دعای ششم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۶ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ششم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

منافع شب و روز؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیزَ بَینَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً، یولِجُ کلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ، وَ یولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ؛

فَخَلَقَ لَهُمُ‏ اللَّیلَ لِیسْکنُوا فِیهِ‏ مِنْ حَرَکاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَیکونَ ذَلِک لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِینَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً، وَ خَلَقَ لَهُمُ‏ النَّهارَ مُبْصِراً لِیبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِیتَسَبَّبُوا إِلَی رِزْقِهِ، وَ یسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیاهُمْ، وَ دَرَک الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ؛

بِکلِّ ذَلِک یصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ یبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ ینْظُرُ کیفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْکامِهِ، لِیجْزِی الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، وَ یجْزِی الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی‏.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعا به وقت صبح و شام

سپاس خدای را که به نیروی خود شب و روز را آفرید، و به قدرتش میان آن دو تفاوت قرار داد، و برای هر یک حدّی محدود و زمانی مشخص نهاد، هر یک را درون دیگری فرو بَرَد و برون آرد (از یکی بکاهد و به دیگری بیفزاید)، و با این نظمِ دقیق روزی بندگان و نشو و نمای آنان را تأمین فرماید.

پس شب را برای بندگان آفرید تا در آن از حرکات رنج‌آور و فعالیت‌های آزاردهنده بیاسایند، و آن را پوششی قرار داد تا مردم در آن به آسایش دست یابند و خواب راحت کنند و این همه سبب تجدید نشاط و نیروی ایشان گردد و به لذت و کام دل رسند و روز را بینایی‌بخش قرار داد تا در آن به جستجوی فضل حق خیزند، و به رزق و روزی او دست یابند و در زمین او در پی سود گذرای دنیا و ادراک نفع دائمی آن جهان به راه افتند.

به تمام این امور کار ایشان را به سامان می‌آورد و اعمالشان را می‌آزماید و می‌نگرد که به هنگام طاعت و اوقات به‌جاآوردن واجبات و موارد احکام او چگونه‌اند؟ تا بدکاران را به جزای عملشان و نیکوکاران را به مزد کردار نیکشان برساند.

ترجمه آیتی

دعای ‌آن حضرت است به‌ هنگام پگاه ‌و‌ شامگاه.

حمد ‌و‌ سپاس خداوندى را‌ که‌ به‌ قوت خود شب ‌و‌ روز را‌ بیافرید و به‌ قدرت خویش ‌آن دو‌ را‌ از‌ یکدیگر فرق نهاد و هر‌ یک را‌ حدى محدود ‌و‌ زمانى معین قرار داد.

به تقدیر خویش از‌ یکى مى کاهد ‌و‌ بر‌ دیگرى مى افزاید ‌و‌ بر‌ یکى مى افزاید ‌و‌ از‌ دیگرى مى کاهد تا‌ بندگانش را‌ توان به‌ دست آوردن قوت باشد ‌و‌ امکان پرورش.

شب را‌ بیافرید تا‌ بندگانش در‌ ‌آن از‌ رنج ‌و‌ تلاش بیاسایند ‌و‌ ‌آن را‌ به‌ مثابه پوششى گردانید تا‌ در‌ ‌آن به‌ خواب راحت روند: تنشان بدان آسوده شود ‌و‌ نیرو گیرد ‌و‌ خود به‌ لذت ‌و‌ کامیابى رسند.

روز را‌ بیافرید تا‌ در‌ روشنایى ‌آن به‌ طلب فضل ‌و‌ نعمت. خداوندى پردازند ‌و‌ رزق او‌ را‌ فراچنگ آرند ‌و‌ در‌ زمین خدا به‌ سیر ‌و‌ سفر روند تا‌ هم از‌ نعم این جهان عاجل برخوردار شوند ‌و‌ هم در‌ ‌آن جهان به‌ سعادت آجل رسند.

به همه اینها کارشان به‌ صلاح مى آورد ‌و‌ از‌ کردارهایشان آگاه مى شود ‌و‌ مى نگرد که‌ در‌ اوقات فرمانبردارى اش چگونه اند ‌و‌ اعمال واجب چسان به‌ جاى مى آورند ‌و‌ احکام او‌ چسان مجرى مى دارند تا‌ بدکاران را‌ به‌ کیفر بد رساند ‌و‌ نیکوکاران را‌ پاداش نیک دهد.

ترجمه ارفع

دعاى امام علیه السلام در‌ صبح و‌ شام

حمد خدایى را‌ که‌ به‌ قدرتش شب و‌ روز را‌ خلق فرمود و آنها را‌ از‌ هم متمایز کرد و بر‌ هر‌ کدام از‌ آنها زمان و‌ مدت مشخصى را‌ تعیین نمود.

خدایى که‌ هر‌ یک از‌ شب و‌ روز را‌ در‌ حد معینى براى بندگان قرار داد تا‌ هم به‌ روزى و‌ تغذیه خود برسند و‌ هم باعث پرورش آنها گردد.

بنابراین شب را‌ براى ایشان خلق کرد تا‌ از‌ حرکتهاى خستگى آور و‌ دشواریهاى روز به‌ استراحت و‌ آرامش بپردازند و‌ شب را‌ در‌ واقع لباس و‌ پوششى قرار داد تا‌ مردم به‌ راحتى در‌ آن بیارامند که‌ حقا شب براى بشر وقت آسایش و‌ گرفتن نیرو است و‌ وسیله ای‌ براى لذت بردن و‌ دفع شهوت مى باشد.

و روز را‌ براى ایشان خلق کرد تا‌ با‌ چشمى بینا در‌ طلب روزى و‌ فضل پروردگار همت کنند و‌ با‌ گردش در‌ زمین هم وسایل سودمند دنیاشان را‌ به‌ دست آورند و‌ هم قدمى براى جهان آخرت بردارند.

خداوند تبارک و‌ تعالى به‌ توسط این وسایل است که‌ کارشان را‌ اصلاح مى کند و‌ رفتارشان را‌ آزمایش مى نماید و‌ مى نگرد که‌ چگونه اوقات طاعت و‌ بندگى را‌ صرف مى کنند و‌ چگونه واجبات و‌ احکامش را‌ انجام مى دهند تا‌ در‌ نتیجه آنهایى را‌ که‌ کارهاى زشت و‌ ناپسند بجا مى آورده اند و‌ آنان که‌ با‌ رفتار شایسته نیکویى کرده اند پاداش دهد.

ترجمه استادولی

از دعاهاى ‌آن حضرت است به‌ هنگام صبح ‌و‌ شام

ستایش خدایى را‌ که‌ به‌ نیروى خود شب ‌و‌ روز را‌ آفرید. و به‌ قدرت خویش میان آنها فرق نهاد. و هر‌ یک را‌ اندازه اى مشخص ‌و‌ زمانى معین قرار داد.

یکى را‌ در‌ دیگرى فرومى برد ‌و‌ دیگرى را‌ در‌ ‌آن یک فرومى برد (از یکى مى کاهد ‌و‌ بر‌ دیگرى مى افزاید، یا‌ هر‌ یک را‌ با‌ آمدن دیگرى محو مى سازد) با‌ اندازه گیریى که‌ خود براى بندگان کرده است در‌ آنچه بدان وسیله روزى شان مى رساند ‌و‌ بر‌ اساس ‌آن رشد ‌و‌ پرورششان مى دهد (زیرا پیدایش شب ‌و‌ روز ‌و‌ تغییر فصول در‌ تهیه غذا ‌و‌ رشد آفریدگان مؤثر است).

پس شب را‌ براى آنان آفرید تا‌ در‌ ‌آن از‌ تکاپوهاى خسته کننده ‌و‌ تلاش هاى جانکاه روزانه بیارامند، ‌و‌ ‌آن را‌ پوششى ساخت تا‌ از‌ جامه آسایش ‌و‌ خواب ‌آن بر‌ تن بپوشند، ‌و‌ برایشان مایه راحتى ‌و‌ تجدید قوا گردد، ‌و‌ بدین وسیله به‌ لذت ‌و‌ خواسته هاى طبیعى رسند.

و روز را‌ برایشان روشن ساخت تا‌ در‌ ‌آن از‌ فضل ‌و‌ بخشش او‌ جویند ‌و‌ به‌ روزى او‌ دست یابند، ‌و‌ در‌ زمین او‌ بگردند تا‌ آنچه را‌ که‌ بهره کنونى دنیاشان، ‌و‌ سود آینده آخرتشان در‌ ‌آن است طلب کنند.

بدین اسباب است که‌ کار ‌و‌ بارشان را‌ سامان مى دهد، ‌و‌ خبرهاشان را‌ بررسى ‌و‌ پى گیرى مى کند، ‌و‌ مى نگرد که‌ آنان در‌ اوقات طاعتش ‌و‌ منازل واجباتش، ‌و‌ مواقع احکامش چگونه اند؛ تا‌ کسانى را‌ که‌ کار بد کرده اند به‌ کیفر اعمالشان برساند، ‌و‌ کسانى را‌ که‌ کار نیک کرده اند بهترین پاداش عطا کند.

ترجمه الهی قمشه‌ای

امام سجاد (ع) در‌ اول صبح و‌ شام بدرگاه خدا مى خواند

ستایش مخصوص خدائى است که‌ به‌ قدرت کامله ى‌ خود شب و‌ روز را‌ خلق فرمود و از‌ یکدیگر ممتاز کرد و براى هر‌ یک حد محدودى و‌ اندازه ى‌ معینى قرار داد (یعنى مقدر ازلى) به‌ تقدیر (و حکمت بالغه ى‌ خود) هر‌ یک از‌ شب و‌ روز را‌ در‌ یک دیگر داخل (و از‌ یکدیگر خارج) گردانید و‌ این تقدیر و‌ نظم خاص را‌ براى نشو و‌ نماى خلق و‌ انتفاع بندگان خود در‌ تغذیه و‌ تهیه قوت و‌ غذاى آنها مقدر فرمود (یعنى شب را‌ تدریجا از‌ کوتاهى بلند کرد تا‌ از‌ روز بکاهد و‌ روز را‌ هم به‌ تدریج بلند کرد تا‌ از‌ شب بکاست و‌ این افزایش و‌ نقصان روز و‌ شب را‌ که‌ از‌ نظم خاص حرکت زمین و‌ بر‌ حسب ظاهر گردش خورشید مقرر داشت براى پیدایش فصول مختلف و‌ اختلاف فصول را‌ وسیله نشو و‌ نماى معدن و‌ نبات و‌ حیوان گردانید و‌ براى طعام و‌ شراب و‌ نشو و‌ نماى انسان مقدر فرمود پس‌ مردم باید پیوسته در‌ این حکمت بزرگ و‌ تقدیر خاص شب و‌ روز فکر و‌ نظر کنند تا‌ معرفت به‌ خدا و‌ حسن تقدیر حق پیدا کنند و‌ شب و‌ روز به‌ طاعت و‌ شکر نعمت خدا پردازند)

پس تقدیر ازلى حق شب را‌ براى سکونت و‌ آرامش از‌ رنج کار و‌ تعب و‌ زحمت حرکات روز تقدیر فرمود و‌ تاریکى شب را‌ لباس و‌ پوشش خلق (و پرده استتار عالم) قرار داد تا‌ بندگان در‌ لباس شب رفته و‌ آسایش و‌ خواب راحت کنند (و هر‌ کس با‌ هم جفت خود) به‌ لذت و‌ شهوت حلال نائل شود (یعنى خداى متعال شب را‌ براى آسایش و‌ خواب و‌ آرامش از‌ حرکات روز و‌ رنج و‌ زحمت کسب و‌ کار قرار داد و‌ یکى براى لذت و‌ شهوت مباح که‌ التذاذ جسمانى است و‌ حظ دنیا و‌ بهرمندى از‌ عالم طبیعت است براى خلق مقدر فرموده است تا‌ هر‌ جاندارى به‌ واسطه ظلمت در‌ شب از‌ حرکات روز برکنار شوند و‌ به‌ راحت و‌ لذت برخوردار گردند و‌ اهل طاعت هم مشتاقانه به‌ قوت روح و‌ لذت راز و‌ نیاز و‌ مناجات با‌ دوست پردازند و‌ به‌ خلوتگاه معشوق عالم در‌ شب تار از‌ نظر بر‌ آسمان و‌ کرات بى نهایت شگفت انگیز نور که‌ عوالم بى حد و‌ شمار سلطان عالم است راه یابند)

و روز را‌ تقدیر ازلى الهى (به چراغ خورشید تابان) روشن گردانید تا‌ در‌ طلب روزى و‌ تحصیل معاش خلق به‌ فضل و‌ کرم خدا بکوشند و‌ بدین سبب روزى از‌ خدا طلبند و‌ در‌ روى زمین او‌ سیر کنند (و آثار قدرت حق را‌ در‌ دریا و‌ کوه و‌ صحرا و‌ اشجار و‌ انهار و‌ باغ و‌ گلزار ببینند و‌ انواع بى حد و‌ شمار صنع خداى متعال را‌ در‌ عالم خاک بدان حسن و‌ زیب و‌ زیور و‌ نقش و‌ نگار حیرت افزا تماشا کنند و‌ از‌ هر‌ نقش به‌ نقاش قدرت ازلى راه معرفت پویند) و‌ لذات عاجل موقت دنیا را‌ طلب کنند (زیرا لذات دنیوى عاجل حلال هم بر‌ حیواه مردم و‌ قوت جسم و‌ قواى بدنى لازم است) و‌ به‌ کار ادراک لذات آخرت (که مقصد اصلى و‌ منزل ابدى است نیز) بپردازند که خدا اصلاح حال مردم را‌ به‌ هر‌ یک از‌ این کار دنیا و‌ آخرت کاملا مربوط ساخته (و از‌ بندگان کار دنیا و‌ آخرت هر‌ دو‌ را‌ خواسته است)

و بندگان را‌ در‌ این اعمال شب و‌ روز امتحان مى کند تا‌ نظر کند (یعنى تا‌ پاداش اعمالشان را‌ به‌ نظر خود آنها آشکار کند) که‌ آنان در‌ اوقات طاعت و‌ عبادت و‌ مقامات فرض و‌ واجب تکالیف الهى چگونه فرمان بردارى مى کنند؟ و‌ در‌ مواقع و‌ مراتب احکام خدا چه طریق از‌ راه اطاعت و‌ عصیان را‌ خواهند رفت؟ (تا دریابند و‌ معلومشان گردد در‌ روز تبلى السرائر قیامت به‌ اعمالشان از‌ خدا چه کیفر و‌ پاداش خواهند یافت) که‌ در‌ روز جزا آنانکه بدکار و‌ زشت کردار بودند به‌ کیفر بد (و عذاب قهر) مجازات شوند و‌ آنان که‌ نیکوکار و‌ فرمانبردار بودند به‌ پاداش نیکو (در بهشت ابد) نائل گردند.

ترجمه سجادی

از دعاهاى امام علیه السلام است هنگام بامداد ‌و‌ شامگاه:

سپاس خداى را‌ که‌ شب ‌و‌ روز را‌ به‌ توانایى خود آفرید. و به‌ قدرت خویش بین ‌آن دو‌ فرق گذاشت. و براى هر‌ یک پایانى معین ‌و‌ زمانى معلوم مقرر فرمود.

بنا به‌ تقدیرش هر‌ یک از‌ شب ‌و‌ روز را‌ جاى یکدیگر قرار مى دهد تا‌ براى بندگان روزى داده، آنها را‌ پرورش دهد.

و شب را‌ براى آنان آفرید تا‌ از‌ حرکت هاى خسته کننده ‌و‌ جنبش هاى سخت بیاسایند ‌و‌ ‌آن را‌ پوشش ساخت تا‌ جامه راحتى ‌و‌ خواب را‌ دربر کنند، که‌ خواب براى آنان نشاط ‌و‌ نیروآور است، تا‌ به‌ سبب ‌آن خوشى ‌و‌ کام دل یابند.

و روز را‌ براى ایشان روشن گر آفرید تا‌ در‌ ‌آن فضل او‌ را‌ طلب کنند ‌و‌ جهت دست یابى به‌ روزى، وسیله جویى کنند ‌و‌ در‌ زمین به‌ تکاپو افتند، براى رسیدن به‌ سود کنونى از‌ دنیا ‌و‌ یافتن سود آینده در‌ آخرت.

بدین گونه حالِ ایشان را‌ اصلاح مى نماید، ‌و‌ اخبار آنها را‌ مى آزماید، ‌و‌ مى نگرد آنها در‌ اوقات طاعت ‌و‌ جاهاى واجبات ‌و‌ موارد احکامش چگونه اند. تا‌ بدکاران را‌ بر‌ وفق کار ‌و‌ کردارشان جزا دهد ‌و‌ نیکوکاران را‌ پاداش نیکو عنایت کند.

ترجمه شعرانی

از دعاهاى‌آن‌ حضرت است هنگام صبح ‌و‌ شام:

سپاس خداوند ‌را‌ ‌که‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ ‌به‌ توانائى خود آفرید و ‌به‌ قدرت خود ‌از‌ ‌هم‌ جدا ساخت و ‌هر‌ کدام ‌را‌ حدى محدود ‌و‌ مدتى معین قرار داد.

از ‌هر‌ ‌یک‌ کاسته ‌بر‌ دیگرى میفزاید ‌و‌ باز ‌از‌ دیگرى گرفته ‌به‌ اول باز ‌مى‌ گرداند ‌که‌ بندگان ‌را‌ مایه خورش ‌و‌ پرورش ‌به‌ اندازه ‌اى‌ ‌که‌ مقرر فرموده است فراهم آید

پس ‌شب‌ ‌را‌ آفرید ‌تا‌ ‌از‌ رنج ‌و‌ حرکت ‌و‌ کوشش ‌و‌ ماندگى بیاسایند ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ پوشش ساخت ‌تا‌ ‌از‌ آرامش ‌و‌ خواب بهره برند ‌و‌ ایشان ‌را‌ آسایش ‌و‌ نیروى تازه پدید آید ‌و‌ ‌از‌ لذت ‌و‌ کام ‌دل‌ برخوردار گردند

و روز ‌را‌ براى آنان روشن آفرید ‌تا‌ فضل ‌او‌ ‌را‌ طلب کنند ‌و‌ براى روزى وسیله جویند ‌و‌ ‌در‌ زمین ‌به‌ تکاپو افتند ‌و‌ نفع عاجل این جهان ‌و‌ سود آجل ‌آن‌ جهان ‌را‌ بدست آرند

بدینها کار آنها ‌به‌ سامان آرد ‌و‌ آنان ‌را‌ بیازماید ‌و‌ بنگرد ‌که‌ ‌در‌ اوقات طاعت ‌و‌ مواقع فرائض ‌و‌ احکام ‌او‌ چگونه اند ‌تا‌ بدکاران ‌را‌ مطابق کارشان کیفر دهد ‌و‌ نیکوکاران ‌را‌ ‌به‌ نیکى پاداش فرماید.

ترجمه فولادوند

نیایش هنگام بامداد ‌و‌ شامگاه:

سپاس خدایى را‌ که‌ شب ‌و‌ روز را‌ به‌ نیروى خویش پدید آورد و میان ‌آن دو، به‌ قدرت خویش، امتیاز گذاشت و براى هر‌ یک از‌ ‌آن دو‌ حدى محدود ‌و‌ زمانى حساب شده مقرر فرمود و هر‌ یکى از‌ ‌آن دو‌ را‌ در‌ ‌آن یکى اندر آورد ‌و‌ براى تامین روزى بندگان ‌و‌ نشو ‌و‌ نماى ایشان اندازه گیرى به‌ عمل آورد

به گونه اى که‌ شب را‌ براى آنها مقرر فرمود تا‌ از‌ گیر ‌و‌ دار خستگى ‌و‌ جنب ‌و‌ جوش درد سر‌ دهنده بیاسایند ‌و‌ ‌آن را‌ چون جامه اى قرار داد تا‌ آنکه هنگام غنودن ‌و‌ راحت در‌ پوشند تا‌ موجب رفع خستگى ‌و‌ تجدید قوا ‌و‌ وسیله ‌ى‌ بهره بردارى از‌ لذت ‌و‌ شهوت شبانگاهى باشد

و روز را‌ براى ایشان روشنى بخش آفرید تا‌ در‌ جستجوى فضل ‌و‌ نعمت الهى پردازند ‌و‌ روزى او‌ را‌ به‌ دست آرند ‌و‌ در‌ زمین خدا به‌ گشت ‌و‌ گذار پردازند تا‌ از‌ نعمت هاى این جهانى برخوردار گردند ‌و‌ هم به‌ تدارک زندگانى آینده پردازند

و بدینوسیله خداوند کار ایشان را‌ به‌ صلاح مى آورد ‌و‌ از‌ کردارهایشان آگاه مى گردد ‌و‌ مشاهده مى کند که‌ گاه طاعت ‌و‌ هنگام اداى واجبات به‌ چه نحو مبادرت مى ورزند تا‌ بدکاران را‌ به‌ کیفر بد رساند ‌و‌ نیکان را‌ پاداش خوش دهد.

ترجمه فیض الاسلام

از دعاهاى امام علیه السلام است ‌به‌ هنگام بامداد ‌و‌ شب:

سپاس خداى ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ قدرت خود ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ آفرید

و ‌به‌ توانائى خویش بینشان فرق گذاشت (هر ‌یک‌ ‌را‌ ‌از‌ دیگرى جدا ساخت، ‌شب‌ ‌را‌ تاریک ‌و‌ روز ‌را‌ روشن گردانید)

و براى ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌دو‌ (نسبت ‌به‌ اوقات ‌و‌ اماکن) پایان معین ‌و‌ مدت معلوم قرار داد

براى بندگان ‌در‌ آنچه ‌که‌ آنها ‌را‌ ‌به‌ سبب ‌آن‌ روزى ‌و‌ ‌با‌ ‌آن‌ پرورششان ‌مى‌ دهد ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ ‌به‌ همان اندازه (کوتاهى ‌و‌ بلندى) ‌که‌ ‌از‌ جانب ‌او‌ تعیین گردیده جاى یکدیگر ‌مى‌ گمارد

و ‌شب‌ ‌را‌ براى ایشان آفرید ‌تا‌ ‌از‌ جنبشهاى رنج آور ‌و‌ دشواریهاى خسته کننده ‌ى‌ (روز) بیارامند، ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ (براى بندگان چون) لباس ‌و‌ جامه گردانید ‌تا‌ ‌در‌ ‌آن‌ آرام گرفته بخوابند ‌که‌ ‌آن‌ برایشان آسایش ‌و‌ توانائى است، ‌و‌ ‌تا‌ ‌به‌ سبب ‌آن‌ خوشى ‌و‌ خوشگذرانى یابند (در قرآن کریم «س ۲۵ ‌ى‌ ۴۷» فرماید: ‌و‌ ‌هو‌ الذى جعل لکم اللیل لباسا یعنى ‌و‌ ‌او‌ است خدائى ‌که‌ ‌شب‌ ‌را‌ براى شما لباس گردانید)

و روز ‌را‌ براى ایشان بیناکننده (روشن) آفرید ‌تا‌ ‌در‌ ‌آن‌ فضل ‌و‌ احسان ‌او‌ ‌را‌ بطلبند، ‌و‌ وسیله ‌ى‌ روزیش ‌را‌ ‌به‌ دست آورند، ‌و‌ براى رسیدن ‌به‌ سود کنونى ‌از‌ دنیاشان ‌و‌ یافتن (وسائل) سود آینده (سعادت همیشگى) ‌در‌ آخرتشان ‌در‌ زمین ‌او‌ گردش نمایند

به همه ‌ى‌ اینها حال ایشان ‌را‌ اصلاح ‌و‌ سازگار ‌مى‌ نماید، ‌و‌ اخبار آنان (اعمال ‌و‌ کردارشان ‌که‌ ‌از‌ خوبى ‌و‌ بدى آنها خبر ‌مى‌ دهد) ‌را‌ ‌مى‌ آزماید، ‌و‌ ‌مى‌ نگرد ‌که‌ اینان ‌در‌ اوقات طاعت (واجب ‌یا‌ مستحب) ‌و‌ ‌در‌ جاهاى واجبات ‌و‌ موارد احکامش چگونه اند (با آنان مانند کسى ‌که‌ دیگرى ‌را‌ ‌مى‌ آزماید رفتار ‌مى‌ نماید لیجزى الذین اساوا بما عملوا ‌و‌ یجزى الذین احسنوا بالحسنى «س ۵۳ ‌ى‌ ۳۱» یعنى) ‌تا‌ کسانى ‌که‌ ‌با‌ کردارشان ‌بد‌ کرده ‌و‌ آنان ‌که‌ ‌با‌ رفتار شایسته نیکوئى نموده اند جزاء دهد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

به هنگام بامداد شب:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیزَ بَینَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکلِّ وَاحِد مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً وَ أَمَداً مَمْدُوداً یولِجُ کلَّ وَاحِد مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ وَ یولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیر مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیلَ لِیسْکنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ فَیکونَ ذَلِک لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً وَ لِینَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً»:

"حمد و سپاس وجود مقدّس حضرت الله، که شب و روز را به نیروى خود آفرید و به قدرت و توانائیش بین آن دو ایجاد فرق کرد. شب را تاریک و روز را روشن قرار داد و براى هر یک از آن دو نسبت به اماکن و اوقات پایان معین و مدّت معلوم قرار داد. براى بندگان در آنچه آنها را به واسطه آن رزق و روزى مى رساند و به آن پرورششان مى دهد، هر یک از شب روز را به همان اندازه کوتاهى و بلندى که از جانب حضرتش معین شده، جاى یکدیگر مى گمارد. پس شب را آفرید تا از حرکتهاى رنج آور و دشواریهاى خسته کننده روز بیارامند، و آن را براى انسانها لباس و جامه گرانید تا در آن آرام گرفته سر به بستر بگذارند، که برایشان آسایش و توانائى باشد و به سبب آن خوشى و خوشگذرانى یابند".

نکاتى که در این فرازهاى ملکوتى به آن اشاره شده عبارت است از:

۱ خلقت شب و روز و افتراق بین آنها به قوّت و قدرت حق.

۲ محدود و معین بودن اوقات شب و روز.

۳ غذاها و آنچه منشأ ادامه حیات و پرورش است.

۴ شب براى بسیارى از موجودات بخصوص انسا، لباس استراحت است.

خلقت شب و روز:

پدیده شب و روز منافعى که هر کدام براى حیات موجودات دارد، در حقیقت محصول و معلولى از وضع زمین و خورشید و رابطه میان آندو موجود کیهانى است.

در این قسمت لازم است به برخى از آیات قرآن مجید در رابطه با شب و روز و اینکه این دو پدیده از آیا حضرت حق است اشاره شود، سپس دورنمایى از وضع خورشید و زمین و اینکه حرکات این دو کره عجیب و غریب باعث به وجود آمدن روز و شب است به تحریر کشیده شود:

«إنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْک الَّتى تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النّاسَ وَ ما أنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَأحْیا بِهِ الأْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کلِّ دابَّة وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ لآَیات لِقَوْم یعْقِلُونَ»:

محقّقاً در آفرینش آسمان و زمین، رفت و آمد شب و روز، کشتى ها که به روى آب براى سود مردم در حرکت است، بارانى که خداوند از بالا فرستاد تا به آن آب، زمین را بعد از مردن زنده کرد و سبز و خرّم گردانید، در برانگیختن انواع حیوانات در آن، در وزیدن بادها به هر طرف و در خلقت ابر که میان زمین و آسمان مسخّر است براى عاقلان ادلّه اى واضح بر آفریننده عالم و قادر است.

راستى آیا پدیده شب و روز که نتیجه گردش زمین در هر بیست و چهار ساعت به دور خود و فروغ فروزان خورشید بر سطح زمین است، به وقتى که قسمتى از آن در حین گردش روبروى این کره آتشین است، آیه و نشانه وجودى حکیم و قوى و قادر و علیم نیست؟!

آیا عقل در این معرکه جز به حضرت ربّ العزّه و وجود مقدّسى که آفریننده این پدیده هاست توجه مى کند؟

اگر عقل به هنگام تماشاى این واقعیات که سراسر باعث بهت و حیرت و تعجب و اعجاب است به غیر حق رو مى کند، بگویید آن غیر کیست؟

من نِیم که دل از مهر دوست بردارم *** اگر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

نه روى رفتنم از خاک آستانه دوست *** نه احتمال نشستن، نه پاى رفتارم

کجا روم، که دلم پایبند مهر کسى است *** سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

اگر هزار تعنّت کنىّ و طعنه زنى *** من این طریق محبّت ز دست نگذارم

مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل *** درست شد به حقیقت که نقش دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست *** اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم

به عشق روى تو اقرار مى کند سعدى *** همه جهان به درآیند گو به انکارم

«إنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لآَیات لاُولِى الأْلْبابِ»:(۱)

به تحقیق در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز دلایلى است به روشن براى خردمندان.

خردمندان و اهل انصاف و وجدان و آنان که از فطرت مستقیم و حال انسانى برخوردارند، چون به خلقت آسمانها و زمین و پدیده شب و روز دقّت کنند، صاحب آفرینش را مى یابند و چنانکه آیه بعد مى فرماید، در همه حال پیشانى تواضع در برابر عظمت آفریننده هستى به خاک سایند و فریاد بر آورند که: آنچه را حضرت حق در صحنه شگفت انگیز آفرینش قرار داده عین واقعیت و بر اساس حقّ و حقیقت است:

«اَلَّذینَ یذْکرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّارِ»:(۲)

آنان که در حال ایستاده و نشسته و خفتن خدا را یاد مى کنند و دائم در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مى نمایند، به فریاد مى آیند که: پروردگارا این دستگاه با عظمت هستى را باطل و بیهوده نیافریدى; پاک و منزّهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ (که کیفر منکران و کافران است) حفظ فرما.

«إنَّ فِى اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللهُ فِى السَّماواتِ وَ الأْرْضِ لآَیات لِقَوْم یتَّقُونَ»:(۳)

به حقیقت در رفت و امد شب و روز، بلکه در هر چیزى که خداوند در آسمانها و زمین آفرید، هر آینه نشانه هایى (از عظمت و قدرت و قوّت و علم و حکمت و اراده او) است براى قومى که تقوا پیشه اند.

آرى هر آن که اندیشه و عقلش را از وساوس مکتب هاى الحادى و یورش هاى مدارس شیطانى و بند بازیهاى مادّیگران حفظ کند و به دور از تمام شوائب به آیات کتاب خلقت بنگرد، حضرت محبوب را یافته و به آغوش رحمتش درخواهد افتاد و تمام وجود خویش را تسلیم او نموده، همچون ستاره اى که در مدارش مى گردد بر حول محور عبادت و اطاعت خواهد گشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. آل عمران، ۱۹۰.

۲. آل عمران، ۱۹۱.

۳. یونس، ۶.

بیا بیا که دل و جان من فداى تو باد *** سرى که بر تن من هست خاک پاى تو باد

دلم به مهر تو صدپاره باد و هر پاره *** هزار ذرّه و هر ذرّه در هواى تو باد

زخانه تا به درآیىّ و پا نهى به سرم *** سرم فتاده به خاک در سراى تو باد

تو را به بسمل من گر رضاست بسم اللّه *** بیا بیا که قضا تابع رضاى تو باد

مقصّرم ز دعا در جواب دشمنامت *** ملایک همه افلاک در دعاى تو باد

مباد آنکه رَمَد هرگز از بلاى تو دل *** در این جهان و در آن نیز مبتلاى تو باد

به درد خوى گرفتم دوا نمى خواهم *** همیشه در دل من درد بى دواى تو باد

اگر هلالى بیچاره در هواى تو مرد *** براى مردن او غم مخور بقاى تو باد

«وَ هُوَ الَّذى یحْیى وَ یمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیلِ وَ النَّهارِ أفَلا تَعْقِلُونَ»:(۱)

و اوست که زنده مى کند و مى میراند، و رفت و آمد شب و روز به اداره و مراد اوست، آیا عقل و اندیشه خود را بکار نمى برید (تا خداشناس شد از اینهمه آلودگى نجات پیدا کرده، به فضاى ملکوتى عبادت و اطاعت درآئید)؟

«وَ آیةٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإذاهُمْ مُظْلِمُونَ»:(۲)

و برهان دیگر براى انسانها (در اثبات حق و قدرت بى نهایت در بى نهایتش) وجود شب است که چون پرده روز را آن برگیریم ناگهان همه را تاریکى فراگیرد.

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، وَالْقَمَرِ إذا تَلاها، وَ النَّهارِ إذا جَلّیها، وَ اللَّیلِ إذا یغْشیها».(۳)

این آیت شواهدى از نظام مشهود روز و شب و تحول مناظر آن است که محور اصلى این اوضاع، جرم نورانى خورشید مى باشد.

گویا از این جهت جرم نور افشان خورشید و تابندگى آن در یک آیه آمده، که اگر تابش آن در میان نباشد روشنى در میان نیست و همه اجسام دیگر آنچنان در تاریکى مى ماند که چیزى دیده نمى شود، زیرا روشنى هوا و رؤیت هر چیز اثر تابش بر آنهاست. از این جهت در فضاى دور که جسم یا جسمِ بازتابنده اى نیست همه چیز جز اجرام نورانى، تاریک است.

نورانیت جرم ماه نیز هنگام در پى آمدن و مقابل شدن با خورشید صورت دیگرى از بازتاب نور آفتاب است. تجلّى نهار، صورت کامل تابندگى آن بر زمین مى باشد; همین که قسمتى از زمین از سمت تابش خورشید روى گرداند روى خورشید پوشیده و سایه تاریک شب گسترده مى شود.(۴) «وَ اللَّیلِ اِذا یغْشاها».

قرآن مجید در سوره مبارکه نبأ درباره شب و روز مى فرماید:

«وَ جَعَلْنَا اللَّیلَ لِباساً، وَ جَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً».(۵)

پرده شب، بدن و اعصاب را از شعاع نور مى پوشاند و انسان و حیوان را در پناه تاریکى خود آسوده و مطمئن از چشم رقیب و دشمن مى دارد. از این رو انقطاع و آرامش کامل: "سُبات" بر محیط و جنبدگان حاکم مى گردد، چنانکه جنبش و آرامش جنبندگان پیرو گسترش و برگشت نور و سایه است، همین که هنگام عصر تابش نور لغزیده شد و سایه یکسره برگشت، همه جنبندگان اعم از انسان و حیوان از میدان زندگى با سستى و خستگى به سوى خانه و لانه و آشیانه خود برمى گردند و لباس تاریکى شب هر چه بیشتر فراگیرد، آرامش و خوابها عمیق تر مى گردد.

در مقابل، هرچه گسترش نور آفتاب و تابش شعاع آن بیشتر مى گردد جنبندگان را بیشتر به میدان زندگى مى کشاند. بالا آمدن آفتاب از سویى و محرک هاى احتیاج از سوى دیگر، جنبندگان را برمى انگیزد و میدان کوشش گرم مى شود و قدرتهاى بدنى و فکرى که در نتیجه خواب و آسایش شب ذخیره و آماده شده بکار مى افتد. این خواب و بیدارى و تاریکى و روشنى و شب و روز، پى در پى منشأ و عامل مهم پرورش و تکامل است.(۶)

«وَ اللَّیلِ إذا یغْشى، وَالنَّهارِ إذا تَجَلّى».(۷)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. مؤمنون، ۸۰.

۲. یس، ۳۷.

۳. شمس، ۱ - ۴.

۴. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۰۸.

۵. نبأ، ۱۰ -۱۱.

۶. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص ۱۴.

۷. لیل، ۱ -۲.

فعل هاى مضارع یغْشى، تَجَلّى،(۱) به حسب ماده لغوى و هیأت فعلى حدوث تدریجى، و تصریح نشدن به مفعول آنها، اطلاق و تعمیم را مى رساند.

شب همى پوشاند آنچه را که روز آشکارش مى نماید، و روز آشکار مى نماید آنچه را شب مى پوشاند.

سایه شب دامن مى گسترد و جنب و جوش زندگان و طبیعت آهسته آهسته آرام مى گیرد وبیشتر جنبندگان در جهت عکس دامنه تاریکى به سوى خانه و لانه و آشیانه خود روى مى آورند و پوشیده مى شوند.

در میان این پوشش ها چراغهاى حواسّ و ادراکات، یکى پس از دیگرى خاموش مى شود تا آخرین حرکت خیال و شعور از کار مى افتد و پوشیده مى گردد. شب اینگونه سراسر ظاهر و باطن عالم را مى پوشاند.

سپس دیرى نمى پاید که اشعه نور از آفاق دور مى تابد و عناصر و قواى حیات را اندک اندک بیدار مى نماید و برمى انگیزد و دامنهاى پره شب را برمى چیند تا آنکه همه افسردگان و خفتگان را گرم و بیدار و فعّال مى گرداند.

در میان این تناوبِ متضادّ شب و روز و تبادل نور و ظلمت، و حرکت و سکون، و گرمى و سردى، و پوشیده شدن و نمایان شدن آفاق دور و نزدیک، از درون عناصر و فعل و افعالهاى مرموز آن، حیات نمودار مى شود و صورتهایى رخ مى نماید که جز پروردگار بر آنها احاطه ندارد.(۲)

اى خدا را خود دو چشمم کور کن *** از جمالت دیده ام پر نور کن

دارم از خود صد شکایت اى خدا *** با که گویم جز تو عیب خویش را

اى خدا دارم دلى از دست خویش *** شرحه شرحه پاره پاره ریش ریش

اى خدا آمد به ما از راستان *** این حدیث و نیست الاّ راست آن

کاین چنین گفت آن امام هفتمین *** کش روان بادا به صد رحمت قرین

کاى تو اندر این سراى تنگناى *** صد هزارانت بلا اندر قفاى

چونکه افتى از بلایى در مضیق *** کش نبینى مر خلاصى اى رفیق

رو کریمى از کریمان را بجوى *** حال خود را سر بسر با او بگوى

اى خدا اى بحر احسان و کرم *** از کرمهایت جهانى غرق یم

هر کریمى جرعه نوش جام توست *** ریزه خوار سفره اِنعام توست

هر کریم از تو کرم آموخته *** مایه احسان ز تو اندوخته

سالها شد از خداوند کریم *** مر کرمهاى تو را هستم عزیم

گِرد بام خانه ات پر مى زنم *** خانه ات را حلق بر در مى زنم

چون گدایى بر درى فریاد کرد *** که خدایش از لب نان شاد کرد

اى خدا در درگهت من آن گدا *** خانه را هم تو خدا هم نا خدا

اى خدا اى بى پناهان را پناه *** مجرمات را عین عفوت عذر خواه

یک نظر کن از عنایت سوى من *** فارغم گردان ز قید خویشتن

مسأله قوّت و قدرت که در جملات اوّل دعا بکار رفته و پدیده شب و روز را به آن نسبت داده، اشاره به خورشید و زمین است که نورافشانى کرده با عظمت خورشید که نزدیک به یک میلیون و سیصدهزار برابر زمین حجم دارد، و گردش زمین این کره بزرگ و بسیار سنگین در هر بیست و چهار ساعت به دور خودش که راستى دقیق تر از کارخانه ساعت است علت به وجود آمدن شب و روز است و این دو پدیده هم معلول اِعمال قوت و قدرت حق نسبت به خلقت خورشید و زمین و حرکت دقیق زمین به دور محور خود است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. تَجَلّى فعل ماضى است. (مصحح)

۲. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۲۳.

زمین با حرکات شناورى که در هر ثانیه سى کیلومتر است و حرمت وضعى که در ۲۴ ساعت یکبار به دور خود مى گردد منشأ تدبیر فصول و شب و روز و اختلاف آنها مى شود.

از آثار منظم و دقیق و حکیمانه این حرکات، پرورش حیات و تکامل آنها مى باشد. از وضع حرکات زمین مى توان پى برد که همه حرکات و شناورى ثوابت و سیارات که حساب دقیق آن خارج از درک ما مى باشد با نظم دقیق و تدبیر حکیمانه جریان دارد.

مجموع انرژى که به صورت تشعشع نور و حرارت از کل سطح خورشید در هر سال منتشر مى شود ۲۴۱۰×۲/۱ وات مى باشد. در سطح خورشید حرارتى حدود ۶۰۰۰ درجه سانتیگراد وجود دارد. در چنین حرارتى همه عناصر به صورت گاز مى باشد و از این گذشته، ترکیبات شیمیایى از هم گسسته و مخلوطى مکانیکى از عناصر بخار شده در حال فروزندگى است.

در خورشید هم کربن وجود دارد و هم اکسیژن، بنابراین اولین چیزى که به خاطر مى رسد این است که سوختن کربن این انرژى عظیم را تولید مى کند، ولى حتى در درجه حرارت سطحى خورشید (۶۰۰۰) هم هیچگونه ترکیب شیمیایى صورت نمى گیرد، چه رسد به درون آن که درجه حرارت به بیست میلیون درجه مى رسد. وانگهى انرژى حاصل از سوختن یک گرم زغال نیم میلیون مرتبه از انرژى که یک گرم از جرم خورشید در طى عمر خود متشعشع کرده است کمتر مى باشد، بنابراین سرچشمه انرژى تشعشعى خورشید جاى دیگر باید باشد.

علم فیزیک قرن گذشته توانایى آن را نداشت این سرچشمه را براى ما تعیین کند ولى پس از کشف نمودن انحلال و تجزیه تشعشعى ماده در اوایل قرن بیستم و امکان تحویل عناصر به یکدیگر و تبدّلات هسته اى زیر اتمى، روشنى خاصى بر این مشکل افکنده شد و این نکته به دست آمد که در ژرفناى ماده و در داخل هسته بى نهایت کوچک اتمها مقادیر عظیمى از انرژى نهفته است که آن را انرژى زیر اتمى مى نامند.

اگر نور و حرارت خورشید نتیجه سوختن ماده آن مى بود در عرض پنج شش قرن تمام جرم عظیم آن مى سوخت و نابود مى شد، ولى خورشیدى که انرژى خود را از سرچشمه زیر اتمى مى گیرد میلیونها سال پرتوافشانى کردهو خواهد کرد.

این سرچشمه عظیم و لایتناهى درونى خورشید، طبق آخرین نظریات علمى فیزیک که با مشاهدات نجومى اقبات شده عبارت است از: یک رشته فعل و انفعالات هسته اى که به صورت حلقوى زنجیرى صورت مى گیرد و در طىّ این حلقه مقادیر عظیمى از انرژى آزاد مى شود.

در طى این فعل و انفعال حلقوى، هسته هاى کربن و ازت دخالت مستقیم و نقش کاتالیزر دارند و سرانجام پس از طىّ یک دوره، هسته کربن یا ازت به همان حالت اولى خود برمى گردد و پروتونهاى آزاد ئیدروژن تبدیل به هسته هلیوم مى گردد.

انرژیى که در جریان این فعل و انفعال در تحت درجه حرارت ۲۰ میلیون درجه آزاد مى شود درست مطابق با همان مقدار انرژى است که در نتیجه تشعشع از خورشید صادر مى شود:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذى خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ بِقُوَّتِهِ، وَ مَیزَ بَینَهُما بِقُدْرَتِهِ»:

محدود بودن اوقات شب و روز:

بدون شک اگر حدود زمانى شب و روز بیش از این مى بود که الآن هست، آثارى از حیات و رشد و پرورش موجودات در میان نبود. شب طولانى باعث از بین رفتن حرارت لازم و حکومت سرماى غیر قابل تحمل، و روز طولانى علت سوختن موجودات و بخار شدن تمام آبها و تعطیل حیات و آثار حیات بود.

حکمت علم و علم و اراده حضرت ربّ العزّه، زمان شب و روز را آنچنان قرار داد که اوّلا نور حیات در سطح زمین تجلّى کند، و ثانیاً آثار حیات که جز حضرت حق، احدى به آن علم ندارد ظهور و بروز کند.

حدود معین شب و روز به خاطر این است که زمین در ۲۴ ساعت با سرعت معین به دور خود مى چرخد و این برنامه چند میلیار سال است ادامه دارد و درآینده نیز ادامه خواهد داشت. و همچنین فاصله بین زمین و خورشید نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است که در اندازه گرفتن حرارت به وسیله زمین عامل مؤثرى است، و غیر از این مسأله هوایى است که چون پوششى تمام زمین را پوشانده و براى زمین بخصوص در حفظ گرماى معین و سرماى معین مؤثر است.

غذاها و قدرت و قوّت آنها در پرورش انسان

قرار شب و روز به صورتى است که زمین استعداد پرورش انواع حبّه ها و دانه ها و خوراکیها را براى انسان دارد.

اندازه شب و حدود روز، گرما و سرماى معین، نور و ظلمت کافى، آب و هوا و عوامل دیگر به طور مجموع زمینه اى براى رشد ما یحتاج انسان و پاسخگویى به نیازهاى مادّى آدمى است.

قرآن مجید به طور مکرّر به مسأله مواد غذایى و تناسب آنها با بدن و اینکه این مواد از عوامل مؤثر رشد و پرورش و تداوم حیات است اشاره فرموده و از انواع مواد غذایى به عنوان نعمت حق یاد کرده و از استفاده کنندگان از این سفره پرنعمت خواسته است که شکر منعم را بجاى آورده و هر نعمتى را در همان جایى که صاحب نعمت دستور داده خرج کنند:

«وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأسْکنّاهُ فِى الاَْرْضِ وَ اِنّا عَلى ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ. فَأنْشَأْنا لَکمْ بِهِ جَنّات مِنْ نَخیل وَ أعْناب لَکمْ فیها فَواکهُ کثیرَةٌ وَ مِنْها تأکلُونَ»:(۱)

و ما براى شما آب را به اندازه معین از آسمان نازل کردیم پس آن را در زمین ساکن نمودیم، و محقّقاً بر نابود ساختن آن نیز قادریم. آنگاه به وسیله آن آب براى شما باغها و نخلستانهاى خرما و انگور ایجاد کردیم و میوه هاى گوناگون که از آن مى خورید آفریدیم.

«اَللهُ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمراتِ رِزْقاً لَکمْ وَ سَخَّرَ لَکمْ الْفُلْک لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکمْ الأْنْهارَ»:(۲)

خداست آن که آسمانها و زمین را آفرید، و باران را از آسمان فرو بارید تا انواع ثمرات را براى روزى شما برآرد، و کشتى را به امر خود به روى دریا و نهرها را به روى زمین جهت استفاده شما جارى کرد.

«هُوَ الَّذى أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسیمُونَ. ینْبِتُ لَکمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الأعنابَ وَ مِنْ کلِّ الثِّمَراتِ إنَّ فى ذلِک لآیةً لِقِوْم یتَفَکرُونَ»:(۳)

اوست خدایى که آب را از آسمانها فرو فرستاد که از آن مى آشامید و درختانى از آن برآید که چهار پایان خود را در آن مى چرانید. زراعت شما را از آن آب باران برویاند، درختان زیتون و خرما و انگور و هرگونه میوه بپرورد. در این برنامه نشانه قدرت الهى براى اهل اندیشه پدیدار است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. مؤمنون، ۱۸ -۱۹.

۲. ابراهیم، ۳۲.

۳. نحل، ۱۰ -۱۱.

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم *** خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم

خاک را زنده کند تربیت باد بهار *** سنگ باشد که دانش زنده نگردد به نسیم

جاى آن نیست که خاموش نشیند مطرب *** شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم

شاهدان ز اهل نظر روى فراهم نکشند *** بار درویش تحمّل بکند مرد کریم

بوى پیراهن گم کرده خود مى شنوم *** گر بگویم همه گویند ضلالى است قدیم

عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود *** درد ما نیک نگردد به مداواى حکیم

توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن *** هرگز این توبه نباشد که گناهى است عظیم

اى رفیقان سفر، دست بدارید از ما *** که بخواهیم نشستن به درِ یار، مقیم

اى برادر غم عشق، آتش نمرود انگار *** بر من این شعله چنان است که بر ابراهیم

مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد *** گر تو بالاى عظامش گذرى وهْىَ رَمیم

طمع وصل تو مى دارم و اندیشه هجر *** دگر از هر که جهانم نه امیدست نه بیم

عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست *** عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم

سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم *** پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم

«إنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى یخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِکمُ اللهُ فَاَنّى تُؤْفَکونَ»:(۱)

خداوند است که دانه و هسته را مى شکافد و زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید مى آورد، آن که چنین تواند کرد خداست، پس به کجا مى بردتان؟!

«فَلْینْظُرَ الاِنْسانُ إلى طَعامِهِ، أنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً، ثُمَّ شَقَقْنَا الأْرْضَ شقّاً، فَأنْبَتْنا فیها حَبّاً، وَ عِنَباً وَ قَضْباً، وَ زَیتُوناً وَ نَخلاً، وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاکهَةً وَ أبّاً».(۲)

«فَلْینْظُرَ...» این انسان کفر پیشه و ناسپاس اگر، یا اکنون که از آفرینش و تحولات خود ناآگاه است، یا از عالم نشر خود بى خبر است و آن را باور ندارد، یا براى آنکه اندکى تصور و باور کند که چه قدرتى در آفریدن و به راه انداختن و آسان کردن را او به کار رفته و چه سرمایه ها و استعدادها به وى داده شده و او حق نعمت و امر خدا را انجام تکلیف و مسئولیت خود انجام نداده، پس نظر و اندیشه در غذاى خود نماید، همین غذایى که پیوسته به دست و کامش مى رسد و در برابر چشمش مى باشد، چه اندازه قدرت و قوا و عوامل طبیعت در فراهم ساختن و در دسترس قرار دادن آن به کار رفته و چگونه آماده و ساخته شده؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. انعام، ۹۵.

۲. عبس، ۲۴ -۳۱.

در قرآن کریم، امر و دعوت به نظر و تفکر در آیات آفرینش با تعبیرات مختلف براى انگیختن فکر و تحکیم ایمان به مبدأ و معاد آمده. بیشتر سوره هاى کوتاه که در آغاز وحى و در مکه نازل شده متضمّن اینگونه آیات است، تا اذهان و نفوسى که به جاهلیت و شرک آلوده و پست شده بود برانگیخته شود و پاک و روشن گردد و از طریق نظر و تفکر در آیات زمین و آسمان از واژگونى پرستش بتها و هواهاى پست رها بشود و به جهان و جهاندار و حکمت و فرمان او پیوندند.

همین آیات بود که در زمان کوتاهى اذهان را باز و شکفته و روشن نمود، سپس آن همه علما و محققین و عرفا در سرزمین هاى اسلامى پدید آورد. این اوامر و دعوت هاى قرآن حکیم بر طبق فطرت و طبیعت حواس و ادراکات بشرى است که باید از طریق حس و شهود و تحقیق، با اسرار کائنات و قوانین طبیعت آشنا شود، آنگاه مى تواند همین محسوسات و مشهودات را پایه تفکر و استدلال گرداند.

تا حکمت و قدرت و صفات پروردگار را در آیینه جهان بنگرد و مقصود نهایى را دریابد، و با تعالى فکرى و اخلاقى و گشودن اسرار طبیعت مى تواند زندگى دنیایى و معاش خود را سامان دهد و هر چه بیشتر از نیروها و بهره هاى نهفته در موجودات بهره گیرد.

این تحریک فکرى را که بر اساس تفکر در عالم مشهود است نخست قرآن پدید آورد، سپس با برخورد به اساس فلسفه هاى یونانى و اندیشه هاى حکما و اندیشگان شرقى مسیرش برگشت و نظر بیشتر علماى اسلامى یکسره از تفکر در مشهودات برید و به اندیشه در ماوراء مشهود پرداختند و پایه استدلال و فلسفه عمومى و اسلامى بر مقدمات عقلى محض بنا شد و از آن مایه گرفت.

این پایه و مایه هر اندازه محکم و درست باشد در همه مطالب و براى همه اهل نظر راست نمى آید. از این رو آمیخته با تخیلات و اوهام و فرضیه هاى بى اساس گردید و حالتى شبیه به احلام، سپس خواب و جمود براى عالم و جاهل که همه تحت تأثیر اینگونه اندیشه ها قرار گرفته بودند، پیش آمد.

در این میان فقط طبقه فقها بودند که در حدود محدود آیات و روایاتى که درباره تکالیف و احکام است ماندند و از این آیات و اصول احکام صدها اصول و هزارها فروع حکمى و قانونى استنباط کردند، و اصول فقهى و حقوقى پیوسته کامل تر و سرشارتر گردید و هزارها کتاب در فقه و اصول آن نوشته شد، با آنکه راجع به تکالیف و احکام عملى مختلف بیش از صد و پنجاه آیه در قرآن نیست.

درباره نظر و تفکر در کاینات بیش از هفتصد و پنجاه آیه به صورت امر و دعوت صریح آمده و بیشتر سوره هاى قرآنى با اشاره و صریح، آیاتى از این جهان مشهود و نظامات آن را نمایانده.

اگر با همان روش مستقل فقها که آن همه قواعد و فروع در احکام تعبّدى و عملى از آیات و سنّت استنباط کردند، دیگر متفکرین اسلامى نیز با این اوامر صریح و هدایت و روش قرآن، درباره جهان و خلقت به بحث و تحقیق مى پرداختند، هم اندیشه و افکار و در نتیجه زندگى مسلمانان بالا مى رفت و هم پایه هاى ایمان آنها محکم مى شد، و هم استقلال روحى و حریم زندگى مسلمانان حفظ مى گردید.

اگر فقها اوامر صریح قرآن را درباره نظر و تفکر مانند اوامر و نواهى عملى به عنوان واجب عینى به حسب توانایى مسلمانان یا واجب کفایى یا مستحب بیان مى کردند و بابى در فقه راجع به این آیات مى گشودند، وضع مسلمانان غیر از این بود که اکنون هست.

فقه عملى بیان احکام و روابط عبادى و حقوقى است، و فقه نظرى حدود و تکلیف فکر و نظر در اسرار عالم را مى نمایاند و اصول ایمان و استقلال فکر و اجتماع مسلمانان را تأمین مى نماید.

«ثُمَّ شَقَقْنَا...» سپس زمین را پس از پیوستگى، از هم شکافتیم نوعى شکافتن خاص و شگفت انگیز.

ایندو آیه و آیه بعد، ظهور در این مطلب دارد که نخست آبى سرشار و غیر عادى فرو ریخته شده و سپس با فاصله زمانى و در اثر آن زمین با وضع شگفت انگیزى از هم باز و شکافته شده، پس از آن گیاه روییده شده.

این لغات و اینگونه تعبیر و ترتیب در دیگر آیات مکررى که درباره فرو ریختن باران و رویاندن گیاه است دیده نمى شود. این تعبیر و ترتیب خاص با ظهور فعل ماضى در زمان گذشته، مى رساند که آیات از اطوار و اوضاع گذشته زمین تا زمانى که انواع گیاه در آن پدید آمده خبر مى دهد.

«فَأنْبَتْنا...» پس از زمانى که آب را سرشار و با شدت و قدرت از بالا فرو ریختیم و زمین را از هم شکافتیم و آنچانن آن را زیر و زبر کردیم، زمین آماده و شکفته شد و از آن حبّ و انگور و میوه هاى بوته اى یا انواع سبزیهاى دست چین را رویاندیم.

«وَ زَیتُوناً...» چنین به نظر مى رسد که هر یک از روییدنیهاى بر شمرده در این آیات، نمونه نوعى از مواد اصلى غذاى انسان مى باشد، و ترتیب ذکر هر یک گویا اشاره به ترتیب در اهمیت و احتیاج، یا ترتیب پیدایش و تکامل این انواع دارد: نخست انواع حبوبات مانند گندم، جو، عدس و میوه هاى ساقه خفته و کوتاه و بوته اى: انگور، کدو، خیار، خربزه، سپس درخت هاى بلند و تنومند: زیتون و نخل و باغهاى انبوهى که از اینگونه درخت ها تشکیل مى شود.

«وَ فاکهَةً وَ أبّاً»: چنانکه از لغت فاکهه بر مى آید مقصود، میوه هاى فرعى و تفنّنى است که بیشتر از جهت طعم و مزه مصرف مى شود. أبّ با مراتع طبیعى تهیه شده براى تغذیه حیوانات است که خود غذاى انسان مى شوند.

با نظرى که قرآن به آن امر کرده و دانشمندان ناآشناى به قرآن به آن رسیده اند، هر دانه گیاه ریز و درشت، سراپا دستگاه فعّال و کارخانه زنده اى است که پیوسته با ریشه هایى که در زمین خلانده، عناصر اصلى و آماده آن را پس از تحلیل و تذویب، جذب مى کند. و از سوى دیگر برگهاى گشوده خود را چون دست نیازمندان به سوى آسمان برمى آورد تا از فیض بى دریغ نور و هوافراخور استعدادش برگیرد. آنچه از عناصر تذویب شده زمین و فیض نور و هوا مى گیرد در درون برگها ترکیب شده و به صورت غذاى متناسب به اعضاى مختلف آن مى رسد و در نهایت میوه هایى برمى آورد که با رنگها و طعمها و بوها، مواد غذایى متنوع انسان مى گردد و بالاى دستهاى خود در دسترس مى گذارد.

این همه بهره ها و میوه هایى که از جهت کمّیت و رنگ و طعم و مواد غذایى متنوع است چنان با دقت و کم و بیش نمودن عناصر محدود زمین و هوا ترکیب و صورت بندى شده که هر نوع آن داراى مواد غذایى و رنگ و طعم مخصوص به خود مى باشد. با آنکه اصول ساختمان گیاهها یکسان است، اعضاء خاصّ جذب کننده عناصر و ترکیب کننده و نگاهدارنده آب و هوا و دیگر عناصر، در سرزمین ها و آب و هواى خاص متفاوت مى باشد.

گیاهها و درختان بیش از آنکه دستگاه شیمیایى زنده و حکیمانه براى تهیه غذاى بدن حیوان و انسان است، جمال و رنگ آمیزى و خط و خال منقّش و منظم شکوفه و گلها و سبزى و خرّمى و عطرانگیزى آنها، روح انسانى را برمى انگیزد وچون آیینه، جمال مطلق را منعکس مى نماید و هر ورق و برگشان دفترى است از حکمت پروردگار.

منظور قرآن از نظر همین است: نظر در حکمت و جمال، نظر در حیات و پیدایش و اطوار آن، نظر در مواد و عناصرى که به این صورت ها برآمده و غذاى جسم و جان و بنیه ایمان شده.(۱)

اى صبا نَکهتى از خاک ره یار بیار *** ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته روح فزا از دهن دوست بگو *** نامه خوش خبر از عالِمِ اسرار بیار

تا معطّر کنم از لطف نسیم تو مشام *** شمّه اى از نفحات نَفَس یار بیار

به وفاى تو که خاک ره آن یار عزیز *** بى غبارى که پدید آید از اغیار بیار

گردى از رهگذر دوست به کورىّ رقیب *** بهر آسایش این دیده خونبار بیار

خامى و ساده دلى شیوه جانبازان نیست *** خبرى از برِ آن دلبر عیار بیار

شکر آن را که تو در عشرتى اى مرغ چمن *** به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بى دوست *** عشوه اى ز آن لب شیرین شکر بار بیار

روزگارى است که دل چهره مقصود ندید *** ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به میش رنگین کن *** و انگهش مست و خراب از سر بازار بیار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "پرتوى از قرآن" قسمت اول از جزء ۳۰، ص۱۵۲.

آثار شگفت انگیز مواد غذایى:

از آنجا که وجود مقدّس حضرت زین العابدین، پس از بیان این معنا که شب و روز، عاملى مهم براى به وجود آمدن مواد غذایى است، بر پرورش و رشد انسان از برکت مواد غذایى اشاره فرموده اند: وُ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ، ضرورى دیدم که به پاورقى صفحه ۱۵۴ از قسمت اول جزء سى ام "پرتوى از قرآن" که نقل نوشته یکى از طیبات محقّق درباره آثار مواد غذایى است اشاره کنم که بیش از پیش به واقعیات آیات قرآن و دعاهاى وارده از ائمّه شیعه((علیهم السلام)) واقف شوید:

"آخرین تجسّسات علمى نشان داده است که غذاها باید شامل مواد اصلى زیر باشد تا بتواند سلامت و نموّ و تجدید حیات سلولهاى بدن را تأمین کند:

۱ پروتیدها، یا مواد آلبومینوئید = که آنها را مواد سازنده انساج مى دانند و در گوشت، تخم مرغ، ماهى، شیر، پنیر، بسیارى از میوه جات، سبزیجات و بقولات از قبیل نخود، لوبیا، عدس، گردو، بادام، فندق و سیب زمینى موجود است.

۲ لیپیدها(چربیها)، که آنها را غذاهاى سوزاننده مى دانند و در شیر و کره و پنیر و چربى هاى حیوانى و نبات و بسیارى از میوه جات و سبزیجات و غلاّت مانند زیتون و گردو و بادام و فندق و بادام کوهى و گندم و مانند آنها فراوان است.

۳ گلوسیدها(هیدرات دو کربن و مواد نشاسته اى و قندها) که آنها را جزو غذاهاى مولّ قوّه و انرژى مى دانند، در قند و عسل و اغلب میوه جات شیرین مانند انگور و خرما و سیب و گلابى، و سبزیجاتى مانند چغندر، و غلاّتى مانند ذرّت و گندم و جو و سیب زمینى و امثال آن زیاد است.

۴ املاح معدنى که آنها را هم سازنده و هم تولید کننده قوا مى دانند و در اغلب سبزیجات و غلاّت که سردسته آنها گندم است موجود است.

۵ سلولزها که آنها را جزء غذاهاى شاک کننده محسوب مى دارند، و در اغلب سبزیجات و میوه جات، به مقدار زیاد یافت مى شود.

۶ فرمانها یا کاتالیزورها، که سبب آماده کردن غذاهاى دیگر براى هضم و جذب مى شود و در اغلب گیاهها مخصوصاً به طور خام موجود است.

۷ ویتامین ها، که آنها را جزء غذاهاى حیاتى مى دانند در اغلب میوه جات و سبزیجات موجود است.

انسان در شبانه روز به طور متوسط ۲۴۰۰ کالرى مواد غذایى لازم دارد که از سه نوع اصلى غذاها یعنى: پروتیدها، لیپیدها و گلوسیدها باید به دست بیاید، که این سه ماده اصلى غذایى بدون وجود مواد فرعى دیگر یعنى: املاح معدنى، فرمانها، و ویتامین ها و حتى سلولزها نمى توانند احتیاجات بدن را رفع کنند و اغلب آن مواد به تنهایى قابل جذب بدن نیستند.

و نیز باید دانست که تعادل بین غذاها از واجبات است و حتماً باید مخلوط باشد نه اینکه فقط با خوردن پروتید (مثل گوشت و تخم مرغ) و یا گلوسیدها (نان و پلو و...) تأمین گردد.

اکنون براى آنکه بهتر مشخص شود که چگونه اصول بالا و مواد ضرورى براى تأمین تغذیه و رشد و نموّ و تجدید حیات سلولهاى بدن انسان و حیوان، در خوراکى هاى یاد شده در آیات بالا (آیات ۲۴ تا ۳۱ سوره عبس) ملحوظ گردیده به طور اختصار به شرح ترکیب مواد اصلى سه گانه و املاح و ویتامین ها درصد گرم چند نمونه از خوراکى هاى مذکور مى پردازیم:

الف از دسته غلاّت (حَبّاً)، نمونه: گندم. ترکیب گندم درصد بدین شرح است:

پروتئین ۲۹/۱۱، چربى ۱۱/۱، گلوسید ۹۸/۷۴، پتاس ۱۶/۳۱، سود ۰۷/۲، آهک ۲۵/۳، منیزى ۰۶/۱۲، اکسید دوفر ۲۸/۱، اسید فسفریک ۲۲/۴۷، املاح معدنى دیگر ۸۱/۱، ویتامین ۱B ۵۶/میلى گرم و هر صدگرم گندم ۳۵۲ کالرى ایجاد مى نماید (ارزش غذائى).

ب از دسته سبزیجات و بقولات (قَضْباً)، از هر کدام یک نمونه:

۱ ترکیب نخود درصد بدین شرح است: پروتئین ۵/۲۴، چربى ۰/۱، گلوسید ۷/۶۱، آب ۱۰، سدیم ۴۲، پتاسیم ۸۱ میلى گرم، کالسیم ۷۳، منیزیوم ۱۴، منگنز ۱۹۹/۰، آهن ۶، مس ۸۰۲/، فسفر ۳۹۷ میلى گرم، گوگرد ۱۹۶ میلى گرم، کلر ۴۴، ویتامین A۳۷ واحد، ویتامین ۱B ۸۷/ میلى گرم، ویتامین ۲B ۲۹/ میلى گرم، نیکوتیل آمید ۳ میلى گرم، ویتامین C ۲ میلى گرم، و هر صد گرم ۳۵۴ کالرى ایجاد مى کند.

۲ ترکیب اسفناج درصد بدین شرح است:

پروتئین ۲/۲، چربى ۳/، گلوسید ۹/۳، آب ۱/۹۲، سدیم ۸۴ میلى گرم، پتاسیم ۴۸۹ میلى گرم، کالسیم ۸۷/، منیزیوم ۵۵، منگنز۸۲۸/، آهن ۳، مس ۱۹۷/، فسفر ۴۵، گوگرد ۲۷، کلر ۶۷، اسیداوریک ۷۲، پورین ۲۴/۹۰ میلى گرم، اسیدمالیک ۸۰۰ میلى گرم، اسیدسیتریک ۸۹۲ میلى گرم، اسیداکسایک۶۰۰۰واحد بین المللى، ویتامین A ۰۸/، میلى گرم، ویتامین ۱B ۲/ میلى گرم، ویتامین ۲B ۵/ میلى گرم، نیکوتیل آمید ۵/۲۱ میلى گرم، ویتامین C، مثدار جزئى، ویتامین Eمى باشد. هر صد گرم اسفناج تازه ۲۲ کالرى تولید مى نماید.

ج از دسته میوه ها (فاکهَةً)، که خود به دو دسته مهم، شیرین، چرب و نشاسته دار مى شوند.

۱ میوه هاى شیرین که خود به سه گروه منقسم مى گردند:

اول: میوه هاى شیرین که خود ترش مزه هستند. از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد انگور (عِنَباً) را ذکر مى کنیم. درصد گرم انگور ۶/۸۱ گرم آب، ۸/ پروتئین ۴/ گرم چربى، ۷/۱۶ گرم گلوسید، ۲ گرم سدیم، ۲۵۴ گرم پتاسیم، ۱۷ گرم کلسیم، ۷ گرم منیزیوم۷ ۸۳/ گرم منکنز، ۶/ گرم آهن، ۹۸/ گرم مس، ۲۱ گرم فسفر، ۹ گرم گوگرد، ۲ گرم کلر، ۸۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۵/ میلى گرم ویتامین ۱B، ۰۳/ میلى گرم ویتامین ۲B، ۴ میلى گرم نیکوتیل آمید، و ۴ میلى گرم ویتامینC وجود دارد و هر گرم انگور ۷۴ کالرى تولید مى نماید.

دوم: میوه هاى شیرینى که از این دسته به عنوان مثال، ترکیب درصد خرما (نَخْلا) را ذکر مى کنیم: در هر صد گرم خرماى خشک ۲۰ آب، ۲/۲ پروتئین، ۶/ چربى، ۷۵ گلوسید، ۹/ سدیم، ۷۹۰ میلى گرم پتاسیم، ۶۵ کلسیم، ۶۵ منیزیم، ۱/۵ آهن، ۷۲ فسفر، ۶۵ گوگرد، ۲۸۳ میلى گرم کلر، ۱۸۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۸/ ویتامین B، ۰۵/ ویتامین ۲B، ۱۸/۲ نیکوتیل آمید وجود دارد، و هر صد گرم خرما ۳۱۴ کالرى ایجاد مى نماید.

سوم میوه جاتى که جزء سبزیجات محسوب مى گردند. به عنوان مثال، خیار را ذکر مى کنیم:

درصد گرم خیار، ۸/ پروتئین، ۱/ چربى، ۳ گلوسید، ۶/۹۵ آب، ۸/ سدیم، ۱۴۰ میلى گرم پتاسیم، ۱۰ کلسیم، ۹ منیزیوم، ۳/ آهن، ۲۱ فسفر، ۱۲ گوگرد، ۳۰ کلر، ۲۰۰ واحد بین المللى ویتامین A، ۰۴/ ویتامین ۱B، ۰۵/ ویتامین ۲B، ۱۸ نیکوتیل آمید، ۱۰ میلى گرم ویتامین C و مقدار مختصر ویتامین ۶ B، و ویتامین E دارد. هر صد گرم خیار ۱۳ کالرى ارزش غذائى دارد.

۲ میوه هاى چرب و نشاسته دار در این دسته میوه هاى هسته دار وجود دارند که به عنوان مثال، زیتون (زَیتُوناً) و بادام را ذکر مى کنیم:

درصد گرم بادام ۷/۴ آب، ۶/۱۸ پروتئین، ۱/۵۴ چربى، ۶/۱۹ گلوسید، ۳ سدیم، ۶۹۰ میلى گرم پتاسیم، ۲۵۴ کلسیم، ۲۵۲ منیزیوم، ۴/۴ آهن، ۴۷۵ فسفر، ۱۵۰ گوگرد، ۲۰ کلر، ۲۵/ ویتامین ۱B، ۶۷/ ویتامین ۲B، ۵/۴ نیکوتیل امید وجود دارد، هر صد گرم آن ۶۴۰ کالرى ارزش غذایى دارد.

نکته دیگرى که باید مورد توجه باشد اینکه: تا به امروز تقسیم بندى جامع کاملى که مشخّص تمام خواص و جهات مختلف خوراکى ها باشد به وجود نیامده است و تقسیم بندیهایى که در علم غذاشناسى رایج شده است هر کدام به جهتى مورد استفاده است. مثلا تقسیم بندى بر حسب منشأ ایجاد خوراکیها (غذاهاى با منش. حیوانى، غذاهاى با منشأ گیاهى، غذاهاى با منشأ معدنى) یا تقسیم بندى بر جسب نوع عمل و اثر (غذاهاى مولّد نیرو، و غذاهاى حمایت کننده) و از این قبیل تقسیم بندیها. به همین جهت در تحقیقات و نشریات غذاشناسى و علوم تغذیه تا به امروز از روشى استفاده شده که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده یعنى به ترتیب از:

۱ غلاّت (حَبّاً) = گندم، جو، ذرّت، چاودار، برنج و... و فرآورده هاى آنها.

۲ سبزیجات و بقولات (قَضْباً) = عدس، لوبیا، باقلا، نخود، سیب زمینى، هویج فرنگى، شلغم، ترب، چغندر، کلم پیچ، اسفناج، کاهو، کرفس، سیر، پیاز، تره، ماچوبه، کدو، خیار، گوجه فرنگى، بادنجان، ماش، جعفرى، بابونه، نعنا، تره خودرو، ریحان، شنبلیله، قازیاغى، گشنیز، موسیر.

۳ میوه ها (فاکهَةً) که خود دو دسته اند:

الف میوه هاى شیرین مثل انگور (عِنَباً) خرما (نَخْلا).

ب میوه هاى چرب و نشاسته دار مثل زیتون (زَیتوناً).

۴ گوشت و تخم مرغ پرندگان، شیر، و مشتقّات آن که از فرآورده هاى حیوانى است. (خود حیوانات براى تغذیه از علف ها و گیاهها خودرو، میوه ها، علوفه خشک (أبّاً) تغذیه مى کنند). بنابراین آیات مذکور ناظر به همه مواد غذایى لازم براى تغذیه انسان مى باشند".

«مَتاعاً لَکمْ وَ لأِنْعامِکمْ».(۱)

این بود گوشه اى از منافع شب و روز که عامل حیات و ضامن تداوم بقا و علت پرورش و رشد انسان است.

فیما یغْذُوهُمْ بِهِ وَ ینْشِئُهُمْ عَلَیهِ.

در ضمن، در طول مسائل و جملات گذشته، به این مسأله اشاره شد که شب براى موجودات زنده و بخصوص انسان، ظرف آرامش، استراحت، تأمین نیرو، و سبب خوشى و خوشگذرانى مشروع و خلاصه تمدّد اعصاب است به این خاطر نیاز به شرح بیشتر نمى بینیم.

فَیکونَ ذلِک لَهُمْ جَماماً وَ قُوَّةً، وَ لِینالُوا بِهِ لَدَّةً وَ شَهْوةً».

راستى مسأله شب و روز و منافع آن که در قرآن مجید به عنوان نشانه هاى حق ذکر شده، براى هر صاحب عقلى مورث حیرت و علّت و تعجّب و شگفتى است. اینجاست که باید با تمام وجود فریاد زد:

اَلْعَظَمَةُ للهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ.

در جان و دل چو آتش عشقش علم کشید *** سلطان صبر رخت به مُلک عدم کشید

مهرش چو جاى کرد در اوراق خاطرم *** بر حرفهاى غیر یکایک قلم کشید

دل را که بود طایر قدسى بریخت خون *** شوخى نگر که تیغ به صید حرم کشید

شد زنده سر، که در قدم دوست خاک شد *** جان مُرد چون ز درگه جانان قدم کشید

در بزم عشق هر که به عیش و طرب نشست *** بس جرعه ها ز خون جگر دو بدم کشید

گر چه بسى کشید دلم از شراب عشق *** از جام بود و خُمّ و سبو، بحر کم کشید

زنهار فیض دست مدار از شراب عشق *** تا آن زمان که بحر توانى به دم کشید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. عبس، ۳۲.

"و روز را براى انسان روشن آفرید، تا در روشنى آن به دنبال فضل و احسان حق بروند، و وسیله روزیش را به دست آورند، و براى رسیدن به سود به تمام این برنامه ها حال ایشان را اصلاح کرده و به سامان مى آورد، و اخبار آنان (اعمال و کردارشان که از خوبى و بدى آنها خبر مى دهد) را مى آزماید، و مى نگرد که اینان در اوقات طاعت و در مواقف واجبات و موارد احکامش چگونه اند، تا بدکاران و نیکوکاران را به جزاى اعمالشان برساند".

روزیا ظرف تهیه روزى و قیام به عبادت

زمین با قدرت حضرت ربّ در عرصه گاه فضا، به دور خود مى چرخد، نیمى از آن به طرف آفتاب عالمتان، این منبع نور و انرژى قرار مى گیرد و روز روشن و مبصِر پدید مى آید.

انسان به وقت روز، وظیفه و مسئولیت دارد براى به دست آوردن فضل حق و به چنگ آوردن وسائل لازم براى زندگى، از طریق دامدارى، کشاورزى، صنعت، هنر، کار، کارگرى، تجارت و آنچه سبب رسیدن به رزق و روزى است به فعالیت برخیزد.

این فعالیت و دنبال رزق و روزى رفتن که به دستور حضرت محبوب انجام مى گیرد، در صورتى که به دور از حرص و بخل و بغى و تجاوز و پایمال کردن حقوق مردم باشد، و پس از به دست آوردن در جهت صحیح براى خود و زن و فرزند و نیازمندان جامعه خرج شود، عین عبادت و محض اطاعت از حضرت حق، و مورث ثوابهاى سنگین اخروى است.

اگر انسان به دستور حضرت حق در راه به دست آوردن رزق و روزى قدم بگذارد و به دستور حق در معاملات عمل کند و به دستور حق به دست آورده را خرج کند، بدون شک دنیا و آخرت خود را آباد کرده است:

نَیلُ الْعاجِلِ مِنْ دُنْیاهُمْ وَ دَرْک الآْجِلِ فى اُخْراهُمْ.

فقیه بزرگ عارف عاشق، ملاّ مهدى نراقى مى فرماید: همه آنچه انسان به آن میل و رغبت دارد مذموم نیست، زیرا آنچه آدمى در دنیا به آن میل دارد اگر ثمره و نتیجه آن بعد از مرگ برایش بماند، یعنى دانش نافع و عمل صالح، در حقیقت به آخرت متعلّق است، و آن را به این اعتبار دنیا نامند که نزدیک و در دسترس است. و هر یک از عالم و عابد از علم و عبادت خود لذت مى برد و حتى براى وى لذّت بخش ترین چیزهاست، اگر چه حظّ و بهره اى زودرس در دنیاست لکن از دنیاى مذموم نیست، بلکه در حقیقت از آخرت به شمار مى رود، هر چند از حیث اینکه محسوس و مشهود است از دنیا محسوب مى شود، زیرا هر چه در قلمرو حسّ و مشاهده است از عالم شهادت یعنى دنیاست. و از این رو پیامبر اکرم((صلى الله علیه وآله)) نماز را از دنیا شمرد و فرمود:

حُبِّبَ إلَىَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلاثٌ: اَلطّیبُ وَ النِّساءُ، وَ قُرَّةُ عَینى فِى الصَّلاةِ:

سه چیز از دنیاى شما نزد من محبوب است: بوى خوش، و زنان، روشنى چشم من در نماز است.

با اینکه نماز از اعمال آخرت است. پس دنیاى مذموم عبارت است از حظّ و بهره عاجل و زودرس که نه از اعمال آخرت است و نه وسیله اى براى آن، و آن جز لذّت بردن از معاصى و تنعّم به چیزهاى مباحى که زائد بر مقدار ضرورت است نیست.

و اما تحصیل روزى به قدر ضرورت، از کارهاى شایسته و نیکوست، چنانکه در اخبار به آن تصریح شده است.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): اَلْعِبادَةُ سَبعُونَ جُزْءاً أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ:

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: عبادت هفتاد جزء است، که برترین طلب روزى حلال است.

و نیز فرمود: مَلْعُونٌ مَنْ ألْقى کلَّهُ عَلَى النّاسِ:

از رحمت خدا دور است هر کس که در امور زندگى سرباز مردم باشد و از دسترنج دیگران بدون تحمل زحمت و کار استفاده کند.

قالَ السَّجّادُ((علیه السلام)): اَلدُّنْیا دُنْیا دُنْیاء اِن: دُنْیا بَلاغ وَ دُنْیا مَلْعُونَةٌ:

امام سجّاد((علیه السلام)) فرمود: دنیا دو گونه است: دنیایى رساننده (یعنى انسان را به سبب طلب قدر کفاف و ضرورت، به طاعت و قرب خدا مى رساند) و دنیایى که ملعون است (یعنى آدمى را در جستجوى بیش از حدود خود است از رحمت حق و سعادت دور مى کند).

امام باقر((علیه السلام)) فرمود: "هر که براى بى نیازى از مردم، و وسعت و گشایش بر اهل و عیال خود و نیکى و عطوفت با همسایگان، در دنیا به طلب روزى برود، در قیامت خداى عز و جل را ملاقات خواهد کرد در حالى که چهره اش مانند شب چهاردهم مى درخشد".

امام صادق((علیه السلام)) فرمود:

لا تَکسَلُوا فى طَلَبِ مَعایشِکمْ فَإنَّ آباءَنا کانُوا یرْکضُونَ فیها وَ یطْلُبُونَها:

در طلب روزى تنبلى مکنید، که پدران ما در این راه تلاش مى کردند و به دنبال روزى مى رفتند.

شخصى به آن حضرت عرض کرد: "ما دنیا را مى طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد." فرمود: مى خواهى با آن چه کنى؟ عرض کرد: خود و عائله ام از آن متنفع شویم، و به آن صله رحم و تصدّق کنیم، و حجّ و عمره بجا آوریم. فرمود: این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است".

حضرت موسى بن جعفر((علیهم السلام)) در زمینى کار مى کرد به طورى که قدمهایش را عرق فراگرفته بود، شخصى عرض کرد: فدایت شوم، کارگران شما کجایند؟ فرمود: کسى که از من و پدرم بهتر است با دست خود در زمین کار مى کرد. پرسید: او کدام شخص بود؟ فرمود: رسول خدا و امیرالمؤمنین و همه پدرانم با دست خود کار مى کردند، و این کار انبیا و مرسلین و اوصیاء ایشان و صالحان است.

و به این مضامین اخبار بسیار است، که در "کافى" و "تهذیب" و "من لا یحضر" و "وسائل" روایت شده. بدین دستوراتى که براى طلب دنیاى حلال آمده اگر کسى گردن نهد، باطنش نورانى مى شود و حال عبادت به او دست مى دهد. در آن صورت به وقت صبح نماز صبحش را بجاى آورد، و به وقت ظهر بدون اینکه کسب و کار مانعش شود، به نماز ظهر و عصر حاضر گردد، و به غیر نماز به مستحبات دیگر و به واجبات دیگر نیز روى کند و نگذارد که خدمت به خلق و دستگیرى از مستحق و عیادت مریض و تشییع جنازه و زیارت اخوان و دیدار مردم مؤمن و خلاصه هر خیرى از او فوت گردد و به قول قرآن مجید از این نوع آزمایشات الهى سرفراز بیرون آید و آنچه باید از جانب حضرت حق براى آخرتش ذخیره گردد:

«وَ یجْزِىَ الَّذینَ أحْسَنُوا بِالْحُسْنى».(۱)

اما اگر از دستورات حق در طلب رزق و روزى روى گردان شود و به حرام مالى و عملى دچار گردد، باطنش تاریک مى شود و حال عبادت از او سلب مى شود و تمام حرکات و سکناتش بر اساس امور مادى محض نظام مى گیرد، و از او انسانى چون قارون، عاشق دلباخته مال و جداى از عبادت و اطاعت و کار خیر به وجود مى آید، و در انواع گناهان و معاصى غرق شده، روزگار به غفلت بگذراند و نعمتهاى حق را در جاى غیر خود مصرف کرده، موجب سخط حق مى شود و در آینده به جریمه هاى سخت دچار گردد:

«لِیجْزِىَ الَّذینَ أساؤُا بِما عَمِلُوا».(۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. نجم، ۳۱.

۲. نجم، ۳۱.

راهى بزن که آهى بر ساز آن توان زد *** شعرى بخوان که با او رِطل گران توان زد

بر آستان جانان گر سر توان نهادن *** گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد

قدّ خمیده ما سهلت نماید امّا *** بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد

در خانقه نگنجد اسرار عشقبازى *** جام مى مُغانه هم با مُغان توان زد

درویش را نباشد برگ سراى سلطان *** ماییم و کهنه دلقى کآتش در آن توان زد

اهل نظر، دو عالم در یک نظر ببازند *** عشق است و داد اوّل بر نقد جان توان زد

گر دولت وصالت خواهد درى گشودن *** سرها بدین تخیل بر آستان توان زد

عشق و شباب و رندى مجموعه مراد است *** چون جمع شد معانى گوى بیان توان زد

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست *** گر راهز تو باشى صد کاروان توان زد

حافظ به حقّ قرآن کز شید و رزق بازآى *** باشد که گوى عیشى در این جهان توان زد

جزاى نیکى:

قالَ النَّبِىُّ((صلى الله علیه وآله)): أرْبَعٌ مَنْ کنَّ فیهِ بَنىَ اللهُ لَهُ بَیتاً فِى الْجَنَّةِ: مَنْ آوَى الْیتیمَ، وَ رَحِمَ الضَّعیفَ، وَ أَشْفَقَ عَلى وَ لَدَیهِ وَ رَفَقى بِمَمْلُوکهِ:(۱)

رسول خدا فرمود: چهار چیز است که در هر کس باشد، خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى کند: پذیرش سرپرستى یتیم، ترحم به ضعیف، مهربانى به پدر و مادر، نرمى با زیر دست.

وَ قالَ: مُجالةُ أهْلِ الّدینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ:(۲)

همنشینى با دینداران، شرافت آدمى در دنیا و آخرت است.

قالَ أبُو عَبْدِ اللهِ((علیه السلام)): ما مِنْ مُسْلِم أفْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً یریدُ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ إلاّ احْتبَ اللهُ لَهُ أجْرَها بِحِسابِ الصَّدَقَةِ حَتّى یرْجَعِ اِلَیهِ:(۳)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: مسلمانى که براى خدا به مسلمان دیگر قرض بدهد، تا قرض برگردد، اجرش همچون صدقه در راه خداست.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): مَنْ أطْعَمَ أخاهُ فِى اللهِ، کانَ لَهُ مِنَ الأْجْرِ مِثْلُ مَنْ أطْعَمَ فِئاماً. قالَ: قُلْتُ: مَا الْفِئامُ؟ فَقالَ: مِائَةُ ألْف مِنَ النّاسِ:(۴)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: هر کس برادر دینیش را اطعام دهد، اجرش همچون طعام دهنده فئام است. راوى مى گوید: عرضه داشتم: فئام چیست؟ فرمود: صدهزار انسان.

عَنْ أبِى الْحسنِ((علیه السلام)) إنَّهُ کانَ یقُولُ: مَنْ دَعا لإِخوانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ [وَ الْمُؤمِناتِ والْمُسلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ] وَکلَ اللهُ بِهِ عَنْ کلِّ مُؤْمِن مَلَکاً یدْعُو لَهُ:(۵)

حضرت رضا((علیه السلام)) فرمود: هر کس براى برادران ]و خواهران مؤمن و مسلمان[ خود دعا کند، خداوند به هر مؤمنى ملکى موکل او کند تا برایش دعا نماید.

قالَ النَّبِىُّ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ عادَ مَریضاً فِى اللهِ، لَمْ یسْألِ الْمَریضُ لِلْعائِدِ إلاَّ اسْتَجابَ اللهُ لِهُ:(۶)

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: هر کس عیادت مریض کند و نظرى جز به خدا نداشته باشد، مریض دعا نمى کند مگر اینکه خداوند دعایش را در حقّ عیادت کننده مستجاب کند.

مفصّل جزاى نیکى را در آیات قرآن و "بحارالانوار" و "ثواب الاعمال" صدوق و "وسائل" ملاحظه کنید. آنچه در بخش بالا و بخش بعد آمده فقط به عنوان نمونه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "ثواب الاعمال" ج۱، ص۱۶۱.

۲. "ثواب الاعمال" ص۱۶۲.

۳. "اعلام الدین" ص ۳۹۰ ۳۹۱.

۴. "اعلام الدین" ص ۳۹۰ ۳۹۱.

۵. "ثواب الاعمال"ج۱، ص۱۹۳.

۶. "أعلام الدین" ص۳۹۸.

جزاى بدی:

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): إیاکمْ وَ الْغَفْلَةَ، فَمَنْ غَفَلَ فَإنَّما یغْفُلُ عَنْ نَفْسِهِ. وَ إیاکمْ وَ التَّهاوُنَ بِأمْرِاللهِ، فَمَنْ تَهاوَنَ بِأمْرِهِ أَهانَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامِةِ:(۱)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: از غفلت و بى توجهى نسبت به حقایق بپرهیزید، که هر کس غفلت ورزد به خود ضرر زده. و امر خدا را پست و کوچک نشمارید، که هر کس برنامه هاى الهى را (که در قرآن منعکس است) پست بشمارد، خداوند در قیامت او را پست و خوار کند.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): مَنْ أبْغَضَنا أهْلَ الْبَیتِ بَعَثَهُ اللهُ یهُودیاً: وَ لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ بَینَ الرُّکنِ وَ الْمَقامِ ألْفَ سَنَة ثُمَّ لَقِىَ اللهَ بِغَیرِ وَ لایتتِنا لأَکبَّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرَیهِ فِى النّارِ:(۲)

رسول خدا فرمود: هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد، خداوند او را یهودى وارد محشر کند. و هر آینه اگر کسى هزار سال بین رکن و مقام خدا را عبادت کند، سپس بدون ولایت و قبول حکومت و سرپرستى ما به قیامت وارد شود، خداوند او را به رو به آتش جهنّم خواهد افکند.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): ثَلاثُ خِصال لا یمُوتُ صاحِبُهُنَّ حَتّى یرى وَ بالَهُنَّ: الْبَغْىُ، وَ الْکذْبُ، وَ قطیعَةُ الرَّحِمِ:(۳)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: سه خصلت است که صاحبش از دنیا نمى رود مگر اینکه وبالش را ببیند: تجاوز به حقّ مردم، دروغ، قطع رحم.

عَنْ أبى عَبْدِاللهِ((علیه السلام)): إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِ کبْرِیائِهِ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیهِ أوْرَدَّ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللهِ فى عَرْشِهِ، وَ لَیسَ هُوَ مِنَ اللهِ فى شَىْء أنَّما هُوَ شِرْک شَیطان:(۴)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: خداوند مؤمن را از نور عظمت و جلال کبریایى خود آفریده است، پس هر کس به او طعنه زند، یا گفتارش را مردود سازد، هر آینه خدا را در عرش رد کرده، چنین کسى با خدا ارتباط ندارد، به حقیقت که شیطان در نطفه او شرکت داشته است.

قالَ الصّادِقُ((علیه السلام)): مَنْ کانَ لَهُ دارٌ فَاحْتاجَ مُؤْمِنٌ إلى سُکناها فَمَنَعَه إیاها، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَلائِکتى، عَبْدى بَخِلَ عَلى عَبْدى سُکنى الدُّنْیا، لا وَ عِزَّتى لا یسْکنُ جَنّاتى أبَداً:(۵)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: کسى را که خانه اى باشد و مؤمنى مسکن گرفتن در آن را نیازمند است و او را جاى دادن مؤمن در آن خانه ایا کند، خداى عزّ و جلّ مى فرماید: اى ملائکه من، بنده ام خانه اش را از بنده ام دریغ داشت، نه، به عزّتم قسم هرگز او را بهشت ساکن نمى کنم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "عقاب الاعمال" ص۲۴۲.

۲. "أعلام الدین"ص۴۰۰.

۳. "عقاب الاعمال" ص۲۶۱.

۴. "أعلام الدین" ص۴۰۳.

۵. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

عَنْ أبى عَبْدِاللهِ((علیه السلام))، مَنْ رَوى عَنْ مُؤْمِن رِوایةٌ یریدُ بِها شَینَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِهِ لِیسْقُطَ مِنْ أعْینِ النّاسِ، أخْرَجَهُ اللهُ مِنْ وَلایتِهِ إلى وَلایةِ الشَّیطانِ:(۱)

امام صادق((علیه السلام)) فرمود: کسى که سختى را از مؤمنى حکایت کند و قصدش توهین به آن مؤمن و از بین رفتن آبرویش و افتادن از چشم مردم باشد، خداوند او را از ولایتش بیرون برده، به ولایت شیطان منتقل کند.

قالَ رَسُولُ اللهِ((صلى الله علیه وآله)): أرْبَعٌ لا تَدْخُلُ بَیتاً واحِدَةٌ مَنْهُنَّ إلاّ خَرِبَ وَ لَمْ یعْمُرْ بَالْبَرَکةِ: الْخِیانَةُ، وَ السِّرْقَةُ، وَ شُرْبُ الْخَمْرِ، وَ الرِّبا:(۲)

رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) فرمود: چهار چیز است که داخل خانه اى نمى شود مگر اینکه آن خانه از رحمت و معنویت خراب گردد و برکت نبیند: خیانت، دزدى، خوردن شراب و ربا.

قالَ أمیرَالْمُؤْمِنینَ((علیه السلام)): إذا غَضِبَ اللهُ عَلى اُمَّة وَ لَمْ ینْزِلْ بِهِمُ الْعَذابَ غَلَتْ أسْعارُها، وَ قَصَرَتْ أعْمارُها، وَ لَمْ یرْبَحْ تُجّارُها، وَ لَمْ تَزْک ثِمارُها، وَ لَمْ تَغْزُرْ أنْهارُها، وَ حُبِسَ عَنْها أمْطارُها، وَ سُلِّطَ شِرارُها:(۳)

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود: هرگاه خداوند بر امّتى غضب کند و آنان را به عذاب آسمانى دچار ننماید، اجناسشان گران شود، عمرهاشان کوتاه گردد، تجّارشان سود نبرند، میوه هاشان زیاد نشود، نهرهاى آبشان پر نگردد، باران از آنان منع شود و اشرار قوم بر آنها مسلّط گردند.

قالَ أمیرالْمُؤْمِنینَ((علیه السلام)): أیما مُؤْمِن مَنَعَ مُؤْمِناً شَیئاً مِمّا یحْتاجُ إلَیهِ، وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَیهِ أوْ مِنْ عِنْدِ غَیرِهِ، أقامَهُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَةِ مَسْوَدّاً وَجْهُهُ، مُزْرَقَةً عَیناهُ، مَغْلُولَةً یداهُ إلى عُنُقِهِ، فَیقالُ: هذَا الْخائِنُ الدَّى خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ. ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ إلَى النّارِ:(۴)

امیرالمؤمنین((علیه السلام)) فرمود: هر مؤمنى که مؤمنى را از برآوردن نیازش منع کند در حالى که قدرت بر رفع احتیاج مؤمن داشته باشد یا با کمک دیگرى بتواند رفع نیاز مؤمن نماید، خداوند او را در قیامت سیاه رو و کبود چشم (کور) نگاه مى دارد، در حالى که دو دستش به گردنش بسته، پس گفته مى شود: این خائنى است که به خدا و رسول خیانت کرده. سپس امر مى شود او را به آتش دراندازد.

آرى گناه و معصیت، و ساعات روز را به آلودگى پر کردن و به نعبیر بعضى از روایات با ایام دشمنى کردن، سودى جز خوارى در دنیا و عذاب در آخرت ندارد.

اگر غرائز و شهوات را با احکام الهى مقید کنیم، اگر تقوا را مهار هواى نفس قرار دهیم، اگر به یاد خدا و روز قیامت باشیم، ساعات عمر ما را خیر و خوبى پر مى کند و در فرداى محشر به نتایج خوبیهاى خود بر اساس وعده الهى در قرآن مجید خواهیم رسید.

هلالى در رساله "صفات العاشقین" مى فرماید:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

۲. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

۳. "عقاب الاعمال" ص۳۰۵.

۴. "اعلام الدین" ص۴۰۴.

زلیخا مدتى در عهد یوسف *** ندیدى غیر اندوه و تأسّف

ز کار خویش بهبودى ندیدى *** ز سوداهاى خود سودى ندیدى

اگر یوسف شدى چون ماه طالع *** شدى پیشش در و دیوار مانع

وگر خود سوى یوسف بر گذشتى *** به رغمش از ره دیگر گذشتى

غم پیرى نَمى بر سنبلش ریخت *** ز آسیب خزان برگ و گلش ریخت

سیه بادام او از جور ایام *** شد از عین سفیدى مغز بادام

بیاض روى او شد معجر او *** ببین کآخر چه آمد بر سر او

فشاند از چشمه هاى چشم خونبار *** هزاران قطره همچون دانه بار

بدینسان بود حال او که ناگاه *** دلش را بر غلط کردند آگاه

بتى در خانه از مردم نهان داشت *** که او را قبله حاجت گمان داشت

درون خانه کارش بت پرستى *** برون از عشق یوسف شور و مستى

به دل گفتا که اى در عشق معیوب *** محب را کى رواباشددو محبوب

شد این بت سنگ راه آرزویم *** از آن یوسف نمى آید به سویم

ز بهر بت شکستن سنگ برداشت *** به عزم صلح، راه جنگ برداشت

شکست آن را به چالاکىّ و چُستى *** وز آن افتاد در کارش درستى

به آن سنگى که بت را خُرد بشکست *** تو گفتى رخنه ایمان خود بست

چوبار دیگر آمد بر سر راه *** برآمد یوسف توفیقش از چاه

ترحم کرد یوسف بر زلیخا *** جوانى را گرفت از سر زلیخا

سیه شد مردم چشم سفیدش *** برآمد کوکب صبح امیدش

تو نیز اى دل اگر بت را شکستى *** ز غوغاى بتان جَستىّ و رستى

الهى از بتان ما را نگه دار *** دل گمراه ما را روبه ره آر

زلال معرفت در کام ما ریز *** شراب وحدت اندر جام ما ریز

شرح صحیفه (قهپایی)

و کان من‌ دعائه علیه السلام عند الصباح ‌و‌ المساء:

چون از‌ اوقاتى که‌ دعا به‌ اجابت مقرون مى گردد، وقت صبح ‌و‌ شام است، لهذا حضرت سیدالساجدین به‌ این دعا مواظبت ‌و‌ مداومت مى فرموده اند در‌ این دو‌ وقت.

«الحمدلله الذى خلق اللیل ‌و‌ النهار بقوته ‌و‌ میز بینهما بقدرته».

یعنى: سپاس ‌و‌ ستایش مر خداى را‌ که‌ آفرید شب ‌و‌ روز را‌ به‌ قدرت کامله ‌ى‌ خود ‌و‌ تمیز داد میان ایشان به‌ قدرت خود، به‌ جهت فواید عظیمه اى که‌ بر‌ ‌آن تمیز مترتب است از‌ افطار صائمین ‌و‌ انقضاى آجال مدیونین ‌و‌ اجرت گرفتن اجیران ‌و‌ انقضاى عده ‌ى‌ زنان ‌و‌ غیر ذلک از‌ فایده ها.

«الحمدلله الذى خلق اللیل ‌و‌ النهار بقوته ‌و‌ میز بینهما بقدرته».

یعنى: سپاس ‌و‌ ستایش مر خداى را‌ که‌ آفرید شب ‌و‌ روز را‌ به‌ قدرت کامله ‌ى‌ خود ‌و‌ تمیز داد میان ایشان به‌ قدرت خود، به‌ جهت فواید عظیمه اى که‌ بر‌ ‌آن تمیز مترتب است از‌ افطار صائمین ‌و‌ انقضاى آجال مدیونین ‌و‌ اجرت گرفتن اجیران ‌و‌ انقضاى عده ‌ى‌ زنان ‌و‌ غیر ذلک از‌ فایده ها.

«و جعل لکل واحد منهما حدا محدودا، ‌و‌ امدا ممدودا».

الامد: الغایه.

(یعنى:) ‌و‌ گردانید از‌ براى هر‌ یک از‌ شب ‌و‌ روز نهایتى معین ‌و‌ غایتى کشیده شده. چه، اول روز نزد اهل شرع از‌ طلوع صبح صادق است تا‌ غروب تمام جرم شمس ‌و‌ معلومیت روز مستلزم معلومیت شب است. چه، ابتداى روز انتهاى شب است ‌و‌ انتهاى شب ابتداى روز است.

«یولج کل‌ واحد منهما فى صاحبه ‌و‌ یولج صاحبه فیه».

یقال: اولجه غیره، اى: ادخله. فیولج، اى: یدخل کلا من‌ اللیل ‌و‌ النهار فى الاخر بان ینقص من‌ احدهما شیئا ‌و‌ یزیده فى الاخر کنقصان نهار الشتاء ‌و‌ زیاده لیله ‌و‌ زیاده نهار الصیف ‌و‌ نقصان لیله.

یعنى: در‌ مى آورد ‌و‌ داخل مى سازد هر‌ یک از‌ شب ‌و‌ روز در‌ مصاحبش در‌ حالتى که‌ در‌ آورده ‌و‌ زیاد ساخته ‌آن مصاحب را‌ در‌ ‌آن دیگرى. یعنى در‌ حالى که‌ شب را‌ در‌ روز افزوده، در‌ همان حال روز را‌ در‌ شب افزوده، لیکن در‌ دو‌ بقعه ‌ى‌ مختلف.

پس‌ واو در‌ کلام حضرت سیدالساجدین واو حالى باشد نه واو عطف. پس‌ کسى توهم نکند که‌ ذکر فقره ‌ى‌ اخیر بى فایده است. زیرا که‌ غرض ‌آن حضرت تنبیه است بر‌ امرى غریب که‌ ‌آن حصول زیاده ‌و‌ نقصان است معا در‌ هر‌ یک از‌ شب ‌و‌ روز در‌ وقت واحد. لیکن تحقق این زیاده ‌و‌ نقصان به‌ حسب اختلاف بقاع است همچو بقاع شمالیه از‌ خط‌ استوا ‌و‌ جنوبیه از‌ آن، خواه ‌آن بقعه مسکون بوده باشد یا‌ نه. چه، تابستان بلاد شمالیه زمستان بلاد جنوبیه است ‌و‌ برعکس. پس‌ زیادتى روز ‌و‌ کمى ‌آن هر‌ دو‌ واقع است در‌ یک زمان، لیکن در دو‌ بقعه ‌ى‌ مختلف. ‌و‌ همچنین زیادتى شب ‌و‌ نقصان ‌آن نیز متحقق است در‌ زمان واحد. پس‌ به‌ جهت تنبیه بر‌ این امر غریب، جمله ‌ى‌ حالیه را‌ ایراد فرمودند.

«بتقدیر منه للعباد فیما یغذوهم به، ‌و‌ ینشئهم علیه».

جار ‌و‌ مجرور- یعنى «بتقدیر»- متعلق است به‌ «یولج».

یعنى: این ادخال هر‌ یک از‌ شب ‌و‌ روز در‌ دیگرى، به‌ تقدیر ‌و‌ اندازه اى است از‌ جانب خداوند تعالى از‌ براى بندگان خود در‌ آنچه غذا مى دهد ایشان را‌ به‌ ‌آن ‌و‌ نشو ‌و‌ نما ‌و‌ افزایش مى فرماید ایشان را‌ بر‌ آن. پس‌ یکى از‌ فواید شب ‌و‌ روز تربیت انسان ‌و‌ تنمیت اوست.

«فخلق لهم اللیل لیسکنوا فیه من‌ حرکات التعب ‌و‌ نهضات النصب».

«نهضات» -به‌ نون ‌و‌ ضاد معجمه- من‌ النهوض. ‌و‌ مراد ترددات بدنیه است که‌ موجب تعب ‌و‌ نصب ‌و‌ رنج باشد. ‌و‌ روایت شده: «بهظات»- به‌ باى موحده ‌و‌ ظاى معجمه- از: بهظه الحمل، اى: اشقه. ‌و‌ امر باهظ، اى: شاق.

یعنى: بیافرید از‌ براى بندگان خود شب را‌ تا‌ بیارامند در‌ ‌آن از‌ حرکات که‌ موجب تعب است ‌و‌ از‌ ترددات بدنیه- یا: از‌ گرانى بار که‌ موجب رنج ‌و‌ دشوارى است.

«و جعله لباسا لیلبسوا من‌ راحته ‌و‌ منامه، فیکون ذلک لهم جماما ‌و‌ قوه، ‌و‌ لینالوا به‌ لذه ‌و‌ شهوه».

«لباسا»، اى: سترا یسترون به‌ یعنى ان‌ ظلامه یغشى کل‌ شى ء کاللباس الذى یشتمل على لابسه. اى: غطاء یستتر بظلمته من‌ اراد الاختفاء.

و‌ الجمام- بالفتح-: الراحه. یقال: جم الفرس جماما، اذا ذهب اعیاوه ‌و‌ استراح. یقال: اجمم نفسک یوما او‌ یومین، اى: اروحها. ‌و‌ فى الحدیث: «السفر جل تجم الفواد»، اى: تریحه.

(یعنى:) ‌و‌ گردانید شب را‌ پوششى تا‌ به‌ ظلمت او‌ بپوشانند خود را‌ از‌ راحت ‌و‌ آسوده شدن او‌ ‌و‌ خواب او، پس‌ باشد این استراحت ‌و‌ خواب راحتى ‌و‌ آسودگى ‌و‌ قوتى مر ایشان را، ‌و‌ تا‌ بیابند ‌و‌ ادراک کنند به‌ ‌آن لذت ‌و‌ خوشى ‌و‌ آرزویى که‌ نفس ایشان داشته باشد از‌ امور مستلذه مثل جماع ‌و‌ غیر آن.

«و خلق لهم النهار مبصرا لیبتغوا فیه من‌ فضله ‌و‌ لیتسببوا الى رزقه ‌و‌ یسرحوا فى ارضه، طلبا لما فیه نیل العاجل من‌ دنیاهم ‌و‌ درک الاجل فى اخراهم».

«مبصرا»، اى: مضیئا یبصر فیه.

و‌ سرحت فلانا الى موضع کذا، اذا ارسلته. ‌و‌ سرح فلان یسرح فهو سارح یتعدى ‌و‌ لا‌ یتعدى. فمعنى «یسرحوا» اى: ینتشروا لدرک اللحاق ‌و‌ الوصول الى الشىء، (یعنى:) ‌و‌ آفرید از‌ براى بندگان خود روز را‌ روشن تا‌ طلب معیشت نمایند از‌ فضل او، ‌و‌ تا‌ سبب ‌و‌ وسیله سازند به‌ تحصیل کردن رزق او‌ ‌و‌ منتشر ‌و‌ پراکنده گردند در‌ زمین خداى- یعنى تجارت نمایند- از‌ جهت طلب کردن مر ‌آن چیزى را‌ که‌ در‌ ‌آن است رسیدن عاجل- که‌ ‌آن دنیاى ایشان بوده باشد- ‌و‌ رسیدن ‌و‌ دریافتن آجل- که‌ ‌آن آخرت بوده باشد در‌ نشئه ‌ى‌ آخرت خود. به‌ جهت آنکه از‌ ارباح تجارات که‌ اخراج اخماس ‌و‌ زکوات کرده مى شود، موجب مثوبات اخروى مى شود.

«بکل ذلک یصلح شانهم ‌و‌ یبلو اخبارهم».

الشان: الامر ‌و‌ الحال. اى: یختبر اخبارهم. یعنى: این خلق لیل ‌و‌ نهار با‌ آنچه سابقا مذکور شد به‌ جهت ‌آن است که‌ نیکو گرداند ‌و‌ اصلاح آورد حال عباد خود را‌ ‌و‌ بیازماید خبرهاى ایشان را‌ تا‌ صدق ‌و‌ کذب ایشان همه آشکارا شود.

«و ینظر کیف هم فى اوقات طاعته، ‌و‌ منازل فروضه، ‌و‌ مواقع احکامه، لیجزى الذین اساووا بما عملوا ‌و‌ یجزى الذین احسنوا بالحسنى».

و‌ نظر کند ‌و‌ ببیند که‌ چگونه اند ایشان در‌ وقتهاى طاعت ‌و‌ فرمانبردارى او- جل ‌و‌ علا- کدام از‌ ایشان شتابنده ترند در‌ فرمانبردارى ‌و‌ پرهیزکارترند از‌ محارم ‌و‌ در‌ منازل فروض- که‌ ‌آن اعمال مفروضه است- ‌و‌ جایهاى فرود آمدن احکام او- یعنى کدام یک از‌ ایشان مبادرت مى نمایند به‌ اوامر ‌و‌ باز مى ایستند از‌ نواهى- تا‌ جزا دهد آنان را‌ که‌ بدکردارند به‌ عقوبت آنچه عمل کرده اند- که‌ ‌آن عذاب نیران است- ‌و‌ جزا دهد آنان را‌ که‌ نیکوکارند به‌ مثوبت نیکو- که‌ ‌آن نعمتهاى بهشت است.

شرح صحیفه (مدرسی)

و کان ‌من‌ دعائه علیه السلام عند الصباح ‌و‌ المساء:

صبح اول روز ‌را‌ گویند، چنانکه مساء اول ‌شب‌ ‌را‌ گویند ‌و‌ اطلاق مساء ‌بر‌ اعم ‌از‌ ‌آن‌ چنانکه ‌در‌ السنه مذکور است ‌و‌ اطلاق کنند ‌بر‌ بعد ‌از‌ ظهر ‌تا‌ وقت طلوع فجر ‌از‌ بابت مسامحه ‌و‌ مجاز است.

شاهد ‌بر‌ مقال ‌آن‌ است ‌که‌ ‌در‌ السنه ‌ى‌ بلغاء ‌و‌ فصحاء ‌او‌ ‌را‌ مقابل صبح اطلاق کنند، «سبحان الله حین تمسون ‌و‌ حین تصبحون» بدانکه این دعاء ‌در‌ ‌آن‌ فقراتى نیست ‌که‌ مشعر ‌بر‌ ‌آن‌ باشد ‌که‌ ‌در‌ وقت مساءهم قرائت ‌آن‌ مناسب باشد خوب بود ‌که‌ عنوان ‌به‌ صباح فقط ‌مى‌ ‌شد‌ چنانکه بعضى ‌از‌ شراح ‌از‌ بعضى ‌از‌ صحیفه نقل نموده اند ، بدان ایضا اگر ‌چه‌ دعاء ‌در‌ ‌هر‌ وقت ‌از‌ اوقات خوب ‌و‌ عبادت است خصوصا عقیب ‌هر‌ صلوات ‌و‌ لذا تعقیب صلوات یومیه ‌از‌ حضرات ائمه علیهم السلام ماثور ‌و‌ متواتر لکن ‌در‌ این ‌دو‌ وقت ‌در‌ نهایت اهتمام است زیرا ‌که‌ یکى اول وقت طلب معاش زندگانى است ‌و‌ دیگرى اول وقت سکون ‌و‌ راحت ‌و‌ ‌در‌ ‌هر‌ ‌دو‌ وقت جنود ابلیسیه متفرق ‌از‌ براى اضلال نفوس انسانیه ‌و‌ مانع شدن ‌آن‌ ‌از‌ طلب معارف حقه ‌و‌ اسباب وصول ‌به‌ سوى جناب قدس اعاذنا الله ‌من‌ اغوائه ‌پس‌ انسب مشغول شدن ‌به‌ دعاء ‌و‌ ثناء ‌و‌ استعاذه نمودن است ‌در‌ این ‌دو‌ وقت.

لیل ‌و‌ نهار عبارت هستند ‌از‌ ‌دو‌ مدت معلومه ‌از‌ گردش فلک ‌که‌ یکى ‌از‌ ‌آن‌ مقدار بودن آفتاب ‌در‌ تحت الارض ‌و‌ دیگرى ‌در‌ فوق الارض ‌و‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌دو‌ تعبیر کنیم ‌در‌ لسان فرس ‌به‌ روز ‌و‌ ‌شب‌ ‌و‌ ‌در‌ لسان عرب گاهى ‌به‌ ضوء ‌و‌ ظلمت ‌و‌ ‌از‌ اینکه ایشان ‌از‌ ‌آن‌ ‌دو‌ مقدار ‌از‌ زمان هست ‌و‌ ضوء ‌و‌ ظلمت ‌دو‌ عرض هستند ‌که‌ عارض ‌بر‌ ایشان ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌ما‌ بین ایشان ‌از‌ نسب تقابل ‌و‌ تضاد است ‌نه‌ ایجاب ‌و‌ سلب ‌پس‌ ‌هر‌ ‌دو‌ امر وجودى هستند ‌نه‌ اینکه لیل امر عدمى باشد چنانچه بعضى ‌را‌ توهم ‌آن‌ شده است ‌و‌ باعث شده ‌که‌ خلق ‌را‌ ‌به‌ معنى ایجاد نگرفته ‌به‌ اعتبار اینکه لیل عدمى است ‌با‌ ایجاد غیر مرتبط است لابد است خلق ‌را‌ ‌به‌ معنى تقدیر گرفت ‌که‌ ‌با‌ همه جمع شود چنانچه ‌در‌ آیه ‌ى‌ شریفه «الذى خلق الموت ‌و‌ الحیوه» ‌به‌ معنى تقدیر است ‌و‌ این توهم فاسد است موت مثل لیل است اینها امر عدمى نیستند بلکه امر وجودى هستند کما یدل علیه ‌ان‌ الله ضاد بین اللیل ‌و‌ النهار ‌و‌ ‌ان‌ الموت لیذبح یوم القیمه علاوه ‌از‌ ‌آن‌ عرف ‌از‌ ‌آن‌ امر وجودى استفاده کنند ‌نه‌ عدمى چنانچه اگر کسى ‌فى‌ الجمله تتبع کند ‌بر‌ ‌او‌ معلوم شود حاجت ‌به‌ دلیل ندارد.

فذلکه:

تقدیم لیل ‌بر‌ نهار ‌در‌ انتساب خلقت چنانچه ‌در‌ عبارت این دعاء ‌و‌ غیر ‌آن‌ ‌از‌ براى ‌آن‌ وجهى ‌مى‌ توان ذکر نمود یکى اینکه خلقت لیل غریب ‌و‌ عجیب ‌تر‌ است ‌از‌ خلقت روز ‌و‌ ضیاء ‌یا‌ اینکه اکملیت ‌به‌ واسطه ‌ى‌ اینکه نهار نور است ‌و‌ صدور نور اسهل است ‌از‌ صدور نقیض ‌او‌ ‌یا‌ اینکه خلقت ‌او‌ مقدم است ‌بر‌ روز اگر ‌چه‌ خلاف ‌آن‌ معروفست لکن روایت معروفه دلالت ‌بر‌ ‌آن‌ دارد ‌و‌ ‌آن‌ این است ‌که‌ امام ثامن ارواحنا له الفداء ‌که‌ وارد مرو شدند ‌در‌ مجلس مامون روزى جمع بودند علماء خراسان ‌و‌ بود فضل ‌بن‌ سهل حضرت فرمودند که: ‌در‌ مدینه ‌از‌ ‌من‌ سئوال نمودند ‌که‌ ‌شب‌ قبل ‌از‌ روز خلق ‌شد‌ ‌یا‌ بالعکس قوم ‌در‌ مقام جواب برآمدند ‌هر‌ ‌یک‌ جواب دادند مقبول طباع مامون نشد فضل عرض کرد: شما بفرمائید: حضرت فرمودند: ‌از‌ روى حساب ‌و‌ نجوم بگویم ‌یا‌ ‌از‌ روى قرآن ‌و‌ شرع؟ عرض کرد: ‌به‌ ‌هر‌ دو، فرمودند: اما ‌از‌ روى حساب ‌به‌ تحقیق دانسته ‌ى‌ ‌اى‌ فضل طالع دنیا سرطان است کواکب ‌در‌ وقت خلقت دنیا ‌در‌ شرف خود بودند زحل ‌در‌ خانه میزان، مشترى ‌در‌ سرطان، شمس ‌در‌ خانه حمل، قمر ‌در‌ خانه ‌ى‌ ثور ‌پس‌ این دلالت کند ‌بر‌ اینکه شمس ‌در‌ خانه ‌ى‌ دهم ‌از‌ طالع ‌در‌ وسط السماء بود ‌پس‌ نهار خلقت ‌او‌ مقدم است ‌بر‌ لیل ‌و‌ اما ‌از‌ روى قرآن خلاق عالم ‌مى‌ فرماید: ‌«و‌ ‌لا‌ اللیل سابق النهار».

توضیح ‌و‌ بیان:

طالع عبارت است ‌از‌ قوسى ‌از‌ معدل ‌که‌ ‌با‌ قوس، ‌از‌ منطقه یکبار طلوع کنند ‌در‌ محلش ذکر ‌شد‌ ‌که‌ منطقه البروج دوازده قسمت ‌شد‌ ‌هر‌ قسمتى ‌را‌ خانه ‌و‌ برجى خوانند ‌در‌ اول خلقت ‌به‌ مقتضى ‌کن‌ فیکون خانه ‌ى‌ سرطان ‌در‌ افق شرقى واقع بود، ‌پس‌ ‌از‌ آنجا ‌به‌ توالى ‌از‌ تحت الارض، ‌که‌ حساب شود برج الحمل ‌که‌ خانه ‌ى‌ ‌ده‌ خواهد ‌شد‌ ‌در‌ وسط السماء واقع ‌مى‌ شود ‌و‌ ذکر ‌شد‌ ‌در‌ یوم الخلقه کواکب ‌در‌ خانه ‌ى‌ شرف بودند ‌پس‌ شمس ‌در‌ ‌آن‌ خانه بود ‌و‌ نتیجه ‌آن‌ داد ‌که‌ یوم الخلقه روز بود ‌نه‌ ‌شب‌ ‌و‌ بعضى ‌از‌ اخبار ‌که‌ ‌در‌ زیارت اهل قبور وارد است ‌او‌ ‌هم‌ ‌فى‌ الجمله اشعار ‌بر‌ این قول دارد لکن مقتضى این روایت ‌آن‌ است ‌که‌ شبهائى ‌که‌ ‌ما‌ ‌بر‌ ‌او‌ احکام لیله ‌ى‌ جمعه مرتب کنیم ‌شب‌ پنج شنبه باشد ‌و‌ هکذا ‌و‌ لذا ‌از‌ بعضى نقل ‌شد‌ ‌که‌ دعاى کمیل ‌که‌ معروف است ‌در‌ ‌شب‌ شنبه ‌هم‌ ‌مى‌ خواند احتیاطا ‌در‌ جواب این اشکال گفته ‌شد‌ ‌که‌ یوم الخلقه روز ‌او‌ ‌شب‌ نداشت ‌و‌ العلم عندالله.

شرح:

یعنى ثناء مال خدائى است ‌که‌ خلق کرده است ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ ‌به‌ سلطنت خود.

شرح:

یعنى جدا کرده است ‌ما‌ بین ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ ‌به‌ قدرت خود، ‌و‌ گردانیده ‌از‌ براى ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز مرتبه ‌ى‌ قرار داده شده ‌و‌ مدتى ‌که‌ اندازه داشته باشد.

تنبیه:

در‌ فقرات مذکوره اولا اشاره فرموده ‌که‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز متمیز است ‌به‌ حیث ‌که‌ احدهما ‌به‌ دیگرى مشتبه نشود، ‌و‌ ثانیا ‌که‌ ‌هر‌ ‌یک‌ نهایتى دارد ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ منتهى ‌مى‌ شود، ‌و‌ ثالثا ‌از‌ براى ‌هر‌ ‌یک‌ مقدار مخصوصى است ‌از‌ زمان.

اللغه:

‌و‌لوج، ‌و‌ ایلاج ‌به‌ معنى داخل شدن ‌و‌ داخل کردن ‌و‌ این عبارت اقتباس ‌از‌ کلام خدا است ‌که‌ ‌مى‌ فرماید: «یولج اللیل ‌فى‌ النهار ‌و‌ یولج النهار ‌فى‌ اللیل» ‌و‌ ‌در‌ معنى آیه ‌دو‌ طریق نقل شده چنانچه ‌در‌ مجمع البیان هست یکى اینکه ناقص ‌مى‌ کند ‌از‌ لیل ‌و‌ ‌مى‌ گرداند ‌آن‌ نقصان ‌را‌ زیادتى ‌در‌ نهار ‌و‌ ناقص ‌مى‌ کند ‌از‌ نهار ‌و‌ ‌مى‌ گرداند ‌آن‌ نقصان ‌را‌ زیادتى ‌در‌ نهار ‌و‌ ناقص ‌مى‌ کند ‌از‌ نهار ‌و‌ ‌مى‌ گرداند ‌آن‌ نقصان ‌را‌ زیادتى ‌در‌ ‌شب‌ ‌به‌ اندازه ‌ى‌ طول نهار ‌و‌ قصر ‌او‌ ‌و‌ این معنى ‌از‌ حسن ‌و‌ ابن عباس ‌و‌ مجاهد نقل شده است، ‌و‌ دیگرى ‌آن‌ است ‌که‌ داخل ‌مى‌ کند احدهما ‌را‌ ‌در‌ دیگر باتیان آخر ‌در‌ مکان مدخول ‌و‌ این معنى ‌از‌ ابى على جبائى است، بعضى ‌از‌ شراح ذکر نمودند ‌که‌ امام علیه السلام ‌در‌ عبارت ‌هر‌ ‌دو‌ معنى ‌را‌ قصد کرده است ‌در‌ جمله ‌ى‌ اولى زیاده ‌و‌ نقصان ‌و‌ ‌در‌ ثانیه معاقبه ‌یا‌ بالعکس، شاهد تغایر بین معطوف ‌و‌ معطوف علیه.

شیخ ‌در‌ مفتاح الفلاح این دعا ‌را‌ ‌در‌ تعقیب صبح نقل ‌مى‌ فرماید، ‌و‌ معنى اول ‌که‌ ذکر ‌شد‌ ذکر ‌مى‌ فرماید ‌و‌ بعد اعتراض ‌بر‌ خود ‌مى‌ نماید ‌به‌ قول خود این معنى مستفاد ‌مى‌ شود ‌از‌ قول امام علیه السلام یولج کل واحد منها ‌فى‌ صاحبه، ‌پس‌ ‌چه‌ فائده دارد قوله تعالى ‌و‌ یولج صاحبه فیه ‌در‌ جواب فرمود: مراد ‌او‌ علیه السلام تنبیه است ‌بر‌ امر عجیب ‌او‌ ‌و‌ حصول زیاده ‌و‌ نقصان است معا ‌در‌ ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ روز ‌و‌ ‌شب‌ ‌در‌ ‌آن‌ واحد لکن ‌با‌ اختلاف بلدان مثل بلاد شمالیه ‌از‌ ‌خط‌ استواء ‌و‌ جنوبیه ‌ى‌ ‌آن‌ ‌مى‌ خواهد مسکونه باشد، ‌یا‌ نه، تابستان شمالى زمستان جنوبى است ‌و‌ بالعکس ‌پس‌ زیاده ‌و‌ نقصان واقع است ‌در‌ وقت واحد لکن ‌در‌ ‌دو‌ بقعه اگر امام تصریح ‌به‌ فقره ‌ى‌ اخیره نمى فرمود معلوم نمى ‌شد‌ بلکه ظاهر کلام ‌او‌ علیه السلام وقوع زیاده نهار ‌در‌ وقتى ‌و‌ نقصان ‌در‌ وقت دیگر ‌و‌ کذلک ‌شب‌ چنانچه محبوبست ‌در‌ نزد عوام ‌و‌ خواص دوار حالیه تمام ‌شد‌ کلام شیخ.

بدانکه معنى ‌که‌ شیخ فرمود همان معنى اول مجمع البیان است ‌در‌ تفسیر آیه ‌و‌ ‌آن‌ معنى خلاف ظاهر آیه است ‌به‌ ‌دو‌ وجه:

اول- ایلاج ‌به‌ معنى ادخال ‌در‌ خود استعمال نشده بلکه ‌در‌ زیاده ‌و‌ نقصان استعمال شده است ‌و‌ این استعمال مجاز است قرینه ‌بر‌ ‌آن‌ نداریم.

دوم- فعل مضارع ظهور ‌در‌ استمرار ‌و‌ ثبات دارد ‌و‌ ‌با‌ اینکه بلاد واقعه ‌در‌ ‌خط‌ استواء همیشه ‌شب‌ ‌و‌ روز مساوى است زیاده ‌و‌ نقصان ‌در‌ ‌آن‌ نیست ‌و‌ همچنین ‌در‌ غالب آفاق مائله ‌دو‌ روز یوم اعتدال ‌شب‌ ‌و‌ روز مساوى است ‌و‌ اهمال ‌از‌ ذکر آنها شده است.

و الذى خالجنى ‌فى‌ معنى آلایه ‌و‌ العباره ‌ان‌ یقال: ایلاج ‌در‌ معنى خودش است یعنى داخل کردن است ‌شب‌ ‌را‌ ‌در‌ روز ‌و‌ بالعکس ‌و‌ این ‌بر‌ وجه حقیقت است ‌نه‌ مجاز زیرا ‌که‌ معلوم است ‌که‌ روز ‌و‌ ‌شب‌ عبارت است ‌از‌ روشنى آفتاب ‌و‌ محو ‌آن‌ روشنائى ‌شب‌ وقتیکه روز شود پرده ‌ى‌ سفیدى ‌از‌ کنار افق بلند شود عریض محیط شود ‌بر‌ پرده سیاهى ‌که‌ ‌بر‌ آسمان محیط است ‌پس‌ ‌شب‌ داخل ‌شد‌ ‌بر‌ روشنائى روز ‌و‌ همچنین ‌که‌ روز ‌شب‌ شود پرده سیاهى ‌از‌ افق شرقى بلند شود ‌و‌ ‌به‌ عکس ‌شب‌ روز شدن احاطه کند ‌بر‌ پرده سفید ‌تا‌ تمام ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ برگیرد ‌پس‌ ایلاج حاصل شود ‌و‌ غرض ‌از‌ تاکید زیادتى تقریر، ‌و‌ ثبوت ‌و‌ تکرار نیست ‌و‌ ‌با‌ قاعده ‌ى‌ بلاغت منافات ندارد فتامل بعین الانصاف ‌و‌ انظر الى ‌ما‌ قال ‌لا‌ الى ‌من‌ قال تعجب ‌از‌ صاحب مجمع البحرین است، ‌در‌ ماده ‌ى‌ ولج جواب سئوال شیخ ‌را‌ ‌در‌ مفتاح الفلاح ‌از‌ براى دفع تکرار ‌در‌ آیه ذکر ‌مى‌ فرماید ‌با‌ اینکه ‌در‌ آیه ‌ى‌ شریفه تکرار نیست.

تقدیر: ‌به‌ معنى اندازه ‌و‌ پیمانه نمودن شیىء است ‌از‌ جهت صفات ‌و‌ ذات تقدیر الله ‌دو‌ معنى دارد: ‌یا‌ ‌به‌ معنى اعطاء القدره، ‌یا‌ ایجاد الشیىء على وفق الحکمه.

غذا: معنى عرفى ‌آن‌ خوردنى ‌و‌ ‌به‌ معنى تربیت ‌هم‌ آمده است.

نشوء: ‌به‌ معنى نمو.

الترکیب:

باء ‌در‌ ‌به‌ تقدیر سببیه است ‌و‌ ظرف لغو ‌و‌ متعلق ‌به‌ خلق منه متعلق ‌به‌ عامل مقدر صفت تقدیر فیما یتعلق ‌به‌ تقدیر ‌به‌ ‌و‌ علیه ضمیر عاید صله شرح: یعنى خلق کرده است لیل ‌و‌ نهار ‌را‌ ‌به‌ سبب ایجاد حکمت ‌از‌ قبل ‌و‌ جانب خود ‌از‌ جهت عباد ‌در‌ چیزى غذاء بدهد ایشان ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ چیز ‌و‌ نمو بدهد ایشان ‌را‌ ‌بر‌ او.

تنبیه:

بدانکه انسان ‌از‌ اینکه ‌از‌ نوع حیوان است ‌که‌ عبارت است ‌از‌ جسم نامى متحرک قابل ابعاد ثلثه ‌پس‌ لابد است ‌در‌ بقاء خود ‌در‌ برهه ‌ى‌ ‌از‌ زمان ‌به‌ غذا ‌و‌ نمو ‌و‌ ‌آن‌ نمى شود مگر ‌از‌ جهت ‌او‌ چیزى خلقت شود ‌که‌ بدل ‌ما‌ یتحلل ‌او‌ شود ‌و‌ سبب نشوء ‌او‌ شود ‌و‌ ‌او‌ نمى شود مگر موجود ‌در‌ لیل ‌و‌ نهار شود ‌پس‌ ‌از‌ اینکه حاجت ‌به‌ غذاء مناسب دارد ‌و‌ ‌آن‌ ‌هم‌ نمى شود مگر اینکه شمس ‌و‌ قمر ‌و‌ روز ‌و‌ ‌شب‌ مربى ‌آن‌ شود ‌که‌ مناسب مزاج انسانى شود.

نعم ‌ما‌ قیل:

ابر ‌و‌ باد ‌و‌ مه ‌و‌ خورشید ‌و‌ فلک ‌در‌ کارند ‌تا‌ ‌تو‌ نانى ‌به‌ ‌کف‌ آرى ‌و‌ ‌به‌ غفلت نخورى

اگر انسان ‌فى‌ الجمله تامل کند درک نماید ‌چه‌ قدر اشیاء ‌به‌ واسطه ‌ى‌ وجود ‌او‌ خلقت شدند ‌که‌ ‌او‌ زندگانى نماید فضلا ‌از‌ اینکه ‌در‌ خود تامل کند ‌که‌ عالم اکبر ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ قرار داده است.

اللغه:

التعب، زحمت کشیدن.

نهض: حرکت ‌و‌ اقامه.

نصب: شدت ‌و‌ زحمت گاهى ‌از‌ ‌آن‌ تعبیر نمایند ‌به‌ هلاکت.

لباس: پوشیدنى.

جمام: نشاط ‌و‌ فرح.

نیل: رسیدن،

لذت: ملائمت طبع.

شهوه: ‌آن‌ چیزى ‌که‌ نفس ‌به‌ ‌آن‌ میل دارد، ‌اى‌ المشتهى.

الترکیب:

لام ‌در‌ لهم ‌از‌ براى انتفاع، ‌من‌ ‌فى‌ قوله ‌من‌ حرکات، ‌از‌ جهت بدلیه ضمیر جعله ‌و‌ راحته ‌و‌ منامه راجع بلیل، ذلک اشاره ‌به‌ راحت ‌و‌ منام.

فیکون: فاء ‌او‌ سببیه است ‌و‌ بعد ‌از‌ ‌آن‌ ‌ان‌ مقدر است ‌و‌ لینالوا عطف ‌بر‌ او.

شرح:

بعد ‌از‌ اینکه امام ‌فى‌ الجمله حکمت خلقت لیل ‌و‌ نهار ‌را‌ ذکر فرمود شروع نمود ‌در‌ تفصیل ‌هر‌ یک. یعنى: ‌پس‌ خلق کرد ‌از‌ براى انتفاع عباد ‌شب‌ ‌را‌ ‌تا‌ اینکه ساکن شوند ‌در‌ ‌او‌ ‌از‌ حرکات زحمت روز ‌و‌ ‌پا‌ شدن تعب روز ‌و‌ گردانیده است ‌شب‌ ‌را‌ لباس ایشان ‌تا‌ اینکه بپوشند ‌از‌ راحت ‌او‌ ‌و‌ خواب ‌او‌ ‌به‌ سبب اینکه بوده باشد نوم ‌و‌ راحت ‌از‌ براى ایشان نشاط ‌و‌ فرح ‌و‌ قوت طبیعت ایشان ‌و‌ برسند ‌به‌ سبب ‌شب‌ ‌به‌ کیف ملائم طبع خود ‌و‌ مشتهیات نفس خود.

تذنیب:

بدانکه انسان بلکه مطلق حیوان ‌در‌ بقاء خود، ‌در‌ مدت حاجت ‌به‌ حرکت ‌و‌ سکون ‌و‌ نوم ‌و‌ یقظه دارد ‌که‌ اگر ‌در‌ یکى ‌از‌ آنها خللى واقع شود ‌از‌ جانب نقصان ‌و‌ زیاده موجب خرابى بدن شود ‌به‌ اندک زمان مضمحل ‌و‌ فناء شود لذا حضرت رب الارباب ‌از‌ جهت بقاء ‌او‌ ‌دو‌ مخلوق خلقت فرمود، یکى بارد مظلم ‌و‌ دیگرى حار مضیى ء ‌که‌ طبع ‌در‌ اول جاى آورد ‌آن‌ چیزى ‌را‌ ‌که‌ موجب سکون ‌و‌ اطمینان ‌و‌ ثبات ‌و‌ راحت اوست ‌از‌ قبیل اکل ‌و‌ شرب ‌و‌ جماع ‌و‌ نوم ‌و‌ امثال این امور، ‌و‌ ‌در‌ دیگر امورى ‌که‌ اضداد امور مذکوره است ‌از‌ تحصیل معاش ‌از‌ قبیل تجارات ‌و‌ زراعات ‌و‌ صناعات ‌و‌ سیاسات مدنیه ‌و‌ تربیت اولاد و جاه ‌و‌ منال عظم شانه ‌و‌ جلت عظمته.

اللغه:

ابتغاء: ‌به‌ معنى طلب کردن.

فضل: ‌به‌ معنى نعمت.

تسبب: باب تفعل، وصول ‌و‌ ادراک یعنى چیزهائى مهیا نمودن ‌که‌ ‌به‌ ‌آن‌ وصول ‌به‌ نعم شود.

سرح: ‌به‌ معنى بیرون رفتن ‌و‌ فرستادن، یقال: سرح ‌اى‌ ارسل.

درک: ‌به‌ فتح ‌و‌ سکون ‌به‌ معنى ادراک.

الترکیب:

طلبا مفعول له ‌از‌ براى لیسرحوا.

شرح:

یعنى خلق کرده است ‌از‌ براى انتفاع عبید خود روز ‌را‌ روشن ‌تا‌ اینکه طلب کنند ‌از‌ فضل ‌و‌ نعم ‌او‌ ‌و‌ برسند ‌به‌ سوى رزق ‌و‌ روزى ‌او‌ ‌و‌ بیرون روند ‌در‌ زمین ‌او‌ ‌به‌ علت طلب کردن مر ‌آن‌ چیزى ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ چیز است وصول الان ‌از‌ دنیاء ایشان ‌و‌ فهمیدن آینده ‌از‌ آخرت ایشان.

تذنیب:

بدانکه ‌در‌ فقره ‌ى‌ اخیره دور نیست ‌که‌ اشاره باشد ‌از‌ فوائد سفر ‌که‌ حضرت امیرالمومنین علیه الصلوه ‌و‌ السلام ‌از‌ فواید ‌او‌ پنج چیز فرموده است ‌که‌ بعضى مرتبط است ‌به‌ معاش ‌و‌ بعضى ‌به‌ معاد ‌و‌ تفرج ‌هم‌ ‌و‌ اکتساب معیشت ‌و‌ علم ‌و‌ آداب ‌و‌ صحبت ماجد.

اللغه:

ابتلاء ‌در‌ لغت ‌به‌ معنى امتحان لکن امتحان ‌از‌ عالم ‌به‌ عواقب نشاید ‌پس‌ انتساب ‌به‌ خدا ‌به‌ معنى کشف ‌و‌ اظهار است.

اخبار: ‌به‌ معنى کارها ‌و‌ شغلهائى ‌که‌ جاى آورند.

منازل: جمع منزل ‌به‌ معنى مواضع.

الترکیب:

یبلو مرفوع معطوف بیصلح ‌در‌ نسخه ‌ى‌ شهید ضبط ‌به‌ نصب شده است، سید ‌در‌ شرح خود ‌مى‌ فرماید ‌که‌ شیخ بهائى عذر آورده است ‌از‌ جانب شهید ‌در‌ نصب واو ‌با‌ اینکه معطوفست ‌بر‌ مرفوع ‌به‌ اینکه این ‌بر‌ طریق حکایت ‌از‌ آیه است مثل اثبات الف ‌در‌ کتابت ‌یا‌ اینکه واو ‌او‌ واو فردى است ‌به‌ درستى ‌که‌ اثبات الف ‌در‌ قرآن ‌از‌ اغالیط عثمان است ‌و‌ ‌مى‌ تواند یصلح منصوب باشد بلام ‌کى‌ ‌و‌ حذف شده است ‌از‌ جهت صحت اراده ‌هر‌ ‌دو‌ معنى چنانکه اخفش گفته است ‌در‌ جزم ‌و‌ اکن ‌فى‌ قوله تعالى فاصدق ‌و‌ اکن ‌از‌ اینکه منصوب ‌در‌ موضع مجزوم است کانه قال اخرنى اصدق انتهى.

قوله «بکل ذلک»: باء بکل ‌از‌ براى استعانه ‌و‌ متعلق ‌بى‌ صلح مقدم شده است ‌از‌ براى تاکید، ذلک اشاره ‌به‌ لیل ‌و‌ نهار ‌و‌ سایر منافع ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ است کیف، خبر مقدم، ‌هم‌ مبتداى موخر مقدم شده است ‌از‌ براى اقتضاء استفهام صدارت را، قوله ‌فى‌ اوقات طاعته جارو ‌و‌ مجرور تعلق ‌به‌ عامل مقدر دارد ‌و‌ حال شود ‌از‌ براى ضمیر جمع.

شرح:

یعنى ‌به‌ اعانت ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ روز ‌و‌ ‌شب‌ ‌و‌ ‌آن‌ چیزى ‌که‌ ‌در‌ ایشان هست اصلاح کنند امر ‌و‌ شغل ایشان ‌را‌ ‌و‌ اظهار کنند عمل ایشان ‌را‌ ‌و‌ نظر کنند که چگونه هستند ایشان ‌در‌ اوقات طاعت ‌او‌ ‌و‌ منزلهاى واجبات ‌او‌ ‌و‌ محل مرتبه ‌ى‌ احکام ‌او‌ ‌تا‌ اینکه جزاء بدهد کسانى ‌را‌ ‌که‌ بدى کرده اند ‌به‌ چیزهائى ‌که‌ ‌به‌ جاى آورند ‌و‌ جزاء بدهد کسانى ‌را‌ ‌که‌ فاعلان خیرات ‌و‌ حسنات هستند.

تذنیبان:

اول: ‌از‌ اینکه دنیادار تکلیف است ‌و‌ تکلیف موقوف است علاوه ‌بر‌ شروط اربعه ‌بر‌ لطف یعنى ‌ما‌ یقرب الطاعه ‌و‌ یبعد المعصیه ‌پس‌ خلقت امور مذکوره مدخلیت ‌در‌ تحقق تکلیف دارد اگر ایشان خلقت نمى ‌شد‌ قابلیت نداشت نوع انسانى ‌از‌ جهت تعلق تکلیف ‌به‌ ایشان ‌به‌ عبارت اخرى خلقت امور مذکوره ‌از‌ مقدمات وجوب است ‌که‌ راجع ‌به‌ قدرت است.

دوم: آنکه ظروف ثلثه بعد کیف ‌هم‌ مفادشان مختلف است ‌به‌ واسطه ‌ى‌ تعدد حال انسان یکدفعه ‌در‌ تفقد ‌از‌ حال ایشان شود ‌که‌ آیا ایشان ‌در‌ مقام اطاعت هستند ‌یا‌ ‌در‌ مقام طغیان ‌و‌ عناد، ‌و‌ دفعه ‌ى‌ دیگر ‌در‌ مقام تفقد حال ایشان است ‌که‌ آیا فروض خلاق عالم ‌را‌ ‌در‌ وقت ‌او‌ ‌به‌ عمل آورند ‌یا‌ ‌نه‌ بلکه تاخیر ‌از‌ وقت نمایند عمدا، ‌و‌ ‌در‌ دفعه ‌ى‌ سیم تفقد حال ایشان شود ‌که‌ آیا احکام مجعوله ‌ى‌ خمسه ‌در‌ نظر ایشان شان ‌و‌ رتبه ‌و‌ قرب ‌و‌ منزلت دارد ‌یا‌ ‌نه‌ ‌در‌ حالات ثلاثه همین ‌که‌ خلاف ‌او‌ معلوم ‌شد‌ ملوم عند العقلاء خواهد بود لکن عقاب مترتب نشود مگر ‌در‌ کشف خلاف ‌در‌ ‌دو‌ حالت اخیره اگر جاى آورد لکن ‌در‌ نظر ‌او‌ وقع ‌و‌ مرتبه ندارد معاقب نخواهد بود ‌در‌ توصلیات، دون تعبدیات زیرا ‌که‌ راجع ‌به‌ حالت ثانیه است ‌از‌ باب نبودن قصد قربت ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ معتبر است ‌یا‌ ‌از‌ باب جزء بودن ‌و‌ ‌یا‌ شرط بودن.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

دعا هنگام صبح ‌و‌ شام:

این دعا ‌به‌ دعاى صبح ‌و‌ شام معروف است ‌در‌ این دعا امام ‌از‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز سخن ‌مى‌ گوید ‌و‌ منافعى ‌که‌ ‌از‌ این ناحیه نصیب انسانها ‌مى‌ گردد ‌را‌ مورد توجه قرار ‌مى‌ دهد ‌و‌ ستایش خود ‌را‌ نسبت ‌به‌ این ‌دو‌ نعمت آغاز کرده است.

در فراز اول ابتدا عرض ‌مى‌ کند: (ستایش مخصوص خداوندى است ‌که‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌را‌ ‌با‌ قوت خود آفرید ‌و‌ با قدرتش آنها ‌را‌ ‌از‌ یکدیگر ممتاز ساخت) (الحمد لله الذى خلق اللیل ‌و‌ النهار بقوته، ‌و‌ میز بینهما بقدرته).

آنگاه ‌به‌ این معنى اشاره کرده ‌که‌ ‌هر‌ کدام ‌از‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز داراى ‌حد‌ ‌و‌ زمان معینى هستند ‌مى‌ گوید: (و براى ‌هر‌ کدام ‌از‌ ‌شب‌ ‌و‌ روز حدى محدود ‌و‌ سرآمدى مشخص قرار داده است) (و جعل لکل واحد منهما حدا محدودا ‌و‌ امدا ممدودا).

در جمله ‌ى‌ سوم ‌از‌ رابطه ‌ى‌ اتصال ‌و‌ ‌پى‌ ‌در‌ ‌پى‌ بودن این ‌دو‌ سخن ‌به‌ میان آورده ‌و‌ مشخص ساخته است ‌که‌ آنها ‌در‌ عین دوگانگى ‌از‌ ‌یک‌ نحوه ‌ى‌ آمیزش ‌با‌ یکدیگر برخوردارند ‌مى‌ گوید: (او ‌هر‌ کدام ‌از‌ این ‌دو‌ ‌را‌ طبق اندازه گیرى مشخص ‌در‌ صاحب ‌و‌ همراهش ‌و‌ ‌آن‌ صاحب همراه ‌را‌ ‌در‌ این وارد ‌مى‌ سازد) (یولج کل واحد منهما ‌فى‌ صاحبه، ‌و‌ یولج صاحبه فیه بتقدیر منه).

‌در‌ جمله ‌ى‌ بعد ‌به‌ دلیل این کار ‌و‌ فوائدش اشاره کرده ‌مى‌ گوید این پیامد ‌شب‌ ‌و‌ روز ‌با‌ تقدیر مشخص (به خاطر نفع بندگان انجام ‌مى‌ شود ‌تا‌ بدین وسیله تغذیه شوند ‌و‌ روزى ‌به‌ آنها داده شود ‌و‌ نشو ‌و‌ نمایشان ‌به‌ خوبى صورت گیرد) (للعباد، فیما یغذوهم به، ‌و‌ ینشئهم علیه).

پس ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ منافع مخصوص ‌شب‌ پرداخته ‌مى‌ گوید: (خداوند براى بندگانش ‌شب‌ ‌را‌ آفرید ‌تا‌ ‌از‌ فعالیتهاى خسته کننده، ‌و‌ تلاشهاى آزاردهنده ‌در‌ ‌آن‌ آرامش یابند) (فخلق لهم اللیل لیسکنوا فیه ‌من‌ حرکات التعب ‌و‌ نهضات النصب).

سپس ‌مى‌ افزاید: (شب ‌را‌ لباس براى بندگان قرار داد ‌تا‌ ‌از‌ بهر آسودن ‌و‌ خواب بپوشند ‌و‌ موجب قوت ‌و‌ نشاطشان گردد ‌و‌ بتوانند ‌به‌ لذائذ ‌و‌ کام ‌دل‌ خود ‌به‌ راحتى برسند) (و جعله لباسا لیلبسوا ‌من‌ راحته ‌و‌ منامه، فیکون ذلک لهم جماما ‌و‌ قوه، ‌و‌ لینالوا ‌به‌ لذه ‌و‌ شهوه).

آنگاه ‌به‌ منافع روز اشاره کرده ‌مى‌ گوید: (براى آنها روز ‌را‌ آفرید ‌تا‌ موجب روشنى برایشان باشد ‌و‌ بتوانند ‌در‌ پرتو ‌آن‌ ‌به‌ تلاش پردازند ‌و‌ ‌از‌ فضل خداوند بهره بگیرند) (و خلق لهم النهار مبصرا لیبتغوا فیه ‌من‌ فضله).

همچنین بتوانند (با تهیه ‌ى‌ ابزار ‌و‌ کمک گرفتن ‌از‌ ‌آن‌ ‌به‌ روزى ‌و‌ رزق ‌او‌ دست یابند ‌و‌ براى نیل ‌به‌ منافع این دنیا ‌و‌ درک سعادت آخرت ‌بر‌ روى زمین ‌به‌ راحتى ‌به‌ تلاش ‌و‌ کوشش پردازند) (و لیتسببوا الى رزقه، ‌و‌ یسرحوا ‌فى‌ ارضه، طلبا لما فیه نیل العاجل ‌من‌ دنیاهم ‌و‌ درک الاجل ‌من‌ اخراهم).

سپس اضافه ‌مى‌ کند (خداوند ‌به‌ وسیله همه ‌ى‌ اینها شئونشان ‌را‌ اصلاح، اخبارشان ‌را‌ آزمایش ملاحظه ‌مى‌ کند ‌در‌ اوقات طاعتش ‌چه‌ ‌مى‌ کنند ‌و‌ ‌در‌ جایگاه فرائض، واجبات ‌و‌ مواقع احکامش ‌چه‌ رفتارى پیشه ‌مى‌ سازند؟) (بکل ذلک یصلح شانهم ‌و‌ یبلو اخبارهم، ‌و‌ ینظر کیف ‌هم‌ ‌فى‌ اوقات طاعته، ‌و‌ منازل فروضه، ‌و‌ مواقع احکامه).

‌و‌ ‌در‌ پایان این فراز ‌مى‌ گوید: (تا بدکاران ‌را‌ ‌به‌ خاطر اعمال بدشان کیفر دهد ‌و‌ نیکوکاران ‌را‌ ‌در‌ برابر اعمال نیکشان پاداش) (لیجزى الذین اساووا بما عملوا ‌و‌ یجزى الذین احسنوا بالحسنى).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۲، ص:۲۰۸-۱۷۹

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

الحمد لله فالق الاصباح و جاعل اللیل سکنا، و سبحان الله حین تمسون و حین تصبحون سرا و علنا، و الصلاه و السلام على نبیه الذى شرع بملته فروضا و سننا، و على اهل بیته الذین نهج بولایتهم لسلوک الحق سننا. و بعد: فهذه الروضه السادسه من ریاض السالکین فى شرح صحیفه سید العابدین، املاء راجى فضل ربه السنى على صدرالدین الحسینى الحسنى، وفقه الله لمراضیه و جعل مستقبله خیرا من ماضیه.

و کان من دعائه علیه السّلام عند الصباح و المساء.

الصباح: اول النهار اذا جاء ضیاوه و هو الفجر، و مثله الصبح، و قد یطلق على منتصف اللیل الى آخر الزوال.

و المساء. مجى‏ء ظلام اللیل اى اوله، و قد یطلق على منتصف النهار الى آخر نصف اللیل.

قال ابن ‏الجوالیقى: الصباح عند العرب من نصف اللیل الى آخر الزوال، ثم المساء الى آخر نصف اللیل الاول.

و قال ابن ‏القوطیه: المساء ما بین الظهر الى المغرب. و المراد بهما هنا اول النهار و اول اللیل، و بذلک فسر قوله تعالى: «فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون» لانه لو فسر بالمعنى الذى ذکره ابن‏ الجوالیقى عن العرب لکان قوله: «و عشیا» داخلا فى المساء، و قوله: «حین تظهرون» داخلا فى الصباح.

و قد روى عن ابن‏ عباس: ان الایه جامعه للصلوات الخمس، «تمسون» صلاه المغرب و العشاء، و «تصبحون» صلاه الفجر، و «عشیا» صلاه العصر،

و «تظهرون» صلاه الظهر.

ثم الذى یدل علیه متن هذا الدعاء انه مختص بالصباح، لابه و بالمساء، کما وقع فى عنوانه، و لذلک خصصه شیخ الطائفه قدس سره و غیره بالصباح، و الله اعلم.

قال صلوات الله علیه:

الخلق: احداث الشى‏ء من غیر احتذاء على مثال، و لذلک لا یجوز اطلاقه الا فى صفات الله سبحانه، اذ لا احد سواه تکون افعاله من غیر احتذاء على مثال.

و اللیل: هو الزمان الذى یقع ما بین غروب الشمس و طلوعها عند اهل اللغه، و ما بین غروبها و طلوع الفجر الصادق عند اهل الشرع.

و النهار: ماخوذ من النهر بمعنى السعه لا تساع ضوئه، و هو من طلوع الشمس الى غروبها عند ارباب اللغه.

قال النضر بن شمیل: و لا یعد ما قبل طلوعها من النهار.

و فى عرف الشرع من طلوع الفجر الصادق الى غروب الشمس، و هو حقیقه شرعیه فى ذلک.

و فى الحدیث: انما هو بیاض النهار و سواد اللیل.

و قال الفیومى فى المصباح المنیر: النهار فى اللغه من طلوع الفجر الى غروب الشمس، و هو مرادف للیوم، و لا واسطه بین اللیل و النهار، و ربما توسعت العرب فاطلقت النهار من وقت الاسفار الى الغروب، و هو فى عرف الناس من طلوع الشمس الى غروبها، و اذا اطلق النهار فى الفروع انصرف الى الیوم، نحو: صم نهارا و اعمل نهارا، لکن قالوا: اذا استاجره ان یعمل له نهار یوم الاحد مثلا فهل یحمل على الحقیقه اللغویه حتى یکون اوله من طلوع الفجر؟ او یحمل على العرف حتى یکون اوله من طلوع الشمس لاشعار الاضافه به، لان الشى‏ء لا یضاف الى مرادفه؟ و الاول هو الراجح دلیلا، لان الشى‏ء قد یضاف الى نفسه عند اختلاف اللفظین نحو: و لدار الاخره و حق الیقین و ما اشبه ذلک، و نقل: فیه و جهان، و قیاس هذا اطراده فى کل صوره یضاف فیها النهار الى الیوم، کما لو حلف لا یاکل او لا یسافر نهار یوم کذا انتهى کلامه.

قالوا: و لا یثنى النهار و لا یجمع، لانه بمنزله المصدر یقع على القلیل و الکثیر، و ربما جمع على نهر و انهره.

و قوته سبحانه عباره عن کمال قدرته، و لذلک قیل: القوه و القدره متقاربتان.

تنبیه:

قیل: قدم اللیل على النهار فى الذکر، لان اللیل مخلوق قبل النهار، لان الظلمه هى الاصل و النور طار علیها یسترها.

و استدل بعضهم بقوله تعالى: «او لم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما» اى کانتا مظلمتین فتقهما الله باظهار النور فیهما، اذ لا یکون مع الرتق الا الظلام، فهو سابق على النور.

و قال الجلال السیوطى: قد ثبت ان القیامه لا تقوم الا نهارا، فدل على ان لیله الیوم سابقه على نهاره، اذ کل یوم له لیله، فکان اللیل قبل النهار.

و الصحیح: ان النهار خلق قبل اللیل، لما رواه العیاشى فى تفسیره باسناده عن الاشعث بن حاتم، قال: کنت بخراسان حیث اجتمع الرضا علیه‏ السلام و الفضل بن سهل، و المامون فى الایوان بمرو، فوضعت المائده، فقال الرضا علیه ‏السلام: ان رجلا من بنى‏اسرائیل سالنى بالمدینه، النهار خلق قبل ام اللیل فما عندکم؟ قال: فاداروا الکلام فلم یکن فى ذلک شى‏ء، فقال الفضل للرضا علیه ‏السلام: اخبرنا بها اصلحک الله، قال: نعم، من القرآن ام من الحساب؟ قال الفضل: من جهه الحساب، قال: قد علمت یا فضل ان طالع الدنیا السرطان، و الکواکب فى مواضع شرفها: زحل فى المیزان، و المشترى فى السرطان، و الشمس فى الحمل، و القمر فى الثور، فذلک یدل على کینونه الشمس فى الحمل فى العاشر من الطالع فى وسط السماء، فالنهار خلق قبل اللیل انتهى.

و على هذا: فالنکته فى تقدیم اللیل فى الذکر اما لان الشهور غررها اللیالى، او لانه وقت العباده و الخلوه، فقدم لشرفه.

و قال النیسابورى فى تفسیره: قال اهل البرهان: قدم اللیل على النهار، لان ذهاب اللیل بطلوع الشمس اکثر فائده من ذهاب النهار بدخول اللیل.

ماز الشى‏ء من الشى‏ء: من باب باع، فرق بینهما و فصل، و التثقیل مبالغه، فیقال: میزه تمییزا، و میز بینهما، و منه سن التمییز و هى: السن التى اذا بلغ الیها الانسان عرف مضاره و منافعه، و میز بینهما.

و بین: ظرف مبهم لا یبین معناه الا باضافته الى متعدد او ما یقوم مقامه، کقوله تعالى: «عوان بین ذلک» اشاره الى ما ذکر من الفارض و البکر، و لذلک اختص بالاضافه الى متعدد.

قال الزنجانى: و هى بحسب ما تضاف الیه، فان اضیفت الى مکان کانت ظرف مکان، او الى زمان فظرف زمان.

و قیل: اصلها ان تکون ظرفا للزمان، و قیل بالعکس.

و معنى التمییز بینهما: جعل کل منهما منفصلا عن الاخر بحیث لا یشتبه احدهما بالاخر، فجعل اللیل مظلما و النهار مضیئا، حتى ان انشقاق ظلمه اللیل بظهور الصبح المستطیر، و هو اثر ضوء الصبح یرى کانه جدول ماء صاف یسیل فى بحر کدر، بحیث لا یتکدر الصافى بالکدر و لا یختلط الکدر بالصافى. و مساق الکلام یقتضى ان یکون لخلق اللیل و النهار و التمییز بینهما الى غیر ذلک مما سیاتى مدخل فى اقتضاء الحمد، لان ترتیب الوصف على الحکم مشعر بالعلیه، کما تقرر فى الاصول، و هو کذلک، و وجهه ظاهر فان خلق اللیل و النهار و التمییز بینهما و تخصیص کل منهما بحد و امد من المنح الجلیله، التى لا یحیط نطاق البیان بما فیها، من المصالح و المنافع، و لذلک تمدح سبحانه و امتن على عباده بذلک مکررا فى کتابه الکریم، فقال عز من قائل: «و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون».

و قال سبحانه: «الذى جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه و النهار مبصرا، ان الله لذو فضل على الناس ولکن اکثر الناس لا یشکرون». و قال تعالى: «ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولى الالباب». الى غیر ذلک من الایات.

و قد تقدم الکلام على معنى «قدرته تعالى» فى اوائل شرح الدعاء الاول. و قرن الخلق بالقوه و التمییز بالقدره لمناسبه ظاهره، فان احداث الشى‏ء من غیر احتذاء على مثال یستدعى کمال القدره بخلاف التمییز.

حد کل شى‏ء: غایته و منتهاه، و منه: حددت الدار حدا من باب قتل: اذا ذکرت نهایتها لتمییزها عن مجاوراتها.

و محدودا: اى ممیزا معینا لا اشتباه فیه.

و الامد: یطلق على معنیین:

احدهما: الغایه، و منه قوله تعالى: «تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا».

الثانى: الوقت و الزمان کالمده، و منه قوله تعالى: «فطال علیهم الامد، فقست قلوبهم» اى: طال علیهم الزمان.

و هذا المعنى هو المراد هنا، اى: جعل لکل واحد من اللیل و النهار وقتا مبسوطا لمصالح العباد و منافعهم التى لا تحصى.

تبصره:

مجموع زمان اللیل و النهار عند الجمیع اربع و عشرون ساعه من غیر زیاده و لا نقصان، و کل ما نقص من اللیل زاد فى النهار و بالعکس.

و اطول ما یکون من النهار یوم سابع عشر حزیران عند حلول الشمس آخر الجوزاء، فیکون النهار حینئذ خمس عشره ساعه، و اللیل تسع ساعات، و هو اقصر ما یکون من اللیل.

ثم یاخذ النهار فى النقصان، و اللیل فى الزیاده الى ثامن عشر ایلول، و هو عند حلول الشمس آخر السنبله، فیستوى اللیل و النهار، و یسمى الاعتدال الخریفى، فیصیر کل منهما اثنتى عشره ساعه، ثم ینقص النهار و یزید اللیل الى سابع عشر من کانون الاول عند حلول الشمس آخر القوس، فیصیر اللیل خمس عشره ساعه، و النهار تسع ساعات، فیکون اللیل فى غایه الطول و النهار فى غایه القصر، ثم یاخذ اللیل فى الزیاده و النهار فى النقصان الى سادس عشر آذار، عند حلول الشمس آخر الحوت، فیستوى اللیل و النهار، و یصیر کل واحد منهما اثنتى عشره ساعه، و یسمى الاعتدال الربیعى، ثم یستانف الدور و یرجع الى الاول، کما قال تعالى: «و الشمس تجرى لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم».

تتمه:

کلما ازداد البلد عرضا عن خط الاستواء، و هو الموضع المحاذى لمنطقه الفلک الاعظم المسماه معدل النهار، ازداد نهاره فى الصیف طولا و فى الشتاء قصرا، و بالعکس فى اللیل.

و قد یرتقى طول النهار بحسب تزاید ارتفاع القطب الى حیث یصیر الیوم بلیلته نهارا کله و بازائه اللیل، ثم الى اکثر من ذلک الى حیث یکون نصف السنه نهارا و نصفها الاخر لیلا، فتکون السنه کلها یوما و لیله، و ذلک اذا صار قطب الفلک الاعظم محاذیا لسمت الراس و لا عماره هناک و لا فیما یقرب منه، اذ لایتم به النضج لشده البرد اللازم من انخفاض الشمس، و لا یصلح المسکن للحیوان، و لا یتهیا فیه شى‏ء من اسباب المعیشه.

و اما البلاد التى هى تحت خط الاستواء، فاللیل و النهار فیها فى جمیع السنه متساویان، کل واحد منهما اثنتى عشره ساعه متساویه، و الله اعلم.

ولج الشى‏ء فى غیره یلج و لوجا، من باب وعد: دخل فیه، و اولجه ایلاجا: ادخله اى: یدخل کل واحد من اللیل و النهار فى الاخر، بان یقلب بعض اجزاء اللیل المظلمه باجزاء النهار المنیره و یدخله فیه و بالعکس، فیکون قد نقص من احدهما شیئا و زاده فى الاخر، کنقصان لیل الصیف و زیاده نهاره، و زیاده لیل الشتاء و نقصان نهاره.

قال العلامه البهائى فى مفتاح الفلاح: فان قلت: هذا المعنى یستفاد من قوله علیه‏ السلام: «یولج کل واحد منهما فى صاحبه»، فاى فائده فى قوله علیه ‏السلام: «و یولج صاحبه فیه»؟ قلت: مراده علیه‏ السلام التنبیه بالواو الحالیه على امر مستغرب، و هو حصول الزیاده و النقصان معا فى کل من اللیل و النهار فى آن واحد، و ذلک بحسب اختلاف البقاع کالشمالیه عن خط الاستواء و الجنوبیه عنه، سواء کانت مسکونه ام لا، فان صیف الشمالیه شتاء الجنوبیه و بالعکس، فزیاده النهار و نقصانه واقعان فى وقت واحد لکن فى بقعتین، و کذلک زیاده اللیل و نقصانه، و لو لم یصرح علیه ‏السلام بقوله: «و یولج صاحبه فیه» لم یحصل التنبیه على ذلک، بل کان الظاهر من کلامه علیه ‏السلام وقوع زیاده النهار فى وقت و نقصانه فى آخر، و کذا اللیل کما هو محسوس معروف للخاص و العام، فالواو فى قوله علیه ‏السلام: «و یولج صاحبه فیه». واو الحال باضمار مبتدا، کما هو المشهور بین النحاه. انتهى کلامه رفع مقامه.

و یحتمل ان تکون الواو عاطفه، کما هو المتبادر من ظاهر العباره، و یکون المراد باحد الایلاجین: ایجاد کل عقیب الاخر باعتبار ایلاجه فى مکانه، و بالایلاج الاخر: الزیاده و النقص کما مر، فقد فسر بعضهم قوله تعالى: «یولج اللیل فى النهار، و یولج النهار فى اللیل» بالاتیان باحدهما فى مکان الاخر.

قال الشیخ الجلیل امین الاسلام الطبرسى فى مجمع البیان: قیل فى معناه قولان:

احدهما: ان معناه ینقص من اللیل، فیجعل ذلک النقصان زیاده فى النهار، و ینقص من النهار، فیجعل ذلک النقصان زیاده فى اللیل على قدر طول النهار و قصره، عن ابن ‏عباس و الحسن و مجاهد.

و الاخر: معناه: یدخل احدهما فى الاخر باتیانه بدلا فى مکانه. عن ابى على الجبائى انتهى.

و على هذا المعنى اقتصر الزمخشرى فى الکشاف و قال البیضاوى: ایلاج اللیل فى النهار: ادخال احدهما فى الاخر بالتعقیب، او الزیاده و النقص انتهى.

فکانه علیه‏ السلام قصد المعنیین معا، فان حملت الایلاج فى الفقره الاولى على معنى الزیاده و النقص کان فى الفقره الثانیه، بمعنى المعاقبه، و الا فبالعکس، فیکون المستفاد من الجمله المعطوفه غیر ما یستفاد من الجمله المعطوف علیها، و الله اعلم بمقاصد اولیائه.

التقدیر: تعیین ذات الشى‏ء و صفاته و حدوده و کیفیاته و سائر ما یدخل فى خصوصیاته.

و قیل: هو عباره عن تصویر الاشیاء المعلومه على الوجه العقلى الکلى، جزئیه مقدره باقدار معینه، متشکله باشکال و هیئات شخصیه، مقارنه لاوقات مخصوصه، على الوجه الذى یظهر فى الخارج قبل اظهارها و ایجادها.

و الباء: للسببیه، متعلقه ب«یولج» ان جعلت جمله مستانفه، و ب«خلق» اول الدعاء ان جعلت جمله حالیه.

و منه: متعلق بمحذوف صفه لتقدیر، اى: کائن من عنده تعالى، و هى صفه مبینه لفخامه التقدیر.

و اللام فى «للعباد»: للتعلیل، اى: لاجلهم متعلقه بتقدیر.

و فى من قوله «فیما» ظرفیه مجازیه متعلقه بمحذوف صفه اخرى لتقدیر، اى: تقدیر منه کائن فیما یغذو العباد به، و یحتمل ان تکون للتعلیل کقوله تعالى: (لمسکم فیما افضتم)، اى: لاجل ما یغذوهم به.

و غذوته بالشى‏ء: جعلته له غذاء ککتاب، و هو ما یغتذى به من طعام و شراب. تقول: غذوته باللبن فاغتذى، و غذیته بالتثقیل تغذیه مبالغه.

و ینشئهم: اى یربیهم، و منه قوله تعالى: «او من ینشو فى الحلیه و هو فى الخصام غیر مبین». اى: یربى فى الزینه، و انشى‏ء و نشى‏ء بالهمزه و التثقیل: بمعنى واحد.

و على من قوله «علیه»: متعلقه بینشئهم، و هى للاستعلاء المعنوى، و یحتمل ان تکون بمعنى الباء، کقولهم: ارکب على اسم الله.

و فى هذا الکلام اشاره الى حکمه اختلاف اللیالى و الایام، و تفاوت زمان النور و الظلام، و هو من لطائف صنع الله تعالى و عجائب رحمته للعباد، کما قال سبحانه: «ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار، لایات لاولى الالباب».

فان من الغرائب تعاون المتنافیین على امر واحد، و هو اصلاح مزاج الحیوان و معاشه.

قال بعض العارفین من اصحابنا: انظر ایها العارف المتعمق فى اسرار حکمه الله تعالى وجوده، انه لو لم یخلق هذه الاجرام النیرات على الوضع الذى یقع به التفاوت بین اللیل و النهار، بان تلج مده من هذا فى ذلک و مده اخرى بالعکس، و یقدر التعاقب بینهما على نظام محکم و نسق مضبوط، لما صلحت احوال الخلائق و البلاد، و لادت امزجه الحیوان و النبات- الذى به قوامه- الى الفساد، الم تر کیف خلق الله تعالى اوضاع النیرات العلویه و مناطق حرکاتها و مدارات سیرها، على نحو تنتظم به احوال الکائنات، و تنتفع به السفلیات، فلو ثبت انوارها، او تحرکت ولکن لزمت دائره واحده، لاثرت بافراط فیما قابلها و تفریط فیما وراء ذلک، و لو لم تکن لها حرکه لفعلت ما یفعله السکون و اللزوم، و لو لم تکن تاره سریعه و اخرى بطیئه، و لم تجعل دوائر الحرکات البطیئه و سموتها مائله عن سمت الحرکه السریعه، لما مالت تلک الانوار الى النواحى شمالا و جنوبا، فلم تنتشر آثارها و منافع ضوئها على بقاع الارض، و لو لا حرکه الشمس على هذا المنوال، من مخالفه سمت حرکتها الذاتیه لسمت حرکتها العرضیه، لما حصلت الفصول الاربعه، التى یوجبها تفاوت ازمنه اللیالى و الایام، و لو لا حصولها لما تم النظام و لا صلحت امزجه العباد، و فسد الحرث و النسل فى البلاد، و قد علمت ان نشاه الاخره من الدنیا و ان الدنیا قنطره الاخره، و فى فساد القنطره قبل العبور بطلان العبور و الحرمان عن الوصول الى دار السرور.

فاذن قد تحقق و تبین عند اولى الالباب غایه الحکمه فى اختلاف اللیل و النهار، و توالجهما على هذا الوجه المودى، للنتائج و الاثار، و الله اعلم.

علیه‏ السلام لما ذکر خلق اللیل و النهار، و ایلاج احدهما فى الاخر بتقدیر منه للعباد، اخذ یفصل بعض المنافع المخصوصه باللیل، و بعض المصالح المخصوصه بالنهار، و بدا بذکر منافع اللیل على الترتیب السابق.

و السکون: ذهاب حرکه المتحرک، سکن یسکن من باب قتل سکونا، و سیاتى بیان معنى الحرکه فى هذه الروضه ان شاء الله تعالى.

و التعب: الاعیاء و الکلال.

و النهضات: جمع نهضه، من نهض بمعنى قام.

و قال الفیومى فى المصباح: کان منه نهضه الى کذا اى: حرکه، و الجمع نهضات.

و النصب: التعب، نصب نصبا کتعب تعبا، وزنا و معنى.

و فى القاموس: نصب کتعب: اعیا، و الرجل: جد، و عیش ناصب: فیه کد و جهد انتهى.

فلک حمل النصب هنا على معنى الجد و الکد و الجهد، لیکون تاسیسا لا تاکیدا، فیکون معنى حرکات التعب الحرکات الموجبه للتعب، و معنى نهضات النصب الحرکات التى اوجبها الجد و الجهد فى تحصیل المارب.

و فى بعض النسخ: بهضات النصب، بالباء الموحده و الظاء المشاله، من بهضه الحمل اذا اثقله.

و من فى قوله علیه‏ السلام: «من حرکات التعب»: للبدل، اى: لیسکنوا فیه بدلا و عوضا من حرکات التعب، مثلها فى قوله تعالى: «ارضیتم بالحیاه الدنیا من الاخره».

اى: بدلا منها، او ابتدائیه بتضمین السکون معنى الخلاص، اى: لیسکنوا فیه خالصین من حرکات التعب و نهضات النصب، و فیه اشاره الى قوله تعالى: «الله الذى جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه و النهار مبصرا».

و انما خص اللیل بالسکون لخلقه باردا مظلما، لیودى الى ضعف الحرکات و هدوء الحواس، لیستریحوا فیه من متاعب الاشغال، و لا کذلک النهار، و ان کان السکون فیه ممکنا.

اللباس: على وزن کتاب، ما یلبس، لبس الثوب من باب تعب، لبسا بضم اللام، و اما اللبس بالکسر فبمعنى اللباس، شبه اللیل باللباس لستره بظلامه کما یستر اللباس. قال تعالى: «و هو الذى جعل لکم اللیل لباسا»، و قال: «و جعلتا اللیل لباسا».

قال المفسرون: اى غطاء یستتر بظلمته من اراد الاختفاء.

فى تفسیر على بن ابراهیم قال: یلبس على النهار اى: یغطى علیه، یقال: البسه اى: غطاه، و هو معنى قوله تعالى: «یغشى اللیل النهار» اى: یغطیه به.

و قوله: «لیلبسوا من راحته و منامه» استعاره مکنیه تخییلیه، شبه الراحه و المنام بالثوب فى شموله للبدن، و الجامع الشمول، و هى استعاره بالکنایه، و اثبت لهما اللبس الذى لا یکمل شمول الثوب للبدن الا به، و هى استعاره تخییلیه.

و من من قوله «من راحته»: للابتداء مثلها فى قوله تعالى: «یحلون فیها من اساور» عند الجمهور، و قال الاخفش: انها فى الایه زائده، بدلیل قوله تعالى: «و حلوا اساور». و لو قیل بزیادتها هنا لم یکن بعیدا، لصحه المعنى بدونها.

و الضمیر فى «راحته و منامه»: للیل، و الاضافه اما بمعنى «فى» مثل «مکر اللیل»، او بمعنى اللام الاختصاصیه، و اجاز بعضهم عود الضمیر فیهما الى الله سبحانه باعتبار خلقه لهما.

و الفاء من قوله «فیکون»: عاطفه سببیه، و ذلک اشاره الى لبس الراحه و المنام.

و الجمام بفتح الجیم: الراحه و النشاط، و یقال: جم الفرس جما و جماما: اذا ترک فلم یرکب فذهب اعیاوه و تعبه.

فقوله: «جماما» اشاره الى استراحه القوى النفسانیه.

و قوله: «قوه» الى تقوى القوى الطبیعیه.

نال الشى‏ء- من باب تعب- یناله نیلا: اصابه.

و اللذه: قیل: ادراک المشتهى، و قیل: ادراک الملائم من حیث انه ملائم، کطعم الحلاوه عند حاسه الذوق، و النور عند البصر، و حضور المرجو عند الوهمیه، و الامور الماضیه عند القوه الحافظه تلتذ بتذکرها.

و قید الحیثیه للاحتراز عن ادراک الملائم لا من حیث ملائمته فانه لیس بلذه، کالدواء النافع المر، فانه من حیث انه نافع یکون ملائما لا من حیث انه مر.

و الشهوه: انبعاث النفس و حرکتها طلبا للملائم، و المراد بها هنا المشتهى، اذ الشهوه نفسها لا اختصاص لها باللیل.

و عبر علیه ‏السلام بالشهوه عن المشتهى، کما عبر سبحانه بالشهوات عن المشتهیات فى قوله تعالى: «زین للناس حب الشهوات».

قال المفسرون: جعل الاعیان المشتهیات شهوات مبالغه فى کونها مشتهاه محروصا على الاستمتاع بها، و ذلک للتعلق و الاتصال، کما یقال للمقدور قدره و للمرجو رجاء، انتهى.

و الباء من قوله «به»: ظرفیه بمعنى «فى»، و الضمیر عائد الى اللیل.

و المراد باللذه و الشهوه اللتین تنالان فى اللیل: الرفث الى النساء، و انما خص ذلک باللیل لانه استر من النهار، و الفعل فیه اخفى منه فى النهار، و قد جاء النص على اخفاء هذا الفعل، و لانه احمد اوقاته.

قالت الاطباء: اجود اوقاته النصف الاخیر من اللیل و قد انهضم الطعام و سخن باطن الرحم.

مبصرا: اى ذا ابصار، باعتبار اصحابه لابصارهم بما فیه من الضیاء طرق التقلب فى امور المعاش.

فبولغ فیه حیث جعل الابصار الذى هو حال الناس حالا له و وصفا من اوصافه التى خلق علیها بحیث لا ینفک عنها، و لم یسلک فى اللیل هذا المسلک لما ان تاثیر الظلام فى السکون لیس بمثابه تاثیر ضوء النهار فى الابصار.

و بغى الشى‏ء یبغیه و یبتغیه: طلبه.

و فى الابتغاء مزید اعتمال ناشى‏ء من اعتناء النفس بتحصیل الفضل و سعیها فى طلبه.

و فیه اقتباس من قوله تعالى: «جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله».

و تسبب الیه: توصل، ماخوذ من السبب و هو الحبل، و هو ما یتوصل به الى الاستعلاء، ثم استعیر لکل شى‏ء یتوصل به الى الامر من الامور، فقیل: هذا سبب هذا، و هو مسبب عنه، و قد تسبب الیه: اى توصل، و اتخذ الیه اسبابا، توصله الیه.

و قد تقدم الکلام على الرزق فى الروضه الاولى، فلیرجع الیه.

سرحت الابل- من باب نفع- سرحا و سروحا: خرجت بالغداه الى المرعى، و سرحتها انا بالتخفیف یتعدى و لا یتعدى، و سرحتها بالتثقیل للمبالغه و التکثیر، و اذا رجعت بالعشى قیل: راحت.

و منه قوله تعالى: «و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون».

شبه علیه ‏السلام انتشار الناس لطلب المعاش فى اول النهار بخروج الابل الى مراعیها، و هى استعاره تبعیه.

و قوله علیه ‏السلام: «طلبا» مفعول له، او مصدر فى موقع الحال، اى: لاجل الطلب، او طالبین.

و ما: موصوله او موصوفه.

و نیل الشى‏ء: اصابته و ادراکه.

و العاجل: اسم فاعل من عجل بمعنى حضر، لا بمعنى اسرع.

قال الفیومى فى المصباح: عجل عجلا -من باب تعب- و عجله: اسرع و حضر فهو عاجل، و منه العاجله للساعه الحاضره.

و الدنیا: تانیث الادنى، و وزنها فعلى کصغرى و کبرى، تانیث الاصغر و الاکبر. و قد وردت على خلاف القیاس لانسلاخها عن معنى الوصفیه و اجرائها مجرى الاسماء، و هى اسم هذه الحیاه.

قیل: سمیت بها لدنوها من الاخره، و قیل: لبعد الاخره عنها.

و الدرک بفتح الراء: الادراک، و هو اللحاق و الوصول. و تسکین الراء لغه.

قال الفارابى فى دیوان الادب: الدرک لغه فى الدرک و هو ادراک الشى‏ء. انتهى.

و قیل: هو بالتحریک اسم، و بالسکون مصدر.

و الاجل خلاف العاجل، اسم فاعل من اجل- من باب تعب- بمعنى تاخر.

و الاخرى: بمعنى الاخره، اسم لدار البقاء، سمیت بها لتاخرها عن الدنیا.

و هى فى الاصل صفه فاجریت مجرى الاسماء، کالاخره و الدنیا، بدلیل قوله تعالى: «و ان علیه النشاه الاخرى»، «ثم الله ینشى‏ء النشاه الاخره».

فان قلت: اذا کانت الاخرى بمعنى الاخره فکیف منعوا ان یقال: جمادى الاخرى مع قولهم جمادى الاخره؟ قلت: انما منعوا ذلک لخوف اللبس، فان الاخرى کما تکون بمعنى الاخره تکون مونث الاخر- بفتح الخاء- بمعنى المغائر لمتقدم ذکره و ان کان متقدما فى الوجود، و کذلک مونثه و مجموعه، فلو قیل: جمادى الاخرى احتمل ان یراد بها هذا المعنى، فیتناول المتقدمه و المتاخره فیحصل اللبس، بخلاف الاخره، فانها نص فى التاخر الوجودى.

و المراد بنیل العاجل فى الدنیا: نیل المنافع الدنیویه و المطالب المتعلقه بهذه النشاه، و یدرک الاجل من الاخرى: ادراک ثمرات الاعمال الصالحه الموجبه للسعاده الابدیه فى النشاه الاخرویه.

تنبیه:

دل هذا الکلام منه علیه ‏السلام على ان الله جل جلاله خلق اللیل و النهار لعباده لیراعوا امر دنیاهم و اخراهم معا، دون الاقتصار على مراعاه احدهما من غیر التفات الى الاخرى.

و الناس فى ذلک ثلاثه اصناف: صنف هم المنهمکون فى الدنیا بلا التفات منهم الى الاخرى، و هم المسمون عبده الطاغوت و شر الدواب، و ما شاکل ذلک من الاسماء. و صنف مخالفون لهم غایه المخالفه، یراعون الاخرى من غیر التفات منهم الى مصالح الدنیا. و صنف متوسط وفوا الدارین حقهما، و هذا الصنف هم عند الحکماء الافضلون، لان بهم قوام اسباب الدنیا و الاخره، و منهم عامه الانبیاء، لان الله تعالى بعثهم لاقامه مصالح المعاد و المعاش، و لان امورهم مبنیه على الاعتدال الذى هو اشرف الاحوال.

قال بعض العلماء: اجدر ان تکون هذه الاصناف الثلاثه داخله فى عموم قوله تعالى: «و کنتم ازواجا ثلثه فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون» الایه. فالمراعى للدنیا و الاخره- على ما یحسن و کما یحسن- من السابقین.

قال: و جعل قوم السابقین هم النساک الذین رفضوا الدنیا و زهدوا فیها بالکلیه، محتجین بقوله تعالى: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون». و خفى على هذا ان اعظم عباده الله ما یکون عائدا بمصالح عباده.

روى ابن‏ مسعود عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: «الخلق کلهم عیال الله و احب الناس الیه انفعهم لعیاله».

و قال بعض المحققین من اصحابنا رضوان الله علیهم: ان ترک الدنیا بالکلیه لیس هو مطلوب الشارع من الزهد فیها و التخلى عنها، لان الشارع یراعى نظام العالم باشتراک الخلق فى عماره الدنیا، و تعاونهم على المصالح، لیتم بقاء النوع الانسانى، و ترک الدنیا و اهمالها بالکلیه یهدم ذلک النظام و ینافیه، بل الذى تامر به الشریعه القصد فى الدنیا و استعمال متاعها على القوانین التى وردت به الرسل، و الوقوف فیها عند الحدود المضروبه فى شرائعهم دون تعدیها.

و قد کان رسول ‏الله صلى الله علیه و آله و على علیه ‏السلام و جماعه من اکابر الصحابه رضوان الله علیهم امیل الى طریق التقشف، لکن مع مشارکتهم لاهل الدنیا فى تدبیر احوال المدن و صلاح العالم، غیر منقطعین عن اهلها و لا منعزلین.

و اما السالکون من الصوفیه بعد عصر الصحابه، فمنهم من اختار التقشف و ترک الطیبات و هجر اللذات راسا، و منهم من آثر الترف.

و الذى یفعله المحققون من السالکین من التقشف لا ینافى الشریعه، لعلمهم باسرارها، و طریقتهم اقرب الى السلامه من طریق المترفین، لکون الترف محال الشیطان. و الله اعلم.

الباء: للاستعانه متعلقه ب«یصلح»، قدمت مع مجرورها علیه لتاکید الشمول.

و ذلک: اشاره الى خلق اللیل لباسا و النهار مبصرا، و اعدادهما لمصالحهم من لبس الراحه و المنام، و نیل اللذه و الشهوه، و الابتغاء من فضله، و التسبب الى رزقه، و السروح فى ارضه لطلب منافعهم الدنیویه و الاخرویه.

و الشان. الامر بمعنى الحال. و هو مهموز العین. و قد تسهل الهمزه، فیقال: شان بالالف.

و بلاه یبلوه: بمعنى اختبره، و یقال: ابتلاه یبتلیه ایضا.

و الاخبار: جمع خبر محرکه و هو اسم ما ینقل و یتحدث به.

و المراد باخبارهم ما یخبر به من اعمالهم فیظهر حسنها و قبیحها.

و اعلم انه لما کانت حقیقه الابتلاء و الاختبار طلب الخبر بالشى‏ء، و معرفته لمن لا یکون عارفا به، و کان هو تعالى عالما بما کان و ما یکون قبل کونه، کما قال تعالى: «و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى کتاب مبین»، و قال تعالى: «ما اصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیر»، لم یکن اطلاق هذا اللفظ فى حقه سبحانه حقیقه، بل على وجه الاستعاره، باعتبار انه لما کان ثوابه و عقابه موقوفین على تکلیفهم بما کلفهم به، فان اطاعوه فیما امرهم به اثابهم، و ان عصوه عاقبهم، اشبه ذلک اختبار الانسان لعبیده، و تمییزه لمن اطاعه منهم ممن عصاه، فاطلق علیه لفظه.

فقوله علیه‏ السلام: «و یبلو اخبارهم» کقوله تعالى: «و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم». و المعنى: یعاملهم معامله المبتلى و المختبر فیما یخبر به عن اعمالهم.

اى: یرى کیف هم.

و اطلاق «النظر» علیه سبحانه من باب الاستعاره، و الا فالنظر حقیقه لا یجوز علیه تعالى، لانه انما یکون بالقلب، و هو ملاحظه معقول لتحصیل مجهول، او بالعین، و هو تقلیب الحدقه السالمه نحو المرئى التماسا لرویته. و کل من هذین المعنیین لا یجوز علیه سبحانه، و انما یستعمل ذلک فى صفاته العلیا على وجه المجاز و الاتساع.

فیقال: استعیر «النظر» للعلم الحقیقى الذى لا یتطرق الیه شک، و یعنى به العلم الذى یتعلق به الجزاء، فان النظر انما هو لطلب العلم، و هو تعالى یعامل عباده معامله المختبر الذى لا یعلم ما یکون منهم، فیطلب العلم بما یکون منهم لیجازیهم على ما یظهر منهم، دون ما قد علم انهم یفعلونه، مظاهره فى العدل.

قال الزجاج: ان الله تعالى لا یجازیهم على ما یعلمه منهم قدیما، و انما یجازیهم على ما یعلمه منهم حدیثا، فیتعلق النظر الازلى به.

و قال بعض العلماء: قد وقع فى مواضع من القرآن ما یوهم ان علمه تعالى ببعض الاشیاء حادث، کقوله تعالى: «و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم و الصابرین» و قوله تعالى: «ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امدا» و امثال ذلک.

و التفصى عن هذا الاشکال، اما بما ذهب الیه المتکلمون من ان علمه سبحانه قدیم و متعلقه حادث، فمعنى «حتى نعلم» حتى یتعلق علمنا القدیم بالمجاهدین منکم و الصابرین، و اما بان المراد بالعلم الشهود، فان الاشیاء قبل وجودها العینى معلومه للحق سبحانه و بعده مشهوده له، فالشهود خصوص نسبه للعلم، فانه قد یلحق العلم بواسطه وجود متعلقه نسبه باعتبارها نسمیه شهودا و حضورا، الا انه حدث هناک علم، فمعنى «حتى نعلم» حتى نشاهد، و الله اعلم.

قوله علیه ‏السلام: «کیف هم» جمله اسمیه ف«هم» مبتدا و «کیف» خبره، قدم علیه لتضمنه ما یقتضى صدر الکلام و هو الاستفهام، و الجمله فى موضع مفعول مقید بالجار، لانه یقال: نظرت فیه او الیه، ولکن علق الفعل بالاستفهام عن الوصول فى اللفظ الى المفعول، و هو من حیث المعنى طالبه له على معنى ذلک الحرف، هذا على مذهب ابن‏ خروف و ابن ‏عصفور و ابن‏ مالک من الحاق نظر قلبیه کانت نحو «فانظرى ماذا تامرین»، او بصریه نحو «فلینظر ایها ازکى طعاما» بافعال القلوب فى التعلیق.

و لک جعل «کیف» حالا و خبر المبتدا الظرف بعده، و قدمت الحال لما تقدم.

و المعنى على الاول: ینظر على اى حال هم حال کونهم فى اوقات طاعته.

و على الثانى: ینظر کونهم فى اوقات طاعته على اى حال، لان مفعول «النظر» انما هو مضمون الجمله.

قوله علیه ‏السلام: «فى اوقات طاعته» اما حال من ضمیر الجمع، او خبر له على ما ذکرنا.

و الاوقات: جمع وقت، و هو مقدار من الزمان مفروض لامر ما.

و الطاعه: موافقه الامر. و قیل: هى الانقیاد لامر الامر و نهیه، و المراد: الاوقات التى وقتها سبحانه لطاعته مستحبه کانت، کاوقات النوافل و زمان الصوم المندوب، او واجبه، کاوقات الصلاه و شهر الصیام و اشهر الحج و نحو ذلک.

قوله علیه ‏السلام: «و منازل فروضه» المنازل: جمع منزل، و هو موضع النزول.

و الفروض: جمع فرض و هو هنا بمعنى الایجاب، من فرض الله الاحکام فرضا- من باب ضرب-: اوجبها. و انما جمعه لتنوعه و یکون بمعنى المفروض، و هو هنا بمعنى الایجاب الى ما امر الله عباده ان یفعلوه، کالصلاه و الزکاه. و یرادفه الامر و المکتوب و الواجب.

و فرق اصحاب ابى‏ حنیفه بین الفرض و الواجب، فالفرض عندهم ما یثبت وجوبه بدلیل مقطوع به، و الواجب ما یثبت وجوبه بدلیل مجتهد فیه.

و المراد بمنازل الفروض: متعلقاتها- اعنى المفروضات- جعل ما تعلق به الفرض کالمنزل له.

قوله علیه‏ السلام: «و مواقع احکامه». المواقع: جمع موقع، و هو المحل الذى یقع فیه الشى‏ء. و الحکم لغه: القضاء، و اصطلاحا: خطاب الله تعالى المتعلق بالمکلفین. و المراد بموقعه: مناطه و متعلقه.

و المعنى: و یرى على اى حال هم فى اوقات طاعته، ایطیعونه فیها ام لا؟ و فیما فرضه علیهم و امرهم به، ایودونه و یمتثلون الامر بالقیام به ام لا؟ و فیما حکم به من التکالیف، ایعملون باحکامه و یوثرون طاعته فیها ام لا؟.

اى: لیجزى الذین اساووا بعقاب ما عملوا، و یجزى الذین احسنوا بالمثوبه الحسنى او المنزله و المرتبه الحسنى و هى الزلفى و الجنه.

و فى جعل جزاء الاساءه ما عملوا و جزاء الاحسان الحسنى تنبیه على ان جزاء السیئه لا یضاعف و جزاء الحسنه یضاعف، لان الحسنى مونث الاحسن و هو یقتضى الزیاده، کما صرح سبحانه بذلک فى قوله تعالى فى سوره الاعراف: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون»، و قد تقدم الکلام على هذه الایه فى الروضه الاولى، فلیرجع الیه.

هذا التفات من الغیبه الى الخطاب، و تلوین للنظم من باب الى باب، جار على نهج ‏البلاغه فى افتنان الکلام، و مسلک البراعه حسب ما یقتضیه المقام. قالوا: و فائدته العامه ان التنقل من اسلوب الى اسلوب ادخل فى استجلاب النفوس و استماله القلوب، حتى ان نفس المتکلم لتجد فى ذلک ما لا تجده فى اجراء الکلام کله على نمط واحد و حرکه على منوال مطرد، و قد یختص کل موقع بنکت و لطائف باختلاف محله.

فمما یمکن ان یقال هنا من النکت الرائقه امور:

احدها: الاشاره الى ان حق الکلام ان یجرى من اول الامر على طریق الخطاب، لان الله تعالى حاضر لا یغیب، بل هو اقرب من حبل الورید، لکن انما اجرى على طریق الغیبه و البعد عن مقام الحضور و القرب رعایه للادب الذى هو داب السالکین و شعار المحبین، فلما حصل القیام بهذه الوظیفه جرى الکلام على ما کان حقه ان یجرى علیه فى ابتداء الذکر، ففى الحدیث القدسى: «انا جلیس من ذکرنى».

الثانى: التنبیه على ان الدعاء ینبغى ان یکون عن قلب حاضر و توجه کامل، بحیث کلما اجرى الداعى صفه من تلک الصفات العظمى على لسانه، و نقشه على صفحه جنانه، حصل للمدعو مزید انکشاف و انجلاء، و للداعى زیاده قرب و اعتلاء، و هکذا شیئا فشیئا الى ان یترقى الى درجه الحضور و یفوز بمرتبه العیان فیناجیه بصیغه الخطاب.

الثالث: انه لما شرع فى الدعاء نوى القربه، فاثنى على الله تعالى بما ناسب الوقت بطریق الغیبه، فکانه استشعر اجابه دعائه فى حصول القربه، فانتقل من مقام الغیبه الى مقام الحضور.

الرابع: انه لما اخذ یدعو کان ذاکرا مفکرا فحمد الله بلفظ الغیبه، ثم صار واصلا فحمده بصیغه الخطاب.

الخامس: انه لما ابتداء الدعاء کان ناظرا و ملاحظا عظمه مخلوقاته تعالى، ثم التفت الى عظمه الخالق فناجاه مخاطبا.