آیه 82 سوره نمل
<<81 | آیه 82 سوره نمل | 83>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هنگامی که وعده عذاب کافران به وقوع پیوندد (و یا زمان انتقام به ظهور قائم فرا رسد) جنبندهای از زمین بیرون آریم که با آنان تکلم کند، که مردم به آیات ما (بعد از این) از روی یقین نمیگروند.
و هنگامی که [در اوقات پایانی دنیا] وعده عذاب ما بر آنان حتمی و لازم شود، جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون می آوریم که با آنان سخن می گوید [تا به آیات ما وآخرت واصول آن یقین کنند]؛ زیرا مردم پیش از این به آیات ما یقین نداشتند.
و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با ايشان سخن گويد كه: مردم [چنانكه بايد] به نشانههاى ما يقين نداشتند.
چون فرمان قيامت مقرّر گردد، بر ايشان جنبندهاى از زمين بيرون مىآوريم كه با آنان سخن بگويد كه اين مردم به آيات ما يقين نمىآوردند.
و هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبندهای را از زمین برای آنها خارج میکنیم که با آنان تکلّم میکند (و میگوید) که مردم به آیات ما ایمان نمیآوردند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«وَقَعَ»: رخ داد. فرا رسید. حتمی و ثابت شد. در اینجا مراد نزدیک شدن قیامت و پیدایش نشانههای ظهور آن است. «الْقَوْلُ»: فرمان و حکم خدا. مراد فرموده خداوندی دالّ بر وعید کافران به عذاب است. «دَآبَّةً»: جنبنده. حیوان. مراد حیوانی است که دارای مشخّصات و صفات خاصّ خود بوده و ظهور آن یکی از علائم فرا رسیدن قیامت و بسته شدن درگاه توبه است. قرآن به اجمال از آن گذشته است و این ما را بس. احادیث فراوانی را درباره نوع و شکل و محلّ خروج و کارهای وی، به پیغمبر (نسبت دادهاند که علماء و فقهاء، اغلب آنها را مردود و نامقبول دانستهاند. حتی برخی (دَآبَّة) را مفرد و برخی جمع، و گروهی آن را حیوان یا حیوانها، و دستهای آن را انسان یا انسانهای مصلح دانستهاند. «أَنَّ النَّاسَ ...»: در اصل: بِأَنَّ النَّاسَ ... لاِنَّ النَّاسَ ... است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ «82»
و هرگاه سخن (و وعدهى عذاب الهى) بر مردم حتمى شود، جنبندهاى را براى آنان از زمين بيرون آوريم تا با مردم سخن گويد، كه همانا مردم آيات ما را باور نمىكردند.
نکته ها
اين آيه ظاهراً به جريان قبل از قيامت مربوط است كه هرگاه قهر خداوند بر مردم حتمى شد، خداى متعال، با قدرت خود موجود زندهاى را از زمين بيرون مىآورد، تا با مردم سخن گويد، و سخنش اين است كه: مردم ايمان نمىآورند.
گرچه كلمهى دابّة به غير انسان گفته مىشود ولى بارها در قرآن، اين كلمه در جايى به كار رفته كه شامل انسان نيز مىشود و از آن جا كه دابّه بايد در موقعيّتى باشد كه حرفش نسبت به همهى كفّار يك سند باشد، بايد گفت: مراد از دابّه يك شخصيّت مهم است كه در روايات، به علىّبن ابىطالب عليهما السلام تفسير شده است.
شايد هر يك از اولياى خدا كه در آخرالزّمان قيام و حركت فوقالعادهاى انجام دهند و حقّ و باطل و مؤمن و كافر را از هم جدا سازند، نيز مشمول اين آيه باشند. «و الله العالم»
جلد 6 - صفحه 459
دابّة كيست و چيست؟
در آيه، قرائنى است كه نشان مىدهد اين دابّة موجود بسيار مهمى است، زيرا:
1. در آستانهى قهر الهى ظاهر مىشود. «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» اقتضاى سخنان مهم آن است كه از سرچشمههاى مهم صادر شود.
2. به نحو استثنايى پيدا مىشود. أَخْرَجْنا ... مِنَ الْأَرْضِ
3. حرف مىزند، «تُكَلِّمُهُمْ» قضاوت مىكند و از آينده مردم خبر مىدهد. أَنَّ النَّاسَ كانُوا ...
4. حرف او همچون صوراسرافيل، آخرين سخن است. «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ»
5. كلمهى دابّة، با تنوين، نشانهى عظمت و بزرگى اين موجود است.
6. آيهى بعد، مربوط به رجعت است كه اولياى خدا قبل از قيامت زنده مىشوند.
7. آيه نمىگويد: «بآيات الله» بلكه مىگويد: «بِآياتِنا» گويا نشانههاى او همان نشانههاى خداوند است.
جمعبندى ميان اين قرائن كه در ظاهر آيه است و روايات متعدّدى كه در تفاسير آمده است، ما را به اين حقيقت مىرساند كه بگوييم: مراد از «دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ»، حضرتعلىّ عليه السلام است.
اوست كه لايق است حرف آخر را بگويد وبر پيشانى بعضى، مهر عدم ايمان بزند واز آينده شوم گمراهان خبر دهد.
دو سؤال:
1. آيا كلمهى دابّه، مخصوص جنبندههاى غير انسانى نيست؟
پاسخ: خير، در قرآن بارها كلمهى دابّه به كار رفته كه شامل انسان نيز مىشود، نظير «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» «1»
2. آيا اطلاق كلمهى جنبنده بر حضرت على عليه السلام توهين به آن حضرت نيست؟
پاسخ: هرگز؛ همان گونه كه اطلاق كلمهى «بشر» بر پيامبر توهين نيست، و اطلاق كلمات «شىء، عالم، نور و وجود» بر خداوند جايز است، لكن فرق است ميان علم، نور و وجود
«1». هود، 6.
جلد 6 - صفحه 460
خداوند با سايرين.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
جلد 10 - صفحه 83
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ: و چون واقع شود گفتار كه آن وعده عذاب است بر ايشان، يعنى چون واقع شود آنچه وعده داده مىشدند از بعث و عذاب بر آدميان؛ يا چون حكم الهى صادر شود به وقوع عذاب بر آدميان. ابو سعيد خدرى گفته: چون آدميان دست از امر به معروف و نهى از منكر باز دارند و به هيچكدام عمل نكنند، واجب شود بر ايشان سخط و غضب الهى؛ و اول مؤاخذه شوند به مبادى عذاب كه از جمله آن اينست: أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ: بيرون آوريم براى ايشان جنبندهاى از زمين، تُكَلِّمُهُمْ: سخن گويد ايشان را به زبان عربى فصيح و بليغ.
أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا: بدرستى كه مردمان بودند به آيات ما از وعد و وعيد و حشر و نشر، و يا به دلايل قدرت و شواهد وحدانيت الهى، لا يُوقِنُونَ: يقين نمىنمايند و از روى تيقّن تصديق آن نكنند. نزد بعضى خارج شود ميان صفا و مروه پس خبر دهد مؤمن را به اينكه او مؤمن است و كافر را به اينكه او كافر است؛ و نزد اين حال، مرتفع گردد تكليف، و قبول نشود توبه، و آن يكى از علامات قيامت باشد.
تنبيه: آنچه از تفاسير عامه مستفاد مىشود مراد از «دابّة الارض» را حيوانى مىدانند عظيم الجثه كه مجروح مىنمايد انسان را، زيرا به قرائت آنها «تكلمهم» را بىتشديد خوانند كه به معنى مجروح نمودن مىباشد؛ و لكن آنچ از احاديث اهل البيت معصومين معلوم شود با تشديد مىخوانند كه به معنى تكلم كردن باشد و آن «دابّة» را انسان مىدانند و احاديث بسيار در آن وارد شده از جمله:
1- على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد به امير المؤمنين عليه السّلام در حالتى كه خوابيده بود در مسجد و ريگها را جمع و سر به روى آن گذارده. حضرت پيغمبر به پاى خود او را حركت داد فرمود: برخيز اى دابة الارض. پس مردى از اصحاب عرض نمود: آيا بعضى از ما بعضى ديگر را به اين اسم بخوانيم؟ فرمود: قسم به خدا نيست اين اسم مگر مختص به او، و او است آن دابه كه خدا ذكر فرموده در كتاب خود: (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ ...) پس فرمود: اى على، وقتى كه آخر الزمان شود بيرون آورد تو را خداوند با نيكو صورتى و با تو است چيزى
جلد 10 - صفحه 84
كه به آن داغ و نشان مىكنى دشمنان خود را. پس مردى به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: عامه گويند آن دابه جرح مىكند مردم را؟ حضرت فرمود:
خدا آنها را جرح نمايد به آتش جهنم، بدرستى كه آن دابّه تكلم مىنمايد «1».
2- كافى شريف از حضرت باقر عليه السّلام مروى است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: عطا شده به من شش چيز: علم منايا و بلايا و وصايا و فصل الخطاب. منم صاحب كرّات و دولت دول و منم صاحب عصا و ميسم و دابه كه تكلم مىكند با مردم «2».
3- علامه مجلسى (رحمه اللّه) از كتاب «ما نزل من القرآن فى الائمّة» ماهيار از اصبغ روايت نموده كه معاويه با من مخاطبه نموده گفت: شما معاشر شيعه گمان مىكنيد دابّة الارض حضرت على عليه السّلام است. اصبغ گفت: ما به تنهائى نگوئيم، بلكه يهود هم گويند. معاويه فرستاد اعلم علماء يهود را آوردند، پرسيد: شما در كتب خود يافتهايد دابة الارض را؟ يهودى گفت: بلى. معاويه گفت: كيست؟ گفت: مردى است به نام (اليا) معاويه به جهت تلبيس حاضرين گفت: چه نزديك است (اليا) به اسم على عليه السّلام. و (اليا) به زبان عبرى على عليه السّلام است «3».
4- اكمال الدين از آن حضرت مروى است كه در حديث دجال فرمود: آگاه باشيد بعد از آن امر بزرگى خواهد شد. عرض شد: كدام است آن يا امير المؤمنين؟
فرمود: خروج دابة الارض در نزد صفا، و با او است خاتم سليمان عليه السّلام و عصاى موسى عليه السّلام، مىگذارد خاتم را بر پيشانى مؤمن، پس نقش مىبندد كه اين مؤمن است حقا و مىگذارد بر پيشانى كافر، نوشته مىشود اين كافر است حقا. پس مؤمن ندا مىكند واى بر تو اى كافر، و كافر ندا مىكند خوشا بحال تو اى مؤمن، دوست مىداشتم كه بوده باشم مثل تو، پس به فيض عظيم مىرسيدم. و
«1» تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 2، ص 130.
«2» اصول كافى، كتاب الحجة، باب أن الائمة هم اركان الارض، روايت 3، ص 198- بصائر الدرجات ص 53.
«3» بحار الانوار، ج 53، باب الرجعة، ذيل حديث 138، ص 112.
جلد 10 - صفحه 85
دابه بلند نمايد خود را به اذن خدا بين آسمان و زمين؛ و بعد از طلوع آفتاب است از مغرب، پس در آن وقت توبه رفع مىشود و عمل قبول نمىشود و ايمان فايده ندارد.
پس فرمود: ديگر سؤال نكنيد از من كه بعد از آن چه خواهد شد، زيرا حبيب من رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از من عهد گرفته، كه خبر ندهند به وقايع بعد مگر عترت خود را «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (77) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (78) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (79) إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (80)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
جلد 4 صفحه 164
ترجمه
همانا اين قرآن خبر ميدهد به بنى اسرائيل بيشتر آنچه را آنها در آن اختلاف ميكنند
و همانا آن هدايت و رحمت است براى مؤمنان
همانا پروردگار تو داورى ميكند ميانشان بحكمش و او است تواناى دانا
پس توكّل كن بر خدا همانا توئى بر حق آشكار
همانا تو نميشنوانى مردگانرا و نميشنوانى به كران ندا را چون برگردند در حاليكه پشت كنندگانند
و نيستى تو راه نماينده كوران از گمراهيشان نميشنوانى مگر آنانرا كه ميگروند بآيتهاى ما پس ايشان منقادانند
و چون واقع شود وعده حق بر آنان بيرون آريم براى آنها جنبندهاى از زمين كه سخن گويد با آنها آنكه مردم بودند كه بآيتهاى ما يقين پيدا نميكردند
تفسير
خداوند متعال در مقام اثبات اعجاز قرآن فرموده كه بيشتر اختلافات يهود و نصارى را در معارف و احكام و غيرها قرآن بر طبق تورية و انجيل رفع و حل مينمايد در صورتى كه آورنده آن مراجعه بكتب آسمانى ننموده و درس نخوانده و از كسى غير از خداوند علمى نياموخته مانند اختلاف يهود در پيغمبرى كه بشارت بآن در تورية داده شده كه آيا يوشع است يا غير آن و در شأن عزير و حدّ زناى محصنه و امثال اينها و اختلاف نصارى در شأن عيسى عليه السّلام كه آيا پسر خدا است يا شريك او و در شأن مريم و روح القدس يا اختلاف آن دو در آنكه حضرت ابراهيم يهودى بوده يا نصرانى كه خداوند بوجه احسن حقيقت اين امور را در قرآن بيان فرموده بطوريكه ملزم شدند و اين دليل واضحى است كه آن كتاب خدا و آورندهاش پيغمبر او است چون چنين علم و احاطهاى براى چنين بشرى بدون وحى الهى عادتا ممكن نيست پيدا شود و آنكه موجب هدايت و مزيد رحمت و نعمت است براى اهل ايمان چون نفعش بايشان و اصل ميشود و خداوند حكم ميكند بحق و عدل و حكمت ميان بنى اسرائيل و غير آنها در قيامت و او توانا است كسى نميتواند تخلّف از حكم او كند و دانا است نميشود اشكالى بحكم او كرد و داد مظلوم را هر وقت باشد از ظالم ميستاند و حق را از باطل ممتاز
جلد 4 صفحه 165
ميفرمايد پس توكّل كن اى پيغمبر و واگذار امر خود را بخدا و از كسى بيم نداشته باش كه تو بر حق واضح و آشكار مستقرّ و بر قرارى و محق احقّ بتوكّل بر حق است و ملول و متأثر مباش از آنكه نصايح و مواعظ تو در آنها مؤثر نميشود چون شيطان روح ايمان را از آنها گرفته و در گوش آنها پنبه غفلت گذارده و تو نميتوانى بمردگان و كرانى كه فرار از شنيدن مواعظ ميكنند مطالب حقه را بشنوانى آواز تو بگوش آنها نميرسد و از آن بهرهمند نميگردند با آنكه از حق معرض و رو گردانند و گوش شنوا و دل بينا ندارند و تو نميتوانى كورانى گم گشته از راه را كه نميخواهند وارد در جاده شوند هدايت براه است بنمائى فقط تو ميتوانى بشنوانى حقايق را و بفهمانى رموز و دقائق را بكسانيكه گوش شنوا و دل بينا داشتند و ايمان آوردند بآيات ما پس منقاد و مطيع اوامر و نواهى تو شدند بعد از آنكه اقرار بتوحيد ما و نبوّت تو نمودند چون معرض از حق نبودند و بديده انصاف نظر كردند و تصديق نمودند و يسمع الصمّ بياء و رفع الصم و تهدى العمى نيز قرائت شده است و چون وقت موعود پاداش اعمال آنها برسد و حكم الهى بعذابشان صادر گردد بيرون ميآوريم براى آنها جنبنده مهيبى از زمين كه با آنها سخن گويد يا آنها را مجروح نمايد چون تكلمهم بتخفيف لام نيز قرائت شده تا اعلام نمايد بآنها شقاوت و استحقاقشان را براى عذاب چون آنمردم بقول انبيا و اوليا اعتماد ننمودند و يقين پيدا نكردند بآيات الهى كه موجبات سعادت و شقاوت آنها را مبيّن مينمود لايق و قابل آنند كه حيوانى از زمين بيرون بيايد و با آنها سخن بگويد تا يقين بفساد عقايد و اعمالشان پيدا كنند و اين بمنزله پيش اگهى باشد براى حضورشان در محشر و دخولشان در جهنم و اهانت و تحقيرى از آنها در مقابل اعراضشان از ذكر و رو گرداندن از بيانات انبيا و اوليا مناسب بعمل آمده باشد آنچه ذكر شد از ظاهر آيه شريفه بنظر حقير رسيده است ولى اقوال و اخبار از عامّه و خاصه در اين باب بسيار است و چون فى نفسه مختلف و با ظاهر آيه مخالف بود و با ذوق سليم وفق نداشت حقير از نقل آنها و تحقيق در هويّت دابّة الارض و احوال آن صرف نظر نمودم و احتمال ميدهم مراد از وقوع قول حكم الهى بموت آنها باشد و مراد از دابّه حيوانيكه مولّد از ملكات و اعمال
جلد 4 صفحه 166
ناشايسته آنها است كه بصورت مناسب خود با آنها سخن ميگويد كه من عقايد و اعمال شمايم كه بايد در عالم برزخ با شما محشور باشم و آنها را اذيت و آزار مينمايد و اللّه اعلم بحقيقة الحال و بعضى انّ النّاس بكسر همزه قرائت نمودهاند و اينجمله را كلام دابّه دانستهاند كه خداوند نقل بمعنى فرموده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأَرضِ تُكَلِّمُهُم أَنَّ النّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
و زماني که واقع شد قول بر آنها بيرون ميكنيم از براي آنها جنبده از زمين با آنها تكلم ميكند محققا ناس بآيات ما يقين ندارند.
اينکه آيه شريفه في نفسه از متشابهات قرآن است لذا تفسير مفسرين عامه تفسير برأي است مگر از ائمه اطهار و مصادر عصمت و طهارت تفسير بيايد بايد بوسيد و بر چشم گذارد و اخبار در تفسير اينکه آيه که در برهان 17 حديث مفصل و مبسوط از كتب معتمده شيعه مثل كليني و نعماني و علي بن ابراهيم و غير آنها روايت كرده که دابة الارض وجود مبارك امير المؤمنين است در دوره رجعت در كرة اخيره چون براي امير المؤمنين در رجعت سه كره است و با او است عصاي موسي و خاتم سليمان و با عصا بصورت مؤمن ميزند نقش ايمان در صورتش نمايان ميشود و به خاتم بصورت كافر سواد كفر در صورتش ظاهر ميشود و در بسياري از اخبار آيه بعد را شاهد گرفتهاند که شرحش و اخبارش بيان ميشود انشاء اللّه تعالي و در بعض اخبار مخصوصا در كافي كليني دارد از حضرت باقر (ع) از امير المؤمنين که فرمود
«انا قسيم اللّه بين الجنة و النار لا يدخلهما داخل الا علي حد قسمتي و انا الفاروق الاكبر و انا الامام لمن بعدي و المؤدي عن من کان قبلي لا تتقدمني احد الا احمد (ص) و اني و اياه علي سبيل واحد الا انه المدعو باسمه و لقد اعطيت الست علم المنايا و البلايا و الوصايا و فصل الخطاب و اني لصاحب الكرات و دولة الدول و اني لصاحب العصا و الميسم و الدابة الّتي تكلم النّاس».
وَ إِذا وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم مراد از قول مقول است يعني آنچه گفته شده که هذا مؤمن
جلد 14 - صفحه 189
و هذا كافر.
أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأَرضِ از مرقد منور خود نجف اشرف بيرون ميآيد و رجعت بدنيا ميكند.
تُكَلِّمُهُم هر که را بزبان خود.
أَنَّ النّاسَ مراد كساني که منكر رجعت هستند.
كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ آيات الهي ائمة اطهار و ظهور حضرت بقية اللّه و رجعت ائمة طاهرين و مؤمنين خاص و كفار محض براي انتقام.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 82)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از استعجال کفار در مورد عذاب و یا تحقق رستاخیز بود.
در اینجا اشاره به قسمتی از حوادثی که در آستانه رستاخیز صورت میگیرد کرده، و سر نوشت دردناک این منکران لجوج را مجسم میسازد.
میگوید: «و هنگامی که فرمان عذاب فرا میرسد (و آنها در آستانه رستاخیز قرار میگیرند) جبنبدهای را از زمین، برای آنان خارج میکنیم که با آنها سخن میگوید، و سخنش این است که مردم به آیات ما (خدا) ایمان نمیآوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ).
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روایات متعددی بر شخص امیر مؤمنان علی علیه السّلام تطبیق شده است و با در نظر گرفتن احادیث فراوان میتوان از آن مفهوم کلیتری را استفاده کرد که بر هر یک از پیشوایان بزرگ که در آخر زمان قیام و حرکت فوقالعاده میکنند و حق و باطل و مؤمن و کافر را از هم مشخص میسازند منطبق میشود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم