منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

وصیت حضرت فاطمه علیهاالسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (9پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
 +
{{بخشی از یک کتاب}}
 
از [[حدیث|احادیث]] و اخبار [[شیعه]] و [[اهل سنت]] چنین بر می آید که [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]](س) بصورت کتبی وشفاهی وصیت هایی داشته است.
 
از [[حدیث|احادیث]] و اخبار [[شیعه]] و [[اهل سنت]] چنین بر می آید که [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]](س) بصورت کتبی وشفاهی وصیت هایی داشته است.
  
سطر ۱۰۴: سطر ۱۰۵:
 
و به هر صورت يكى از دو جهت ذكر شده بالا مى‌تواند انگيزه و علت اين وصيت‌ باشد، نه آنكه مى‌خواست اصلا او را غسل ندهند و بدون غسل دفن كنند تا آن وقت اين بحث پيش نيايد كه اولا اين چه دستورى بود؟ و ثانيا چرا على (ع) به اين وصيت عمل نكرد و بدن فاطمه را غسل داد!
 
و به هر صورت يكى از دو جهت ذكر شده بالا مى‌تواند انگيزه و علت اين وصيت‌ باشد، نه آنكه مى‌خواست اصلا او را غسل ندهند و بدون غسل دفن كنند تا آن وقت اين بحث پيش نيايد كه اولا اين چه دستورى بود؟ و ثانيا چرا على (ع) به اين وصيت عمل نكرد و بدن فاطمه را غسل داد!
  
منبع این مطلب کتاب "زندگانى حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها " تألیف رسولى محلاتى می باشد.
+
==منبع==
 +
زندگانى حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها، رسولى محلاتى.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==

نسخهٔ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۲۵


این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

از احادیث و اخبار شیعه و اهل سنت چنین بر می آید که فاطمه(س) بصورت کتبی وشفاهی وصیت هایی داشته است.

وصاياى حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

وصاياى فاطمه (س) به طور پراكنده و غير منظم در روايات و تواريخ نقل شده و همچنين كسانى را كه فاطمه به آنها وصيت كرد، و اينكه آيا وصاياى او شفاهى بوده يا كتبى، و يا مقدارى شفاهى و مقدارى كتبى، و به هر صورت موضوعات مورد بحث در اين باره به گونه‌هاى پراكنده و مختلفى نقل شده كه در اینجا آنها را قسمت‌بندى‌ كرده و هر موردى را جداگانه مورد بحث قرار می دهيم:

ام ايمن، اسماء، سلمى...

بجز امير المؤمنين (ع) كه نامش در وصاياى فاطمه (ع) زياد ديده مى‌شود نام اين سه بانوى محترمه، يعنى ام ايمن و اسماء و سلمى همسر ابى رافع نيز در روايات آمده است.

ام ايمن بانوى فداكار و با ايمانى است و كسى است كه به صدق مدعاى فاطمه شهادت داد، و طبق روايات، پيغمبر درباره‌اش فرمود «او زنى است از اهل بهشت...» و او در خانه پيغمبر و خديجه زندگى مى‌كرد و پس از آن نيز به مدينه هجرت كرد و به خانه اسامه رفت و پس از او نيز در خدمت اهل بيت پيغمبر انجام وظيفه مى‌كرد.

و اما اسماء بنت عميس پس از آنكه شوهرش جعفر بن ابيطالب در جنگ موته به شهادت رسيد به همسرى ابوبكر در آمد و اين جريان قبل از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد، و از اين رو برخى بعيد دانسته‌اند كه اسماء در جريان وصيت و شهادت و مراسم غسل و تدفين فاطمه (ع) حضور داشته باشد، اما به عقيده نگارنده اين مطلب از همان حد استبعاد تجاوز نمى‌كند و دليلى نداريم كه اسماء به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد نمى‌كرده و در مراسم مزبور حضور نداشته باشد، چون روايات در اين باره از طريق شيعه و سنى بسيار نقل شده و احتمال تحريف و تصحيف در همه آنها بعيد به نظر مى‌رسد، گذشته از اينكه در خود همان روايات قسمتهايى هست كه اين مطلب را تاييد مى‌كند كه اسماء با اينكه همسر ابوبكر بوده به خانه فاطمه (ع) رفت و آمد مى‌كرده و در مراسم وصيت و غسل او حضور داشته است، مانند روايتى كه مرحوم اربلى در كشف الغمه و ديگران از خود اسماء روايت كرده‌اند كه چون فاطمه (ع) از دنيا رفت عايشه آمد و خواست‌ به اتاق فاطمه (ع) برود، من مانع شده و نگذاردم وارد اتاق شود، عايشه ناراحت‌ شد و به پدرش ابوبكر گفت: اين زن «حبشيه‌» ميان من و دختر پيغمبر حائل مى‌شود و نمى‌گذارد من به اتاق او بروم! ابوبكر آمد و به من گفت: اى اسماء چرا نمى‌گذارى زنان پيغمبر به نزد فاطمه بروند؟ من گفتم: خود فاطمه دستور داده است كسى نزد جنازه او نرود(1) ...

و در ترجمه «سلمى‌» نيز جزرى در اسد الغابة گويد:

«سلمى‌» نام زنى است كه خدمتكارى رسول خدا (ص) را مى‌كرد، و او كنيز صفيه دختر عبد المطلب بود، و او همان زنى است كه قابلگى فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنين قابله ابراهيم فرزند رسول خدا (ص) بوده، و در ماجراى وفات فاطمه (ع) نيز در غسل دادن او به على (ع) و اسماء كمك مى‌كرد.(2)

و صاحب كتاب قاموس الرجال اين مطلب را كه سلمى كنيز صفيه بوده است صحيح نمى‌داند و گفته است: بلاذرى در تحت عنوان «كنيزان پيغمبر» نام سلمى را ذكر كرده و گفته است پيغمبر او را آزاد كرد.(3)

نگارنده گويد: از پاره‌اى روايات چنين استفاده مى‌شود كه سلمى كنيز آمنه مادر رسول خدا (ص) بوده و پس از درگذشت آمنه به پيغمبر (ص) رسيد، آن حضرت او را آزاد كرد و با مردى به نام ابو رافع ازدواج نمود و از او فرزندانى به دنيا آمد كه يكى از آنها عبيد الله بن ابى رافع كاتب و نويسنده على بن ابيطالب (ع) بود.

به هر صورت درباره ام ايمن مطلبى در وصيتنامه نيست جز آنكه در روايات نام او آمده و اينكه فاطمه (ع) به او وصيت كرد، و يا اينكه به او كه از همه زنان بيشتر مورد وثوق و يا نزديكترين زن به فاطمه بود دستور داد على (ع) را نزد او بخواند.(4)

در مورد سلمى نيز در چند حديث آمده كه سلمى گويد: هنگامى كه فاطمه (ع) بيمار شد من از او پرستارى مى‌كردم تا در يكى از روزها كه على (ع) براى انجام كارى‌ از خانه بيرون رفت و فاطمه (ع) با اينكه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدرى آب غسل براى من حاضر كن، و من حاضر كردم و فاطمه برخاسته غسل كرد و سپس لباسهاى نو خود را پوشيد و به من دستور داد فرشى براى او در وسط اتاق بيندازم و روى آن خوابيد و پاهاى خود را به طرف قبله كشيد و آن گاه دست‌ خود را زير گونه‌اش گذارده و فرمود: من اينك از دنيا مى‌روم، و بدين ترتيب از دنيا رفت و من على (ع) را خبر كردم...تا به آخر حديث.(5)

و درباره اسماء بنت عميس نيز در پاره‌اى از روايات آمده كه گويد: فاطمه (ع) به من وصيت كرد كسى جز من و على (ع) او را غسل ندهد، و من نيز هنگام غسل فاطمه طبق وصيتى كه كرده بود به على (ع) كمك كردم(6) و هر دو با هم جنازه را غسل داديم.

در چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه اسماء گويد، فاطمه در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از اين وضعى كه درباره حمل جنازه زنها مرسوم است‌ شرم مى‌كنم و خوش ندارم كه جنازه زنان را روى تخته‌اى مى‌گذارند و پارچه‌اى روى آن مى‌اندازند و پستى و بلنديهاى بدن او براى بيننده آشكار است.

اسماء گويد: بدو عرض كردم: من چيزى را كه در حبشه ديده‌ام هم اكنون ترتيب داده نزد شما مى‌آورم و نشانت مى‌دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختى را آورد و آن چوبها را خم كرده دو طرف آن را بر كنار تخت‌ بست و چادرى روى آن كشيد، فاطمه (ع) كه آن را ديد خوشحال شد و تبسم كرد، اسماء گويد: من از روزى كه رسول خدا (ص) از دنيا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پيغمبر نديده بودم.(7)

در روايتى است كه فرمود: چه چيز خوب و نيكويى است كه بدان وسيله جنازه زن‌ از مرد تشخيص داده نمى‌شود، (8) و در حديثى است كه فرمود:

«اصنعى لى مثله استرينى سترك الله من النار» (9).

[براى من نيز يك چنين چيزى درست كن، و مرا مستور كن، خدايت از آتش دوزخ مستور دارد(10)

و اما آنچه به على (ع) وصيت كرد

از جمله كرامات فاطمه (ع) كه محدثين شيعه و اهل سنت روايت كرده‌اند اين است كه وى از مرگ خود خبر داد و روز و وقت آن را تعيين كرد چنانكه در روايات پيش از اين نيز گذشت و در حديثى است كه وقتى به على (ع) گفت: هنگام مرگ من رسيده! على (ع) فرمود: اى دختر پيغمبر با اينكه وحى از ما قطع شده اين خبر را از كجا دانستى؟

فاطمه پاسخ داد، هم اكنون خواب مختصرى مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را ديدم كه به من فرمود: امشب نزد ما خواهى بود و من مى‌دانم كه او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است.(11)

و در روايتى است كه پس از آن به على (ع) گفت: چيزهايى در دل دارم كه مى‌خواهم آنها را به تو وصيت كنم!

على (ع) فرمود: اى دختر رسول خدا هر چه مى‌خواهى بگو!

در اين وقت على (ع) كسانى را كه در اتاق بودند بيرون كرد و نزديك سر فاطمه (ع) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت:

اى پسر عمو هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدى، و از وقتى با تو معاشرت داشته‌ام نافرمانى تو را نكرده‌ام!

على (ع) در پاسخ او فرمود:

«معاذ الله انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخك بمخالفتى، قد عز على مفارقتك و تفقدك الا انه امر لا بد منه...»

[پناه بر خدا! تو داناتر و نيكوكارتر و پرهيزكارتر و بزرگوارتر و نسبت‌به خداى تعالى بيمناكتر از آنى كه من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانى خود سرزنش كنم، و براستى مفارقت و دورى تو بر من بسيار ناگوار است جز آنكه چاره‌اى از آن نيست...].

آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود: به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براى من تجديد كردى و مرگ و فقدان تو بر من بسيار بزرگ است. «فانا لله و انا اليه راجعون‌»! آه! كه چه مصيبت دردناك و جانسوز و غم انگيزى است! مصيبتى كه به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود!

دنباله حديث اين گونه است كه در اينجا هر دو گريان شده و لختى گريستند آن گاه على (ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتى دارى بنما كه من آن را انجام خواهم داد.

فاطمه عرض كرد: خدايت پاداش نيك دهد اى پسر عموى رسول خدا، نخستين وصيت من آن است كه پس از من «امامه‌» دختر خواهرم را به ازدواج خويش در آورى چون او نسبت‌ به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسرى از زنان داشته باشند.

و از جمله عرض كرد: وصيت ديگر من آن است كه احدى از اين مردم كه به من ستم كرده و حق مرا گرفتند در تشييع جنازه من و ديگر مراسم آن حاضر نشوند زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، و مبادا بگذارى يكى از آنها و يا پيروان آنها بر جنازه‌ام نماز بگذارند... مرا شب هنگام در آن وقتى كه ديده‌ها همگى خواب رفته‌اند دفن كن.(12)

وصیت مکتوب حضرت زهرا سلام الله علیها

و در نقلى هم آمده كه فاطمه (ع) وصاياى خود را در رقعه‌اى نوشته و زير سرش نهاده بود و چون از دنيا رفت، على (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير را در آن مشاهده كرد:

«بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت‌ به فاطمة بنت رسول الله، اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور. يا على انا فاطمة بنت محمد زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الآخرة، انت اولى بى من غيرى، حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل، و صل على و ادفنى بالليل و لا تعلم احدا، و استودعك الله و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة‌». (13)

[به نام خداى بخشاينده و مهربان، اين است آنچه دختر رسول خدا بدان وصيت مى‌كند، و اين وصيت را در حالى مى‌كند كه گواهى مى‌دهد معبودى جز خداى يكتا نيست، و گواهى مى‌دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهى مى‌دهد كه بهشت‌ حق است، و جهنم حق است، و قيامت‌ خواهد آمد و هيچ گونه شكى در آن نيست، و گواهى مى‌دهد كه خداى تعالى هر كس را كه در گورهاست مبعوث و زنده خواهد كرد. اى على منم فاطمه دختر محمد كه خداى تعالى مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنيا و آخرت از آن تو باشم، و تو در انجام كارهاى من سزاوارتر از ديگران هستى! كار حنوط و غسل و كفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن كن، و كسى را خبر نكن، تو را به خدا مى‌سپارم، و بر فرزندان خود تا روز قيامت‌سلام مى‌رسانم.(14)]

در نقلى كه از مجالس مفيد و امالى شيخ رحمة الله عليهما آمده در حديثى از امام حسين روايت‌شده چنين است كه چون فاطمه دختر رسول خدا (ص) بيمار شد به على وصيت كرد كه وضع حال او را پنهان دارد، و حتى از بيمارى او كسى را با خبر نكند، و على (ع) نيز اين كار را كرد، و خودش شخصا پرستارى فاطمه (ع) را به عهده گرفت، و احيانا اسماء بنت عميس نيز او را كمك مى‌داد، آن هم به طور پنهانى، و چون هنگام وفات و رحلت او شد به على (ع) وصيت كرد كارهاى پس از مرگ او را خود انجام دهد، و شبانه او را دفن كند و جاى قبر او را نيز پنهان و مخفى كند كه اثرى از قبر او معلوم نباشد.(15)

وصیت مالی

و از كتاب دلايل طبرى از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: فاطمه وصيت كرد از مال خودش به زنان پيغمبر و زنان بنى‌هاشم، به هر كدام دوازده اوقيه بدهند، و به «امامه‌» دختر ابى العاص (خواهر زاده فاطمه (ع) نيز همين مقدار بدهند.

و در حديث ديگرى كه از زيد بن على (ع) روايت كرده فرمود: فاطمه (ع) مال خود را بر بنى‌هاشم و فرزندان عبد المطلب بخشيد و على (ع) اين كار را كرد و به ديگران نيز داد(16).

و بر طبق روايت كشف الغمه از امام باقر (ع) فاطمه وصيت فرمود: حوائط هفت گانه در دست على (ع) باشد، و پس از او به حسن (ع) و پس از او به حسين (ع) برسد، و پس از درگذشت وى در دست‌ بزرگترين فرزندان او قرار گيرد، و متن اين وصيت‌نامه به خط امير المؤمنين (ع) نوشته شده بود و مقداد بن اسود و زبير بن عوام آن را گواهى كرده بودند.

نگارنده گويد: «حوائط‌» جمع حائط و به معناى باغ و يا بستانى است كه اطراف آن را ديوار كشيده باشند، و بر طبق روايات «حوائط‌» فاطمه (ع) عبارت از هفت‌باغ بوده به نامهاى «مبيت، عواف، دلال، حسنى، برقه، صافيه، مشربه‌» كه اينها غير از فدك بوده و پيغمبر اكرم آنها را براى فاطمه (ع) وقف كرد، و بعدا نيز به صورت موقوفه فرزندان‌ فاطمه (ع) در آمد، و برخى احتمال داده‌اند كه اين «حوائط هفتگانه‌» همان است كه در برخى از روايات به نام «عوالى‌» ذكر شده، و اينها باغهايى بود كه از «مخيريق‌» يهودى به رسول خدا (ص) رسيده بود، و مخيريق كسى است كه در واقعه جنگ احد، مسلمان شد، و همان روز در ميدان جنگ به شهادت رسيد، و هنگامى كه خواست‌ به ميدان برود فرياد زد: شاهد باشيد كه من مسلمان شده‌ام و اگر در اين جنگ كشته شدم تمام دارايى من متعلق به رسول خداست.

و از تواريخ و روايات به دست نمى‌آيد كه آيا اين باغهاى هفتگانه در اختيار فاطمه (ع) بوده، يا مانند فدك، آنها را نيز ابوبكر به غصب گرفته بود، اما بعيد نيست اگر اين روايت معتبر باشد چنين استنباط مى‌شود كه باغهاى مزبور در دست آن حضرت بوده كه توليت آن را به على (ع) واگذار كرده و روى آن وصيت نموده است، اگر چه برخى گفته‌اند: اين باغهاى هفتگانه همان صدقاتى است كه عمر در زمان خلافت‌ خود به على (ع) واگذار كرد، و ابوبكر اينها را نيز مانند فدك از فاطمه اطهر گرفت.

دنباله وصیت

بارى بازگرديم به دنباله وصيت: در برخى از نقلهاى غير معتبر نيز آمده كه فاطمه (س) از جمله وصيتهايى كه به على (ع) كرد اين بود:

«يا ابن عم انى اجد الموت الذى لابد و لا محيص عنه، و انا اعلم انك بعدى لا تصبر على قلة التزويج فان انت تزوجت امراة اجعل لها يوما و ليلة، و اجعل لاولادى يوما و ليلة، يا ابا الحسن و لا تصح فى وجوههما فيصبحان يتيمين غريبين منكسرين فانهما بالامس فقدا جدهما و اليوم يفقدان امهما، فالويل لامة تقتلهما و تبغضهما ثم انشات تقول: ابكنى ان بكيت‌ يا خير هاد و اسبل الدمع فهو يوم الفراق يا قرين البتول اوصيك بالنسل فقد اصبحا حليف اشتياق ابكنى و ابك لليتامى و لا تنس قتيل العدى بطف العراق فارقوا فاصبحوا يتامى حيارى فاخلفوا الله فهو يوم الفراق.»

ضمنا در پاره‌اى از روايات آمده كه فاطمه (ع) پيش از آنكه از دنيا برود غسل كرد و جامه نو خود را پوشيد و به سلمى، همسر ابى رافع، فرمود: من غسل كرده‌ام كسى بدن مرا برهنه نكند(17) .

ولى براى توضيح بايد بدانيد كه منظور از اين روايات - چنانكه مرحوم مجلسى و ديگران گفته‌اند - نه آن است كه مرا بدون غسل دفن كنيد، زيرا مسئله غسل ميت‌ يكى از واجباتى است كه بايد در مورد هر ميت مسلمانى انجام شود و استثنايى نخورده جز در مورد شهيدى كه در ميدان جنگ كشته شود آن هم با شرايط و خصوصياتى كه در كتابهاى فقهى ذكر شده است، و از آن سو بر طبق روايات مشهور و زيادى كه هست مى‌دانيم كه على (ع) به كمك اسماء بدن فاطمه را شبانه غسل داد.

بلكه منظور آن بوده كه بدن من پاك است و نيازى به شستشو و بيرون آوردن جامه براى غسل نيست، و به همين خاطر نيز بود كه بر طبق روايات ديگرى كه بعدا ذكر خواهد شد، على (ع) بدن فاطمه را از زير پيراهن غسل داد، و اين وصيت همسرش را نيز - كه ظاهرا انگيزه‌اى جز پوشش و حفاظت زيادتر بدن از اينكه در معرض ديد قرار گيرد نداشت - انجام داد.

اگر چه برخى خواسته‌اند بگويند: ممكن است اين وصيت روى علاقه شديدى كه فاطمه (ع) به شوهر عزيزش داشت صادر شده و جنبه عاطفى داشته با اين توضيح كه چون فاطمه تا زنده بود سعى كرد تا بازوى متورم و پهلوى ضرب ديده و بدن كبود و كتك خورده‌اش را على (ع) نبيند و تاثر شوهر بزرگوارش را زيادتر نكند، اما وقتى وصيت كرد كه على (ع) بدن او را غسل دهد و اساسا نمى‌خواست ديگرى متصدى اين كار شود، به اين فكر افتاد كه خواه ناخواه در وقت غسل چشم على (ع) به بازو و پهلو و بدن او خواهد افتاد و تاثر او را چند برابر خواهد كرد، از اين رو اين كار را كرد و اين قسمت را نيز در وصيت‌ خود ضميمه نمود و بلكه احتمال داده‌اند اصرار به اينكه در شب او را غسل دهد نيز روى همين خاطر بود كه گذشته از اينكه بدن او را نبيند صورت كبود و نيلى او را نيز مشاهده نكند...و داغى بر داغهاى دل على (ع) افزوده نشود.!

و به هر صورت يكى از دو جهت ذكر شده بالا مى‌تواند انگيزه و علت اين وصيت‌ باشد، نه آنكه مى‌خواست اصلا او را غسل ندهند و بدون غسل دفن كنند تا آن وقت اين بحث پيش نيايد كه اولا اين چه دستورى بود؟ و ثانيا چرا على (ع) به اين وصيت عمل نكرد و بدن فاطمه را غسل داد!

منبع

زندگانى حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها، رسولى محلاتى.

پانویس

1. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.روايات زيادى كه به همين نحو از طريق اهل سنت آمده و به تفصيل در احقاق الحق، ج 10، صص 470 به بعد نقل شده.

2. اسد الغابة، ج 5، ص 478.

3. قاموس الرجال، ج 10، ص 456.

4. بحارالانوار، ج 43، صص 181 و 204.

5. همان، صص 172، 183 و 188، كشف الغمه، ج 2، ص 127.

6. بحار الانوار، ج 43، صص 184 و 189، كشف الغمه، ج 2، صص 126 و 130.

7. احقاق الحق، ج 10، ص 474، بحار الانوار، ج 43، صص 189 و 213، ضمنا دوستان حضرت زهرا و بانوانى كه ادعاى پيروى و شيعه‌گرى بانوى عظماى اسلام را دارند خوب روى اين قسمت‌ حديث دقت كنند و شدت علاقه فاطمه را به حجاب و پوشش بدن زن حتى پس از مرگ ببينند و تا آنجا كه مى‌توانند اين هدف را در زندگى خود و ديگران تعقيب نموده و اين برنامه را در خانه و خانواده‌ها پياده كنند، تا روى ديدار و ملاقات شفيعه محشر را در آن روز وانفسا داشته و مشمول و شايسته شفاعت او گردند ان شاء الله!

8. كشف الغمه، ج 2، ص 130، استيعاب، ج 2، ص 752.

9. بحار الانوار، ج 43، ص 213.

10. و در برخى از روايات نيز اين گونه است كه فاطمه (ع) به على وصيت كرد كه چنين نعش و تابوتى براى او ترتيب دهد و بدو گفت: فرشتگان صورت آن را براى من درست كردند، و ظاهرا از نظر تواريخ مسلم است كه اولين تابوتى را كه در اسلام بدين صورت درست كردند همان بود كه براى فاطمه (ع) ترتيب دادند.

11. همان، ص 179.

12. بحار الانوار، ج 43، صص 192- 191.

13. همان، ص 214.

14. همان، ص 214.

15. همان، ص 211.

16. همان، ص 218.

17. همان، صص 172 و 183 و 187.