجویری، كشفالمحجوب، ص420
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المكیه، سفر13، ص638ـ639؛ ابنعربی، ده رساله، ص15
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المكیه، سفر13، ص638ـ639؛ ابنعربی، ده رساله، ص15؛ابنعربی، الفتوحات المكیه، سفر13، ص638ـ639؛ ابنعربی، ده رساله، ص15؛ ابن عربی، الفتوحات المكیه، سفر 13، ص 643ـ644
منابع
- علاوه بر قرآن؛
- ابنعربی، ده رساله مترجَم، چاپ نجیب مایل هروی، رساله 1: حلیه الابدال، ترجمان ناشناس، تهران 1367 ش؛
- همو، الفتوحات المكیه، چاپ عثمان یحیی، قاهره، سفر 4، 1412/1992، سفر 13،1410/1990؛
- ابنماجه، سنن ابنماجه، استانبول 1401/ 1981؛
- ابوطالب مكّی، قوت القلوب، چاپ سعید نسیب مكارم، بیروت 1995؛
- ابونصر سرّاج، كتاب اللمع فی التصوف، چاپ رینولد آلن نیكلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران [بیتا.(؛
- محمدحسن بكائی، الدلیل الی فقه اللغه و سرالعربیه للثعالبی، مشهد 1407؛
- احمدبن علی بیهقی، تاج المصادر، چاپ هادی عالمزاده، تهران 1366ـ1375 ش؛
- اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بیتا.)، چاپ افست تهران 1368 ش؛
- زمخشری؛
- محمدبن حسین سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائقالتفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادی، 3 : كتاب جوامع آداب الصوفیه، چاپ اتان كولبرگ، تهران 1369ـ 1372 ش؛
- عمربن محمد سهروردی، كتابعوارف المعارف، بیروت 1403/1983؛
- شقیقبن ابراهیم شقیق بلخی، «رساله آداب العبادات شقیق بلخی»، چاپ پل نویا، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در معارف ، دوره 4، ش 1 (فروردین ـ تیر 1366)؛
- حسنبن فضل طبرسی، مكارم الاخلاق ، قم 1392/1972؛
- فضلبن حسن طبرسی؛
- علی بن ابیطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران 1370 ش؛
- علیبن ابیطلحه، صحیفه علیبن ابیطلحه عن ابنعباس فی تفسیر القرآن الكریم، چاپ راشد عبدالمنعم رجال، قاهره 1411/1991؛
- عبداللّهبن محمد عینالقضاه، نامههای عینالقضات همدانی، ج 2، چاپ علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران 1350 ش؛
- محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت 1412/1992؛
- محمدبنعمر فخررازی، التفسیر الكبیر، قاهره (بیتا.(،چاپ افست تهران )بیتا.)؛
- فرهنگ بزرگ سخن ، به سرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، 1381 ش؛
- محمدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت 1412/1991؛
- عبدالكریمبن هوازن قشیری، الرساله القشیریه، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت 1408/ 1988؛
- محمدبن احمد محلّی و عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطی، تفسیر القرآن العظیم )معروف به تفسیر الجلالین(، استانبول:دارالدعوه، )بیتا.]؛
- عزیزالدینبن محمد نسفی، مجموعه رسائل مشهور به كتاب الانسان الكامل، چاپ ماریژان موله، تهران 1341 ش؛
- علیاكبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران 1355 ش؛
- پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران 1373ش؛
- علیبن عثمان هجویری، كشفالمحجوب، چاپ و.ژوكوفسكی، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358 ش.
منبع مقاله
حسن سید عرب، مدخل«جوع» در دانشنامه جهان اسلام، ج11.