ماجرای قلم و قرطاس: تفاوت بین نسخهها
(←روایت های حدیث قلم و قرطاس) |
(←در منابع اهل سنت) |
||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
==روایات قلم و قرطاس== | ==روایات قلم و قرطاس== | ||
حدیث قرطاس یا همان دوات و قلم در معتبرترین منابع اهل سنت و شیعه با مضمونی مشابه و گاه بااندکی اختلاف در الفاظ نقل شده است. | حدیث قرطاس یا همان دوات و قلم در معتبرترین منابع اهل سنت و شیعه با مضمونی مشابه و گاه بااندکی اختلاف در الفاظ نقل شده است. | ||
− | === در منابع اهل سنت=== | + | ===در منابع اهل سنت=== |
− | این حدیث 6 بار در صحیح بخاری <ref> صحیح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4; کتاب الجهاد والسیر; باب 175، ح 1; کتاب الجزیة، باب 6، ح 2; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)، ح 4; همان باب، ح 5; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المریض قوموا عنى)، ح 1 . </ref> و 3 بار در صحیح مسلم<ref> صحیح مسلم; کتاب الوصیة،باب6، ح 6; همان باب، ح 7; همان باب، ح 8.</ref> | + | این حدیث 6 بار در صحیح بخاری <ref> صحیح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4; کتاب الجهاد والسیر; باب 175، ح 1; کتاب الجزیة، باب 6، ح 2; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)، ح 4; همان باب، ح 5; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المریض قوموا عنى)، ح 1 . </ref> و 3 بار در صحیح مسلم<ref> صحیح مسلم; کتاب الوصیة،باب6، ح 6; همان باب، ح 7; همان باب، ح 8.</ref> در یکی از این احادیث آمده است: '''«فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله»''' <ref> صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 5 ..</ref> که اشاره ای به نام شخصی که با فرمان پیامبر مخالفت نموده نکرده است؛ اما در احادیث دیگر نام [[عمر بن خطاب|عمر]] صراحتاً بیان شده است. به عنوان نمونه در [[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]] حدیث به این صورت نقل شده است:'''«فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله»'''. <ref> صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب 6، ح 8</ref> |
− | در یکی از این احادیث آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله» <ref> صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 5 ..</ref> که اشاره ای به نام شخصی که با فرمان پیامبر مخالفت نموده نکرده | + | |
− | در نقل های دیگر این ماجرا در صحیح مسلم و صحیح بخاری به جای کلمه «وجع» کلمه «هجر» به معنای هذیان گویی استفاده شده است. «....قال رسول اللّه : ائتوني بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم – | + | در نقل های دیگر این ماجرا در صحیح مسلم و صحیح بخاری به جای کلمه «وجع» کلمه «هجر» به معنای هذیان گویی استفاده شده است. '''«....قال رسول اللّه : ائتوني بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم – يهجر'''» <ref> صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، صحيح البخاري ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير . .</ref> |
− | این حدیث در کتب فراوان دیگری از اهل سنت مانند مسند احمد<ref> مسنداحمد، ج 1، ص 222، 293، 324، 325 و 355; ج 3، ص 346</ref> ، مسند ابى یعلى<ref> مسند ابى یعلى، ج 3، ص 395</ref> ، صحیح ابن | + | این حدیث در کتب فراوان دیگری از اهل سنت مانند [[مسند احمد]]<ref> مسنداحمد، ج 1، ص 222، 293، 324، 325 و 355; ج 3، ص 346</ref> ، [[مسند ابى یعلى]]<ref> مسند ابى یعلى، ج 3، ص 395</ref> ، [[صحیح ابن حبان]]،<ref> صحیح ابن حبان، ج 8، ص 201</ref> [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبرى]]،<ref> تاریخ طبرى، ج 3، ص 193</ref> [[کامل ابن اثیر]]،<ref> کامل ابن اثیر، ج 2، ص 185</ref> [[سنن بیهقی]]،<ref> بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref> [[طبقات ابن سعد]]<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.</ref> و.... نقل شده است |
− | |||
− | |||
==روایت های حدیث قلم و قرطاس== | ==روایت های حدیث قلم و قرطاس== | ||
در طبقات ابن سعد از [[ عمر بن خطاب ]] نقل شده است: « ما نزد پیامبر بودیم و زنها پشت پرده نشسته بودند که رسول خدا فرمود: « مرا با هفت مشک آب شستشو دهید و کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا نوشته ای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.» زنها گفتند: آنچه رسول خدا می خواهد برایش حاضر کنید. من گفتم خاموش باشید، شما زنانی هستید که چون رسول خدا مریض شود، چشمهایتان را می فشارید و گریه می کنید و هنگامی که سلامت خود را باز می یابد گلویش را می گیرید و نفقه می خواهید! رسول خدا فرمود: « این زنان از شما بهترند. »<ref> طبقات ابن سعد ج 2 ص 188 </ref> | در طبقات ابن سعد از [[ عمر بن خطاب ]] نقل شده است: « ما نزد پیامبر بودیم و زنها پشت پرده نشسته بودند که رسول خدا فرمود: « مرا با هفت مشک آب شستشو دهید و کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا نوشته ای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.» زنها گفتند: آنچه رسول خدا می خواهد برایش حاضر کنید. من گفتم خاموش باشید، شما زنانی هستید که چون رسول خدا مریض شود، چشمهایتان را می فشارید و گریه می کنید و هنگامی که سلامت خود را باز می یابد گلویش را می گیرید و نفقه می خواهید! رسول خدا فرمود: « این زنان از شما بهترند. »<ref> طبقات ابن سعد ج 2 ص 188 </ref> | ||
سطر ۲۶: | سطر ۲۴: | ||
سوالی که در مورد این رویداد مطرح است آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می خواستند ، بنویسند که این چنین با واکنش منفی روبه رو شدند؟ | سوالی که در مورد این رویداد مطرح است آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می خواستند ، بنویسند که این چنین با واکنش منفی روبه رو شدند؟ | ||
این جا دو احتمال وجود دارد: | این جا دو احتمال وجود دارد: | ||
− | * حضرت می خواستند در نوشته ای نام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود بنویسند تا نوشته ای در دست ایشان باشد که اگر عده ای خواستند در امر خلافت ادعایی داشته باشند ، با آوردن این نوشته از ادعای خود دست بردارند. | + | |
+ | *حضرت می خواستند در نوشته ای نام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود بنویسند تا نوشته ای در دست ایشان باشد که اگر عده ای خواستند در امر خلافت ادعایی داشته باشند ، با آوردن این نوشته از ادعای خود دست بردارند. | ||
*حضرت به دفعات خلافت و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را عنوان کرده بودند که آخرینش در جمع حج گزاران و در غدیر خم بود و دیگر نیازی به بیان خلافت حضرت نبود و پیامبر می خواستند نام کسانی را که به عنوان منافقین شناخته می شدند ، آشکار کنند یا نام کسانی را که در توطئه ترور ایشان در واقعه اصحاب عقبه شرکت داشتند فاش کنند و یا از نام افرادی را که قصد غصب خلافت را داشتند ، پرده بردارند و یا هر سه مورد را ! | *حضرت به دفعات خلافت و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را عنوان کرده بودند که آخرینش در جمع حج گزاران و در غدیر خم بود و دیگر نیازی به بیان خلافت حضرت نبود و پیامبر می خواستند نام کسانی را که به عنوان منافقین شناخته می شدند ، آشکار کنند یا نام کسانی را که در توطئه ترور ایشان در واقعه اصحاب عقبه شرکت داشتند فاش کنند و یا از نام افرادی را که قصد غصب خلافت را داشتند ، پرده بردارند و یا هر سه مورد را ! | ||
سطر ۴۹: | سطر ۴۸: | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
+ | |||
*[https://hadana.ir/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%82%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D8%AD-%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D8%AD-%D9%85%D8%B3%D9%84/ حدیث قرطاس در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم، سایت هدانا] | *[https://hadana.ir/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%82%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D8%AD-%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D8%AD-%D9%85%D8%B3%D9%84/ حدیث قرطاس در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم، سایت هدانا] | ||
+ | |||
[[رده:احادیث با عناوین خاص]] | [[رده:احادیث با عناوین خاص]] | ||
[[رده:مقاله های مهم]] | [[رده:مقاله های مهم]] | ||
{{حدیث}} | {{حدیث}} |
نسخهٔ ۲ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۵:۲۶
یکی از رویدادهای شگفت تاریخ اسلام حدیث قلم و قرطاس است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آخرین پنجشنبه از حیات خود که صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، خطاب به جمع حاضران فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید»؛ ولی عمر از اجرای تصمیم پیامبر جلوگیری نمود.
محتویات
روایات قلم و قرطاس
حدیث قرطاس یا همان دوات و قلم در معتبرترین منابع اهل سنت و شیعه با مضمونی مشابه و گاه بااندکی اختلاف در الفاظ نقل شده است.
در منابع اهل سنت
این حدیث 6 بار در صحیح بخاری [۱] و 3 بار در صحیح مسلم[۲] در یکی از این احادیث آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله» [۳] که اشاره ای به نام شخصی که با فرمان پیامبر مخالفت نموده نکرده است؛ اما در احادیث دیگر نام عمر صراحتاً بیان شده است. به عنوان نمونه در صحیح مسلم حدیث به این صورت نقل شده است:«فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله». [۴]
در نقل های دیگر این ماجرا در صحیح مسلم و صحیح بخاری به جای کلمه «وجع» کلمه «هجر» به معنای هذیان گویی استفاده شده است. «....قال رسول اللّه : ائتوني بالكتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم – يهجر» [۵]
این حدیث در کتب فراوان دیگری از اهل سنت مانند مسند احمد[۶] ، مسند ابى یعلى[۷] ، صحیح ابن حبان،[۸] تاریخ طبرى،[۹] کامل ابن اثیر،[۱۰] سنن بیهقی،[۱۱] طبقات ابن سعد[۱۲] و.... نقل شده است
روایت های حدیث قلم و قرطاس
در طبقات ابن سعد از عمر بن خطاب نقل شده است: « ما نزد پیامبر بودیم و زنها پشت پرده نشسته بودند که رسول خدا فرمود: « مرا با هفت مشک آب شستشو دهید و کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا نوشته ای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.» زنها گفتند: آنچه رسول خدا می خواهد برایش حاضر کنید. من گفتم خاموش باشید، شما زنانی هستید که چون رسول خدا مریض شود، چشمهایتان را می فشارید و گریه می کنید و هنگامی که سلامت خود را باز می یابد گلویش را می گیرید و نفقه می خواهید! رسول خدا فرمود: « این زنان از شما بهترند. »[۱۳]
صحیح بخاری از ابن عباس روایت می کند: « پس از آنکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری ، قلم و دوات خواستند، عمر گفت : همانا مرض بر مشاعر رسول خدا چیره گشته، قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است! اختلاف و گفتگو میان مردمی که در خانه بودند درافتاد، و بعضی هم با عمر هم صدا شدند. چون سخنان یاوه زیاد گفته شد و دامنه اختلافات بالا گرفت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « از نزد من برخیزید که در حضور من جدال و اختلاف شایسته نیست. »[۱۴]
در طبقات ابن سعد، آمده است که، در آن حال، یک نفر از حاضران گفت :« اِنَّ نَبیَّ اللهِ لَیَهجُر»! یعنی همانا پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) - العیاذ بالله - هذیان می گوید [۱۵]
در صحیح احمد و طبقات آمده : « چون سخن بسیار گفته شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اندوهناک گردیده و فرمودند:« از نزد من برخیزید. »[۱۶]
پس از این گفت و گو و مجادله عده ای خواستند ، برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قلم و دوات بیاوند ولی حضرت گفتند :« أوَ بَعدَ ماذا ؟! » یعنی آیا پس از چه ؟![۱۷]
وصیت نانوشته پیامبر
سوالی که در مورد این رویداد مطرح است آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می خواستند ، بنویسند که این چنین با واکنش منفی روبه رو شدند؟ این جا دو احتمال وجود دارد:
- حضرت می خواستند در نوشته ای نام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود بنویسند تا نوشته ای در دست ایشان باشد که اگر عده ای خواستند در امر خلافت ادعایی داشته باشند ، با آوردن این نوشته از ادعای خود دست بردارند.
- حضرت به دفعات خلافت و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را عنوان کرده بودند که آخرینش در جمع حج گزاران و در غدیر خم بود و دیگر نیازی به بیان خلافت حضرت نبود و پیامبر می خواستند نام کسانی را که به عنوان منافقین شناخته می شدند ، آشکار کنند یا نام کسانی را که در توطئه ترور ایشان در واقعه اصحاب عقبه شرکت داشتند فاش کنند و یا از نام افرادی را که قصد غصب خلافت را داشتند ، پرده بردارند و یا هر سه مورد را !
مذاکره عمر و ابن عباس
مذاكرهاى كه بعدها ميان عمر و ابن عباس در اين باره شده به خوبی غرض پیامبر از کتابت وصیت را روشن نموده و از ما فی الضمیر عمر در آن لحظه خبر می دهد.
طبرى مىنويسد: عمر به ابن عباس گفت: آيا مىدانى چرا قوم شما [قريش]، شما را از جانشينى محمد صلی الله علیه و آله منع كردند؟ گفتم: نه؛ عمر گفت: براى اين كه كراهت داشتند خلافت و نبوت براى شما باشد، در آن صورت فخر و غرور شما افزون مىشد؛ به همين دليل قريش خلافت را براى خود گذاشت و كار درستى كرد.
ابن عباس مىگويد: به عمر گفتم: اجازه مىدهى سخن بگويم؛ عمر گفت: آرى بگو، ابن عباس مىگويد: به عمر گفتم: اين كه مىگويى قريش خلافت را براى خود نهاد، بايد بگويم: اگر قريش چيزى را براى خود برمىگزيد كه خداوند برگزيده بود، راه درست را در پيش گرفته بود بدون آن كه گرفتار انكار و حسادتى شود.
اما اين كه مىگويى آنان كراهت داشتند نبوت و خلافت در يك خاندان باشد، خداوند از قومى چنين به كراهت توصيف كرده كه: ذلك بأنهم كرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم؛ یعنی اين چنين آنان نسبت به آنچه خداوند نازل كرده بود، كراهت نشان دادهاند پس اعمالشان از بين رفت.
عمر گفت: اى پسر عباس چيزهايى درباره تو شنيده ام كه نمىخواهم از تو باور دارم، در آن صورت منزلت تو نزد من كاسته خواهد شد. ابن عباس گفت: اگر حق مىگويم، چرا منزلت من نزد تو كم شود و اگر [مىپندارى كه] باطل است، چون منى باطل را از خود دور كرده است، عمر گفت: شنيدهام گفتهاى: آنها از روى حسد و ظلم خلافت را از على علیه السلام دور كردند.
ابن عباس گفت: اما در مورد ظلم كه هر جاهل و حليمى آن را مىداند؛ و اما حسد، ابليس در حق آدم حسد كرد و ما نيز فرزندان او هستيم كه محسود واقع مىشويم؛ عمر گفت: هيهات! به خدا قلوب شما بنىهاشم گرفتار حسدى زايل نشدنى است.
ابن عباس گفت: اى عمر! قلوبى را كه خداوند رجس را از آنان تطهير كرده متهم به داشتن حسد و غش نكن؛ قلب پيامبر صلی الله علیه و آله نيز از قلوب بنىهاشم است.[۱۸]
پانویس
- ↑ صحیح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4; کتاب الجهاد والسیر; باب 175، ح 1; کتاب الجزیة، باب 6، ح 2; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)، ح 4; همان باب، ح 5; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المریض قوموا عنى)، ح 1 .
- ↑ صحیح مسلم; کتاب الوصیة،باب6، ح 6; همان باب، ح 7; همان باب، ح 8.
- ↑ صحیح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 5 ..
- ↑ صحیح مسلم، کتاب الوصیة، باب 6، ح 8
- ↑ صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، صحيح البخاري ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير . .
- ↑ مسنداحمد، ج 1، ص 222، 293، 324، 325 و 355; ج 3، ص 346
- ↑ مسند ابى یعلى، ج 3، ص 395
- ↑ صحیح ابن حبان، ج 8، ص 201
- ↑ تاریخ طبرى، ج 3، ص 193
- ↑ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 185
- ↑ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵.
- ↑ طبقات ابن سعد ج 2 ص 188
- ↑ صحیح بخاری ج 1 ص 22 باب کتابه العلم ، مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 2992 و طبقات ابن سعد ج 2 ص 244
- ↑ طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 چاپ بیروت .در صحیح بخاری باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد ج 2 ص 120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب ج2 ص 136 بدین لفظ آمده است : « فقالوا: هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم و در تاریخ طبری ج3 ص 193 و صحیح مسلم ، باب من ترک الوصیه آمده :« ان رسول الله یهجر»
- ↑ صحیح بخاری کتاب اعتصام به کتاب و سنت در باب کراهیه الخلاف ج 4 ص 180 و مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 3111 و تاریخ ابن کثیر ج 5 ص 227-228 ،تاریخ ذهبی ج 1 ص 311
- ↑ طبقات ابن سعد ج 2 ص 242
- ↑ تاريخ الطبري: ح4 - ص223. و ابن الأثير: الكامل - ح3 - ص 34. نقل ترجمه از رسول جعفريان، تاريخ خلفاء، ص130.