آیه 49 سوره فرقان

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۲۵ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها) (معانی کلمات آیه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا

مشاهده آیه در سوره


<<48 آیه 49 سوره فرقان 50>>
سوره : سوره فرقان (25)
جزء : 19
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

تا به آن باران زمین خشک و مرده را زنده سازیم و آنچه آفریدیم از چهارپایان و آدمیان بسیار همه را از آن سیراب گردانیم.

تا به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده کنیم و آن را به آفریده های خود از دام ها ومردمان بسیار بنوشانیم.

تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده‌ايم -از دامها و انسانهاى بسيار- بنوشانيم.

تا سرزمين مرده را بدان زندگى بخشيم و چارپايان و مردم بسيارى را كه آفريده‌ايم بدان سيراب كنيم.

تا بوسیله آن، سرزمین مرده‌ای را زنده کنیم؛ و آن را به مخلوقاتی که آفریده‌ایم -چهارپایان و انسانهای بسیار- می‌نوشانیم.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

with which We revive a dead country and provide water to many of the cattle and humans We have created.

That We may give life thereby to a dead land and give it for drink, out of what We have created, to cattle and many people.

That We may give life thereby to a dead land, and We give many beasts and men that We have created to drink thereof.

That with it We may give life to a dead land, and slake the thirst of things We have created,- cattle and men in great numbers.

معانی کلمات آیه

  • اناسى: جمع انسان، فقط يك بار در قرآن مجيد آمده است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً «48»

و او خداوندى است كه بادها را مژده‌اى پيشاپيش (باران) رحمتش فرستاد و از آسمان، آبى پاكيزه‌كننده فرو فرستاديم.

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً «49»

تا به وسيله‌ى آن سرزمين مرده (و پژمرده و خشك) را زنده گردانيم و آن را به چهارپايان و مردمان بسيار از مخلوقات خود بنوشانيم.

«1». التحقيق فى‌كلمات القرآن.

جلد 6 - صفحه 266

نکته ها

«طهور» چيزى را گويند كه هم در نهايت پاكى است و هم پاك كننده مى‌باشد. كلمه‌ى «بلد» به معناى سرزمين است، خواه شهر باشد يا روستا ومزرعه، به دليل آيه‌ى 58 سوره اعراف كه مى‌فرمايد: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» سرزمين نيكو با اذن پروردگارش گياه خود را بيرون مى‌آورد، و روشن است كه روئيدن گياه مخصوص شهر نيست. كلمه‌ى‌ «أَناسِيَّ» جمع «انسى» مرادف معناى «انسان» است.

چون معنى «بلد» و «بَلْدَةً» يكى است، در توصيف آن فرمود: «مَيْتاً» و نفرمود: «ميتة»

در استفاده از آب، بيشترين سهم به كشاورزى اختصاص دارد، بعد حيوانات بيشترين استفاده را از آن مى‌برند و سپس انسان‌ها. به خاطر همين، در آيه‌ى شريفه ابتدا از كشاورزى و احياى زمين ياد شده است، سپس از حيوانات، آن گاه از انسان.

بادها فوايد بسيارى دارند از جمله: هوا را لطيف مى‌كنند، ابرها را انتقال مى‌دهند، حرارت را كم مى‌كنند و گياهان را بارور مى‌سازند.

پیام ها

1- حركت بادها، به اراده‌ى خداوند است. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ»

2- بادها انواع مختلفى دارند و گاهى با باران ملازمند. أَرْسَلَ الرِّياحَ‌ ... أَنْزَلْنا ...

3- نزول باران از ابر با اراده‌ى خداوند است. «أَنْزَلْنا»

4- آب هم پاك است و هم پاك كننده، جسم آدمى و اشياى ديگر را پاك مى‌كند و در وضو و غسل نيز مايه‌ى پاكى روح انسان است. «طَهُوراً»

5- زندگى بشر مرهون نباتات و حيوانات است. (زنده شدن زمين و سيرابى چارپايان، قبل از سيراب شدن انسان آمده است)

6- كارهاى خدا از طريق اسباب طبيعى صورت مى‌گيرد. «أَرْسَلَ الرِّياحَ‌- أَنْزَلْنا- لِنُحْيِيَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49)

جلد 9 - صفحه 351

اما باران باعث زندگى است چنانكه مى‌فرمايد:

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً: تا زنده فرمائيم به سبب باران شهر مرده را، يعنى موضعى را كه در آن خشكسالى بوده، يا مكانى كه در زمستان خشك و افسرده گشته به نباتات و ميوه جات كه از آن آب حاصل شود زنده فرمائيم. وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا: و سيراب گردانيم آن آبرا از آنچه آفريده‌ايم، أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً:

چهار پايان و مردمان بسيار را، يعنى صحرانشينان را، زيرا اهل شهر و ده را نهرها و چشمه‌ها باشد، اگرچه منبع تمام آنها نزول باران است كه اگر باران منقطع شود هر آينه نهرها و چشمه‌ها هم خشك گردد.

ابو الفتوح رازى روايت كرده از ابن مسعود كه حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچ سالى نباشد كه باران آن كمتر باشد يا زيادتر، خداى تعالى روزيها بخشيده است آنچه هر سال كفاف باشد به آسمان دنيا فرستد به كيلى معلوم و وزنى معلوم، و لكن چون گروهى معصيت كنند خداى تعالى باران از ايشان بازگرداند به درياها و بيابانها فرستد. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

ترجمه‌

و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌

همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر

آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌

يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند

آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما

پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌

جلد 4 صفحه 78

و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار

و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌

تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را

و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.

تفسير

خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌

جلد 4 صفحه 79

بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌

جلد 4 صفحه 80

معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را

جلد 4 صفحه 81

وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌

جلد 4 صفحه 82

كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لِنُحيِي‌َ بِه‌ِ بَلدَةً مَيتاً وَ نُسقِيَه‌ُ مِمّا خَلَقنا أَنعاماً وَ أَناسِي‌َّ كَثِيراً (49)

‌آن‌ ماء طهور ‌را‌ فرستاديم‌ ‌براي‌ اينكه‌ زنده‌ كند بلده‌ مرده‌ ‌را‌ و سيراب‌ كنيم‌ ‌از‌ آنچه‌ خلق‌ كرديم‌ انعام‌ ‌را‌ و افراد انسان‌ ‌را‌. بسيار فوايد زيادي‌ ‌در‌ نزول‌ باران‌ هست‌.

‌من‌ جمله‌ ‌اينکه‌ ربع‌ مسكون‌ ‌از‌ زمين‌ ‌که‌ ‌از‌ كره آب‌ بيرونست‌ و آب‌ بآنجا نمي‌رسد و احتياج‌ شديد ‌به‌ آب‌ دارند خداوند بتوسط باران‌ آب‌ بآنها مي‌دهد رودخانه‌ها و نهرها جاري‌ مي‌شود، چشمه‌ها آب‌ پيدا مي‌كند، چاه‌ها آب‌ ‌در‌ ‌او‌ جوشش‌ ايجاد مي‌شود ‌که‌ حياة بخش‌ تمام‌ بشر و طيور و هوام‌ و حيوانات‌ و نباتات‌ و اشجار و حبوبات‌ و معادن‌ زيرزمين‌ ميباشد ‌که‌ تمام‌ بسته‌ بآب‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ نبود جنبنده‌ و گياهي‌ باقي‌ نمي‌ماند بلكه‌ وجود پيدا نمي‌كرد ‌که‌ ميفرمايد:

(وَ جَعَلنا مِن‌َ الماءِ كُل‌َّ شَي‌ءٍ حَي‌ٍّ) انبياء آيه 31 و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اشاره‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ قسمت‌ ‌است‌.

(لِنُحيِي‌َ بِه‌ِ بَلدَةً مَيتاً) شهرها و قراءها و صحراها ‌که‌ ‌از‌ بي‌ آبي‌ خشك‌ ‌شده‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفته‌ باين‌ آب‌ باران‌ زنده‌ مي‌شود چنانچه‌ بيان‌ شد.

(وَ نُسقِيَه‌ُ مِمّا خَلَقنا) نفرمود «‌ما خلقنا» بلكه‌ ‌در‌ ممّا خلقناه‌ ‌که‌ ‌من‌ تبعيضيه‌ ‌است‌ ‌که‌ بيان‌ ميفرمايد:

(أَنعاماً) چهار پايان‌ بلكه‌ جميع‌ حيوانات‌ ‌از‌ طيور و وحوش‌ و هوام‌ و ‌غير‌ اين‌ها.

(وَ أَناسِي‌َّ كَثِيراً) تعبير ‌به‌ كثير ‌براي‌ اخراج‌ بندرات‌ ‌است‌ ‌که‌ نزديك‌ دريا هستند و ‌از‌ آب‌ دريا استفاده‌ مي‌كنند و ‌از‌ فوايد باران‌ تلطيف‌ هواي‌ مجاور زمين‌ ‌است‌ ‌که‌ اجزاء زمين‌ مثل‌ گرد و غبار و ميكربات‌ ممزوج‌ ‌شده‌ و انسان‌ و حيوانات‌ تنفس‌ مي‌كنند و اينها وارد قلب‌ مي‌شود و باران‌ برطرف‌ ميكند.

جلد 13 - صفحه 633

و ‌از‌ جمله‌ فوائد باران‌ ‌در‌ دهان‌ صدف‌ مرواريد مي‌شود و ‌از‌ فوائد ‌آن‌ تسكين‌ حرارت‌ هوا مي‌شود و ‌اينکه‌ باران‌ و ابرها مامور بامر پروردگار هستند بهر نقطه‌ ‌که‌ مأمور هستند مي‌بارند.

و ‌من‌ جمله‌ ‌از‌ فوائد ‌آن‌ اينكه‌ آب‌ رافع‌ احداث‌ مثل‌ غسل‌ و وضوء و مطهر متنجسات‌ ‌است‌ ‌که‌ (‌ما اصابه‌ المطر فقد طهر).

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 49)- اما این خاصیت پاک کننده بودن با تمام اهمیتی که دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در این آیه اضافه می‌کند: «تا به وسیله آن، سر زمین مرده‌ای را زنده کنیم» (لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).

ج3، ص342

«و آن (آب حیاتبخش) را به مخلوقاتی که آفریده‌ایم- چهار پایان و انسانهای بسیار- می‌نوشانیم» (وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص299

منابع