امامزاده ابواحمد محمد بن محمد حنفيه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: ابواحمد بن محمد حنفيه عليه السلام، محمد حنفيه عليه السلام...' ایجاد کرد)
 
(اضافه کردن رده)
سطر ۱: سطر ۱:
==ابواحمد بن محمد حنفيه عليه السلام==
 
 
 
بقعه ابواحمد محمد بن محمد حنفيه كه با تخفيفى به نام احمد بن محمد حنفيه خوانده و شهرت يافته است و در لوح مزار نام او (احمد بن محمد بن حنفيه)<ref> كه صحيحش چنين می‌‌باشد ابواحمد محمد بن على بن عبدالله بن جعفر الثانى و...</ref> ضبط شده كه البته تعيين اين نام بدون مأخذ و شايد ناشي از اشتباه [[كنيه]] با اسم بوده و بجاى ابواحمد، احمد ضبط شده كه نسب دقيق اين امامزاده خواهد آمد.
 
بقعه ابواحمد محمد بن محمد حنفيه كه با تخفيفى به نام احمد بن محمد حنفيه خوانده و شهرت يافته است و در لوح مزار نام او (احمد بن محمد بن حنفيه)<ref> كه صحيحش چنين می‌‌باشد ابواحمد محمد بن على بن عبدالله بن جعفر الثانى و...</ref> ضبط شده كه البته تعيين اين نام بدون مأخذ و شايد ناشي از اشتباه [[كنيه]] با اسم بوده و بجاى ابواحمد، احمد ضبط شده كه نسب دقيق اين امامزاده خواهد آمد.
  
سطر ۷۹: سطر ۷۷:
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
 
<references />
 
<references />
 +
[[رده:خاندان اهل البیت علیهم السلام]]

نسخهٔ ‏۱۳ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۲۴

بقعه ابواحمد محمد بن محمد حنفيه كه با تخفيفى به نام احمد بن محمد حنفيه خوانده و شهرت يافته است و در لوح مزار نام او (احمد بن محمد بن حنفيه)[۱] ضبط شده كه البته تعيين اين نام بدون مأخذ و شايد ناشي از اشتباه كنيه با اسم بوده و بجاى ابواحمد، احمد ضبط شده كه نسب دقيق اين امامزاده خواهد آمد.

در كتاب انجم فروزان[۲] به نقل از "تاريخ قم"[۳] نوشته شده كه؛ "ديگر از اعقاب محمد بن حنفيه كه به قم آمدند ابواحمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه بن امام علی عليه السلام بوده است، و از ابوالقاسم محمدى روايت می‌‌كند كه ابواحمد مزبور از كوفه به قم آمد و در اين شهر ساكن شد و همچنان بود تا اين كه وفات يافت و او را به مقبره مالك آباد در قبه آجريه ايكه نزديك آن بر مردگان نماز می‌‌گذاردند به خاك سپردند و از او نسلى باقى نماند".[۴]

اما متأسفانه مرحوم فيض مسامحه‌اى در نقل عبارات ترجمه تاريخ قم نموده، تا بتواند قول خود را ثابت نمايد، وى از قول ترجمه تاريخ قم می‌‌نويسد: ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام علي عليه السلام در قم ساكن و رحلت نمود و در مالك آباد مدفون می‌‌باشد و...[۵]

و اگر هم قائل شويم كه مدفون در اين بقعه جناب ابواحمد محمد بن على بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن اميرالمؤمنين عليه السلام باشد،[۶] كما اين كه مرحوم فيض در جلد دوم گنجينه آثار قم صفحه 611 به اين مطلب اعتراف كرده بعيد است، زيرا مؤلف ترجمه تاريخ قم، وى را فوت شده در شهر رى دانسته،[۷] وى از نقل جسد وى به اين شهر هيچ اشاره‌اى ننموده، لذا بايد نتيجه گرفت كه مدفون در اين بقعه سيد جليل القدر ديگرى می‌‌باشد.

از اين روست، دانشمند فرزانه آقاى مدرسى طباطبائى در كتاب "تربت پاكان"[۸] می‌‌فرمايد: "در كتاب تاريخ قم صفحه 228 از مقبره ابوالعباس احمد بن محمد بن حسين بن على بن امام زين العابدين عليه السلام[۹] در قرب مشهد على بن حسن علوى عريضي "على بن جعفر مشهور" نزديك نهر سعد ياد می‌‌شود، و نهر سعدآباد از رودخانه روبروى كميدان جدا می‌‌شده و بر اراضى جم و سعدآباد می‌‌گذشته و تا نزديك درب رى ـ كه پيرامون سعدآباد بود ـ می‌‌رسيده است.

پس آن مقبره در پيرامون همين جا بوده و می‌‌تواند همين مزار ابوالعباس احمد بن محمد باشد كه به مرور زمان ابواحمد بن محمد دگرگونى يافته و سپس با نگريستن به ترجمه كتاب تاريخ قم او را همان احمد بن محمد كه در رى درگذشت، پنداشته و نام او را بر لوح مزار نگاشته باشند.

در جواب مرحوم مدرسى بايد گفت: اولا، كلمه نزديك كه در عبارت تاريخ قم قيد شده اشاره به همين بقعه‌اى كه در مقابل بقعه منسوب به على بن جعفر عليه السلام است می‌‌باشد، زيرا فاصله بقعه ابواحمد ميانى با على بن جعفر عليه السلام حدودا يك كيلومتر است، پس اطلاق قرب بر مكان صحيح نيست و در جاى خود معلوم شد كه ابوالعباس احمد در بقعه شاه ابراهيم مدفون می‌‌باشد.

ثانيا، در كتاب تاريخ قم صفحه 234 مدفون بودن ابواحمد عبدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه تصريح شده، و از طرفى در لوح مزار وى ابواحمد محمد بن على بن عبدالله بن جعفر الثانى قيد گشته و با هم تفاوتى فاحش دارد، لذا براي توجيه اين دو عبارت بايد گفت: دو تن از احفاد محمد حنفيه يكى به اسم ابواحمد عبيدالله و ديگرى ابواحمد محمد بن عبدالله در اين بقعه مدفون می‌‌باشند.

به دليل اين كه گفتار تاريخ قم، تصريح به مدفون بودن ابواحمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد حنفيه دارد، كما اين كه منظور از ناقل خبر هجرت امامزاده ابواحمد عبيدالله كه گفته شد، ابوالقاسم محمدى همان فرزند امامزاده سيد على مي‌باشد كه احوالاتش سابقا نگارش يافت، وى از شيوخ و معمرين سادات محمديه بود و از جمله كساني که به حال طايفه خود بصير و بينا بوده، شمرده می‌‌شده و اين كه براى عبدالله بن محمد حنفيه عقبى فرض ننموده، به اجماع علماء انساب صحيح می‌‌باشد و مؤلف كتاب "تهذيب الانساب"[۱۰]و غيره به آن اشاره نموده‌اند.

و از طرفى هم در كتاب انساب مجدى صفحه 227، ورود ابواحمد محمد بن عبدالله الثانى به قم تصريح شده و نسل وى از پسرش ابوطاهر احمد بوده كه منقرض گشته است، لذا عقيده نگارنده اين كتاب با تحقيقاتى كه مبذول داشته و با تطبيق لوح مزار كه تصريح به مدفون بودن ابواحمد محمد دارد، مدفون در اين بقعه را اولا: ابواحمد عبيدالله بن احمد بن جعفر بن عبدالله بن محمد بن حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام دانسته!

و ثانيا: مدفون ديگرى را ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام می‌‌داند، كما اين كه احتمال دوم اقرب به صواب است و عقيده ابتدائى مرحوم فيض بوده، زيرا چنين می‌‌توان استدلال كرد كه منظور از تاريخ قم هم همين ابواحمد محمد بوده، ولى مسامحه‌اى از طرف مترجم يا از خود مؤلف در سلسله نسب وى اتفاق افتاده و از طرف هم ناقل اين خبر يعنى ابوالقاسم حمزه فرزند شاه سيد علي خواسته در مورد فرزندان اجداد خود اطلاعاتى دهد كه از جمله، عقب نداشتن عبدالله بن جعفر الثانى از فرزندان وى محمد و انقراضش از ابوطاهر احمد بود كه مؤلف كتاب مجدي به آن اعتراف كرده و از طرفى هم اين نسب نامه با لوح‌مزار كنونى تطبيق دارد و مدفون در اين بقعه را بايد ابواحمد محمد بن عبدالله بن جعفر بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بن امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام دانست.

پاره‌اى از حالات محمد حنفيه و ذكر فرزندان و احفاد وي مادر جناب محمد، خوله بنت جعفر بن قيس بن مسلم[۱۱] بن عبدالله بن ثعلبه بن يربوع بن ثعلبه بن الدئل بن حنفيه بن الجيم[۱۲] بود، چون نام قبيله مادر او حنفيه بود لذا او را به نام قبيله مادر او حنفيه خواندند.

و حكايت كرده ابن كلبى از خراش بن اسماعيل كه خوله را قومی ‌‌از عرب در خلافت ابى‌بكر اسير گرفته و اسامه بن زيد بن حارثه او را بخريد و به امیرالمومنین عليه السلام فروخت، چون صورت حال او را اميرالمؤمنين عليه السلام دانست او را آزاد كرد و بعدا وى را به زنى اختيار نمود كه وى جناب محمد به دنيا آمد.[۱۳]

به هر حال جناب محمد بن حنفيه بعد از حضرت امام حسن و امام حسين عليهم‌السلام اكبر اولاد ذكور حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است[۱۴] و در كتاب (عمده الطالب)[۱۵] است كه محمد حنفيه در ماه ربيع الاول سال 81 هـ.ق در سن شصت و پنج سالگى از دنيا رفت بنابراين ولادتشان در سال شانزده هجرى بوده و اضافه می‌‌نمايم: لم يجتمع اسم رسول الله صلى الله عليه و آله و كنيته لأحد غيره، و جماعت كيسانيه.[۱۶]

او را مهدى آخرالزمان می‌‌دانند و می‌‌گويند آن بزرگوار در كوه رضوى غايب شده و بعضى از كيسانيه اعتقادشان اين بود كه بعد از امام حسن و امام حسين عليهم‌السلام او خليفه بود و مرحوم شيخ عباس قمی ‌‌در كتاب (منتهى الآمال)[۱۷] می‌‌نويسد كه در بعضى از روايات است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله امیرالمومنین عليه السلام را به ميلاد محمد حنفيه بشارت داد و نام و كنيه خود را عطاى او نمود و شيخ عباس قمي اضافه می‌‌كند كه محمد در زمان حكومت عمر بن الخطاب متولد شد و در ايام عبدالملك بن مروان وفات كرد و سن او را شصت و پنج سال گفته‌اند و در موضع وفات او اختلاف است به قولى در طائف و به قولى ديگر در مدينه وفات كرد و او را در بقيع به خاك سپردند.

محمد مردى عالم و شجاع و نيرومند و قوى بود، نقل شده كه وقتى زرهى به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آوردند يكى از آن درع‌ها از اندازه قامت انسان بلندتر بود، حضرت فرمود: تا مقداري از دامان آن زره را قطع كنند، محمد دامان زره را جمع كرده و از آن جا كه اميرالمؤمنين عليه السلام علامت نهاده بود، به يك قبضه گرفت و مثل آن كه بافته حرير را قطع كنند دامن‌هاى درع آهنين را از هم پاره و دريد و كثرت شجاعت و دليرى او از ملاحظه جنگ جمل و جنگ صفين معلوم می‌‌شود.

و دركتاب كشف الغمه نوشته شده است كه به جناب محمد حنفيه گفتند: كه پدر بزرگوارت اميرالمؤمنين علي عليه السلام تو را به ميدان روانه می‌‌كند و بخل می‌‌نمايد در فرستادن حسن و حسين به ميدان جنگ؟ محمد در جواب گفت: هما عيناه و انايده والإنسان يقى عينيه بيده؛ حسن و حسين دو چشم پدرم و من مانند دست او هستم، بديهى است كه انسان چشم خود را بهتر از دستش نگه مي‌دارد.

بار ديگر اين سخن را به وى گفتند، در جواب فرمود: أنا ولده و هما ولدا رسول الله صلي الله عليه و آله؛ من فرزند علي عليه السلام هستم ولى حسن و حسين بچه‌هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله می‌‌باشند. (بايد من را پيش مرگ آنان قرار دهد.)

به هر حال در تعداد فرزندان آن حضرت ميان علماء اتفاق نظر است و مرحوم شيخ عباس قمي،[۱۸] و ديگر مورخين بيست و چهار فرزند كه چهارده تن از ايشان ذكور و ده تن آنان را مؤنث می‌‌دانند، ثبت كرده‌اند و عقب محمد حنفيه را فقط از دو پسرش به نام على و جعفر قائل شده‌اند.

اما جعفر در يوم حره كه (مسرف بن عقيه)[۱۹] بن امر يزيد بن معاويه اهل مدينه را می‌‌كشت به قتل رسيد و عقب جعفر را از عبدالله تنها نوشته‌اند و نسل عبدالله مذكور منتهى می‌‌شود به عبدالله رأس المذرى بن جعفر الثانى بن عبدالله بن جعفر بن محمد بن حنفيه است.

عبدالله بن جعفر الثانى را شش پسر معقب بود به اسامي: علي، عيسي، جعفر الثالث، اسحق، ابراهيم و قاسم.[۲۰] و نسل على بن عبدالله رأس المذرى ابن جعفر الثاني، از محمد العويد است و از ايشان ابوالحسن احمد بن قاسم بن محمد العويد و پدر و جد امامزاده سيد على كه ذكرش گذشته به نام على بن احمد بن محمد بن على بن عبدالله بن جعفر الثانى می‌‌باشد.

و دركتاب انساب مجدى آمده است كه جناب عبدالله الرأس المذرى را هم يك پسر بنام ابواحمد محمد بوده كه نسل او از فرزندش ابوطاهر احمد بود ول منقرض گشته و مؤيد قول ما كتاب تاريخ قم است و لذا چون در كتب انساب ذكرى از آن به ميان نيامده بود، جناب مرحوم فيض معتقد به مدفون بودن شخص ديگرى در آن بقعه شده و حال آنكه در كتاب انجم فروزان صفحه 146 دقيقا كلام صاحب تاريخ قم را تأئيد می‌‌نمايد ولى دركتاب ديگرش(گنجينه آثار قم جلد 2 صفحه 611) به استشهاد از كتيبه موجود در بقعه مدفون در آن بقعه را جناب ابو احمد محمد بن على بن عبدالله دانسته كه در جاى خود بحث گرديد.

و عيسى بن عبدالله بن جعفر الثانى را بنو ابى الشوارب می‌‌گفتند. و جعفر الثالث بن عبدالله بن جعفر الثانى را چهار پسر به اسامی ‌‌زيد، على و موسى و عبدالله بود كه بعضى هم قائل به ابراهيم بن جعفر الثالث شده، و براى او اعقابى را هم ثابت نموده‌اند، اما شيخ ابونصر بخارى گفته كه جمعى در شيراز و اهواز بدو منتسب می‌‌شوند، كه نسب ايشان صحيح نمی‌‌باشد.[۲۱]

"و از بنى على بن جعفر الثالث است ابوعى محمدى در بصره و او حسن بن حسين بن عباس بن على بن جعفر الثالث است كه صديق عمرى است".[۲۲] و از نسل عبدالله بن جعفر الثالث، محمد بن على بن عبدالله المذكور است كه نسل او در قزوين و قم و رى بوده‌اند. اما نسل ابراهيم بن عبدالله بن جعفر الثالث از ابوعلى محمد النسابه و عبدالله است كه عقب ابى على محمد در شام و موصل بوده‌اند.

و از اسحاق بن عبدالله بن جعفر الثاني، على است كه محمد بن على بن اسحاق به وجود آمده و سيد ثقه ابوالعباس عقيل بن حسين بن محمد بن على بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر الثانى بن عبدالله بن جعفر بن محمد حنفيه بوده كه فقيه محدث و راوى حديث به شمار می‌‌آمد و از براى اوست كتاب صلوه، كتاب مناسك حج و كتاب امالى را قرائت نمود بر او شيخ عبدالرحمن مفيد نيشابوري، و از براى وى عقبى است به نواحى اصفهان و فارس.

محمد حنفيه جد اعلاى امامزاده ابواحمد محمد ادعاى امامت نداشت.

همان طوري كه بيان گرديد محمد حنفيه فرزند بزرگوار امام علی عليه السلام مردى فاضل، شجاع و دلير بود و ديديم كه چگونه در جواب كساني كه لب به اعتراض بلند كردند كه چرا پدر تو، امام حسن و امام حسين عليه السلام را به ميدان جنگ نمی‌‌فرستد و فقط تو را به خطوط اعزام می‌‌دارد؟ در جواب محمد مي‌فرمايد: كه من پسر پدرم هستم، اما حسن و حسين پسران رسول خدا صلى الله عليه و آله می‌‌باشد و يا اين كه حضرت امام حسن و امام حسين عليه السلام را همانند دو چشم پدر تصور نمود و خود را دست آن حضرت.

با تمام فضائل ياد شده عده‌اى قائل شدند كه وى ادعاى امامت داشته و با امام سجاد عليه السلام بر امر امامت منازعه مي‌كرده است، كه به جرأت بايد گفت: اين تهمت‌ها از ساحت مقدس محمد برى است بلكه داستانى را كه ذكر خواهيم نمود به جهت ازاله شكوك و اوهام مستضعفان انام بوده و جناب محمد حنفيه می‌‌خواست بر آن‌هایى كه او را امام می‌‌دانستند حقيقت و مقام و منزلت امام سجاد عليه السلام را به معرض ظهور رساند، نه آن كه در امر امامت با آن امام همان منازعه كند.

پس بنابراين بايد گفت كه شأن محمد از اين عاليتر است كه اين توهمات درباره او گفته شود زيرا چگونه می‌‌توان با تمام علم و ورع و زهد و تقوى و معرفتى كه داشته است از امام زمان خود غافل و طلب چيزى كه حق او نباشد نمايد. اما اصل داستان را از كتاب منتهى الآمال[۲۳] نقل می‌‌نمائيم كه چنين است.

شيخ كلينى و ديگران از حضرت امام باقر عليه السلام روايت كرده‌اند كه چون امام شيخ كلينى و ديگران از حضرت امام محمدباقر عليه السلام روايت كرده‌اند كه چون امام حسين عليه السلام به درجه رفيع شهادت فايز گرديد، محمد بن حنفيه خدمت امام زين العابدين عليه السلام پيام فرستاد و با آن حضرت خلوت نمود و گفت اى برادرزاده من، می‌‌دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از خود وصيت و امامت را به علي عليه السلام گذاشت و از آن پس به امام حسن عليه السلام و پس از وى به حسين عليه السلام امامت رسيد، هم اكنون كه پدرت (رضوان و صلوات يزدان بر وى باد) شهيد گرديد وصيت نگذاشت كه چه كسى امام باشد.

اينك من عم تو و برادر پدر تو و فرزند جد تو علي عليه السلام می‌‌باشم و از نظر سن هم از تو بزرگترم و با اين سن و قدمت كه مرا است و آن حداثت و خردسالى كه تو را است من به اين امر از تو سزاورتر می‌‌باشم، و مقصود آنست كه با من در امر وصيت و امامت نزاع ننمائي.

حضرت فرمود: اى عم از خدا بپرهيز و در پى آن چه سزوار آن نيستى خاطر ميانگير، من تو را موعظه می‌‌كنم كه مبادا در شمار جاهلان باشي، اى عمو، پدرم صلوت الله عليه پيش از آن كه به عراق مسافرت نمايد با من وصيت نمود و يك ساعت پيش از شهادتش در امر امامت مرا عهد و پيمان گرفت و اينك اسلحه رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه نزد من است، پس گرد اين امر مگرد، چه من می‌‌ترسم عمرت كوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روي نمايد، خداوند تبارك و تعالى ابا و امتناع دارد كه امامت و وصيت را جز در نسل حسين عليه السلام مقرر فرمايد، و اگر مي‌خواهى بر اين مطلب نيك دانا شوى نزديك حجرالأسود رويم و اين داورى را از او بخواهيم و از حقيقت اين امر از او پرسش نمائيم.

حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:‌ اين مكالمه و سخن در ميان اين‌ها هنگامي كه مكه بودند اتفاق افتده تا اين كه به جانب حجرالأسود حركت نمودند، حضرت على بن الحسين امام سجاد عليه السلام روى به عموى خود نمود و فرمود: تو ابتدا كن و در پيشگاه خداي تعالى بزارى و ضراعت خواستار شو تا حجرالأسود را از بهر تو به سخن گفتن درآورد، آنگاه از او پرسش كن.

پس محمد روى مسئلت و ابتهال به درگاه خالق متعال آورد و خداى را همی ‌‌بخواند، آنگاه حجرالأسود را خواند حجر جواب او را نداد. حضرت فرمود: اى عم اگر تو وصى و امام بودي، حجر تو را جواب می‌‌داد.

محمد گفت: اى برادرزاده اكنون تو حجر را بخوان و پرسش كن، پس حضرت امام زين العابدين عليه السلام به آن‌ طور كه می‌‌خواست دعا نمود، پس فرمود سؤال می‌‌كنم از تو به حق خداوندى كه عهد و ميثاق پيغمبران و اوصياء و تمامی ‌‌مردمان را در تو قرار داد، خبر دهى ما را كه بعد از حسين بن علي عليه السلام وصي و امام كيست؟ پس حجر چنان جنبش كرد كه نزديك بود از جاى خود كنده شود، آن گاه خدايش به زبان عربى مبين به نطقش آورد و به على بن الحسين عليه السلام گفت: وصيت و امامت بعد از حسين بن على پسر فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله مخصوص تو است.

موافق بعضى از روايات محمد پاى مبارك آن حضرت را بوسيد و گفت امامت مخصوص تواست. و قول كساني كه قائل به امامت محمد حنفيه شده‌اند از مضمون همين خبر می‌‌باشد كه اكثر علماء همان طوري كه بيان گرديد، ادعاى محمد حنفيه را مجرد شناساندن برادرزاده خود امام زين العابدين عليه السلام را به عنوان امام بعد از پدر بزرگوار آن حضرت نوشته‌اند تا اطرافيان محمد بفهمند كه وي امام نمی‌‌باشد.

توصيف گنبد و بارگاه امامزاده محمد بن محمد حنفيه

بقعه امامزاده ابواحمد بن محمد حنفيه نسبتاً در وسط صحن واقع شده، كه در جانب شرقى و مداخل آن ايوانچه ايست به دهانه 50/2 متر عرض 2 متر با جدار ساده سفيدكارى و پوشش مقرنس گچى كه در حسن قطار و زيبائى ممتازند و در داخل هر يك از حوضچه‌هاي مقرنس اسامی ‌‌مقدسات و صلوات بر معصومين گچ‌برى شده بود كه متأسفانه در تعميرات قابل خواندن نمی‌‌باشد، و در زير همين مقرنس، همچنان كه در عكس مشاهده می‌‌شود كتيبه ايست از كاشى خشتى كه روى آن به خط نستعليق سفيدى عبارت (امامزاده احمد بن محمد حنفيه) نوشته شده است كه يك چنين كتيبه‌اي هم در جبهه درگاه ورودى صحن از ضلع جنوبى ديده می‌‌شود و در جانبين ايوانچه در ايوان كوچك تحتانى دو غرفه بر فراز آن‌ها ساخته شده است كه براى نگهبانى حرم و اسكان خادم بقعه ترتيب داده‌اند.

پانویس

  1. كه صحيحش چنين می‌‌باشد ابواحمد محمد بن على بن عبدالله بن جعفر الثانى و...
  2. انجم فروزان، صفحه 146.
  3. تاريخ قم، صفحه 235.
  4. تاريخ قم، صفحه 235.
  5. گنجينه آثار قم، جلد 2، صفحه 61 الى 615.
  6. در كتيبه مرقد امامزاده همچنين نوشته شده است كه مرحوم عباس فيض آن را در جلد دوم گنجينه آثار قم، صفحه 615 و طباطبائى در جلد دوم تربت پاكان، صفحه 92 آورده است.
  7. تاريخ قم، صفحه 234.
  8. تربت پاكان، جلد 2، صفحه 92.
  9. احياناً پاره‌اى از سلسله نسب ساقط شده رجوع گردد به توصيف بقعه سوم در همين كتاب.
  10. تهذيب الانساب، صفحه 264.
  11. در كتاب عمده الطالب، صفحه 352 مسلمه دارد.
  12. در كتاب سراج الانساب، صفحه 172 لجيم دارد.
  13. سراج الانساب، صفحه 172.
  14. نقل از كتاب منتخب التواريخ، صفحه 89.
  15. عمده الطالب، صفحه 352.
  16. كيسانيه به پيروان مختار ثقفى می‌‌گفتند، مرحوم شيخ مفيد در كتاب فصول به نقل از سيد مرتضى آورده، نخستين فرقه ضاله كه از اماميه جدا شدند فرقه كيسانيه بود كه آنان اصحاب مختار بن ابى عبيد ثقفى‌اند و كيسان نام يا لقب او بوده، آن‌ها بر اين عقيده بودند (گرچه دانشمند محقق جناب آقاى اردكانى در كتاب قيام مختار به اين قضيه اشارات كامل و توضيحات لازم را ارائه نمودند) كه امام بعد از امام حسين علیه السلام محمد حنفيه فرزند امیرالمومنین علیه السلام است و می‌‌گفتند؛ مهدى موعود هم اوست چه كه آن‌ها حديث نبوى معروف (دنيا به پايان نرسد تا اين كه يكى از خاندان من كه همنام و هم كنيه من باشد ظهور كند و دنيا را پر از عدل و داد سازد) بر او تطبيق می‌‌دادند و می‌‌گفتند: نظر به اين كه محمد قائم به سيف است ولذا چون محمد حنفيه فرمان جنگ با دشمنان اهل بيت علیهم‌السلام را به مختار داده پس او امام است و پس از او امامی ‌‌نباشد و او زنده است و نمرده كه زمين خالى از حجت نباشد، البته گروهى اندكى از آن‌ها می‌‌گفتند: او پس از پدرش امام علی علیه السلام امام بلافصل است و حسن و حسين علیهم‌السلام تحت فرمان او بوده‌اند، خوشبختانه از اين فرقه در زمان شيخ مفيد يا قبل از او كسى باقى نمانده و سيد حميري شاعر معروف برهه‌اى از عمرش بر اين مذهب بوده است، كما اين كه در مورد كثيره عزه شاعر معروف هم چنين گفته‌اند ولى وى تا آخر عمرش بر اين عقيده بوده و مرد. و نقل است كه روزى يكى از سران كيسانيه به نزد امام باقر علیه السلام آمده و دراين باره با حضرت سخن گفت، حضرت به وى فرمود: اين چه حماقتى است كه شما داريد؟! آيا شما به حال محمد حنفيه آگاه‌تريد يا ما؟! پدرم امام سجاد علیه السلام فرمود خود شخصا در مراسم غسل و كفن و دفنش حاضر بودم تا هنگامي كه او را به خاك سپرديم (و شما می‌‌گوئيد او زنده است) وى گفت: پدرت چنين چيزى به نظرش آمده، همچنان كه عيسى بن مريم به چشم جهودان آمد كه به دار آويخته شده و مرده است، حضرت فرمود: موافقى به همين مطلب با شما استدلال كنم؟ گفت آري. فرمود: از نظر شما جهودانى كه مرگ عيسى را به اشتباه فهميدند دوست عيسى بودند يا دشمن او؟ گفت: آن‌ها دشمن عيسى بودند. فرمود: آيا پدر من دشمن محمد حنفيه بود تا امر بر او مشتبه گردد؟ گفت: خير. آن‌گاه وى پذيرفت و برخاست. بحارالانوار، جلد 37، صفحه 10، نقل از كتاب معارف و معاريف جلد 4، صفحه 1887.
  17. منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 353.
  18. منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 355 و سراج الانساب، صفحه 172 و عمده الطالب، صفحه 353.
  19. مادر قسمت (وضعيت آل على در دوران خلافت بنى‌اميه و بنى عباس) در همين كتاب، ‌جنايات اين سردار خون‌آشام را كه در مدينه انجام داده بود اشاره كرديم.
  20. نقل از سراج الأنساب، صفحه 172.
  21. سراج الأنساب، صفحه 173.
  22. منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 355.
  23. منتهى الآمال، جلد 2، صفحه 66.