محمد بن ابى سعید بن عقیل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
==محمد بن ابی سعید بن عقیل==
 
  
بنا به نقل ابصارالعین پنج نفر از شهدای [[کربلا]] به سن بلوغ نرسیده بودند، یکی از آنان محمد بن ابی سعید بن عقیل بوده که هفت سال داشته است. بنا به نقل مرحوم [[شيخ عبدالله مامقانی|مامقانی]] وقتی [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام به زمین افتاد و دشمن به خیمه ها حمله ور شد، محمد بن ابی سعید از خیمه بیرون آمده بود که بدست لقیظ بن ایاس یا (یاسر) جهنی به شهادت رسید.
+
'''«محمد بن ابی‌سعید بن عقیل»''' از شهداى [[بنی هاشم]] در [[روز عاشورا]] است و نامش در [[زیارت ناحیه مقدسه]] هم آمده است: «السَّلامُ عَلی مُحَمَّد بن ابی‌سعید بن عَقیل وَلَعَنَ‌ الله قاتِلَهُ لُقَیطِ بن ناشِر الجُهَنی».<ref>سید بن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۷۶؛ انصارالحسين علیه السلام، ص116.</ref>
  
محمد بن ابی سعید از شهداى [[بنی هاشم]] در [[روز عاشورا]] است و نامش در [[زیارت ناحیه مقدسه]] هم آمده است.<ref>انصارالحسين علیه السلام، ص116.</ref>
+
بنا به نقل «ابصارالعین»، پنج نفر از [[شهدای کربلا]] به سن [[بلوغ]] نرسیده بودند؛ یکی از آنان «محمد بن ابی سعید» بوده که هفت سال داشته است.<ref>سماوی، ابصارالعین، ص۲۲۴.</ref>
 +
بنا به نقل [[شيخ عبدالله مامقانی]] وقتی [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام در [[کربلا]] به زمین افتاد و دشمن به خیمه ها حمله‌ور شد، محمد بن ابی سعید از خیمه بیرون آمده بود که بدست لُقیط جهنی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
  
مادر محمد، ام ولد (کنیز) و پدرش ابی سعید نام داشته و مشهور است که مانند پدرش [[عقیل بن ابیطالب|عقیل]] علیه السلام حاضر جواب و لطیفه‌گو بوده به طوری که [[عبدالله بن زبیر]] را در مجلس [[معاویه]] طی مناظره ای به ستوه آورد.
+
مادر محمد، [[ام ولد]] (کنیز) بود و پدرش ابوسعید بن عقیل نام داشته و مشهور است که مانند پدرش [[عقیل بن ابیطالب]] حاضر جواب و لطیفه‌گو بوده، به طوری که [[عبدالله بن زبیر]] را در مجلس [[معاویه]] طی مناظره ای به ستوه آورد.
  
روزی حضرت [[امام حسن]] علیه السلام بر معاویه وارد شد و عبدالله بن زبیر آنجا بود، معاویه دوست می داشت که رجال [[قریش]] را تحریک کرده در میان آن‌ها ایجاد دشمنی کند، به این منظور از امام حسن علیه السلام پرسید: ای ابامحمد! [[امام علی علیه السلام|علی]] بزرگتر بود یا [[زبیر بن عوام|زبیر]] (تا آن دو را به یاد [[جنگ جمل]] تحریک نماید).
+
چنانکه گفته شده روزی [[امام حسن]] علیه السلام بر معاویه وارد شد و عبدالله بن زبیر نیز آنجا بود. معاویه دوست می داشت که رجال [[قریش]] را تحریک کرده در میان آن‌ها ایجاد دشمنی کند، به این منظور از امام حسن علیه السلام پرسید: ای ابامحمد! [[امام علی علیه السلام|علی]] بزرگتر بود یا [[زبیر بن عوام|زبیر]]؟ (تا آن دو را به یاد [[جنگ جمل]] تحریک نماید).
  
امام علیه السلام فرمود: سن آن‌ها به یکدیگر نزدیک بوده و علی علیه السلام کمی از زبیر بزرگتر بود، خدا علی را رحمت کند.  
+
امام حسن علیه السلام فرمود: سن آن‌ها به یکدیگر نزدیک بوده و علی علیه السلام کمی از زبیر بزرگتر بود، خدا علی را رحمت کند.  
  
عبدالله بن زبیر گفت: خدا زبیر را رحمت نماید. ابی سعید بن عقیل که در مجلس بود گفت: «ای عبدالله ناراحت شدی که مردی نام پدرش را به نیکی برد و برای او از خدا طلب رحمت کرد؟
+
عبدالله بن زبیر گفت: خدا زبیر را رحمت نماید. ابوسعید بن عقیل که در مجلس بود گفت: «ای عبدالله ناراحت شدی که مردی نام پدرش را به نیکی برد و برای او از خدا طلب رحمت کرد؟ عبدالله گفت: من هم برای پدرم زبیر طلب رحمت کردم. ابوسعید گفت: مگر زبیر را مانند و کفو علی علیه السلام می دانی؟ عبدالله گفت: مگر زبیر از علی چه کم دارد؟ هر دو از قریش اند و هر دو خواستار [[خلافت]] شدند و کار هیچ یک به آخر نرسید.
  
- عبدالله، من هم برای پدرم زبیر طلب رحمت کردم.
+
ابوسعید پاسخ داد: از این سخن ناروا درگذر، علی در میان قریش و نسبت به [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه وآله مقامی داشت که تو هم از آن بی خبر نیستی و چون به [[خلافت]] برخاست، [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] او را به [[امامت]] شناختند و او خود در رأس این دعوت بود. ولی زبیر تحت فرمان زنی ([[عایشه]]) چشم به خلافت دوخته بود و چون دو لشکر در [[جنگ جمل|جمل]] با یکدیگر روبرو شدند، زبیر پیش از آن که حق غالب شود و آن را بپذیرد یا باطل درهم شکسته گردد، آن را رها کرد و از جنگ گریزان شد تا آن که مردی فرومایه گردن او را زد و سلاح و جامه اش از تنش بیرون کرده و سر بریده او را آورد؛ اما علی علیه السلام به همان عادتی که با پسر عمّش [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله در جنگ‌ها داشت تا آخر کار ایستادگی کرد و پیش رفت. خدا علی را رحمت کند.
  
- ابوسعید: مگر زبیر را مانند و کفو علی علیه السلام می دانی؟
+
عبدالله بن زبیر (در مقام تعریض به امام حسن علیه السلام) گفت: ای ابوسعید اگر دیگری با من این گونه سخن می گفت جواب خود را می شنید. ابوسعید گفت: آن بزرگواری که به او تعریض می کنی، مقامش بالاتر از آن است که با تو طرف صحبت شود.
  
- عبدالله: مگر زبیر از علی چه کم دارد؟ هر دو از قریش اند و هر دو خواستار [[خلافت]] شدند و کار هیچ یک به آخر نرسید.
+
در نهایت معاویه آن‌ها را ساکت کرد، تا بیش از این به رسوایی او و دوستانش نیانجامد.  
 
 
- ابوسعید: از این سخن ناروا درگذر، علی در میان قریش و نسبت به [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله مقامی داشت که تو هم از آن بی خبر نیستی و چون به خلافت برخاست، [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] او را به امامت شناختند و او خود در رأس این دعوت بود. ولی زبیر در زیرفرمان زنی چشم به خلافت دوخته بود و چون دو لشکر در جمل با یکدیگر روبرو شدند، زبیر پیش از آن که حق غالب شود و آن را بپذیرد یا باطل درهم شکسته گردد، آن را رها کرد و پا به فرار نهاد و از جنگ گریزان شد تا آن که مردی فرومایه گردن او را زد و سلاح و جامه اش از تنش بیرون کرده و سر بریده او را آورد، اما علی علیه السلام به همان عادتی که با پسرعمش [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ‌های اسلامی داشت تا آخر کار ایستادگی کرد. پیش رفت، خدا علی را رحمت کند.
 
 
 
- عبدالله بن زبیر (در مقام تعریض به امام حسن علیه السلام) گفت: ای ابوسعید اگر دیگری با من این گونه سخن می گفت جواب خود را می شنید.
 
 
 
- ابوسعید گفت: آن بزرگواری که به او تعریض می کنی، مقامش بالاتر از آنست که با تو طرف صحبت شود.
 
 
 
معاویه آن‌ها را ساکت کرد تا بیش از این به رسوایی او و دوستانش نیانجامد.  
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
  
==منبع==
+
==منابع==
 
+
*[[فرهنگ عاشورا(کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، جواد محدثی، صفحه 1108.
*جواد محدثی، [[فرهنگ عاشورا(کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، صفحه 1108.
 
  
[[رده:شهدای کربلا]]
+
[[رده:شهدای کربلا]][[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]
 
{{الگو:واقعه عاشورا}}
 
{{الگو:واقعه عاشورا}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۸:۴۴

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«محمد بن ابی‌سعید بن عقیل» از شهداى بنی هاشم در روز عاشورا است و نامش در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است: «السَّلامُ عَلی مُحَمَّد بن ابی‌سعید بن عَقیل وَلَعَنَ‌ الله قاتِلَهُ لُقَیطِ بن ناشِر الجُهَنی».[۱]

بنا به نقل «ابصارالعین»، پنج نفر از شهدای کربلا به سن بلوغ نرسیده بودند؛ یکی از آنان «محمد بن ابی سعید» بوده که هفت سال داشته است.[۲] بنا به نقل شيخ عبدالله مامقانی وقتی امام حسین علیه السلام در کربلا به زمین افتاد و دشمن به خیمه ها حمله‌ور شد، محمد بن ابی سعید از خیمه بیرون آمده بود که بدست لُقیط جهنی به شهادت رسید.

مادر محمد، ام ولد (کنیز) بود و پدرش ابوسعید بن عقیل نام داشته و مشهور است که مانند پدرش عقیل بن ابیطالب حاضر جواب و لطیفه‌گو بوده، به طوری که عبدالله بن زبیر را در مجلس معاویه طی مناظره ای به ستوه آورد.

چنانکه گفته شده روزی امام حسن علیه السلام بر معاویه وارد شد و عبدالله بن زبیر نیز آنجا بود. معاویه دوست می داشت که رجال قریش را تحریک کرده در میان آن‌ها ایجاد دشمنی کند، به این منظور از امام حسن علیه السلام پرسید: ای ابامحمد! علی بزرگتر بود یا زبیر؟ (تا آن دو را به یاد جنگ جمل تحریک نماید).

امام حسن علیه السلام فرمود: سن آن‌ها به یکدیگر نزدیک بوده و علی علیه السلام کمی از زبیر بزرگتر بود، خدا علی را رحمت کند.

عبدالله بن زبیر گفت: خدا زبیر را رحمت نماید. ابوسعید بن عقیل که در مجلس بود گفت: «ای عبدالله ناراحت شدی که مردی نام پدرش را به نیکی برد و برای او از خدا طلب رحمت کرد؟ عبدالله گفت: من هم برای پدرم زبیر طلب رحمت کردم. ابوسعید گفت: مگر زبیر را مانند و کفو علی علیه السلام می دانی؟ عبدالله گفت: مگر زبیر از علی چه کم دارد؟ هر دو از قریش اند و هر دو خواستار خلافت شدند و کار هیچ یک به آخر نرسید.

ابوسعید پاسخ داد: از این سخن ناروا درگذر، علی در میان قریش و نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه وآله مقامی داشت که تو هم از آن بی خبر نیستی و چون به خلافت برخاست، مهاجر و انصار او را به امامت شناختند و او خود در رأس این دعوت بود. ولی زبیر تحت فرمان زنی (عایشه) چشم به خلافت دوخته بود و چون دو لشکر در جمل با یکدیگر روبرو شدند، زبیر پیش از آن که حق غالب شود و آن را بپذیرد یا باطل درهم شکسته گردد، آن را رها کرد و از جنگ گریزان شد تا آن که مردی فرومایه گردن او را زد و سلاح و جامه اش از تنش بیرون کرده و سر بریده او را آورد؛ اما علی علیه السلام به همان عادتی که با پسر عمّش رسول خدا صلی الله علیه وآله در جنگ‌ها داشت تا آخر کار ایستادگی کرد و پیش رفت. خدا علی را رحمت کند.

عبدالله بن زبیر (در مقام تعریض به امام حسن علیه السلام) گفت: ای ابوسعید اگر دیگری با من این گونه سخن می گفت جواب خود را می شنید. ابوسعید گفت: آن بزرگواری که به او تعریض می کنی، مقامش بالاتر از آن است که با تو طرف صحبت شود.

در نهایت معاویه آن‌ها را ساکت کرد، تا بیش از این به رسوایی او و دوستانش نیانجامد.

پانویس

  1. سید بن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۷۶؛ انصارالحسين علیه السلام، ص116.
  2. سماوی، ابصارالعین، ص۲۲۴.

منابع

11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها