قاسم بن الحسن علیه السلام
کلیدواژه: شهادت امام حسن، عاشورا، کربلا، خطبه امام حسین در شب عاشورا، نخستین شهید بنی هاشم در عاشو را، شهدای کربلا، قاسم بن حسن، ولادت قاسم بن حسن، دامادی قاسم، دلاوری های قاسم در واقعه عاشورا، شهادت قاسم بن حسن
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام، یکی از شهدای کربلاست که به هنگام شهادت 13 سال سن داشت. در شب عاشورا وقتی حضرت قاسم از امام حسین علیه السلام سوال نمود که او نیز از شهدا خواهد بود یا خیر؟ امام نظر او را در مورد مرگ پرسید، و قاسم بن الحسن جمله معروف احلی من العسل (شیرینتر از عسل) را در توصیف مرگ در نظر خود بر زبان خود بر زبان آورد.
محتویات
ولادت
قاسم فرزند امام حسن عليه السلام به سال 47 ه. ق در مدينه منوره ديده به جهان گشود. مادرش ام ولدى به نام «نفيله» يا «رمله» يا «نجمه» بود. در دوسالگى پدر بزرگوارش را از دست داد؛ و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموى گرامى خود، امام حسين عليه السلام، پرورش يافت؛ و در واقعه كربلا به اتفاق مادر و ديگر برادران و خواهران خود حضور داشت.[۱]
قاسم بن الحسن در شب عاشورا
در شب عاشورا که امام حسین علیه السلام، اصحاب خویش را پیرامون خود جمع نموده و خطابه معروف شب عاشورا را برای آنها بیان فرمود. حضرت در خطابه خود به آنان تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است و به آنان فرمود که در رفتن یا ماندن مختارید از تاریکی شب بهره گیرید؛ و هر یک دست برادری و فرزندی از آن من بگیرید و بروید. زیرا مقصود این جماعت کینهتوز من میباشم و چون مرا یابند به شما تعرضی نرسانند. مورخین گزارشی از رفتن اصحاب ننوشتهاند و جز اظهار فداکاری و پایداری از یاران امام چیزی نقل ننمودهاند. و چون یاران و اصحاب بر آمادگی برای حماسهسازی و شهادت تاکید نمودند. امام به ترسیم حادثه بزرگ عاشورا پرداخت و فرمود هر کس میماند بداند فردا چیزی جز شهادت نیست.
قاسم بن حسن که در این جمع نورانی حضور داشت از گفت و شنودهای بین عمو و اصحابش بر گویا در نظرش آمد که آیا او هم مشمول این وصال خواهد شد؟ از جای برخاست و رو به ابا عبدالله علیه السلام کرده عرض کرد عموجانم آیا من هم در زمره کشتهشدگان خواهم بود؟ امام حسین علیه السلام پس از مواجهه با این سوال فرزند نوجوان برادر خویش، از وی پرسید مرگ در نظرت چگونه است. قاسم لحظات اضطراب و سکوت انتظار را شکست و عرض کرد: من مرگ را شیرینتر و گواراتر از شهد دلنشین و زندگیبخش میبینم و زیباتر از گردنبندی که دختران را آذین میبندد و اگر به من بگویید جزو شهیدان فردا هستم مژدهای دادهاید که از شنیدن آن سراسر وجودم شور و نشاط میگردد.
امام، درنگی کرد و دیدگان خود را به رخسار روشن قاسم دوخت و فرمود: حضرت فرمود: آری، تو نیز فردا به شهادت خواهی رسید.[۲]
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
در کتاب دمع السجوم مقتل قاسم بن الحسن علیه السلام چنین آمده است: محمد بن ابى طالب گويد: چنين آمده است كه چون حسين عليه السّلام او را ديد به جنگ بيرون آمده در آغوشش گرفت و با هم گريستند چندان كه بيهوش شدند و پس از آن كه به هوش آمد از حسين عليه السّلام دستور جهاد خواست آن حضرت اذن نداد پس آن جوان بر دست و پاى عمّ افتاد و بوسه مى داد تا اذن گرفت و به جنگ بيرون آمد و اشك بر گونه هايش روان بود و مى گفت:
ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النّبىّ المصطفى المؤتمن
هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لاسقوا صوب المزن
پس جنگى سخت پيوست چنان كه با خردى سى و پنج مرد بكشت. و در مناقب است كه اين رجز مىگفت:
انّى انا القاسم من نسل علىّ
نحن و بيت اللّه اولى بالنّبىّ
من شمر ذى الجوشن او ابن الدّعىّ
و در امالى صدوق است كه پس از او يعنى پس از على اكبر، قاسم بن حسن به جنگ بيرون شد و مىگفت:
لا تجزعى نفسى فكلّ فان اليوم تلقين ذوى الجنان
و سه تن از آنها بكشت آنگاه او را از اسب بيفكندند- رضوان اللّه عليه- و فتّال نيشابورى مانند اين گفته است. ابو الفرج، ارشاد و طبرى از ابى مخنف از سليمان بن ابى راشد از حميد بن مسلم روايت كرده اند كه گفت: پسرى به جنگ ما بيرون آمد گويى رويش پاره ماه بود شمشيرى در دست پيراهن و ازارى در بر و نعلين در پاى داشت كه بند يكى گسيخته بود فراموش نمىكنم كه آن نعل پاى چپ بود پس عمرو بن سعد بن نفيل ازدى- لعنه اللّه- گفت: به خدا سوگند كه بر او حمله كنم.
من گفتم: سبحان اللّه اين چه كار است كه تو خواهى كرد آن گروهى كه بر گرد وىاند وى را كفايت كنند. گفت: و اللّه بر وى حمله كنم پس حمله كرد و بتاخت ناگهان با شمشير بر آن جوان زد كه به روى افتاد و گفت: يا عمّاه. حميد بن مسلم گفت: پس حسين عليه السّلام سر برداشت و بدو تيز تيز نگريست چنان كه باز سر بر مىدارد و تيز مىنگرد آنگاه مانند شير خشمگين حمله كرد و عمرو را با شمشير بزد عمرو دست را سپر كرد و حسين عليه السّلام دست او را از مرفق جدا ساخت.
(ارشاد) پس فريادى زد كه سپاهيان شنيدند و حسين عليه السّلام كنارى رفت [2] سواران اهل كوفه تاختند تا عمرو را از دست حسين عليه السّلام برهانند.
(ابو الفرج) و چون سواران تاختند سينه اسبان با عمرو برخورد و او بيفتاد و اسبان عمرو را لگدكوب كردند چيزى نگذشت [3] كه جان بداد لعنة اللّه و اخزاه. گرد فرو نشست حسين عليه السّلام را ديديم بر سر آن پسر ايستاده و او پاى بر زمين مىسود و حسين عليه السّلام مىگفت: دور باشند از رحمت اين قوم كه تو را كشتند و جدّ تو دشمن ايشان باد روز قيامت. آنگاه گفت: به خدا سوگند بر عمّ تو سخت گران آيد كه تو او را بخوانى و اجابت تو نكند يا اجابت او تو را سودى ندهد.
(ملهوف) امروز كينه جوى بسيار است و ياور اندك. پس او را برداشت بر سينه خود و گويى اكنون مىنگرم دو پاى آن پسر بر زمين كشيده مىشد.
(طبرى) و حسين عليه السّلام سينه او را بر سينه خود نهاده بود حميد گفت: من با خود گفتم: آيا مىخواهد چه كند؟ پس او را آورد و نزديك پسرش على بن الحسين عليه السّلام نهاد با كشتگان ديگر از اهل بيت خود كه برگرد او بودند پرسيدم اين پسر كيست؟ گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السّلام.
و روايت شده است كه: حسين عليه السّلام گفت: خدايا شماره اينها را برگير و آنها را پراكنده ساز و بكش و هيچ از آنها باقى نگذار و هرگز آنها را نيامرز. اى عموزادگان من شكيبايى نماييد اى اهل بيت من صبر كنيد كه بعد از امروز ذلّت و خوارى نبينيد هرگز.[۳]
جریان عروسی قاسم بن الحسن
در برخی منابع غیرمستند که متاسفانه عدهای بر آنها اعتماد کرده و به پارهای متون تاریخی و مقاتل کربلا راه یافته و مرثیه سرایان و تعزیه نویسان آنها را ماخذ و منبع خویش قرار دادهاند، آمده است: وقتی حضرت امام حسین علیه السلام از وصیت امام حسن علیه السلام نسبت به قاسم اطلاع یافت و آن را مشاهده فرمود خطاب به قاسم فرمود: من درباره تو نیز از پدرت وصیتی دارم و میخواهم به آن جامه عمل بپوشانم و بدین گونه مقدمات عروسی حضرت قاسم با فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در آن صحرای غم و پس از آن همه مصیبت فراهم آمد. شگفت آن که طبق نقل این منابع مخدوش بر ماجرای ناکامی و دامادنشدن حضرت علیاکبر علیه السلام خیلی تاکید شده است.
ماجرا آن قدر شگفت انگیز جلوه مینماید که قاسم میگوید در حالی که پیکر شهیدان بنی هاشم پاره پاره گشته و بر زمین قرار گرفته است، راه انداختن بساط عیش و عروسی روانمیباشد. جمع متضاد در این داستان مشاهده میگردد، زیرا خواهری که در سوگ شهادت برادر خود میخروشد و ناله سر میدهد در برابر پیکر غرق به خون حضرت علیاکبر علیه السلام آماده عروسی میگردد.
نقل میکنند علامه حاج شیخ جعفر شوشتری که از علمای طراز اول عصر خویش بشمار میآمد از وضع شبیهخوانی به خاطر راه یافتن این گونه داستانهای موهوم به آن ناراضی بود و از دست اندرکاران خواست موارد وهن انگیز و خرافی را از تعزیهها حذف کنند و اگر این کارها میسر نمیباشد، حداقل از اجرای تعزیه عروسی قاسم که خیلی مستهجن است، جلوگیری کنید.
علامه مجلسی مینویسد: قصه دامادی حضرت قاسم را در کتب معتبر ندیدهام، محدث نوری صاحب آثاری چون مستدرک الوسائل در اثر معروفی که پیرامون آداب اهل منبر به نگارش درآورده در این باره اظهار داشته است: از اخبار موهونه و کتب غیرمعتمده که بزرگان علمای گذشته به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند...
مرحوم محدث قمی هم خاطر نشان نموده است. قصه دامادی قاسم در کربلا و تزویج فاطمه بنت الحسین برای او صحت ندارد. به علاوه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده یکی حضرت سکینه و دیگری فاطمه نام داشته است. اولی را سیدالشهدا علیه السلام به عقد ازدواج عبدالله درآورد که شوهرش در کربلا به شهادت رسید. و دومی همسر حسن مثنی است که در کربلا حاضر بود.
شهید آیت الله قاضی طباطبائی داستان عروسی قاسم را فاقد اعتبار میداند و میافزاید علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال میگوید: آن چه در کتاب منتخب طریحی از قصه تزویج قاسم نقل شده من و سایر اهل تتبع در کتابهای سیره، تاریخ و مقاتل با اعتبار بر آن اطلاع نیافتیم، بسیار دور از اعتبار است که چنین قضیهای روز عاشورا با آن اوضاع و احوال و شدت بلایا اتفاق افتد. به نظر میرسد که قصه عروسی قاسم که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود اشتباه شده و داستان عروسی حسن مثنی بدین صورت در افواه اشتهار یافته است.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنهای فرمودند: «نباید بوی ذلت و خاکساری نسبت به ائمه علیه السلام و شجاعان کربلا در اشعار استشمام شود، بعضی از روضه هایی که خلاف واقعه است و مشکوک است، انسان باید حتی المقدور از خواندن آنها خودداری کند، برای مثال روضه دامادی حضرت قاسم علیه السلام چیزی است که قطعا یا به احتمال زیاد رد آن ثابت شده است... دختر امام حسین علیه السلام به نام فاطمه مشخص است که چه کسی است. چند سال عمر کرده. چند فرزند داشته و پدرش هم مشخص بود. سادات ابن حسن هم مشخص هستند و چیز مبهمی در تاریخ وجود ندارد، حال بیاییم و پسر سیزده ساله امام حسن علیه السلام را در کربلا داماد کنیم. این چیزی است که غیرقابل قبول است...».
شهید آیت الله مرتضی مطهری در این باره میگوید: «...در همان گرماگرم روز عاشورا که میدانید مجال نمازخواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند... ولی گفتهاند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من میخواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در این جا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم! یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانهای ما هرگز جدا نمیشد عروسی قاسم نوکدخدا؛ یعنی نوداماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد».[۴]
پانویس
- ↑ پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، جمعی از نویسندگان مرکز تحقیقات اسلامی، یاقوت، 1381، ص305.
- ↑ غلامرضا گلیزواره، قاسم بن حسن(ع) اسوه نوجوانان، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1378، شماره 209.
- ↑ دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، صص274-276.
- ↑ غلامرضا گلیزواره، قاسم بن حسن(ع) اسوه نوجوانان، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1378، شماره 209.
منابع
- غلامرضا گلیزواره، قاسم بن حسن(ع) اسوه نوجوانان، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1378، شماره 209.
- پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، جمعی از نویسندگان مرکز تحقیقات اسلامی، یاقوت، 1381، ص305.
- دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |