آیه 92 سوره نساء
<<91 | آیه 92 سوره نساء | 93>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
هیچ مؤمنی را نرسد که مؤمن دیگری را به قتل رساند مگر آنکه به اشتباه و خطا مرتکب آن شود، و در صورتی که به خطا هم مؤمنی را مقتول ساخت باید (به کفّاره آن) بنده مؤمنی را آزاد کند و خونبهای آن را به صاحبش تسلیم نماید مگر آنکه دیه را ورثه (به قاتل) ببخشند. و اگر مقتولِ مؤمن از قومی باشد که با شما دشمن و محاربند، قاتل دیه ندهد، لیکن بر او است که بنده مؤمنی را آزاد کند، و اگر مقتول از قومی است که بین شما با آنها پیمان برقرار بوده پس خونبها را به صاحب خون پرداخته و بنده مؤمنی (به کفاره آن) آزاد کند، و اگر (بندهای) نیابد بایستی دو ماه متوالی روزه دارد. این توبهای است که از طرف خدا پذیرفته است و خدا دانا و حکیم است.
هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را بکشد، مگر آنکه این عمل از روی خطا و اشتباه اتفاق افتد. و کسی که مؤمنی را از روی خطا و اشتباه بکشد، باید یک برده مؤمن آزاد کند، و خون بهایی به وارثان مقتول پرداخت نماید؛ مگر آنکه آنان خون بها را ببخشند. و اگر مقتول از گروهی باشد که دشمن شمایند و خود او مؤمن است، فقط آزاد کردن یک برده مؤمن بر عهده قاتل است. و اگر مقتول مؤمن، از گروهی باشد که میان شما و آنان پیمانی برقرار است، باید خون بهایش را به وارثان او پرداخت کند، و نیز یک برده مؤمن آزاد نماید. و کسی که برده نیافت، باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد. [این حکم] به سبب [پذیرش] توبه [قاتل] از سوی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است.
و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را -جز به اشتباه- بكشد. و هر كس مؤمنى را به اشتباه كشت، بايد بنده مؤمنى را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت كند؛ مگر اينكه آنان گذشت كنند. و اگر [مقتول] از گروهى است كه دشمنان شمايند و [خود] وى مؤمن است، [قاتل] بايد بنده مؤمنى را آزاد كند [و پرداخت خونبها لازم نيست]. و اگر [مقتول] از گروهى است كه ميان شما و ميان آنان پيمانى است، بايد به خانواده وى خونبها پرداخت نمايد و بنده مؤمنى را آزاد كند. و هر كس [بنده] نيافت، بايد دو ماه پياپى -به عنوان توبهاى از جانب خدا- روزه بدارد، و خدا همواره داناى سنجيدهكار است.
هيچ مؤمنى را نرسد كه مؤمن ديگر را جز به خطا بكشد. و هر كس كه مؤمنى را به خطا بكشد بايد كه بندهاى مؤمن را آزاد كند و خونبهايش را به خانوادهاش تسليم كند، مگر آنكه خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، مؤمن و از قومى است كه دشمن شماست فقط بنده مؤمنى را آزاد كند و اگر از قومى است كه با شما پيمان بستهاند، خونبها به خانوادهاش پرداخت شود و بنده مؤمنى را آزاد كند و هر كس كه بندهاى نيابد براى توبه دو ماه پىدرپى روزه بگيرد. و خدا دانا و حكيم است.
هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال،) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهی باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولی مقتول باایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نیست). و اگر از جمعیّتی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خونبهای او را به کسان او بپردازد، و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند. و آن کس که دسترسی (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پی در پی روزه میگیرد. این، (یک نوع تخفیف، و) توبه الهی است. و خداوند، دانا و حکیم است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
خطاء: اشتباه.
تحرير: آزاد كردن.
رقبه: گردن، مراد از آن در متعارف برده است . (تسميه شىء باسم اشرف اعضاء).
ديه: خونبها. آن در اصل ودى است، واو به هاء مبدل شده است (قاموس قرآن).
مسلمة: تسليم شده. داده شده از ماده سلم.
متتابعين: متتابع: پى در پى. متتابعين: دو چيز پى در پى.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گويند: درباره عياش بن ابىربيعة المخزومى برادر مادرى ابوجهل نازل گرديد زيرا مسلمان شده بود و شخص ديگرى را كه اسلام آورده بود به قتل رسانيد در حالتى كه از مسلمان شدن او اطلاعى نداشته است چنان كه مجاهد و ابن جريج و عكرمة و سدى نقل نموده اند و گفته اند مقتول مزبور حرث بن يزيد بن ابىنبشة العامرى بوده است و كسى بود كه عياش و برادرش ابوجهل را آزار ميرسانيده است و اين موضوع را ابوالجارود از امام محمدباقر عليهالسلام روايت نموده است[۳].[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «92»
و هيچ مؤمنى را نسزد كه مؤمنى را بكُشد، مگر از روى اشتباه و هر كس مؤمنى را به خطا كشت، پس بايد برده مؤمنى را آزاد كند و خونبهاى كشته را به خانوادهاش تسليم كند، مگر آنكه (خانوادهى مقتول، از ديهى قاتل) بگذرد و اگر (مقتول) با آنكه مؤمن است، از قومى است كه با شما دشمن است (جريمهاش فقط) آزاد كردن يك بردهى مؤمن است و اگر (مقتول) از قومى باشد كه ميان شما و آنان پيمان است، ديهى او را به خانوادهاش تسليم كند و بردهى مؤمنى را آزاد سازد. و اگر (بردهاى براى آزاد كردن، يا پولى براى خريد برده) نيافت، پس دو ماه پياپى روزه بگيرد.
اين، (تخفيف و) بازگشتى از سوى خدا (به مردم) است، و خداوند دانا و حكيم است.
جلد 2 - صفحه 130
نکته ها
مسلمانى به نام «عيّاشبن ابى ربيعه» كه سالها در مكّه به دست «حارث» شكنجه شده بود، روزى پس از هجرت مسلمانان به مدينه، حارث را در مدينه ديد و بىخبر از مسلمان شدنش، او را به عنوان كافر شكنجهگر كشت. خبر به پيامبر دادند، و اين آيه نازل شد.
پرداخت ديه آثارى دارد:
الف: مرهمى براى بازماندگان مقتول است.
ب: جلوگيرى از بى مبالاتى مردم است، تا نگويند قتل خطايى، بها ندارد.
ج: احترام به جان افراد و امنيّت اجتماعى است.
د: جبران خلأ اقتصادى است كه در اثر قتل پيدا مىشود.
در جايى كه بستگان مقتول از دشمنان مسلمانان باشند، خونبها به آنان داده نمىشود، تا بنيهى مالى دشمنان اسلام تقويت نشود. به علاوه اسلام، ارتباط مقتول مؤمن با خانواده كافرش را بريده است، پس جايى براى جبران نيست.
امام صادق عليه السلام فرمود: آزاد كردن برده، پرداخت حقّ خدا و ديه دادن پرداخت حقّ اولياى مقتول است. «1»
يك ديه و خونبهاى كامل، به اندازهى متوسط درآمد يك فرد عادّى است. هزار مثقال طلا يا صد شتر و يا دويست گاو. «2»
در آيه مقدار ديه بيان نشده، تا نياز به مفسران واقعى قرآن و سنّت پيامبر و اهلبيت بيشتر احساس شود.
ديهى پرداختى به خانواده مقتول مسلمان، ابتدا آزادى برده مطرح شده، سپس خونبها، «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ» ولى در بستگان كافر، ابتدا سخن از خونبهاست، سپس آزادى برده.
فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ ... وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ شايد چون خويشانِ غير مسلمان، توجّهشان بيشتر بهمادّيات است ويا آنكه پرداخت ديه، در حفظ وبقاى پيمان مؤثّرتر است.
«1». نور الثقلين، ج 1، ص 530.
«2». تفسير الميزان.
جلد 2 - صفحه 131
پیام ها
1- قتل بىگناه، در اسلام حرام است. «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ»
2- قتل، با ايمان ناسازگار است. «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ»
3- مؤمن، جايزالخطاست، بايد مواظب باشد. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً»
4- احترام جان مسلمان تا حدّى است كه از قتل خطايى هم نمىتوان به آسانى گذشت. «وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ»
5- خطا، يكى از ملاكهاى رفع تكليف يا تخفيف در كيفر است. «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
6- جبران فقدان مؤمن، با آزاد كردن انسان با ايمان است. «تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ»
7- آزادى، نوعى حيات است. وقتى حيات يك نفر گرفته مىشود، به جبرانش بايد يك نفر را آزاد كرد. «1» «تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
8- آزادى بردگان، در لابلاى برنامههاى اسلام گنجانده شده است. «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
9- تسليم ديه، مشروط به درخواست خانواده مقتول نيست، بلكه وظيفهى قاتل پرداخت آن است. «مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
10- به هركس نبايد ديه داد، بايد به خانواده مقتول داد تا حقّ به حقدار برسد. «مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
11- خانوادهى مقتول، مالك خونبها مىشود. «مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ»
12- تعيين ديهى خطاكار، رمز وجود جريمه در نظام اسلامى است. «دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ»
13- در حالات هيجانى هم، عواطف و رحم نبايد فراموش شود و عفو از خطاكار، يك صدقهى پسنديده است. «إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا»
14- ارزش پيمان تا آنجاست كه گاهى كافر را در رديف مؤمن قرار مىدهد. خونبها را به كافرى كه هم پيمان است بايد داد. فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ ... وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ
15- نوع جريمهها بايد از يك سو به نفع افراد مؤمن باشد، «فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» و
«1». تفسير الميزان.
جلد 2 - صفحه 132
از سوى ديگر سبب تقويت جامعهى كفّار نگردد. لذا پرداخت ديه و خونبها به دشمن حربى، ممنوع است. «فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ»
16- شرط ايمان براى آزاد كردن برده، تشويقى است براى بردگان كه به سراغ پذيرش اسلام بروند. «رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ»
17- در اسلام و قوانينش، بنبست نيست. احكام اسلامى تعطيل نمىشود، ولى تخفيف دارد. «فَمَنْ لَمْ يَجِدْ»
18- در اسلام، جريمه به مقدار توان جسمى و مالى افراد است. فَمَنْ لَمْ يَجِدْ ...
19- روزههاى پياپى، وسيلهاى براى پاكسازى روح است. «فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ»
20- اسلام، به بعد ايمانى افراد تكيه دارد. آزاد كردن برده و پرداخت ديه، ديدنى است، ولى روزه گرفتن، ديدنى نيست و به اين وسيله، انسان وجدان دينى و اخلاقى خود را جريمه مىكند. «فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ»
21- جان مؤمن بسيار مهم است، و كفّارات، نوعى تخفيف و ارفاق الهى است. «تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ»
22- قتل غير عمدى نيز انسان را از لطف خدا دور مىكند و پرداخت ديه و آزاد كردن برده راهى است براى برگرداندن لطف الهى به قاتل. «تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ»
23- قوانين الهى، بر اساس علم و حكمت و با ملاحظهى همهى جوانب مسأله است. «كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
شأن نزول: آوردهاند كه عياش بن ربيعه قبل از هجرت، مسلمان بود و از قوم خود مخفى مىداشت. شبى بگريخت و به مدينه آمد. مادرش از فراق او ناله
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 482 (بنقل از مجمع البيان)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 539
مىكرد. ابو جهل و حارث كه برادر مادر عياش بودند، به عقب او رفتند و به افسانه و افسون از مدينه باز گردانيدند و در مكه دست و پايش بسته، در آفتاب انداختند تا از اسلام برگردد. قول ديگر آنكه چون عياش ايمان آورد و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هجرت نمود، در مكه نتوانست بماند. در كوههاى مدينه جائى ساخته، در آنجا مقيم شد.
چون خبر اسلام و فرار او به مكه رسيد، مادرش سوگند خورد كه در زير هيچ سقفى نرود و طعام بيش از سد رمق نخورد تا ابو جهل و حارث او را بياورند.
ايشان برخاسته و حارث بن زيد نيز با آنها همراه شده نزد عياش آمدند. واقعه مادرش را گفتند و عهد نمودند كه او را مضرتى نرسانند. او مطمئن شده، از موضع خود پائين آمد، دست به دست آنها داد، فورا دست او را بسته، صد تازيانه زدند و به مكه آوردند. مادرش قسم خورد كه او را باز نكنند، تا كافر شود. پس او را در آفتاب انداختند. چون كار بر او سخت شد؛ روزى حارث بن زيد بر او گذشت، گفت: چرا اين همه محنت كشى، از اسلام مفارقت كن تا آسوده شوى. بالاخره عياش از بسيارى ايذاء، كلمهاى كه از او طلبيدند، بگفت. ثانيا حارث سرزنش نمود كه از آن دين برگشتى. اگر حق بود، پس ترك دين حق كردى؛ و اگر باطل بود، تو نيز بر باطل بودى. عياش در غضب شد و قسم خورد كه تو را مىكشم. عياش هجرت نمود، تجديد اسلام كرد و حارث نيز مسلمان شد. و عياش در وقت اسلام حارث حاضر نبود. روزى حارث را در محله «قبا» تنها يافته، او را كشت، اصحاب او را ملامت كردند كه مسلمانى را به ناحق كشتى، در قيامت چه جواب دهى؟ عياش نادم گشته، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشت: من از اسلام او خبر نداشتم و به خطا امرى صادر شد، منتظر جوابم؛ آيه شريفه نازل شد:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً: و روا و سزاوار نباشد مؤمنى كه بكشد مؤمنى را به غير حق، مگر كشتنى به خطا. يا از صفت مؤمن نيست كه بكشد مؤمنى را، مگر به خطا. و خطا آنست كه در غالب احوال زهوق روح
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 540
مصاحب آن نباشد، مثل رمى مسلمان در صف كفار با جهل به اسلام او. يا آنكه فعل غير مكلف باشد. وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً: و هر كه بكشد مؤمنى را به خطا، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: پس بر آن قاتل است آزاد كردن بندهاى مؤمنه اگرچه صغير باشد، وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ: و بر آن قاتل است ديه تمام ادا كرده شده، به ورثه مقتول كه قسمت كنند ميان يكديگر، مانند ساير مواريث؛ و اين حكم تأديه ديه كامله ثابت است، إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا: مگر آنكه ورثه تصدق كنند بر قاتل، و ديه را از او عفو نمايند. تسميه عفو به تصدق، به جهت حثّ و ترغيب است بر عفو، و تنبيه است بر فضل آن. و در حديث آمده: كلّ معروف صدقة: هر امر خيرى صدقه مىباشد.
فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ: پس اگر باشد مقتول از گروهى كه دشمن شمايند، يعنى كفار، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: و او مؤمن باشد، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: پس بر قاتل است آزاد كردن بندهاى مؤمن و اداء ديه به اهل او نشايد، زيرا در ميان مؤمن و كافر ارث نيست. وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ: و اگر باشد مقتول از قومى كه، بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ: بين شما و آنها عهد و پيمانى، يعنى اهل ذمه. حكم آن، حكم مسلم باشد در وجوب كفاره و ديه، كما قال: فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ: پس بر قاتل است ديه كامله كه ادا كند به اهل او، وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ: و آزاد كردن بندهاى مؤمن، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ: پس هر كه نيابد بنده، يا قدرت بر خريدن آن ندارد، پس بر او است روزه دو ماه پى در پى؛ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ: حق تعالى اين حكم را وضع فرمود در ميان بندگان، به جهت قبول شدن توبه بنده قاتل از جانب خدا، يعنى تا توبه او را قبول فرمايد. وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً: و هست خداى تعالى دانا به حال قاتل و مقتول، حكم كننده در باب ديه و كفاره. يا عالم است به جزئيات و كليات امور، و حكيم و صواب كار است در آنچه بجا آورد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
ترجمه
و نباشد از براى مؤمنى كه بكشد مؤمنى را مگر بخطا و كسيكه كشت مؤمنى را بخطا پس بر او است آزاد كردن بنده مؤمنى و خونبهاى تسليم كرده شده بكسانش مگر آنكه صدقه بدهند پس اگر باشد از جماعتيكه دشمنند مر شما را و او مؤمن بوده است پس بر او است از آد كردن بنده مؤمنى و اگر باشد از جماعتيكه ميان شما و ميان آنها پيمان است پس بر او است خونبهاى تسليم كرده شده بكسانش و آزاد كردن بنده مؤمنى پس كسيكه نيابد پس بر او است روزه دو ماه پى در پى براى قبول توبه از خدا و باشد خدا داناى درست كردار.
تفسير
نبايد از مؤمنى قتل مؤمنى سر زند مگر آنكه از روى خطا باشد مانند آنكه نداند اسلام او را چنانچه بروايت مجمع از حضرت باقر (ع) اين عمل از عياش بن ابى ربيعه مخزومى سر زد و مقصود از ذكر اين استثناء نه آنستكه بايد خطا سر زند از مؤمن بلكه مقصود آنستكه قتل بناحق بقدرى قبيح است كه هيچ امرى مجوّز آن نميشود و هيچ عذرى براى آن مسموع نيست مگر خطا كه عذر عقلى است و شايد اشاره باين معنى باشد آنكه قمى ره فرموده در تفسير الا خطا يعنى و نه خطاء و كسيكه بكشد مؤمنى را بدون قصد پس بايد يك بنده آزاد نمايد كه از اهل ايمان باشد و ديه قتل را بورثه مقتول بدهد مگر آنكه ورثه مقتول ديه را بقاتل ببخشند و اينكه تعبير بصدقه شده است براى ترغيب بآنست كه بدانند اين در حكم صدقه دادن است و فضيلت دارد و در حديث وارد شده است كه هر معروفى صدقه است و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه پرسيدند از آنحضرت از خطائى كه در آن ديه و كفاره است آيا در موردى است كه شخص بزند كسى را نه بقصد كشتن فرمودند بلى پرسيدند اگر تير انداخت بقصد چيزى و اصابت كرد بكسى چگونه است فرمودند اين خطائى است كه شكى در آن نيست و بر او كفاره و ديه است و اگر مقتول مسلمان بين جماعتى باشد كه آنها كافر حربى باشند و قاتل نداند او مسلمان است ديه ندارد فقط بايد يك بنده آزاد نمايد چنانچه عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده و شايد اين حكم بملاحظه آن باشد كه چون در دار الحرب بوده ظاهرا مهدور الدم بوده و قاتل هم كه اسلامش را نميدانسته پس بكلى معذور بوده و شايد بملاحظه آن باشد كه كسانش كافر باشند و ديه مسلمان مانند ارتش بكافر نميرسد و اگر مقتول از قومى باشد
جلد 2 صفحه 101
كه آنها كافر باشند ولى ميان آنها با مسلمانان معاهده بر ترك تعرّض از يكديگر شده باشد پس بايد ديه بوارثش بدهد و بنده را نيز آزاد نمايد تا كفاره قتلش باشد چنانچه در مجمع از حضرت صادق (ع) نقل نموده است و اگر بنده مؤمن نداشته باشد و نتواند تهيّه نمايد پس بايد دو ماه متوالى روزه بگيرد تا توبه او قبول شود و خداوند دانا است بحال او كه عمدا كشته يا خطا و متمكن است از عتق يا نه و احكامش از روى حكمت و مصلحت است و در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه اگر در ماه اول افطار نمود يا مريض شد بايد روزه را از سر بگيرد و اگر در ماه دوم عذرى برايش روى داد قضاى آنچه را فوت شده بجا آورد و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ أَن يَقتُلَ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ إِلاّ أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كانَ مِن قَومٍ عَدُوٍّ لَكُم وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ إِن كانَ مِن قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ وَ تَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ تَوبَةً مِنَ اللّهِ وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)
و نيست حقّي از براي مؤمن که مؤمني را بكشد مگر آنكه بخطاء كشته شود و اگر خطاء كشت بايد يك رقبه مؤمنه را آزاد كند و ديه كامل باولياء مقتول تسليم نمايد مگر آنكه اولياء مقتول او را گذشت كنند و اگر آن مؤمن مقتول در ميانه قومي باشد که با شما عداوت ديني دارند فقط يك بنده آزاد كند و اگر از كفاريست که ميانه شما و آنها عهد و ميثاقي است پس بايد ديه كامل باولياء مقتول بدهد و يك بنده هم آزاد كند و اگر بنده نيست يا متمكن نيست دو ماه پي در پي روزه بگيرد تا توبهاش قبول گردد و خداوند تبارك و تعالي عالم است بجميع امور و حكيم است دستوراتش از روي حكمت است.
آنچه از اخبار و فتاواي علماء اعلام استفاده ميشود آنكه قتل مؤمن سه قسم است: قتل عمدي و قتل خطايي و شبه عمد که شبه خطاء هم ميگويند.
عمدي آنست که قصد قتل داشته باشد و بآلات قتاله يا بوسائل ديگري او را
جلد 5 - صفحه 169
بقتل برساند و اينکه يكي از گناهان كبيره است و احكام بسياري بر آن مترتب ميشود که جمله اول آيه دلالت دارد وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ أَن يَقتُلَ مُؤمِناً و شرحش در آيه بعد ميآيد.
و قتل خطاء آنست که قصد قتل ديگري داشته خطاء بمؤمن اصابت كند مثل اينكه تيري رها كرد براي قتل حيواني اصابت كرد بمؤمني و از اينکه بابست تصادفاتي که امروزه واقع ميشود از اينکه ماشينها و موتور سيكلتها که قصد حركت دارد يكي را زير ميگيرد و امثال اينها که جمله استثناء الا خطأ دلالت دارد.
و شبه عمد و خطاء اينست که كسي را ميزند بآلة غير قتاله مثل سنگ و چوب و امثال اينها و قصد قتل او را ندارد اتفاقا قتل حاصل ميشود مثل قتل حضرت موسي عليه السّلام قبطي را فَوَكَزَهُ مُوسي فَقَضي عَلَيهِ الاية قصص آيه 15.
امّا قتل خطاء داراي سه حكم است: يك قسمت جنبه حق اللّه است که چرا يك بنده مؤمن بدست تو از بين برود و لو گناه نكرده بايد يك بنده آزاد كند و از قيد بندگي برهاند که ميفرمايد وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ که در واقع كفاره عمل است و در اخبار دارد که كفاره در غير قتل غير بالغ را هم ميشود آزاد كرد و اما كفاره قتل بايد بالغ باشد بواسطه همين جمله که فرمود رقبة مؤمنة.
و يك قسمت جنبه حق النّاس است که بايد ديه كامل بدهد باولياء ورثة مقتول که ميفرمايد وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ و ظاهر آيه اينست که ديه بر قاتل است.
لكن از اخبار استفاده ميشود که ديه بر عاقله است و آنها برادرها و برادرزادهها و عموها و عموزادهها و عموهاي پدر و عموزادههاي پدر و موالي و بعضي پدر و پسر را هم گفتهاند و اينکه حكم تعبّدي است که اينها بايد جلوگيري كنند از قاتل و او را منع كنند از اينکه بيمواظبتيها
جلد 5 - صفحه 170
و اما قسمت سوم- ميتوانند اولياء مقتول از ديه صرف نظر كنند و از عاقله نگيرند که مفاد إِلّا أَن يَصَّدَّقُوا است که در اصل يتصدّقوا بوده تا قلب بصاد شده بواسطه قرب مخرج سپس ادغام شده لكن كفاره عتق بر خود قاتل است.
و اما شبه عمد قصاص ندارد چون عمد نبوده و ديه هم بر عاقله نيست چون خطاي محض نبوده بر خود قاتل است هم كفاره و هم ديه.
و در موضوع ديه در اخبار صد شتر است آنهم در اخبار منقسم كردند بچهار قسم يا پنج قسم که هر قسمتي يك نوع از شتر. در بعض اخبار 20 عدد بنت مخاض 20 عدد إبن لبون، 30 عدد بنت لبون، 30 عدد حقّه.
و در بعض ديگر اخبار 25 عدد بنت مخاض، 25 عدد بنت لبون، 25 عدد حقه، 25 عدد جذعه.
و آنهايي که پنج قسمت كردهاند 20 عدد حقه، 20 جذعه، 20 بنت لبون، 20 إبن لبون، 20 بنت مخاض.
و اما از طلا هزار اشرفي 18 نخودي که عبارت از هفتصد و پنجاه مثقال صيرفي بيست و چهار نخودي است، و از حيث عيار معلوم نيست که در زمان ائمه (ع) دينارها چه اندازه عيار داشته و موافق احتياط اينست که طلاي خالص حساب كنند و اما از نقره ده هزار درهم و هر درهم 13 نخود و نصف گندم است که تقريبا صد و پنج مثقال دويست درهم ميشود که هزار درهم پانصد و بيست و پنج مثقال صيرفي است و ده هزار درهم پنج هزار و صد و بيست و پنج مثقال ميشود آنهم نقره خالص قرص إِلّا أَن يَصَّدَّقُوا يعني ورثه مقتول از ديه صرف نظر كنند يا از تمام يا از بعض و بقاتل يا عاقله ببخشند از ديه معاف ميشود لكن كفاره حق اللّه است بايد اداء كند.
فَإِن كانَ مِن قَومٍ عَدُوٍّ لَكُم وَ هُوَ مُؤمِنٌ فرض مسئله اينست که مؤمني در ميانه
جلد 5 - صفحه 171
قومي باشد از مشركين و كفاري که با مسلمين مقاتله ميكنند و عهد و ميثاقي بين آنها نباشد و قاتل توهّم كند که او هم از مشركين و كفار است که جائز القتل يا واجب القتل است و او را بكشد سپس كشف شود که مقتول مؤمن بوده اينکه هم يك قسم قتل خطاء است بايد كفاره دهد فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ و ديه ندارد چون ديه جزو ميراث است و اهلش كافر هستند و ارث مؤمن بكافر نميرسد، يكي از موانع ارث كفر است. مؤلف گويد اينکه دليل تمام نيست زيرا در اينکه صورت وارث امام ميشود (الامام وارث من لا وارث له) و بايد ديه بامام برسد، لكن آيه شريفه ظاهر است در عدم ديه و خبر عياشي از حضرت باقر (ع) نص در اينکه باب است که فرمود
(ليس عليه الدية)
و ممكن است معفو شده باشد چون مقصدي جز عبادت نداشته عفو شده.
وَ إِن كانَ مِن قَومٍ بَينَكُم وَ بَينَهُم مِيثاقٌ عهد و ميثاق چند قسم است يكي آنكه كفار با مسلمين معاهده كنند که مقاتله نكنند و همراهي با ساير كفار که مقاتله ميكنند نكنند، ديگر آنكه كافر در پناه اسلام و مسلمين باشد چنانچه ميفرمايد وَ إِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِكِينَ استَجارَكَ فَأَجِرهُ حَتّي يَسمَعَ كَلامَ اللّهِ توبه آيه 6 و قسم ديگر كفار اهل كتاب که بشرائط ذمّه عمل كنند تمام اينها را شامل ميشود (فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهلِهِ) چون ارث كافر بكافر ميرسد (وَ تَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ) كفاره حقّ خدايي.
(فَمَن لَم يَجِد) يا رقبه يافت نميشود مثل زمان ما يا قاتل تمكّن ندارد (فَصِيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ) در اخبار دارد بايد سي و يك روز متصل باشد مگر آنكه مانع شرعي از روزه پيدا كند مثل تصادف با عيد يا حيض و نفاس يا مرض و امثال آنها و بقيه را متفرقا بگيرد مانعي ندارد.
(توبة من اللّه) اينکه كفاره چه عتق باشد چه صوم باعث قبولي توبه ميشود.
جلد 5 - صفحه 172
(وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً) دستورات او از روي علم و حكمت است.
برگزیده تفسیر نمونه
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.
- ↑ صاحب كشف الاسرار گويد: عياش برادر مادرى ابوجهل در مكه مسلمان شده بود و از ترس مشركين اسلام خود را آشكار نمى ساخت و به مدینه گريخت. مادر وى اسماء بنت مخزمة از اين موضوع سخت ناراحت شد و به جزع افتاد و به پسران خود ابوجهل و حارث فرزندان هشام گفت: سوگند ياد ميكنم كه خود را در صحرا نگهدارم و به خانه نيايم و غذا نخورم تا اين كه عياش را نزد من بياوريد، برادران به طلب عياش شتافتند و او را در مدینه يافتند و موضوع مادرش را به او گفتند و در ضمن يادآور شدند كه به وى آزارى نخواهند رسانيد. با اين كلمات او را فريفتند و سپس نقض عهد نموده هر روز او را صد تازيانه ميزدند تا به نزد مادرش آوردند. مادر به وى گفت: هرگز از تو نگذرم و تو را از آفتاب به سايه نياورم و از بند رها نكنم تا از دين محمد برگردى. عياش به ناچار به آئين بتپرستى بازگشت. روزى حارث بن يزيد به او رسيد و او را ملامت و سرزنش نمود كه چرا از دينى كه پذيرفته، برگشته است. عياش بر او خشم گرفت و گفت: اگر او را بدست آورد، خواهد كشت. عياش دوباره مسلمان شد و به مدينه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت از طرفى حارث بن يزيد نيز مسلمان شده و هجرت كرده بود ولى عياش از اسلام آوردن او خبر نداشت تا اين كه روزى او را نزديك قبا يافت و ضربتى به او زد و او را بكشت مردم وى را ملامت كردند كه چرا يك نفر مسلمان را كشته است. عياش از اين واقعه دلتنگ شد و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و موضوع خود را باز گفت و اين آية نازل گرديد، ابن زيد واقعه ديگرى را به ابوالدرداء نسبت ميدهد كه او شخصى را به اين كيفيت كشته است، - طبرى صاحب جامع البيان نيز از عكرمة و مجاهد و سدى موضوع عياش را روايت كرده و همچنين ابن اسحق و ابو يعلى و حرث بن ابىاسامة و ابومسلم الكجى از قاسم بن محمد و نيز ابن ابىحاتم در تفسير خود از طريق سعيد بن جبير او از ابن عباس آن را روايت نموده است.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 228.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.