عبدالله بن زبیر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
==ولادت و نسب== | ==ولادت و نسب== | ||
− | عبدالله بن زبیر در سال اول یا دوم از هجرت در شهر [[مدینه]] متولد شد و گفته شده اولین فرزند [[مهاجرین]] بود که در مدینه به دنیا آمد.<ref>ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.</ref> پدر او [[ | + | عبدالله بن زبیر در سال اول یا دوم از هجرت در شهر [[مدینه]] متولد شد و گفته شده اولین فرزند [[مهاجرین]] بود که در مدینه به دنیا آمد.<ref>ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.</ref> پدر او [[زبیر بن عوام |زبیر بن عوام اسدى]]، پسر عمّه [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله، از نخستین گروندگان به [[اسلام]] است.<ref>ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۹۸.</ref> پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]]، زبیر جزء مخالفین [[سقیفه]] و تجمع کنندگان در خانه [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] (علیهالسّلام) بود. و پس از قتل [[عثمان بن عفان|عثمان]] با آن حضرت بیعت نمود اما پس از چندی آن را نقض کرد و از سران [[جنگ جمل]] شد.<ref>تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۰؛ تاریخ طبرى، ج۲، ص۴۵۱.</ref> |
مادر عبدالله بن زبیر اسماء دختر [[ابوبکر]] بود<ref>ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و به همین خاطر عبدالله مورد توجه [[عایشه]] همسر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] بود. | مادر عبدالله بن زبیر اسماء دختر [[ابوبکر]] بود<ref>ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و به همین خاطر عبدالله مورد توجه [[عایشه]] همسر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] بود. | ||
==عبدالله بن زبیر در زمان خلفای نخستین== | ==عبدالله بن زبیر در زمان خلفای نخستین== | ||
− | ابن زبیر در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] که سن و سال کم | + | ابن زبیر در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] که سن و سال کم داشت نقش چندانی در وقایع تاریخی نداشته است اما از زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] به سِمَتهای مختلفی دست یافت. در روند یکسانسازی مصاحف، در کنار [[زید بن ثابت|زید بن ثابت]] و سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخههای [[قرآن]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> در حمله به [[مراکش|مغرب]] به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابیسَرْح شرکت داشت<ref>فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.</ref> و در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، بر خلاف پدر و خالهاش [[عایشه|عایشه]]، از مدافعان عثمان بود<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.</ref> و نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و [[امام جماعت|امامت جماعت]] را هنگام محاصره خانهاش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.</ref> |
− | + | ||
− | + | ابن زبیر در جوانی در برابر [[امام علی علیه السلام|امام علی]] (علیه السلام) قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا امام جدایی [[زبیر بن عوام|زبیر]] از راه [[اهل البیت|اهل بیت]] را به سبب او بداند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.</ref> عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا [[طلحة بن عبیدالله|طلحه]] و زبیر او را برای قانعکردن عایشه در اتحاد با خود در [[جنگ جمل]] به خدمت گیرند.<ref>الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.</ref> | |
− | ابن | ||
− | در | + | در لشکرکشی اصحاب جمل به [[بصره]]، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث|حدیث]] پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود از اینکه سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.</ref> این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.</ref> |
− | پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف | + | پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با [[عثمان بن حنیف|عثمان بن حُنَیف]] حاکم بصره تا رسیدن امام علی(علیه السلام) بسته بودند، ابن زبیر در رأس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان مسلمان را کشت و [[بیت المال|بیت المال]] را تصرف کرد.<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،<ref>الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref> در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کنارهگیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.</ref> |
− | ابن | + | ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول [[عفو]] امام علی(علیه السلام) قرار گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.</ref> |
==تلاش برای رسیدن به خلافت== | ==تلاش برای رسیدن به خلافت== | ||
− | ابن | + | ابن زبیر با توجه به پیوند نسَبیاش با [[عایشه|عایشه]] و [[خدیجه کبری|خدیجه]] -همسران [[پیامبر اسلام|پیامبر]](صلی الله علیه و آله)-، سابقه پدرش در [[اسلام]]، نسبت خویشاوندیاش با پیامبر،<ref>اخبار الدولة العباسیه، ص۶۱.</ref> عضویت پدرش در [[شورای شش نفره خلافت|شورای خلافت عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲.</ref> و نیز با این ادعا که [[عثمان بن عفان|عثمان]] با او درباره خلافت پیمان بسته<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref>، خود را برای [[خلافت]] شایستهتر از [[بنی امیه|بنیامیه]] میدانست. |
− | عبدالله به عنوان فرزند بزرگ [[زبیر بن عوام| | + | عبدالله به عنوان فرزند بزرگ [[زبیر بن عوام|زبیر]]، پس از مرگ وی متولی میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از ۵۰ میلیون درهم<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.</ref> شد و بخش زیادی از آن در اختیار گرفت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۸۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۲۵.</ref> نمیتوان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بیتأثیر دانست. [[معاویه|معاویه]] از جاهطلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref>؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه به سال ۵۰ق.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد. |
− | + | یزید پس از رسیدن به حکومت، به عامل مدینه [[ولید بن عتبه|ولید بن عتبة بن ابىسفیان]] نوشت: هنگامى که نامهام به تو رسید، [[امام حسین علیه السلام|حسین بن على]] و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهاى آن دو را نزد من بفرست.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۴۱</ref> امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر در مسجد بودند که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام عرض کرد: شما فکر میکنید به چه علت ما را احضار کردهاند؟ امام حسین علیه السلام فرمود: به گمانم طاغی اینها (منظور معاویه) مرده است و اینها میخواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند.<ref>ابو مخنف، مقتل الحسین علیه السلام، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸، ص ۴ </ref> عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به [[مکه|مکه]] رفت.<ref>طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱، ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص ۱۶</ref> امام حسین علیه السلام نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه اهل بیت خویش عازم مکه شد. | |
− | [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام در مکه در خانه [[عباس بن عبدالمطلب]] فرود آمد و ابن زبیر در [[حجر اسماعیل|حجر اسماعیل]] ساکن شد و جامه [[زهد]] و درویشی پوشید و مردم را بر علیه [[بنی امیه|بنیامیه]] تحریک میکرد.<ref>ابن سعد،الطبقات الکبری،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران ،فرهنگ و اندیشه، | + | [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام در مکه در خانه [[عباس بن عبدالمطلب]] فرود آمد و ابن زبیر در [[حجر اسماعیل|حجر اسماعیل]] ساکن شد و جامه [[زهد]] و درویشی پوشید و مردم را بر علیه [[بنی امیه|بنیامیه]] تحریک میکرد.<ref>ابن سعد،الطبقات الکبری،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران ،فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴،ج۵،ص ۸۳</ref> [[مسعودی]] آورده است: «ابنزبیر اقامت حسین علیه السلام را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابن زبیر را با وی برابر نمیگرفتند و به نظر او چیزی دل پسندتر از آن نبود که حسین علیه السلام از مکه بیرون رود، بدین جهت پیش وی رفت. حسین علیه السلام گفت: قصد دارم به [[کوفه]] بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمیپوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر این جا بمانی و ما و اهل [[حجاز]] را به دعوت خود بخوانی میپذیریم و به دور تو فراهم میشویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایستهتری.<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابولقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، پنجم، ج۲، ص۵۹-۶۰</ref> امام حسین(علیه السلام) در توضیح دلیل نماندن خود در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) مستند دانست که ظهور فتنهگری را در مکه پیشبینی کرده بود که باعث شکستن حرمت [[کعبه|کعبه]] میشود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.</ref> |
− | ابن | + | ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)، خطابهای در رثای وی خواند و اهل کوفه و [[عراق]] را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref> یزید بر وی که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نمایندهاش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref> |
− | از | + | از این رو، عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنیامیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> و خود داروغه و مأمور رویارویی با طرفداران ابن زبیر در مدینه بود<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۸.</ref>، داوطلبانه عهدهدار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن زبیر از مناطق مختلف حجاز به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه ذیطُویٰ یا حجون، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او در آمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref> اما پس از مدتی وی زندان را بر سر عمرو و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref> یا بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را [[قصاص]] کند. و در جریان این قصاصها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانههایی که به فرزند [[عبدالرحمن بن عوف]] زده بود، جان داد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref> |
ابن زبیر، در خطبهای بر یزید تاخت و مسلمانان را تشویق کرد که او را از خلافت خلع کنند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۸.</ref> سپس به مردم مدینه نامه نوشت و از آنان خواست تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند و مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۷.</ref> در پی آن، مردم عثمان بن محمد، حاکم یزید و گروهی از بنی امیه را از شهر بیرون کردند.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۹.</ref> | ابن زبیر، در خطبهای بر یزید تاخت و مسلمانان را تشویق کرد که او را از خلافت خلع کنند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۸.</ref> سپس به مردم مدینه نامه نوشت و از آنان خواست تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند و مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۷.</ref> در پی آن، مردم عثمان بن محمد، حاکم یزید و گروهی از بنی امیه را از شهر بیرون کردند.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۹.</ref> | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۴: | ||
در رویارویی مردم مدینه با سپاه شام، مردم مدینه از سپاه شام شکست خوردند و سپاه شام به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر خود مباح کرد<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۵.</ref> و به قتل عام مردم و [[صحابه]] پیامبر و هتک حرمت نوامیس پرداخت و بدین ترتیب، [[واقعه حره|فاجعه حَرّه]] رقم زده شد. سپاه شام سپس برای سرکوب زبیر و هوادارنش راهی مکه شد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۲۰.</ref> | در رویارویی مردم مدینه با سپاه شام، مردم مدینه از سپاه شام شکست خوردند و سپاه شام به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر خود مباح کرد<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۵.</ref> و به قتل عام مردم و [[صحابه]] پیامبر و هتک حرمت نوامیس پرداخت و بدین ترتیب، [[واقعه حره|فاجعه حَرّه]] رقم زده شد. سپاه شام سپس برای سرکوب زبیر و هوادارنش راهی مکه شد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۲۰.</ref> | ||
− | ابن زبیر و یارانش از [[۱۳ صفر]] [[سال ۶۴ قمری]] تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در | + | ابن زبیر و یارانش از [[۱۳ صفر]] [[سال ۶۴ قمری]] تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ ربیعالاول سال ۶۴ در محاصره سپاه شام بودند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> |
− | ابن زبیر در [[مسجد الحرام|مسجدالحرام]] مستقر شد و شامیان بر بلندیها و کوههای مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹.</ref> و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و آتشین، زبیر و افرادش را زیر آتش گرفتند. سرانجام، سنگهای منجنیق به کعبه خوردند و پردههای میان [[رکن یمانی]] و [[حجر الأسود|حجرالاسود]] و چوبهای ساج بنای کعبه آتش گرفت.<ref> اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref> [[یعقوبی]] ( | + | ابن زبیر در [[مسجد الحرام|مسجدالحرام]] مستقر شد و شامیان بر بلندیها و کوههای مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹.</ref> و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و آتشین، زبیر و افرادش را زیر آتش گرفتند. سرانجام، سنگهای منجنیق به کعبه خوردند و پردههای میان [[رکن یمانی]] و [[حجر الأسود|حجرالاسود]] و چوبهای ساج بنای کعبه آتش گرفت.<ref> اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref> [[یعقوبی]] (م، ۲۹۲ ق) نقل کرده است که ابن زبیر، آتش را خاموش نکرد تا مردم مکه را علیه سپاه شام مصمم کند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.</ref> گروهها و دستههای گوناگونی در کنار ابن زبیر با انگیزه دفاع از مسجدالحرام علیه سپاه شام جنگیدند؛ از جمله ۲۰۰ حبشی که پادشاه [[حبشه]] برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.</ref> |
سپاه شام موفق به شکستن مقاومت ابن زبیر و مردم مکه نشد و چون یزید درگذشت، چهل روز بعد خبرش به سپاه شام رسید و این سپاه بدون موفقیت، از محاصره دست کشید و به شام بازگشت. | سپاه شام موفق به شکستن مقاومت ابن زبیر و مردم مکه نشد و چون یزید درگذشت، چهل روز بعد خبرش به سپاه شام رسید و این سپاه بدون موفقیت، از محاصره دست کشید و به شام بازگشت. | ||
− | ===خلافت=== | + | ===خلافت ابن زبیر=== |
منابع در ذکر تاریخ دعوت ابن زبیر از مردم به بیعت با خود، اختلاف دارند. برخی منابع [[۹ رجب]] سال ۶۴ق. را ذکر کردهاند.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ۱۴۱۵ق، ص۱۶۰.</ref> برخی نیز ماجرای بیعت با ابن زبیر را سه ماه بعد از مرگ یزید دانستهاند.<ref>عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.</ref> | منابع در ذکر تاریخ دعوت ابن زبیر از مردم به بیعت با خود، اختلاف دارند. برخی منابع [[۹ رجب]] سال ۶۴ق. را ذکر کردهاند.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ۱۴۱۵ق، ص۱۶۰.</ref> برخی نیز ماجرای بیعت با ابن زبیر را سه ماه بعد از مرگ یزید دانستهاند.<ref>عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.</ref> | ||
گفتهاند که پس از مرگ یزید بن معاویه، خلافت ابن زبیر در شام نیز طرفداران مهمی پیدا کرد و بدین رو، فرمانده سپاه شام پیش از حرکت به سوی شام، از ابن زبیر خواست تا از آنچه گذشته مانند [[واقعه حره]] چشم پوشند و همراه او برای در دست گرفتن خلافت به شام بیاید ولی ابن زبیر به دلایلی نپذیرفت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.</ref><ref>برای تفصیل این دلایل نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftn127)</ref> | گفتهاند که پس از مرگ یزید بن معاویه، خلافت ابن زبیر در شام نیز طرفداران مهمی پیدا کرد و بدین رو، فرمانده سپاه شام پیش از حرکت به سوی شام، از ابن زبیر خواست تا از آنچه گذشته مانند [[واقعه حره]] چشم پوشند و همراه او برای در دست گرفتن خلافت به شام بیاید ولی ابن زبیر به دلایلی نپذیرفت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.</ref><ref>برای تفصیل این دلایل نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftn127)</ref> | ||
سطر ۴۶: | سطر ۴۵: | ||
به زودی مردم بیشتر ممالک اسلامی، از جمله [[دمشق]]، [[کوفه]]، [[بصره]]، [[یمن]] و نواحی مختلف [[خراسان]] با نمایندگان ابن زبیر به نیابت از او بیعت کردند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.</ref> ابن زبیر بر وابستگان [[بنی امیه]] سخت گرفت و آنان را از مکه بیرون کرد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.</ref> و از جمله سعد مولای عتبة بن ابیسفیان را با حدود پنجاه نفر در محدوده حرم کشت؛<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.</ref> کاری که با اعتراض شدید [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن عباس]] روبهرو شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۵.</ref> | به زودی مردم بیشتر ممالک اسلامی، از جمله [[دمشق]]، [[کوفه]]، [[بصره]]، [[یمن]] و نواحی مختلف [[خراسان]] با نمایندگان ابن زبیر به نیابت از او بیعت کردند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.</ref> ابن زبیر بر وابستگان [[بنی امیه]] سخت گرفت و آنان را از مکه بیرون کرد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.</ref> و از جمله سعد مولای عتبة بن ابیسفیان را با حدود پنجاه نفر در محدوده حرم کشت؛<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.</ref> کاری که با اعتراض شدید [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن عباس]] روبهرو شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۵.</ref> | ||
− | رابطه ابن زبیر با [[بنی هاشم]] در دوره خلافت او نیز بهبود نیافت. [[محمد بن حنفیه]] در مقابل درخواست بیعت ابن زبیر، پاسخ مثبت نداد و اتفاقنظر همه مسلمانان بر خلافت او را شرط کرد؛ شرطی که دستیافتنی نبود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۲۴۸.</ref> ابن زبیر در خطبهای به [[امام علی علیه السلام|امام علی]](ع) توهین کرد و محمد بن حنفیه نیز خطبهای در اعتراض ایراد نمود و مردم و بزرگان [[قریش]] را به واکنش فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref> ماجرای اصرار ابن زبیر بر بعیت محمد بن حنفیه به همینجا ختم نشد و همچنان ادامه یافت و پس از قیام [[مختار ثقفی|مختار]] در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل ابن زبیر، او باری دیگر محمد را زیر فشار گرفت و این بار او و یارانش را در حجره زمزم زندانی کرد و گفت که با خدا عهد کرده است که اگر محمد بیعت نکند، او را در این مکان بسوزاند یا گردن بزند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> گفتهاند که محمد بن حنفیه در نامهای به کوفه، از مختار کمک خواست<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.</ref> و مختار گروهی را به مکه فرستاد و این در حالی بود که زبیر اطراف محل حبس محمد را برای آتش زدن هیزم گذاشته بود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> گروه ۱۵۰ نفری اعزامی از کوفه با شعار [[یا لثارات الحسین]]، وارد [[مسجدالحرام]] شدند و زندانیان را آزاد کردند و برای حفظ حرمت مسجد، به جای شمشیر چوبدستی برداشتند. مختار نیز به مسجد نیرو اعزام کرد و دو گروه در مقابل یکدیگر به صف ایستادند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref> سه روز بعد، از کوفه نیروی امدادی رسید و بدین رو، محمد توانست از مسجد بیرون آید و همراه یارانش تا زمان قتل مختار ( | + | رابطه ابن زبیر با [[بنی هاشم]] در دوره خلافت او نیز بهبود نیافت. [[محمد بن حنفیه]] در مقابل درخواست بیعت ابن زبیر، پاسخ مثبت نداد و اتفاقنظر همه مسلمانان بر خلافت او را شرط کرد؛ شرطی که دستیافتنی نبود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۲۴۸.</ref> ابن زبیر در خطبهای به [[امام علی علیه السلام|امام علی]](ع) توهین کرد و محمد بن حنفیه نیز خطبهای در اعتراض ایراد نمود و مردم و بزرگان [[قریش]] را به واکنش فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref> ماجرای اصرار ابن زبیر بر بعیت محمد بن حنفیه به همینجا ختم نشد و همچنان ادامه یافت و پس از قیام [[مختار ثقفی|مختار]] در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل ابن زبیر، او باری دیگر محمد را زیر فشار گرفت و این بار او و یارانش را در حجره زمزم زندانی کرد و گفت که با خدا عهد کرده است که اگر محمد بیعت نکند، او را در این مکان بسوزاند یا گردن بزند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> |
+ | |||
+ | گفتهاند که محمد بن حنفیه در نامهای به کوفه، از مختار کمک خواست<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.</ref> و مختار گروهی را به مکه فرستاد و این در حالی بود که زبیر اطراف محل حبس محمد را برای آتش زدن هیزم گذاشته بود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> گروه ۱۵۰ نفری اعزامی از کوفه با شعار [[یا لثارات الحسین]]، وارد [[مسجدالحرام]] شدند و زندانیان را آزاد کردند و برای حفظ حرمت مسجد، به جای شمشیر چوبدستی برداشتند. مختار نیز به مسجد نیرو اعزام کرد و دو گروه در مقابل یکدیگر به صف ایستادند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref> سه روز بعد، از کوفه نیروی امدادی رسید و بدین رو، محمد توانست از مسجد بیرون آید و همراه یارانش تا زمان قتل مختار (۶۷ ق)<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۷.</ref> در شعب علی اقامت نمود.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۰۷.</ref> پس از آن، میان زبیر و محمد بن حنفیه همواره اختلاف و درگیری بود.<ref>برای تفصیل مطلب نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftnref195)</ref><br />رفتار ابن زبیر با [[ابن عباس]] نیز همراه تندی و خشونت بود و گاه او بر منبر به ابن عباس اهانت میکرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۱۰.</ref> ابن عباس هیچ گاه با او بیعت نکرد و او را شایسته خلافت نمیدانست<ref>اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۹۲.</ref> و معتقد بود که او عامل هتک حرمت حرم الهی است.<ref>اریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۹.</ref> با توجه به جایگاه علمی و دینی ابن عباس، این موضوع به وجهه ابن زبیر آسیب میزد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.</ref> افزون بر این، ابن عباس سابقه [[جهاد]] در رکاب [[امام علی علیه السلام|امام علی]](ع) در [[جنگ جمل]] را داشت. برخی نظرات فقهی او نیز برای ابن زبیر خوشایند نبود، از جمله فتوای او به جواز [[متعه]] که محل اختلاف شدید آنها بود. ابن عباس حتی تصریح کرده بود که ابن زبیر خود حاصل چنین ازدواجی است و مادر ابن زبیر نیز این موضوع را تایید کرده بود.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵-۵۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۲۶.</ref> رابطه خصمانه آنها سرانجام موجب گشت تا ابن زبیر، ابن عباس را از مکه اخراج کند؛ ولی درگیری و جنگ سرد آنها همچنان از [[طائف]] محل اقامت ابن عباس و ابن زبیر در مکه همچنان ادامه یافت.<ref>نک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰.</ref> | ||
− | ===محاصره دوم=== | + | ===محاصره دوم مکه=== |
− | ابن زبیر پس از قدرت یافتن، [[بنی امیه|بنیامیه]] از جمله [[مروان بن حکم|مروان بن حَکم]] بیمار و پیر و پسرش [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] را از مدینه اخراج کرد و این باعث شد تا مروان به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر در شام میان بنیامیه و طرفدارانشان فرصت عرض اندام بیابد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۴۱.</ref> مروان موفق شد در نبرد مَرْج راهِط در ذیحجه سال ۶۴ق.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۲۷۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸.</ref> بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شود و ضحاک بن قیس را بکشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.</ref> و در زمانی کوتاه قدرت ابن زبیر در شام را پایان بخشد. [[مصر]] نیز در سال ۶۵ق. به دست مروان از سلطه ابن زبیر بیرون آمد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸.</ref> | + | ابن زبیر پس از قدرت یافتن، [[بنی امیه|بنیامیه]] -از جمله [[مروان بن حکم|مروان بن حَکم]] بیمار و پیر و پسرش [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]]- را از مدینه اخراج کرد و این باعث شد تا مروان به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر در شام میان بنیامیه و طرفدارانشان فرصت عرض اندام بیابد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۴۱.</ref> مروان موفق شد در نبرد مَرْج راهِط در ذیحجه سال ۶۴ق.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۲۷۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸.</ref> بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شود و ضحاک بن قیس را بکشد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.</ref> و در زمانی کوتاه قدرت ابن زبیر در شام را پایان بخشد. [[مصر]] نیز در سال ۶۵ق. به دست مروان از سلطه ابن زبیر بیرون آمد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸.</ref> |
− | پس از دستیابی [[عبدالملک بن مروان]] به قدرت در شام به سال ۶۵ق. ابن زبیر از موسم [[حج]] برای تبلیغ علیه او و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جست و در خطبههایش در [[روز عرفه]] و ایام [[منا]] در [[ | + | پس از دستیابی [[عبدالملک بن مروان]] به قدرت در شام به سال ۶۵ق. ابن زبیر از موسم [[حج]] برای تبلیغ علیه او و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جست و در خطبههایش در [[روز عرفه]] و ایام [[منا]] در [[مکه|مکه]]، با یادکردن از لعنت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] بر [[حکم بن ابی العاص|حَکم بن ابی العاص]]، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل میکرد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰.</ref> در برابر، عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت و با [[فتوا|فتوای]] یکی از عالمان درباری به نام زُهری، آنان را به حج در [[بیت المقدس|بیت المقدس]] و طواف پیرامون صخره [[مسجدالاقصی]] واداشت. شامیان در ایام حج گرد این صخره طواف میکردند و اعمال حج را در [[روز عرفه]] و [[عید قربان]]، همان جا انجام میدادند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.</ref> |
− | اختلافات داخلی بنی امیه و تهدید رومیان و [[خوارج]]، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن زبیر بازداشت<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.</ref> تا آن که در [[سال ۷۲ قمری|سال ۷۲ق]]. عبدالملک پس از شکست و قتل [[مصعب بن زبیر]] و تصرف | + | اختلافات داخلی بنی امیه و تهدید رومیان و [[خوارج]]، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن زبیر بازداشت<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.</ref> تا آن که در [[سال ۷۲ قمری|سال ۷۲ق]]. عبدالملک پس از شکست و قتل [[مصعب بن زبیر]] و تصرف [[عراق]]، [[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف ثقفی]] را برای سرکوب ابن زبیر به [[حجاز]] فرستاد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۹۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۱۵.</ref> حجاج در [[ذی القعده|ذی قعده]] سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی نظامی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> |
سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در سهشنبه ۱۷ جمادیالاول سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.<ref> تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۴.</ref> بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشته و از او خواسته بود تا با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۳۸.</ref> | سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در سهشنبه ۱۷ جمادیالاول سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.<ref> تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۴.</ref> بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشته و از او خواسته بود تا با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۳۸.</ref> | ||
در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در [[عرفات]] و [[رمی جمرات]] بازماند، حج نگزارد.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> به خواست برخی [[صحابه]] مانند [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] یا [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله انصاری]] و [[ابو سعید خدری|ابوسعید خُدری]]، حجاج بن یوسف تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، دست از حمله کشید و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا جنگ را ادامه دهد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> او خود را امیرالحاج خواند و با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد،<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۰.</ref> هرچند به سبب جلوگیری ابن زبیر، [[طواف کعبه]] و [[سعی بین صفا و مروه|سعی میان صفا و مروه]] را انجام نداده بود.<ref> الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.</ref> | در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در [[عرفات]] و [[رمی جمرات]] بازماند، حج نگزارد.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> به خواست برخی [[صحابه]] مانند [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] یا [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبدالله انصاری]] و [[ابو سعید خدری|ابوسعید خُدری]]، حجاج بن یوسف تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، دست از حمله کشید و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا جنگ را ادامه دهد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.</ref> او خود را امیرالحاج خواند و با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد،<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۰.</ref> هرچند به سبب جلوگیری ابن زبیر، [[طواف کعبه]] و [[سعی بین صفا و مروه|سعی میان صفا و مروه]] را انجام نداده بود.<ref> الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.</ref> | ||
− | حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان تنها به آب [[چاه زمزم|زمزم]] دسترسی داشتند.<ref> الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.</ref> او با منجیق زبیریان را سخت کوبید و در این میان، سنگهایی نیز به کعبه اصابت کرد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.</ref> سنگهای منجنیق دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کنارههای | + | حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان تنها به آب [[چاه زمزم|زمزم]] دسترسی داشتند.<ref> الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.</ref> او با منجیق زبیریان را سخت کوبید و در این میان، سنگهایی نیز به [[کعبه]] اصابت کرد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.</ref> سنگهای منجنیق دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کنارههای کعبه را ویران کرد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۹.</ref> و [[حجر الأسود|حجرالاسود]] را از جای خود بیرون افکند.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۱۵.</ref> سپس حجاج دستور داد تا با گلولههای آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پردههای کعبه را سوزاند، ابن زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۱.</ref> وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.<ref>الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۳.</ref> |
خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]](ع) فرامیخواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۸.</ref> این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۰.</ref> سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.<ref> تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.</ref> | خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به [[امام حسن علیه السلام|امام حسن]](ع) فرامیخواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۸.</ref> این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۰.</ref> سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.<ref> تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.</ref> | ||
− | == | + | ==کشتهشدن ابن زبیر== |
− | ابن زبیر سرانجام دانست که تاب مقاومت در برابر سپاه [[شام]] را ندارد. در آخرین روز در گفتوگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی [[گناه]] و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلمها و جنایتهای کارگزارانش خشنود نبوده است.<ref> تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.</ref> وی به سفارش مادرش<ref> الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۵.</ref> با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنیسکون و بنیمراد کشته شد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.</ref> در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref> سر او را همراه سر عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردند<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۵۲.</ref> و آنجا نصب کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۲۲.</ref> سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.</ref> روایتهای دیگر، محل قتل ابن زبیر را نزدیک حجون دانستهاند.<ref>تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.</ref> بر پایه برخی روایتها، عبدالملک سر ابن زبیر را برای تسلیمکردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن زبیر در [[خراسان]]، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۲۶.</ref> | + | ابن زبیر سرانجام دانست که تاب مقاومت در برابر سپاه [[شام]] را ندارد. در آخرین روز در گفتوگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی [[گناه]] و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلمها و جنایتهای کارگزارانش خشنود نبوده است.<ref> تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.</ref> وی به سفارش مادرش<ref> الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۵.</ref> با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنیسکون و بنیمراد کشته شد.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.</ref> |
+ | |||
+ | در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.</ref> سر او را همراه سر عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردند<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۵۲.</ref> و آنجا نصب کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۲۲.</ref> سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.</ref> روایتهای دیگر، محل قتل ابن زبیر را نزدیک حجون دانستهاند.<ref>تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.</ref> بر پایه برخی روایتها، عبدالملک سر ابن زبیر را برای تسلیمکردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن زبیر در [[خراسان]]، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۲۶.</ref> | ||
حجاج پیکر ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت.<ref> الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.</ref> سرانجام به خواهش مادرش اسماء پیکر را به او دادند. اسماء پیکر فرزندش را در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، پیکر ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۷.</ref> | حجاج پیکر ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت.<ref> الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.</ref> سرانجام به خواهش مادرش اسماء پیکر را به او دادند. اسماء پیکر فرزندش را در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.</ref> بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، پیکر ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۷.</ref> | ||
− | ==پی نوشت | + | ==پی نوشت== |
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
سطر ۹۵: | سطر ۹۸: | ||
*ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، بیروت، دار الأضوء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق. | *ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، بیروت، دار الأضوء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق. | ||
*ابن ابیشیبه، المصنّف، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق. | *ابن ابیشیبه، المصنّف، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق. | ||
− | *ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة | + | *ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق. |
*ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الکتب العربی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق. | *ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الکتب العربی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق. | ||
*ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دهم، ۱۴۱۴ق. | *ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دهم، ۱۴۱۴ق. |
نسخهٔ ۱۳ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۳۰
محتویات
ولادت و نسب
عبدالله بن زبیر در سال اول یا دوم از هجرت در شهر مدینه متولد شد و گفته شده اولین فرزند مهاجرین بود که در مدینه به دنیا آمد.[۱] پدر او زبیر بن عوام اسدى، پسر عمّه رسول خدا صلى الله علیه و آله، از نخستین گروندگان به اسلام است.[۲] پس از رحلت پیامبر، زبیر جزء مخالفین سقیفه و تجمع کنندگان در خانه حضرت علی (علیهالسّلام) بود. و پس از قتل عثمان با آن حضرت بیعت نمود اما پس از چندی آن را نقض کرد و از سران جنگ جمل شد.[۳]
مادر عبدالله بن زبیر اسماء دختر ابوبکر بود[۴] و به همین خاطر عبدالله مورد توجه عایشه همسر پیامبر بود.
عبدالله بن زبیر در زمان خلفای نخستین
ابن زبیر در زمان ابوبکر و عمر که سن و سال کم داشت نقش چندانی در وقایع تاریخی نداشته است اما از زمان عثمان به سِمَتهای مختلفی دست یافت. در روند یکسانسازی مصاحف، در کنار زید بن ثابت و سعید بن عاص، در زمره کاتبان نسخههای قرآن بود.[۵] در حمله به مغرب به سال ۲۷ یا ۲۸ق. تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابیسَرْح شرکت داشت[۶] و در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، بر خلاف پدر و خالهاش عایشه، از مدافعان عثمان بود[۷] و نمایندگی عثمان را در مواجهه با معترضان و امامت جماعت را هنگام محاصره خانهاش بر عهده داشت و در این ماجرا زخمی شد.[۸]
ابن زبیر در جوانی در برابر امام علی (علیه السلام) قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا امام جدایی زبیر از راه اهل بیت را به سبب او بداند.[۹] عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانعکردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند.[۱۰]
در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود از اینکه سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.[۱۱] این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.[۱۲]
پس از ورود اصحاب جمل به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حُنَیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی(علیه السلام) بسته بودند، ابن زبیر در رأس گروهی، ۴۰ نفر از محافظان مسلمان را کشت و بیت المال را تصرف کرد.[۱۳] او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،[۱۴] در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کنارهگیری از جنگ، کوشید تا با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد. اما سرانجام زبیر از جنگ کناره گرفت.[۱۵]
ابن زبیر پس از شکست اصحاب جمل، در خانه مردی از قبیله ازد پنهان شد و در کنار دیگر فراریان این نبرد، مشمول عفو امام علی(علیه السلام) قرار گرفت.[۱۶]
تلاش برای رسیدن به خلافت
ابن زبیر با توجه به پیوند نسَبیاش با عایشه و خدیجه -همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله)-، سابقه پدرش در اسلام، نسبت خویشاوندیاش با پیامبر،[۱۷] عضویت پدرش در شورای خلافت عمر[۱۸] و نیز با این ادعا که عثمان با او درباره خلافت پیمان بسته[۱۹]، خود را برای خلافت شایستهتر از بنیامیه میدانست.
عبدالله به عنوان فرزند بزرگ زبیر، پس از مرگ وی متولی میراث عظیم پدرش به ارزش بیش از ۵۰ میلیون درهم[۲۰] شد و بخش زیادی از آن در اختیار گرفت.[۲۱] نمیتوان این ثروت عظیم را در تلاش او برای خلافت بیتأثیر دانست. معاویه از جاهطلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش یزید سخت هشدار داد[۲۲]؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.[۲۳] وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه به سال ۵۰ق.[۲۴] با او همکاری کرد.
یزید پس از رسیدن به حکومت، به عامل مدینه ولید بن عتبة بن ابىسفیان نوشت: هنگامى که نامهام به تو رسید، حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهاى آن دو را نزد من بفرست.[۲۵] امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر در مسجد بودند که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام عرض کرد: شما فکر میکنید به چه علت ما را احضار کردهاند؟ امام حسین علیه السلام فرمود: به گمانم طاغی اینها (منظور معاویه) مرده است و اینها میخواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند.[۲۶] عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به مکه رفت.[۲۷] امام حسین علیه السلام نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه اهل بیت خویش عازم مکه شد.
امام حسین علیه السلام در مکه در خانه عباس بن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در حجر اسماعیل ساکن شد و جامه زهد و درویشی پوشید و مردم را بر علیه بنیامیه تحریک میکرد.[۲۸] مسعودی آورده است: «ابنزبیر اقامت حسین علیه السلام را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابن زبیر را با وی برابر نمیگرفتند و به نظر او چیزی دل پسندتر از آن نبود که حسین علیه السلام از مکه بیرون رود، بدین جهت پیش وی رفت. حسین علیه السلام گفت: قصد دارم به کوفه بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمیپوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر این جا بمانی و ما و اهل حجاز را به دعوت خود بخوانی میپذیریم و به دور تو فراهم میشویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایستهتری.[۲۹] امام حسین(علیه السلام) در توضیح دلیل نماندن خود در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) مستند دانست که ظهور فتنهگری را در مکه پیشبینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه میشود.[۳۰]
ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)، خطابهای در رثای وی خواند و اهل کوفه و عراق را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.[۳۱] یزید بر وی که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نمایندهاش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.[۳۲]
از این رو، عمرو بن سعید، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنیامیه[۳۳] و خود داروغه و مأمور رویارویی با طرفداران ابن زبیر در مدینه بود[۳۴]، داوطلبانه عهدهدار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن زبیر از مناطق مختلف حجاز به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه ذیطُویٰ یا حجون، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او در آمد.[۳۵] اما پس از مدتی وی زندان را بر سر عمرو و همراهانش ویران کرد.[۳۶] یا بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را قصاص کند. و در جریان این قصاصها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانههایی که به فرزند عبدالرحمن بن عوف زده بود، جان داد.[۳۷]
ابن زبیر، در خطبهای بر یزید تاخت و مسلمانان را تشویق کرد که او را از خلافت خلع کنند.[۳۸] سپس به مردم مدینه نامه نوشت و از آنان خواست تا با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنند و مردم مدینه با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.[۳۹] در پی آن، مردم عثمان بن محمد، حاکم یزید و گروهی از بنی امیه را از شهر بیرون کردند.[۴۰]
یزید لشکری به حجاز فرستاد تا ابن زبیر و هوادارنش را سرکوب کند و ابن زبیر را سخت تهدید کرد.[۴۱] لشکر یزید نخست مدینه را محاصره کرد و از مردم خواست تا از یزید تبعیت کنند و برای سرکوب ابن زبیر با آن همراه شوند ولی مردم نپذیرفتند.[۴۲] و در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ق. دو سپاه مردم مدینه و شام رو به روی یکدیگر قرار گرفتند.[۴۳]
محاصره اول مکه و ابن زبیر
در رویارویی مردم مدینه با سپاه شام، مردم مدینه از سپاه شام شکست خوردند و سپاه شام به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر خود مباح کرد[۴۴] و به قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس پرداخت و بدین ترتیب، فاجعه حَرّه رقم زده شد. سپاه شام سپس برای سرکوب زبیر و هوادارنش راهی مکه شد.[۴۵]
ابن زبیر و یارانش از ۱۳ صفر سال ۶۴ قمری تا ۴۰ روز پس از مرگ یزید در ۱۴ ربیعالاول سال ۶۴ در محاصره سپاه شام بودند.[۴۶] ابن زبیر در مسجدالحرام مستقر شد و شامیان بر بلندیها و کوههای مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند[۴۷] و با پرتاب سنگ و گلولههای قیراندود و آتشین، زبیر و افرادش را زیر آتش گرفتند. سرانجام، سنگهای منجنیق به کعبه خوردند و پردههای میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوبهای ساج بنای کعبه آتش گرفت.[۴۸] یعقوبی (م، ۲۹۲ ق) نقل کرده است که ابن زبیر، آتش را خاموش نکرد تا مردم مکه را علیه سپاه شام مصمم کند.[۴۹] گروهها و دستههای گوناگونی در کنار ابن زبیر با انگیزه دفاع از مسجدالحرام علیه سپاه شام جنگیدند؛ از جمله ۲۰۰ حبشی که پادشاه حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود.[۵۰]
سپاه شام موفق به شکستن مقاومت ابن زبیر و مردم مکه نشد و چون یزید درگذشت، چهل روز بعد خبرش به سپاه شام رسید و این سپاه بدون موفقیت، از محاصره دست کشید و به شام بازگشت.
خلافت ابن زبیر
منابع در ذکر تاریخ دعوت ابن زبیر از مردم به بیعت با خود، اختلاف دارند. برخی منابع ۹ رجب سال ۶۴ق. را ذکر کردهاند.[۵۱] برخی نیز ماجرای بیعت با ابن زبیر را سه ماه بعد از مرگ یزید دانستهاند.[۵۲] گفتهاند که پس از مرگ یزید بن معاویه، خلافت ابن زبیر در شام نیز طرفداران مهمی پیدا کرد و بدین رو، فرمانده سپاه شام پیش از حرکت به سوی شام، از ابن زبیر خواست تا از آنچه گذشته مانند واقعه حره چشم پوشند و همراه او برای در دست گرفتن خلافت به شام بیاید ولی ابن زبیر به دلایلی نپذیرفت.[۵۳][۵۴]
به زودی مردم بیشتر ممالک اسلامی، از جمله دمشق، کوفه، بصره، یمن و نواحی مختلف خراسان با نمایندگان ابن زبیر به نیابت از او بیعت کردند.[۵۵] ابن زبیر بر وابستگان بنی امیه سخت گرفت و آنان را از مکه بیرون کرد[۵۶] و از جمله سعد مولای عتبة بن ابیسفیان را با حدود پنجاه نفر در محدوده حرم کشت؛[۵۷] کاری که با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبهرو شد.[۵۸]
رابطه ابن زبیر با بنی هاشم در دوره خلافت او نیز بهبود نیافت. محمد بن حنفیه در مقابل درخواست بیعت ابن زبیر، پاسخ مثبت نداد و اتفاقنظر همه مسلمانان بر خلافت او را شرط کرد؛ شرطی که دستیافتنی نبود.[۵۹] ابن زبیر در خطبهای به امام علی(ع) توهین کرد و محمد بن حنفیه نیز خطبهای در اعتراض ایراد نمود و مردم و بزرگان قریش را به واکنش فراخواند.[۶۰] ماجرای اصرار ابن زبیر بر بعیت محمد بن حنفیه به همینجا ختم نشد و همچنان ادامه یافت و پس از قیام مختار در کوفه و اخراج عبدالله بن مطیع، عامل ابن زبیر، او باری دیگر محمد را زیر فشار گرفت و این بار او و یارانش را در حجره زمزم زندانی کرد و گفت که با خدا عهد کرده است که اگر محمد بیعت نکند، او را در این مکان بسوزاند یا گردن بزند.[۶۱]
گفتهاند که محمد بن حنفیه در نامهای به کوفه، از مختار کمک خواست[۶۲] و مختار گروهی را به مکه فرستاد و این در حالی بود که زبیر اطراف محل حبس محمد را برای آتش زدن هیزم گذاشته بود.[۶۳] گروه ۱۵۰ نفری اعزامی از کوفه با شعار یا لثارات الحسین، وارد مسجدالحرام شدند و زندانیان را آزاد کردند و برای حفظ حرمت مسجد، به جای شمشیر چوبدستی برداشتند. مختار نیز به مسجد نیرو اعزام کرد و دو گروه در مقابل یکدیگر به صف ایستادند.[۶۴] سه روز بعد، از کوفه نیروی امدادی رسید و بدین رو، محمد توانست از مسجد بیرون آید و همراه یارانش تا زمان قتل مختار (۶۷ ق)[۶۵] در شعب علی اقامت نمود.[۶۶] پس از آن، میان زبیر و محمد بن حنفیه همواره اختلاف و درگیری بود.[۶۷]
رفتار ابن زبیر با ابن عباس نیز همراه تندی و خشونت بود و گاه او بر منبر به ابن عباس اهانت میکرد.[۶۸] ابن عباس هیچ گاه با او بیعت نکرد و او را شایسته خلافت نمیدانست[۶۹] و معتقد بود که او عامل هتک حرمت حرم الهی است.[۷۰] با توجه به جایگاه علمی و دینی ابن عباس، این موضوع به وجهه ابن زبیر آسیب میزد.[۷۱] افزون بر این، ابن عباس سابقه جهاد در رکاب امام علی(ع) در جنگ جمل را داشت. برخی نظرات فقهی او نیز برای ابن زبیر خوشایند نبود، از جمله فتوای او به جواز متعه که محل اختلاف شدید آنها بود. ابن عباس حتی تصریح کرده بود که ابن زبیر خود حاصل چنین ازدواجی است و مادر ابن زبیر نیز این موضوع را تایید کرده بود.[۷۲] رابطه خصمانه آنها سرانجام موجب گشت تا ابن زبیر، ابن عباس را از مکه اخراج کند؛ ولی درگیری و جنگ سرد آنها همچنان از طائف محل اقامت ابن عباس و ابن زبیر در مکه همچنان ادامه یافت.[۷۳]
محاصره دوم مکه
ابن زبیر پس از قدرت یافتن، بنیامیه -از جمله مروان بن حَکم بیمار و پیر و پسرش عبدالملک- را از مدینه اخراج کرد و این باعث شد تا مروان به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر در شام میان بنیامیه و طرفدارانشان فرصت عرض اندام بیابد.[۷۴] مروان موفق شد در نبرد مَرْج راهِط در ذیحجه سال ۶۴ق.[۷۵] بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شود و ضحاک بن قیس را بکشد[۷۶] و در زمانی کوتاه قدرت ابن زبیر در شام را پایان بخشد. مصر نیز در سال ۶۵ق. به دست مروان از سلطه ابن زبیر بیرون آمد.[۷۷]
پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به قدرت در شام به سال ۶۵ق. ابن زبیر از موسم حج برای تبلیغ علیه او و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جست و در خطبههایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یادکردن از لعنت پیامبر بر حَکم بن ابی العاص، جد عبدالملک، و دودمانش، شامیان را به خود متمایل میکرد.[۷۸] در برابر، عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت و با فتوای یکی از عالمان درباری به نام زُهری، آنان را به حج در بیت المقدس و طواف پیرامون صخره مسجدالاقصی واداشت. شامیان در ایام حج گرد این صخره طواف میکردند و اعمال حج را در روز عرفه و عید قربان، همان جا انجام میدادند.[۷۹]
اختلافات داخلی بنی امیه و تهدید رومیان و خوارج، مروانیان را از رویارویی جدی با ابن زبیر بازداشت[۸۰] تا آن که در سال ۷۲ق. عبدالملک پس از شکست و قتل مصعب بن زبیر و تصرف عراق، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز فرستاد.[۸۱] حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی نظامی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.[۸۲] سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در سهشنبه ۱۷ جمادیالاول سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.[۸۳] بر پایه گزارشی، عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشته و از او خواسته بود تا با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.[۸۴]
در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود و چون از وقوف در عرفات و رمی جمرات بازماند، حج نگزارد.[۸۵] به خواست برخی صحابه مانند ابن عمر یا جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خُدری، حجاج بن یوسف تا پایان موسم حج و بازگشت حاجیان از منا، دست از حمله کشید و سپس از حاجیان خواست که به شهرهای خود بازگردند تا جنگ را ادامه دهد.[۸۶] او خود را امیرالحاج خواند و با مردم حج گزارد و با لباس رزم در عرفات حاضر شد،[۸۷] هرچند به سبب جلوگیری ابن زبیر، طواف کعبه و سعی میان صفا و مروه را انجام نداده بود.[۸۸]
حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.[۸۹] او با منجیق زبیریان را سخت کوبید و در این میان، سنگهایی نیز به کعبه اصابت کرد.[۹۰] سنگهای منجنیق دیوار مشرف بر چاه زمزم را فروریخت و کنارههای کعبه را ویران کرد[۹۱] و حجرالاسود را از جای خود بیرون افکند.[۹۲] سپس حجاج دستور داد تا با گلولههای آتشین مسجد را هدف گیرند. این کار که پردههای کعبه را سوزاند، ابن زبیر را واداشت تا برای جلوگیری از آسیب بیشتر کعبه، با فرستادن قسمتی از نیروهایش به بیرون از مسجد، میدان نبرد را توسعه دهد.[۹۳] وی برای جلوگیری از آسیب دیدن دیگر بار حجرالاسود، حفاظی بر آن نهاد.[۹۴]
خاندان و یاران عبدالله بن زبیر و برادرش عروه، او را به صلح با عبدالملک و تأسی به امام حسن(ع) فرامیخواندند. وی در واکنش به این پیشنهاد، عروه را با همه شأن و جایگاهش سخت تنبیه کرد.[۹۵] این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج[۹۶] سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.[۹۷]
کشتهشدن ابن زبیر
ابن زبیر سرانجام دانست که تاب مقاومت در برابر سپاه شام را ندارد. در آخرین روز در گفتوگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا و دامن خود را از هرگونه خیانت و ارتکاب عمدی گناه و دنیاطلبی پاک دانست و تصریح کرد که به ظلمها و جنایتهای کارگزارانش خشنود نبوده است.[۹۸] وی به سفارش مادرش[۹۹] با یارانی اندک تا واپسین لحظه و در حالی که به کعبه تکیه داده بود، جنگید و به دست مردانی از بنیسکون و بنیمراد کشته شد.[۱۰۰]
در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.[۱۰۱] سر او را همراه سر عبدالله بن مطیع و عبدالله بن صفوان به مدینه بردند[۱۰۲] و آنجا نصب کردند.[۱۰۳] سپس این سرها را برای عبدالملک بردند و هر یک از حاملان سرها ۵۰۰ دینار پاداش گرفت.[۱۰۴] روایتهای دیگر، محل قتل ابن زبیر را نزدیک حجون دانستهاند.[۱۰۵] بر پایه برخی روایتها، عبدالملک سر ابن زبیر را برای تسلیمکردن عبدالله بن خازم، حاکم ابن زبیر در خراسان، به آن دیار فرستاد و او سر را همان جا دفن کرد.[۱۰۶]
حجاج پیکر ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت.[۱۰۷] سرانجام به خواهش مادرش اسماء پیکر را به او دادند. اسماء پیکر فرزندش را در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.[۱۰۸] بر پایه گزارش مصعب بن عبدالله، پیکر ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.[۱۰۹]
پی نوشت
- ↑ ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۹۸.
- ↑ تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۰؛ تاریخ طبرى، ج۲، ص۴۵۱.
- ↑ ابن اثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۱؛ المنتظم، ج۵، ص۱۱۰.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۲۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۴۱
- ↑ ابو مخنف، مقتل الحسین علیه السلام، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸، ص ۴
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۱، ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص ۱۶
- ↑ ابن سعد،الطبقات الکبری،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،تهران ،فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴،ج۵،ص ۸۳
- ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابولقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، پنجم، ج۲، ص۵۹-۶۰
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۸.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید، ج۶، ص۱۳-۱۴.
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۶.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۵.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۲۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ۱۴۱۵ق، ص۱۶۰.
- ↑ عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.
- ↑ برای تفصیل این دلایل نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftn127)
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۳۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۲۴۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۰۷.
- ↑ برای تفصیل مطلب نک: نجاتی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ذیل مدخل «ابن زبیر»(http://hajj.ir/99/3019#_ftnref195)
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵؛ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۱۱۰.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ۱۳۹۱ق، ص۹۲.
- ↑ اریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۵۵-۵۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ نک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۰.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۴۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۲۷۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۷؛ دولت امویان، ص۱۱۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۹۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۴.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۳۸.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۷۲؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۰.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۰؛ الطبقات، خامسه۲، ص۹۳.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۹.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۳۱۵.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۳۴۱.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۵، ص۳۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۳.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۳۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۲۲.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ تجارب الامم، ج۲، ص۲۴۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، مکتبة المعارف، ج۸، ص۳۲۶.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۰۷؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۴۴۷.
منابع
بیشتر اطلاعات و منابع این مدخل، از مقاله «ابن زبیر» نوشته محمد سعید نجاتی در دانشنامه حج و حرمین شریفین(با تغییر و تصرف) اخذ شده است.
- ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
- ابن اثیر، علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
- ابن اعثم الکوفی، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- احمد بن حنبل(۲۴۱ق)، مسند أحمد، مؤسسة قرطبة، مصر.
- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
- ابن عبدربه، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فاکهی، اخبار مکه، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق.
- مولف ناشناخته، أخبار الدولة العباسیة، بیروت، دار صادر، ۱۳۹۱ق.
- دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق.
- ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
- احمد بن یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
- بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
- ابن اثیر علی بن محمد الجزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، بیروت، مکتبة المعارف، بیتا.
- خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- مقدسی، مطهر بن طاهر، البَدْء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
- ابن جوزی، المنتظم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۲ق.
- ابو علی مِسْکَوَیة، احمد بن محمد، تجارب الأمم وتعاقب الهمم، تهران، انتشارات سروش، چاپ دوم، ۲۰۰۰م.
- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
- ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، بیروت، دار الأضوء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- ابن ابیشیبه، المصنّف، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت، دار الکتب العربی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دهم، ۱۴۱۴ق.
- عبدالرزاق الصنعانی، المصنّف، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی، بیتا.
- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، مکتبة الهِلال، ۱۹۸۸م.
- طحاوی حنفی، أحمد بن محمد، شرح معانی الآثار، تحقیق محمد زهری النجار، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۳۹۹ق.
- زمخشری، محمود بن عمرو بن أحمد، المستقصی فی أمثال العرب، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۹۸۷م.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیة، بیروت.
- بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابن عساکر، علی بن الحسن إبن هبة، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، دار الفکر، بیروت، ۱۹۹۵.
- محمد بن احمد المقدسی، احسن التقاسیم، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق.
- شیبانی، أحمد بن عمرو، الآحاد والمثانی، تحقیق د. باسم فیصل أحمد الجوابرة، دار الرایة، الریاض، الطبعة الأولی، ۱۴۱۱ق.