آیه 37 سوره اسراء
<<36 | آیه 37 سوره اسراء | 38>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هرگز در زمین به کبر و ناز مرو و غرور و نخوت مفروش، که به نیرو زمین را نتوانی شکافت و به کوه در سربلندی نخواهی رسید.
و در زمین، با تکبّر و سرمستی راه مرو که تو هرگز نمی توانی [با قدم هایت] زمین را بشکافی، و هرگز در بلندی قامت نمی توانی به کوه ها برسی.
و در [روى] زمين به نخوت گام برمدار، چرا كه هرگز زمين را نمىتوانى شكافت، و در بلندى به كوهها نمىتوانى رسيد.
به خودپسندى بر زمين راه مرو، كه زمين را نخواهى شكافت و به بلندى كوهها نخواهى رسيد.
و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمیتوانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوهها نمیرسد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
مرحا: مرح: تكبّر و خودپسندى، آن در اصل به معنى فرح شديد است كه عبارت اخراى خودپسندى است، آن در آيه به معنى «ذا مرح» است.
لن تخرق: خرق: شكافتن. «لن تخرق»: هرگز شكافتن نتوانى.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا «37»
و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعاً تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوههانخواهى رسيد.
كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً «38»
همهى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.
نکته ها
از جامعيّت اسلام اينكه علاوه بر مسائل اعتقادى، سياسى، نظامى واقتصادى، براى كارهاى جزئى مانند رفت وآمد بيرون خانه نيز دستور دارد. از جمله اينكه:
الف: «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ» «1» در راه رفتن، ميانهرو باش.
ب: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً» در زمين با تكبّر و سرمستى راه نرو.
ج: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «2» بندگان خدا آنانند كه در زمين با
«1». لقمان، 61.
«2». فرقان، 63
جلد 5 - صفحه 62
آرامش و بىتكبّر راه مىروند.
د: از قارون ثروتمند هم انتقاد مىكند كه هنگام عبور در كوچه و بازار، با تكبّر و جلال و جبروت ظاهر مىشد. «1»
در سيرهى پيامبر اسلام است كه وى حتّى روز فتح مكّه بر الاغى بدون پالان سوار شد.
امام حسن مجتبى عليه السلام نيز با داشتن مركبهاى زياد، پياده به مكّه مىرفت. اينها نشانهى فروتنى اولياى دين است. حضرت على عليه السلام نيز از اوصاف متّقين، راه رفتن متواضعانه را بر مىشمارد. «و مَشيُهم التواضع» «2»
پیام ها
1- تكبّر، حتّى در راه، رفتن از نظر قرآن نكوهيده است. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً»
2- راه مقابله با تكبّر، توجّه دادن به ضعفها وعجزهاست. «إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ»
3- خصلتهاى درونى در رفتار انسان اثر گذار است. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً»
4- بدى اعمال زشت در همهى اديان الهى امرى ثابت است. كانَ سَيِّئُهُ ... مَكْرُوهاً
5- اوامر و نواهى پروردگار، در جهت رشد و تربيت انسان است. «عِنْدَ رَبِّكَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)
«1» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 292، حديث 76- فروع كافى، جلد 6، كتاب الاشربة، صفحه 432، حديث 10.
«2» تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 165، حديث 209 (به نقل از علل الشرايع)
جلد 7 - صفحه 374
ششم از محرمات مذكوره:
وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً: و راه مرو در زمين به حالت تكبر و تجبر و بطر و خيلاء. نزد بعضى «مرح» شدت خوشحالى به باطل باشد. بعد از آن مثلى بيان فرمايد: إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ: بدرستى كه تو اى انسان هرگز نشكافى زمين را از قدم خود به سبب كبر خود. وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا: و هرگز نرسى كوه را در بلندى به سركشى و گردنفرازى، يعنى قدرت ندارى اينكه برسى قلل جبال را.
تنبيه: آيه شريفه نهى از تكبر و تجبر و تهكم است نسبت به متبختر، كه در زمين راه رود به حالت بطر به اينكه سرش را بلند و گردنش را بكشد و پاهايش را بزمين زند به تصور آنكه قوه خود را در آن بيند و ديگران را زبون داند. خداوند سبحان او را آگاه فرمايد به نهايت ضعف و عجز به حدى كه قدرت ندارى بشكافى زمين را تا برسى به آخرش، و در ترفع قوه ندارى كه برسى قله كوه را در بلنديش، به اينحال تو را چه رسد به گردن كشى و خود سرى با آن كه عقل و شرع زاجر باشد از آن.
حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در وصاياى به محمد حنفيه فرمايد: و فرض على الرّجلين ان تثقلهما فى طاعة و ان لا تمشى بهما مشية عاص فقال عز و جل و لا تمش فى الارض مرحا. «1» يعنى: و واجب است بر پاها اينكه سنگين كنى آنها را در طاعت، و راه نروى به روش گناهكار. پس خداوند عزّ و جلّ فرموده: و راه مرو در زمين به حالت تجبر و گردنكشى.
حكايت: متكبرى به تبختر مىخراميد. در اثناء راه فقيرى به جامه او برخورد. برآشفت متغيرانه گفت: مگر نشناختى مرا. فقير گفت: چرا، شناختم
«1» نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغه، جزء هفتم، صفحه 208.
جلد 7 - صفحه 375
تو را (اوّلك نطفة قذره و آخرك جيفة نتنة و انت بين ذلك تحمل العذرة) اول تو نطفه نجس، و آخر تو مردار گنديده، و تو بين اين دو حالت، حمال نجاست باشى.
ز خاك آفريدت خداوند پاك
پس اى بنده افتادگى كن چو خاك
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36) وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37) كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً (38) ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39) أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)
ترجمه
و پيروى مكن آنچه را نباشد از براى تو بآن دانش همانا گوش و چشم و دل هر يك از آنها باشد از آن پرسيده شده
و راه مرو در زمين بكبر و ناز همانا تو نمىشكافى هرگز زمين را و نميرسى هرگز بكوهها در گردن كشى
هر آنچه ذكر شد باشد نافرمانيش نزد پروردگار تو ناخوش داشته شده
اين دستورات از چيزهائى است كه وحى فرمود بتو پروردگارت از روى حكمت و قرار مده با خدا خداى ديگرى را پس انداخته شوى در جهنّم ملامت كرده شده رانده شده
آيا پس برگزيد شما را پروردگارتان به پسران و گرفت خود از فرشتگان دختران همانا شما هر آينه ميگوئيد سخنى بزرگ.
تفسير
ظاهرا خطاب متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقصود بآن امّتند يعنى متابعت و پيروى مكن چيزيرا كه بآن علم ندارى قولا و فعلا پس نبايد شخص سخنى بگويد كه علم بصدق آن ندارد در باره خود و غير و نه كارى بكند كه سند يقينى براى جواز آن نداشته باشد راجع بامور دنيا و آخرت و نه عقد قلب نمايد بر امريكه تحقّق آن معلوم نباشد در گذشته و آينده و بنابراين مدلول آيه شريفه عام است و اختصاص ندارد بشهادت ناحق و بهتان و دروغ و عمل بگمان كه هر يك را گفتهاند همانا گوش و چشم و دل و ساير اعضاء و جوارح در پيشگاه الهى مسئولند از اعماليكه بتوسط آنها انجام داده شده است يعنى به بنده ميگويند چرا اين اعضاء و جوارح را كه خداوند براى صرف در طاعت بتو عنايت فرمود در معصيت بكار بردى و اگر بگويد نميدانستم نمىپذيرند و ميگويند چرا تحصيل علم نكردى با آنكه خداوند رسول باطن كه عقل است و رسول ظاهر كه شرع است براى تعيين تكليف تو فرستاد و تو رجوع بآن دو ننمودى و پيروى از شيطان و نفس امّاره بسوء كردى پس مستحق عذاب اليم ميباشى در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام در اين آيه روايت نموده كه سؤال ميشود از گوش از آنچه شنيد و از چشم از آنچه نگريست و از دل از آنچه
جلد 3 صفحه 360
عقيده كرد بآن و در علل از امام سجّاد عليه السّلام نقل نموده كه حقّ ندارى هر چه بخواهى بگوئى خداوند فرموده پيروى مكن چيزيرا كه نميدانى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خدا رحمت كند بندهاى را كه سخن نيك بگويد و فائده ببرد يا خاموش باشد و سالم بماند و در كتب معتبره از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه نهى فرمود از زياد نشستن در مستراح براى استماع غناء و استدلال فرمود باين آيه شريفه و بعدا نهى شده است از راه رفتن بتكبر و تبختر و گفتهاند مرح شدّت فرح بباطل است براى آنكه هر قدر كسى از روى تكبر و غرور پا بزمين بكوبد نتواند زمين را بشكافد و هر قدر گردن بكشد و سر فراز نمايد نميتواند فرق از فرح بر فرقدان و كوه بسايد پس بهتر آنستكه آرام و سر بزير باوقار و فروتنى راه رود تا مورد استهزاء خدا و خلق نشود آنچه تاكنون بعد از قول خداوند سابقا لا تجعل مع اللّه الها آخر ذكر شد از دستورات عملى و اخلاقى كه گفتهاند بيست و پنج خصلت است و در الواح حضرت موسى عليه السّلام نوشته شده هر يك از آنها بدى و معصيت و نافرمانى آن نزد خداوند مكروه و مبغوض و ناپسند بوده و خواهد بود و بعضى بجاى سيّئه سيّئة بصيغه مؤنث بدون اضافه بضمير قرائت نمودهاند و بنابراين معنى اوضح و امر در تذكير و تأنيث سهل است و اين از احكامى است كه خداوند به پيغمبر خود وحى فرموده بر طبق حكمت و مصلحت و قابل نسخ و تبديل نيست تا قيام قيامت و براى اهميّت توحيد اخيرا نهى از شرك تكرار شده و نتيجه اخروى آن كه دخول در جهنم است ذكر گرديده با آنكه مشرك در قيامت مورد ملامت از خود و دور از رحمت خدا خواهد بود و در كافى از امام باقر عليه السّلام در ضمن حديثى نقل نموده كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در مكّه ده سال و كسى از دنيا نرفت در آنمدت كه شهادت بتوحيد و رسالت دهد مگر آنكه داخل فرمود او را در بهشت براى اقرار و ايمانش و عذاب نفرمود مگر كسيرا كه مرد در حال شرك و دليل بر اين امر آنستكه احكام مذكوره ميان دو نهى از شرك بر سبيل موعظه و نصيحت و انذار و تحذير بدون غلظت و تشديد و وعده عقاب با نهى خفيف و تأديب لطيف ذكر شده است و بسى جاى تعجّب است از كسانيكه اقرار داشته باشند بآنكه خداوند بآنها پسر داده و مخصوص باين كرامت فرموده چون پسر بهتر است از دختر و بگويند ملائكه دختران خدايند و او آنها را
جلد 3 صفحه 361
براى خود اختيار نموده چنانچه قريش قائل بودند بنقل قمّى ره با آنكه بدليل عقلى خداوند منزّه است از ولد و ساير لوازم جسميّت و بر فرض اختيار ولد چرا دختر را كه صنف پستتر است اختيار فرمايد آنهم از نوع اشرف خلق كه ملائكه باشد بعقيده آنها و اين معلوم است كه دروغ بزرگ و گفتار ناهنجارى است كه داراى شعورى نبايد بآن تفوّه نمايد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لا تَمشِ فِي الأَرضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولاً (37)
و در ميان بندگان روي زمين از راه تكبّر و نخوت و فيس و افاده مشي نكن محققا نميتواني زمين را بشكافي و نه ببلندي كوه برسي وَ لا تَمشِ فِي الأَرضِ مَرَحاً يكي از صفات بسيار خبيثه صفت كبر است در خبر است:
لن يدخل الجنة من کان في قلبه حبة خردل من الكبر
و در قرآن فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئسَ مَثوَي المُتَكَبِّرِينَ نحل آيه 31.
إِنَّكَ لَن تَخرِقَ الأَرضَ براه رفتن متكبر روي زمين زمين شكاف برنميدارد هر چه خود را سنگين كند چنانچه بعض اكابر قريش اگر درب خانه كوتاه بود سر خم نميكردند تا در را خراب كنند و وارد شوند اگر چيزي از آنها روي زمين بود خم نميشدند بردارند و امروز هم در ميانه ما همچه اشخاصي که نميتوان با آنها تكلّم كرد هستند وَ لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولًا.
معني اينکه نيست که بالاي كوه نميتواني بروي بلكه معني اينست که كوه با اينكه يك جمادي بيش نيست از تو بزرگتر است هر چه بزرگي كني باين درجه نميرسي و تعجّب اينست که انسان بسيار ضعيف است.
جلد 12 - صفحه 253
وَ خُلِقَ الإِنسانُ ضَعِيفاً نساء آيه 32 و مع ذلک حتي بر انبياء و ائمه عليهم السّلام تكبر ميكند حتي بر خداوند متعال زير بار فرمايشات او نميرود حتي دعوي خدايي ميكند مثل نمرود شدّاد فرعون و امثال آنها حتي باب که گفت (انا اللّه الذي آمن به البقالون) الي آخر مزخرفاته حتي گفت (اول من آمن بي محمّد ثم علي).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 37)- متکبر مباش! این آیه به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنی مؤمنان را از آن نهی میکند، روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، میگوید:
«و در روی زمین از روی کبر و غرور، گام برمدار» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که تو نمیتوانی زمین را بشکافی! و طول قامتت به کوهها نمیرسد»! (إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).
اشاره به این که افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهای خود را محکم به زمین میکوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان میکشند تا برتری خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! هدف قرآن این است که کبر و غرور را بطور کلی، محکوم کند، نه تنها در چهره خاصی یعنی راه رفتن. چرا که غرور سر چشمه بیگانگی از خدا و خویشتن،
ج2، ص639
و اشتباه در قضاوت، و گم کردن راه حق، و پیوستن به خط شیطان، و آلودگی به انواع گناهان است.
برنامه عملی پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزندهای برای هر مسلمان راستین در این زمینه است.
در سیره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم: هرگز اجازه نمیداد به هنگامی که سوار بود افرادی در رکاب او پیاده راه بروند و نیز میخوانیم: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر روی خاک مینشست، و غذای ساده همچون غذای بردگان میخورد، و از گوسفند شیر میدوشید، بر الاغ برهنه سوار میشد.
در حالات علی علیه السّلام نیز میخوانیم که او برای خانه آب میآورد و گاه منزل را جارو میکرد.
و در تاریخ امام مجتبی علیه السّلام میخوانیم که با داشتن مرکبهای متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و میفرمود: من برای تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام میدهم.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم