آیه 99 سوره طه: تفاوت بین نسخهها
(←معانی کلمات آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
انباء: نبأ: خبر مهم و پرفائده. جمع آن انباء است .(توبه/ 70) | انباء: نبأ: خبر مهم و پرفائده. جمع آن انباء است .(توبه/ 70) | ||
− | لدنا: لدن: طرف و جانب. ظرف زمان و مكان است به معنى «عند». آن در آيه به «نا» اضافه شده است | + | |
+ | لدنا: لدن: طرف و جانب. ظرف زمان و مكان است به معنى «عند». آن در آيه به «نا» اضافه شده است.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ ۱۴ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۲۵
<<98 | آیه 99 سوره طه | 100>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ما اخبار گذشتگان دیگر را این چنین بر تو حکایت خواهیم کرد و از نزد خود این ذکر (یعنی کتاب عظیم الشأن قرآن) را به تو عطا کردیم.
این گونه بخشی از اخبار گذشته را برای تو بیان می کنیم و بی تردید ذکری [چون قرآن] از نزد خود به تو عطا کردیم.
اين گونه از اخبار پيشين بر تو حكايت مىرانيم، و مسلماً به تو از جانب خود قرآنى دادهايم.
اينچنين خبرهاى گذشته را براى تو حكايت مىكنيم. و به تو از جانب خود قرآن را عطا كرديم.
این گونه بخشی از اخبار پیشین را برای تو بازگو میکنیم؛ و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
انباء: نبأ: خبر مهم و پرفائده. جمع آن انباء است .(توبه/ 70)
لدنا: لدن: طرف و جانب. ظرف زمان و مكان است به معنى «عند». آن در آيه به «نا» اضافه شده است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً «99»
(اى پيامبر!) ما اين گونه از اخبار گذشته بر تو حكايت مىكنيم و همانا ما از جانب خويش به تو ذكر (قرآن) دادهايم.
نکته ها
در نقل تاريخ انبيا بركات زيادى وجود دارد از جمله:
الف: افزايش علم و آگاهى، ب: بدست آوردن بصيرت و پيدا كردن راه سعادت، ج: تنبيه و تذكّر مردم، د: بشارت و دلگرمى مؤمنين.
جلد 5 - صفحه 386
پیام ها
1- نقل تاريخ، يكى از شيوههاى تربيتى قرآن است. «كَذلِكَ نَقُصُّ»
2- داستانهاى قرآن، بهترين و صادقترين داستانهاست، زيرا گويندهى آن خداوند و مخاطبش پيامبر صلى الله عليه و آله و ماجراى آن حقيقى است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ»
3- در بيان تاريخ، از نقل جزئياتى كه دانستن و ندانستن آنها نقشى در هدف ندارد، خوددارى كنيد. «مِنْ أَنْباءِ»
4- هر تاريخى ارزش بيان ندارد، اخبار مهم قابل نقل است. «1» «أَنْباءِ»
5- تاريخ وسيلهى تذكّر است، نه عامل سرگرمى. «أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ- ذِكْراً»
6- قرآن ياد و يادآور مهمّى است. ( «ذِكْراً» با تنوين نشانهى عظمت است.)
7- سرچشمهى تاريخ و داستانهاى قرآنى، وحى الهى است، نه گفتههاى اين و آن. «لَدُنَّا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99)
بعد از آن پيغمبر خود را فرمايد:
جلد 8 - صفحه 323
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ: مانند اين قصه موسى كه بر تو خوانديم مىخوانيم بر تو اى پيغمبر. مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ: از اخبار اممى كه گذشتهاند به جهت بزرگى شأن تو و زيادتى در معجزات و بسيارى عبرت و آگاهى و بينائى مكلفين به آن در دنيا و آخرت. وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً: و بتحقيق عطا فرموديم تو را از جانب خود «ذكر» را كه قرآن است.
تنبيه: در تسميه قرآن مجيد به ذكر چند وجه بيان شده: 1- به سبب آنكه كتابى است كه در آن تمامى چيزهائى كه مردم محتاجند از امور دين و دنيا ذكر شده. 2- به جهت آنكه در قرآن شريف ذكر شده انواع آلاء الهى و نعم سبحانى و مواعظ و تذكرات و اعتبارات. 3- در اين قرآن است ذكر و شرف و بزرگوارى پيغمبر و امت آن سرور، چنانچه مىفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ» «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)
ترجمه
گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى
جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش
اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى
كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى
كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار
روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان
آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز
ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى
و مىپرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى
پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى
كه نمىبينى در آن پستىئى و نه بلندئى را.
تفسير
پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال
جلد 3 صفحه 524
بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سودهاش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خواندهاند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بىهمتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب
جلد 3 صفحه 525
و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنهكاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفتهاند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار دادهاند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بىپايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت
جلد 3 صفحه 526
روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفتهاند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و درهئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيكَ مِن أَنباءِ ما قَد سَبَقَ وَ قَد آتَيناكَ مِن لَدُنّا ذِكراً (99)
همچنين مثل قصّه موسي و فرعون و سامري ما براي شما بيان ميكنيم قصّه هاي از خبرهاي آنچه بتحقيق سبقت داشته از انبياء سلف و امم آنها و بتحقيق داديم ترا از جانب خود ذكر، قرآن مجيد را.
(كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيكَ) قصّه حكايت احوال واقعه و امور صادره است نسبت باشخاص و وقايع يعني چنانچه براي شما قضاياي موسي و قومش و فرعون و اتباعش و سامري و اصحابش را بيان كرديم بيان ميكنيم.
(مِن أَنباءِ ما قَد سَبَقَ) از قصه آدم و ملائكه و ابليس و نوح و قومش و هود و صالح و ابراهيم و لوط و شعيب با اهل زمان خود، چنانچه مكرر در سور قرآني و آيات شريفه بيان شده و قصّه طالوت و جالوت و داود و سليمان و يعقوب و يوسف و ذكريّا و يحيي و عيسي و مريم و غير اينها که تماما در قرآن براي تنبّه و تذكر امت بيان فرموده:
جلد 13 - صفحه 93
(وَ قَد آتَيناكَ مِن لَدُنّا ذِكراً) يكي از اسامي شريفه قرآن ذكر است چون متذكر ميفرمايد افراد امت را باحوال دنيا و آخرت و سعادت و شقاوت و منافع و مضار و مصالح و مفاسد و عقائد و اخلاق و احكام شرعيه از واجبات و محرمات و غير اينها، چنانچه ميفرمايد:
(وَ نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتابَ تِبياناً لِكُلِّ شَيءٍ وَ هُديً وَ رَحمَةً وَ بُشري لِلمُسلِمِينَ) نحل آيه 91 و ميفرمايد: (وَ لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) انعام آيه 59 و اسامي قرآن را ما در مجلد اول در بيان مقدمات تذكر دادهايم و در آيات شريفه اشاره شده مثل كتاب قرآن فرقان تبيان نور ذكر و غير اينها (ذلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ فِيهِ) بقره آيه 1 (إِن هُوَ إِلّا ذِكرٌ وَ قُرآنٌ مُبِينٌ) يس آيه 69 (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرقانَ عَلي عَبدِهِ) فرقان آيه 1 (وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ) انعام آيه 156 و غير اينها از اسامي شريفه قرآن.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 99)- پس از پایان گرفتن بحثهای مربوط به تاریخ پر ماجرای موسی و بنی اسرائیل یک نتیجه گیری کلی نیز قرآن روی آن مینماید و میگوید: «این چنین اخبار گذشته را برای تو (یکی بعد از دیگری) باز گو میکنیم» (کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه میکند: «و ما از ناحیه خود قرآنی به تو دادیم» (وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً). قرآنی که مملوّست از درسهای عبرت، دلایل عقلی، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بیدار کننده آیندگان.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم