اسماعیل صالحی مازندرانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(آرشیو عکس و تصویر)
(آرشیو عکس و تصویر)
سطر ۳۰۲: سطر ۳۰۲:
 
<gallery mode="packed" heights="170">
 
<gallery mode="packed" heights="170">
 
پرونده:صالحی (1).jpg|از راست: ناشناسان، اسماعیل صالحی مازندرانی، امان الله کریمی، [[محمدتقی فلسفی]] و [[شهيد عبد الوهاب قاسمى|شهید عبدالوهاب قاسمی]]
 
پرونده:صالحی (1).jpg|از راست: ناشناسان، اسماعیل صالحی مازندرانی، امان الله کریمی، [[محمدتقی فلسفی]] و [[شهيد عبد الوهاب قاسمى|شهید عبدالوهاب قاسمی]]
پرونده:صالحی (5).jpg|از راست: اسماعیل صالحی مازندرانی، [[محمدعلی گرامی]] و [[میرزا هاشم آملی|میرزا هاشم اردشیر لاریجانی]]
+
پرونده:صالحی (5).jpg|از راست: اسماعیل صالحی مازندرانی، [[محمدعلی گرامی]] و [[میرزا هاشم آملی|هاشم اردشیر لاریجانی (میرزا هاشم آملی)]]
 
پرونده:صالحی (2).jpg|از راست ردیف جلو: اسماعیل صالحی مازندرانی، [[احمد جنتی]] و [[محمدمهدی ربانی املشی|محمدمهدی ربانی رانکوهی (املشی)]]
 
پرونده:صالحی (2).jpg|از راست ردیف جلو: اسماعیل صالحی مازندرانی، [[احمد جنتی]] و [[محمدمهدی ربانی املشی|محمدمهدی ربانی رانکوهی (املشی)]]
 
پرونده:صالحی0.jpg|اسماعیل صالحی مازندرانی در بین رزمندگان اسلام
 
پرونده:صالحی0.jpg|اسماعیل صالحی مازندرانی در بین رزمندگان اسلام

نسخهٔ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۳۷

آيت الله حاج اسماعيل صالحى مازندرانى (1312 - 1380 ش) از فقها و اساتید حوزه علمیه بود. از ایشان آثاری چند بر جای مانده است که از جمله آنها " مفتاح البصیرة فی فقه الشریعة(شرح عروة الوثقی)" و رساله توضیح المسائل است

Salehi.jpg
نام کامل اسماعیل صالحی مازندرانی
زادروز 1312 شمسی
زادگاه سوادکوه - مازندران
وفات 9 شهريور 1380
مدفن قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

Line.png

اساتید

آیت الله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و آيت الله محقق داماد

شاگردان

محسن قرائتی و حمید روحانی

آثار

رسائل فقهی، مفتاح البصيرة فى فقه الشريعة (شرح عروة الوثقى)


زندگی نامه

ولادت

حضرت آيت الله حاج شيخ اسماعيل صالحى مازندرانى در سال 1312 ش. در يكى از روستاهاى قائم شهر در خانواده اى روحانى متولد شد.(1) وى فرزند ملا رحمت الله، فرزند ملا صدوق، فرزند ملا صالح، فرزند ملا محمد، فرزند عالم متقى ملا صالح است و اجداد بزرگوارش، همه از علماى وارسته و فرهيختگان پرهيزكار بودند.(2)

پدر بزرگوارشان، مرحوم ملا رحمت الله، يكى از روحانيون شريف و مورد احترام اهالى بود كه براى امرار معاش به كشاورزى هم مشغول بود. او در سال 1358 ش. در سن 72 سالگى دارفانى را وداع گفت و در زادگاهش «لَفُور» مدفون گرديد.(3) مادر مكرمه وى، عمه خانم كُجورى، زنى باتقوا و وارسته بود كه در تاريخ 1377/2/6 ش. به رحمت ايزدى پيوست و در زادگاهش به خاك سپرده شد.(4)

نوجوانى

در سن پنج سالگى، با هدايت پدرش با كتاب عزير خدا «قرآن مجيد» آشنا شد و قسمتى از قرآن را نزد وى آموخت و قسمت عمده آن را بدون معلم فراگرفت و حتى بخش هايى از كلام الهى را حفظ نمود.

ايشان در اين باره مى گويد: «به خاطر دارم كه در همان دوران كودكى، آياتى از قرآن كريم را براى بعضى از روستاييان از حفظ مى خواندم و مورد تشويق آن ها قرار مى گرفتم».(5)

تحصيل

پس از آموختن قرآن مجيد و بعضى از كتب مذهبى و تاريخى و مقدارى از جامع المقدمات از محضر پدر بزرگوارشان، براى ادامه تحصيل علوم اسلامى با اشتياقى وصف ناپذير، عازم «بابل»، يكى از شهرهاى مازندران، شد و صرف و نحو و منطق را از اساتيد بزرگوار مدرسه «صدر» آموخت.

خود در اين باره چنين فرموده است: «هنگامى كه به سن ده سالگى رسيدم، در خود احساس عجيبى يافتم كه هر طور شده به مناطق بزرگترى رفته و به فراگيرى علوم اسلامى بپردازم. و خود را در راهِ رسيدن به علم مشتعل يافتم و به همين مقصود به اصرار، از پدرم خواستم كه مرا به بابل، شهرى كه در آن زمان در حد خودش داراى حوزه علميه نسبتاً بزرگى بود، ببرد. پدرم وقتى ديد كه تمام وجودم از عشق به تحصيل شعله ور شده است و حتى يك لحظه تاب توقف ندارم، مرا به بابل برده و نزد مرحوم آيت الله شيخ امان الله كريمى، كه عالمى زاهد و وارسته بودند، سپرد. مرحوم آيت الله كريمى چون عالمى عامل بودند، در تربيت من نقش مهمى ايفا كردند و بسيارى از احكام اسلامى و دينى كه مورد نيازم بود، به من ياد دادند».(6)

آنگاه به تهران عزيمت كرد و حدود دو سال در تهران مشغول تحصيل بود. سپس عازم قم شد و حدود هفت ماه در مدرسه فيضيه اقامت داشت. عشق به تحصيل چنان او را فراگرفته بود كه فقر و سختى هاى طاقت فرساى آن روزها را به راحتى تحمل مى كرد.

در اين باره مى گويد: «ايامى بر ما گذشت كه امكان به دست آوردن نان، حتى به اندازه رفع گرسنگى هم، فراهم نبود؛ اما تحمل آن براى كسانى كه شيداى تحصيل علوم و معارف دينى بودند، چندان مشكل نبود».(7)

تلاش و جديت در تحصيل و مطالعه مداوم، غالب اوقاتش را پر كرده بود؛ به گونه اى كه زمان تحصيل و تدريس در شبانه‌روز به بيست ساعت مى رسيد. استعداد سرشار و روح كنجكاوش به حدى بود كه از محضر استادى به محضر استادى ديگر حاضر مى شد تا مراحل كمال و معرفت را با اخلاص طى كند. دقت نظر وى به گونه اى بود كه يكى از مدرسان بزرگ حوزه، فرموده است: «من در عمرم طلبه اى دقيق النظر مانند ايشان نديدم.» اين زمانى بود كه به تحصيل درس منطق مشغول بود و با سؤال هاى پى در پى استاد را به اعجاب وامى داشت.(8)

پوشيدن لباس روحانيت

آيت الله صالحى مازندرانى، به مناسبت هاى مختلف بارها اظهار مى داشت كه اگر علما و روحانيون عذرى ندارند، خود را با پوشيدن لباس مقدس روحانيت مزين كنند؛ زيرا اين لباس و عمامه، خود به خود اثر دارد و ديگران را به مسير حق هدايت مى كند. از اين رو، خود وى در سال 1332 ش. در حالى كه كمتر از بيست سال داشت، لباس مقدس روحانيت را پوشيد و به كسوت عالمان دين درآمد.(9)

عزيمت به مشهد مقدس

اوايل سال تحصيلى 1333 ش. عازم مشهد مقدس شد و سطح عالى و مقدارى از دروس خارج فقه و اصول را از محضر اساتيد و بزرگان حوزه علميه مشهد فراگرفت؛ از جمله اساتيد وى، استاد عالى قدر و صاحب فضائل، حضرت آيت الله حاج شيخ هاشم قزوينى بود. مرحوم آيت الله قزوينى علاوه بر اين كه در فقه و اصول، استادى ماهر و خبير بود، در تربيت و تزكيه شاگردان نيز نقش بسزايى داشت.(10)

هجرت به قم

پس از حدود شش سال تحصيل و اقامت در جوار بارگاه حضرت على بن موسى الرضا عليه آلاف التحيّة والثناء در سال 1339 ش. براى ادامه تحصيل عازم قم شد و در حوزه مقدس آن جا در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تحصيل و تدريس را پى گرفت.(11)

تشكيل خانواده

در سال 1338 ش. در حالى كه كمتر از 26 بهار از عمر شريفش مى گذشت، با خانواده اى نجيب، متدين و اهل علم از اقوام نزديك خود وصلت كرد. همسرش زنى مؤمن، فداكار، متدين، صبور و عاشق اهل بيت علیهم السلام است؛ به گونه اى كه وى بارها مى فرمود: «من به عشقى كه او به اهل بيت عصمت و طهارت دارد، رشك مى برم».(12)

آن چه شايان ذكر است، همراهى دلسوزانه همسرش در مراحل مختلف زندگى با او است؛ چه در دوره ستم شاهى كه ايشان گاهى در زندان و گاهى در تعقيب بود؛ چون علاوه بر وظيفه مهم خانه دارى و دفاع از هجوم دژخيمان ساواك، نگهدارى و تربيت فرزندان را در آن برهه حساس بر عهده داشت و در برابر مشكلات ايستادگى مى كرد؛ و چه در بعد از پيروزى انقلاب اسلامى كه همواره يار و مددكار همسر خود بود.(13)

حضرت آيت الله صالحى مازندرانى پس از ازدواج، با اين كه مدت زيادى در منزل استيجارى زندگى مى كرد و براى امرار معاش در مضيقه بود، با جديت بيشترى به ادامه تحصيل پرداخت و هيچ مشكلى او را از هدف بازنداشت.

اساتيد

ايشان علاوه بر اساتيدى كه در بابل و تهران و مشهد مقدس داشت، در حوزه علميه قم نيز از محضر حضرات آيات و اساتيد گرانقدر بهره مند شد كه بعضى از آن بزرگان عبارتند از:

  1. حضرت آيت الله العظمى بروجردى؛
  2. مجاهد بزرگ، حضرت آيت الله العظمى امام خمينى بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران؛
  3. حضرت آيت الله حاج ميرزا هاشم آملى؛
  4. حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى؛
  5. علامه بزرگوار حضرت آيت الله حاج سيد محمدحسين طباطبائى؛
  6. حضرت آيت الله محقق داماد.

تدريس

ايشان حدود 40 سال در حوزه علميه قم به تدريس فقه و اصول و ديگر علوم اسلامى مشغول بود. بعضى از كتاب ها يا علومى كه تدريس نمود، عبارتند از:

  1. كفاية الاصول، از آخوند خراسانى؛
  2. شرح تجريدالاعتقاد (كشف المراد علامه حلى
  3. دو دوره كتاب حكمت شرح منظومه ملا هادى سبزوارى؛
  4. نهاية الحكمة، از علامه طباطبائى؛
  5. برخى از مجلدات اسفار ملاصدرا؛
  6. يك دوره خارج قضا، خمس، وكالت و كفايت، از كتاب «تحريرالوسيله» تأليف امام خمينى؛
  7. و از سال 1358 ش. تا آخر عمر شريفشان به تدريس «خارج فقه و اصول» اشتغال داشت و بعضى از روزها را به تدريس «تفسير قرآن» و «اخلاق» اختصاص داده بود.(14)

شاگردان

وى در مدت تدريس، شاگردان زيادى پرورش داد كه بيشتر آن ها در قيد حيات هستند و در مسئوليت هاى مهم دينى و كشورى مشغول به خدمتند. بعضى از شاگردان وى عبارتند از:

  1. حجة الاسلام والمسلمين محمدى گلپايگانى، مسئول دفتر مقام معظم رهبرى؛
  2. حجة الاسلام والمسلمين محسن قرائتى؛
  3. حجة الاسلام والمسلمين مروى؛
  4. حجة الاسلام والمسلمين ناطق نورى.
  5. حجة الاسلام والمسلمين سيد حميد روحانى، مؤلف محترم كتاب «نهضت امام خمينى».(20)

تأليفات

آيت الله صالحى مازندرانى، با تلاش مجدانه در تحصيل و تدريس، به تأليف هم مشغول بود و يافته هاى علمى دقيق خود را در موضوعات گوناگون با قلمى روان به رشته تحرير درآورد؛ ولى بيشتر آثار قلمى ايشان هنوز به چاپ نرسيده است.

الف) برخى از آثار ايشان كه تاكنون چاپ شده بدين قرار است:

بحثی درباره معاد - یکی از آثار آیت الله صالحی مازندرانی
  1. رساله توضيح المسائل؛
  2. مفتاح البصيرة فى فقه الشريعة (شرح عروة الوثقى)، جلد اول و سوم در موضوع طهارت؛
  3. مناسك حج؛
  4. استفتاءات، دو جلد؛
  5. احكام جوانان و نوجوانان.
  6. تفسیر سوره قیامت - بحثی درباره معاد

ب) بعضى از تأليفاتى كه هنوز چاپ نشده:

  1. يك دوره خارج طهارت؛
  2. يك دوره كامل خارج اصول فقه؛
  3. رساله اى در «ولايت فقيه» كه قبل از پيروزى انقلاب تأليف شده است؛
  4. حواشى و تعليقه بر كتاب اسفار و شرح منظومه؛
  5. رساله اى مبسوط و استدلالى در «انفال و ثروت هاى عمومى»؛
  6. رساله اى در «ولايت جد و پدر بر دختر بالغ»؛
  7. يك دوره خارج قضا، خمس، وكالت و كفالت از كتاب تحريرالوسيلة؛
  8. يك دوره خارج بيع و خيارات از كتاب مكاسب.(21)

ويژگى هاى اخلاقى

آيت الله صالحى مازندرانى از همان ابتدا، همگام با تحصيل، در تهذيب و تزكيه نفس نيز كوشا بود و از اساتيد برجسته اخلاق كسب معنويت مى كرد و بر ملكات خوب نفسانى خود مى افزود. وى به گونه اى خود را با ادب اسلامى مزين نموده بود كه هر كس با او همنشين مى شد، به ياد خدا مى افتاد و رنگ الهى مى گرفت. بعضى از سيره عملى و اخلاقى وى از اين قرار است:

الف) توكل به خدا و توسل به اولياى خدا:

ايشان در تمام مراحل زندگى، به ويژه در ايامى كه در زندان هاى رژيم منحوس پهلوى بود، به خدا توكل داشت. همچنين در امر مهم تبليغ و ارشاد مردم نيز، كه سيره طلاب علوم دينى است، از تكيه و توسل به خدا و اولياى او غافل نبود.

در يكى از سفرها با اين كه چند روزى از ماه محرم سپرى شده بود، به قرآن كريم تفال مى زند كه اين آيه مى آيد: «اتى امراللّه فلا تستعجلوه... ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده»؛(22) بدون ترديد فرمان خدا انجام مى پذيرد، پس تعجيل مكنيد... ملائكه همراه با ملك مقرب الهى به نام روح به فرمان خدا بر هر بنده اى كه خداوند اراده كند، نازل مى شود.

لذا وى رهسپار ناحيه شمال مى شود. با اين كه اعلام شده بود كه راه پرخطر است، وى به راه خود ادامه مى دهد؛ اما بر اثر شدت برف و طوفان راننده از ادامه مسير اظهار عجز مى كند. آيت الله صالحى در اين هنگام متوسل به باب الحوائج، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، مى شود و نذر مى كند كه در صورت نجات از اين ورطه، در منبر وعظ و ارشاد اولين ذكر مصيبت به ياد آن سرور باشد.

پس از زمانى كوتاه، به طور غيرمنتظره هوا آرام مى شود و ماشين به راحتى راهش را ادامه مى دهد. نيمه شب به روستايى در آن نزديكى مى رسند و در آن جا متوقف مى شوند. صبحدم به مسيرشان ادامه مى دهند. تا اين كه دوباره ماشين در برف و يخبندان متوقف مى شود و تلاش راننده براى حركت دادن ماشين به جايى نمى رسد. در حالى كه نااميدى همه را فراگرفته، بارقه اميد در دل استاد مى درخشد به طورى كه در آينه صاف و روشن سيماى نورانى اش منعكس مى شود و زبان به نام ولى الله الاعظم حجة بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشريف مى گشايد كه: اى آقا و اى مولاى ما! مپسند كه ما اهل ولاء در اين بلا درمانيم. كه ناگهان وسيله نجاتى مى رسد و آن ها را از اين گرفتارى نجات مى بخشد. سرانجام در غير مقصدى كه اراده نموده بود و در محلى كه نياز فراوان به ارشاد و ترويج دين داشتند، رحل اقامت گزيد و به نحو احسن نذر خود را ادا كرد.(23)

ب) برپايى مجالس مذهبى :

ايشان به سبب باورهاى دينى كه در عمق جانش ريشه داشت و عشق وافرش به اهل بيت علیهم السلام، در ايام شهادت هر كدام از ائمه به ويژه ايام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در منزل خود مجلس عزا برپا مى نمود و خطبا و مرثيه خوانان به سخنرانى و مرثيه خوانى مى پرداختند. استاد براى مظلوميت اهل بيت به گونه اى مى گريست كه شانه هايش حركت مى كرد و گونه ها و محاسن مباركش از اشك خيس مى شد. در اعياد و روزهاى تولد ائمه اطهار علیهم السلام نيز مراسم جشن و شادى برپا بود و با پخش شيرينى و اعطاى هديه، دل مؤمنين شركت كننده را به ياد آن امامان شاد مى نمود.

ج) عطوفت و مهربانى :

ايشان با همه مردم مهربان بود، اما با كودكان عطوفت خاصى داشت. بارها نگارنده شاهد بود كه وقتى ايشان در مجلسى حضور داشت و كودك و نونهالى به ايشان نزديك مى شد، با احترام و مهربانى از وى احوالپرسى مى كرد و دست محبت بر سر و روى وى مى كشيد و اغلب با هدايايى، نهال محبت دين و روحانيت را در دل وى غرس مى نمود.

احترام به همسايه :

او براى همسايه ها احترام ويژه اى قائل بود و هميشه با گرمى از آن ها استقبال مى كرد و در شادى و غم آن ها حتى الامكان شركت مى نمود. اگر مصيبتى براى يكى از همسايگان پيش مى آمد، براى عرض تسليت به منزلشان مى رفت و در مجلس ختم آن ها شركت مى نمود.

در مراسم شادى آن ها نيز شركت مى جست. در اين اواخر كه يكى از همسايگان ايشان از سفر كربلا بازگشته بود، براى ديدار وى همراه با استاد و اعضاى دفتر و بعضى از فرزندان و داماد بزرگوارشان به منزل او رفتيم و استاد با احوالپرسى گرم و خوش آمد گوئى، از وى تفقد نمود. خلاصه، اين گونه نبود كه مشغله هاى زياد درسى و مقام افتا، ايشان را از اين برنامه ها بازدارد.

احترام به روحانيت :

استاد آيت الله صالحى، براى همه مردم به ويژه براى محصلين علوم دينى و طلاب احترام زيادى قائل بود. يكى از فرزندانشان مى گويد: به ياد دارم در يكى از سفرهاى ايشان به مناطق مختلف شهرى و روستايى، كه با او همراه بودم، در يكى از مناطق هنگام نماز، ايشان از امام جماعت مسجد - كه يك طلبه جوانى بود - با اصرار خواست كه امامت جماعت را بر عهده بگيرد و او به همان طلبه اقتدا كرد و با اين عمل، موقعيت آن روحانى را در آن محل بالا برد؛ و بدين وسيله به ديگران فهماند كه روحانى محل، عزيز و مورد احترام است.(24)

تواضع و وقار:

آيت الله صالحى در عين تواضع، بسيار باوقار بود؛ به طورى كه نه در دام هزل و شوخى هاى ناروا گرفتار آمد، نه در ورطه خودپسندى و كبر سقوط كرد. از نهايت تواضع و فروتنى ايشان اين كه، با همه عظمت و بزرگى كه بر اثر علم و تقوا كسب نموده بود، هرگز از آموختن حتى از شاگردش، اِبا نداشت.

خود در اين باره مى گويد: «بنده اگر وقت كنم در همين حال اگر در علمى بايد خدمت استاد ديگرى زانو بزنم و درس بياموزم، هيچ ابايى ندارم؛ چه اين كه در ايامى كه در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بعضى از دروس را تدريس مى كردم، با يكى از فرزندان مرحوم صدر در سن 16-17 سالگى كه در درس من شركت مى كرد، آشنا شدم و با وى انس گرفتم. ديدم كه در علم رياضى خيلى تسلط دارد. در همان ايام كه ايشان شاگرد من بود، حدود 15 جلسه از ايشان درس رياضى آموختم».(25)

اعتدال در غذا و استراحت :

ايشان در خوردن و خوابيدن بسيار كم‌مؤونه بود؛ هميشه كم‌غذا مى خورد؛ با اين كه هيچ بيمارى نداشت. معتقد بود كه بسيارى از بيمارى ها از زياده روى در خوردن پيدا مى شود. در خوابيدن هم بسيار ساده بود. اين طور نبود كه در اتاق و بساط ويژه اى استراحت كند. بسيارى از اوقات ايشان دست مباركش را زير سر مى گذاشت و بدون اين كه بسترى بگستراند، در گوشه اى از اتاق مى خوابيد و به راحتى قبل از اذان صبح بيدار شده، به تهجد و عبادت و راز و نياز با خدا مى پرداخت.(26)

وارستگى:

تمام سعى و كوشش ايشان اين بود كه به تمام احكام نورانى اسلام، عمل كند ولذا هميشه بهداشت و نظافت فردى را به خوبى مراعات مى كرد. هميشه لباس هاى وى تميز و آراسته بود؛ نه تنها ظاهر او، بلكه دل و جان خود را نيز از كدورت ها و كينه ها پيراسته و پاك كرده بود؛ به گونه اى كه مسئول دفتر ايشان اظهار مى داشت: در يكى از روزهاى آخر عمرش وقتى در محضر ايشان بودم، اين جمله را از ايشان شنيدم كه: «در دل من كدورت و كينه هيچ مؤمنى نيست و اگر در سراسر عالم بفهمم به يكى از بندگان مؤمن ظلمى روا داشته شود، بسيار ناراحت و رنجيده مى شوم».(27)

مبارزات و فعاليت هاى سياسى

از آن جا كه «ديانت عين سياست و سياست عين ديانت است»، ايشان در كنار تحصيل و تدريس و تأليف، در فعاليت هاى سياسى نيز حضور داشت؛ بلكه آن را وظيفه شرعى خود مى دانست و از همان دوران جوانى، يعنى در سال هاى 1331-1332 ش. با رفت و آمد به منزل مرحوم آيت الله كاشانى در تهران، با مسائل سياسى كشور آشنا شد.

در بعضى از جلسات مخفى، كه شهيد بزرگوار نواب صفوى سخنرانى مى كرد، حاضر بود و نيز در متن مبارزات مردمى عليه رژيم ستم شاهى پهلوى قرار گرفت. خاطرات خوبى از كودتاى ننگين آمريكايى 28 مرداد و خيانت ملى گرايان را در ذهن داشت. با شروع نهضت امام خمينى در سال 1342 در صف مبارزان و روحانيان وفادار امام خمينى قرار مى گيرد و در اين راه رنج ها و تلخى هاى فراوانى را به جان مى خرد؛ اما هرگز خستگى به خود راه نمى دهد.(28)

زندانى شدن در رژيم پهلوى

با شركت فعال در حركت هاى سياسى و مبارزاتى و حضور در بعضى از جلسات مخفى علماى آن زمان، بسيارى از اعلاميه هايى را كه بر ضدرژيم ظالمانه پهلوى بود، امضا كرد.(29) سال 1353 ش. همزمان با دستگيرى و تبعيد عده اى از مدرسان عالى قدر، ايشان نيز دستگير و راهى زندان شد. در سال هاى 1353 و 1354 ش. در زندان هاى مختلف، از جمله: زندان ساواك و شهربانى قم، قزل قلعه (انفرادى و عمومى)، اوين و قصر، زندانى مى شود.(30)

حمايت بى دريغ از نهضت امام خمينى

با شروع مجدد و اوج گيرى نهضت امام خمينى در سال 1356، ايشان نيز با صدور اطلاعيه اى در همان ايام به مناسبت حمله دردمنشانه رژيم منحوس پهلوى به حوزه علميه قم، حمايت بى دريغ خود را از انقلاب بى نظير امام خمينى و عشق سوزانى كه به شخصيت والا و بى‌بديل امام داشت، آشكار نمود. در اين پيام آمده است: «...اى فقيه عاليقدر(خمينى) كه عزم آهنين و اراده پولادينت در راه مبارزه با باطل و مدافعه از ساحت با جبروت اسلام خلل ناپذير مى باشد... مرجعا! دوستان و شيفتگان كويت را همچون ابوذران صدر اسلام به ديار دور و نامساعد تبعيد كردند و گروهى ديگر را همانند بلال و مجاهدان صدر اسلام شكنجه كردند و گروه سومى را ياسروار كشتند؛ همه اين اعمال ناروا براى محو اسم تو و محو كردن شكوه و جلال تو و به فراموشى سپردن اعمال تو انجام دادند؛ لكن خداى تو، مكر آنان را به خودشان برگرداند و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب كرد. آرى واللّهُ خَيْرُ الْماكرين... اين تيره دلان و كج‌انديشان هنگامى كه در مقابل سيل خروشان احساسات مردم براى خاطر دفاع از تو قرار مى گيرند، چون پاسخ مثبتى ندارند و نمى توانند اين همه عواطف پاك و احساسات پرشور را ببينند، دست به حملات وحشيانه و جنايات ننگين مى زنند تا بدين وسيله آتش حقد و عنادشان را خاموش كنند. مگر مردم بى دفاع و طلاب حوزه علميه قم در روز 19 دى ماه چه كردند كه آنان را بى رحمانه به خاك و خون كشيدند؟ كثيرى را كشتند و عده زيادى را مجروح كردند... خوشبختانه مردم داخل كشور و جهان خوب فهميدند و آگاه شدند كه جنايات 19 دى و اعمال وحشيانه كماندوها، صددرصد اهريمنى و ضدانسانى بوده است. لذا به دنبال آن، سيل اعتراضات شروع شد. اين مراجع عظام تقليد هستند كه همه يك صدا نسبت به جنايات 19 دى و توهين به مقام شامخ مرجع عاليقدر شيعه اعتراض كردند... روحانيت واقعى از بزرگ مرجع تقليد شيعيان جهان زعيم عاليقدر حضرت آيت الله العظمى خمينى مدظله العالى جدا نيست، مراجع عظام ما همگان مانند يك روحند در چندين تن... در خاتمه، سلام ما بر تو اى وارث انبياء و اى نائب راستين حضرت بقية الله حجة ابن الحسن العسكرى ارواحنا الفدا. درود فراوان ما بر تو اى مرجع بزرگ شيعه، اى زعيم عاليقدر اسلام حضرت آيت الله العظمى خمينى مدظله العالى. حوزه علميه قم. اسماعيل صالحى مازندرانى 1356».(31)

در سال 1357 ش. قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، براى آگاهى بخشيدن به مردم در مورد اين انقلاب بزرگ، در مناطق مختلف كشور، به ويژه در استان هاى يزد و كرمان، سخنرانى هاى حساسى ايراد نمود و راهپيمايى هاى بزرگى عليه رژيم منحوس پهلوى به راه انداخت. به اين ترتيب او سعى داشت تا نهضت امام خمينى با شتاب بيشترى به پيروزى نايل شود.(32)

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران

حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، پس از پيروزى انقلاب اسلامى در سمت هاى مختلفى، چون: دو دوره نمايندگى مجلس خبرگان رهبرى از استان مازندران و حضور در مسئوليت قضاوت در برهه اى از زمان، در خدمت نظام جمهورى اسلامى بودند. علاوه بر اين، هيچ گاه از تعليم و تربيت و هدايت مردم در مسير انقلاب غافل نبود و در مناسبت هاى مختلف با صدور اطلاعيه و يا به حضور پذيرفتن اقشار مختلف مردم و بيانات و رهنمودهاى سازنده، نقش مهمى در رشد و تعالى و هدايت آن ها در اين راه ايفا نمود. به دو نمونه از بيانات وى اشاره مى كنيم:

  • 1. در قسمتى از پيام وى در مورد حضور مردم در انتخابات خبرگان سال 1377 ش. آمده است: «...انتخابات مجلس خبرگان از مهمترين انتخاب ها در اين كشور است كه انقلاب و نظام اسلامى با حضور آگاهانه ملت عزيزمان در اين صحنه حساس، بيش از پيش اميدوار خواهد شد...».(33)
  • 2. بيانات و رهنمود وى در ديدار با جمعى از مربيان تربيتى آموزش و پرورش شهرستان قائم‌شهر در خرداد سال 1379 ش: «...كار فرهنگى، كار بسيار مشكل، سنگين، دشوار و پرمسئوليت است... كار انبيا و اوليا و علما و صلحا است. اين ها هستند كه معمولاً كار فرهنگى مى كنند... از مرحوم آيت الله سيد محسن جبل عاملى (كه قبرش نزديك مرقد منور حضرت زينب سلام الله علیها است) شنيده شد كه فرمود: شاگردانى را تربيت كردم، جوانانى را ساختم كه اگر در قلب كفر و درياى كفر وارد شوند، كف پايشان نم برنمى دارد. اين جور محكم و مستحكم و شكست ناپذير هستند، اين ساختن، كار مشكلى است. اين كار، ايمان و عشق و فداكارى مى خواهد... شما عزيزان بايد جوانان و نوجوانانى تربيت كنيد كه با ايمانشان با شيطانِ درون و بيرون مبارزه كنند، هوا و هوسِ نفس را مهار كنند، رو به سوى خدا بروند...».(34)

پشتيبان ولايت

ايشان در طول بيش از بيست سال بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هرگز خود را از نظام مقدس جمهورى اسلامى جدا ندانست؛ بلكه با حمايت هاى خود و پشتيبانى از ولايت فقيه، موجب تقويت نظام بود. وى در چهارم آذر 1376 (16 رجب 1418) به مناسبت اين كه عده اى به تضعيف ولايت فقيه مى پرداختند، در پايان درس خارج اصول حدود نيم ساعت به سخنرانى در اين زمينه پرداخت.

ايشان در آن سخنرانى اظهار داشتند: «روح نظام، همين ولايت فقيه است؛ در قانون اساسى اين را به عنوان اصلِ اصيل و ركنِ ركين گذاشتند. خيلى از افراد قبلاً تلاش مى كردند كه اين يكى نباشد؛ چون مى دانستند اين يكى براى آن ها خطرآفرين است... تلاش هاى زيادى بوده و هست، براى اين كه اين روح از نظام برود. وقتى روح برود؛ جسد خالى و بى روح ديگر تأثيرى ندارد...».(35)

رحلت

آيت الله صالحى مازندرانى پس از عمرى تلاش و كوشش در راه تعليم، تربيت، تهذيب و تزكيه نفس، احياى دين و قرآن و فقاهت، سرانجام صبح جمعه 9 شهريور 1380 ش. در سن 68 سالگى در زادگاهش دعوت حق را لبيك گفت و به ملكوت اعلى پيوست. فقدان او شكافى در عالم اسلام و روحانيت پديد آورد كه پر شدن آن آسان نيست. پيكر مطهر وى روز يكشنبه، 11 شهريور 1380 (13 جمادى الثانى 1422 ق) با حضور هزاران تن از مردم مسلمان سارى تشييع شد.

در مراسم تشييع، نمايندگان رهبر معظم انقلاب در مازندران و نهضت سوادآموزى، نمايندگان چند تن از مراجع تقليد، نمايندگان مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبرى و مجلس شوراى اسلامى، امامان جمعه و جماعت و مسئولان استان همراه با مردم سوگوار شركت داشتند. تشييع كنندگان با شعار «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خامنه اى رهبر صاحب عزاست امروز» پيكر مطهر وى را از مسجد جامع سارى تا ميدان امام اين شهر باشكوه خاصى تشييع كردند. سپس براى خاكسپارى به شهر مقدس قم انتقال دادند.(36)

در قم نيز پيكر پاك آن عالم ربانى و فقيه صمدانى در ميان جمع زيادى از علما و فضلا و طلاب و مردم اندوهگين قم با عظمت و احترام زيادى از مسجد امام حسن علیه السلام تا حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تشييع و در صحن مطهر با حضور انبوهى از علما و مردم به امامت آيت الله جوادى آملى بر پيكر پاكش نماز خوانده شد و در سمت قبله مسجد طباطبائى نزديك در ورودى به خاك سپرده شد.

زندگينامه آيت الله صالحى مازندرانى به قلم خودشان

بسمه تعالى . اينجانب اسماعيل صالحى معروف به صالحى مازندرانى در يكى از روستاهاى قائم‌شهر متولد شدم. تاريخ شناسنامه اى تولدم يك هزار و سيصد و دوازده مى باشد. پدر و اجدادم از علما و روحانيون بوده اند. در سن 5-6 سالگى به وسيله پدر عالم و زاهدم، با قرآن كريم آشنا شدم. آن بزرگوار بخش كمى از اين كتاب عزيز را به من آموخت؛ قسمت عمده را بدون احتياج به تعليم خواندم. پس از آموختن قرآن مجيد برخى از كتب مذهبى و تاريخى رائج آن زمان را و نيز مقدارى از كتاب جامع المقدمات را در محضر حضرت والد قدس سره خواندم. نوشتن را هم از جناب ايشان آموختم. در همان ايام كه در سنين نوجوانى بودم، اشتياق هجرت و رفتن به حوزه علميه بابل - از شهرهاى بزرگ مازندران - (صانها الله تعالى عن حوادث الدهتر و بوائق الزمان) در من پيدا شد كه بهتر است از آن تعبير به اشتعال كنم؛ اشتعالى كه يدرك و لايوصف؛ اشتعالى كه هيچ عاملى قدرت مقابله با آن را نداشت. حدود دو-سه سالى در مدرسه صدر بابل درس خواندم. پس از آن راهى تهران شدم و حدود دو سال در تهران تحصيل كردم؛ در مدرسه محقر و كوچكى به نام خازن الملك سال 31-32 و سال تحصيلى 33 در حوزه مقدسه قم، مدرسه فيضيه بودم. پس از آن با حالت بى قرارى راهى حوزه مباركه مشهد مقدس شدم. حدود پنج سال و اندى در حوزه مشهد در جوار مرقد مولايم امام هشتم علیه السلام ماندم. سال يك هزار و سيصد و سى و نه هجرى شمسى مجدداً به حوزه قم برگشتم. الى الآن - 1374 - در حوزه مقدسه قم انجام وظيفه مى كنم. تدرس و تدريس اينجانب در محور منقول، فقه و اصول بوده و مى باشد. البته معقول را هم خوانده ام و در گذشته بعضى از كتب آن را نيز تدريس كرده ام؛ مانند شرح منظومه و بعضى از جلدهاى اسفار. در نهضت عظيم و انقلاب شكوهمند اسلامى به رهبرى امام راحل قدس سره حضور فعال و مؤثر - در حد امكان و توان داشته و دارم. مدتى هم در زندان هاى مختلف ساواك و شهربانى قم، قزل - قلعه، سلول و عمومى آن، اوين و قصر بوده ام».

آثار قلمى اينجانب عبارتند از:

  1. تقرير دروس خارج طهارت؛
  2. تقرير خارج بيع و خيارات مكاسب؛
  3. تقرير دروس خارج اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر مباحث اصول عمليه؛
  4. دروس خارج طهارت تا اواخر مبحث نجاسات كه ادامه دارد؛
  5. دروس خارج بيع مكاسب؛
  6. دروس خارج مبحث ولايت فقيه؛
  7. دروس خارج مبحث انفال؛
  8. دروس خارج مبحث خمس؛
  9. دروس خارج قضا؛
  10. درس هائى از وكالت؛
  11. خارج بخشى از كفالت؛
  12. دروس خارج اصول از اول مبحث الفاظ تا اوائل مبحث ظن كه ادامه دارد.

از رقم 4 تا رقم 12 درس هاى خارج اينجانب است كه بسيارى از آن ها تكثير و در اختيار اصحاب بحث قرار گرفته است. حواشى و تعليقات و يا توضيحات مختصرى هم بر برخى از كتب معقول دارم.

پى نوشت

(1) و (2). نگاهى به زندگانى حضرت آيت الله العظمى صالحى مازندرانى، تهيه و تنظيم دفتر معظم‌له، ص 12 و دست نوشته خود ايشان. اما در يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، سال تولد پدر بزرگوارشان سال 1355 قمرى (حدود 16-1315 ش) آمده است، و با اظهاراتشان اين سال را تقويت مى نمودند.

(3) و (4). گفتگو با فرزندشان حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا محسن و دامادش حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ على‌اصغر اميرى.

(5). نگاهى به زندگانى حضرت آيت الله العظمى صالحى مازندرانى، ص 2.

(6). يادداشت فرزند ايشان حاج آقا محسن، ص 2 و 3.

(7). استفتائات حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، ج 2، ص 194.

(8). همان، ص 195.

(9). در سخنانى ضمن درس خارج، در تاريخ 1374/9/22.

(10) و (11). نگاهى به زندگانى حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، ص 4.

(12). يادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، ص 10.

(13). خلاصه اى از زندگانى حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، تهيه و تنظيم دفتر معظم‌له، ص 5.

(14). احكام جوانان و نوجوانان، مطابق فتواى حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، تهيه و تدوين حجة الاسلام حسينعلى آدربادگان، ص 212 و 213.

(15). بحارالانوار، علامه مجلسى، چ آخوندى، ج 60، ص 216.

(16). ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 108، به نقل از پيام امام خمينى 1367/9/2.

(17). سوره سبا/46.

(18). بحارالانوار، ج 77، ص 49 و 50.

(19). بحارالانوار، ج 52، ص 338 والارشاد شيخ مفيد، ترجمه رسولى محلاتى، ج 2، ص 359.

(20). گفتگو با مسئول دفتر معظم‌له، حجة الاسلام والمسلمين سيد جعفر حسينى نورى.

(21). احكام جوانان و نوجوانان، ص 214.

(22). سوره نحل/1.

(23). يادداشتى از دفتر آيت الله صالحى مازندرانى.

(24). يادداشتى از فرزندشان حاج آقا محمدعلى صالحى.

(25). در درس خارج اصول، سه شنبه 1374/9/20.

(26). يادداشتى از فرزندشان حاج آقا محمدعلى صالحى.

(27). گفتگو با مسئول دفتر معظم‌له.

(28). احكام جوانان و نوجوانان، ص 215.

(29). ر.ك: بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، سيد حميد روحانى، ج 1، ص 902، و اسناد انقلاب اسلامى، جلد سوم، ص 174، 196، 251، 268، 272، 299، 322، 331، 405، 420 و 427.

(30). استفتاءات، جلد 2، ص 199.

(31). يادداشتى از دفتر آيت الله صالحى مازندرانى.

(32). استفتائات، جلد 2، ص 199.

(33). روزنامه جمهورى اسلامى، شنبه 25 مهر 1377، ش 5610، ص 12. صدور اطلاعيه 77/7/24.

(34). بيانات و رهنمود حضرت آيت الله صالحى مازندرانى، در ديدار با جمعى از مربيان، در خرداد 1379، تكثير: معاونت آموزش و پرورش قائم‌شهر.

(35). روزنامه جمهورى اسلامى، چهارشنبه 5 آذر 1376، ش 5355، ص 4.

(36). همان، 12 شهريور 1380، ش 6433، ص 4.

(37). همان، ص 2.

(38). همان، ص 1.

(39). همان، ص 4.

منابع

احمد محيطى اردكانى، "شيخ اسماعيل صالحى مازندرانى؛فقیه فروتن"، ستارگان حرم، جلد 11

آرشیو عکس و تصویر