رحلت پیامبر اسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۷۲: سطر ۷۲:
 
محققان و مورخان اهل تسنن بر پايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينه  سازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كرده اند.
 
محققان و مورخان اهل تسنن بر پايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينه  سازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كرده اند.
  
[[ابن ابى  الحديد]] مى  نويسد: عمر با اين اقدام مى  خواست فرصتى براى  رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى  «[[سقيفه ]]» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم  رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.
+
[[ابن ابى  الحديد]] مى  نويسد: عمر با اين اقدام مى  خواست فرصتى براى  رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى  «[[سقيفه ]]» قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم  رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.<ref>يوسف بوشهرى، راز انكار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه كوثر، شماره39</ref>   
 
 
در حقيقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دين  و دولت  بود.(!)تا ابوبكر برسد... چنين دروغ مصلحت  آميز در هر آيينى مشروع مى  باشد. او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شك انداخت و آن  ها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پيغمبر صلی الله علیه و آله و حوادثى كه انتظار وقوع  آن مى  رود، غافل نمود.
 
 
 
عمر هر چند براى انديشيدن و چاره جويى به منظور توفيق در تصميم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
 
 
 
# طرح او براى مردم دوستدار پيامبر اميدوار كننده بود. آن  ها آرزو مى  كردند اين سخن راست درآيد و رهبر خود را بدين زودى  از دست ندهند.
 
# آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نويد مى  داد كه  محمد خاتم صلی الله علیه و آله نيز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و بزودى باز مى گردد.
 
# بر پايه آن ادعا چون پيامبر زنده است نيازى به كوشش براى  تعيين جانشين او نيست.
 
# فرد معتقد به مرگ پيامبر، منافق است و اقدام به بيعت  با جانشين او علامت نفاق و تلاش براى ايجاد اختلاف ميان مسلمانان  است.
 
# با آن كه به مرگ پيامبر اعتقاد يابد و با كسى به عنوان  جانشين پيامبر بيعت كند بايد دست و پايش را قطع كرد.
 
# اين كه عمر تا پيش از ورود ابوبكر به سخن هيچ كس توجه  نكرد و چون ابوبكر رسيد و جمله اى مى  گويد و عمر آرام مى  گيرد; زيركانه نقش ابوبكر را بزرگ مى  نماياند.
 
 
 
اين واقعه حتى اگر صحنه  سازى از پيش  طراحى شده نبود، تا همين جا مى  توانست مردم را به  نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه  سازد. بسى جاى تعجب و تاسف است كه برخى نويسندگان غير شيعه، گاه  در دفاع و توجيه واكنش عمر مى  نويسند: اين رفتار عمر از شدت  علاقه  اش به پيامبر و به موجب دهشت  زدگى او از رحلت  حضرت بود! حال  آن كه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پيرامون  رفتار ديروزش مطالبى گفته است كه هيچ اين توجيه و جانب دارى را تاييد نمى  كند.
 
 
 
ابن ابى الحديد عذر خواهى عمر را چنين نقل كرده است: وقتى  فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست  گيرند يا از اسلام بازگردند.
 
 
 
افزون بر اين، بايد پرسيد:
 
 
 
# اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پيامبر صلی الله علیه و آله بود، مى  بايست  پس از اعلام قطعى ابوبكر، بر دهشت وى افزوده مى  شد نه اين كه آرام  گيرد و بر زمين نشيند!
 
# پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسيل و [[تشييع پيامبر]] شركت نجست و بى  درنگ به سقيفه شتافت؟
 
# چرا جز او چنين هراسان و دهشت زده نشد؟ آيا اندوه وى از دختر گرامى پيامبر بيشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلب  او را نداشت دچار چنين حالى نشد؟
 
# آيا آن رفتار نيز از علاقه به پيامبر بود كه در حال حيات  حضرت به وى نسبت هذيان و بيهوده  گويى داد و به ديگران نيز نهيب  زد كه گوش به حرف او ندهيد، درك و حواس درستى ندارد كه چه  مى  گويد؟!
 
# چرا شبهه وفات نكردن پيامبر تنها براى [[عمر بن خطاب]] پيش  آمد؟ او از كجا و به كدام آيه و روايت چنين حدس زد كه رسول  خدا صلی الله علیه و آله نمرده است و چون موسى به ميقات رفته و به زودى باز مى  گردد و دست و پا قطع مى  كند؟!
 
# هنگامى كه اسامه براى تاخير در حركت  سپاه خود عذر مى  آورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جويا شوم، خوب بود عمر مى  گفت: اين بيتابى چرا؟! خداوند بر شما منت نهاده است كه تا وعده  هايش  محقق نشود، پيامبر صلی الله علیه و آله از دنيا نخواهد رفت. اين كه عمر خود عذر مى  آورد كه در اين روزهاى حساس نبايد پيامبر را بدين حال تنها گذاشت دليل آن است كه آن  ها همه مى  دانستند كه به زودى رسول  خدا صلی الله علیه و آله رحلت  خواهد كرد.
 
# چرا او پيش از تحقيق و اطمينان، اين گونه جنجال  برانگيخت؟
 
# چه حكمت داشت كه تنها با تاييد ابوبكر آرام گرفت نه باسخن ديگران؟
 
 
 
«آياتى كه ابوبكر خواند، نبايد سبب شود كه او تغيير عقيده دهد، زيرا مفاد آيات جز اين نيست كه پيامبر صلی الله علیه و آله نيز به سان مردم مى  ميرد، در صورتى كه خليفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مى  گفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسيده است، زيرا هنوز كارهايى ناتمام مانده و رسالت هايى انجام نگرفته است.»
 
 
 
به اعتراف ابن ابى الحديد آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت  براى  رسيدن ابوبكر بود و جز اين، علتى نداشت. <ref>يوسف بوشهرى، راز انكار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه كوثر، شماره39</ref>   
 
  
 
==تدفین و به خاک سپاری جسم مبارک پیامبر اکرم (ص)==
 
==تدفین و به خاک سپاری جسم مبارک پیامبر اکرم (ص)==

نسخهٔ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۳۶

تقویم هجری قمری

روز واقعه:28 صفر
سال 11 هجری قمری



تاریخ رحلت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شیعیان 28 صفر و علمای اهل سنت ماه ربیع الاول می دانند و در روز آن اختلاف نظر دارند. چیزی که در منابع تاریخی ثبت شده آن است که آن حضرت مدتی بیمار شدند و پس از آن رحلت نمودند. اما در روایات که از ائمه علیهم السلام نقل شده است بیان گردیده که آن حضرت در اثر خورانده شدن سم به شهادت رسیدند. به نظر می رسد این روایات بیان کننده علت بیماری آن حضرت هستند.

تاریخ رحلت پیامبر اکرم (ص)

در تاريخ رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ميان شيعه و اهل سنت، اتفاق نظر نيست. زيرا تاريخ نگاران و سيره نويسان شيعه به پيروى از اهل بيت علیهم السلام، تاريخ رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى دانسته اند، وليكن علماى اهل سنت تاريخ آن را در ماه ربيع الاول ذكر كرده اند و در اين كه چه روزى از ربيع الاول بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اول، برخى روز دوم و برخى روز دوازدهم و عده اى روز ديگرى از اين ماه را بيان كردند.[۱] شیخ عباس قمی می گوید اكثر علماى اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربيع الأوّل گفته‌‌اند. [۲]

واقدى از جمله كسانى است كه رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول مى داند.[۳]

علت وفات پیامبر اکرم (ص)

دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به ان حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند[۴] در جای دیگری آن حضرت فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".[۵] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید.

علاوه بر روایات شیعه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم:

روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس می کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[۶] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[۷]

روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[۸] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[۹]

روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می نمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[۱۰]

بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.

خبر دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رحلت خود

رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا صلی الله علیه و آله را آگاه ساخته بود كه پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.

در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم.

عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است.

زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.

روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد...

در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام...

بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و...

نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود.

ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم.

سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند.

در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.[۱۱]

انكار رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله

چون خبر وفات پيامبر صلی الله علیه و آله زمزمه شد، عمر به نهيب فرياد برآورد: هرگز چنين نيست. اين بعضى از منافقانند كه مى پندارند پيامبر مرده است! مردم بدانيد، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلكه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پيروان خود غايب بود و پس از اين كه گفته شد او مرده است به نزد ايشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى گردد و دست و پاى كسانى را كه گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد كرد.

او بى وقفه مردم را بيم مى داد و در هراس و ترديد مى گذارد و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود. مى گفت: هر كس بگويد او مرده است با اين شمشير سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعده هايش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى برد.

در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى ترديد در رحلت رسول گرامى صلی الله علیه و آله نداشت و از همين رو جز عباس، شنيده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز اين كه برخى چون آشوب آفرينى عمر را ديدند.

گفتند: او چه مى گويد!! از وى بپرسيد مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در اين باره به تو چيزى فرموده كه اين گونه سراسيمه و آشفته سخن مى گويى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.

موضوع رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بودكه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمى ديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى گويى؟! مگر قرآن نيست كه مى فرمايد: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين.

محمد جز فرستاده اى كه پيش از او هم پيامبرانى (آمده و) گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود (به شيوه جاهليت) برمى گرديد! هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد.

عباس مى افزود: ترديد نيست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است. بياييد او را دفن كنيم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آيا خداوند شما را يك بار طعم مرگ مى چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است كه دوبار بميرد. بياييد او را دفن كنيم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نيست كه خاك را از روى او به يك سوزند و...

با اين حال، عمر بدون كمترين توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى كرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سنح رسيد. و چون چشم به جسد مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله دوخت، همان آيه را كه پيشتر ديگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نيز ساكت بر زمين نشست و گفت: گويا اين آيه را پيش از اين نشنيده بودم. آيا اين از قرآن است؟!

انگيزه انكار رحلت

محققان و مورخان اهل تسنن بر پايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينه سازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كرده اند.

ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.[۱۲]

تدفین و به خاک سپاری جسم مبارک پیامبر اکرم (ص)

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه عده اى از سران و سياست مداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پرداخت.

آن گاه بدن شريف آن حضرت به مدت دو روز جهت وداع واپسين امت و سوگوارى اهل بيت علیهم السلام و نمازگزاردن اهالى مدينه بر بدن مطهر آن حضرت، با احترام ويژه اى نگهدارى شد و سپس در روز چهارشنبه، به خاك سپرده شد.

اهل بيت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على علیه السلام كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود:

إنّ اللّه لم يقبض روح نبيه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛[۱۳] به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى گيرد مگر در پاكيزه ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد.

گفتار مستدل و روح نواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند.

طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.[۱۴]

هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زيارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.


توصیف علی علیه السلام از رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله

رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد: «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...؛ پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است».[۱۵]

همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد». [۱۶]

پيامدهاي رحلت از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها

آن حضرت سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند . پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ايجاد ضعف و سستي در ميان مردم؛

استومَعَ وهْنُهُ «يا وَهيُهُ» حضرت در خطبه اي كه در حضور زنان مدينه كه به عيادت ايشان آمده بودند نيز اين امر را تذكر دادند و با تأسف فرمودند: :«فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة؛ چه زشت است سستي و بازيچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش».

2. تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛

«استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراكندگي گسترش يافت و وحدت و همدلي از هم گسست».

3. اميد و آرزوهاي مسلمانان به نااميدي تبديل شد.

آنان كه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و احكام عاليه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دين الهي و حكومت اسلامي بهره مند گشته بودند. اكنون با ديدن حوادث بعد از آن حضرت مأيوس شده و اميدشان به يأس مبدل گشت. «واكَدَتِ الاَمالُ».

4. به حريم پيامبر بي حرمتي شد؛

«اضيعَ الحَريمُ و اُزِيلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارك پيامبر بر زمين که اجتماع سقيفه بدون نظرخواهي از خاندان پيامبر به تعيين جانشين براي آن حضرت مي پردازند. و حق اهل بيت حضرتش را ضايع مي كنند.

5. خط نفاق و دورويي آشكار شد.؛

«ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةَ النّفاق» حضرت در جاي ديگري از همين خطبه، با كنايه زيبايي به اين نفاق افكني پرداخته است و فرموده است: «تَشْرَبُونَ حَسْوا فيِ ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِي الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلي مِثْلِ حَزِّ الْمُدي، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِي الْحبشاء؛ شير را اندك اندك با آب ممزوج نموديد و به بهانه اين كه آب مي نوشيد، شير را خورديد. كنايه از نفاق است كه تظاهر به عملي مي شود كه در واقع خلاف آن است و براي نابودي اهل بيت او در پشت تپه ها و درختان كمين كرديد و ما بر اين رفتار شما كه مانند بريدن كارد و فروبردن نيزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مي كنيم».

6. دين و معنويت كم رنگ شد.؛

«و سَمَلَ جَلْبابُ الدّينَ» «جَلْباب» چادر يا عبايي كه بدن انسان را مي پوشاند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعبير به جلباب دين فرموده. چون دين نيز تمام زواياي زندگي فردي و اجتماعي انسان را در بر مي گيرد، همان گونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمي گيرد.

7. مردم دچار بي تفاوتي شدند.

حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پيامبر را كمك كرده بودند چنين فرمودند: «يا مَعاشِرَ الْفِتْيَةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغميزَةُ في حَقّي والسّنةُ عَنْ ظلامَتي؛ اي گروه جوانمرد، اي بازوان ملت و ياوران اسلام، اين غفلت و سستي و ضعف شما در حق من و تغافل و بي تفاوتي و خواب آلودگي در مورد دادخواهي من، چيست؟»

8. مردم پيمان شكني كردند.

فرمودند: «فَانّي حِرْتُمْ بَعْدَ البَيانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بيان حق حيران و سرگردانيد، و بعد از آشكار كردن عقيده پنهان كاري مي كنيد و بعد از آن پيشگامي و روي آوردن به عقب برگشته پشت نموده ايد.

حضرت زهرا سلام الله عليها، در اين فراز به حادثه غدير اشاره مي كند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله آن را براي مردم بيان فرمود و به آن ها اعلام كرد و آنان نيز با علي علیه السلام بيعت كردند. اما اكنون بيعت خود را شكستند.

9. مردم دچار وسوسه هاي شيطاني شدند؛

«تَسْتَجيبُونَ لِهتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِيّ؛ به شيطان گمراه كننده پاسخ مثبت داديد». و در جاي ديگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّيطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِكُمْ فَاَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ؛ شيطان سر خود را از مخفيگاه بدرآورد. شما را فراخواند. ديد كه پاسخگوي دعوت باطل او هستيد...

10. شتاب در شنيدن حرف هاي بيهوده و بي اساس؛

«مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلي قيلِ الْباطِلِ الْمُغْضِيَةِ عَلَي الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِر؛ اي گروه مردم كه به سوي شنيدن حرف هاي بيهوده شتاب مي كنيد و كردار زشت زيانبار را ناديده مي گيريد.

11. نطفه مظاهر فساد روئيدن گرفت.

در پايان خطبه عيادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: «اَمّا لَعَمْري لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَيثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْ ءَ الْقَعْبِ دَما عَبيطَا وَ ذُعافا مُبيدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، بايد انتظار كشيد تا كي مرض فساد پيكر جامعه اسلامي را از پاي درآورد كه پس از اين پستان شتر به جاي شير خون بدوشيد و زهري كه به سرعت هلاك كننده است».

12. فرصت طلبان به سر كار آمدند.

حضرت سلام الله عليها در فرازهايي از خطبه فدكيّه به گروه هاي فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پيامبر از موقعيت بهره برند پرداخته است. و ويژگي هاي آن ها را نيز بيان فرموده است:

  1. در ظاهر ساكت و آرام بودند. وادِعُونَ فروگذاران.
  2. اهل خوشگذراني بودند، فاكِهُون.
  3. راحت طلب و رفاه زده بودند. انتُم في رفاهيَّةٍ مِنَ العَيْش.
  4. منتظر پيش آمد حوادث براي پيامبر و اهل بيت بودند. تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر.
  5. اخبار و رويدادها را دنبال مي كردند. تتوَلَفون الاخبارَ.
  6. در جنگ ها عقب نشيني و يا فرار مي كردند. تنكُصُونَ عِندَ النّزالِ و تَفِرّونَ مِنَ القِتال.[۱۷]

پانویس

  1. كشف الغمه (علي بن عيسي اربلی)، ج 1، ص 26؛ منتهى الآمال (شيخ عباس قمی)، ج 1، ص 100 و بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 22، ص 528 و ص 514.
  2. شیخ عباس قمی، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل ، ج‌1، ص249
  3. المغازى (علي بن عيسي اربلی)، ج 2، ص 1120.
  4. .کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 6، ص 315، ح 3
  5. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
  6. صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
  7. سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.
  8. مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.
  9. بحار الانوار، ج 21، ص 7.
  10. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.
  11. يوسف بوشهرى، راز انكار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه كوثر، شماره39
  12. يوسف بوشهرى، راز انكار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه كوثر، شماره39
  13. كشف الغمه، ج 1، ص 26.
  14. تاريخ الطبرى، ج 3، ص 213.
  15. نهج‌ البلاغة (صبحي الصالح)، خطبه 235، ص 356.
  16. نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه ۱۹۷.
  17. پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از دیدگاه حضرت زهرا (س)، پاسدار اسلام،اردیبهشت 1380، شماره 233


منابع