|
|
سطر ۱: |
سطر ۱: |
− | ==موارد نیازمند اصلاح و تکمیل==
| + | {{متوسط}} |
− | *در مقاله ابن زیاد به '''دستور یزید به ابن زیاد''' برای مقاتله با امام حسین علیه السلام اشاره نشده
| + | {{مدخل دائره المعارف|کتاب [[فرهنگ عاشورا(کتاب)|فرهنگ عاشورا]]}} |
− | *قیام مختار با توجه به بازدید بالا نیاز به بازنگری دارد
| |
| | | |
− | (128 سخن از خبر كشته شدن عبيد الله بن حر و سبب آن
| + | یزید بن معاویه خلیفه جنایتکار [[بنی امیه|اموى]] است که فاجعه [[کربلا]] به دستور او پدید آمد. |
− | على بن مجاهد گويد: عبيد الله بن حر مردى بود به پارسايى و فضيلت و نماز و كوشش از اخيار قوم خويش، و چون عثمان كشته شد و آن حادثهها ميان على و معاويه رخ داد گفت: «خدا مىداند كه من عثمان را دوست دارم و پس از مرگ نيز او را يارى مىكنم»، اين بگفت و سوى شام رفت و با معاويه بود، مالك بن مسمع نيز پيش معاويه رفت كه او نيز مسلك عثمانى داشت.
| + | |
− | گويد: عبيد الله به نزد معاويه ببود و با وى در صفين حضور داشت و همچنان با وى بود تا على عليه السلام كشته شد، و چون على كشته شد به كوفه آمد و پيش ياران خويش رفت كه در فتنه سبك رفته بودند، و گفت: «اى كسان، كنارهگيرى، كسى را سود نمىدهد ما به شام بوديم و كار معاويه چنان و چنان بود» گويد: قوم بدو گفتند: «كار على نيز چنان و چنان بود»
| + | ==یزید پیش از خلافت== |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3436
| + | یزید در سال ۲۵ هجرى در ماطِرون (مکانی در نزدیکی دمشق<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۴۲</ref>) به دنیا آمد.<ref>زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۸۹</ref> مادر او زنی از قبیله چادرنشین کلب بود که میسون نام داشت. معاویه او را به زنی گرفت و به قصر خود در شام آورد اما او زندگی بدوی خود را بیشتر دوست می داشت واشعاری در مذمت قصر معاویه سرود که به گوش معاویه رسید و به همین خاطر معاویه او را طلاق داد و در حالی که به یزید حامله بود یا به او شیر می داد او را به نزد قبیله اش فرستاد.<ref>زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۳۳۹</ref> گفته شده معاویه شخصی را برای خواستگاری دختر بهدل بن حسان کلبی فرستاده بود اما او به اشتباه به نزد بحدل بن انیف کلبی رفت و او دخترش میسون را به ازدواج معاویه در آورد.ا<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۹</ref> همچنین گفته شده میسون پیش از ازدواج با معاویه، یزید را از زنا با غلام پدرش حامله شده بود.<ref> بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۴۴، ص۳۰۹</ref> |
− | عبيد الله گفت: «اى قوم، اگر فرصت به دست آمد دستاويز بگذاريد و اختيار- دار كار خويش شويد» گفتند: «باز همديگر را مىبينيم» و همديگر را مىديدند و از اين گونه سخنان داشتند گويد: و چون معاويه بمرد و از فتنه ابن زبير آن حادثهها زاد گفت: «قرشيان انصاف نمىكنند، ابناى آزادگان كجايند؟» گويد: مطرودان هر قبيله (خليع) سوى وى آمدند و هفتصد سوار بر او فراهم شد و گفتند: «دستور خويش را بگوى» گويد: و چون عبيد الله بن زياد بگريخت و يزيد بن معاويه بمرد، عبيد الله بن حر به جوانان خويش گفت: «اينك كه وضع روشن شده، اگر خواهيد كارى كنيم» پس از آن سوى مداين رفت و اموالى را كه از جبال براى حكومت مىآوردند مىگرفت و مقررى خويش را با مقررى يارانش از آن بر مىداشت. پس از آن به ياران خويش گفت: «در كوفه شريكانى داريد كه حقى در اين مال دارند اما مقررى سال آينده را پيشكى برداريد» آنگاه براى صاحب مال در مقابل آنچه گرفته بود مفاضا (برائت) نوشت و به همين ترتيب در ولايات مىگشت.
| + | |
− | راوى گويد: گفتم: «آيا اموال مردم و بازرگانان را نيز مىگرفت؟» گفت: «ابو الاشرس را نشناختهاى. به خدا در همه جهان 128) (129 عربى نبود كه در مقابل آزاد زنى غيورتر از او باشد و از زشتى و شراب به دورتر، اما شعرش او را به نزد مردم سبك كرد كه شاعرى ماهر بود.» گويد: و چنين بود تا مختار غلبه يافت و از اعمال عبيد الله در سواد خبر يافت و بگفت تا زن وى ام سلمه حنفى را بداشتند و گفت: «به خدا او را مىكشم يا يارانش را مىكشم» گويد: و چون خبر به عبيد الله بن حر رسيد با جوانان خويش بيامد و
| + | یزید در بادیه رشد یافت، و به همین خاطر زبان فصیحی داشت.<ref>زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۸۹</ref> و در جوانى میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازى و عیاشى بود.<ref>سفینة البحار ، ج ۱ ، ص ۵۲۸ .</ref>افراط او در شرب خمر موجب شد که پدرش معاویه نیز او را توبیخ کند.<ref>الکتبی، فوات الوفیات، 2000م، ج2، ص 645.</ref> |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3437
| + | |
− | شبانگاه وارد كوفه شد و در زندان را شكست و زن خويش را با هر زن و مرد ديگر كه به زندان بود برون آورد. مختار كسانى فرستاد كه با وى نبرد كنند كه با آنها نبرد كرد تا از شهر برون شد. 129) (130 گويد: پس از آن عبيد الله، مزاحم عاملان و ياران مختار مىشد همدانيان به همدلى مختار خانه او را بسوختند و ملكش را در جبه و بداة غارت كردند و چون از قضيه خبر يافت سوى ماه رفت كه ملك عبد الرحمن بن سعيد آنجا بود و آنرا غارت كرد و همه املاك همدانيان را كه آنجا بود غارت كرد سپس سوى سواد بازگشت و هر كجا مالى از همدانيان به دست آورد بگرفت.
| + | ==به خلافت رسیدن یزید== |
− | گويد: عبيد الله به مداين مىرفت و بر عاملان جوخى مىگذشت و اموالى را كه نزد آنها بود مىگرفت، آنگاه به طرف جبل مىرفت و چنين بود تا مختار كشته شد.
| + | معاویه پیش از مرگ تلاش نمود تا برای یزید از مردم بیعت بگیرد. برخی شهادت امام حسن علیه السلام توسط معاویه را با همین تصمیم مرتبط دانسته اند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۵</ref> چرا که در مفاد صلحنامه آمده بود یزید حق ندارد برای خود جانشینی تعیین کند. |
− | و چون مختار كشته شد در ولايتدارى دوم مصعب مردم به او گفتند: «ابن حر با با ابن زياد و مختار مخالفت كرد و بيم داريم به سواد تازد چنانكه از پيش مىكرده» و مصعب او را به زندان كرد. 130) (131 گويد: عبيد الله با گروهى از مردم مذحج سخن كرد كه درباره وى پيش مصعب روند و كس پيش سران قوم فرستاد و گفت: «پيش مصعب رويد و درباره من با وى سخن كنيد كه مرا بىگناه به زندان كرده كه جمعى دروغگو بد من گفتهاند و او را از كارهايى كه من هرگز نخواهم كرد بيم دادهاند.» گويد: و نيز كس پيش جوانان مذحج فرستاد و گفت: «سلاح برداريد و آماده جنگ باشيد كه من كسانى را پيش مصعب فرستادهام كه درباره من با وى سخن كنند، بر در بايستيد و اگر قوم بيرون آمدند و مصعب وساطت آنها را پذيرفته متعرض كسى مشويد، بايد سلاحتان زير لباس نهان باشد» گويد: جمعى از مردم مذحج آمدند و به نزد مصعب وارد شدند و با وى سخن
| + | |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3438
| + | معاویه اندکی پس از شهادت امام حسن علیه السلام از اهل شام برای یزید بیعت گرفت<ref>الإمامةوالسياسة،ج1،ص:197</ref> سپس به عاملش مروان بن حکم دستور داد که برای او از مردم مدینه بیعت بگیرد اما مروان بن حکم حاضر به این کار نشد و معاویه به همین خاطر سعید بن عاص را به جای او گمارد و از او نیز همین را خواست. لیکن او توفیقی در این زمینه نداشت و معاویه ناچار شد خودش شخصا به حجاز سفر کند و از بزرگان مدینه همچون امام حسین علیه السلام، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن ابوبکر برای یزید بیعت بگیرد. اما آنها حاضر به اینکار نشده همه در برابر این تصمیم او موضع گرفتند.<ref>الإمامةوالسياسة،ج1،ص204 تا 213</ref> مطابق با نقل برخی منابع امام حسین علیه السلام در جلسه ای که معاویه برای بیعت با حضور این افراد ترتیب داده بود در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتیها و مفاسد یزید را برشمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن براى پسرش یزید، اعتراض کرد.<ref>الغدیر، ج۱ ، ص ۲۴۸</ref> |
− | كردند كه وساطت آنها را پذيرفت و عبيد الله را رها كرد.
| + | |
− | گويد: ابن حر، به ياران خويش گفته بود اگر كسان بيرون آمدند و مصعب وساطت آنها را نپذيرفته بود، به زندان بتازيد كه من از درون با شما كمك مىكنم و چون ابن حر، برون شد گفت: «سلاح آشكار كنيد» كه سلاحهاى خويش را بنمودند و با آنها برفت و كسى متعرض او نشد و سوى منزل خويش رفت.
| + | با مرگ معاویه در سال 60 هجری یزید به حکومت رسید یزید پس از رسیدن به حکومت به ولید بن عتبه (امیر وقت مدینه) نامه نوشته بدو فرمان داد تا از آن چند نفری که پدرش او را از آنان برحذر داشته بود، یعنی امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر<ref>مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج 2، ص 37.</ref> بیعت بگیرد. و به او تأکید کرد که نباید اجازهی هیچگونه تأخیری به آنها بدهد و در صورت سرباز زدن آنها از بیعت بیدرنگ آنان را به قتل برساند.<ref>تاریخ الیعقوبی، ص 241 و انساب الاشراف، ج 5، ص 299-310.</ref> |
− | گويد: مصعب از آزاد كردن وى پشيمان شد و ابن حر، مخالفت آشكار كرد.
| + | |
− | كسان به تهنيت پيش وى رفتند و به آنها مىگفت: «اين كار جز با كسانى همانند خليفگان گذشته شما به صلاح نيايد، اما همانند آنها كسى را ميان خودمان نمىيابيم كه زمام كار را به دست وى دهيم و نيكخواه وى باشيم و اگر چنين باشد كه هر كه توانا شود چپاول كند، چرا بيعت آنها را به گردن گيريم. نه در نبرد از ما دليرترند و نه از ما توانگرتر. پيمبر خدا صلى الله عليه و سلم به ما گفته كه اطاعت مخلوق بر معصيت خالق روا نيست و ما پس از چهار خليفه سلف، پيشواى صالح و وزير خدا ترس نيافتهايم همگى عصيانگرند و خلافكار، نيرومند دنيا و ضعيف آخرت. 131) (132 پس به چه حق حرمت ما را كه جنگاوران نخيله و قادسيه و جلولا و نهاوند بودهايم و گلوها و پيشانيهايمان را مقابل نيزهها و شمشيرها بردهايم و مىشكنند و حق و فضيلت ما را نمىشناسند، از حريم خويش دفاع كنيد كه هر چه پيش آيد، برترى از شماست، من اينك دشمنى نمودهام و خلاف آشكار كردهام و نيرويى جز به تأييد خدا نيست.» گويد: آنگاه به جنگ آنها پرداخت و تاخت و تاز كرد، مصعب، سيف بن هانى مرادى را پيش وى فرستاد كه بدو گفت: «مصعب خراج بادوريا را به تو مىدهد كه بيعت كنى و به اطاعت وى در آيى.» گفت: «مگر خراج بادوريا و غير بادوريا از آن من نيست؟ من چيزى نمىپذيرم و از آنها ايمن نيستم ولى اى جوان (آن وقت سيف جوان بود) تو را نوجوان و عاقل مىبينم، مىخواهى تابع من شوى و ترا مالدار كنم؟» اما سيف
| + | با این حال امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید امتناع کردند؛ [[سیدالشهدا]] علیه السلام وقتى با اصرار [[ولید بن عتبه|ولید]] و [[مروان بن حکم|مروان]] براى بیعت با یزید مواجه شد به [[فسق]] او شهادت داد و فرمود: «یزید، مردى فاسق، شرابخوار، آدم کش است که آشکارا گناه مىکند و کسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد.».<ref>بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۳۲۵</ref> |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3439
| + | ==دوران خلافت یزید== |
− | نپذيرفت.
| + | یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل [[بیت المال|بیت المال]] و کشتن انسانهاى باایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. [[ابن جوزي|ابن جوزى]] درباره او گفته است: «چگونه قضاوت مىکنید درباره مردى که سه سال حکومت کرد، در سال اول [[امام حسين]] علیه السلام را به شهادت رساند و در سال دوم مردم [[مدینه]] را دچار وحشت ساخت و مدینه را براى لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، [[کعبه|خانه خدا]] را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت».<ref>تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص ۱۶۴</ref> |
− | گويد: پس از آن مصعب ابرد بن قره رياحى را با گروهى سوى ابن حر فرستاد و با وى نبرد كرد اما ابن حر او را هزيمت كرد و ضربتى به صورتش زد.
| + | |
− | گويد: پس از آن مصعب حريث بن زيد- يا يزيد- را سوى او فرستاد كه عبيد الله با وى هماوردى كرد و او را بكشت.
| + | ===به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام=== |
− | گويد: پس از آن مصعب، حجاج بن حارثه خثعمى و مسلم بن عمرو را سوى ابن حر فرستاد كه به نزديك رود صرصر با وى تلاقى كردند، ابن حر با آنها نبرد كرد و هزيمتشان كرد.
| + | از عمدهترین و فجیعترین وقایع و رخدادهای ایام حکومت یزید بن معاویه، واقعه اسفناک کربلاست؛ کاری که زشتتر از آن در اسلام به وقوع نپیوسته بود.[25] در ذیالحجه سال 60 هجری، امام حسین(ع) و جمعی از خاندان رسول خدا(ص) به دعوت مردم کوفه، عازم عراق شدند؛ اما کوفیان بیعت شکسته و امام(ع) را به همراه جمع اندکی از یاران و انصارش در میان جمعی انبوه از دشمنان آن حضرت تنها گذاشتند. امام حسین(ع) و یارانش پس از خلق حماسهای ماندگار به شهادت رسیدند؛ سرهای شهدای کربلا در کوفه و شام به نمایش گذاشته شد و اهلبیت رسول خدا(ص) به عنوان خارجی به اسارت در آمدند.. |
− | گويد: پس از آن مصعب جمعى را پيش وى فرستاد كه دعوتش كنند كه امانش دهد و مال دهد و او را به هر ولايتى كه مىخواهد بگمارد، اما نپذيرفت و سوى نرسى رفت كه دهقان آنجا طيزجشنس با مال فلوجه گريزان شد. ابن حر، به تعقيب وى رفت تا دهقان به عين التمر رسيد كه بسطام بن مصقلة بن هبيره شيبانى عامل آنجا بود و دهقان به آنها پناه برد كه به مقابله ابن حر، آمدند و با وى نبرد كردند سواران بسطام يكصد و پنجاه كس بودند. 132) (133 گويد: ابن حر، يونس بن هاعان همدانى را كه از مردم خيوان بود به هماوردى طلبيد و او گفت: «بدترين روزگار، آخر آنست، گمان نداشتم چندان بمانم كه كسى مرا به هماوردى بخواند» پس به هماوردى وى آمد. ابن حر ضربتى بدو زد كه زخمى شد، پس از آن دست و گريبان شدند و هر دو از اسب بيفتادند. ابن حر عمامه يونس را بر گرفت و بازوهاى وى را ببست آنگاه سوار شد گويد: حجاج بن حارثه خثعمى پيش آمد و به عبيد الله بن حر حمله برد كه او را نيز اسير كرد.
| + | |
− | گويد: بسطام بن مصقله با مجشر هماوردى كرد و چندان ضربت به هم زدند كه از يك ديگر بيزار شدند، عاقبت بسطام بر او تفوق يافت، و چون ابن حر اين را
| + | ===واقعه حره=== |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3440
| + | مردم مدینه در سال ۶۳ هجرى بر ضد والى قیام کردند و او و دیگر [[بنی امیه|امویان]] را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگى و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم [[مسلم بن عقبه]] را با لشکرى براى قتل عام مردم فرستاد. |
− | بديد به بسطام حمله برد و بسطام به گردن وى آويخت كه هر دو به زمين افتادند و ابن حر بر سينه بسطام افتاد و او را اسير گرفت.
| + | |
− | گويد: آن روز ابن حر اسير بسيار گرفت، يكى مىگفت: «من فلان روز با تو بودم.» ديگرى مىگفت: «به نزد شما منزل گرفته بودم» و هر كدامشان سخنى مىگفت كه پنداشت سود مىداشت و ابن حر آزادش مىكرد.
| + | در سال ۶۴ هجرى نیز همان سپاه براى سرکوب قیام [[عبدالله بن زبیر|عبدالله بن زبیر]] به [[مکه]] هجوم بردند و به [[مسجدالحرام]] و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. [[کعبه|کعبه]] و [[مسجد الحرام|مسجدالحرام]] سوخت و ویران شد و عدهاى کشته شدند.<ref>مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۹ تا ۷۲، العقد الفرید، ج ۵، ص ۱۳۹ </ref> ننگها و آلودگیهای یزید، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد.<ref>از جمله در این باره ر. ک : حیاة الامام الحسین ج ۲ ، ص ۱۸۰ ، الغدیر ، ج ۱۰ ، ص ۲۴۸ تا ۲۵۶ . تاریخ مفصل اسلام ، عماد زاده ، ص ۲۶۷ </ref> |
− | گويد: ابن حر، پيش از نبرد چند سوار از ياران خويش را به جستجوى دهقان فرستاد كه او را يافتند و مال را بگرفتند.
| + | |
− | گويد: پس از آن عبيد الله بن حر سوى تكريت رفت، عامل مهلب از تكريت گريخت و عبيد الله آنجا بماند و به گرفتن خراج پرداخت. مصعب، ابرد بن قره رياحى و جون بن كعب همدانى را با يك هزار كس سوى وى فرستاد، مهلب نيز يزيد بن معقل را با پانصد كس به كمك آنها فرستاد يكى از مردم جعفى به عبيد الله گفت:
| + | مدت حکومت یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال ۶۴ در «حوارین» از اطراف [[دمشق]] مرد<ref>مروج الذهب ، ج ۳ ، ص ۵۳ </ref> و در «باب الصغیر» دمشق دفن شد.<ref>سفینة البحار ، ج ۱ ، ص ۵۸۲ .</ref> |
− | «جمع بسيار سوى تو مىآيد با آنها نبرد مكن و او شعرى گفت به اين مضمون:
| + | |
− | «قومم مرا از كشتن بيم مىدهند «اما چون وقت مقرر بيايد «من خواهم مرد «شايد نيزه توانگرمان كند «كه محترم زندگى كنيم «يا حمله بريم و كشته شويم.» پس مجشر را خواست و پرچم خويش را به او داد و دلهم مرادى را با وى پيش فرستاد كه سيصد كس همراه داشت و دو روز با آنها نبرد كرد كه جرير بن كريب زخمدار شد و عمرو بن جندب ازدى با بسيار كس از سوارانش كشته شدند و هنگام شب دو گروه از هم جدا شدند. 133) (134 گويد: آنگاه عبيد الله از تكريت درآمد و به ياران خويش گفت: «شما را
| + | ==پانویس== |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3441
| + | <references /> |
− | پيش عبد الملك بن مروان مىبرم، آماده شويد» سپس گفت: «بيم دارم بميرم و مصعب و ياران وى را نترسانيده باشم. سوى كوفه باز مىرويم» گويد: آنگاه سوى كسكر رفت و عامل آنجا را برون كرد و بيت المال آنجا را بگرفت. آنگاه سوى كوفه رفت و در لحام جرير فرود آمد. مصعب عمر بن عبيد الله را فرستاد كه با وى نبرد كرد و سوى دير اعور رفت. مصعب، حجار بن ابجر را به مقابله او فرستاد كه حجار هزيمت شد و مصعب به او ناسزا گفت و پس فرستاد و جون ابن كعب همدانى و عمر بن عبيد الله را نيز همراه وى كرد كه همگى با ابن حر نبرد كردند و بسيار كس از ياران وى زخمدار شدند و اسبانشان سقط شد. مجشر نيز كه پرچم ابن حر، با وى بود زخمى شد و پرچم را به احمر طيئ داد، عاقبت حجار بن ابجر هزيمت شد آنگاه پس آمد و نبردى سخت كردند تا شب درآمد.
| + | ==منابع== |
− | گويد: پس از آن ابن حر از كوفه برفت مصعب به يزيد بن حارث بن رويم شيبانى كه در مداين بود نوشت و دستور داد با ابن حر نبرد كند و او پسر خويش حوشب را فرستاد كه در باجسرى تلاقى شد و عبيد الله وى را هزيمت كرد و از آنها كسان كشت. آنگاه ابن حر برفت كه وارد مداين شود كه حصارى شدند و او برفت و يزيد، جون بن كعب همدانى و بشر بن عبد الله اسدى را به مقابله وى فرستاد، جون به حولايا جاى گرفت و بشر را سوى تا مرا فرستاد كه با ابن حر تلاقى كرد و ابن حر او را بكشت و يارانش را هزيمت كرد، آنگاه در حولايا با جون بن كعب تلاقى كرد و عبد الرحمن بن عبد الله سوى وى آمد كه ابن حر بدو حمله برد و با نيزه بزد و خونش بريخت و يارانش هزيمت شدند كه به تعقيبشان رفت. پس از آن بشر بن عبد الرحمن عجلى سوى وى آمد كه در سورا تلاقى شد و نبردى سخت كردند و بشر از وى جدا شد و سوى عمل خويش رفت و گفت: «ابن حر را هزيمت كردم.» 134) (135 گويد: و چون مصعب اين را بشنيد گفت: «اين از جمله كسانى است كه دوست دارند به سبب كارهايى كه نكردهاند ستايششان كنند.»
| + | * بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م. |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3442
| + | * جواد محدثی، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، نشر معروف. |
− | گويد: و عبيد الله بن حر در سواد بماند كه تاخت و تاز مىكرد و خراج مىگرفت.
| + | * زركلى، خير الدين، الأعلام، بيروت، دار العلم للملايين، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م. |
− | گويد: پس از آن چنانكه گفتهاند: عبيد الله بن حر به عبد الملك بن مروان پيوست و چون پيش وى رسيد او را با ده كس سوى كوفه فرستاد و گفت حركت كند تا سپاه از پى برسد. پس ابن حر با آن كسان روان شد و چون به انبار رسيد كس سوى كوفه فرستاد كه ياران وى را از آمدنش خبردار كند و بگويد پيش وى آيند.
| + | * الکتبی؛ فوات الوفیات، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 2000. |
− | گويد: قيسيان از اين خبر يافتند و پيش حارث بن عبد الله رفتند كه عامل ابن زبير بر كوفه بود و از او خواستند كه سپاهى با آنها بفرستد كه چنان كرد و چون با عبيد الله بن حر تلاقى كردند لختى با آنها بجنگيد آنگاه اسبش غرق شد و به گدارى زد. يكى از نبطيان بر او جست و دو پايش را بگرفت و ديگران وى را با پاروها مىزدند و بانگ مىزدند كه اين فرارى امير مؤمنان است. نبطى و ابن حر در هم آويختند و غرق شدند پس از آن ابن حر را از آب در آوردند و سرش را بريدند و سوى كوفه فرستادند و پس از آن به بصره بردند.
| + | {{سنجش کیفی |
− | ابو جعفر گويد: درباره كشته شدن ابن حر قول ديگرى هست، گويند: سبب كشته شدن وى آن بود كه در كوفه پيش مصعب مىآمد و مىديد كه مردم بصره را بر او مقدم مىدارد و شعرى براى عبد الله بن زبير نوشت كه ضمن آن از مصعب گله مىكرد و تهديد مىكرد كه سوى عبد الملك بن مروان مىرود 135) (137 و هم او در مقام گله از مصعب اشعار ديگر گفته بود، و نيز قصيدهاى در هجاى مردم قيس عيلان گفته بود كه ضمن آن چنين آمده بود:
| + | |سنجش=شده |
− | «مگر مردم قيس عيلان را نديدى «كه روبنده بر ريشهاى خود زده بودند «و تيرهاى خود را «در مقابل دوكها فروخته بودند.» و زفر بن حارث به مصعب نوشت: «زحمت جنگ ابن زرقا و عبد الملك
| + | |شناسه= متوسط |
− | تاريخالطبري/ترجمه،ج8،ص:3443
| + | |عنوان بندی مناسب= ضعیف |
− | مروان را از تو برداشتم، اينك ابن حر قيس را هجا مىگويد.» گويد: پس از آن چنان شد كه تنى چند از بنى سليم ابن حر را گرفتند و اسير كردند و او گفت كه من در قصيده خويش درباره قيس عيلان چنين گفتهام:
| + | |کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط |
− | «مگر مردم قيس عيلان را نديدى «كه با نيزه و تير بسوى ما آمدند.» و يكى از آنها به نام عياش او را بكشت. 137) (138 ابو جعفر گويد: در اين سال چهار پرچم به عرفات آمد.
| + | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب |
− | ابو عون گويد: به سال شصت و هشتم در عرفات چهار پرچم بود ابن حنفيه با يارانش يك پرچم داشت. ابن زبير يك پرچم داشت و جايى ايستاده بود كه اكنون جاى مقدم است. آنگاه ابن حنفيه با يارانش برفتند و پهلوى ابن زبير ايستادند، نجده حرورى پشت سر آنها بود و پرچم بنى اميه طرف چپشان بود.
| + | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب |
− | گويد: نخستين پرچمى كه برفت پرچم ابن حنفيه بود، آنگاه نجده از پى آن رفت پس از آن پرچم بنى اميه، پس از پرچم ابن زبير و كسان از پى آن برفتند.
| + | |جامعیت= متوسط |
− | نافع گويد: ابن عمر آن شب با ابن زبير آمده بود و چون رفتن وى تأخير شد و ابن حنفيه و نجده و بنى اميه رفته بودند، ابن عمر گفت: «ابن زبير منتظر كار جاهليت است» و برفت و ابن زبير از دنبال وى برفت.
| + | |رعایت اختصار= خوب |
− | فلما قتل عثمان و كان من أمر الجمل ما كان، خرج عبيد الله بن الحر إلى معاوية بالشام فالتجأ إليه، و لم يشاهد حرب الجمل، حتى إذا قدم علي بن أبي طالب رضي الله عنه من البصرة إلى الكوفة و خرج إلى الشام فحاربه معاوية فدعاه ثم قال: يا ابن الحر! إننا احتجنا إلى معاونتك و لك عندنا بالرضا! فقال له ابن الحر: إني لا يتهيأ لي ذلك لأنني رجل من الكوفة و هؤلاء الذين مع علي بن أبي طالب أكثرهم قومي و عشائري، و لم أخرج من عندهم مكرها، و لم يقتل علي عثمان بن عفان فأقاتله! فإن رأيت أن تعفيني من قتال عليّ فافعل أنت، فإذا انصرف عنك علي فأقاتل من شئت من بعده. قال: فغضب | + | |سیر منطقی= خوب |
− | __________________________________________________
| + | |کیفیت پژوهش= متوسط |
− | [1] في الطبري و ابن الأثير: لنقتلن بعد.
| + | |رده= دارد |
− | [2] الأصل: جميع. | + | }} |
− | [3] عن جمهرة ابن حزم ص 385 و بالأصل: سعد بن عوف بن. | + | [[رده:عاملان واقعه کربلا]] |
− | الفتوح،ج6،ص:270
| + | [[رده:خلفای اموی]] |
− | عليه معاوية و جفاه، فلزم ابن الحر منزله فلم يشهد مشهدا من حروب صفين [1]، و لم يزل كذلك إلى أن كان من أمر الحكمين ما كان، و رجع علي رضي الله عنه إلى الكوفة فنزلها، و أرسل معاوية إلى عبيد الله بن الحر فدعاه ثم قال: يا ابن الحر! دعوناك بالأمس إلى قتال رجل قد سار إلينا يريد بوارنا و استئصالنا فلم تجبنا و لم تقاتل معنا، و الآن فقد كفانا الله تبارك و تعالى أمر عليّ و صار إلى الكوفة، غير أنه بلغني أن جماعة من العرب يصيرون إليك في جوف الليل فيكونون عندك، فإذا أصبحوا تفرقوا، فمن هؤلاء يا ابن الحر؟ فقال: هؤلاء أصحابي الذين قدموا معي من بلدي فيشاورونني في أمورهم و أشاورهم في أمري و مقامي بأرض الشام! فقال له معاوية:
| + | [[رده:مقاله های مهم]] |
| + | {{الگو:واقعه عاشورا}} |
این صفحه مدخلی از کتاب فرهنگ عاشورا است
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
یزید بن معاویه خلیفه جنایتکار اموى است که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد.
یزید پیش از خلافت
یزید در سال ۲۵ هجرى در ماطِرون (مکانی در نزدیکی دمشق[۱]) به دنیا آمد.[۲] مادر او زنی از قبیله چادرنشین کلب بود که میسون نام داشت. معاویه او را به زنی گرفت و به قصر خود در شام آورد اما او زندگی بدوی خود را بیشتر دوست می داشت واشعاری در مذمت قصر معاویه سرود که به گوش معاویه رسید و به همین خاطر معاویه او را طلاق داد و در حالی که به یزید حامله بود یا به او شیر می داد او را به نزد قبیله اش فرستاد.[۳] گفته شده معاویه شخصی را برای خواستگاری دختر بهدل بن حسان کلبی فرستاده بود اما او به اشتباه به نزد بحدل بن انیف کلبی رفت و او دخترش میسون را به ازدواج معاویه در آورد.ا[۴] همچنین گفته شده میسون پیش از ازدواج با معاویه، یزید را از زنا با غلام پدرش حامله شده بود.[۵]
یزید در بادیه رشد یافت، و به همین خاطر زبان فصیحی داشت.[۶] و در جوانى میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازى و عیاشى بود.[۷]افراط او در شرب خمر موجب شد که پدرش معاویه نیز او را توبیخ کند.[۸]
به خلافت رسیدن یزید
معاویه پیش از مرگ تلاش نمود تا برای یزید از مردم بیعت بگیرد. برخی شهادت امام حسن علیه السلام توسط معاویه را با همین تصمیم مرتبط دانسته اند[۹] چرا که در مفاد صلحنامه آمده بود یزید حق ندارد برای خود جانشینی تعیین کند.
معاویه اندکی پس از شهادت امام حسن علیه السلام از اهل شام برای یزید بیعت گرفت[۱۰] سپس به عاملش مروان بن حکم دستور داد که برای او از مردم مدینه بیعت بگیرد اما مروان بن حکم حاضر به این کار نشد و معاویه به همین خاطر سعید بن عاص را به جای او گمارد و از او نیز همین را خواست. لیکن او توفیقی در این زمینه نداشت و معاویه ناچار شد خودش شخصا به حجاز سفر کند و از بزرگان مدینه همچون امام حسین علیه السلام، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن ابوبکر برای یزید بیعت بگیرد. اما آنها حاضر به اینکار نشده همه در برابر این تصمیم او موضع گرفتند.[۱۱] مطابق با نقل برخی منابع امام حسین علیه السلام در جلسه ای که معاویه برای بیعت با حضور این افراد ترتیب داده بود در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتیها و مفاسد یزید را برشمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن براى پسرش یزید، اعتراض کرد.[۱۲]
با مرگ معاویه در سال 60 هجری یزید به حکومت رسید یزید پس از رسیدن به حکومت به ولید بن عتبه (امیر وقت مدینه) نامه نوشته بدو فرمان داد تا از آن چند نفری که پدرش او را از آنان برحذر داشته بود، یعنی امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر[۱۳] بیعت بگیرد. و به او تأکید کرد که نباید اجازهی هیچگونه تأخیری به آنها بدهد و در صورت سرباز زدن آنها از بیعت بیدرنگ آنان را به قتل برساند.[۱۴]
با این حال امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید امتناع کردند؛ سیدالشهدا علیه السلام وقتى با اصرار ولید و مروان براى بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «یزید، مردى فاسق، شرابخوار، آدم کش است که آشکارا گناه مىکند و کسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد.».[۱۵]
دوران خلافت یزید
یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسانهاى باایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. ابن جوزى درباره او گفته است: «چگونه قضاوت مىکنید درباره مردى که سه سال حکومت کرد، در سال اول امام حسين علیه السلام را به شهادت رساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشت ساخت و مدینه را براى لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، خانه خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت».[۱۶]
به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام
از عمدهترین و فجیعترین وقایع و رخدادهای ایام حکومت یزید بن معاویه، واقعه اسفناک کربلاست؛ کاری که زشتتر از آن در اسلام به وقوع نپیوسته بود.[25] در ذیالحجه سال 60 هجری، امام حسین(ع) و جمعی از خاندان رسول خدا(ص) به دعوت مردم کوفه، عازم عراق شدند؛ اما کوفیان بیعت شکسته و امام(ع) را به همراه جمع اندکی از یاران و انصارش در میان جمعی انبوه از دشمنان آن حضرت تنها گذاشتند. امام حسین(ع) و یارانش پس از خلق حماسهای ماندگار به شهادت رسیدند؛ سرهای شهدای کربلا در کوفه و شام به نمایش گذاشته شد و اهلبیت رسول خدا(ص) به عنوان خارجی به اسارت در آمدند..
واقعه حره
مردم مدینه در سال ۶۳ هجرى بر ضد والى قیام کردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگى و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکرى براى قتل عام مردم فرستاد.
در سال ۶۴ هجرى نیز همان سپاه براى سرکوب قیام عبدالله بن زبیر به مکه هجوم بردند و به مسجدالحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. کعبه و مسجدالحرام سوخت و ویران شد و عدهاى کشته شدند.[۱۷] ننگها و آلودگیهای یزید، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد.[۱۸]
مدت حکومت یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال ۶۴ در «حوارین» از اطراف دمشق مرد[۱۹] و در «باب الصغیر» دمشق دفن شد.[۲۰]
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ج۵، ص۴۲
- ↑ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۸۹
- ↑ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۳۳۹
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۹
- ↑ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۴۴، ص۳۰۹
- ↑ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۸، ص۱۸۹
- ↑ سفینة البحار ، ج ۱ ، ص ۵۲۸ .
- ↑ الکتبی، فوات الوفیات، 2000م، ج2، ص 645.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۵
- ↑ الإمامةوالسياسة،ج1،ص:197
- ↑ الإمامةوالسياسة،ج1،ص204 تا 213
- ↑ الغدیر، ج۱ ، ص ۲۴۸
- ↑ مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش، ج 2، ص 37.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ص 241 و انساب الاشراف، ج 5، ص 299-310.
- ↑ بحارالانوار ، ج ۴۴ ، ص ۳۲۵
- ↑ تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص ۱۶۴
- ↑ مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۹ تا ۷۲، العقد الفرید، ج ۵، ص ۱۳۹
- ↑ از جمله در این باره ر. ک : حیاة الامام الحسین ج ۲ ، ص ۱۸۰ ، الغدیر ، ج ۱۰ ، ص ۲۴۸ تا ۲۵۶ . تاریخ مفصل اسلام ، عماد زاده ، ص ۲۶۷
- ↑ مروج الذهب ، ج ۳ ، ص ۵۳
- ↑ سفینة البحار ، ج ۱ ، ص ۵۸۲ .
منابع
- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
- زركلى، خير الدين، الأعلام، بيروت، دار العلم للملايين، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
- الکتبی؛ فوات الوفیات، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 2000.
|
واقعه عاشورا
|
قبل از واقعه
|
|
شرح واقعه
|
|
پس از واقعه
|
|
بازتاب واقعه
|
|
وابسته ها
|
|