آیه 95 سوره صافات
<<94 | آیه 95 سوره صافات | 96>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ابراهیم گفت: آیا رواست که شما چیزی به دست خود بتراشید و آن را پرستش کنید؟
[به آنان] گفت: آیا آنچه را [با دست خود] می تراشید، می پرستید؟!
[ابراهيم] گفت: «آيا آنچه را مىتراشيد، مىپرستيد؟
گفت: آيا چيزهايى را كه خود مىتراشيد مىپرستيد؟
گفت: «آیا چیزی را میپرستید که با دست خود میتراشید؟!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ «93» فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ «94»
پس (دور از چشم مردم) به سراغ بتها رفت و با قدرت ضربه محكمى بر
جلد 8 - صفحه 45
آنها فرود آورد (و خردشان كرد). پس مردم شتابان به سوى او روى آوردند (و اعتراض كردند).
قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ «95» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ «96»
(ابراهيم) گفت: آيا آن چه را خود مىتراشيد مىپرستيد؟ در حالى كه خداوند شما و آن چه را انجام مىدهيد (و مىسازيد) آفريده است.
قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ «97»
گفتند: براى (كيفر) او بنيانى به پا كنيد (همچون كوره) پس او را در آتش بيفكنيد.
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ «98»
پس خواستند براى (نابودى) ابراهيم به او نيرنگى زنند، ولى ما آنان را زيردست و مغلوب قرار داديم (و نقشهى آنها را نقش بر آب كرديم).
نکته ها
«راغ» به معناى رفتن به سوى چيزى دور از چشم مردم است. «يَزِفُّونَ» به معناى حركت با سرعت و شتاب است و «زفاف»، مراسم بردن عروس است همراه با نشاط و هيجان.
چون ابراهيم سوگند ياد كرده بود كه براى بتها تدبيرى بينديشد، «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» «1» همين كه ديد استدلال و موعظه اثر نكرد، به آن سوگند عمل كرد و يك تنه همهى بتها را شكست. «فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ»
خداوند نيز ابراهيم را به وفادارى ستود. «إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» «2»
پیام ها
1- همهى برنامهها نبايد روشن و علنى باشد، گاهى بايد دور از چشم مخالفان عملى انجام شود. «فَراغَ»
2- نهى از منكر مراحلى دارد: اگر مرحلهى اول كه گفتگو است اثر نكرد مرحلهى بعد اقدام عملى است. فَراغَ عَلَيْهِمْ ...
«1». انبياء، 57.
«2». نجم، 37.
جلد 8 - صفحه 46
3- مبارزه با باطل و اصلاح جامعه، قدرت لازم دارد. «ضَرْباً بِالْيَمِينِ»
4- هر هنرى ارزش ندارد. (در ساخت بتها، مجسّمهسازها هنرنمايىهايى كرده بودند، امّا حضرت ابراهيم آنها را قلع و قمع كرد. آرى، ابهّت باطل بايد شكسته شود گرچه براى آن باطل هزينهها و هنرهايى بكار گرفته شده باشد.
ظاهر شرك و خرافات قداست ندارند). «ضَرْباً بِالْيَمِينِ»
5- هم منطق لازم است، هم قدرت. ضَرْباً بِالْيَمِينِ ... أَ تَعْبُدُونَ
6- همه چيز بايد فداى توحيد و تفكّر توحيدى شود. (امام حسين عليه السلام فدا مىشود تا طاغوت بر مردم حاكم نباشد؛ تمام زحمات و حتّى جان انبيا فداى توحيد شد، در اين جا نيز ابراهيم دست به يك عمل خطرناك زد تا بتپرستى را برچيند.) فَراغَ عَلَيْهِمْ ... قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً
7- انتظار نداشته باشيد كه دشمنان سيلى خورده آرام بنشينند. بت پرستان با شتاب به سراغ ابراهيم آمدند. «فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ»
8- حبس و دستگيرى، مانع تبليغ پيامبران نمىشود. (ابراهيم را گرفتند و پرسيدند:
چرا بتها را شكستى؟ او شروع به تبليغ توحيد كرد:) «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»
9- ساخته دست انسان سزاوار پرستش انسان نيست. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»
10- ساختههاى دست انسان نيز در حقيقت آفريده خداست. «خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»
11- بت پرستى منطق و استدلال صحيحى ندارد و لذا مشركان به زور متوسّل مىشوند. «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ»
12- تعصّب و تحجّر به جايى مىرسد كه پيامبر معصومى چون ابراهيم كه بيان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتى سنگ و چوب و جماد محكوم به سوختن مىشود. «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ»
13- اگر ما به وظيفه خود عمل كنيم، خداوند خود پاسخ نقشههاى دشمن را مىدهد. «فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ»
14- اراده خداوند حاكم بر عوامل طبيعى است. «فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج8، ص: 47
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95)
بعد از مباحثه و مجادله بسيار (در سوره انبياء ذكر شد):
قالَ أَ تَعْبُدُونَ: گفت ابراهيم عليه السلام آيا مىپرستيد، ما تَنْحِتُونَ: آن چيزى را كه مىتراشيد به دست خود از سنگ و چوب و غير آن. استفهام، انكارى و توبيخى است، يعنى چگونه صحيح باشد نزد عقل كه شخصى مصنوع خود را پرستش نمايد. پس به جهت زيادتى آن كار فرمود:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان
پس نگريست نگريستنى در ستارگان
پس گفت همانا من بيمارم
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پستترين مردم
و گفت همانا من روندهام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفتهاند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانستهايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشاندهايد پس چه گمان بردهايد بپروردگار جهانيان تصوّر نمودهايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بىادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بىخبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستارهها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذاردهاند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستارهها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ أَ تَعبُدُونَ ما تَنحِتُونَ (95)
آيا عبادت ميكنيد چيزي را که خود بدست خود ميتراشيد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 95)- نقشههای مشرکان شکست میخورد: سر انجام ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضیح دهد.
قرآن شرح این ماجرا را در سوره انبیا بیان کرده و در اینجا تنها به یک فراز حساس آن قناعت میکند و آن آخرین سخن ابراهیم با آنان در زمینه باطل بودن بت پرستی است میگوید: ابراهیم «گفت: آیا چیزی را میپرستید که با دست خود میتراشید»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آیا هیچ آدم عاقلی مصنوع خود را پرستش میکند؟
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم