آیه 1 سوره مسد: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | *'''تبت''': تب و تباب: خسران و زيان مستمر. مجمع البيان زيان مؤدى بر فساد گفته است «تبت» به خسران مستمر افتاد. جوهرى هلاكت نيز گفته است. | |
+ | *'''ابى لهب''': او پسر عبد المطلب بود، گويند: اسم او عبد العزى و كنيهاش ابو لهب بود و گويند: اسم او همان كنيهاش بود در مجمع البيان نقل كرده: علّت اين نامگذارى آن بود كه او خوش قيافه بود، و دو طرف صورتش مثل آتش مىدرخشيد.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص394</ref> | ||
+ | |||
==نزول== | ==نزول== | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۹
<<1 | آیه 1 سوره مسد | 2>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ابو لهب (که دایم در پی آزار و دشمنی پیغمبر بود با تمام اقتدار و دارایی) نابود شد و دو دستش (که سنگ به رسول میافکند) قطع گردید.
نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش؛
بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد.
دستهاى ابولهب بريده باد و هلاك بر او.
بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- تبت: تب و تباب: خسران و زيان مستمر. مجمع البيان زيان مؤدى بر فساد گفته است «تبت» به خسران مستمر افتاد. جوهرى هلاكت نيز گفته است.
- ابى لهب: او پسر عبد المطلب بود، گويند: اسم او عبد العزى و كنيهاش ابو لهب بود و گويند: اسم او همان كنيهاش بود در مجمع البيان نقل كرده: علّت اين نامگذارى آن بود كه او خوش قيافه بود، و دو طرف صورتش مثل آتش مىدرخشيد.[۱]
نزول
شأن نزول آیات 1 تا 5:
«شیخ طوسى» گویند: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مردم را جمع کرد و گفت: خداوند مرا به سوى شما عموماً و به سوى قریش خصوصاً مبعوث نموده است و اگر این بعثت مرا بپذیرید، مالک عرب و عجم شده و آنها را به تصرف خویش خواهید درآورد، گفتند: بعثت تو براى چیست؟
گفت: براى آنست که به شما بگویم، بگوئید: لا اله الّا اللّه و انّى رسول اللّه، ابولهب که در آن میان بود. گفت: تبّا لهذا من دین اللّه، سپس این سوره نازل گردید.[۲][۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
سوره مسد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ «1» ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ «2» سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ «3» وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ «4» فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ «5»
بريده باد دو دست ابولهب و نابود باد. نه دارائيش و نه آنچه بدست آورد، به حالش سودى نكرد. به زودى به آتشى شعلهور درآيد. (همراه) زنش، آن هيزمكش (آتش افروز). (در حالى كه) در گردنش ريسمانى از ليف خرما است.
نکته ها
اين سوره به نامهاى تبّت و مسد معروف است. امام صادق عليه السلام فرمودند: هرگاه اين سوره را خوانديد بر ابولهب نفرين كنيد. «1»
هنگامى كه آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» «2» نازل شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نزديكان و خويشاوندان را دعوت كرد و پيام وحى را به آنان رساند. ابولهب كه عموى حضرت بود گفت:
«تبا لك» هلاكت بر تو باد. اين سوره نازل شد و گفتار او را به خودش ردّ كرد.
از آنجا كه اين نفرين عملى شد و ابولهب و همسرش با كفر از دنيا رفتند، معلوم مىشود كه در اين سوره نسبت به ابولهب يك پيشگويى نيز شده است.
«تَبَّتْ» از ريشه «تب» به معناى خسران و هلاكت است و مراد از «يد» در آيه، دستِ ظاهرى نيست، بلكه كنايه از وسيله قدرت و تلاش انسان است. بنابراين معناى آيه چنين
«1». تفسير كنزالدقائق.
«2». شعراء، 214.
جلد 10 - صفحه 631
است كه تلاشهاى ابولهب به هدر رفت و او گرفتار زيان و خسارت شد. «1»
در تاريخ آوردهاند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را به كلمه «لا اله الا الله» دعوت مىكرد و ابولهب از پشت سر او را تكذيب و به سوى او سنگ پرتاب مىكرد.
گاهى زائران مكه به سراغ ابولهب مىآمدند و از او درباره حضرت محمد صلى الله عليه و آله سؤال مىكردند. او مىگفت: محمد مجنون است و ما مشغول مداواى او هستيم. «2»
ابولهب هيچ گاه از مخالفت با پيامبر و از همكارى با مخالفان او دست نكشيد. او و همسرش كلمات ركيك به حضرت مىگفتند و شايد به همين خاطر نام اين دو در قرآن برده شده است.
آهنگ اين سوره چنان كوبنده بود كه همه آن را حفظ كردند و ابولهب ضربه سنگينى خورد و خانهنشين شد تا آنكه مرد و باقى كفار حساب كار خودشان را كردند كه مبادا سورهاى نيز عليه آنان نازل شود.
علاقهها و روابط خانوادگى نبايد خللى در ايمان و مكتب ايجاد كند. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
با آنكه ابولهب و همسرش مردهاند و استخوانهايشان پوسيده است اما اين آيات همچنان بايد تلاوت شود تا مايه عبرت ديگران و زياد شدن قهر و عذاب الهى بر آنان گردد.
ابولهب برادران خوبى مثل حضرت حمزه و ابوطالب و پدر خوبى چون عبدالمطلب داشت اما هر كس براى خود حسابى دارد.
در قديم بتههاى هيزم را كه جمع مىكردند، آن را با طناب مىبستند و آن را به دوش مىانداختند. چون همسر ابولهب، هيزم در مسير راه پيامبر مىريخت تا آن حضرت را آزار دهد، لذا قرآن مىفرمايد: در قيامت نيز هيزم آتش دوزخ است و آن طنابهايى كه براى جمع آورى هيزم استفاده مىكرد، به گردنش آويخته است. «3»
ابولهب فرزندى به نام لهب نداشت ولى شايد به خاطر سرخى صورتش او را ابولهب مىگفتند.
«1». تفسير الميزان.
«2». تفسير نمونه.
«3». تفسير الميزان.
جلد 10 - صفحه 632
زن ابولهب، فردى شاعر بود. نامش امّ جهل، خواهر ابوسفيان و عمه معاويه بود. كينه ديرينه با پيامبر داشت و خار بر سر راه پيامبر مىريخت و اشعارى در تحقير و هجو آن حضرت مىسرود.
روز قيامت، مال و ثروت به درد انسان نمىخورد: «ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ»
«ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ» مال و ثروتم چاره كارم نكرد.
«هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ» «1» سلطنت و حكومتم از بين رفت و برايم سودى نداشت.
«ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ» «2» جمعيّت و ثروت شما را بىنياز نكرد.
«لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» «3»* نه ثروت و نه فرزند به حال آنان سودى نداشت.
در قرآن چهار نوع زن و شوهر ذكر شده است:
زن و شوهرى كه در كار نيك همفكر و همراهند. (حضرت على و حضرت زهراء عليهما السلام كه به يتيم و اسير و مسكين طعام دادند.) «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» «4»
زن و شوهرى كه در كار بد همراهند. أَبِي لَهَبٍ ... وَ امْرَأَتُهُ
زن و شوهرى كه مرد در راه حق و زن در راه باطل است نظير حضرت نوح و حضرت لوط كه همسرانشان به آنها ايمان نياوردند و با مخالفان همدست شدند. «كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ» «5»
زن و شوهرى كه زن در راه حق و مرد در راه باطل است. نظير فرعون و همسرش. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» «6»
زن ابولهب گردنبندى قيمتى داشت كه سوگند ياد كرد آن را در راه مخالفت پيامبر مصرف كند. «فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
حضرت على عليه السلام در نامهاى به معاويه نوشت: «منا خير نساء العالمين و منكم حمالة الحطب» «7» بهترين زنان از ماست و هيزمآور آتش از شماست.
سلمان فارسى از اهل بيت پيامبر مىشود و ابولهب عموى پيامبر، مورد لعن و نفرين
«1». حاقّه، 29.
«2». اعراف، 48.
«3». آل عمران، 10.
«4». انسان، 8.
«5». تحريم، 10.
«6». تحريم، 11.
«7». نهجالبلاغه، نامه 28.
جلد 10 - صفحه 633
خداوند.
چون همسر ابولهب در سر راه پيامبر هيزم مىريخت، ممكن است «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» اشاره به اين باشد كه ورود او به دوزخ در حالى است كه هيزم بدوش دارد.
دست و بازو براى تلاش است و تلاش براى رسيدن به هدف مطلوب. هدف ابولهب جلوگيرى از رشد اسلام بود و در اين راه تلاش بسيار كرد ولى به هدفش نرسيد، پس تلاش بازوى او هدر رفت. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
پیام ها
1- اعلام برائت از نااهلان جزء دين است. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
2- كيفر توهين به مقدسات، لعن و نفرين ابدى است. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
3- بايد براى نابودى كامل كفر دعا كنيم. «يَدا» (قطع شدن دو دست نشانه بىنتيجه ماندن تلاشهاست.)
4- پاسخ مخالفان را مثل خودشان بدهيد. در پاسخ آنان كه به پيامبر گفتند: «تبا لك» خداوند فرمود: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
5- در نظام مكتبى، ضابطه بر رابطه مقدم است. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ»
6- مال و ثروت، يكى از ابزارهاى مخالفان انبياست. «ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ» (ابولهب سرمايه دارى بود كه ثروتش را براى محو اسلام هزينه كرد.)
7- بدتر از فساد تكرار آن است. «حَمَّالَةَ»
8- در برابر قهر الهى نه ثروت كارائى دارد و نه هر چيز كه در اثر تلاش به دست آيد، خواه ثروت باشد يا مقام و عنوان و حكومت و شهرت. «ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ»
9- قهر الهى نسبت به ستمگران دور نيست. «سَيَصْلى»
10- اشرافيّت دنيا، همراه با تحقير آخرت است. «فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»
«والحمدللّه ربّ العالمين»
جلد 10 - صفحه 636
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ «1»
تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ: خاسر و هالك [باد] هر دو دست ابى لهب. روايت است كه به هر دو دست، سنگى برداشت. خواست كه بر آن حضرت اندازد، در همان حال حق تعالى اين سوره نازل فرمود: هلاك و نابود باد دنيا و عقباى او يا هر دو دست او خالى باد از خير، وَ تَبَ: و هلاك و نابود شد ابو لهب و به عذاب ابدى گرفتار گرديد. به سبب شدت او با پيغمبر، خدا او را نفرين نمود.
از طارق عبد اللّه منقول است: اول اسلام روزى در بازار ذى المجار مىرفتم. جوانى را ديدم با حلّه سرخ به زبان فصيح و بليغ مىگفت، «قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا». شخصى را ديدم. سنگ بر او مىانداخت. پاشنه و كعب مبارك او را خونين كرده بود. پرسيدم چه كسانند. يكى گفت آن جوان كه لباس سرخ دارد، حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرشى است كه خلق را به يگانگى خداى آسمان دعوت مىكند و آنكه در عقب او سنگ مىزند، و تكذيبش مىكند، عم او ابو لهب است و اكثر صناديد قريش را با خود در اين قضيه متفق نموده «1». ابن مسعود روايت نموده كه چون ابو لهب را از جهنم و انواع عذاب ترسانيدند، گفت اگر آنچه مىگوئى حق است، من فردا به مال و فرزند خود را از جهنم باز خرم و خلاص يابم. حق تعالى رد قول او كرده، فرمود. «2»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ «1» ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ «2» سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ «3» وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ «4»
فِي جِيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ «5»
ترجمه
زيانكار و نابود باد دو دست ابو لهب و زيانكار و نابود شد
دفع عذاب نكند از او مالش و آنچه كسب نموده
زود باشد كه داخل شود در آتشى داراى شعله سوزان
و زن او هيزم كش بوده
در گردن او ريسمانى است از ليف خرماى محكم تابيده شده.
تفسير
در مجمع از ابن عباس نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از طرف خداوند مأمور شد بدعوت اقارب و عشيره خود بتوحيد بكوه صفا بر آمد و آنها را بصوت بلند طلبيد پس قريش گرد او جمع شدند و گفتند چه روى داده براى تو فرمود اگر من بشما خبر دهم كه دشمنى بشما رو آورده و بزودى بر شما دست مىيابد از من قبول ميكنيد گفتند بلى فرمود پس من ميترسانم شما را از عذاب اليمى كه متوجه بشما است پس ابو لهب گفت هلاكت باد بر تو ما را براى اين جمع نمودى پس اين سوره نازل شد و ظاهرا مفاد آن آنست كه زيانكار و هلاك شد بتمام قواء ابو لهب اگر دو دست كنايه از قواء باشد يا در دنيا و آخرت اگر اشاره بآن دو باشد چون تباب زيانى است كه منجرّ بهلاكت شود و بعضى گفتهاند مراد از دو دست خود شخص است مانند قول خداوند لا تلقوا بأيديكم الى التّهلكه يعنى ميندازيد خودتان را بهلاكت و ثانيا تأكيد فرموده آنرا بقول خود و تب يا ثانيا خبر داده از هلاكت او و اوّلا نفرين فرموده بوده يا هر دو نفرين است و در هر حال از او بنحو اكمل جواب گوئى شده و او عموى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پسر عبد المطّلب است ولى كاملا با آن حضرت دشمنى نمود و با قريش موافقت كرد در تصميم بقتل حضرت و مال بسيار
جلد 5 صفحه 451
داشت و گفتهاند گفته بود اگر جهنّمى كه محمّد ميگويد راست باشد از مال خود فدا ميدهم و نجات مىيابم و لذا خداوند فرموده دفع عذاب نميكند از او مال او و آنچه را كسب نموده از زخارف دنيا و اولاد در وقت مرگ و گفته شده كه او بمرض عدسه كه ظاهرا نوعى از آبله است بعد از چند روز از واقعه بدر مرد و سه روز نعش او زمين ماند براى آنكه عفونت داشت و كسى نزديك باو نميشد تا بالاخره چند نفر مزدور متصدّى دفن او شدند و قمّى ره نقل نموده كه نام او عبد مناف بود و چون مناف نام بتى بود كه ميپرستيدند آنرا خداوند كنيه براى او قرار داد و مراد از تبّت يدا ابى لهب خسارت او است در اجتماع با قريش در دار النّدوه و بيعت با آنها در قتل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعدا داخل ميشود در آتشى كه داراى شعله خالص است پس ميسوزاند او را و زن او خواهر ابو سفيان دختر صخر امّ جميل نام داشت و او بر ضرر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمّامى ميكرد و اخبار آن حضرت را بكفّار ميرساند و از اين راه هيزم براى آتش جهنّم تهيّه مينمود و شوهر خود را وادار بر اذيّت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميكرد و گناهان آنها را بدوش ميكشيد و باين لحاظ خداوند او را حمّالة الحطب خوانده و ظاهرا خبر كانت محذوف است و برفع نيز قرائت شده است و بعضى گفتهاند خار و خاشاك جمع آورى ميكرد و مىبست و حمل مينمود و در شب سر راه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منتشر و پراكنده ميكرد كه پاى مبارك و اصحاب را مجروح نمايد و خداوند فرموده در گردن او روز قيامت ريسمانى است از مفتول آتشين و بعضى گفتهاند مراد همان ريسمانى است كه از ليف درخت خرما يا برگ آن محكم تافته بودند و با آن خار و خاشاك ميكشيد و بگردن مىافكند و سر راه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميريخت با آنكه ثروتمند بود و خداوند خواسته باين بيان بخل و پستى او را اثبات فرمايد و از حديث قرب الاسناد در آيات نبوّت كه از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده استفاده ميشود كه آن ملعونه بعد از نزول اين سوره سنگى برداشت و آمد كه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزند و حضرت با ابو بكر يكجا نشسته بودند و او ابو بكر را ديد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نديد و از ابو بكر سؤال نمود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كجا است و او جواب داد خدا ميداند چون قبلا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باو فرموده بود كه او مرا نخواهد ديد و بعد از قرائت اين سوره لعن بر ابو لهب وارد است لعنة اللّه عليه.
جلد 5 صفحه 452
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
تَبَّت يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ «1»
تبت از تباب است بمعني هلاكت و تتبيب چنانچه ميفرمايد: فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَيءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُم غَيرَ تَتبِيبٍ هود آيه 101، و ميفرمايد: وَ ما كَيدُ فِرعَونَ إِلّا فِي تَبابٍ مؤمن آيه 37. و هلاكت را نسبت بدو دست ابي لهب ميدهد که ميفرمايد:
تَبَّت يَدا أَبِي لَهَبٍ براي اينکه است که ظلمهايي که نسبت بحضرت رسالت كرد اكثر بدستهاي او بود بالاخص موقعي که عبا بگردن حضرت انداختند آن قدر فشار دادند که نفس در سينه مبارك حضرت حبس شد و حضرت روي زمين افتاد خيال كردند حضرت از دنيا رفته، و ظلمهاي ديگر. و هلاكت دست باين است که آنها را غل ميكنند بگردن، و در دنيا از كار افتادن دست است چنانچه يهود گفتند: وَ قالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغلُولَةٌ غُلَّت أَيدِيهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل يَداهُ مَبسُوطَتانِ يُنفِقُ كَيفَ يَشاءُ مائده
جلد 18 - صفحه 256
آيه 64.
و ابي لهب پسر عبد المطلب عم پيغمبر اكرم بوده و اعلي عدو آن حضرت بود و زوجه او ام جميل دختر حرب خواهر ابي سفيان بود، بعضي گفتند: ابي لهب كنيه او بوده و نام او عبد العزي بوده و چون عزي اسم يكي از اصنام قريش است لذا خداوند به كنيه ذكر فرموده، و بعضي گفتند: نام ديگر از اصنام را داشته لكن تحقيق اينکه است که ابي لهب اسم او بوده زيرا حضرت عبد المطلب نام فرزندش را عبد العزي نميگذارد چنانچه نام پدر حضرت رسالت را عبد اللّه گذارده و پدر امير المؤمنين که ابي طالب باشد عمران گذارده، و ابي لهب او را گفتند: براي اينکه بود که در مورد غيظ و غضب صورتش برافروخته ميشد مثل آتش که شعلهور گردد که ميفرمايد: (انطَلِقُوا إِلي ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغنِي مِنَ اللَّهَبِ) يعني فروگزار نميشود شراره آن آتش.
وَ تَبَّ بعضي گفتند: تكرار تب براي تأكيد است، بعضي گفتند: اول انشاء است و دوم اخبار است، بعضي گفتند: هر دو اخبار است.
اقول: اول تبت يدا أبي لهب فاعل تبت يدين ابي لهب است و دوم و تب فاعل خود ابي لهب است لذا اول را تأنيث آورد و دوم را مذكر فرمود که هم دستهاي او بغل و زنجير آتشي گرفتار ميشود و هم او را بنفسه در آتش و هلاكت مياندازند که مصداق: خُذُوهُ فَاعتِلُوهُ إِلي سَواءِ الجَحِيمِ دخان آيه 47. و معناي فاعتلوه يعني او را بكشيد بميانه آتش و مصداق: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ الحاقه آيه 31.
برگزیده تفسیر نمونه
ص: 611
(آیه 1)- بریده باد دست ابو لهب! همان گونه که در شأن نزول سوره گفتیم این سوره در حقیقت پاسخی است به سخنان زشت «ابو لهب» عموی پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و فرزند عبد المطلب که از دشمنان سرسخت اسلام بود.
قرآن مجید در پاسخ این مرد بد زبان میفرماید: «بریده باد هر دو دست ابو لهب» و مرگ بر او باد (تبت یدا ابی لهب و تب).
در روایتی آمده است که شخصی به نام «طارق محاربی» میگوید: من در بازار «ذی المجاز» بودم (ذی المجاز نزدیک عرفات در فاصله کمی از مکّه است) ناگهان جوانی را دیدم که صدا میزند: «ای مردم! بگوئید: لا اله الا اللّه تا رستگار شوید»، و مردی را پشت سر او دیدم که با سنگ به پشت پای او میزند به گونهای که خون از پاهایش جاری بود، و فریاد میزد، «ای مردم! این دروغگوست، او را تصدیق نکنید»! من سؤال کردم این جوان کیست؟
گفتند: «محمّد» است که گمان میکند پیامبر میباشد، و این پیرمرد عمویش ابو لهب است که او را دروغگو میداند ...
در خبر دیگری میخوانیم: هر زمان گروهی از اعراب خارج مکّه وارد آن شهر میشدند به سراغ ابو لهب میرفتند، به خاطر خویشاوندیش نسبت به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سن و سال بالای او، و از رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله تحقیق مینمودند، او میگفت:
محمّد مرد ساحری است، آنها نیز بیآنکه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را ملاقات کنند باز میگشتند، در این هنگام گروهی آمدند و گفتند: ما از مکّه باز نمیگردیم تا او را ببینیم، ابو لهب گفت: ما پیوسته مشغول مداوای جنون او هستیم! مرگ بر او باد! از این روایات به خوبی استفاده میشود که او در بسیاری از مواقع همچون سایه به دنبال پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله بود، و از هیچ کارشکنی فروگذار نمیکرد، مخصوصا زبانی
ج5، ص612
زشت و آلوده داشت، و تعبیرات رکیک و زننده میکرد، و شاید از این نظر سر آمد تمام دشمنان پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله محسوب میشد، و به همین جهت آیات مورد بحث با این صراحت و خشونت، او و همسرش امّ جلیل را به باد انتقاد میگیرد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص394
- ↑ صاحب مجمع البیان از سعید بن جبیر و او از ابن عباس نقل نماید که گفت: روزى پیامبر بالاى کوه صفا رفت و فرمود: یا صباحاه قریش به او روى آوردند. گفتند: چه شده است؟ فرمود: اگر به شما خبر بدهم که دشمن در صبح یا در شب در کمین شما است. از من باور میدارید یا نه؟ گفتند: بلى باور مى کنیم سپس فرمود: بدانید که من نذیر و ترساننده شما هستم از عذابى که به علت گمراهى و جهالت در جلو روى شما قرار گرفته است. ابولهب گفت: تبا لک، براى همین موضوع ما را به اینجا خوانده اى؟
- ↑ طبرى صاحب جامع البیان از طریق اسرائیل از ابواسحق و او از مردى از همدان که به او یزید بن زید مى گفتند: روایت کند که زن ابولهب اغلب خار و خاشاک را جمع میکرد و جلو راه پیامبر مى گذاشت و راه را بر او مسدود مى ساخت چنان که ابن المنذر نیز در تفسیر خود از عکرمة مانند آن را روایت نموده است.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.