سید مهدی قاضی طباطبایی
«عارفي ناشناخته»
نسب و خاندان
عالم رباني سيد مهدي قاضي طباطبايي، از عالماني است كه علي رغم زهد و تقوا و تبحرش در علوم مختلف، چهره مشهوري بشمار نمیرود؛ در حالي كه وي علاوه بر ويژگيهاي اخلاقي و علمیاش، فرزند يكي از بزرگترين عارفان و استاد جمعي از نام آوران عرصه سلوك الي الله است.
نسب سيد مهدي قاضي به شرح ذيل است: سيد مهدي، فرزند سيد علي، فرزند حاج ميرزا حسين، فرزند ميرزا احمد قاضي (م 1267 ق در شيراز)، فرزند ميرزا محمدتقي قاضي (م 1222 ق) - نسب وي در اين شخص، با شهيد قاضي طباطبايي و علامه طباطبايي مشترك است - فرزند ميرزا محمد قاضي فرزند ميرزا محمدعلي قاضي (شهيد)، فرزند ميرزا صدرالدين محمد (معروف به ميرزا صدرا قاضي)، فرزند ميرزا يوسف (نقيب الاشراف)، فرزند ميرزا صدرالدين محمد كبير قاضي، فرزند مجدالدين، فرزند اميراسماعيل، فرزند سيد محمداكبر (مشهور به ميرشاه ميرقاضي)، فرزند اميرنورالدين (سراج الدين)، فرزند امير عبدالوهاب (شيخ الاسلام شهيد در سال 922 ق)، فرزند امير عبدالغفار، فرزند سيد عمادالدين، (امير حاج)، فرزند فخرالدين حسن، فرزند كمال الدين محمد، فرزند سيد حسن، فرزند شهاب الدين علي، فرزند عمادالدين علي، فرزند سيد احمد، فرزند سيد عماد، فرزند ابي الحسن علي، فرزند ابي الحسن محمد، فرزند ابي عبدالله احمد، فرزند محمد اصغر (معروف به ابن خُزاعيه)، فرزند ابي عبدالله احمد، فرزند ابراهيم طباطبا، فرزند اسماعيل ديباج، فرزند ابراهيم غمر، فرزند حسن مثني، فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام.[۱]
از ديرباز خاندان بزرگي كه سيد مهدي قاضي از آن برخاسته است، چه در افواه و چه در منابع تاريخي كه شرح حال رجال اين سلسله را به نگارش درآوردهاند، به دو نام «قاضي طباطبايي» و «شيخ الاسلامي» مشهور بودهاند. اكثر مردان اين دودمان از عالمان بزرگ و مشاهير عرصههاي علمي، سياسي و فرهنگي بوده و ساليان متمادي به صيانت از فرهنگ اسلامي، مقاومت در برابر استبداد، قضاوت و حل و فصل مشكلات اجتماعي مردم اشتغال داشتهاند. اين خاندان به عنوان سادات «عبدالوهابيه» نيز شهرت دارند. مرحوم آيت الله قاضي در انتهاي شرح كه بر كتاب «ارشاد» شيخ مفيد نوشته همه اجدادش را ذكر كرده و خاطرنشان نموده است نياكان ما همه از سادات زواره هستند.[۲]
نخستين فرد از اين طايفه، كه به خطه آذربايجان مهاجرت نمود و ريشه اين شجره طيبه را در آن سامان كاشت، عالم رباني و فقيه متبحر شيخ الاسلام امير عبدالغفار طباطبايي میباشد كه علاوه بر مهارت در علوم ديني، در فنون غريبه نيز تبحري بسزا داشت. وي تا قبل از مهاجرت به مناطق شمال غربي ايران، در شهر زواره بسر میبرد.[۳] امير عبدالغفار طباطبايي پس از آن كه مدتها در برخي شهرهاي ايران به سياحت مشغول گرديد و نزد بزرگان اين بلاد به كسب علوم و معارف متداول مبادرت نمود، به دعوت سلطان حسن بيك آق قويونلو، معروف به اُوزون حسن، به آذربايجان رفت و در تبريز رحل اقامت افكند و به امور منصب بزرگ شيخ الاسلامی قيام كرد و از اين رهگذر به ترويج ارزش هاي قرآني و روايي پرداخت.
وي در سال 877 ق. به دار بقا شتافت. فرزند بزرگوارش علامه امير سراج الدين عبدالوهاب، كه تا اين زمان در سمرقند بسر میبرد، عازم تبريز گرديد و بنابر وصيت پدر، منصب شيخ الاسلامی را تصدي نمود. آوازه جلالت و عظمت و رياست اين سيد عالي مقام در شهرها پيچيد؛ به نحوي كه بعد از سر آمدن زمانش، اولاد وي به عنوان خاندان عبدالوهاب معروف گرديدند.[۴]
بعد از جنگ چالدران، كه در سال 920 ق. روي داد، شاه اسماعيل صفوي وي را جهت پارهاي مذاكرات و اثبات برخي ادعاها به رسم ايلچيگري به دربار سلطان عثماني فرستاد؛ اما سلطان سليم عثماني او را به زندان افكند و سپس به شهادت رسانيد. پيكر پاكش در جوار مرقد ابوايوب انصاري (صحابي رسول اكرم صلي الله و عليه و آله و سلم) در شهر استانبول (بندري در تركيه كنوني) دفن گشت.[۵]
در اواخر دوران زنديه و اوايل روي كار آمدن قاجاريه ميرزا محمدتقي قاضي (جد پنجم سيد مهدي قاضي)، زعامت اين خاندان را عهدهدار گرديد. ميرزا مهدي قاضي - از فرزندان او - در زلزله تبريز (سال 1193 ق) زير آوار ماند و در حالي كه اندك رمقي داشت، نذر كرد كه اگر جان سالم بدر بَرد، آثار خيري از خويش به يادگار نهد. به همين دليل بود كه پس از رهايي از چنگال مرگ، مسجدي را كه امروز به نام «مسجد مقبره» معروف است، بازسازي نمود و مسجد، مدرسه، سراي و يخچال ميرزا مهدي از آثار خير اوست.
حاج ميرزا مهدي مردي فاضل، بزرگوار و داراي وجهه اجتماعي مهمي بود و از شاگردان وحيد بهبهاني بشمار میرفت. در سال 1241 ق به دار بقا شتافت و بنا بر وصيتش، جسد او در مسجد مقبره دفن شد.[۶]
خانواده و دوران كودكي
پدرش آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي، عارف مشهور و دانشمند متقي میباشد كه بسياري از دانشوران همچون: آيت الله بهجت، شهيد دستغيب، علامه طباطبايي، شيخ محمدتقي آملي و آيت الله نجابت محضرش را درك كردهاند و در پرتو پرورشهاي او به مقامات عرفاني و علمی دست يافتهاند.[۷]
نخستين زني كه آيت الله سيد علي قاضي به همسري برگزيد، رُخساره خانم نام داشت. وي دختر آيت الله حاج ميرزا محسن قاضي تبريزي و او فرزند عبدالجبار قاضي بود و از عالمان، فقيهان و عابدان بزرگ منطقه آذربايجان بشمار میرفت.[۸]
برادر اين بانو، حاج ميرزا باقر قاضي طباطبايي (1366-1285 ق) پدر شهيد آيت الله قاضي طباطبايي، سيدي عالي مقام، خوش قلب، مهربان، پرهيزگار و با شهامت بود و زندگي ساده و به دور از هر گونه آلايشي داشت. وي از آيت الله سيد يزدي، فاضل شربياني و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني اجازه روايت دريافت كرده بود.[۹]
حاصل وصلت آيت الله قاضي با رخساره خانم، چندين فرزند بود كه به گفته مرحوم آيت الله سيد محمدحسين حسيني تهراني (از شاگردان سيد علي قاضي و مأنوس و مألوف با سيد مهدي قاضي) فرزند بزرگتر آن ها سيد مهدي نام داشت.[۱۰] اما بر اساس يادداشت يكي از برادران سيد مهدي، يعني سيد محمدعلي قاضي، بزرگترين فرزند ذكور، سيد محمدتقي بوده و سيد مهدي هفت سال از او كوچكتر بوده است.[۱۱] سايه آرامش گستر مادرِ پاكدامن و ديندار و مراقبتهاي ويژه و شيوههاي اخلاقي توأم با معنويت پدرش، محيط سالم و مناسبي را براي تربيت صحيح و رشد و سازندگي دوران كودكي و نوجواني سيد مهدي پديد آورد. او دوران كودكياش را در اين فضاي آكنده از صفا و آميخته به ايمان و عشق و ارادت به ساحت خاندان عترت، سپري نمود و همچون نهالي با طراوت در بوستاني پاك و بيآلايش روييدن گرفت.
گويا سيد مهدي خود خاطراتي از ايام كودكي و حالات معنوي پدر را در اين روزگار براي برادرش سيد محمدحسن تعريف كرده بود: پدر شبها هميشه مشغول راز و نياز با خداي خود بود و ستارههاي شب با گريههايش آشنا است. در خانه ما دو اتاق تو در تو بود كه تنها يك درب بيروني داشت. مادرم و بچهها در يكي از اين اتاقها میخوابيدند و اتاق ديگر مختص پدرمان بود كه شبها در آن استراحت مینمود. بسي از شبهاي طولاني كه صداي شيون از آن اتاق به گوش میرسيد... در يكي از شبها، با صداي گريه پدر از خواب بيدار شدم... آرام آرام به سوي اتاق پدر راه افتادم. همين كه به درب اتاق نزديك شدم، از سوراخ آن به درون اتاق نگاه كردم، مشاهده نمودم، او نشسته و با حالتِ خاص معنوي صورتش را با دستهايش پوشانيده و مشغول ذكر است و ظاهراً دعايي را تكرار و زمزمه میكرد. با نوعي هيجان به بستر خواب برگشتم.[۱۲]
آيت الله سيد علي قاضي رسيدن به قله عرفان را بدون رعايت مسايل شرعي ناممكن میدانست و ضمن اين كه خود به شريعت مقدس اسلام پايبند بود، فرزندان و شاگردان را به اين امر سفارش مینمود. به دليل همين تقيد بود كه در اماكن مقدس بيتوته میكرد و زيارت مشاهد شريف را ترك نمینمود و به سيد مهدي هم توصيه میكرد كه: اين گونه باشد و به آرامش در نماز، حضور قلب در عبادات و اذكار، رعايت آداب عبادات، جديت در تكاليف الهي و كثرت قرائت قرآن اهتمام ورزد.
خانهاي كه سيد مهدي دوران رشد، شكوفايي و بالندگي خويش را در آن میگذرانيد، از معنويت و ايمان و بصيرت علمی سرشار بود، اما از نظر امكانات مادي و شرايط و تسهيلات، مانند زندگي فقيران و مستمندان بود. آيت الله قاضي در نهايت فقر بسر میبرد؛ به گونهاي كه توان پرداخت اجاره خانه را نداشت. روزي در نجف اشرف صاحب خانه، وسايل و اثاث او را بيرون ريخت؛ مرحوم قاضي ناگزير شد با خانوادهاش به كوفه برود و در مسجد اين شهر، در بالاخانهاي كه به افراد غريب اختصاص داشت، سكونت گزيند! علامه طباطبايي در اين باره متذكر گرديده است: «مسجد كوفه كه رفتم، مشاهده نمودم مرحوم قاضي و اعضاي خانوادهاش تب كردهاند و كسالت دارند. چون وقت نماز فرارسيد، آيت الله قاضي طبق معمول در اول وقت به نماز ايستاد و بعد از اقامه نماز عشا، آن چنان با توجه كامل آيه شريفه «امن الرّسول...»[۱۳] را تلاوت میفرمود كه گويي هيچ مشكلي پيش نيامده است».[۱۴]
بدين گونه وي در تمام مشكلات، با آرامشي وصف ناپذير و شگفت انگيز اهل خانه و كودكان را از آشفتگي و نگراني میرهانيد و درس استقامت، پايداري، رضا بودن به حكمت و قضاي الهي را به فرزندانش میآموخت. سيد مهدي قاضي در منزلي نشو و نما يافت كه تنگدستي بر آن حكمفرما بود؛ زيرا غير از حصيري بافته شده از برگ نخل، در آن فرشي ديده نمیشد و چه بسا به جهت نداشتن چراغ لامپا و يا نفت، اهل خانه شبها را در تاريكي بسر میبردند.[۱۵]
سيد مهدي قاضي براي شاعر و اديب معاصر محمدعلي مجاهدي (پروانه) نقل كرده است: پدرم مردي عيالوار بود و به خاطر شيوه سلوكي خود، اعتنايي به زخارف دنيوي نداشت و لذا زندگي ما به سختي میگذشت و حتي براي امرار معاش روزانه خود غالباً با دشواري مواجه بوديم و غذاي معمولي ما هنگام ناهار، تِريد نان خشك و دوغ بود. روزي مادرم خطاب به من گفت: برو به حجره آقا و پولي بگير... چون به محضر پدر رسيدم، از وجنات من فهميد كه به چه نيت و مقصدي نزد او رفتهام. به اين جهت، خطاب به من گفت: سيد مهدي! بايد زبالههاي اين پستو را امروز خالي كني. پاسخ دادم: از ضعف و ناتواني، ناي راه رفتن ندارم و در اين حال، شما میخواهيد اين كار پرزحمت را انجام دهم! پدر گفت: درِ اين گوني را كه میتواني نگهداري! و بعد خاك اندازي را برداشت و آشغالهاي آن جا را در گوني خالي نمود. يك اشرفي طلا در ميان آن ها بود. پدر گفت: بيا اين يك اشرفي. بار ديگر كه پدر میخواست زبالهها را در گوني خالي كند، يك اشرفي مشاهده شد و هربار اين وضع تكرار گرديد؛ در پايان سه اشرفي به من داد و فرمود: اين ها را بردار و از اين به بعد اين قدر غصه شكم را نخوريد كه خدا رزاق است.[۱۶]
كسب معارف ناب
سيد مهدي دوران كودكي را پشت سرگذاشت و به سنين نوجواني گام نهاد. در اين مرحله همراه با آموزشهاي مقدماتي، پدر روح مستعد فرزندش را مهياي فراگيري علوم اسلامی و تعاليم قرآن و عترت نمود و به او آموخت كه پيمودن مسير دانش و معرفت بدون تقوا و زهد، ميسر نيست. بدون شك شخصيت معنوي آيت الله سيد علي قاضي در روح لطيف فرزندش تأثيري شگرف داشت و آن نونهال باغ حكمت و دانش را رشد داد و استعدادهايش را شكوفا نمود.
سيد مهدي هم به خوبي میدانست كه پدرش در فقاهت، فهم روايت و حديث و نيز در مباحث تفسيري و علوم قرآني بينظير است و بر ادبيات و لغت عرب، احاطه دارد و حتي از حيث تجويد و قرائت قرآن نمیتوان نظيري برايش يافت.[۱۷]
وي بر حالات علمی و عرفاني پدرش سيد علي غبطه میخورد و میگفت: او با وجود داشتن فرزندان فراوان (بيش از پانزده فرزند) به مقاماتي عالي رسيد و من كه عيالي نگرفتهام، به جايي نرسيدهام.[۱۸]
مرحوم آيت الله سيد عبدالكريم كشميري - كه خود بر اثر زهد، تقوا و تزكيه به درجات والايي از مقامات معنوي رسيده بود - میگويد: روزي با آقا سيد مهدي قاضي، فرزند استادم آقا ميرزا علي آقاضي، در مسجد هندي نشسته بوديم. ايشان گفت: شما كه در برخي امور تبحر داريد، بگوييد پدرم به من چه توصيهاي نموده است؟ آيت الله كشميري میگويد: بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم، تأملي كردم و ذكري بر زبان راندم. به دلم الهام شد كه مرحوم قاضي به او دو نصيحت كرده است: اول اين كه هر روز خودت را به آقا اميرالمؤمنين عليه السلام عرضه كن؛ يعني اعمال و رفتارت را در برابر اين «ميزان پارسايي و ايمان» ارزيابي كن و ديگر اين كه اگر فقر و ناداري بسويت روي آورد و تو را در فشار قرار داد، به قصد دريافت كمك مالي به منازل و بيوت مراجع نرو![۱۹]
باري، سيد مهدي قاضي نزد پدر دورههايي از فقه، مباحث اخلاقي و عرفاني را آموخت. علاوه بر اين، چون آيت الله قاضي به اسرار حروف واقف بود و از اين دانش براي استخراج امور بديع و اطلاع از خبرهاي غيبي و آگاهي بر ضماير افراد، استفاده مینمود و در اين فن سرآمد روزگار بشمار میرفت، سيد مهدي نيز اين دانش و برخي علوم غريبه چون: علم اعداد و اوفاق را نزد پدر به خوبي آموخت. او براي آيت الله سيد محمدحسين حسيني تهراني نقل كرده است: در اين فن ابتكاراتي دارم و از من بالاتر و عالمتر، مرحوم پدرم بود؛ چرا كه در بعضي از استخراجهاي بسيار مشكل كه فرومیماندم و بالأخره با توسل به حضرت اميرمؤمنان عليه السلام و ختومات، موفق به حل آن میشدم، هنگامیكه به محضر پدرم شرفياب میشدم و میخواستم وي را از اين اكتشافات و حل آن ها آگاه كنم، معلوم میشد كه پدرم قبل از من به اين دشواريها رسيده و قبل از من آن ها را حل كرده است.[۲۰]
آيت الله جوادي آملي در درس تفسيرشان فرمود: سيدنا الاستاد علامه طباطبايي نقل میكرد: در تبريز كسي بود كه با همين علوم عدد میتوانست شخصي را كه مورد حاجت آدم است، نه تنها او را بشناسد، بلكه بداند خانهاش كجاست، شماره تلفن منزلش را میتوانست استخراج كند... مرحوم آقا سيد مهدي قاضي، از اهل علم حروف بود و من میدانستم كه مطلع است. میفرمود: بارها پدرم میگفت: راه بهتري هم داريم. و اين تذكر نه براي آن بود كه علم مذكور بيمعنا است.[۲۱]
سيد مهدي قاضي در جايي ديگر يادآور شده است: در نجف اشرف ضمن تحصيل علوم حوزوي، در فراگيري علوم غريبه سعي بليغي به خرج میدادم...[۲۲]
آيت الله سيد علي قاضي به فرزندش سيد مهدي توصيه مینمود: «كسي كه میخواهد در راه حق طي طريق كند، اگر نيمی از عمرش را براي يافتن استاد سپري كند، ارزش دارد و كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده است؛ البته استادِ بصيري كه از هواي نفساني بيرون آمده و به معرفت الهي رسيده باشد.
سيد مهدي نيز همزمان با بهرهمندي از پدر فاضل و فرزانه خويش، محضر تني چند از استادان حوزه نجف را، كه برخي از آنان در مكتب آيت الله سيد علي قاضي تربيت شده بودند، درك نمود؛ از جمله آنان ميرزا ابراهيم شريفي زابلي است. وي در زابل، ديده به جهان گشود و پس از تكميل دروس مقدماتي و سطح حوزه در موطن خويش و مشهد مقدس، به نجف اشرف رفت و از علماي وقت حوزه اين ديار استفاده كرد و از دروس عرفاني و اخلاقي آيت الله قاضي بهرهمند شده و به افتخار دامادي ايشان نايل آمد. او پس از مراجعت به ايران، در سال 1392 ق. ديده از جهان بربست.[۲۳] شيخ علي همداني[۲۴] و آيت الله شيخ علي قسام، از ديگر استادان سيد مهدي قاضي هستند.[۲۵] همچنين ايشان با مرحوم ميرزا جعفر جناني ارتباط داشت و از توانايي هاي علمی و مقامات عرفاني وي استفاده مینمود.[۲۶]
تواناييهاي علمي
سيد مهدي در علوم غريبه - كه تحصيل آن براي همه رايج نمیباشد و كمتر كسي بدان دسترسي دارد و حتي ابعادي از آن براي خواص روشن نيست - مهارت داشت. البته در طول تاريخ عدهاي فرصت طلب و سودجو و شيادِ دور از حقيقت، به دروغ ادعاي تبحر در اين علوم را داشتهاند و از باورها و تمايلات مردم سوء استفاده كردهاند؛ اما دور از انصاف است كه با وجود برخوردار بودن برخي اولياي الهي از اين علوم، آن را نادرست تلقي كنيم. علومی چون رمل، جفر يا علم اعداد، كه به «علوم غريبه» اشتهار دارند، بيش از آن كه به تحصيل احتياج داشته باشند، به تزكيه روح، صفاي باطن، اعراض از امور فناپذير و مادي و اُنس با ذكر و عبادت نياز دارند.
رسول اكرم صلي الله و عليه و آله و سلم جفر و جامعه را بر حضرت امام علی عليه السلام املا فرمود و اين دانش شگفت از جمله تواناييهاي ائمه هدي عليهم السلام بوده است. مگر نه اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام در قبرستان با مردگان تكلم میفرمود؟[۲۷] يكي از دانشهايي كه سيد مهدي قاضي بر آن احاطه داشت، علم حساب نظري يا دانش اعداد و فن محاسبه است كه در ميان اهل فن به ارثماطيقي (كلمهاي يوناني؛ يعني عدد) موسوم است. و آن عبارت است از معرفت خواص اعداد كه چهار باب دارد: باب اول، در خواص اعداد از آن روي كه در انفس خود كميت دارند. باب دوم، در خواص اعداد از جهت اضافت كه آن را نسبت خوانند و مضاف را منسوب و مضافاليه را منسوباليه گويند. باب سوم، در خواص اعداد از جهت تشكل به اشكال چون تألف اعداد و تولد آن از آحاد است. باب چهارم، در اقسام مناسبات و خواص هر يكي كه علما ده وجه برايش ذكر كردهاند.[۲۸]
آيت الله سيد محمدحسين حسيني تهراني مینويسد: در باب اسرار حروف، بسياري از علماي راستين مطالب شگفتآوري بيان فرمودهاند. مرحوم آيت الله سيد علي قاضي در اين فن سرآمد روزگار بود و آقازادهاش، مرحوم سيد مهدي قاضي كه اخيراً در بلده طيبه قم رحل اقامت افكند و در آن جا هم به رحمت جاوداني پيوست، در اين علم، استادِ منحصر به فرد بود. او از اكتشافات حروف و اسرار اعداد، داستانهاي شنيدني داشت. حتي میفرمود: خود من هم در اين فن ابتكاراتي دارم.[۲۹]
آيت الله حسن زاده آملي خاطر نشان ساخته است: «چندين نفر را كه در اوفاق و اعداد خبره بودهاند، ديدهام و از آن ها استفاده كردهام؛ اما هيچ يك در اين علوم، به قدرت و قوت و استيلاي مرحوم آقاي سيد مهدي قاضي نبودند. در اين رشتهها كاركرده و خيلي قوي و عجيب بود».[۳۰]
ايشان در جاي ديگر میگويد: «علوم غريبه را نزد اساتيدم آموختهام و تني چند را در اين علوم بر اين كمترين، حق تعليم و تدريس است ولكن هيچ يك را در اين رشتهها عديل آن جناب نيافتهام و به حق مجتهد مستنبط در اين علوم بوده است».[۳۱]
دانشور هنرمند
سيد مهدي قاضي در خوشنويسي و هنر خطاطي نيز ماهر بود. علامه حسن زاده آملي مینويسد: «زاهد ناسك حجةالاسلام والمسلمين آقا سيد مهدي قاضي تبريزي رضوان الله تعالي عليه در حُسنِ خط، آيتي باهر بود و به ويژه در ثلث، قادري نادر بلكه شأني خاص در ثلث داشت. بر اين عقيدت بود كه هر حرف كتبي را چون عيني، شكل و صورتي خاص است كه اگر از آن تحريف شود و مُثله گردد، در جداول وفقي و تعويذات و نظاير آن ها بياثر خواهد بود. لذا هيچگاه بيطهارت، قلم و لوح را مس نمیكرد و در رسم حروف اهتمام بسيار داشت و در آيين كتابت سبك كوشيار. چه برنامه كوشيار اين بود كه در حال اعتدال مزاج مینوشت و با خستگي و عدم اعتدال دست به قلم نمیبرد. پيش از شروع به نوشتن، چند قلم میتراشيد و آماده میكرد تا اگر يكي از آنها در اثناي كتابت از رفتار بازماند، با ديگري بنويسد. هيچ گاه با قلم شكسته نمینوشت كه قلم شكسته در درست درويش هم باشد؛ شكسته درست نمینويسد.
انسان با طهارت و اعتدال حال و اجتماع بال، بهتر قبول حقايق از حُسن مطلق میكند و به صورت زيباتر تمثل میدهد. اين كوشيار همان است كه رسالهاي در حركت پرگار نوشته است و در فرانسه به زبانشان ترجمه شده و به طبع رسيده است. خداوند سبحان در هر حرف و كلمه، اعم از تكويني و تدويني، خاصيتي مودع فرمود كه در غير آن يافت نمیشود و در اجتماع و تركيب آن ها نيز خاصيتي تعبيه كرد و كرامت فرموده است؛ مثلاً خاصيت «ق» منفرد، افاده معني «پرهيز» است كه امر از وقي، يقي است و چون با لام مركب شود، افاده معني «بگو» كند كه امر از قال، يقول است و چون با ميم تركيب يابد، افاده معني «برخيز» نمايد كه امر از قام، يقوم است و چون با لام و ميم تركيب يابد، افاده معني «قلم» كند و چون حُسنِ خط بر آن مزيد شود، صباحت و جمال صورت يابد كه آن را حكمی برتر و در نفوس اثر ديگر است».[۳۲]
بنا به نوشته محمدعلي مجاهدي، سيد مهدي قاضي خط ثلث و نسخ را با زيبايي و مهارت مینوشت.[۳۳]
آيت الله سيد محمدحسين حسيني تهراني هم متذكر گرديده است: در خط نسخ، استاد منحصر به فرد بود و كتيبههاي اطراف كفشداري حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و مدرسه آيت الله بروجردي و غيرهما به خط ايشان است.[۳۴] سيد مهدي، به گفته برادرش سيد محمدحسن قاضي، از اين راه ارتزاق مینمود. استادان وي در خط، ميرزا محمود كاتب غروي و شيخ محمود تفليسيچي بودند.
مهاجرت به قم و افاضات علمی و عرفاني
سيد مهدي قاضي در عراق تحت فشار سياسي رژيم بعثي قرار گرفت و اين وضعيت به حدي شدت يافت كه آرامش وي را سلب نمود. سرانجام در سال 1354 ش. به اجبار، از عراق به ايران رانده شد و ناگزير گرديد از خانه و زندگي در نجف چشم بپوشد. نخست به تهران عزيمت نمود و ايامی چند در منزل برادرش سيد محمدحسن اقامت گزيد. سپس به شهر مقدس قم آمد و در اين ديار خانهاي را جهت سكونت اجاره نمود و زندگي بسيار ساده و بيآلايشي را براي خويش تدارك ديد، او از راه خطاطي امرار معاش میكرد.[۳۵]
سيد مهدي در قم، علاوه بر آن كه به پژوهش در علوم غريبه و كشف ابتكاراتي در اين رشته مبادرت داشت، در حل غوامض آثار ابن عربي تلاشهاي ارزندهاي به عمل آورد. او اگر چه اين معارف و يافتههاي فكري و علمی خويش را نگاشته، ولي هيچ كدام آن ها در دسترس نيست! آن چه از اين عارف گمنام موجود است، تقريرات درس ايشان در علم اعداد، اوفاق و حروف است كه علامه آيت الله حسن زاده آملي، به همراه خاطراتي از اخلاق و رفتار وي، در كتابي به رشته نگارش درآورده، ولي تاكنون به زيور طبع آراسته نشده است.
بررسيهاي مستمر نگارنده مؤيد آن است كه سيد مهدي قاضي به رغم تواناييهاي علمی در فقه، عرفان، علوم رياضي، هيئت و دانشهاي شگفت، به دليل مساعد نبودن شرايط اجتماعي در قم، حوزه درسي تشكيل نداد و تنها كسي كه از محضر او بهرهمند بود، علامه آيت الله حسن زاده آملي است. ايشان در درس يكصد و سه از مجموعه «دروس هيئت» نوشته است:
مرا ميدان بحث اينجا وسيع است × كه در اين صنعتم صُنِع صنيع است.
زيرا كه به توفيقات الهي در پيشگاه استاداني، به خصوص سالياني در محضر استاد توانا دوحه شجرة علم و تقوا، حليف حروف عاليات، واقف به استنطاق مستحصلات، سالك مرزوق به مشاهدات، عارف به مواقف جداول اوفاق، خطاط ثلث نويس ممتاز طاق، خبير به سير اعداد و رموز اشباح، بصير به اسرار دوائر و كنوز ارواح، عبدصالح متفرد، مصداق بارز الولد سر ابيه جناب حجت الاسلام والمسلمين آقا سيد مهدي قاضي طباطبايي تبريزي، نجل جليل آيت الله الكبري حاج سيد علي قاضي قدس سرهما العزيز زانو زده است و به تعليم كتب اصيل شعب ياد شده تشرف يافته است و ذخاير قلمی بسيار عزيز الوجود در اين علوم گردآورده است. و به راستي بس مايع دريغ و افسوس است كه اين همه نوشتههاي ارزشمند و گرانقدر دانايان پيشين در فنون شريف ياد شده در بوته فراموشي افتد و تباه گردند.[۳۶]
آيت الله حسن زاده در نوشتاري كه به تقاضاي نگارنده مرقوم فرمودهاند، يادآور شدهاند: «اين كمترين چند سالي به محضر انور آن نور ايزدي افتخار تلمذ در فراگرفتن رشتههاي ارثماطيقي از علم اوفاق، تكسير، اعداد و غيرها، كه در السنه به علوم غريبه سائر و دائر است، اشتغال داشته است. راقم را در رشتههاي ياد شده خاطري شايق و ذوقي وافر بود و حضور تني چند از آشنايان بدين علوم را ادراك كرده است... ولكن بيلاف و گزاف هيچ يك را در تبحر بدين علوم به پايه آن بزرگوار اعني حضرت استاد آقا سيد مهدي قاضي روحي فداه نيافته است».
ايشان در جايي گفته است: «علوم غير رسمی را در محضر آقازاده قاضي مرحوم آقا سيد مهدي آموختم. دو به دو بوديم. خصوصي بود. میگفت: شما باشيد، كفايت میكند.»خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد. ميراث ماندگار، ج 1، ص 67.</ref> آيت الله حسن زاده میگويد: «البته اوفاق و اعداد را مقداري از محضر شريف سيد محمدحسن الهي استفاده كردم؛ اما ايشان در اين فنون خيلي قوي نبودند».[۳۷]
كتب متداول و متعارف در علوم غريبه را كه علامه حسن زاده نزد سيد مهدي قاضي فراگرفت، عبارتند از: مفاتيح المغاليق، الدرالمكنون والسر المكتوم في علم الحروف و غاية المراد في وفق الاعداد.[۳۸]
محفل اُنس
شخصيت ديگري كه مدام به خدمت سيد مهدي قاضي میرسيده است، آيت الله سيد محمدحسين حسيني تهراني است؛ چنان كه خود مینويسد: «پس از تبعيد و اخراج از عراق و توطن در قم كراراً و مراراً حقير خدمتشان رسيدهام و مراتب صفا برقرار بود. ايشان آماده بودند تا آن چه را كه از اين علوم دارند، به حقير تعليم كنند؛ ولي حقير براي خود نفعي در آن نديدم و از قبول آن و صرف وقت در اين امور امتناع كردم؛ اگر چه علوم حقيقي و واقعي هستند».[۳۹]
آيت الله سيد عبدالكريم كشميري، در نجف اشرف مكرراً به خدمت عارف كامل آيت الله قاضي میرسيد. وي به دليل افشاگري عليه بعثيها و دو روز پس از شهادت آيت الله سيد محمدباقر صدر در 21 فروردين 1359 ش. همراه خانوادهاش بدون هيچ زاد و توشهاي وارد ايران گرديد و در شهر مقدس قم رحل اقامت افكند. مرحوم كشميري در اين ديار با آقا سيد مهدي قاضي ارتباط برقرار نمود و البته پيش از اين، زمينههاي انس و آشنايي از نجف پديد آمده بود. سيد مهدي به آيت الله كشميري میگفت: «هر وقت تو را مشاهده میكنم، به ياد پدرم میافتم.» و چون از سيد مهدي پرسيدند: پدرت به چه علت به آقاي كشميري علاقه داشت؟ جواب داد: «به دو دليل: يكي اشتياق شديد ايشان به طريق عرفانِ مورد نظر پدر و ديگر به خاطر جدش آقا سيد حسن كشميري كه مرحوم قاضي خيلي از ايشان تعريف میكرد».[۴۰]
عارف سالك حجت الاسلام والمسلمين حاج ميرزا تقي زرگري نيز با عاشق دلسوخته اهل بيت عليهم السلام و عارف صاحبدل مرحوم سيد مهدي قاضي، انسي تنگاتنگ داشت و آن دو سالك وارسته چون يكديگر را ملاقات مینمودند، از معارف عرفاني و حالات و مقامات اهل سلوك سخن میگفتند. آن دو به دليل الفت بيشائبه با اولياي الهي، مطالب آموزنده فراواني را مطرح مینمودند و مرحوم زرگري، كه اين نكات را به حافظه سپرده بود، برخي از آن مطالب را در مواقع مقتضي و به مناسبتهايي براي برخي دوستان نقل مینمود.
يادآور میشود، حاج زرگري از عالمان عاملي بود كه بر اثر تزكيه، نفس سركش را منقاد ساخته و با پاكدامني و تقوا در مسير سلوك الي الله گام نهاده بود. ايشان از اصحاب مرجع عاليقدر شيعه آيت الله مرعشي نجفي بشمار میرفت.[۴۱]
پسر خواهر حاج ميرزا تقي زرگري نقل نموده است: روزي از حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام برمیگشتم كه با دايي خود برخورد نمودم. نزد ايشان رفتم و بعد از سلام گفتم: دايي جان! حالتان چطور است؟ ايشان نگاهي به من كرد و فرمود: ببين حالم چطور است! با اين كلام آن مرحوم، چند لحظهاي چشمانم بينايي خاصي پيدا نمود و مشاهده كردم بالهاي فرشتگان در مقابل ايشان گسترده است، بعد به من گفت: حال ديدي چه وضعي دارم![۴۲]
فضايل اخلاقي
سيد مهدي قاضي از بارزترين مصداقهاي «المرْءُ يُحفَظُ في وُلدِه»[۴۳] و يكي از روشنترين مصاديق «الوَلَدُ سِرُّ أبيه» بود. او به عنوان خلف صالح سالك، اسرار پدر را هم حفظ نمود و در مواردي نيز آن ها را بروز داد. پدرش مرحوم آيت الله سيد علي قاضي، در سير عرفان گام برداشت و براي رسيدن به كمالات معنوي از چشمه قرآن و عترت بهرهمند گرديد. سيد مهدي نيز حالات روحاني پدر را به خوبي درك كرد و پس از اين كه به حقايقي بصيرت يافت، آن ها را در اعماق جان و دل خويش جاي داد و در اعمال و رفتار خود اين گوهرها را آشكار ساخت. او چنان بود كه اين آيه قرآن را در اذهان تداعي میكرد كه میفرمايد: «اَسْبَغَ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً».[۴۴]
او در زمان حيات پدر بزرگوار خود، در خدمتش بود و پس از ارتحالش كوشيد ميراث معنوي او را صيانت نمايد و فضيلتهايي را كه در زندگي او تبلور عيني داشت، تداوم بخشد. سيد مهدي اجازه نداد چراغ دانش و انديشه پدر خاموش گردد و مرواريدهاي معانياي كه آن عالم رباني براي صيد آنها زحمات و مرارتهاي زيادي كشيده بود، از درخشندگي بازايستند.
علامه حسن زاده آملي از او اين گونه نام میبرد: «دوحة طوبي العلم والتقوي؛ العبد الصالح، مصداق الولد سرّ ابيه، سيد مهدي قاضي طباطبايي رفع الله درجاته السامية. آن جناب، خلف صادق و صالح استاد تني چند از اساتيدم آيت الله حاج سيد علي قاضي بوده است و بر اثر همت به مراقبت، كه كشيك نفس كشيدن و جهاد اكبر است، حضور و مقام عنديت كه «في مقعد صدق عند مَلِيكٍ مقتدر» بوده است كه داشت، تمثلات و مشاهدات شيرين برايش روي میآورد و بارقههاي دلنشين بدو دست میداد. گاهي برخي از آن حالات روحاني و رويدادهاي رحماني را كه برايم حكايت میفرمود، تاچندي در حيرت بسر میبردم و تاكنون نيز از آن خاطرات نوراني بهرهمندم. آن بزرگوار در مكارم اخلاقي و در ولايت و محبت به پيامبر خاتم و آلش صلوات الله عليهم جفت پدر بود و طاق بود».[۴۵]
در عرفان عملي به جايي رسيده بود كه چشم برزخياش باز شده بود و مشاهدات و مكاشفاتِ شگفت داشت. آيت الله حسن زاده میگويد: «سيد مهدي قاضي روزي به بنده فرمود: پدرم بارها میگفت: انسان بايد محور برزخي پيدا كند تا به اسرار حروف و كلمات و حقايق اشيا دست يابد و آگاهي پيدا كند و از اين حالت طبيعي و عادي مردم متعارف به درآيد. و تا كسي از اين عالم خاكي با تزكيه و تقوا پوست نيندازد، به ملكوت عالم آشنا نمیشود. فرزندم! ارتقاي برزخي به رشد و اعتلاي وجودي نياز دارد. و سيد مهدي به اين نعمت متنعم بود».[۴۶]
به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا و مصداق حديث شريف مندرج در ارشاد القلوب ديلمی است كه رسول اكرم صلي الله و عليه و آله و سلم فرمودهاند: «لكل شيء معدن و معدن التقوي قلوب العارفين». او بسيار مراقب خود بود و همواره اهتمام داشت كه در شب و روز زماني را براي حساب رسي خود قرار دهد و اهل محاسبه باشد.
سيد مهدي به وسيله عبادات، نوافل و اطاعت از فرامين الهي از نظر علم و عمل به كمالات معنوي دست يافت؛ اما متأسفانه آن گوهر گرانمايه را آن چنان كه بايد نشناختند؛ تنها معدودي از هوشياران معاصرش به درك مقامات عرفاني و اخلاقي او نايل شدند. استاد مجاهدي، شاعر و اديب معاصر، نيز او را مردي وارسته و مهذب معرفي كرده است.[۴۷]
سيد مهدي قاضي در عين حالي كه فاضل فرزانه و عارف ستوده خصال بود، با افراد متواضعانه برخورد مینمود. كم سخن میگفت؛ در سلام سبقت میگرفت؛ حتي اطفال را احترام مینمود. وقتي كودكان همسايه كاري برايش انجام میدادند و ناني میگرفتند، قدردانِ زحمتشان بود و مبلغي به آنان میداد و هيچ گاه نمیخواست زير بار منت كسي باشد. از عراق كه به قم آمد، وسايلي با خود به همراه نياورده بود و زندگي بسيار ساده و بدون امكانات متعارف و متداول را براي خود تدارك ديد. فرشي فرسوده و مندرس، زيراندازش بود.
علامه حسن زاده آملي براي نگارنده نقل فرمود: «روزي به خدمت علامه طباطبايی رفتم و ايشان مرا از ورود سيد مهدي قاضي به قم مطلع ساخت. مترصد موقعيتي بودم كه محضرش را درك كنم؛ تا آن كه آشنايي به منزل ما آمد و چون كمتر با همراه او احوالپرسي كردم و تعارفات لازم را نمودم، گفت: آيا او را میشناسي؟ گفتم: خير. او افزود: وي كسي جز سيد مهدي قاضي نيست. از آن جا مقدمات انس و الفت با اين سيد فاضل آغاز گرديد. روزي به منزلش رفتم، ديدم واقعاً وضع ناگواري دارد. زندگي اش از حداقل وسايل و لوازم بيبهره است. همان دم به بازار رفتم؛ دو فرش، مقداري اسباب و امكانات مورد نياز برايش خريدم و با چرخ دستي به در خانهاش انتقال دادم. چون پرسيد: اين وسايل چيست؟ گفتم: آشنايي تهيه كرده، بزودي او به محضرتان معرفي میشود. نخواستم خود را صريح معرفي كنم؛ زيرا نمیپذيرفت. پس قبول كرد و يك يا دو روز بعد كه به خانهاش رفتم، مشاهده كردم فرشها را گسترانيده و وسايل و ظروف را در جاي خود چيده است. در اين حال، گفتم: اين ها هديهاي است از جانب اين كمترين. قدري شگفت زده شد و اكراه نشان داد؛ ولي سيد را متقاعد نمودم. آن وضع مرارت بار در خود ايشان نبود و كمكم پذيرفت و آشنايي ما به روابط استادي و شاگردي تبديل گرديد و مدت چهار سال از محضرش استفاده مینمودم».[۴۸]
آقاي محمدرضا صحاف، كه با سيد مهدي قاضي ارتباط داشته، میگويد: او میگفت: تنها به علامه حسن زاده میتوانم چيزهايي بگويم و رازها و اسراري را با وي مطرح كنم. سيد مهدي با وجود آن كه خود مشكلات مالي داشت، اگر مبلغي بدست میآورد و اجرتي بابت خطاطي دريافت مینمود، طلاب علوم ديني را از همين مبالغ بهرهمند میساخت و گاه آنان را دعوت میكرد و با كبابي كه از بيرون تهيه مینمود، به پذيرايي گرم و صميمانه از مدعوين اقدام میكرد. عزت نفس و قناعت به خوبي از رفتار و حالاتش هويدا بود.[۴۹]
كرامات
سيد مهدي قاضي به دليل تزكيه نفس و احاطه به علم جفر و صعود به درجات معنوي، مسائلي را مطرح مینمود كه از كرامات او قلمداد میگردد. چندي قبل از آن كه 26 دي ماه 1357 ش. فرابرسد، با حساب جفر به برخي مأنوسين گفته بود: اين روز، زمان «زهق الباطل» است. ايشان همچنين فراز و نشيبهاي جنگ تحميلي عراق عليه ايران را نيز بدين صورت آيندهنگري میكرد. يك روز در زمان رهبري امام خميني براي اطرافيان بيان كرد كه: آيت الله سيد علي خامنهاي مدظله العالي بعد از رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامی ايران، زمام امور اين كشور را بدست خواهد گرفت. و اين سخن را او زماني بر زبان آورد كه شنوندگان تحقق آن را بعيد میدانستند، زيرا آيت الله بهشتي در قيد حيات بود و آنان تصور مینمودند كه پس از رحلت امام، آن شهيد مظلوم زمام امور را بدست خواهد گرفت!!![۵۰]
علامه حسن زاده آملي از سيد مهدي قاضي نقل كرده است كه: «هر وقت گرفتاري برايم پيش میآمد، آن معضل را براي پدرم آيت الله سيد علي قاضي، كه در عالم برزخ بسر میبرد، مطرح میكردم و او حل آن مشكل را به من خبر میداد».[۵۱]
دستورالعملي اثربخش
از توصيههاي عرفاني، اخلاقي آيت الله سيد مهدي قاضي، كه علامه حسن زاده آملي آن را به رشته تحرير درآورده، اين است: در بين الطلوعين روزهاي چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه با طهارت مصحف عزيز را میگشايي، ابتدا «بسم الله الرحمن الرحيم» و سپس چهارده بار «اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم» میگويي. پس از آن، انگشتان دست راست را به سطر سطر سوره مباركه فاتحة الكتاب، كه «بسم الله الرحمن الرحيم» هم جزء آن است، میكشي و در هر سطر هنگام مديد بر آن، آيتِ «لايمسّه الاّ المُطهّرون» را قرائت میكني و پس از اتمام سوره حمد، از اول سوره نبا، يعني «عمّ يتسائلون»، كه «بسم الله الرحمن الرحيم» جزء آن است، تا آخر قرآن كه يك جزء كامل است، طبق همين دستور عمل میكني پس از اتمام، باز چهارده بار صلوات به صورت فوق میفرستي و پس از آن، آيه «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الاّ خساراً» را تلاوت میكني. اگر يك دوره كامل قرآن همين دستور را به جاي آوري، تأثيرش عجيب خواهد بود، يعني در هر روز از ايام نامبرده، يك دوره قرآن كريم بايد به نحو مورد اشاره تمام شود، نه اينكه قرآن را در سه روز ياد شده تقسيم كني و اگر مدت بين الطّلوعين وفا نكند و وقت كم آيد و آفتاب برآيد، باكي نيست و اگر اين دستور در چند جزء قرآن عمل شود هم صحيح است، به شرط آن كه اول آن سوره حمد و آخرش سوره ناس باشد. پس از اين رياضت، در عزائم، علاج و درمان بيماريها و استخاره با قرآن و مانند آن گشايشي بدست میآيد. هو سبحانه فتّاح القلوب و منّاح الغيوب.[۵۲]
كسالت و رحلت
سيد مهدي قاضي به دليل فشارهاي سياسي و اقتصادي، كه بر اثر اختناق بعثيها در نجف تحمل كرد و به دنبال آن آوارگي و تبعيد، دچار كسالت قلبي و ناراحتي در دستگاه گردش خون گرديد و اين بيماري چندين سال متوالي او را در رنج و زحمت قرار داد. از سوي ديگر، بالارفتن سن و دوران سالخوردگي اين عارضه را تشديد كرد. چون همسري هم اختيار ننمود و فرزندي هم نداشت، كسي نبود كه مراقبتهاي لازم را در مورد وي به عمل آورد؛ زيرا تمام فعاليتهاي بيروني و اندروني را شخصاً انجام میداد كه استمرار اين وضع، سلامتي او را بيش از پيش تهديد میكرد. تا آن كه در يكي از روزهاي صفر سال 1401 ق. حالش منقلب گشت و از اين عالم رخت بربست.
با تأسف و تأثر، مقدمات كفن و دفن و مراسم تشييع او به وسيله برخي از آشنايان فراهم میگردد و پيكر اين عالم رباني پس از تشييع باشكوهي، به توصيه علامه طباطبايي و پيگيري آيت الله حاج محمد مؤمن، در يكي از حجرات صحن حرم حضرت معصومه عليهاالسلام، ضلع شرقي، دفن میگردد.
علامه حسن زاده مینويسد: «تربت آن جناب در عُشّ آل محمد صلوات الله عليهم در جوار ستي فاطمه بنت الامام باب الحوائج الي الله تعالي موسي بن جعفر عليه السلام است. بر لوح آن، به قلم اين مفتاق و مشتاق الي الله الغني حسن حسن زاده آملي چنين مرقوم است: و ما عندالله خير للأبرار قد ارتحل الي رياض القدس دوحة الطوبي العلم والتقوي حليف الحروف العاليات العالم الرباني حجت الاسلام السيد مهدي نجل الآيةالله السيد علي القاضي الطباطبايي قدس سرهما و قد لبي نداء يا ايتهاالنفس المطمئنة يوم السبت 215 من 1401 ه.ق 2/12/1359 ه.ش».
برادران و...
گفتني است كه مرحوم آيت الله سيد مهدي قاضي برادران و خواهراني داشته كه برادران او عبارتند از: سيد محمدتقي، سيد محمدحسن (محقق، روزنامهنگار و ساكن تهران)، سيد محمدحسين (داماد شيخ محمدتقي آملي)، سيد كاظم، سيد جواد، سيدباقر (كه در كودكي فوت كرد)، سيد محمدعلي (استاد دانشكده اليهات)، سيد صادق، سيد جعفر و سيد آقا. وي پنج خواهر داشت كه همه ازدواج كردهاند؛ شوهران ايشان، اين افراد بودهاند: آيت الله سيد علي عينكي طباطبايي، آيت الله ميرزا ابراهيم شريفي زابلي، آيت الله شيخ محمد سرابي، سيد كاظم رفيقي و ميرزا محمدحسين تبريزي.
پانویس
- ↑ تعليقه آيت الله سيد علي قاضي بر ارشاد شيخ مفيد؛ درياي عرفان، هادي هاشميان، ص 16؛ زندگي و مبارزات شهيد آيت الله قاضي طباطبايي، رحيم نيكبخت، صمد اسماعيل زاده، ص 86 و 87.
- ↑ مصاحبه كيهان فرهنگي با سيد محمدحسين قاضي (برادر سيد مهدي)، ش 206، ص 7.
- ↑ تطور حكومت در ايران بعد از اسلام، محيط طباطبايي، ص 142؛ تاريخ اردستان، ج 1، ص 174؛ مجله مكتب اسلام، س 42، آبان 1381، ص 36.
- ↑ زندگي و مبارزات شهيد آيت الله قاضي طباطبايي به نقل از رساله خطي خاندان آل امير عبدالوهاب به قلم شهيد قاضي طباطبايي.
- ↑ معجم الالقاب في معرفة الا اسرو الانساب، سيد مهدي وردي كاظمي، (مخطوط)؛ اللوامع الالهيه في مباحث الكلامية، جمال الدين مقداد، تحقيق و تعليق شهيد سيد محمدعلي قاضي طباطبايي، ص 565-570؛ روضات الجنات و خبات الجنان، ابن كربلايي تبريزي، تصحيح جعفر سلطان القرائي، ج 1، ص 216 و 217؛ روضه اطهار، ملا محمدامين حشري تبريزي، ص 104.
- ↑ تاريخ و جغرافياي دارالسلطنه تبريز، نادر ميرزا، به كوشش غلامرضا طباطبايي مجد، ص 32-311؛ آثار باستاني آذربايجان، عبدالعلي كارنگ، ج 1، ص 282 و 283.
- ↑ ر.ك: اسوه عارفان، به كوشش محمود طيار مراغي و صادق حسن زاده؛ فريادگر توحيد، مؤسسه فرهنگي - تحقيقاتي اهل بيت علیهم السلام، بخش پنجم؛ گلشن ابرار،...
- ↑ مفاخر آذربايجان، عقيقي بخشايشي، ج 1، ص 170.
- ↑ ريحانةالادب، مدرس تبريزي، ج 4، ص 405؛ نقباءالبشر، ج 1، ص 217.
- ↑ روح مجرد، علامه سيد محمدحسين حسيني تهراني، ص 485.
- ↑ از يادداشتهاي سيد محمدحسن قاضي طباطبايي، برادر سيد مهدي قاضي، كه تصوير برخي صفحات آن را ملاحظه كردهام.
- ↑ يادآور میشود آيت الله قاضي از اين بانو سه دختر داشت و چون به نجف رفت از وي صاحب دو فرزند پسر گرديد كه همان سيد مهدي و سيد محمدتقي هستند.
- ↑ سوره بقره/285.
- ↑ اسوه عارفان، ص 26.
- ↑ مهر تابان، ص 58.
- ↑ در محضر لاهوتيان، محمدعلي مجاهدي، ص 425 و 426، (با اندكي تغيير).
- ↑ روح مجرد، ص 473.
- ↑ روح و ريحان، سيد علياكبر صداقت، ص 30، (با اندكي تغيير).
- ↑ اسوه عارفان، بخش ضميمه، ص 195؛ آفتاب خوبان، سيد علياكبر صداقت، ص 101.
- ↑ روح مجرد، ص 485.
- ↑ اسوه عارفان، ص 40.
- ↑ در محضر لاهوتيان، ص 435.
- ↑ گنجينه دانشمندان، محمدشريف رازي، ج 5، ص 219.
- ↑ اين بزرگوار از اولياء صالحين بود كه در اين اواخر به بيماري عضلاني مبتلا گرديد، سفري به سوريه و لبنان نمود و در آن نواحي غريبانه درگذشت و دفن شد. كتب و لوازم زندگياش را كه در مدرسه نجف مانده بود، برادرش تحويل آيت الله قاضي داد تا هرگونه صلاح میداند، به مصرف برساند.
- ↑ دست نوشتههاي محمدحسن قاضي.
- ↑ هزار و يك كلمه، علامه حسن زاده آملي، ج 1، ص 44.
- ↑ گنج نهان، به اهتمام ضياءالدين شفيعي، ص 31؛ شمهاي از آثار ادعيه و انفاس قدسيه، سيد حسن صحفي، ص 70.
- ↑ ر.ك: لغتنامه دهخدا، ج 2، ذيل ارثماطيقي، ص 1665-1671.
- ↑ روح مجرد، ص 485.
- ↑ كيهان فرهنگي، گفتگو با علامه حسن حسنزاده آملي، مرداد ماه سال 1363.
- ↑ گنج نهان، ص 15.
- ↑ هزار و يك نكته، علامه حسن حسن زاده آملي، ص 546، منظومه معرفت، غلامرضا گلي زواره، ص 116.
- ↑ در محضر لاهوتيان، ص 425.
- ↑ روح مجرد، ص 485.
- ↑ يادداشتهاي سيد محمدحسن قاضي (برادر سيد مهدي قاضي) و نيز كتاب در محفل روحانيان، محمدعلي مجاهدي، ص 198؛ اظهارات آقاي محلاتي، (همسايه سيد مهدي قاضي).
- ↑ دروس هيئت و ديگر رشتههاي رياضي، آيت الله حسن زاده آملي، ج 2، ص 705 و 706.
- ↑ ميراث ماندگار، ج 1، ص 67.
- ↑ گنج نهان، ص 14 و 15.
- ↑ روح مجرد، ص 486.
- ↑ روح و ريحان، ص 27 و 28.
- ↑ در محضر لاهوتيان، ص 427.
- ↑ لالهاي از ملكوت، ص 150.
- ↑ بحارالانوار، ج 28، ص 302، ح 48.
- ↑ سوره لقمان/20.
- ↑ منظومه معرفت، ص 116.
- ↑ كيهان انديشه، ش 26، ص 7 و 8.
- ↑ در محضر لاهوتيان، ص 425.
- ↑ از بيانات علامه حسنزاده در منزل، كه در روز 22 بهمن 1381 ش. در حالي كه تنها نگارنده و او بود، براي حقير فرمودند.
- ↑ مصاحبه با حاج آقا محلاتي (همسايه سيد مهدي قاضي).
- ↑ از دست خط حاج آقا سيد محمدعلي قاضي نقل گرديده است.
- ↑ بيانات علامه حسنزاده آملي در تاريخ 22 بهمن 1381 ش. و نيز يادداشتهاي دستنويس سيد محمدحسن قاضي.
- ↑ هزار و يك كلمه، ج 1، ص 42 و 43.
منبع
غلامرضا گليزواره, ستارگان حرم، جلد 16، صفحه 216-240