علم غیب امامان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
طبق آموزه‌های [[قرآن|قرآنی]]، «علم به غیب» مخصوص [[الله|خداوند]] است و اوست که بر تمامی عالم احاطه دارد. بعضی از بندگان شایسته خداوند نیز، با تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی می‌یابند و نادیدنی‌ها را دیده و ناشنیدنی‌ها را می‌شنوند.  
+
طبق آموزه‌های [[قرآن|قرآنی]]، «علم به غیب» به‌طور استقلالی و ذاتی، مخصوص [[الله|خداوند]] متعال است؛ زیرا اوست که بر تمامی امور عالم احاطه کامل دارد. البته بر اساس آیات و روایات، بعضی از بندگان شایسته خداوند نیز، با تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم غیبی آگاهی می‌یابند و نادیدنی‌ها را دیده و ناشنیدنی‌ها را می‌شنوند. به اعتقاد [[شیعه]]، یکی از ویژگی‌های [[ائمه اطهار]] (علیهم‌السّلام)، بهره‌مندی ایشان از علم غیب و آگاهی به امور غیبی به اذن خداوند است.
 +
==مفهوم‌شناسی==
  
به اعتقاد شیعیان، یکی از ویژگی‌های ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) بهره‌مندی آن شخصیت‌های نورانی و عظیم القدر، به اذن خداوند متعال، از علم غیب و آگاهی به امور غیبی است. وهابیت، شیعه را به خاطر این عقیده، طاغوت معرفی نموده است. بر اساس آیات قرآنی، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز علم غیب دارند.
+
«غیب» به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و در مقابل آن «شهادت» به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطه او بر عالم وجود است.  
==معنای غیب==
 
  
«غیب» به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و در مقابل آن «شهادت» به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطه او بر عالم وجود است. طبق آیات [[قرآن کریم]]، علم به غیب به صورت تام و تمام، فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. [[قرآن]] در این باره می فرماید: بگو غیب (و معجزات) تنها براى خدا (و به فرمان او) است.<ref> [[سوره یونس]]، ۲۰. </ref>     
+
طبق آیات [[قرآن کریم]]، علم به غیب به صورت تام و تمام، فقط در اختیار [[الله|خداوند]] است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.  
 
 
==علم غیب امامان==
 
 
 
با توجه به محدودیت احاطه غیر خدا و احاطه کامل خداوند بر همه چیز، روشن است که علم غیب، مخصوص [[الله|خداوند]] است و جز او کسی عالم به غیب نیست. زیرا فقط او احاطه کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.  
 
  
 
اما این تخصیص علم غیب به خداوند، مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده، مانند [[پیامبران|انبیا]] و [[اولیاء الله|اولیاء]] عنایت می نماید. لذا می بینیم که پیامبران از [[وحی]] (که امری غیبی است) و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد. و از آنجا که بعد از [[پیامبر اسلام]] (ص)، [[ائمه اطهار|امامان معصوم]] (ع) مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، لازم است که از بسیاری از امور غیبی، باخبر و آگاه باشند. بر همین اساس، در مواردی که لازم باشد که از غیب مطلع باشند و آنان بخواهند، خداوند این علم را در اختیارشان قرار می دهد.  
 
اما این تخصیص علم غیب به خداوند، مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده، مانند [[پیامبران|انبیا]] و [[اولیاء الله|اولیاء]] عنایت می نماید. لذا می بینیم که پیامبران از [[وحی]] (که امری غیبی است) و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد. و از آنجا که بعد از [[پیامبر اسلام]] (ص)، [[ائمه اطهار|امامان معصوم]] (ع) مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، لازم است که از بسیاری از امور غیبی، باخبر و آگاه باشند. بر همین اساس، در مواردی که لازم باشد که از غیب مطلع باشند و آنان بخواهند، خداوند این علم را در اختیارشان قرار می دهد.  
سطر ۱۴: سطر ۱۰:
 
در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند، یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان [[شهادت در راه خدا|شهادت]] خود علم داشتند یا نه، محل بحث و اختلاف است. عده ای منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده، مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.  
 
در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند، یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان [[شهادت در راه خدا|شهادت]] خود علم داشتند یا نه، محل بحث و اختلاف است. عده ای منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده، مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.  
  
اما اکثر علمای [[شیعه]]، با استفاده از برخی آیات [[قرآن]]، معتقدند که اولیای الاهی، نیز در مواردی که لازم باشد، از غیب آگاه می شوند؛ چنانکه می فرماید: «مَا کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ‌ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتىَ‌ یَمِیزَ الخَْبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلىَ الْغَیْبِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ»؛ "چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید این بر خلاف سنت الهى است) ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی گزیند (و قسمتى از اسرار نهان را که براى مقام رهبرى او لازم است، در اختیار او مى‌گذارد.)".<ref> [[سوره آل عمران]]، ۱۷۹. </ref> و نیز [[آیه]] «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلىَ‌ غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‌ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَینْ‌ِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا»؛ "داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‌سازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‌دهد".<ref> [[سوره جن]]، ۲۶-۲۷.</ref>
+
اما اکثر علمای [[شیعه]]، با استفاده از برخی آیات [[قرآن]] -که در ادامه ذکر خواهد شد-، معتقدند که اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد، از غیب آگاه می شوند. این معنا همچنین از روایات [[ائمه اطهار]] استفاده می شود؛ [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (ع) در این باره می فرماید: "هنگامی که [[امام]] اراده می کند چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد".<ref> کلینی، اصول کافی، ج ۱ ح ۳، باب: "انّ الائمة اذا شاؤوا أن یعلَموا، عَلِموا".</ref>       
 
 
این معنا همچنین از روایات [[ائمه اطهار]] استفاده می شود؛ [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] (ع) در این باره می فرماید: "هنگامی که [[امام]] اراده می کند چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد".<ref> کلینی، اصول کافی، ج ۱ ح ۳، باب: "انّ الائمة اذا شاؤوا أن یعلَموا، عَلِموا".</ref>       
 
 
 
بنابراین، با عنایت به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند.
 
 
 
==دیدگاه وهابیت درباره علم غیب معصومین==
 
[[وهابیت]]، شیعه را به خاطر عقیده ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) به علم غیب و آگاهی به امور غیبی، طاغوت معرفی نموده است محمد بن عبدالوهاب، در این زمینه، می‌نویسد:
 
و الطواغیت کثیرة ورءوسهم خمسة: الاول: الشیطان الداعی الی عبادة غیر الله... الرابع: الذی یدعی علم الغیب من دون الله».[۱]
 
«طاغوتیان بسیارند و سر دسته‌ی آن‌ها پنچ گروه هستند: گروه نخست شیطان است که بندگان را به عبادت غیر خدا می‌خوانند ... گروه چهارم کسی که ادعای علم غیب برای خودش می‌کند در حالی که آن را از غیر خداوند گرفته است.»
 
وی، در کتاب دیگرش، ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک؛ [۲]» می‌نویسد: «تبرؤ الرسل من دعوی ان عندهم خزائن الله وعلم الغیب مع ان الطواغیت فی زمننا ادَّعوا ذلک.» [۳]
 
«رسولان الهی از این ادعا که نزدشان خزائن خداوند و علم غیب است، بیزاری جسته‌اند اما طاغوت‌های زمان ما، ادعا کرده‌اند که رسولان الهی علم غیب دارند.»
 
 
 
قفاری، از نویسندگان وهابی معاصر، نه‌تنها وجود علم غیب را برای ائمه (علیهم‌السّلام) جایز نمی‌داند، بلکه آن‌را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز نفی می‌نماید. وی در کتاب اصول مذهب الشیعة می‌نویسد:
 
«وقد نقلت کتب الشیعة نفسها احادیث کثیرة فی هذا المعنی، والله سبحانه امر نبیه ان یقول: «قُل لاَّ اَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً الاَّ مَا شَاءَ اللهُ؛[۴]»، «قُل لاَّ اَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً الاَّ مَا شَاءَ اللهُ؛ [۵]»، «قُل لاَّ اَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَائِنُ اللهِ وَلاَ اعْلَمُ الْغَیْبَ؛ [۶]»، «قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَل کُنتُ الاَّ بَشَراً رَّسُولا؛ [۷]»، «قُلْ انَّما اَنَاْ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ...؛ [۸]» فهذا هو رسول الهدی وخاتم الانبیاء وسید الاولین والآخرین فکیف بمن دونه....».[۹]
 
«کتاب‌های شیعه روایات زیادی درباره‌ی علم غیب ائمه (علیهم‌السّلام) نقل کرده‌اند، ‌در حالی‌که خداوند سبحان به پیامبرش امر می‌کند که بگوید: (من مالک نفع و ضررم نیستم مگر آن‌چه را خدا بخواهد)؛ (من نمی‌گویم خزائن خداوند نزد من است و غیب را هم نمی‌دانم)؛ (بگو: پاک است پروردگارم؛ آیا [من‌] جز بشری فرستاده هستم؟)؛ (بگو: من بشری همانند شما هستم)؛ (این رسول هدایت و خاتم انبیاء و آقای اولین و آخرین است (که می‌گوید: من علم غیب نمی‌دانم) چه رسد به افرادی که پایین‌تر از اوست.»
 
 
 
همان‌گونه که در متن قفاری دیده می‌شود، وی به برخی از آیات، برای نفی علم غیب از ائمه (علیهم‌السّلام) و حتی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استدلال کرده است؛ در حالی که اولا: آیات مورد استناد، به علم غیبی که شیعیان به آن معتقدند، ربطی ندارد؛ ثانیا: آیات قرآن منحصر به آیات مورد نظر نیست؛ بلکه آیات دیگری نیز وجود دارد که با چینش و در کنار هم قرار دادن آن‌ها، علم غیب برای پیامبران و ائمه (علیهم‌السّلام) اثبات می‌شود.
 
  
 
==بررسی آیات علم غیب در قرآن کریم==
 
==بررسی آیات علم غیب در قرآن کریم==
  
آیاتی که در قرآن کریم درباره‌ی علم غیب آمده است، به چند گروه تقسیم می‌شود:
+
آیاتی که در [[قرآن کریم]] درباره‌ی علم غیب آمده است، به چند گروه تقسیم می‌شود:
  
۲.۱ - انحصار علم غیب برای خداوند متعال
+
===انحصار علم غیب برای خداوند===
مضمون این گروه از آیات، این است که علم غیب مخصوص خداوند متعال است و جز او، هیچ فرد دیگری غیب نمی‌داند. این آیات عبارتند از:
 
  
۱. آیه‌ اول
+
مضمون این گروه از آیات، این است که علم غیب مخصوص [[خداوند]] متعال است و جز او، هیچ فرد دیگری غیب نمی‌داند. این آیات عبارتند از:
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاَّ هُو؛ [۱۰] و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست در حالی که جز او [کسی‌] آن را نمی‌داند.»
 
  
فخر رازی، از مفسرین به‌نام اهل‌سنت، این آیه را دلیل بر یگانگی خداوند گرفته و تصریح نموده که آیه در صدد بیان انحصار علم غیب برای خداوند است.[۱۱]
+
آیه‌ اول: {{متن قرآن|«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاَّ هُو...»}}؛<ref>[[سوره انعام]]، آیه۵۹.</ref> و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست در حالی که جز او [کسی‌] آن را نمی‌داند.
  
 +
[[فخر رازی]]، از مفسرین اهل‌سنت، این آیه را دلیل بر یگانگی خداوند گرفته و تصریح نموده که آیه در صدد بیان انحصار علم غیب برای خداوند است.<ref>فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۳، ص۱۲.</ref>
  
۲. آیه‌ دوم
+
آیه‌ دوم: {{متن قرآن|«وَ یَقُولُونَ لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ»}}؛<ref> [[سوره یونس]]، آیه۲۰. </ref> می‌گویند: چرا معجزه‌ای از پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟!؛ بگو: غیب [و معجزات] تنها برای خدا [و به فرمان او] است!؛ شما منتظر باشید، من نیز با شما منتظرم! [شما در انتظار معجزات بهانه‌جویانه باشید و من نیز در انتظار مجازات شما!].
«وَ یَقُولُونَ لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ؛ [۱۴] می‌گویند: چرا معجزه‌ای از پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟!؛ بگو: غیب [و معجزات] تنها برای خدا [و به فرمان او] است!؛ شما منتظر باشید، من نیز با شما منتظرم! [شما در انتظار معجزات بهانه‌جویانه باشید و من نیز در انتظار مجازات شما!]».
 
  
 
در این آیه نیز، خداوند متعال به رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که به کفار بگوید: معجزه یا آیه‌ای که شما می‌خواهید نازل شود، از امور غیبی است و از امور غیبی تنها خداوند متعال مطلع است.
 
در این آیه نیز، خداوند متعال به رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که به کفار بگوید: معجزه یا آیه‌ای که شما می‌خواهید نازل شود، از امور غیبی است و از امور غیبی تنها خداوند متعال مطلع است.
  
۳. آیه‌ سوم
+
آیه‌ سوم: {{متن قرآن|«قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَیْبَ اِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ»}}؛<ref>[[سوره نمل]]، آیه۶۵.</ref> بگو: کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، غیب نمی‌دانند جز خداوند و نمی‌دانند چه هنگام برانگیخته می‌شوند!.
«قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَیْبَ اِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ؛ [۱۵] بگو: کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، غیب نمی‌دانند جز خداوند و نمی‌دانند چه هنگام برانگیخته می‌شوند!».
 
  
 
این آیه نیز، علم غیب را از همه نفی نموده و با تعبیر «الا الله» فقط برای خداوند متعال ثابت کرده است.
 
این آیه نیز، علم غیب را از همه نفی نموده و با تعبیر «الا الله» فقط برای خداوند متعال ثابت کرده است.
  
۴. «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَاِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. [۲۰] و [آگاهی از] غیب [و اسرار نهان] آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست و همه‌ی کارها به سوی او باز می‌گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست!»
+
آیه‌ چهارم: {{متن قرآن|«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَاِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»}}؛<ref>[[سوره هود]]، آیه۱۲۳.</ref> و [آگاهی از] غیب [و اسرار نهان] آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست و همه‌ی کارها به سوی او باز می‌گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست!
  
 
در برخی از این آیات ادات حصر هم چون «اِلَّا» و «اِنَّما»، به کار رفته و در برخی نیز کلمات «لِلَّه» و «لَه» که خبر است مقدم شده و بنابراین روشن می‌شود که علم غیب تنها منحصر به خداوند متعال است.
 
در برخی از این آیات ادات حصر هم چون «اِلَّا» و «اِنَّما»، به کار رفته و در برخی نیز کلمات «لِلَّه» و «لَه» که خبر است مقدم شده و بنابراین روشن می‌شود که علم غیب تنها منحصر به خداوند متعال است.
  
۲.۲ - آیات نفی علم غیب از پیامبران
+
===آیات نفی علم غیب از پیامبران===
گروه دیگری از آیات، علم غیب را از پیامبران نفی می‌کند و نکته‌ی مهم این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌نماید که من علم غیب نمی‌دانم. این آیات عبارتند از:
+
گروه دیگری از آیات، در ظاهر، علم غیب را از پیامبران الهی (علیهم‌السّلام) نفی می‌کند. این آیات عبارتند از:
  
۲.۱.۱ - آیه‌ اول
+
آیه‌ اول: {{متن قرآن|«قُلْ لا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا اَقُولُ لَکُمْ اِنِّی مَلَکٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یُوحی‌ اِلَی‌ّ»}}؛<ref>[[سوره انعام]]، آیه۵۰.</ref> بگو: من نمی‌گویم خزائن خداوند نزد من است و من، [جز آن‌چه خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی‌گویم من فرشته‌ام، تنها از آن‌چه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.
«قُلْ لا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا اَقُولُ لَکُمْ اِنِّی مَلَکٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یُوحی‌ اِلَی‌؛ [۲۱] بگو: من نمی‌گویم خزائن خداوند نزد من است و من، [جز آن‌چه خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی‌گویم من فرشته‌ام، تنها از آن‌چه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.»
 
  
در توضیح این آیه باید دانست که در صدر اسلام، مشرکان درخواست‌های عجیب و معجزه‌هایی دل بخواهی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشتند، که در سوره‌ اسراء در ضمن چند آیه، برخی از آن‌ها بیان شده ‌است:
+
در توضیح این آیه باید دانست که در صدر اسلام، مشرکان درخواست‌های عجیب و معجزه‌هایی دل بخواهی از [[رسول خدا]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) داشتند، که در [[سوره‌ اسراء]] در ضمن چند آیه، برخی از آن‌ها بیان شده ‌است: {{متن قرآن|«وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبُوعا اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیرا ...»}}؛<ref>[[سوره اسراء]]، آیه۹۰- ۹۳.</ref> و آن‌ها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از این سرزمین، چشمه‌ی پر آبی برایمان خارج کنی‌؛ یا این‌که باغی از درختان خرما و انگور در اختیار تو باشد که جویبارها و نهرها در میان درختانش به جریان‌ اندازی‌... .
«وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبُوعا اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیرا ...؛ [۲۲] و آن‌ها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از این سرزمین، چشمه‌ی پر آبی برایمان خارج کنی‌؛ یا این‌که باغی از درختان خرما و انگور در اختیار تو باشد که جویبارها و نهرها در میان درختانش به جریان‌ اندازی‌...».
 
  
 
آیه‌ی فوق، در پاسخ به همین درخواست‌ها نازل شده و به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که برای آن‌ها بگو: نه خزائن خدا در دست من است و نه به صورت مستقل از غیب چیزی می‌دانم و نه فرشته‌ام.
 
آیه‌ی فوق، در پاسخ به همین درخواست‌ها نازل شده و به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که برای آن‌ها بگو: نه خزائن خدا در دست من است و نه به صورت مستقل از غیب چیزی می‌دانم و نه فرشته‌ام.
  
۲.۱.۲ - آیه‌ دوم
+
آیه‌ دوم: {{متن قرآن|«وَلا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَلا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا اَقُولُ اِنِّی مَلَکٌ»}}؛<ref>[[سوره هود]]، آیه۳۱.</ref> و به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خدا پیش من است و غیب نمی‌دانم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام.
«وَلا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَلا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا اَقُولُ اِنِّی مَلَکٌ؛ [۲۳] و به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خدا پیش من است و غیب نمی‌دانم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام.»
 
  
در این آیه‌ نیز همانند آیه‌ی نخست، خداوند به [[حضرت نوح]] (علیه‌السّلام) دستور می‌دهد که در برابر تهمت زنندگان زمانش بگوید: نه گنجینه‌های خداوند نزد اوست و نه از علم غیب چیزی می‌داند و نه از جنس فرشتگان است.
+
در این آیه‌ نیز همانند آیه‌ی پیشین، خداوند به [[حضرت نوح]] (علیه‌السّلام) دستور می‌دهد که در برابر تهمت زنندگان زمانش بگوید: نه گنجینه‌های خداوند نزد اوست و نه از علم غیب چیزی می‌داند و نه از جنس فرشتگان است.
  
۲.۱.۳ - آیه‌ سوم
+
آیه‌ سوم: {{متن قرآن|«قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی‌ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا اِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»}}؛<ref>[[سوره اعراف]]، آیه۱۸۸.</ref> بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن‌چه را خدا بخواهد [و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن‌چه خداوند اراده کند] و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم و هیچ بدی [و زیانی] به من نمی‌رسید؛ من فقط بیم ‌دهنده و بشارت ‌دهنده‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند! [و آماده‌ی پذیرش حقند].
«قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی‌ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا اِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ [۲۴] بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن‌چه را خدا بخواهد [و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن‌چه خداوند اراده کند] و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم و هیچ بدی [و زیانی] به من نمی‌رسید؛ من فقط بیم ‌دهنده و بشارت ‌دهنده‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند! [و آماده‌ی پذیرش حقند]».
 
  
۲.۲.۴ - آیه‌ چهارم
+
آیه‌ چهارم: {{متن قرآن|«قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما اَدْری ما یفْعَلُ بی‌ وَلا بِکُمْ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یوحی‌ اِلَی وَما اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ»}}؛<ref>[[سوره احقاف]]، آیه۹.</ref> بگو: من پیامبر نوظهوری نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد من تنها از آن‌چه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم و جز بیم‌ دهنده‌ی آشکاری نیستم!
«قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما اَدْری ما یفْعَلُ بی‌ وَلا بِکُمْ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یوحی‌ اِلَی وَما اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ؛ [۲۵] بگو: من پیامبر نوظهوری نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد من تنها از آن‌چه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم و جز بیم‌ دهنده‌ی آشکاری نیستم!»
 
  
 +
===آیات اثبات علم غیب برای غیر خدا===
 +
دسته دیگری از آیات، برخلاف دو گروه اول، علم غیب را برای غیر خداوند متعال -همچون پیامبران (علیهم‌السّلام)- ثابت می‌کند.
  
در آیات بالا، جمله‌های «لا اعلم الغیب»، «وَلَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْت»، «وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ» و «وَما اَدْری ما یفْعَلُ بی‌ وَلا بِکُمْ» در ظاهر، علم غیب را از پیامبران الهی (علیهم‌السّلام) نفی می‌کند.
+
آیه اول: {{متن قرآن|«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‌ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اَجْرٌ عَظیمٌ»}}؛<ref>[[سوره آل عمران]]، آیه۱۷۹.</ref> در این ‌آیه، خداوند متعال تصریح می‌کند که تنها برگزیدگان الهی از علم غیب برخوردار هستند.  
  
۲.۳ - آیات اثبات علم غیب برای فرستادگان الهی
+
آیه‌ دوم: {{متن قرآن|«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَداً»}}.<ref>[[سوره جن]]، آیه۲۶-۲۷.</ref> طبق این ‌آیه، افرادی از علم غیب الهی بهرمند هستند که مورد پسند و رضایت خداوند باشند.  
دسته دیگری از آیات، برخلاف دو گروه اول، علم غیب را برای غیر خداوند متعال، افرادی همچون پیامبران (علیهم‌السّلام) ثابت می‌کند.
 
  
۲.۳.۱ - آیه اول
+
رشیدالدین میبدی، از علمای اهل‌سنت، در ترجمه‌ی آیه می‌نویسد: {{متن قرآن|«عالِمُ الْغَیْبِ}} آن دانای نهان {{متن قرآن|فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً»}}؛ آگاه نکند از نهان خویش [و مطّلع نگرداند بر آن‌] هیچ‌کس را. {{متن قرآن|اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ}} مگر آن رسول پسندیده... .<ref>میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج‌۱۰، ص۲۵۰.</ref>
«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‌ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اَجْرٌ عَظیمٌ؛ [۲۸]» خداوند رسولانش را بر علم غیب آگاه می‌سازد. در این ‌آیه، خداوند متعال تصریح می‌کند که تنها برگزیدگان الهی از علم غیب برخوردار هستند.  
 
  
۲.۱.۲ - آیه‌ دوم
+
آیه‌ سوم: علم [[حضرت عیسی]] (علیه‌السّلام) به خوردنی‌ها و ذخیرهای مردم:
«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَداً[۳۱]» طبق این ‌آیه، افرادی از علم غیب الهی بهرمند هستند که مورد پسند و رضایت خداوند باشند.  
+
{{متن قرآن|«وَ رَسُولاً اِلی‌ بَنی‌ اِسْرائیلَ اَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ اَنِّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُبْرِئُ الْاَکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْیِ الْمَوْتی‌ بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‌ بُیُوتِکُمْ اِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»}}؛<ref>[[سوره آل عمران]]، آیه۴۹.</ref> و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل [قرار داده، که به آن‌ها می‌گوید:] من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی‌] را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آن‌چه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم مسلماً در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!.  
  
رشیدالدین میبدی، از علمای اهل‌سنت، در ترجمه‌ی آیه می‌نویسد: «عالِمُ الْغَیْبِ آن دانای نهان فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً (۲۶) آگاه نکند از نهان خویش [و مطّلع نگرداند بر آن‌] هیچ‌کس را. اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ مگر آن رسول پسندیده...»[۳۲]
+
در این آیه‌، حضرت عیسی (علیه‌السّلام) تصریح می‌کند، من به اذن خداوند از گِل، پرنده خلق می‌کنم، کور مادر زاد و مریضان مبتلا به مرض پیسی را شفا می‌دهم، و به اذن خدا مرده را زنده می‌کنم و از خوردنی‌ها و ذخیره‌های شما خبر می‌دهم. همه‌ی آن‌چه را حضرت عیسی (علیه‌السّلام) نام می‌برد، از صفات خداوند است؛ اما خداوند به آن حضرت عنایت فرموده است:
  
۲.۱.۳ - آیه‌ سوم
+
===جمع‌بندی آیات علم غیب===
علم حضرت عیسی (علیه‌السّلام) به خوردنی‌ها و ذخیرهای مردم:
+
این سه دسته آیات، با یکدیگر هیچ‌گونه منافاتی‌ ندارند و قابل جمع هستند. جمع میان آیات بدین صورت است که، آیات گروه اول، در حال بیان «علم غیب استقلالی و ذاتی» هستند. یعنی بیان می‌کنند که تنها خداوند است که به صورت مستقل، عالم بر غیب است و جز او، احدی به صورت مستقل دارای علم غیب نیست. در گروه دوم آیات، که پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌کند: من علم غیب ندارم، منظورش، نفی علم غیب استقلالی و ذاتی است؛ یعنی علم غیب ذاتی را از خودش نفی می‌کند نه علم غیبی را که به اذن خداوند باشد. شاهد این‌مطلب، گروه سوم از آیات است که بیان می‌نمایند: به فرستادگان الهی، از سوی خداوند، علم غیب عطا شده است.
«وَ رَسُولاً اِلی‌ بَنی‌ اِسْرائیلَ اَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ اَنِّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُبْرِئُ الْاَکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْیِ الْمَوْتی‌ بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‌ بُیُوتِکُمْ اِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ [۳۳] و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل [قرار داده، که به آن‌ها می‌گوید:] من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی‌] را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آن‌چه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم مسلماً در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!». در این آیه‌، حضرت عیسی (علیه‌السّلام) تصریح می‌کند، من به اذن خداوند از گِل، پرنده خلق می‌کنم، کور مادر زاد و مریضان مبتلا به مرض پیسی را شفا می‌دهم، و به اذن خدا مرده را زنده می‌کنم و از خوردنی‌ها و ذخیره‌های شما خبر می‌دهم. همه‌ی آن‌چه را حضرت عیسی (علیه‌السّلام) نام می‌برد، از صفات خداوند است؛ اما خداوند به آن حضرت عنایت فرموده است:
 
  
۲.۴ - جمع‌بندی آیات علم غیب
+
[[وهابیت|وهابی‌ها]] و برخی از مخالفان شیعه، تنها آیات گروه اول و دوم را برای نفی علم غیب مورد استناد قرار می‌دهند و آیات گروه سوم را به‌هیچ عنوان ذکر نمی‌کنند و در حقیقت مصداق آیه‌ی {{متن قرآن|«نؤمنُ بِبعض و نکفرُ بِبعض»}} شده‌اند؛ گویا از نظر آنان این آیات جزو قرآن نیست! و این در حالی است که آیات گروه سوم، آیات دسته‌ی اول و دوم را [[تفسیر]] می‌کند و جای هیچ‌گونه شبهه و ابهامی را در زمینه‌ی اثبات علم غیب برای فرستادگان الهی، باقی نمی‌گذارد.
این سه دسته آیات، با یکدیگر هیچ‌گونه منافاتی‌ ندارند و قابل جمع هستند. جمع میان آیات بدین صورت است که، گروه اول آیات، در حال بیان «علم غیب استقلالی و ذاتی» هستند. یعنی بیان می‌کنند که تنها خداوند است که به صورت مستقل، عالم بر غیب است و جز او، احدی به صورت مستقل دارای علم غیب نیست. در گروه دوم آیات، که پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌کند: من علم غیب ندارم، منظورش، نفی علم غیب استقلالی و ذاتی است؛ یعنی علم غیب ذاتی را از خودش نفی می‌کند نه علم غیبی را که به اذن خداوند باشد. شاهد این‌مطلب، گروه سوم از آیات است که بیان می‌نمایند: به فرستادگان الهی، از سوی خداوند، علم غیب عطا شده است. از سوی دیگر، از آن جایی که بر اساس قرآن و روایات شیعه و اهل‌سنت، امامت منصبی الهی است، در نتیجه، اطلاق آیه‌ی «فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» شامل ائمه (علیهم‌السّلام) نیز می‌شود و علاوه بر پیامبران، این بزرگواران نیز به اذن الهی، علم غیب دارند که در فصل دوم به صورت مفصل به آن پرداخته خواهد شد.
+
[[علامه طباطبایی]]، در جمع میان سه گروه از آیات مذکور، در ذیل آیه‌ی {{متن قرآن|«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ»}} می‌نویسد: {{متن قرآن|«اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ»}} استثنا از کلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بیان جمله «مَنِ ارْتَضی» است، در نتیجه می‌فهماند که خدای تعالی هر فرستاده‌ای را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود آگاه می‌سازد. پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می‌داند، مانند آیه شریفه {{متن قرآن|«وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلَّا هُوَ»}} و... این نتیجه به‌دست می‌آید که علم غیب ذاتی و تبعی است. علم غیب ذاتی از آن خداست، اما غیر خداوند علم‌شان با تعلیم خداوند و از جانب اوست.»<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۳.</ref> ایشان در جای دیگری می‌نویسد: از مجموع کلماتی‌که درباره‌ی علم غیب است نتیجه می‌گیریم که این علم، بالاستقلال ویژه‌ی خداوند است و هیچ فردی بر آن آگاهی ندارد، جز با اجازه‌ی خداوند.»<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، القرآن فی الاسلام، ص۴۹.</ref>
  
[[وهابیت|وهابی‌ها]] و برخی از مخالفان شیعه، تنها آیات گروه اول و دوم را برای نفی علم غیب مورد استناد قرار می‌دهند و آیات گروه سوم را به‌هیچ عنوان ذکر نمی‌کنند و در حقیقت مصداق آیه‌ی «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» شده‌اند؛ گویا از نظر آنان این آیات جزو قرآن نیست! و این در حالی است که آیات گروه سوم، آیات دسته‌ی اول و دوم را تفسیر می‌کند و جای هیچ‌گونه شبهه و ابهامی را در زمینه‌ی اثبات علم غیب برای فرستادگان الهی، باقی نمی‌گذارد.
+
سیدمحمود آلوسی، از علمای [[اهل سنت]] نیز، پس از ذکر آیاتی چون {{متن قرآن|«قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله»}}، درباره‌ی جمع میان آیات می‌نویسد: «چه بسا حق این است: علم غیبی که از غیر خداوند متعال نفی شده، علم غیب ذاتی و بدون واسطه است. این‌گونه علم غیب برای هیچ‌یکی از اهل آسمان و زمین تصور نمی‌شود؛ چرا که آن‌ها ذاتا و صفتا ممکن الوجود هستند و خود ممکن الوجود بودن، اِبا دارد از این‌که چیزی ذاتا و بدون واسطه برای آن‌ها ثابت شود. شاید تعبیر مستثنی منه «من فی السماوات والارض» اشاره به علت حکم داشته باشد و نیز اشاره داشته باشد که آن علمی که برای خواص واقع شده از نوع علم نفی شده [ذاتی] نیست؛ زیرا از ضروریات است که خداوند متعال این علم را از راه‌هایی افاضه کند. پس گفته نشود که آن‌ها [فرستادگان الهی] علم غیب به این معنا [ذاتی] را دارند، کسی که این سخن را بگوید، قطعا کافر است؛ بلکه گفته می‌شود: آن‌ها به این علم دست یافتند و یا بر غیب اطلاع یافتند و مانند این تعبیر که واسطه را در ثبوت این علم برای آن‌ها بفهماند. مؤید گفته‌های بالا این است که در قرآن کریم علم غیب به غیر خداوند اصلا نسبت داده نشده؛ بلکه اظهار بر غیب برای کسانی که مورد پسند الهی هستند [فرستادگان الهی] آمده است.»<ref>آلوسی، سیدمحمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۱۱.</ref>
[[علامه طباطبایی]]، در جمع میان این سه گروه از آیات، در ذیل آیه‌ی «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» می‌نویسد: «اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» استثنا از کلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بیان جمله «مَنِ ارْتَضی» است، در نتیجه می‌فهماند که خدای تعالی هر فرستاده‌ای را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود آگاه می‌سازد. پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می‌داند، مانند آیه شریفه «وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلَّا هُوَ» و... این نتیجه به‌دست می‌آید که علم غیب ذاتی و تبعی است. علم غیب ذاتی از آن خداست، اما غیر خداوند علم‌شان با تعلیم خداوند و از جانب اوست.»[۳۷] ایشان در جای دیگری می‌نویسد: از مجموع کلماتی‌که درباره‌ی علم غیب است نتیجه می‌گیریم که این علم، بالاستقلال ویژه‌ی خداوند است و هیچ فردی بر آن آگاهی ندارد جز با اجازه‌ی خداوند.»[۳۸]
 
 
 
سیدمحمود آلوسی، از علمای اهل‌سنت، نیز پس از ذکر آیاتی چون «قل لا یعلم من فی السموات والارض الغیب الا الله» و درباره‌ی جمع میان آیات می‌نویسد: «چه بسا حق این است: علم غیبی که از غیر خداوند متعال نفی شده، علم غیب ذاتی و بدون واسطه است. این‌گونه علم غیب برای هیچ‌یکی از اهل آسمان و زمین تصور نمی‌شود؛ چرا که آن‌ها ذاتا و صفتا ممکن الوجود هستند و خود ممکن الوجود بودن، اِبا دارد از این‌که چیزی ذاتا و بدون واسطه برای آن‌ها ثابت شود. شاید تعبیر مستثنی منه «من فی السموات والارض» اشاره به علت حکم داشته باشد و نیز اشاره داشته باشد که آن علمی که برای خواص واقع شده از نوع علم نفی شده [ذاتی] نیست؛ زیرا از ضروریات است که خداوند متعال این علم را از راه‌هایی افاضه کند. پس گفته نشود که آن‌ها [فرستادگان الهی] علم غیب به این معنا [ذاتی] را دارند، کسی که این سخن را بگوید، قطعا کافر است؛ بلکه گفته می‌شود: آن‌ها به این علم دست یافتند و یا بر غیب اطلاع یافتند و مانند این تعبیر که واسطه را در ثبوت این علم برای آن‌ها بفهماند. مؤید گفته‌های بالا این است که در قرآن کریم علم غیب به غیر خداوند اصلا نسبت داده نشده؛ بلکه اظهار بر غیب برای کسانی که مورد پسند الهی هستند [فرستادگان الهی] آمده است.»[۳۹]
 
  
 
بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه و برخی اهل‌سنت، خداوند متعال افرادی را از علم غیب آگاه نموده ولی علمشان ذاتی نیست و ‌آیاتی که علم غیب را از غیرخداوند نفی می‌کنند، مراد علم غیب ذاتی و استقلالی است، نه علمی که از سوی خداوند به افراد مورد پسند خداوند افاضه می‌شود.
 
بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه و برخی اهل‌سنت، خداوند متعال افرادی را از علم غیب آگاه نموده ولی علمشان ذاتی نیست و ‌آیاتی که علم غیب را از غیرخداوند نفی می‌کنند، مراد علم غیب ذاتی و استقلالی است، نه علمی که از سوی خداوند به افراد مورد پسند خداوند افاضه می‌شود.
  
۳ - اثبات علم غیب برای ائمه بر اساس آیات
+
==اثبات علم غیب برای ائمه بر اساس آیات و روایات==
 
 
در این قسمت پیرامون گروه سوم از آیات مربوط به علم غیب سخن می‌گوییم که این آیات، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، علم غیب را برای ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز با عنایت خداوند اثبات می‌کند. اثبات علم غیب برای ائمه (علیهم‌السّلام) از آیات فوق، مبتنی بر اثبات سه مطلب است:
 
 
 
۴.۱ - بیانیه بودن کلمه من
 
کلمه‌ی «من» در آیه‌ی دوم، (اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ) «بیانیه» است که مصداق «من ارتضی» را بیان می‌کند. بقاعی، از مفسرین [[اهل سنت]]، می‌نویسد:
 
و بین (من) بقوله (من رسول) ‌ای من الملائکة ومن الناس...[۴۹] کلمه‌ی «من» در «من رسول»، بیانیه است که مراد از آن فرشتگان و مردم است.
 
  
[[زمخشری]] از مفسران قرن ششم در ذیل آیه سخنی دارد که نشان می‌دهد: از دیدگاه او نیز «من» بیانیه است: وقد خصّ الله الرسل من بین المرتضین بالاطلاع علی الغیب. [۵۰] خداوند متعال از میان افرادی که مورد رضایت اوست، رسولان را برای آگاهی از غیب انتخاب نموده است
+
در این قسمت پیرامون گروه سوم از آیات مربوط به علم غیب سخن می‌گوییم که این آیات، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، علم غیب با عنایت خداوند را برای [[ائمه]] طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز اثبات می‌کند. اثبات علم غیب برای ائمه (علیهم‌السّلام) از آیات فوق، مبتنی بر اثبات سه مطلب است:
  
فخر رازی به صورت صریح، بیان می‌کند که «من» برای تبیین است: لفظة (من) فی قوله: (مِن رَّسُولٍ)، تبیین لمن ارتضی یعنی انه لا یطلع علی الغیب الا المرتضی الذی یکون رسولاً.[۵۱] واژه‌ی «من» در جمله‌ی «من رسول» بیان‌گر جمله‌ی «من ارتضی» است؛ معنایش این است که خداوند جز کسی را که مورد پسند اوست، آگاه نمی‌سازد و آن شخص هم رسول و برگزیده‌ی اوست.»
+
۱. بیانیه بودن کلمه مِن: کلمه‌ی «من» در آیه‌ی دوم، ({{متن قرآن|اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ}}) «بیانیه» است که مصداق «من ارتضی» را بیان می‌کند. بقاعی، از مفسرین [[اهل سنت]]، می‌نویسد: «و بین (من) بقوله (من رسول) ‌ای من الملائکة ومن الناس...»<ref>بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، ج۲۰، ص۵۰۰.</ref> کلمه‌ی «من» در «من رسول»، بیانیه است که مراد از آن فرشتگان و مردم است.
  
ابوحیان اندلسی نیز تصریح می‌کند که «من رسول»، عبارت «من ارتضی» را بیان می‌کند: و (مِن رَّسُولٍ) تبیین لمن ارتضی.[۵۲]
+
[[زمخشری]] از مفسران قرن ششم در ذیل آیه سخنی دارد که نشان می‌دهد: از دیدگاه او نیز «من» بیانیه است: وقد خصّ الله الرسل من بین المرتضین بالاطلاع علی الغیب.<ref>زمخشری خوارزمی، محمود بن عمرو، الکشاف، ج۴، ص۶۳۳.</ref> خداوند متعال از میان افرادی که مورد رضایت اوست، رسولان را برای آگاهی از غیب انتخاب نموده است.»
  
نسفی نیز می‌نویسد: ومن رسول بیان لمن ارتضی.[۵۳] (من رسول)، جمله‌ی من ارتضی را بیان می‌کند.
+
[[فخر رازی]] به صورت صریح، بیان می‌کند که «من» برای تبیین است: لفظة (من) فی قوله: (مِن رَّسُولٍتبیین لمن ارتضی یعنی انه لا یطلع علی الغیب الا المرتضی الذی یکون رسولاً.<ref>فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۳۸۵.</ref> واژه‌ی «من» در جمله‌ی «من رسول» بیان‌گر جمله‌ی «من ارتضی» است؛ معنایش این است که خداوند جز کسی را که مورد پسند اوست، آگاه نمی‌سازد و آن شخص هم رسول و برگزیده‌ی اوست.»
  
 
با توجه به مطالبی که گذشت، «من ارتضی» یک عنوان عام است که یکی از مصادیق آن، «رسول» است؛ پس «من» در این‌جا یک مصداق را بیان می‌کند.
 
با توجه به مطالبی که گذشت، «من ارتضی» یک عنوان عام است که یکی از مصادیق آن، «رسول» است؛ پس «من» در این‌جا یک مصداق را بیان می‌کند.
  
۴.۲ - مراد از رسول، همه‌ی فرستادگان الهی
+
۲. مراد از رسول، همه‌ی فرستادگان الهی: مطلب دوم این است که مراد از «رسول» تنها پیامبران نیست؛ بلکه شامل مطلق فرستادگان الهی می‌شود؛ چه این فرستاده بشر باشد یا فرشته. علمای اهل‌سنت این‌مطلب را ذیل ‌آیه بیان کرده‌اند. ابن کثیر، از علمای اهل‌سنت، در شرح این آیه می‌نویسد: کلمه‌ی «رسول»، شامل فرستادگان خداوند، اعم از بشر و فرشتگان می‌شود. ({{متن قرآن|عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}}) وهذا یعم الرسول الملکی والبشری.<ref>ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۲.</ref> رسول در آیه‌ی ({{متن قرآن|عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}}) عمومیت دارد و شامل فرستادگان ملکی [فرشته‌ها] و بشری می‌باشد.»
مطلب دوم این است که مراد از «رسول» تنها پیامبران نیست؛ بلکه شامل مطلق فرستادگان الهی می‌شود؛ چه این فرستاده بشر باشد یا فرشته. علمای اهل‌سنت این‌مطلب را ذیل ‌آیه بیان کرده‌اند. ابن کثیر، از علمای اهل‌سنت، در شرح این آیه می‌نویسد: کلمه‌ی «رسول»، شامل فرستادگان خداوند، اعم از بشر و فرشتگان می‌شود.
 
(عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) وهذا یعم الرسول الملکی والبشری. [۵۴] رسول در آیه‌ی (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) عمومیت دارد و شامل فرستادگان ملکی [فرشته‌ها] و بشری می‌باشد
 
همچنین پیش از این گذشت که بقاعی نیز «رسول» را به فرشتگان و فرستادگان بشری تفسیر کرده است: وبین (من) بقوله: (من رسول) ‌ای من الملائکة ومن الناس... [۵۵] کلمه «من» در «من رسول» بیانیه است که مراد از آن فرشتگان و مردم است.
 
 
 
همچنین زحیلی، از دیگر مفسرین، نیز می‌نویسد: و الرسول: هو الملک او صاحب الشریعة السماویة، ‌ای یشمل الرسول الملکی والبشری.[۵۶] رسول: همان فرشته یا صاحب شریعت ‌آسمانی است؛ یعنی شامل فرستاده‌ی از جنس فرشته و بشر می‌شود
 
  
راغب اصفهانی از واژه‌شناسان قرآنی، پس از عبارت «الا من ارتضی من رسول» می‌نویسی: فیه اشارة ان لله تعالی علما یخص به اولیاءه.[۵۷] در این آیه، اشاره به این است که خداوند علمی دارد که ویژه اولیای اوست
+
همچنین زحیلی، از دیگر مفسرین نیز می‌نویسد: و الرسول: هو الملک او صاحب الشریعة السماویة، ‌ای یشمل الرسول الملکی والبشری.<ref>زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۷۵۷.</ref> رسول: همان فرشته یا صاحب شریعت ‌آسمانی است؛ یعنی شامل فرستاده‌ی از جنس فرشته و بشر می‌شود
  
باقلانی در کتاب تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل، پس از عبارت «من ارتضی من رسول»، سخنی دارد که نشان می‌دهد، خداوند متعال غیر خودش را نیز، از علم غیب باخبر می‌سازد و از دیدگاه او، این «غیر خداوند» منحصر در پیامبران (علیهم‌السّلام) نیست: وفی نظائر هذه الآیات ما یدل علی ان علم ما یکون لا یدرکه الا علام الغیوب او من اطلعه علی ذلک. [۵۸] در آیات همانند این آیات، آمده است که علم آن‌چه را که در عالم وجود دارد، جز دانای غیب‌ها [خداوند متعال] یا کسی که او را خداوند آگاه ساخته، نمی‌داند
+
[[راغب اصفهانی]] از واژه‌شناسان قرآنی، پس از عبارت «الا من ارتضی من رسول» می‌نویسد: فیه اشارة ان لله تعالی علما یخص به اولیاءه.<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۴۴.</ref> در این آیه، اشاره به این است که خداوند علمی دارد که ویژه اولیای اوست
  
سلمی یکی دیگر از مفسران اهل‌سنت، «من ارتضی» را به گونه‌ای معنا کرده است که شامل افراد دیگری غیر از پیامبران (علیهم‌السّلام) نیز می‌شود: (الا من ارتضی من رسول) و هو الفانی عن اوصافه المتصف باوصاف الحق. [۵۹] «من ارتضی» کسی است که از اوصاف خود رهیده و به اوصاف حق آراسته شده است
+
باقلانی در کتاب تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل، پس از عبارت «من ارتضی من رسول»، سخنی دارد که نشان می‌دهد، خداوند متعال غیر خودش را نیز، از علم غیب باخبر می‌سازد و از دیدگاه او، این «غیر خداوند» منحصر در پیامبران (علیهم‌السّلام) نیست: وفی نظائر هذه الآیات ما یدل علی انّ علم ما یکون لا یدرکه الا علّام الغیوب او من اطلعه علی ذلک.<ref>باقلانی، محمد بن طیب، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ج۱، ص۷۷.</ref> در آیات همانند این آیات، آمده است که علم آن‌چه را که در عالم وجود دارد، جز دانای غیب‌ها [خداوند متعال] یا کسی که او را خداوند آگاه ساخته، نمی‌داند
  
از مجموع نوشته‌های مفسرین و علمای اهل‌سنت نتیجه گرفته می‌شود که واژه‌ی «من»، در «من رسول»، بیانیه است که تنها یک مصداق از «من ارتضی» را بیان می‌کند و واژه‌ی «رسول» نیز مطلق است و شامل رسول بشری و فرشتگان می‌شود.
+
از مجموع نوشته‌های علمای اهل‌سنت نتیجه گرفته می‌شود که واژه‌ی «من»، در «من رسول»، بیانیه است که تنها یک مصداق از «من ارتضی» را بیان می‌کند و واژه‌ی «رسول» نیز مطلق است و شامل رسول بشری و فرشتگان می‌شود.
  
۴.۳ - ائمه فرستادگان خداوند
+
۳. ائمه فرستادگان خداوند: شیعیان، بر اساس [[قرآن]] و روایات معتبر، [[امامت]] را الهی و در امتداد [[نبوت]] می‌دانند؛ یعنی [[امام]] را خداوند مشخص نموده و راه پیامبر را ادامه داده، در خط او حرکت و برنامه‌هایش را در میان امت پیاده می‌کند.   
شیعیان، بر اساس قرآن و روایات معتبر، [[امامت]] را الهی و در امتداد [[نبوت]] می‌دانند؛ یعنی [[امام]] را خداوند مشخص نموده و راه پیامبر را ادامه داده، در خط او حرکت و برنامه‌هایش را در میان امت پیاده می‌کند.   
 
  
ثانیا: حتی بر اساس روایات اهل‌سنت، مقام جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامت پس از آن حضرت، امری الهی است؛ یعنی خداوند متعال، امام را، به مقام امامت برگزیده است و هیچ بشری حتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق انتخاب امام را ندارد؛ همان گونه که پیامبر را خداوند انتخاب می‌کند و در کسی و حتی خود پیامبر نیست که خودش را برای این وظیفه‌ی مهم انتخاب کند. برای اثبات این مطلب، چند روایت، از منابع شیعه و اهل‌سنت، بیان خواهد شد.
+
حتی بر اساس روایات اهل‌سنت، مقام جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامت پس از آن حضرت، امری الهی است؛ یعنی خداوند متعال، امام را به مقام امامت برگزیده است و هیچ بشری حتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق انتخاب امام را ندارد؛ همان گونه که پیامبر را خداوند انتخاب می‌کند و در کسی و حتی خود پیامبر نیست که خودش را برای این وظیفه‌ی مهم انتخاب کند.  
  
۴.۳.۱ - روایت اول شیعه
+
برای اثبات این مطلب، چند روایت از منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، بیان خواهد شد:
در منابع شیعه، روایات فراوانی در این زمینه نقل شده است. در یکی از روایات صحیح، [۶۱] امام صادق (علیه‌السّلام) تصریح فرموده است: انتخاب امام به دست خداوند است نه در اختیار ما:
 
۲. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْاَشْعَثِ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) یَقُولُ: اَتَرَوْنَ الْمُوصِیَ مِنَّا یُوصِی اِلَی مَنْ یُرِیدُ؟ لَا وَ اللَّهِ وَ لَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ الْاَمْرُ اِلَی صَاحِبِهِ.[۶۰]
 
عمرو بن اشعث می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که می‌فرمود: آیا فکر می‌کنید یکی از ما به هر که خواست وصیت می‌کند؟ نه به خدا سوگند؛ این عهدی است از خدا و رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فردی پس از فردی تا این‌که به صاحبش برسد.»
 
  
۴.۳.۲ - روایت دوم شیعه
+
۱. در یکی از روایات صحیح،<ref>موسوی اصفهانی، محمدتقی، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱.</ref> [[امام صادق]] (علیه‌السّلام) تصریح فرموده است: انتخاب امام به دست خداوند است نه در اختیار ما: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْاَشْعَثِ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) یَقُولُ: اَتَرَوْنَ الْمُوصِیَ مِنَّا یُوصِی اِلَی مَنْ یُرِیدُ؟ لَا وَ اللَّهِ وَ لَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ الْاَمْرُ اِلَی صَاحِبِهِ.<ref>کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> عمرو بن اشعث می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که می‌فرمود: آیا فکر می‌کنید یکی از ما به هر که خواست وصیت می‌کند؟ نه به خدا سوگند؛ این عهدی است از خدا و رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فردی پس از فردی تا این‌که به صاحبش برسد
در روایت صحیح دیگر نیز امام صادق (علیه‌السّلام) فرموده است:
 
۱. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ اَبَانٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) فَذَکَرُوا الْاَوْصِیَاءَ وَذَکَرْتُ اِسْمَاعِیلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ اِلَیْنَا وَمَا هُوَ اِلَّا اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.[۶۲] ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، ‌ای ابا محمد، تعیین امام در اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که هر یک را پس از دیگری می‌فرستد
 
  
۴.۳.۳ - روایت اهل‌سنت
+
۲. روایت صحیح دیگری نیز از امام صادق (علیه‌السّلام) به این ترتیب نقل شده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ اَبَانٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) فَذَکَرُوا الْاَوْصِیَاءَ وَذَکَرْتُ اِسْمَاعِیلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ اِلَیْنَا وَمَا هُوَ اِلَّا اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.<ref>کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، ‌ای ابا محمد، تعیین امام در اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که هر یک را پس از دیگری می‌فرستد
در منابع دست اول [[اهل‌سنت]] نیز روایاتی پیرامون امامت الهی به چشم می‌خورد که به‌عنوان نمونه یکی از آن‌ها را از صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت ([[صحیح مسلم]]) نقل می‌کنیم.
 
[[مسلم بن حجاج نیشابوری]] در روایتی از [[ابن عباس]] چنین نقل می‌کند: ۲۲۷۳ حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِیُّ حدثنا ابو الْیَمَانِ اخبرنا شُعَیْبٌ عن عبد اللَّهِ بن ابی حُسَیْنٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال: قَدِمَ مُسَیْلِمَةُ الْکَذَّابُ علی عَهْدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول: ان جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْاَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَاَقْبَلَ الیه النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیْسِ بن شَمَّاسٍ وفی یَدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتی وَقَفَ علی مُسَیْلِمَةَ فی اَصْحَابِهِ قال: لو سَاَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما اَعْطَیْتُکَهَا وَلَنْ اَتَعَدَّی اَمْرَ اللَّهِ فِیکَ....[۷۳] ابن عباس می‌گوید: مُسَیْلِمَه کَذَّاب در زمان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه آمد و ‌گفت: اگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جانشینی پس از خودش را برای من قرار دهد، از او پیروی می‌کنم. او با افراد زیادی از قبیله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه ثابت بن قیس به او رو کرد و در حالی که در دستشان تکه چوبی بود به نزدش رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود: «اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر خدا را به تو واگذار نمی‌کنم...
 
  
[[سیوطی]] در شرح این فقره از صحیح مسلم می‌نویسد: ولن اتعدی امر الله فیک‌ای لا اجیبک الی ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة.[۷۴][۷۵] هرگز امر خدا را به تو نمی‌دهم، یعنی به درخواست تو در زمینه‌ی جانشینی و مشارکت، که شایسته تو نیست، پاسخ نخواهم داد.»
+
۳. در منابع دست اول [[اهل سنت]] نیز روایاتی پیرامون امامت الهی به چشم می‌خورد که به‌عنوان نمونه یکی از آن‌ها را از صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت ([[صحیح مسلم]]) نقل می‌کنیم. [[مسلم بن حجاج نیشابوری]] در روایتی از [[ابن عباس]] چنین نقل می‌کند: حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِیُّ حدثنا ابو الْیَمَانِ اخبرنا شُعَیْبٌ عن عبد اللَّهِ بن ابی حُسَیْنٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال: قَدِمَ مُسَیْلِمَةُ الْکَذَّابُ علی عَهْدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول: ان جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْاَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَاَقْبَلَ الیه النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیْسِ بن شَمَّاسٍ وفی یَدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتی وَقَفَ علی مُسَیْلِمَةَ فی اَصْحَابِهِ قال: لو سَاَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما اَعْطَیْتُکَهَا وَلَنْ اَتَعَدَّی اَمْرَ اللَّهِ فِیکَ....<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.</ref> ابن عباس می‌گوید: مُسَیْلِمَه کَذَّاب در زمان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه آمد و ‌گفت: اگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جانشینی پس از خودش را برای من قرار دهد، از او پیروی می‌کنم. او با افراد زیادی از قبیله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه ثابت بن قیس به او رو کرد و در حالی که در دستشان تکه چوبی بود به نزدش رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود: «اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر خدا را به تو واگذار نمی‌کنم...
  
بر اساس این روایت صحیح اهل‌سنت، جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فرموده‌ خود آن حضرت، امری الهی است و خداوند جانشین ایشان را انتخاب می‌نماید و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق واگذاری آن را به هیچ فرد دیگری ندارد.
+
[[سیوطی]] در شرح این فقره از صحیح مسلم می‌نویسد: ولن اتعدی امر الله فیک‌ای لا اجیبک الی ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة.<ref>سیوطی، الدیباج علی مسلم، تحقیق:الحوینی الاثری، ج۵، ص۲۹۱؛ نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۵، ص۲۲۷۳.</ref> هرگز امر خدا را به تو نمی‌دهم، یعنی به درخواست تو در زمینه‌ی جانشینی و مشارکت، که شایسته تو نیست، پاسخ نخواهم داد.»
  
۴.۴ - نتیجه‌گیری مصداق رسول بودن ائمه
+
بر اساس این روایت، جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فرموده‌ خود آن حضرت، امری الهی است و خداوند جانشین ایشان را انتخاب می‌نماید و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق واگذاری آن را به هیچ فرد دیگری ندارد.
از آن‌چه که تاکنون گذشت، نتیجه گرفته می‌شود که ائمه‌ی اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) نیز، مصداق رسول در این آیات هستند. به این بیان که:
 
اولا: بر اساس دیدگاه علمای اهل‌سنت، رسول، اعم از فرستاده‌ی بشری و فرشتگان است.
 
ثانیا: ثابت شد که به اعتقاد شیعه و از دیدگاه روایات اهل‌سنت، مقام امامت، الهی است؛ یعنی خداوند «امام» را به این مقام انتخاب می‌کند؛ همان‌گونه که پیامبر را، خداوند انتخاب می‌نماید.
 
از این دو مطلب نتیجه گرفته می‌شود که ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز فرستادگان الهی هستند، و در نهایت، همان‌طوری که پیامبران علم غیب دارند، ائمه‌ طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز که مصداق رسول می‌باشند، از این علم بهرمند خواهند بود.
 
نکته‌ی مورد توجه این است که آیه‌ی بالا، تنها یکی از آیاتی است که می‌شود علم غیب ائمه (علیهم‌السّلام) را از آن اثبات کرد. آقای نمازی شاهرودی نزدیک سی آیه را در کتابش آورده که بر اثبات علم غیب آن بزرگواران دلالت دارد. ایشان پس از ذکر آیه‌ی «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» درباره‌ی این مطلب می‌نویسد:
 
وسائر الآیات الدالة علی اثبات علم الغیب له و لاوصیائه المعصومین (علیهم‌السّلام) قریبة الی الثلاثین، ذکرناها فی کتابنا «رسالة علم غیب» فراجع الیه.[۷۶] آیاتی که بر اثبات علم غیب برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اوصیاء معصومش (علیهم‌السّلام) دلالت دارند، نزدیک سی تاست که آن‌ها را در کتاب «رسالة علم غیب» ذکر کردم. به آن‌جا مراجعه نمایید.»
 
  
۵ - ائمه مصداق من ارتضی و وارث علوم پیامبر
+
===ائمه مصداق "من ارتضی" و وارث علوم پیامبر===
  
در منابع شیعه روایاتی ذکر شده که ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) را وارث علم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مصداق «من ارتضی» معرفی کرده‌اند. در ادامه به برخی از این روایات شریف اشاره می‌شود:
+
در منابع شیعه روایاتی ذکر شده که [[ائمه]] طاهرین (علیهم‌السّلام) را وارث علم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مصداق «من ارتضی» در آیه «اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» معرفی کرده‌اند. در ادامه به برخی از این روایات شریف اشاره می‌شود:
  
۵.۱ - روایت اول
+
۱. در روایتی [[امام باقر]] (علیه‌السّلام) فرموده، [[رسول خدا]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» و دارای علم غیب الهی (علوم قضا و قدر) است و همان علم غیب از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ما نیز رسیده است:
در روایت صحیح، [[امام باقر]] (علیه‌السّلام) فرموده، [[رسول خدا]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» و دارای علم غیب الهی (علوم قضا و قدر) است و همان علم غیب، از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ما نیز رسیده است:
+
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ اَعْیَنَ یَسْاَلُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ}}؛<ref>[[سوره بقره]]، آیه۱۱۷.</ref> قَالَ: اَبُوجَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْاَشْیَاءَ کُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرَضِینَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا اَرَضُونَ اَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَی {{متن قرآن|وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ}}؛<ref>[[سوره هود]]، آیه۷.</ref> فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: اَ رَاَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ {{متن قرآن|عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً}}؛<ref>[[سوره جن]]، آیه۲۶.</ref> فَقَالَ: اَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) {{متن قرآن|اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ}}؛<ref>[[سوره جن]]، آیه۲۷.</ref> وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ وَ اَمَّا قَوْلُهُ {{متن قرآن|عالِمُ الْغَیْبِ}}؛<ref>[[سوره جن]]، آیه۲۶.</ref> فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْ‌ءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ اَنْ یُفْضِیَهُ اِلَی الْمَلَائِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ اِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ اِذَا اَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیهِ فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا.<ref>کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>
(۲) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ اَعْیَنَ یَسْاَلُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ؛ [۷۷] قَالَ: اَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْاَشْیَاءَ کُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرَضِینَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا اَرَضُونَ اَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَی وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ؛ [۷۸] فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: اَ رَاَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً؛ [۷۹] فَقَالَ: اَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ؛ [۸۰] وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ وَ اَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیْبِ؛ [۸۱] فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْ‌ءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ اَنْ یُفْضِیَهُ اِلَی الْمَلَائِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ اِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ اِذَا اَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیهِ فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا.[۸۲]
+
سدیر صیرفی می‌گوید: شنیدم که [[حمران بن اعین شیبانی]] از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره‌ی این آیه که می‌فرماید: «خدا ایجاد کننده‌ی آسمان‌ها و زمین است» ‌ ‌پرسید: امام فرمود: خدای (عزّوجلّ) همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آن‌که نمونه‌ی قبلی داشته باشد. آسمان‌ها و زمین‌ها را آفرید در صورتی که پیش از آن، آسمان و زمینی نبود، آیا گفتار خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: «و عرش خدا روی آب بود» [پس اگر آسمان و زمین می‌بود، عرش خدا روی آن‌ها قرار می‌گرفت] حمران عرض‌کرد: بفرمائید معنی این سخن خداوند متعال را که فرمود: «خدا غیب می‌داند و کسی را بر علم غیب خود آگاه نکند» امام (علیه‌السّلام) [ادامه‌ی آیه را] تلاوت کرد: «مگر فرستاده‌ای که مورد رضایت او باشد» به خدا سوگند که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از پسندیدگان او بود و اما این‌که می‌فرماید: «خدا غیب می‌داند»، همانا خدای (عزّوجلّ) عالم است به آن‌چه از خلقش غایب است نسبت به هر چیزی که مقدر می‌کند و حکم می‌دهند پیش از آن‌که آن را بیافریند و به فرشتگانش افاضه کند، ‌ای حمران! این علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حکم دهد [و آن را به مورد اجرا گذارد] و گاهی نسبت به آن [[بداء]] حاصل شود که اجرایش نمی‌کند و اما علمی که خدای (عزّوجلّ) آن را قطعی کرده و امضاء نموده، علمی است که اولا به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سپس به ما رسیده است.»
سدیر صیرفی می‌گوید: شنیدم که حمران بن اعین از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره‌ی این آیه که می‌فرماید: «خدا ایجاد کننده‌ی آسمان‌ها و زمین است» ‌ ‌پرسید: امام فرمود: خدای (عزّوجلّ) همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آن‌که نمونه‌ی قبلی داشته باشد. آسمان‌ها و زمین‌ها را آفرید در صورتی که پیش از آن، آسمان و زمینی نبود، آیا گفتار خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: «و عرش خدا روی آب بود» [پس اگر آسمان و زمین می‌بود، عرش خدا روی آن‌ها قرار می‌گرفت] حمران عرض‌کرد: بفرمائید معنی این سخن خداوند متعال را که فرمود: «خدا غیب می‌داند و کسی را بر علم غیب خود آگاه نکند» امام (علیه‌السّلام) [ادامه‌ی آیه را] تلاوت کرد: «مگر فرستاده‌ای که مورد رضایت او باشد» به خدا سوگند که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از پسندیدگان او بود و اما این‌که می‌فرماید: «خدا غیب می‌داند»، همانا خدای (عزّوجلّ) عالم است به آن‌چه از خلقش غایب است نسبت به هر چیزی که مقدر می‌کند و حکم می‌دهند پیش از آن‌که آن را بیافریند و به فرشتگانش افاضه کند، ‌ای حمران! این علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حکم دهد [و آن را به مورد اجرا گذارد] و گاهی نسبت به آن [[بداء]] حاصل شود که اجرایش نمی‌کند و اما علمی که خدای (عزّوجلّ) آن را قطعی کرده و امضاء نموده، علمی است که اولا به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سپس به ما رسیده است.»
 
  
در این روایت، دو نکته‌ی مهم بیان شده است:
+
در این روایت، دو نکته‌ی مهم بیان شده است: نکته‌ی اول این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» است: وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِمَّنِ ارْتَضَاهُ. نکته‌ی دوم این‌که علم به قضا و قدری که ویژه‌ی خداوند است، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز همان علوم را دارا می‌باشند: فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا.
نکته‌ی اول این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» است: وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِمَّنِ ارْتَضَاهُ. نکته‌ی دوم این‌که علم به قضا و قدری که ویژه‌ی خداوند است، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز همان علوم را دارا می‌باشند: فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا.
 
 
در نتیجه ائمه (علیهم‌السّلام) نیز به اذن خداوند، علم غیب الهی را دارند.
 
در نتیجه ائمه (علیهم‌السّلام) نیز به اذن خداوند، علم غیب الهی را دارند.
 
این روایت از لحاظ سندی، صحیح است. شیخ‌ هادی نجفی بعد از نقل روایت، به صحت سندش تصریح کرده است:
 
این روایت از لحاظ سندی، صحیح است. شیخ‌ هادی نجفی بعد از نقل روایت، به صحت سندش تصریح کرده است:
«الروایة صحیحة الاسناد.»[۸۳]
+
«الروایة صحیحة الاسناد.»<ref>نجفی،‌ هادی، موسوعة احادیث اهل البیت (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۲۱۵.</ref>
  
۵.۲ - روایت دوم
+
۲. در روایت طولانی دیگری، به نقل از [[سلمان فارسی]]، [[امیرمؤمنان]] (علیه‌السّلام)، با استناد به آیه‌ی «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» تصریح نموده که من، «مرتضی» یعنی پسندیده از میان فرستادگان هستم که خداوند علم غیبش را بر آن‌ها ظاهر ساخته است:
در روایت طولانی دیگری، به نقل از [[سلمان فارسی]]، [[امیرمؤمنان]] (علیه‌السّلام)، با استناد به آیه‌ی «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» تصریح نموده که من، «مرتضی» یعنی پسندیده از میان فرستادگان هستم که خداوند علم غیبش را بر آن‌ها ظاهر ساخته است:
+
حدثنا الشیخ ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الولید) قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد ابن زکریا، عن ابی المعافا عن وکیع، عن زاذان، عن سلمان قال: ... یَا سَلْمَانُ اَ مَا قَرَاْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی حَیْثُ قَالَ {{متن قرآن|«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ»}} فَقُلْتُ: بَلَی یَا سَیِّدِی فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ اَنَا الْمُرْتَضِی مِنَ الرَّسُولِ الَّذِی اَظْهَرَهُ عَلَی غَیْبِهِ اَنَا الْعَالِمُ الرَّبَّانِیُّ اَنَا الَّذِی هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیَّ الشَّدَائِدَ وَ طَوَی لِیَ الْبَعِید.<ref>طبری آملی، محمد بن جریر، نوادر المعجزات، ص۸۳.</ref>
حدثنا الشیخ ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الولید) قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد ابن زکریا، عن ابی المعافا عن وکیع، عن زاذان، عن سلمان قال: ... یَا سَلْمَانُ اَ مَا قَرَاْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی حَیْثُ قَالَ «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» فَقُلْتُ: بَلَی یَا سَیِّدِی فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ اَنَا الْمُرْتَضِی مِنَ الرَّسُولِ الَّذِی اَظْهَرَهُ عَلَی غَیْبِهِ اَنَا الْعَالِمُ الرَّبَّانِیُّ اَنَا الَّذِی هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیَّ الشَّدَائِدَ وَ طَوَی لِیَ الْبَعِید.[۸۴]
 
 
«... ‌ای سلمان؛ آیا قرآن را نخوانده‌ای که می‌فرماید: دانای غیب است و بر غیب خود کسی را آگاه نمی‌سازد جز فرستادگان مورد پسندش را؟. گفتم: آری‌ ای آقای من؟ فرمود: ‌ای سلمان منم پسندیده، رسولی که او را بر غیب خود گمارد، منم عالم ربانی، منم که خدا سختی‌ها را بر من آسان کرده و دور را برای من نزدیک کرده است [چنان از حوادث آینده مطلعم نموده که گویا آن‌ها را دیده‌ام].»
 
«... ‌ای سلمان؛ آیا قرآن را نخوانده‌ای که می‌فرماید: دانای غیب است و بر غیب خود کسی را آگاه نمی‌سازد جز فرستادگان مورد پسندش را؟. گفتم: آری‌ ای آقای من؟ فرمود: ‌ای سلمان منم پسندیده، رسولی که او را بر غیب خود گمارد، منم عالم ربانی، منم که خدا سختی‌ها را بر من آسان کرده و دور را برای من نزدیک کرده است [چنان از حوادث آینده مطلعم نموده که گویا آن‌ها را دیده‌ام].»
  
۵.۳ - روایت سوم
+
۳. در روایت دیگری که از طریق محمد بن فضیل‌ هاشمی نقل شده، [[امام رضا]] (علیه‌السّلام) به [[مدینه]] آمد و در میان جمعی از شیعیان، شخصی به نام «عمرو بن هذاب»، که از ناصبی‌ها بود، حضور داشت. حضرت به او فرمود: اگر خبر دهم که شما در همین روزها به خون یکی از اقوامت مبتلا می‌شوی قبول می‌کنی؟ او گفت: نه؛ فان الغیب لا یعلمه الا الله تعالی؛ تنها خداوند غیب می‌داند. امام هشتم (علیه‌السّلام) با استناد به همین آیه فرمود: «قَالَ: (علیه‌السّلام) اَوَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ {{متن قرآن|عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ}} فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی اَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ اِنَّ الَّذِی اَخْبَرْتُکَ بِهِ یَا ابْنَ هَذَّابٍ لَکَائِنٌ اِلَی خَمْسَةِ اَیَّامٍ فَاِنْ لَمْ یَصِحَّ مَا قُلْتُ لَکَ فِی هَذِهِ الْمُدَّةِ فَاِنِّی کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ اِنْ صَحَّ فَتَعْلَمُ اَنَّکَ الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَکَ دَلَالَةٌ اُخْرَی.»<ref>راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳.</ref> امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: آیا خداوند نمی‌فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ». پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی [مورد پسند] می‌باشد و ما ورثه‌ی همان رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود، از هر آن‌چه خواسته، مطلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن‌چه در گذشته رخ داده و آن‌چه در آینده، تا روز قیامت، رخ خواهد داد، آگاه هستیم. ‌ای پسر هذّاب! آن‌چه به تو خبر دادم، در مدت پنج روز واقع خواهد شد. پس اگر آن‌چه را که به تو گفتم در این مدت صورت نگرفت، من دروغ‌گو و افترا زننده هستم؛ ولی اگر درست بود، پس خواهی دانست که تو رد کننده‌ی خدا و رسول او هستی و این [اتفاق افتادن حوادث در این مدت] نشانه‌ی دیگری [بر حقانیت ما] برای توست.»
در روایت دیگری که از طریق محمد بن فضیل‌ هاشمی نقل شده، [[امام رضا]] (علیه‌السّلام) به [[مدینه]] آمد و در میان جمعی از شیعیان، شخصی به نام «عمرو بن هذاب»، که از ناصبی‌ها بود، حضور داشت. حضرت به او فرمود: اگر خبر دهم که شما در همین روزها به خون یکی از اقوامت مبتلا می‌شوی قبول می‌کنی؟ او گفت: نه؛ فان الغیب لا یعلمه الا الله تعالی؛ تنها خداوند غیب می‌داند.
 
امام هشتم (علیه‌السّلام) با استناد به همین آیه فرمود: «قَالَ: (علیه‌السّلام) اَوَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی اَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ اِنَّ الَّذِی اَخْبَرْتُکَ بِهِ یَا ابْنَ هَذَّابٍ لَکَائِنٌ اِلَی خَمْسَةِ اَیَّامٍ فَاِنْ لَمْ یَصِحَّ مَا قُلْتُ لَکَ فِی هَذِهِ الْمُدَّةِ فَاِنِّی کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ اِنْ صَحَّ فَتَعْلَمُ اَنَّکَ الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَکَ دَلَالَةٌ اُخْرَی.» [۸۵]
 
امام (علیه‌السّلام) فرمود: آیا خداوند نمی‌فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ». پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی [مورد پسند] می‌باشد و ما ورثه‌ی همان رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود، از هر آن‌چه خواسته، مطلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن‌چه در گذشته رخ داده و آن‌چه در آینده، تا روز قیامت، رخ خواهد داد، آگاه هستیم. ‌ای پسر هذّاب! آن‌چه به تو خبر دادم، در مدت پنج روز واقع خواهد شد. پس اگر آن‌چه را که به تو گفتم در این مدت صورت نگرفت، من دروغ‌گو و افترا زننده هستم؛ ولی اگر درست بود، پس خواهی دانست که تو رد کننده‌ی خدا و رسول او هستی و این [اتفاق افتادن حوادث در این مدت] نشانه‌ی دیگری [بر حقانیت ما] برای توست.»
 
  
[[علامه‌ طباطبایی]]، بعد از نقل این روایت در [[تفسیر المیزان]] می‌نویسد: اقول: والاخبار فی هذا الباب فوق حد الاحصاء و مدلولها ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اخذه بوحی من ربه وانهم اخذوه بالوراثة منه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).[۸۶] می‌گویم: روایات در این باب، بی‌شمار است و دلالت دارد بر این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این علم را از راه [[وحی]] گرفته و ائمه (علیهم‌السّلام) آن را از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ارث برده‌اند.
+
[[علامه‌ طباطبایی]]، بعد از نقل این روایت در [[تفسیر المیزان]] می‌نویسد: اقول: والاخبار فی هذا الباب فوق حد الاحصاء و مدلولها ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اخذه بوحی من ربه وانهم اخذوه بالوراثة منه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین‌، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۹.</ref> می‌گویم: روایات در این باب، بی‌شمار است و دلالت دارد بر این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این علم را از راه [[وحی]] گرفته و ائمه (علیهم‌السّلام) آن را از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ارث برده‌اند.
  
۵.۴ - نتیجه‌گیری روایات
+
طبق روایات فوق، اولا: ائمه‌ معصومین (علیهم‌السّلام) وارث علوم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و همان‌گونه که ایشان علم غیب دارند، ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارای این علم هستند؛
اولا: ائمه‌ معصومین (علیهم‌السّلام) وارث علوم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و همان‌گونه که ایشان علم غیب دارند، ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارای این علم هستند؛
 
 
ثانیا: در روایت دوم، امیرمومنان (علیه‌السّلام) خودش را مصداق آیه‌ی «من ارتضی من رسول» معرفی کرده است، پس ائمه (علیهم‌السّلام) نیز مصداق «رسول» می‌باشند. حتی بر اساس برخی از روایات اهل‌سنت، برای برخی از ائمه (علیهم‌السّلام) علم غیب اثبات شده است. عبدالرزاق صنعانی، در روایتی صحیح، این‌چنین نقل کرده است:
 
ثانیا: در روایت دوم، امیرمومنان (علیه‌السّلام) خودش را مصداق آیه‌ی «من ارتضی من رسول» معرفی کرده است، پس ائمه (علیهم‌السّلام) نیز مصداق «رسول» می‌باشند. حتی بر اساس برخی از روایات اهل‌سنت، برای برخی از ائمه (علیهم‌السّلام) علم غیب اثبات شده است. عبدالرزاق صنعانی، در روایتی صحیح، این‌چنین نقل کرده است:
عبدالرزاق عن معمر عن وهب بن عبدالله عن ابی الطفیل قال: شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول: سلونی فوالله لا تسالونی عن شیء یکون الی یوم القیامة الا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا وانا اعلم بلیل نزلت‌ام بنهار‌ام فی سهل‌ام فی جبل.[۸۷]
+
عبدالرزاق عن معمر عن وهب بن عبدالله عن ابی الطفیل قال: شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول: سلونی فوالله لا تسالونی عن شیء یکون الی یوم القیامة الا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا وانا اعلم بلیل نزلت‌ام بنهار‌ام فی سهل‌ام فی جبل.<ref>صنعانی، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۱.</ref>
 
ابوطفیل می‌گوید: شاهد بودم که علی (علیه‌السّلام) خطبه می‌خواند و می‌فرمود: از من بپرسید؛ به خدا سوگند! از هرچه که تا روز قیامت به وجود می‌آید و اتفاق می‌افتد، سؤال نمی‌کنید؛ مگر این‌که تمام آن‌ها را پاسخ می‌گویم. از کتاب خدا بپرسید؛ به خدا سوگند! هیچ آیه‌ای نازل نشده است؛ مگر این‌که می‌دانم شب نازل شده است یا روز، در صحرا نازل شده است یا در کوه.
 
ابوطفیل می‌گوید: شاهد بودم که علی (علیه‌السّلام) خطبه می‌خواند و می‌فرمود: از من بپرسید؛ به خدا سوگند! از هرچه که تا روز قیامت به وجود می‌آید و اتفاق می‌افتد، سؤال نمی‌کنید؛ مگر این‌که تمام آن‌ها را پاسخ می‌گویم. از کتاب خدا بپرسید؛ به خدا سوگند! هیچ آیه‌ای نازل نشده است؛ مگر این‌که می‌دانم شب نازل شده است یا روز، در صحرا نازل شده است یا در کوه.
  
۷ - تطبیق آیات گروه سوم بر ائمه در تفاسیر اهل‌سنت
+
===تطبیق آیات علم غیب بر ائمه در تفاسیر اهل‌سنت===
همچنین برخی علمای اهل‌سنت، آیات گروه سوم را بر «وَلِیّ»، «ائمه» و «وارثان پیامبر» تطبیق داده و آن‌ها را مصداق «رسول» معرفی کرده‌ و نتیجه گرفته‌اند که ائمه‌ پیرو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز، از علم غیب بهره‌مند هستند. برای نمونه، در ادامه، برخی از این علما معرفی می‌گردند.
+
همچنین برخی علما و مفسرین [[اهل سنت]]، آیات گروه سوم (آیات اثبات علم غیب برای غیر خدا) را بر «وَلِیّ»، «ائمه» و «وارثان پیامبر» تطبیق داده و آن‌ها را مصداق «رسول» معرفی کرده‌ و نتیجه گرفته‌اند که ائمه‌ پیرو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز، از علم غیب بهره‌مند هستند.  
  
اسماعیل بروسوی در تفسیر روح البیان در ابتدای [[سوره‌ هود]]، پیرامون تفسیر حروف مقطعه «الر»، نوشته است: قالوا: الله اعلم بمراده من الحروف المقطعة فانها من الاسرار المکتومة کما قال الشعبی حین سئل عنها سر الله: فلا تطلبوه و الله تعالی لا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول او وارث رسول.[۱۱۴]
+
اسماعیل بروسوی در تفسیر «روح البیان» در ابتدای [[سوره هود]]، پیرامون تفسیر [[حروف مقطعه]] «الر»، نوشته است: قالوا: الله اعلم بمراده من الحروف المقطعة فانها من الاسرار المکتومة کما قال الشعبی حین سئل عنها سر الله: فلا تطلبوه و الله تعالی لا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول او وارث رسول.<ref>حقی بروسوی، اسماعیل‌، تفسیر حقی المسمی بتفسیر روح البیان، ج۴، ص۹۰.</ref>
«علما گفته‌اند: خداوند به مرادش از حروف مقطعه داناتر است؛ زیرا این از اسرار پنهان خداست؛ چنان‌که شعبی هنگامی که از وی درباره این حروف سؤال شد، گفت: آن‌ها سر خدا هستند و از آن سؤال نکنید و خداوند هیچ فردی را، جز کسانی که از ایشان راضی است، همانند رسول و یا وارث او، از غیبش مطلع نکرده است.»
+
«علما گفته‌اند: خداوند به مرادش از حروف مقطعه داناتر است؛ زیرا این از اسرار پنهان خداست؛ چنان‌که شعبی هنگامی که از وی درباره این حروف سؤال شد، گفت: آن‌ها سرّ خدا هستند و از آن سؤال نکنید و خداوند هیچ فردی را، جز کسانی که از ایشان راضی است، همانند رسول و یا وارث او، از غیبش مطلع نکرده است.»
  
[[فخر رازی]] در [[تفسیر کبیر]]، ذیل آیه‌ی «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ» تصریح می‌کند که مراد آیه این نیست که خداوند تنها رسولان را از غیب آگاه می‌سازد؛ بلکه غیر رسولان را نیز از غیب آگاه می‌سازد. [۱۱۵]
+
[[فخر رازی]] در «[[التفسیر الکبیر (کتاب)|تفسیر کبیر]]»، ذیل آیه‌ی {{متن قرآن|«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ»}} تصریح می‌کند که مراد آیه این نیست که خداوند تنها رسولان را از غیب آگاه می‌سازد؛ بلکه غیر رسولان را نیز از غیب آگاه می‌سازد.<ref>فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص۶۷۹.</ref>
  
[[ابن حجر عسقلانی]] در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» در تفسیر آیه‌ی بیست و هفت سوره‌ جن، می‌نویسد: الا من ارتضی من رسول فانه یقتضی اطلاع الرسول علی بعض الغیب والولی التابع للرسول عن الرسول یاخذ وبه یکرم والفرق بینهما ان الرسول یطلع علی ذلک بانواع الوحی کلها والولی لا یطلع علی ذلک الا بمنام او الهام والله اعلم.[۱۱۶]
+
[[ابن حجر عسقلانی]] در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» در تفسیر آیه‌ی بیست و هفت سوره‌ جن، می‌نویسد: الا من ارتضی من رسول فانه یقتضی اطلاع الرسول علی بعض الغیب والولی التابع للرسول عن الرسول یأخذ وبه یکرم والفرق بینهما ان الرسول یطلع علی ذلک بانواع الوحی کلها والولی لا یطلع علی ذلک الا بمنام او الهام والله اعلم.<ref>ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۵۱۴.</ref> مقتضای جمله «الا من ارتضی من رسول»، این است که رسول، به برخی از غیب‌ها آگاهی دارد و نیز «ولی» که پیرو رسول است از ایشان این علم را می‌گیرد و به واسطه‌ی آن، مورد اکرام است. تفاوتش در این است که رسول، از راه انواع وحی آگاهی می‌یابد؛ اما ولی، از راه خواب یا الهام به آن دست می‌یابد.»
مقتضای جمله «الا من ارتضی من رسول»، این است که رسول، به برخی از غیب‌ها آگاهی دارد و نیز «ولی» که پیرو رسول است از ایشان این علم را می‌گیرد و به واسطه‌ی آن، مورد اکرام است. تفاوتش در این است که رسول، از راه انواع وحی آگاهی می‌یابد؛ اما ولی، از راه خواب یا الهام به آن دست می‌یابد.»
 
  
ابن حجر هیثمی تصریح می‌کند که خداوند وارثان انبیاء (علیهم‌السّلام) را نیز از علم غیبش مطلع ساخته است: لان الله تعالی اطلع انبیاءه بل وراثهم علی مغیبات کثیرة لکنها جزئیات قلیلة بالنسبة الی علمه تعالی فهو المنفرد بعلم المغیبات علی الاطلاق کلیها وجزئیها دون غیره.[۱۱۸]
+
ابن حجر هیثمی تصریح می‌کند که خداوند وارثان انبیاء (علیهم‌السّلام) را نیز از علم غیبش مطلع ساخته است: لان الله تعالی اطلع انبیاءه بل ورّاثهم علی مغیبات کثیرة لکنها جزئیات قلیلة بالنسبة الی علمه تعالی فهو المنفرد بعلم المغیبات علی الاطلاق کلیها وجزئیها دون غیره.<ref>هیثمی، احمد بن محمد، الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج۲، ص۱۷۶.</ref> خداوند متعال، پیامبران بلکه وارثان آن‌ها را بر غیب بسیاری آگاه ساخته است؛ اما این آگاهی، نسبت به علم خداوند، جزئی و‌ اندک است، پس تنها خداوند است که مطلقا و به صورت کلی و جزئی بر غیب آگاهی دارد؛ نه غیر خداوند.
خداوند متعال، پیامبران بلکه وارثان آن‌ها را بر غیب بسیاری آگاه ساخته است؛ اما این آگاهی، نسبت به علم خداوند، جزئی و‌ اندک است، پس تنها خداوند است که مطلقا و به صورت کلی و جزئی بر غیب آگاهی دارد؛ نه غیر خداوند.
 
  
حکمت بن بشیر بن یاسین از مفسرین دیگر اهل‌سنت است که علم غیب انبیاء (علیهم‌السّلام) و اولیاء را، با علم غیب اختصاصی خداوند، در تضاد و منافات نمی‌داند: وما روی عن الانبیاء والاولیاء من الاخبار عن الغیوب فبتعلیم الله تعالی اما بطریق الوحی او بطریق الالهام والکشف فلا ینافی ذلک الاختصاص علم الغیب مما لا یطلع علیه الا الانبیاء والاولیاء والملائکة کما اشار الیه بقوله: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول....[۱۱۹]
+
حکمت بن بشیر بن یاسین از مفسرین دیگر اهل‌سنت است که علم غیب انبیاء (علیهم‌السّلام) و اولیاء را، با علم غیب اختصاصی خداوند، در تضاد و منافات نمی‌داند: وما روی عن الانبیاء والاولیاء من الاخبار عن الغیوب فبتعلیم الله تعالی اما بطریق الوحی او بطریق الالهام والکشف فلا ینافی ذلک الاختصاص علم الغیب مما لا یطلع علیه الا الانبیاء والاولیاء والملائکة کما اشار الیه بقوله: {{متن قرآن|عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول}}... .<ref>حکمت بن بشیر بن یاسین، موسوعة الصحیح المسبور من التفسیر بالماثور، ج۴، ص۵۴۸.</ref> خبرهای غیبی که از پیامبران و اولیاء روایت شده، به تعلیم خداوند متعال است یا از طریق [[وحی]] یا الهام و مکاشفه؛ پس اختصاص دادن علم غیب به خداوند، با آن علم غیبی که خدا آن را به انبیاء و اولیاء می‌دهد، منافات ندارد؛ چنان‌که خداوند در این آیه اشاره کرده است ...».
خبرهای غیبی که از پیامبران و اولیاء روایت شده، به تعلیم خداوند متعال است یا از طریق وحی یا الهام و مکاشفه؛ پس اختصاص دادن علم غیب به خداوند، با آن علم غیبی که خدا آن را به انبیاء و اولیاء می‌دهد، منافات ندارد؛ چنان‌که خداوند در این آیه اشاره کرده است ....»
 
  
بنابراین ثابت شد که بر اساس آیات قرآنی، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، [[ائمه]] طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز علم غیب دارند؛ زیرا واژه‌ی «رسول» در گروه سوم آیات، شامل همه‌ی فرستادگان الهی می‌شود و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز، مصداق «رسول» هستند؛ به دلیل این‌که از دیدگاه [[شیعه]] و روایات صحیح اهل‌سنت، مقام [[امامت]]، مقامی الهی است، و امام را خداوند انتخاب کرده و برای هدایت بشر فرستاده است و در نتیجه، هر علمی را که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد، ‌ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارند.
+
'''جمع‌بندی:'''
  
۹ - پانویس
+
بنابراین بر اساس آیات قرآنی، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، [[ائمه]] طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز علم غیب دارند؛ زیرا واژه‌ی «رسول» در گروه سوم آیات، شامل همه‌ی فرستادگان الهی می‌شود و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز، مصداق «رسول» هستند؛ به دلیل این‌که از دیدگاه [[شیعه]] و روایات صحیح اهل‌سنت، مقام [[امامت]]، مقامی الهی است، و امام را خداوند انتخاب کرده و برای هدایت بشر فرستاده است و در نتیجه، هر علمی را که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد، ‌ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارند.
 
 
۱. ↑ محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید و الایمان، ج۱، ص۳۷۷، تحقیق:اسماعیل بن محمد الانصاری، الطبعة الاولی، الریاض، بر اساس برنامه‌ی الجامع الکبیر.   
 
۲. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۹.   
 
۳. ↑ محمد بن عبدالوهاب، تفسیر آیات من القرآن الکریم، ج۱، ص۱۲۴، تحقیق:محمد بلتاجی، الطبعة الاولی، الریاض، بر اساس برنامه‌ی الجامع الکبیر.   
 
۴. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۸۸.   
 
۵. ↑ یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.   
 
۶. ↑ انعام/سوره۶، آیه۵۰.   
 
۷. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۹۳.   
 
۸. ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.   
 
۹. ↑ قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۲۹.   
 
۱۰. ↑ انعام/سوره۶، آیه۵۹.   
 
۱۱. ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۳، ص۱۲، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۱ ق – ۲۰۰۰ م.   
 
۱۲. ↑ ابن‌عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، ج۷، ص۲۷۱.   
 
۱۳. ↑ شنقیطی، محمدامین بن محمد، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، ج۱، ص۴۸۱، تحقیق:مکتب البحوث و الدراسات، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر، ۱۴۱۵ ق - ۱۹۹۵م.   
 
۱۴. ↑ یونس/سوره۱۰، آیه۲۰.   
 
۱۵. ↑ نمل/سوره۲۷، آیه۶۵.   
 
۱۶. ↑ حشر/سوره۵۹، آیه۲۲.   
 
۱۷. ↑ رعد/سوره۱۳، آیه۹.   
 
۱۸. ↑ تغابن/سوره۶۴، آیه۱۸.   
 
۱۹. ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۲۶.   
 
۲۰. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۱۲۳.   
 
۲۱. ↑ انعام/سوره۶، آیه۵۰.   
 
۲۲. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۹۰- ۹۳.   
 
۲۳. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۳۱.   
 
۲۴. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۱۸۸.   
 
۲۵. ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۹.   
 
۲۶. ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۹.   
 
۲۷. ↑ احقاف/سوره۴۶، آیه۹.   
 
۲۸. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۹.   
 
۲۹. ↑ اسفراینی، شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، ج‌۱، ص۴۴۳‌، تحقیق: مایل هروی و الهی خراسانی‌، ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی‌، تهران‌، ۱۳۷۵ ش‌.
 
۳۰. ↑ نجم‌الدین، محمد، تفسیر نسفی، ج‌۱، ص۱۹۴.   
 
۳۱. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۶ - ۲۷.   
 
۳۲. ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج‌۱۰، ص۲۵۰، ناشر: انتشارات امیر کبیر، تحقیق: حکمت‌، تهران‌، ۱۳۷۱ ش‌.
 
۳۳. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.   
 
۳۴. ↑ انعام/سوره۶، آیه۵۹.   
 
۳۵. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۷۷.   
 
۳۶. ↑ نمل/سوره۲۷، آیه۶۵.   
 
۳۷. ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۳، الطبعة الخامسة، قم المقیسة، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة‌، ۱۴۱۷ق.   
 
۳۸. ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، القرآن فی الاسلام، ص۴۹، تحقیق:حسینی، بر اساس برنامه‌ی مکتبة اهل البیت (علیهم‌السّلام).   
 
۳۹. ↑ آلوسی، سیدمحمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۱۱، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.   
 
۴۰. ↑ آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۹.   
 
۴۱. ↑ اسفراینی، شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، ج‌۱، ص۴۴۳‌، تحقیق: نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی‌، ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی‌، مکان چاپ: تهران‌، ‌سال چاپ: ۱۳۷۵ ش‌.
 
۴۲. ↑ خازن بغدادی، علی بن محمد، تفسیر الخازن المسمی لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۲۴.   
 
۴۳. ↑ ابی‌حیان‌ اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۱۳۲، تحقیق:عبدالموجود - معوض، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق – ۲۰۰۱ م.   
 
۴۴. ↑ ابی‌حیان‌ اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۱۳۲، تحقیق:عبدالموجود - معوض، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق – ۲۰۰۱ م.   
 
۴۵. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۸ - ۲۷.   
 
۴۶. ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج‌۱۰، ص۲۵۰.
 
۴۷. ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۳، الطبعة الخامسة، قم، جماعة المدرسین، ۱۴۱۷ق.   
 
۴۸. ↑ انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۹، ص۲۸، القاهرة، دار الشعب.   
 
۴۹. ↑ بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، ج۲۰، ص۵۰۰.   
 
۵۰. ↑ زمخشری خوارزمی، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج۴، ص۶۳۳.   
 
۵۱. ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۳۸۵، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۱ق – ۲۰۰۰ م.   
 
۵۲. ↑ ابی‌حیان‌ اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج۸، ص۳۴۸.   
 
۵۳. ↑ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر النسفی، ج۴، ص۲۸۹.   
 
۵۴. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۲، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.   
 
۵۵. ↑ بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، ج۲۰، ص۵۰۰.   
 
۵۶. ↑ زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۷۵۷، الطبعة الاولی، دمشق، دار الفکر، ۱۴۲۲ ق.   
 
۵۷. ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۴۴، تحقیق:محمد سید کیلانی، لبنان، دار المعرفة.   
 
۵۸. ↑ باقلانی، محمد بن طیب، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ج۱، ص۷۷، تحقیق:احمد حیدر، الطبعة الثالثة، بیروت، مرکز الخدمات والابحاث الثقافیة - مؤسسة الکتب الثقافیة، ۱۴۱۴ - ۱۹۹۳ م.   
 
۵۹. ↑ سلمی ازدی، محمد بن حسین، تفسیر السلمی وهو حقائق التفسیر، ج۱، ص۱۲۸، تحقیق:سید عمران، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۱ق – ۲۰۰۱ م.   
 
۶۰. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   
 
۶۱. ↑ موسوی اصفهانی، محمدتقی، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱، تحقیق: السید علی عاشور، الطبعة الاولی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۱ ق - ۲۰۰۱ م.
 
۶۲. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷.   
 
۶۳. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۶۶، تحقیق:الشبیری الزنجانی، الطبعة الخامسة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ ق.   
 
۶۴. ↑ نمازی شاهرودی، شیخ‌علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۹۱، الطبعة الاولی، تهران، شفق، ۱۴۱۲ق.
 
۶۵. ↑ موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۱۹، ص۲۸۰، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ق ۱۹۹۲م.   
 
۶۶. ↑ بحرالعلوم طباطبایی، سیدمهدی، الفوائد الرجالیة، ج۳، ص۳۴۰، تحقیق و تعلیق:محمد صادق بحر العلوم - حسین بحر العلوم، الطبعة الاولی، تهران، مکتبة الصادق، ۱۳۶۳ ش.   
 
۶۷. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۹، تحقیق:الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.   
 
۶۸. ↑ موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۶، ص۴۰، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.   
 
۶۹. ↑ نمازی شاهرودی، شیخ‌علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۴۵۱، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی۱۴۱۲هـ.
 
۷۰. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۲۸۵.   
 
۷۱. ↑ نمازی شاهرودی، شیخ‌علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۶۹.
 
۷۲. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۴۴۱.   
 
۷۳. ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.   
 
۷۴. ↑ سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدیباج علی مسلم، تحقیق:الحوینی الاثری، ج۵، ص۲۹۱، السعودیة، دار ابن عفان، ۱۴۱۶ ق – ۱۹۹۶ م.   
 
۷۵. ↑ نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۵، ص۲۲۷۳.   
 
۷۶. ↑ نمازی شاهرودی، شیخ‌علی، مستدرک سفینة البحار، ج۸، ص۳۹، چاپ ۱۴۱۸، تحقیق و تصحیح:النمازی، قم، الجماعة المدرسین.   
 
۷۷. ↑ بقرة/سوره۲، آیه۱۱۷.   
 
۷۸. ↑ هود/سوره۱۱، آیه۷.   
 
۷۹. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۶.   
 
۸۰. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۷.   
 
۸۱. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۶.   
 
۸۲. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۵۶، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   
 
۸۳. ↑ نجفی،‌ هادی، موسوعة احادیث اهل البیت (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۲۱۵، چاپ اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۳ ق – ۲۰۰۲ م.   
 
۸۴. ↑ طبری (شیعی)، محمد بن جریر، نوادر المعجزات، ص۸۳.   
 
۸۵. ↑ راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳، تحقیق و نشر:مؤسسة الامام المهدی (علیه‌السّلام) الطبعة الاولی، قم، ۱۴۰۹ ق.   
 
۸۶. ↑ طباطبایی، سیدمحمدحسین‌، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۹، الطبعة الخامسة، قم، جماعة المدرسین، ۱۴۱۷ ق.   
 
۸۷. ↑ صنعانی، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۱، تحقیق:مصطفی مسلم محمد، الطبعة الاولی، الریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۱۰ق.   
 
۸۸. ↑ کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۱، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   
 
۸۹. ↑ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۳، ص۱۶۴، چاپ دوم، تهران، ۱۴۰۴ ق.   
 
۹۰. ↑ صغیر، جلال، الولایة التکوینیة، الحق الطبیعی للمعصوم (علیه‌السّلام)، ص۲۶۱.
 
۹۱. ↑ آل محسن، شیخ علی، کشف الحقائق، ص۱۵۳، بیروت، دار المیزان للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۴۱۹ ق - ۱۹۹۹ م.
 
۹۲. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (طبعة الاسلامیة)، ج‌۱، ص۲۴۱، چاپ چهارم، تهران، ۱۴۰۷ ق.   
 
۹۳. ↑ مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج‌۳، ص۵۹، چاپ دوم، تهران، ۱۴۰۴ ق.   
 
۹۴. ↑ تبریزی، میرزاجواد، صراط النجاة، ج۳، ص۴۴۰.   
 
۹۵. ↑ شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۰.   
 
۹۶. ↑ حسینی عاملی، سیدبدرالدین بن احمد، الحاشیة علی اصول الکافی، ص۱۶۶، جمعها ورتبها:الموسوی، تحقیق:الفاضلی، چاپ اول، دار الحدیث للطباعة والنشر، ۱۴۲۵ ق – ۱۳۸۳ ش.   
 
۹۷. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴، ص۲۶، تحقیق:البهبودی، الطبعة الثانیة، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ ق - ۱۹۸۳م.   
 
۹۸. ↑ ابن‌اثیر جزری، مبارک بن محمد، معجم جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج۸، ص۶۰۹.   
 
۹۹. ↑ ابن جوزی حنبلی، عبدالرحمن بن علی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج۳، ص۳۸۱، تحقیق:البواب، الریاض، دار الوطن، ۱۴۱۸ ق - ۱۹۹۷م.   
 
۱۰۰. ↑ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۵۰، تحقیق:محب‌الدین الخطیب، بیروت، دار المعرفة، بی تا.   
 
۱۰۱. ↑ بغوی، حسین بن مسعود، شرح السنة، ج۱۴، ص۸۳، تحقیق:الارناؤوط - الشاویش، الطبعة الثانیة، دمشق - بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۳ ق - ۱۹۸۳م.   
 
۱۰۲. ↑ ابن‌اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۳۵۰، تحقیق:الزاوی - الطناحی، بیروت، المکتبة العلمیة، ۱۳۹۹ ق - ۱۹۷۹م.   
 
۱۰۳. ↑ مقدسی، یوسف بن حسن، تفسیر التحریر و التنویر، ج۲۵، ص۱۴۲.   
 
۱۰۴. ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲.   
 
۱۰۵. ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۶۴، تحقیق:عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.   
 
۱۰۶. ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۷، ص۵۰.   
 
۱۰۷. ↑ نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۶۶، الطبعة الثانیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۲ ق.   
 
۱۰۸. ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۸، تحقیق:طارق بن عوض الله - الحسینی، القاهرة، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق.   
 
۱۰۹. ↑ هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۶۹، القاهرة – بیروت، دار الریان للتراث -‌ دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ ق.   
 
۱۱۰. ↑ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۴، ص۵۲۹.   
 
۱۱۱. ↑ ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۷، ص۵۱، تحقیق:دائرة المعرف النظامیة - الهند، الطبعة الثالثة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ق – ۱۹۸۶م.   
 
۱۱۲. ↑ کنانی، علی بن محمد، تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاخبار الشنیعة الموضوعة، ج۱، ص۱۳۲، تحقیق:عبداللطیف - الغماری، الطبعة الاولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۳۹۹ ق.   
 
۱۱۳. ↑ شعرانی، عبدالوهاب، علماء المسلمین والوهابیون، ص۱۲.
 
۱۱۴. ↑ حقی بروسوی، اسماعیل‌، تفسیر حقی المسمی بتفسیر روح البیان، ج۴، ص۹۰، بیروت، دار الفکر، بی تا.   
 
۱۱۵. ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص۶۷۹.   
 
۱۱۶. ↑ ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۵۱۴، تحقیق:الخطیب، بیروت، دار المعرفة، بی تا.   
 
۱۱۷. ↑ ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۱، ص۳۴۷.   
 
۱۱۸. ↑ هیثمی، احمد بن محمد، الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج۲، ص۱۷۶.   
 
۱۱۹. ↑ حکمت بن بشیر بن یاسین، موسوعة الصحیح المسبور من التفسیر بالماثور، ج۴، ص۵۴۸، الطبعة الاولی، المدینة النبویة، الدار المآثر للنشر والتوزیع والطباعة، ۱۴۲۰ ق - ۱۹۹۹ م.   
 
۱۲۰. ↑ ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۱، ص۳۴۷.   
 
۱۲۱. ↑ جن/سوره۷۲، آیه۲۶.   
 
۱۲۲. ↑ ابراهیم ابراهیم هلال، ولایة الله و الطریق الیها، ج۱، ص۵۰۴، تحقیق: تقدیم ابن الخطیب، القاهرة، دار الکتب الحدیثة، بی تا.
 
۱۲۳. ↑ بخاری، علاءالدین عبدالعزیز بن احمد، کشف الاسرار عن اصول فخر الاسلام البزدوی، ج۳، ص۲۰۸.  
 
  
 +
با عنایت به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند. از سوی دیگر، از آن جایی که بر اساس قرآن و روایات شیعه و اهل‌سنت، امامت منصبی الهی است، در نتیجه، اطلاق آیه‌ی {{متن قرآن|«فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ»}} شامل ائمه (علیهم‌السّلام) نیز می‌شود و علاوه بر پیامبران، این بزرگواران نیز به اذن الهی، علم غیب دارند.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
==منابع==
 
==منابع==
* [http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3259 "علم غیب امامان"، پایگاه اسلام کوئست]، بازیابی: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴.
+
*"اثبات علم غیب امامان معصوم علیهم‌السلام از قرآن کریم"، مؤسسه تحقیقاتی ولی‌عصر.   
*"اثبات علم غیب امامان معصوم (علیهم‌السلام) از قرآن کریم"، مؤسسه ولی‌عصر.   
+
*[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3259 "علم غیب امامان"، پایگاه اسلام کوئست]، بازیابی: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴.
 
 
 
{{اعتقادات شیعه}}
 
{{اعتقادات شیعه}}
[[رده:امامت]]
+
[[رده:ائمه اطهار]][[رده:جایگاه اهل البیت]][[رده:امامت]][[رده:اعتقادات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۷:۱۵

طبق آموزه‌های قرآنی، «علم به غیب» به‌طور استقلالی و ذاتی، مخصوص خداوند متعال است؛ زیرا اوست که بر تمامی امور عالم احاطه کامل دارد. البته بر اساس آیات و روایات، بعضی از بندگان شایسته خداوند نیز، با تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم غیبی آگاهی می‌یابند و نادیدنی‌ها را دیده و ناشنیدنی‌ها را می‌شنوند. به اعتقاد شیعه، یکی از ویژگی‌های ائمه اطهار (علیهم‌السّلام)، بهره‌مندی ایشان از علم غیب و آگاهی به امور غیبی به اذن خداوند است.

مفهوم‌شناسی

«غیب» به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و در مقابل آن «شهادت» به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطه او بر عالم وجود است.

طبق آیات قرآن کریم، علم به غیب به صورت تام و تمام، فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.

اما این تخصیص علم غیب به خداوند، مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده، مانند انبیا و اولیاء عنایت می نماید. لذا می بینیم که پیامبران از وحی (که امری غیبی است) و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد. و از آنجا که بعد از پیامبر اسلام (ص)، امامان معصوم (ع) مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، لازم است که از بسیاری از امور غیبی، باخبر و آگاه باشند. بر همین اساس، در مواردی که لازم باشد که از غیب مطلع باشند و آنان بخواهند، خداوند این علم را در اختیارشان قرار می دهد.

در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند، یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند یا نه، محل بحث و اختلاف است. عده ای منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده، مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.

اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن -که در ادامه ذکر خواهد شد-، معتقدند که اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد، از غیب آگاه می شوند. این معنا همچنین از روایات ائمه اطهار استفاده می شود؛ امام صادق (ع) در این باره می فرماید: "هنگامی که امام اراده می کند چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد".[۱]

بررسی آیات علم غیب در قرآن کریم

آیاتی که در قرآن کریم درباره‌ی علم غیب آمده است، به چند گروه تقسیم می‌شود:

انحصار علم غیب برای خداوند

مضمون این گروه از آیات، این است که علم غیب مخصوص خداوند متعال است و جز او، هیچ فرد دیگری غیب نمی‌داند. این آیات عبارتند از:

آیه‌ اول: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاَّ هُو...»؛[۲] و کلیدهای غیب، تنها نزد اوست در حالی که جز او [کسی‌] آن را نمی‌داند.

فخر رازی، از مفسرین اهل‌سنت، این آیه را دلیل بر یگانگی خداوند گرفته و تصریح نموده که آیه در صدد بیان انحصار علم غیب برای خداوند است.[۳]

آیه‌ دوم: «وَ یَقُولُونَ لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ»؛[۴] می‌گویند: چرا معجزه‌ای از پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟!؛ بگو: غیب [و معجزات] تنها برای خدا [و به فرمان او] است!؛ شما منتظر باشید، من نیز با شما منتظرم! [شما در انتظار معجزات بهانه‌جویانه باشید و من نیز در انتظار مجازات شما!].

در این آیه نیز، خداوند متعال به رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که به کفار بگوید: معجزه یا آیه‌ای که شما می‌خواهید نازل شود، از امور غیبی است و از امور غیبی تنها خداوند متعال مطلع است.

آیه‌ سوم: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَیْبَ اِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ»؛[۵] بگو: کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، غیب نمی‌دانند جز خداوند و نمی‌دانند چه هنگام برانگیخته می‌شوند!.

این آیه نیز، علم غیب را از همه نفی نموده و با تعبیر «الا الله» فقط برای خداوند متعال ثابت کرده است.

آیه‌ چهارم: «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَاِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛[۶] و [آگاهی از] غیب [و اسرار نهان] آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست و همه‌ی کارها به سوی او باز می‌گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست!

در برخی از این آیات ادات حصر هم چون «اِلَّا» و «اِنَّما»، به کار رفته و در برخی نیز کلمات «لِلَّه» و «لَه» که خبر است مقدم شده و بنابراین روشن می‌شود که علم غیب تنها منحصر به خداوند متعال است.

آیات نفی علم غیب از پیامبران

گروه دیگری از آیات، در ظاهر، علم غیب را از پیامبران الهی (علیهم‌السّلام) نفی می‌کند. این آیات عبارتند از:

آیه‌ اول: «قُلْ لا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا اَقُولُ لَکُمْ اِنِّی مَلَکٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یُوحی‌ اِلَی‌ّ»؛[۷] بگو: من نمی‌گویم خزائن خداوند نزد من است و من، [جز آن‌چه خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی‌گویم من فرشته‌ام، تنها از آن‌چه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.

در توضیح این آیه باید دانست که در صدر اسلام، مشرکان درخواست‌های عجیب و معجزه‌هایی دل بخواهی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) داشتند، که در سوره‌ اسراء در ضمن چند آیه، برخی از آن‌ها بیان شده ‌است: «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبُوعا اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیرا ...»؛[۸] و آن‌ها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از این سرزمین، چشمه‌ی پر آبی برایمان خارج کنی‌؛ یا این‌که باغی از درختان خرما و انگور در اختیار تو باشد که جویبارها و نهرها در میان درختانش به جریان‌ اندازی‌... .

آیه‌ی فوق، در پاسخ به همین درخواست‌ها نازل شده و به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد که برای آن‌ها بگو: نه خزائن خدا در دست من است و نه به صورت مستقل از غیب چیزی می‌دانم و نه فرشته‌ام.

آیه‌ دوم: «وَلا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَلا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا اَقُولُ اِنِّی مَلَکٌ»؛[۹] و به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خدا پیش من است و غیب نمی‌دانم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام.

در این آیه‌ نیز همانند آیه‌ی پیشین، خداوند به حضرت نوح (علیه‌السّلام) دستور می‌دهد که در برابر تهمت زنندگان زمانش بگوید: نه گنجینه‌های خداوند نزد اوست و نه از علم غیب چیزی می‌داند و نه از جنس فرشتگان است.

آیه‌ سوم: «قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی‌ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا اِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»؛[۱۰] بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن‌چه را خدا بخواهد [و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن‌چه خداوند اراده کند] و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم و هیچ بدی [و زیانی] به من نمی‌رسید؛ من فقط بیم ‌دهنده و بشارت ‌دهنده‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند! [و آماده‌ی پذیرش حقند].

آیه‌ چهارم: «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما اَدْری ما یفْعَلُ بی‌ وَلا بِکُمْ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاَّ ما یوحی‌ اِلَی وَما اَنَا اِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ»؛[۱۱] بگو: من پیامبر نوظهوری نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد من تنها از آن‌چه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم و جز بیم‌ دهنده‌ی آشکاری نیستم!

آیات اثبات علم غیب برای غیر خدا

دسته دیگری از آیات، برخلاف دو گروه اول، علم غیب را برای غیر خداوند متعال -همچون پیامبران (علیهم‌السّلام)- ثابت می‌کند.

آیه اول: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‌ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اَجْرٌ عَظیمٌ»؛[۱۲] در این ‌آیه، خداوند متعال تصریح می‌کند که تنها برگزیدگان الهی از علم غیب برخوردار هستند.

آیه‌ دوم: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَداً».[۱۳] طبق این ‌آیه، افرادی از علم غیب الهی بهرمند هستند که مورد پسند و رضایت خداوند باشند.

رشیدالدین میبدی، از علمای اهل‌سنت، در ترجمه‌ی آیه می‌نویسد: «عالِمُ الْغَیْبِ آن دانای نهان فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً»؛ آگاه نکند از نهان خویش [و مطّلع نگرداند بر آن‌] هیچ‌کس را. اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ مگر آن رسول پسندیده... .[۱۴]

آیه‌ سوم: علم حضرت عیسی (علیه‌السّلام) به خوردنی‌ها و ذخیرهای مردم: «وَ رَسُولاً اِلی‌ بَنی‌ اِسْرائیلَ اَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ اَنِّی اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُبْرِئُ الْاَکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْیِ الْمَوْتی‌ بِاِذْنِ اللَّهِ وَ اُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی‌ بُیُوتِکُمْ اِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»؛[۱۵] و [او را به عنوان] رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل [قرار داده، که به آن‌ها می‌گوید:] من نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام من از گِل، چیزی به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌ای می‌گردد و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی‌] را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آن‌چه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم مسلماً در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!.

در این آیه‌، حضرت عیسی (علیه‌السّلام) تصریح می‌کند، من به اذن خداوند از گِل، پرنده خلق می‌کنم، کور مادر زاد و مریضان مبتلا به مرض پیسی را شفا می‌دهم، و به اذن خدا مرده را زنده می‌کنم و از خوردنی‌ها و ذخیره‌های شما خبر می‌دهم. همه‌ی آن‌چه را حضرت عیسی (علیه‌السّلام) نام می‌برد، از صفات خداوند است؛ اما خداوند به آن حضرت عنایت فرموده است:

جمع‌بندی آیات علم غیب

این سه دسته آیات، با یکدیگر هیچ‌گونه منافاتی‌ ندارند و قابل جمع هستند. جمع میان آیات بدین صورت است که، آیات گروه اول، در حال بیان «علم غیب استقلالی و ذاتی» هستند. یعنی بیان می‌کنند که تنها خداوند است که به صورت مستقل، عالم بر غیب است و جز او، احدی به صورت مستقل دارای علم غیب نیست. در گروه دوم آیات، که پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌کند: من علم غیب ندارم، منظورش، نفی علم غیب استقلالی و ذاتی است؛ یعنی علم غیب ذاتی را از خودش نفی می‌کند نه علم غیبی را که به اذن خداوند باشد. شاهد این‌مطلب، گروه سوم از آیات است که بیان می‌نمایند: به فرستادگان الهی، از سوی خداوند، علم غیب عطا شده است.

وهابی‌ها و برخی از مخالفان شیعه، تنها آیات گروه اول و دوم را برای نفی علم غیب مورد استناد قرار می‌دهند و آیات گروه سوم را به‌هیچ عنوان ذکر نمی‌کنند و در حقیقت مصداق آیه‌ی «نؤمنُ بِبعض و نکفرُ بِبعض» شده‌اند؛ گویا از نظر آنان این آیات جزو قرآن نیست! و این در حالی است که آیات گروه سوم، آیات دسته‌ی اول و دوم را تفسیر می‌کند و جای هیچ‌گونه شبهه و ابهامی را در زمینه‌ی اثبات علم غیب برای فرستادگان الهی، باقی نمی‌گذارد. علامه طباطبایی، در جمع میان سه گروه از آیات مذکور، در ذیل آیه‌ی «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» می‌نویسد: «اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» استثنا از کلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بیان جمله «مَنِ ارْتَضی» است، در نتیجه می‌فهماند که خدای تعالی هر فرستاده‌ای را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود آگاه می‌سازد. پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می‌داند، مانند آیه شریفه «وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلَّا هُوَ» و... این نتیجه به‌دست می‌آید که علم غیب ذاتی و تبعی است. علم غیب ذاتی از آن خداست، اما غیر خداوند علم‌شان با تعلیم خداوند و از جانب اوست.»[۱۶] ایشان در جای دیگری می‌نویسد: از مجموع کلماتی‌که درباره‌ی علم غیب است نتیجه می‌گیریم که این علم، بالاستقلال ویژه‌ی خداوند است و هیچ فردی بر آن آگاهی ندارد، جز با اجازه‌ی خداوند.»[۱۷]

سیدمحمود آلوسی، از علمای اهل سنت نیز، پس از ذکر آیاتی چون «قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله»، درباره‌ی جمع میان آیات می‌نویسد: «چه بسا حق این است: علم غیبی که از غیر خداوند متعال نفی شده، علم غیب ذاتی و بدون واسطه است. این‌گونه علم غیب برای هیچ‌یکی از اهل آسمان و زمین تصور نمی‌شود؛ چرا که آن‌ها ذاتا و صفتا ممکن الوجود هستند و خود ممکن الوجود بودن، اِبا دارد از این‌که چیزی ذاتا و بدون واسطه برای آن‌ها ثابت شود. شاید تعبیر مستثنی منه «من فی السماوات والارض» اشاره به علت حکم داشته باشد و نیز اشاره داشته باشد که آن علمی که برای خواص واقع شده از نوع علم نفی شده [ذاتی] نیست؛ زیرا از ضروریات است که خداوند متعال این علم را از راه‌هایی افاضه کند. پس گفته نشود که آن‌ها [فرستادگان الهی] علم غیب به این معنا [ذاتی] را دارند، کسی که این سخن را بگوید، قطعا کافر است؛ بلکه گفته می‌شود: آن‌ها به این علم دست یافتند و یا بر غیب اطلاع یافتند و مانند این تعبیر که واسطه را در ثبوت این علم برای آن‌ها بفهماند. مؤید گفته‌های بالا این است که در قرآن کریم علم غیب به غیر خداوند اصلا نسبت داده نشده؛ بلکه اظهار بر غیب برای کسانی که مورد پسند الهی هستند [فرستادگان الهی] آمده است.»[۱۸]

بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه و برخی اهل‌سنت، خداوند متعال افرادی را از علم غیب آگاه نموده ولی علمشان ذاتی نیست و ‌آیاتی که علم غیب را از غیرخداوند نفی می‌کنند، مراد علم غیب ذاتی و استقلالی است، نه علمی که از سوی خداوند به افراد مورد پسند خداوند افاضه می‌شود.

اثبات علم غیب برای ائمه بر اساس آیات و روایات

در این قسمت پیرامون گروه سوم از آیات مربوط به علم غیب سخن می‌گوییم که این آیات، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، علم غیب با عنایت خداوند را برای ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز اثبات می‌کند. اثبات علم غیب برای ائمه (علیهم‌السّلام) از آیات فوق، مبتنی بر اثبات سه مطلب است:

۱. بیانیه بودن کلمه مِن: کلمه‌ی «من» در آیه‌ی دوم، (اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ) «بیانیه» است که مصداق «من ارتضی» را بیان می‌کند. بقاعی، از مفسرین اهل سنت، می‌نویسد: «و بین (من) بقوله (من رسول) ‌ای من الملائکة ومن الناس...»[۱۹] کلمه‌ی «من» در «من رسول»، بیانیه است که مراد از آن فرشتگان و مردم است.

زمخشری از مفسران قرن ششم در ذیل آیه سخنی دارد که نشان می‌دهد: از دیدگاه او نیز «من» بیانیه است: وقد خصّ الله الرسل من بین المرتضین بالاطلاع علی الغیب.[۲۰] خداوند متعال از میان افرادی که مورد رضایت اوست، رسولان را برای آگاهی از غیب انتخاب نموده است.»

فخر رازی به صورت صریح، بیان می‌کند که «من» برای تبیین است: لفظة (من) فی قوله: (مِن رَّسُولٍ)، تبیین لمن ارتضی یعنی انه لا یطلع علی الغیب الا المرتضی الذی یکون رسولاً.[۲۱] واژه‌ی «من» در جمله‌ی «من رسول» بیان‌گر جمله‌ی «من ارتضی» است؛ معنایش این است که خداوند جز کسی را که مورد پسند اوست، آگاه نمی‌سازد و آن شخص هم رسول و برگزیده‌ی اوست.»

با توجه به مطالبی که گذشت، «من ارتضی» یک عنوان عام است که یکی از مصادیق آن، «رسول» است؛ پس «من» در این‌جا یک مصداق را بیان می‌کند.

۲. مراد از رسول، همه‌ی فرستادگان الهی: مطلب دوم این است که مراد از «رسول» تنها پیامبران نیست؛ بلکه شامل مطلق فرستادگان الهی می‌شود؛ چه این فرستاده بشر باشد یا فرشته. علمای اهل‌سنت این‌مطلب را ذیل ‌آیه بیان کرده‌اند. ابن کثیر، از علمای اهل‌سنت، در شرح این آیه می‌نویسد: کلمه‌ی «رسول»، شامل فرستادگان خداوند، اعم از بشر و فرشتگان می‌شود. (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) وهذا یعم الرسول الملکی والبشری.[۲۲] رسول در آیه‌ی (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) عمومیت دارد و شامل فرستادگان ملکی [فرشته‌ها] و بشری می‌باشد.»

همچنین زحیلی، از دیگر مفسرین نیز می‌نویسد: و الرسول: هو الملک او صاحب الشریعة السماویة، ‌ای یشمل الرسول الملکی والبشری.[۲۳] رسول: همان فرشته یا صاحب شریعت ‌آسمانی است؛ یعنی شامل فرستاده‌ی از جنس فرشته و بشر می‌شود.»

راغب اصفهانی از واژه‌شناسان قرآنی، پس از عبارت «الا من ارتضی من رسول» می‌نویسد: فیه اشارة ان لله تعالی علما یخص به اولیاءه.[۲۴] در این آیه، اشاره به این است که خداوند علمی دارد که ویژه اولیای اوست.»

باقلانی در کتاب تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل، پس از عبارت «من ارتضی من رسول»، سخنی دارد که نشان می‌دهد، خداوند متعال غیر خودش را نیز، از علم غیب باخبر می‌سازد و از دیدگاه او، این «غیر خداوند» منحصر در پیامبران (علیهم‌السّلام) نیست: وفی نظائر هذه الآیات ما یدل علی انّ علم ما یکون لا یدرکه الا علّام الغیوب او من اطلعه علی ذلک.[۲۵] در آیات همانند این آیات، آمده است که علم آن‌چه را که در عالم وجود دارد، جز دانای غیب‌ها [خداوند متعال] یا کسی که او را خداوند آگاه ساخته، نمی‌داند.»

از مجموع نوشته‌های علمای اهل‌سنت نتیجه گرفته می‌شود که واژه‌ی «من»، در «من رسول»، بیانیه است که تنها یک مصداق از «من ارتضی» را بیان می‌کند و واژه‌ی «رسول» نیز مطلق است و شامل رسول بشری و فرشتگان می‌شود.

۳. ائمه فرستادگان خداوند: شیعیان، بر اساس قرآن و روایات معتبر، امامت را الهی و در امتداد نبوت می‌دانند؛ یعنی امام را خداوند مشخص نموده و راه پیامبر را ادامه داده، در خط او حرکت و برنامه‌هایش را در میان امت پیاده می‌کند.

حتی بر اساس روایات اهل‌سنت، مقام جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامت پس از آن حضرت، امری الهی است؛ یعنی خداوند متعال، امام را به مقام امامت برگزیده است و هیچ بشری حتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق انتخاب امام را ندارد؛ همان گونه که پیامبر را خداوند انتخاب می‌کند و در کسی و حتی خود پیامبر نیست که خودش را برای این وظیفه‌ی مهم انتخاب کند.

برای اثبات این مطلب، چند روایت از منابع شیعه و اهل سنت، بیان خواهد شد:

۱. در یکی از روایات صحیح،[۲۶] امام صادق (علیه‌السّلام) تصریح فرموده است: انتخاب امام به دست خداوند است نه در اختیار ما: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْاَشْعَثِ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) یَقُولُ: اَتَرَوْنَ الْمُوصِیَ مِنَّا یُوصِی اِلَی مَنْ یُرِیدُ؟ لَا وَ اللَّهِ وَ لَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ الْاَمْرُ اِلَی صَاحِبِهِ.[۲۷] عمرو بن اشعث می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که می‌فرمود: آیا فکر می‌کنید یکی از ما به هر که خواست وصیت می‌کند؟ نه به خدا سوگند؛ این عهدی است از خدا و رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فردی پس از فردی تا این‌که به صاحبش برسد.»

۲. روایت صحیح دیگری نیز از امام صادق (علیه‌السّلام) به این ترتیب نقل شده است: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ اَبَانٍ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) فَذَکَرُوا الْاَوْصِیَاءَ وَذَکَرْتُ اِسْمَاعِیلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ اِلَیْنَا وَمَا هُوَ اِلَّا اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.[۲۸] ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، ‌ای ابا محمد، تعیین امام در اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که هر یک را پس از دیگری می‌فرستد.»

۳. در منابع دست اول اهل سنت نیز روایاتی پیرامون امامت الهی به چشم می‌خورد که به‌عنوان نمونه یکی از آن‌ها را از صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت (صحیح مسلم) نقل می‌کنیم. مسلم بن حجاج نیشابوری در روایتی از ابن عباس چنین نقل می‌کند: حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِیُّ حدثنا ابو الْیَمَانِ اخبرنا شُعَیْبٌ عن عبد اللَّهِ بن ابی حُسَیْنٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال: قَدِمَ مُسَیْلِمَةُ الْکَذَّابُ علی عَهْدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول: ان جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْاَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَاَقْبَلَ الیه النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیْسِ بن شَمَّاسٍ وفی یَدِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتی وَقَفَ علی مُسَیْلِمَةَ فی اَصْحَابِهِ قال: لو سَاَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما اَعْطَیْتُکَهَا وَلَنْ اَتَعَدَّی اَمْرَ اللَّهِ فِیکَ....[۲۹] ابن عباس می‌گوید: مُسَیْلِمَه کَذَّاب در زمان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه آمد و ‌گفت: اگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جانشینی پس از خودش را برای من قرار دهد، از او پیروی می‌کنم. او با افراد زیادی از قبیله‌اش به سمت آن حضرت آمد و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه ثابت بن قیس به او رو کرد و در حالی که در دستشان تکه چوبی بود به نزدش رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود: «اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر خدا را به تو واگذار نمی‌کنم...».

سیوطی در شرح این فقره از صحیح مسلم می‌نویسد: ولن اتعدی امر الله فیک‌ای لا اجیبک الی ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة.[۳۰] هرگز امر خدا را به تو نمی‌دهم، یعنی به درخواست تو در زمینه‌ی جانشینی و مشارکت، که شایسته تو نیست، پاسخ نخواهم داد.»

بر اساس این روایت، جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به فرموده‌ خود آن حضرت، امری الهی است و خداوند جانشین ایشان را انتخاب می‌نماید و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق واگذاری آن را به هیچ فرد دیگری ندارد.

ائمه مصداق "من ارتضی" و وارث علوم پیامبر

در منابع شیعه روایاتی ذکر شده که ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) را وارث علم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مصداق «من ارتضی» در آیه «اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» معرفی کرده‌اند. در ادامه به برخی از این روایات شریف اشاره می‌شود:

۱. در روایتی امام باقر (علیه‌السّلام) فرموده، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» و دارای علم غیب الهی (علوم قضا و قدر) است و همان علم غیب از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ما نیز رسیده است: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ اَعْیَنَ یَسْاَلُ اَبَا جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ؛[۳۱] قَالَ: اَبُوجَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابْتَدَعَ الْاَشْیَاءَ کُلَّهَا بِعِلْمِهِ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرَضِینَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا اَرَضُونَ اَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَی وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ؛[۳۲] فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: اَ رَاَیْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً؛[۳۳] فَقَالَ: اَبُو جَعْفَرٍ (علیه‌السّلام) اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ؛[۳۴] وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاهُ وَ اَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیْبِ؛[۳۵] فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْ‌ءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ اَنْ یُفْضِیَهُ اِلَی الْمَلَائِکَةِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ اِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیَقْضِیهِ اِذَا اَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیهِ فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا.[۳۶] سدیر صیرفی می‌گوید: شنیدم که حمران بن اعین شیبانی از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره‌ی این آیه که می‌فرماید: «خدا ایجاد کننده‌ی آسمان‌ها و زمین است» ‌ ‌پرسید: امام فرمود: خدای (عزّوجلّ) همه چیز را با علمش ایجاد کرد، بدون آن‌که نمونه‌ی قبلی داشته باشد. آسمان‌ها و زمین‌ها را آفرید در صورتی که پیش از آن، آسمان و زمینی نبود، آیا گفتار خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: «و عرش خدا روی آب بود» [پس اگر آسمان و زمین می‌بود، عرش خدا روی آن‌ها قرار می‌گرفت] حمران عرض‌کرد: بفرمائید معنی این سخن خداوند متعال را که فرمود: «خدا غیب می‌داند و کسی را بر علم غیب خود آگاه نکند» امام (علیه‌السّلام) [ادامه‌ی آیه را] تلاوت کرد: «مگر فرستاده‌ای که مورد رضایت او باشد» به خدا سوگند که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از پسندیدگان او بود و اما این‌که می‌فرماید: «خدا غیب می‌داند»، همانا خدای (عزّوجلّ) عالم است به آن‌چه از خلقش غایب است نسبت به هر چیزی که مقدر می‌کند و حکم می‌دهند پیش از آن‌که آن را بیافریند و به فرشتگانش افاضه کند، ‌ای حمران! این علم نزد او نگه داشته است و نسبت به آن مشیت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حکم دهد [و آن را به مورد اجرا گذارد] و گاهی نسبت به آن بداء حاصل شود که اجرایش نمی‌کند و اما علمی که خدای (عزّوجلّ) آن را قطعی کرده و امضاء نموده، علمی است که اولا به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سپس به ما رسیده است.»

در این روایت، دو نکته‌ی مهم بیان شده است: نکته‌ی اول این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصداق «من ارتضی» است: وَ کَانَ وَاللَّهِ مُحَمَّدٌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِمَّنِ ارْتَضَاهُ. نکته‌ی دوم این‌که علم به قضا و قدری که ویژه‌ی خداوند است، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز همان علوم را دارا می‌باشند: فَاَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی اِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ اِلَیْنَا. در نتیجه ائمه (علیهم‌السّلام) نیز به اذن خداوند، علم غیب الهی را دارند. این روایت از لحاظ سندی، صحیح است. شیخ‌ هادی نجفی بعد از نقل روایت، به صحت سندش تصریح کرده است: «الروایة صحیحة الاسناد.»[۳۷]

۲. در روایت طولانی دیگری، به نقل از سلمان فارسی، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام)، با استناد به آیه‌ی «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» تصریح نموده که من، «مرتضی» یعنی پسندیده از میان فرستادگان هستم که خداوند علم غیبش را بر آن‌ها ظاهر ساخته است: حدثنا الشیخ ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الولید) قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد ابن زکریا، عن ابی المعافا عن وکیع، عن زاذان، عن سلمان قال: ... یَا سَلْمَانُ اَ مَا قَرَاْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی حَیْثُ قَالَ «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» فَقُلْتُ: بَلَی یَا سَیِّدِی فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ اَنَا الْمُرْتَضِی مِنَ الرَّسُولِ الَّذِی اَظْهَرَهُ عَلَی غَیْبِهِ اَنَا الْعَالِمُ الرَّبَّانِیُّ اَنَا الَّذِی هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیَّ الشَّدَائِدَ وَ طَوَی لِیَ الْبَعِید.[۳۸] «... ‌ای سلمان؛ آیا قرآن را نخوانده‌ای که می‌فرماید: دانای غیب است و بر غیب خود کسی را آگاه نمی‌سازد جز فرستادگان مورد پسندش را؟. گفتم: آری‌ ای آقای من؟ فرمود: ‌ای سلمان منم پسندیده، رسولی که او را بر غیب خود گمارد، منم عالم ربانی، منم که خدا سختی‌ها را بر من آسان کرده و دور را برای من نزدیک کرده است [چنان از حوادث آینده مطلعم نموده که گویا آن‌ها را دیده‌ام].»

۳. در روایت دیگری که از طریق محمد بن فضیل‌ هاشمی نقل شده، امام رضا (علیه‌السّلام) به مدینه آمد و در میان جمعی از شیعیان، شخصی به نام «عمرو بن هذاب»، که از ناصبی‌ها بود، حضور داشت. حضرت به او فرمود: اگر خبر دهم که شما در همین روزها به خون یکی از اقوامت مبتلا می‌شوی قبول می‌کنی؟ او گفت: نه؛ فان الغیب لا یعلمه الا الله تعالی؛ تنها خداوند غیب می‌داند. امام هشتم (علیه‌السّلام) با استناد به همین آیه فرمود: «قَالَ: (علیه‌السّلام) اَوَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی اَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ اِنَّ الَّذِی اَخْبَرْتُکَ بِهِ یَا ابْنَ هَذَّابٍ لَکَائِنٌ اِلَی خَمْسَةِ اَیَّامٍ فَاِنْ لَمْ یَصِحَّ مَا قُلْتُ لَکَ فِی هَذِهِ الْمُدَّةِ فَاِنِّی کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ اِنْ صَحَّ فَتَعْلَمُ اَنَّکَ الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ لَکَ دَلَالَةٌ اُخْرَی.»[۳۹] امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: آیا خداوند نمی‌فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ». پس رسول خدا نزد خداوند مرتضی [مورد پسند] می‌باشد و ما ورثه‌ی همان رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود، از هر آن‌چه خواسته، مطلع و آگاه ساخته است. پس ما به آن‌چه در گذشته رخ داده و آن‌چه در آینده، تا روز قیامت، رخ خواهد داد، آگاه هستیم. ‌ای پسر هذّاب! آن‌چه به تو خبر دادم، در مدت پنج روز واقع خواهد شد. پس اگر آن‌چه را که به تو گفتم در این مدت صورت نگرفت، من دروغ‌گو و افترا زننده هستم؛ ولی اگر درست بود، پس خواهی دانست که تو رد کننده‌ی خدا و رسول او هستی و این [اتفاق افتادن حوادث در این مدت] نشانه‌ی دیگری [بر حقانیت ما] برای توست.»

علامه‌ طباطبایی، بعد از نقل این روایت در تفسیر المیزان می‌نویسد: اقول: والاخبار فی هذا الباب فوق حد الاحصاء و مدلولها ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اخذه بوحی من ربه وانهم اخذوه بالوراثة منه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).[۴۰] می‌گویم: روایات در این باب، بی‌شمار است و دلالت دارد بر این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این علم را از راه وحی گرفته و ائمه (علیهم‌السّلام) آن را از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ارث برده‌اند.

طبق روایات فوق، اولا: ائمه‌ معصومین (علیهم‌السّلام) وارث علوم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و همان‌گونه که ایشان علم غیب دارند، ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارای این علم هستند؛ ثانیا: در روایت دوم، امیرمومنان (علیه‌السّلام) خودش را مصداق آیه‌ی «من ارتضی من رسول» معرفی کرده است، پس ائمه (علیهم‌السّلام) نیز مصداق «رسول» می‌باشند. حتی بر اساس برخی از روایات اهل‌سنت، برای برخی از ائمه (علیهم‌السّلام) علم غیب اثبات شده است. عبدالرزاق صنعانی، در روایتی صحیح، این‌چنین نقل کرده است: عبدالرزاق عن معمر عن وهب بن عبدالله عن ابی الطفیل قال: شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول: سلونی فوالله لا تسالونی عن شیء یکون الی یوم القیامة الا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا وانا اعلم بلیل نزلت‌ام بنهار‌ام فی سهل‌ام فی جبل.[۴۱] ابوطفیل می‌گوید: شاهد بودم که علی (علیه‌السّلام) خطبه می‌خواند و می‌فرمود: از من بپرسید؛ به خدا سوگند! از هرچه که تا روز قیامت به وجود می‌آید و اتفاق می‌افتد، سؤال نمی‌کنید؛ مگر این‌که تمام آن‌ها را پاسخ می‌گویم. از کتاب خدا بپرسید؛ به خدا سوگند! هیچ آیه‌ای نازل نشده است؛ مگر این‌که می‌دانم شب نازل شده است یا روز، در صحرا نازل شده است یا در کوه.

تطبیق آیات علم غیب بر ائمه در تفاسیر اهل‌سنت

همچنین برخی علما و مفسرین اهل سنت، آیات گروه سوم (آیات اثبات علم غیب برای غیر خدا) را بر «وَلِیّ»، «ائمه» و «وارثان پیامبر» تطبیق داده و آن‌ها را مصداق «رسول» معرفی کرده‌ و نتیجه گرفته‌اند که ائمه‌ پیرو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز، از علم غیب بهره‌مند هستند.

اسماعیل بروسوی در تفسیر «روح البیان» در ابتدای سوره هود، پیرامون تفسیر حروف مقطعه «الر»، نوشته است: قالوا: الله اعلم بمراده من الحروف المقطعة فانها من الاسرار المکتومة کما قال الشعبی حین سئل عنها سر الله: فلا تطلبوه و الله تعالی لا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول او وارث رسول.[۴۲] «علما گفته‌اند: خداوند به مرادش از حروف مقطعه داناتر است؛ زیرا این از اسرار پنهان خداست؛ چنان‌که شعبی هنگامی که از وی درباره این حروف سؤال شد، گفت: آن‌ها سرّ خدا هستند و از آن سؤال نکنید و خداوند هیچ فردی را، جز کسانی که از ایشان راضی است، همانند رسول و یا وارث او، از غیبش مطلع نکرده است.»

فخر رازی در «تفسیر کبیر»، ذیل آیه‌ی «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ» تصریح می‌کند که مراد آیه این نیست که خداوند تنها رسولان را از غیب آگاه می‌سازد؛ بلکه غیر رسولان را نیز از غیب آگاه می‌سازد.[۴۳]

ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» در تفسیر آیه‌ی بیست و هفت سوره‌ جن، می‌نویسد: الا من ارتضی من رسول فانه یقتضی اطلاع الرسول علی بعض الغیب والولی التابع للرسول عن الرسول یأخذ وبه یکرم والفرق بینهما ان الرسول یطلع علی ذلک بانواع الوحی کلها والولی لا یطلع علی ذلک الا بمنام او الهام والله اعلم.[۴۴] مقتضای جمله «الا من ارتضی من رسول»، این است که رسول، به برخی از غیب‌ها آگاهی دارد و نیز «ولی» که پیرو رسول است از ایشان این علم را می‌گیرد و به واسطه‌ی آن، مورد اکرام است. تفاوتش در این است که رسول، از راه انواع وحی آگاهی می‌یابد؛ اما ولی، از راه خواب یا الهام به آن دست می‌یابد.»

ابن حجر هیثمی تصریح می‌کند که خداوند وارثان انبیاء (علیهم‌السّلام) را نیز از علم غیبش مطلع ساخته است: لان الله تعالی اطلع انبیاءه بل ورّاثهم علی مغیبات کثیرة لکنها جزئیات قلیلة بالنسبة الی علمه تعالی فهو المنفرد بعلم المغیبات علی الاطلاق کلیها وجزئیها دون غیره.[۴۵] خداوند متعال، پیامبران بلکه وارثان آن‌ها را بر غیب بسیاری آگاه ساخته است؛ اما این آگاهی، نسبت به علم خداوند، جزئی و‌ اندک است، پس تنها خداوند است که مطلقا و به صورت کلی و جزئی بر غیب آگاهی دارد؛ نه غیر خداوند.

حکمت بن بشیر بن یاسین از مفسرین دیگر اهل‌سنت است که علم غیب انبیاء (علیهم‌السّلام) و اولیاء را، با علم غیب اختصاصی خداوند، در تضاد و منافات نمی‌داند: وما روی عن الانبیاء والاولیاء من الاخبار عن الغیوب فبتعلیم الله تعالی اما بطریق الوحی او بطریق الالهام والکشف فلا ینافی ذلک الاختصاص علم الغیب مما لا یطلع علیه الا الانبیاء والاولیاء والملائکة کما اشار الیه بقوله: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول... .[۴۶] خبرهای غیبی که از پیامبران و اولیاء روایت شده، به تعلیم خداوند متعال است یا از طریق وحی یا الهام و مکاشفه؛ پس اختصاص دادن علم غیب به خداوند، با آن علم غیبی که خدا آن را به انبیاء و اولیاء می‌دهد، منافات ندارد؛ چنان‌که خداوند در این آیه اشاره کرده است ...».

جمع‌بندی:

بنابراین بر اساس آیات قرآنی، علاوه بر پیامبران (علیهم‌السّلام)، ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نیز علم غیب دارند؛ زیرا واژه‌ی «رسول» در گروه سوم آیات، شامل همه‌ی فرستادگان الهی می‌شود و ائمه (علیهم‌السّلام) نیز، مصداق «رسول» هستند؛ به دلیل این‌که از دیدگاه شیعه و روایات صحیح اهل‌سنت، مقام امامت، مقامی الهی است، و امام را خداوند انتخاب کرده و برای هدایت بشر فرستاده است و در نتیجه، هر علمی را که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد، ‌ائمه (علیهم‌السّلام) نیز دارند.

با عنایت به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند. از سوی دیگر، از آن جایی که بر اساس قرآن و روایات شیعه و اهل‌سنت، امامت منصبی الهی است، در نتیجه، اطلاق آیه‌ی «فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ» شامل ائمه (علیهم‌السّلام) نیز می‌شود و علاوه بر پیامبران، این بزرگواران نیز به اذن الهی، علم غیب دارند.

پانویس

  1. کلینی، اصول کافی، ج ۱ ح ۳، باب: "انّ الائمة اذا شاؤوا أن یعلَموا، عَلِموا".
  2. سوره انعام، آیه۵۹.
  3. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۳، ص۱۲.
  4. سوره یونس، آیه۲۰.
  5. سوره نمل، آیه۶۵.
  6. سوره هود، آیه۱۲۳.
  7. سوره انعام، آیه۵۰.
  8. سوره اسراء، آیه۹۰- ۹۳.
  9. سوره هود، آیه۳۱.
  10. سوره اعراف، آیه۱۸۸.
  11. سوره احقاف، آیه۹.
  12. سوره آل عمران، آیه۱۷۹.
  13. سوره جن، آیه۲۶-۲۷.
  14. میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج‌۱۰، ص۲۵۰.
  15. سوره آل عمران، آیه۴۹.
  16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۳.
  17. طباطبایی، سیدمحمدحسین، القرآن فی الاسلام، ص۴۹.
  18. آلوسی، سیدمحمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۱۱.
  19. بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، ج۲۰، ص۵۰۰.
  20. زمخشری خوارزمی، محمود بن عمرو، الکشاف، ج۴، ص۶۳۳.
  21. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۳۸۵.
  22. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۶۲.
  23. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر الوسیط، ج۳، ص۲۷۵۷.
  24. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۴۴.
  25. باقلانی، محمد بن طیب، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ج۱، ص۷۷.
  26. موسوی اصفهانی، محمدتقی، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۱.
  27. کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
  28. کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
  29. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.
  30. سیوطی، الدیباج علی مسلم، تحقیق:الحوینی الاثری، ج۵، ص۲۹۱؛ نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۵، ص۲۲۷۳.
  31. سوره بقره، آیه۱۱۷.
  32. سوره هود، آیه۷.
  33. سوره جن، آیه۲۶.
  34. سوره جن، آیه۲۷.
  35. سوره جن، آیه۲۶.
  36. کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۵۶.
  37. نجفی،‌ هادی، موسوعة احادیث اهل البیت (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۲۱۵.
  38. طبری آملی، محمد بن جریر، نوادر المعجزات، ص۸۳.
  39. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳.
  40. طباطبایی، سیدمحمدحسین‌، المیزان فی تفسیر القرآن‌، ج۲۰، ص۵۹.
  41. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۱.
  42. حقی بروسوی، اسماعیل‌، تفسیر حقی المسمی بتفسیر روح البیان، ج۴، ص۹۰.
  43. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص۶۷۹.
  44. ابن‌حجر، عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۵۱۴.
  45. هیثمی، احمد بن محمد، الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج۲، ص۱۷۶.
  46. حکمت بن بشیر بن یاسین، موسوعة الصحیح المسبور من التفسیر بالماثور، ج۴، ص۵۴۸.

منابع

‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم
مسابقه از خطبه ۷۶ و ۲۳۰ نهج البلاغه