سید حسین طباطبایی بروجردی: تفاوت بین نسخهها
جز |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(1254-1340 ش) | + | آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی (1254-1340 ش)، مرجع عام و علی الاطلاق [[تشیع]] در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد. در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود، از آن جمله می توان به حضرات آیات [[امام خمینی]] (ره)، [[سید علی حسینی سیستانی|سیستانی]]، صافی گلپایگانی، [[آیت الله محمدفاضل لنکرانی|فاضل لنکرانی]]، [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی]]، شبیری زنجانی و ... . اشاره کرد. {{شناسنامه عالم |
− | |||
− | در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود، از | ||
− | {{شناسنامه عالم | ||
||نام کامل = سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی | ||نام کامل = سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی | ||
|تصویر=[[پرونده:بروجردی.jpg|250px|center]] | |تصویر=[[پرونده:بروجردی.jpg|250px|center]] | ||
سطر ۱۴: | سطر ۱۱: | ||
|آثار =توضیح المناسک، توضیح المسائل، مناسک حج بیوت الشیعه، [[جامع احادیث الشیعه]]،... | |آثار =توضیح المناسک، توضیح المسائل، مناسک حج بیوت الشیعه، [[جامع احادیث الشیعه]]،... | ||
}} | }} | ||
− | ==ولادت== | + | ==ولادت و خاندان== |
− | آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در | + | آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادر صالحه ی عابده اش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سیدمحمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده اند. |
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
− | آیت الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا میگیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان | + | آیت الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا میگیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانه [[اصفهان]] می شوند تا در [[حوزه علميه|حوزه علمیه]] آنجا معلومات خود را تکمیل کند. سید حسین اندک اندک بالید، [[جامع المقدمات (کتاب)|جامع المقدمات]]، [[سیوطی]]، [[منطق]] و [[گلستان سعدی]] را در مکتب آموخت و [[نحو]]، [[صرف]]، [[علم بدیع|بدیع]]، [[عروض]]، [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده میشد.<ref> همان.</ref> سالهایی که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایت های ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت. |
− | + | آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در [[مدرسه صدر بازار|مدرسه صدر]] روزگار میگذراند؛ دانشجوی سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسرعمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر میخواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام میمانی.<ref> همان کتاب، ص 23 ـ 26.</ref> | |
− | در سال 1280 هجری شمسی عازم [[نجف اشرف]] میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند [[ | + | در سال 1280 هجری شمسی عازم [[نجف اشرف]] میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند [[آخوند خراسانی|ملا محمدکاظم خراسانی]] واقع میشوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد بازمیگردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازه عالی [[اجتهاد]] مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل میگردند. |
==بازگشت به وطن== | ==بازگشت به وطن== | ||
− | سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمدباقر | + | سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا [[سید محمدباقر درچه ای]] شرکت جست. دانشور درچهای، که نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را بازشناخت، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خود برخوردار ساخت. حضرت آیت الله [[آخوند کاشانی|ملا محمد کاشی]]، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی کلباسی، دانشور گرانمایه [[میر محمد تقی مدرس|سید محمدتقی مدرس]] و حکیم برجسته [[جهانگیر خان قشقایی|میرزا جهانگیر قشقایی]] از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده میشدند. |
استادان گرانمایهای که هر یک به گونهای سید حسین را از عنایت خویش بهرهمند ساختند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای [[ربیع الاول]] 1314 سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش میریختند، در برابر حجرهاش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد. | استادان گرانمایهای که هر یک به گونهای سید حسین را از عنایت خویش بهرهمند ساختند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای [[ربیع الاول]] 1314 سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش میریختند، در برابر حجرهاش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد. | ||
سطر ۳۳: | سطر ۳۰: | ||
==حضور در نجف== | ==حضور در نجف== | ||
− | 1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود که میخواهد وی را به [[نجف]] گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.<ref> همان، ص 29.</ref> | + | سال 1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود که میخواهد وی را به [[نجف]] گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.<ref> همان، ص 29.</ref> |
− | برادران بروجردی در 1320 به حریم پاک امیرمؤمنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده میشد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونهای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمیآورد، استاد وی را مخاطب قرار میداد و میفرمود: آقا نظری ندارید؟ | + | برادران بروجردی در 1320 به حریم پاک [[امام علی علیه السلام|امیرمؤمنان]] علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده میشد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونهای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمیآورد، استاد وی را مخاطب قرار میداد و میفرمود: آقا نظری ندارید؟ |
اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامههای مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.<ref> همان، ص 31 و 32.</ref> | اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامههای مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.<ref> همان، ص 31 و 32.</ref> | ||
− | آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.<ref> همان، ص 32 ـ 35.</ref> | + | آن بزرگمرد هشت سال در حریم [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات [[شیخ الشریعه اصفهانی]] و [[سید محمدکاظم طباطبائی یزدی|سید محمدکاظم یزدی]] بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در [[اصول فقه|علم اصول]]) خویش کامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.<ref> همان، ص 32 ـ 35.</ref> |
+ | |||
+ | او بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب [[کفایه الاصول]] سبب تسلای خاطرش شد. [[آخوند خراسانی]] ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به [[نجف]] شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته می گفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از 6 ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.<ref> همان، ص 32 ـ 35.</ref> | ||
+ | |||
+ | خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بی حضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و [[مرجعیت]] آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.<ref> همان، ص 36 ـ 37.</ref> | ||
+ | |||
+ | ==فعالیتهای فرهنگی== | ||
+ | |||
+ | 1. توسعه [[حوزه علميه قم|حوزه علمیه قم]]؛ | ||
+ | |||
+ | 2. تربیت شاگردان خبره؛ | ||
+ | |||
+ | 3. تالیف و انتشار کتب؛ آیت الله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامع الاحادیث الشیعه را آماده چاپ ساخت و در فرصتهای گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند. | ||
− | + | 4. گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛ | |
− | + | 5. اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛ | |
− | + | 6. تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛ | |
− | + | 7. اعزام مبلغ و نمایندهی مذهبی به کشورهای خارجی؛ | |
− | + | 8. توجه به مسئلهی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | 8.توجه به مسئلهی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه. | ||
==فعالیتهای سیاسی== | ==فعالیتهای سیاسی== | ||
− | همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به [[قم]]، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به [[مهاجران]] و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان | + | همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به [[قم]]، سرور فقیهان بروجرد به مرز [[ایران]] گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به [[مهاجران]] و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند. |
− | در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با [[شیخ عبدالکریم حائری]] بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار | + | در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با [[شیخ عبدالکریم حائری]] بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بی نیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر می خواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آنها فزون یابد. |
− | آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه | + | آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیت الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می نهم. |
− | آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون میدانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او | + | آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون میدانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمی دهند، فرمود بر آنم به [[مشهد]] سفر کنم. اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد<ref> مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 336 و 344 و 337 و 277.</ref> و بامداد روز بعد راه [[خراسان]] پیش گرفت. |
− | + | آیت الله بروجردی زمانی که برای [[اسلام]] و مسلمانان احساس خطر می کرد در عرصه سیاست وارد عمل می شد. با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام می گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت می کرد. در این موارد ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام می کرد.<ref>. چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیهی قم، 1379، ص56.</ref> البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت می کرد. هدف ایشان ایجاد حوزه علمیه قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.<ref>علیآبادی، محمد لک؛ الگوی زعامت، قم، عصمت، چاپ اول، 1378، ص201.</ref> تلاش آیتالله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش میرود که در 1328 نشستی برای ممنوع کردن مداخله علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماس هایی داشت. ایشان هرگاه از دولت های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم می فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمودند:«نمی پذیرم».<ref>. قمری، محمدرضا؛ پیشین، صص117-116.</ref> در ذیل به پارهای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی می پردازیم: | |
− | 1. مخالفت با ماجرای کشف حجاب: | + | 1. مخالفت با ماجرای کشف حجاب: آیت الله بهوسیله تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.<ref>. همان، ص 239.</ref> بعد از سقوط رضاشاه اولین خواستهی علما مسئله عدم تحمیل بی حجابی بود. آیت الله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.<ref>. همان، ص 121.</ref> |
− | 2. مخالفت با احیای | + | 2. مخالفت با احیای آتش پرستی: در مراسم چهارشنبه سوری در زمان رضاشاه سعی شد سنت های [[ایران]] قبل از [[اسلام]] احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنت ها منسوخ شدند. در دورهی محمدرضا شاه تلاشهایی در جهت احیای مراسم آتش بازی صورت گرفت. در این زمینه آیت الله متأثر گشته و در تماس هایی که با شاه برقرار کرد مراسم ها را ملغی نمود.<ref>. همان، ص 128.</ref> |
− | 3. عدم صدور | + | 3. عدم صدور [[فتوا|فتوای]] جواز [[ازدواج]] شاه با دختر ایتالیایی [[مسیحیت|مسیحی]].<ref>. شکوه فقاهت، پیشین، ص 239.</ref> |
− | 4. برخورد با بهاییت:در مورد بهاییت | + | 4. برخورد با [[بهائیت|بهاییت]]: در مورد بهاییت آیت الله بروجردی از محمدرضا شاه می خواهد جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه می یابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بین المللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر می دهد و روابط فی ما بین کمی به سردی می گراید. آیتالله بروجردی در مصاحبه با روزنامه کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئله بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرة القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه ای باشد، و کلیه بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه های ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجه تلاش وی ساختمان حضیرة القدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.<ref>. علیآبادی، محمد لک؛ پیشین، ص230.</ref> |
− | 5. حمایت از | + | 5. حمایت از [[فلسطین]]: با تشکیل دولت اشغالگر [[اسرائیل]] در سال 1326 و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیت الله بروجردی طی صدور بیانیه ای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.<ref>. قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص132.</ref> |
− | 6. نهضت ملی شدن صنعت نفت:در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، | + | 6. نهضت ملی شدن صنعت نفت: در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، هیچ گونه مداخلهای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیه ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند [[مشروطیت|مشروطه]]- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند، لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن صنعت نفت را نمی دانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»<ref>. همان، ص139.</ref> و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.<ref>. همان، ص208.</ref> |
− | 7. فدائیان اسلام:آیتالله بروجردی از | + | 7. فدائیان اسلام: آیتالله بروجردی از فعالیت های سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام می شده از قبیل فعالیت های آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمی کرد و در مورد آنان معتقد بود که: «دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمی شود مبارزه کرد.»<ref>. همان، ص144.</ref> طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزه قم به شدت تحت فشار قرار می گرفتند و اگر متوجه می شدند از طلبه ها کسی عضو این جمعیت است، شهریه وی را قطع می کردند.<ref>. کرباسچی، غلامحسین؛ تأسیس حوزهی علمیهی قم به روایت خاطره، ویژهنامهی یاد، شمارهی ششم، (پائیز 1366)، ص43.</ref> وقتی بعد از جریان کودتای 28 مرداد 1332 رهبران این گروه دستگیر می شوند تلاش چندانی از طرف حوزه و بروجردی برای رهایی آنان صورت نمی گیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر می شود هیچ گونه عکس العملی در حوزه مشاهده نمی شود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمی شود. در کل موضع آیت الله بروجردی و [[حوزه علميه قم|حوزه علمیه قم]] در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاست زدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعه حوزه علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیت الله بروجردی بر این بود با تمام چالش ها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطاف پذیر داشته باشد.<ref>. همان، صص66 65.</ref> |
− | 8. حمایت از | + | 8. حمایت از آیت الله کاشانی: آیتالله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ می دانستند. زمانی که بنا شد آیت الله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند: «...فقیه می تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»<ref>. علی آبادی، محمد لک؛ پیشین، صص212-211.</ref> |
− | 9. تعیین نمایندگان مجلس:محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر | + | 9. تعیین نمایندگان مجلس: محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیت الله بروجردی را تأمین می کرد. در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند [[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|عبدالکریم حائری]] آمده است: «ایشان سعی میکرد حداقل نمایندگان [[قم]]، بروجرد، اراک، شاید هم خرمآباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیت الله بروجردی) تعیین کند البته نه این که رسما و به طور صریح. به طور پیغام، مثلا (آیت الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»<ref>. لاجوردی، حبیب؛ خاطرات مهدی حائری یزدی، تهران، کتاب نادر، 1382، ص65.</ref> |
− | 10. | + | 10. مسئله آذربایجان: برای حل قضیه آذربایجان به خواست قوام السلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل می کند که: «آیت الله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستان های ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت همکاری کرد تا مسئله آذربایجان حل شود.»<ref>. همان، ص67.</ref> |
− | 11. مقابله با کمونیسم:از نقاط مشترک شاه و | + | 11. مقابله با کمونیسم: از نقاط مشترک شاه و حوزه علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای [[اسلام]] می دانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود. |
− | 12. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در | + | 12. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامه اصلاحات ارضی: از جمله فعالیتهای سیاسی آشکار آیت الله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.<ref>. کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، 1378، ص358.</ref> |
==مرجع مؤید== | ==مرجع مؤید== | ||
− | با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن [[فقیه]] وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در | + | با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی [[سید ابوالحسن اصفهانی]] مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن [[فقیه]] وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در رویکرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطره ها و سخنان برجای مانده از دانشوران آن روزگار نشان می دهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایت های فرا مادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت [[شیعه]] بشمار می آمد، پس از وانهادن [[محراب]] خویش به مرجع بروجردی به [[نجف]] شتافت. |
− | |||
− | |||
− | + | مرجع شیعیان جهان، حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که از بیماری رنج میبرد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن [[نماز جماعت]] رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظمت ولدی عظمتک» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.<ref> همان، ص 65 ـ 71.</ref> | |
− | + | علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اکبر نهاوندی- کردار آن مرجع وارسته به ویژه در سال های زندگیِ قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. کرداری که شاگردانش از آن پرده برداشتند و برای همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند: | |
− | دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام کودک را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.<ref> خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهی دام ظله.</ref> | + | 1. همسر یکی از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشکی به نام اسماعیل موسوی برد. پس از زایمان، پزشک به پدر نوزاد گفت: این پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم می مرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذاری. دانشجوی جوان نیز نام کودک را اسماعیل نهاد ولی دریغ که نوزاد از نخستین روز تولد در بیماری و درد فرو رفت. تلاش های شبانه روزی پدر و مادر و مراجعه به پزشکان گوناگون سودمند واقع نشد و کودک میان دنیا و [[برزخ]] سرگردان ماند. دانشجو، که دستش از همه جا کوتاه می نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیت الله العظمی بروجردی سفره دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادی به من داده که از نخستین روز تولد تاکنون پیوسته بیمار است، نمی دانم چه کنم: استاد مهربان فرمود: نامش را عوض کنید خوب میشود. دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام کودک را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.<ref> خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهی دام ظله.</ref> |
− | 2. دانشجویی دیگر داستان | + | 2. دانشجویی دیگر داستان دلدادگی اش به استاد را چنین باز گفته است: وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم: زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است. پس از چندی خشک سالی شمال را دربرگرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم. چون میزان بدهی ها زیاد شد، ناگزیر فرش های خانه را جمع کردم و یکی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاری بهایی اندک برای فرش بر زبان آورده، بهایی که برای پرداخت بدهی هایم کافی نبود. بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی کمتر از اولی پیشنهاد کرد. من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاکتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده. به پاکت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چکی در آن یافتم. چکی که مبلغ آن درست به اندازه بدهی ام بود. شگفتی وجودم را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ کس از میزان کامل بدهی ام خبر نداشت.<ref> همان.</ref> |
==خدمات== | ==خدمات== | ||
سطر ۱۱۲: | سطر ۱۱۲: | ||
مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران [[اهل سنت]] برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان،<ref> زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 170 ـ 171.</ref> گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکا<ref> خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 89 و 126.</ref> برای شناساندن [[اسلام]] واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان بشمار میرود. | مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران [[اهل سنت]] برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان،<ref> زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 170 ـ 171.</ref> گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکا<ref> خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 89 و 126.</ref> برای شناساندن [[اسلام]] واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان بشمار میرود. | ||
− | ناگفته پیداست که فقیه | + | ناگفته پیداست که فقیه فرزانه ای چون وی هرگز نمی توانست در برابر رویدادهای داخلی بی تفاوت باشد. او چنان میاندیشید که «اگر مردم عالم شوند و [[دین]] هم بطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»<ref> مجله نور علم، شماره 12، آبان 1364، ص 97.</ref> پس در کنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزه ها دبستان ها و دبیرستان های دولتی را نیز کمک های نقدی خویش بهرهمند ساخت و در رونق آنها کوشید.<ref> همان.</ref> |
− | او پیوسته مراقب بود تا | + | او پیوسته مراقب بود تا بی گناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یک مسلمان بی گناه به قتل فردی [[بهائیت|بهایی]] آگاه شد در نگرانی فرو رفت. چند بهایی یکی از همکیشان خود را کشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یکی از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید در روز نیمه [[شعبان]] به اجرا درمیآمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بی درنگ نامه هایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیت الله بهبهانی نوشته، به [[تهران]] گسیل داشت، سپس به هر که سودمند می دانست تلفن زده، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت. در این لحظه یکی از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟ مرجع بزرگ [[شیعه]] پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فکر می کردم خون مسلمان بی گناهی ریخته می شود، همه بدنم می لرزید و متحیر می ماندم که فردای [[قیامت]] جواب خداوند عالم را چه بگویم.<ref> خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 85 ـ 81.</ref> |
− | + | آن چه گذشت در کنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، که تأسیس بیش از هزار [[مسجد]]، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در [[ایران]]، [[عراق]]، [[لبنان]]، آفریقا و اروپا<ref> زندگی نامه آیه الله بروجردی، ص 139.</ref>، نمونه کوچکی از آن شمرده میشود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای کشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل کرد. شخصیتی که شاعران و نویسندگان [[اهل سنت]] در شعرها و مقالههای خویش وی را میستودند<ref> همان کتاب، ص 172 ـ 173.</ref> و شاهان شیعه و سنی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملک سعود، پادشاه [[حجاز]]، یک چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه [[قرآن کریم]]، قطعاتی از پرده [[خانه خدا]] و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت. | |
− | + | سرور فقیهان شیعه تنها قرآن ها و پرده کعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامهای به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمیپذیرم این را نیز نمیتوانم قبول کنم ولی ناگزیر قرآن و پرده کعبه را میپذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما بازمیگردانم تا هنگام [[دعا]] به یادم باشید.<ref> همان، ص 113 ـ 114.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | سرور فقیهان | ||
==شاگردان== | ==شاگردان== | ||
− | + | حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود که هر کدام از آنها منشأ خیر و برکات فراوانی برای حوزه های علمیه، کشور اسلامی ایران و جهان اسلام شدند. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند. همانند حضرات آیات [[امام خمینی]] (ره)، [[سید علی حسینی سیستانی|سیستانی]]، صافی گلپایگانی، [[آیت الله محمدفاضل لنکرانی|فاضل لنکرانی]]، [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی]]، شبیری زنجانی و ... . | |
− | |||
− | حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود که هر کدام از آنها منشأ خیر و برکات فراوانی برای حوزه های علمیه، کشور اسلامی ایران و جهان اسلام شدند. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند. همانند حضرات آیات امام خمینی (ره)، | ||
==تألیفات== | ==تألیفات== | ||
− | مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهای روزانه به تحقیق نیز | + | مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهای روزانه به تحقیق نیز می پرداخت و نتایج پژوهش های خویش را ثبت میکرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانی که در پی بهره گیری از نگاشته هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته ام... بعضی از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است. ذکر نام بخشی از آثار علمی آن دانشور وارسته میتواند نشانه تلاش فراوان وی در این باره باشد: |
#تجرید اسانید [[الکافی]] | #تجرید اسانید [[الکافی]] | ||
− | #تجرید اسانید [[التهذیب]] | + | #تجرید اسانید [[تهذیب الأحکام (کتاب)|التهذیب]] |
#اسانید کتاب [[من لایحضره الفقیه]] | #اسانید کتاب [[من لایحضره الفقیه]] | ||
#اسانید [[رجال کشی]] | #اسانید [[رجال کشی]] | ||
سطر ۱۴۴: | سطر ۱۳۸: | ||
#تجرید [[رجال نجاشی]] | #تجرید [[رجال نجاشی]] | ||
#حاشیه بر [[کفایه الاصول]] ([[الحاشیة علی الکفایه]]) | #حاشیه بر [[کفایه الاصول]] ([[الحاشیة علی الکفایه]]) | ||
− | #حاشیه بر | + | #حاشیه بر نهایه شیخ طوسی |
− | #حاشیه بر [[عروه الوثقی]] | + | #حاشیه بر [[عروة الوثقى (کتاب)|عروه الوثقی]] |
#حواشی و مستدرکات [[فهرست شیخ منتجب الدین رازی]] | #حواشی و مستدرکات [[فهرست شیخ منتجب الدین رازی]] | ||
− | #حواشی کتاب | + | #حواشی کتاب مبسوط |
#رسالهای درباره سند [[صحیفه سجادیه]] | #رسالهای درباره سند [[صحیفه سجادیه]] | ||
#اصلاح و مستدرک [[رجال طوسی]] | #اصلاح و مستدرک [[رجال طوسی]] | ||
− | # | + | #بیوت الشیعه |
#[[جامع احادیث الشیعه]] | #[[جامع احادیث الشیعه]] | ||
#[[تقریرات ثلاث]] | #[[تقریرات ثلاث]] | ||
− | آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعهای بود که فقیهان را در استنباط [[احکام]] یاری دهد و | + | آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعهای بود که فقیهان را در استنباط [[احکام]] یاری دهد و آنها را از مراجعه به کتاب های روایی متعدد بی نیاز سازد. چون به [[قم]] گام نهاد و شاگردان خبره تربیت کرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدی «[[جامع احادیث الشیعه]]» را آماده چاپ ساخت.<ref> مجله نور علم، شماره دوازده، آبان 1364، ص 87 ـ 89.</ref> |
− | فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاش های علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج | + | فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاش های علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج می نهاد در فرصت های گوناگون آثار علمی مخطوط و کمیاب را به چاپ می رساند. کتابخانه های کوچک و بزرگ بنیاد می نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش می گذاشت. کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار [[مسجد اعظم قم]] نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است. |
==وفات== | ==وفات== | ||
− | اندک اندک [[شوال]] 1380 ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان [[اسلام]] پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین | + | اندک اندک [[شوال]] 1380 ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان [[اسلام]] پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین می نمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم. |
− | یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای | + | یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتاب های پر ارزش به رشته نگارش کشیده اید. مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم. |
− | فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ | + | فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیر بصیر؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه های بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.<ref> مجله نور علم، ص 98 ـ 99.</ref> |
− | چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در | + | چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.<ref> همان.</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
سطر ۱۷۳: | سطر ۱۶۷: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *مجموعه گلشن | + | *مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد 2، زندگی نامه "آیت الله بروجردی" از عباس عبیری. |
− | *فریبا | + | *فریبا مرادی، آیت الله بروجردی، [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42615 پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام]، بازیابی: 14 اسفند 1392. |
==پیوندها== | ==پیوندها== | ||
سطر ۱۸۵: | سطر ۱۷۹: | ||
*'''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=39169&scope=95YYli2geUFTlUpzi22fuIjyLpBenykM&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%B1%D8%AF%D9%8A&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true کتاب تفسیر الصراط المستقیم]''' | *'''[http://lib.ahlolbait.ir/parvan/resource.do?action=resource&id=39169&scope=95YYli2geUFTlUpzi22fuIjyLpBenykM&flowLastAction=view&from=search&query=%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%B1%D8%AF%D9%8A&field=&collectionPID=0&lang=&count=20&execute=true کتاب تفسیر الصراط المستقیم]''' | ||
− | |||
==آرشیو عکس و تصویر== | ==آرشیو عکس و تصویر== |
نسخهٔ ۸ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۳۶
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی (1254-1340 ش)، مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد. در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود، از آن جمله می توان به حضرات آیات امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی، فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، شبیری زنجانی و ... . اشاره کرد.
نام کامل | سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی |
زادروز | 1254 شمسی |
زادگاه | بروجرد |
وفات | دهم فروردین 1340 شمسی |
مدفن | قم، مسجد اعظم قم |
شاگردان |
امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ،... |
آثار |
توضیح المناسک، توضیح المسائل، مناسک حج بیوت الشیعه، جامع احادیث الشیعه،... |
محتویات
ولادت و خاندان
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادر صالحه ی عابده اش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سیدمحمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده اند.
تحصیلات
آیت الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا میگیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانه اصفهان می شوند تا در حوزه علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. سید حسین اندک اندک بالید، جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مکتب آموخت و نحو، صرف، بدیع، عروض، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده میشد.[۱] سالهایی که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایت های ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت.
آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در مدرسه صدر روزگار میگذراند؛ دانشجوی سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسرعمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر میخواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام میمانی.[۲]
در سال 1280 هجری شمسی عازم نجف اشرف میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی واقع میشوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد بازمیگردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازه عالی اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل میگردند.
بازگشت به وطن
سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمدباقر درچه ای شرکت جست. دانشور درچهای، که نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را بازشناخت، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خود برخوردار ساخت. حضرت آیت الله ملا محمد کاشی، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی کلباسی، دانشور گرانمایه سید محمدتقی مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده میشدند.
استادان گرانمایهای که هر یک به گونهای سید حسین را از عنایت خویش بهرهمند ساختند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای ربیع الاول 1314 سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش میریختند، در برابر حجرهاش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد.
هر چند نامه پدر سید حسین را در شادی فروبرد ولی این سرور دیری نپایید زیرا پدر او را به وطن فراخوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه که شاید پدر میخواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را به جان خرید و به زادگاهش برگشت ولی پدر اندیشهای دیگر در سر داشت. او با پافشاری برخواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. بدین ترتیب دانشجوی جوان بروجردی در 22 سالگی ازدواج کرد،[۳] دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.[۴]
حضور در نجف
سال 1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود که میخواهد وی را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.[۵]
برادران بروجردی در 1320 به حریم پاک امیرمؤمنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده میشد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونهای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمیآورد، استاد وی را مخاطب قرار میداد و میفرمود: آقا نظری ندارید؟
اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامههای مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.[۶]
آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.[۷]
او بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب کفایه الاصول سبب تسلای خاطرش شد. آخوند خراسانی ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته می گفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از 6 ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.[۸]
خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بی حضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.[۹]
فعالیتهای فرهنگی
1. توسعه حوزه علمیه قم؛
2. تربیت شاگردان خبره؛
3. تالیف و انتشار کتب؛ آیت الله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامع الاحادیث الشیعه را آماده چاپ ساخت و در فرصتهای گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند.
4. گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛
5. اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛
6. تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛
7. اعزام مبلغ و نمایندهی مذهبی به کشورهای خارجی؛
8. توجه به مسئلهی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه.
فعالیتهای سیاسی
همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.
در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالکریم حائری بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بی نیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر می خواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آنها فزون یابد.
آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیت الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می نهم.
آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون میدانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمی دهند، فرمود بر آنم به مشهد سفر کنم. اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد[۱۰] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.
آیت الله بروجردی زمانی که برای اسلام و مسلمانان احساس خطر می کرد در عرصه سیاست وارد عمل می شد. با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام می گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت می کرد. در این موارد ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام می کرد.[۱۱] البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت می کرد. هدف ایشان ایجاد حوزه علمیه قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.[۱۲] تلاش آیتالله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش میرود که در 1328 نشستی برای ممنوع کردن مداخله علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماس هایی داشت. ایشان هرگاه از دولت های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم می فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمودند:«نمی پذیرم».[۱۳] در ذیل به پارهای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی می پردازیم:
1. مخالفت با ماجرای کشف حجاب: آیت الله بهوسیله تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.[۱۴] بعد از سقوط رضاشاه اولین خواستهی علما مسئله عدم تحمیل بی حجابی بود. آیت الله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.[۱۵]
2. مخالفت با احیای آتش پرستی: در مراسم چهارشنبه سوری در زمان رضاشاه سعی شد سنت های ایران قبل از اسلام احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنت ها منسوخ شدند. در دورهی محمدرضا شاه تلاشهایی در جهت احیای مراسم آتش بازی صورت گرفت. در این زمینه آیت الله متأثر گشته و در تماس هایی که با شاه برقرار کرد مراسم ها را ملغی نمود.[۱۶]
3. عدم صدور فتوای جواز ازدواج شاه با دختر ایتالیایی مسیحی.[۱۷]
4. برخورد با بهاییت: در مورد بهاییت آیت الله بروجردی از محمدرضا شاه می خواهد جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه می یابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بین المللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر می دهد و روابط فی ما بین کمی به سردی می گراید. آیتالله بروجردی در مصاحبه با روزنامه کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئله بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرة القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه ای باشد، و کلیه بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه های ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجه تلاش وی ساختمان حضیرة القدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.[۱۸]
5. حمایت از فلسطین: با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال 1326 و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیت الله بروجردی طی صدور بیانیه ای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.[۱۹]
6. نهضت ملی شدن صنعت نفت: در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، هیچ گونه مداخلهای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیه ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند، لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن صنعت نفت را نمی دانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[۲۰] و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.[۲۱]
7. فدائیان اسلام: آیتالله بروجردی از فعالیت های سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام می شده از قبیل فعالیت های آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمی کرد و در مورد آنان معتقد بود که: «دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمی شود مبارزه کرد.»[۲۲] طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزه قم به شدت تحت فشار قرار می گرفتند و اگر متوجه می شدند از طلبه ها کسی عضو این جمعیت است، شهریه وی را قطع می کردند.[۲۳] وقتی بعد از جریان کودتای 28 مرداد 1332 رهبران این گروه دستگیر می شوند تلاش چندانی از طرف حوزه و بروجردی برای رهایی آنان صورت نمی گیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر می شود هیچ گونه عکس العملی در حوزه مشاهده نمی شود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمی شود. در کل موضع آیت الله بروجردی و حوزه علمیه قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاست زدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعه حوزه علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیت الله بروجردی بر این بود با تمام چالش ها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطاف پذیر داشته باشد.[۲۴]
8. حمایت از آیت الله کاشانی: آیتالله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ می دانستند. زمانی که بنا شد آیت الله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند: «...فقیه می تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»[۲۵]
9. تعیین نمایندگان مجلس: محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیت الله بروجردی را تأمین می کرد. در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است: «ایشان سعی میکرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرمآباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیت الله بروجردی) تعیین کند البته نه این که رسما و به طور صریح. به طور پیغام، مثلا (آیت الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»[۲۶]
10. مسئله آذربایجان: برای حل قضیه آذربایجان به خواست قوام السلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل می کند که: «آیت الله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستان های ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت همکاری کرد تا مسئله آذربایجان حل شود.»[۲۷]
11. مقابله با کمونیسم: از نقاط مشترک شاه و حوزه علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای اسلام می دانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود.
12. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامه اصلاحات ارضی: از جمله فعالیتهای سیاسی آشکار آیت الله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.[۲۸]
مرجع مؤید
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در رویکرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطره ها و سخنان برجای مانده از دانشوران آن روزگار نشان می دهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایت های فرا مادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت شیعه بشمار می آمد، پس از وانهادن محراب خویش به مرجع بروجردی به نجف شتافت.
مرجع شیعیان جهان، حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که از بیماری رنج میبرد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظمت ولدی عظمتک» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.[۲۹]
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اکبر نهاوندی- کردار آن مرجع وارسته به ویژه در سال های زندگیِ قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. کرداری که شاگردانش از آن پرده برداشتند و برای همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند:
1. همسر یکی از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشکی به نام اسماعیل موسوی برد. پس از زایمان، پزشک به پدر نوزاد گفت: این پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم می مرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذاری. دانشجوی جوان نیز نام کودک را اسماعیل نهاد ولی دریغ که نوزاد از نخستین روز تولد در بیماری و درد فرو رفت. تلاش های شبانه روزی پدر و مادر و مراجعه به پزشکان گوناگون سودمند واقع نشد و کودک میان دنیا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، که دستش از همه جا کوتاه می نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیت الله العظمی بروجردی سفره دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادی به من داده که از نخستین روز تولد تاکنون پیوسته بیمار است، نمی دانم چه کنم: استاد مهربان فرمود: نامش را عوض کنید خوب میشود. دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام کودک را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.[۳۰]
2. دانشجویی دیگر داستان دلدادگی اش به استاد را چنین باز گفته است: وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم: زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است. پس از چندی خشک سالی شمال را دربرگرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم. چون میزان بدهی ها زیاد شد، ناگزیر فرش های خانه را جمع کردم و یکی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاری بهایی اندک برای فرش بر زبان آورده، بهایی که برای پرداخت بدهی هایم کافی نبود. بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی کمتر از اولی پیشنهاد کرد. من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاکتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده. به پاکت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چکی در آن یافتم. چکی که مبلغ آن درست به اندازه بدهی ام بود. شگفتی وجودم را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ کس از میزان کامل بدهی ام خبر نداشت.[۳۱]
خدمات
مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران اهل سنت برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان،[۳۲] گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکا[۳۳] برای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان بشمار میرود.
ناگفته پیداست که فقیه فرزانه ای چون وی هرگز نمی توانست در برابر رویدادهای داخلی بی تفاوت باشد. او چنان میاندیشید که «اگر مردم عالم شوند و دین هم بطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»[۳۴] پس در کنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزه ها دبستان ها و دبیرستان های دولتی را نیز کمک های نقدی خویش بهرهمند ساخت و در رونق آنها کوشید.[۳۵]
او پیوسته مراقب بود تا بی گناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یک مسلمان بی گناه به قتل فردی بهایی آگاه شد در نگرانی فرو رفت. چند بهایی یکی از همکیشان خود را کشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یکی از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید در روز نیمه شعبان به اجرا درمیآمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بی درنگ نامه هایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیت الله بهبهانی نوشته، به تهران گسیل داشت، سپس به هر که سودمند می دانست تلفن زده، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت. در این لحظه یکی از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟ مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فکر می کردم خون مسلمان بی گناهی ریخته می شود، همه بدنم می لرزید و متحیر می ماندم که فردای قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم.[۳۶]
آن چه گذشت در کنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، که تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا[۳۷]، نمونه کوچکی از آن شمرده میشود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای کشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل کرد. شخصیتی که شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقالههای خویش وی را میستودند[۳۸] و شاهان شیعه و سنی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملک سعود، پادشاه حجاز، یک چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه قرآن کریم، قطعاتی از پرده خانه خدا و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت.
سرور فقیهان شیعه تنها قرآن ها و پرده کعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامهای به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمیپذیرم این را نیز نمیتوانم قبول کنم ولی ناگزیر قرآن و پرده کعبه را میپذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما بازمیگردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.[۳۹]
شاگردان
حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود که هر کدام از آنها منشأ خیر و برکات فراوانی برای حوزه های علمیه، کشور اسلامی ایران و جهان اسلام شدند. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند. همانند حضرات آیات امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی، فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، شبیری زنجانی و ... .
تألیفات
مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهای روزانه به تحقیق نیز می پرداخت و نتایج پژوهش های خویش را ثبت میکرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانی که در پی بهره گیری از نگاشته هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته ام... بعضی از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است. ذکر نام بخشی از آثار علمی آن دانشور وارسته میتواند نشانه تلاش فراوان وی در این باره باشد:
- تجرید اسانید الکافی
- تجرید اسانید التهذیب
- اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
- اسانید رجال کشی
- اسانید الاستبصار
- اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
- اسانید کتاب امالی
- اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
- تجرید فهرست شیخ طوسی
- تجرید رجال نجاشی
- حاشیه بر کفایه الاصول (الحاشیة علی الکفایه)
- حاشیه بر نهایه شیخ طوسی
- حاشیه بر عروه الوثقی
- حواشی و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازی
- حواشی کتاب مبسوط
- رسالهای درباره سند صحیفه سجادیه
- اصلاح و مستدرک رجال طوسی
- بیوت الشیعه
- جامع احادیث الشیعه
- تقریرات ثلاث
آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعهای بود که فقیهان را در استنباط احکام یاری دهد و آنها را از مراجعه به کتاب های روایی متعدد بی نیاز سازد. چون به قم گام نهاد و شاگردان خبره تربیت کرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدی «جامع احادیث الشیعه» را آماده چاپ ساخت.[۴۰]
فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاش های علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج می نهاد در فرصت های گوناگون آثار علمی مخطوط و کمیاب را به چاپ می رساند. کتابخانه های کوچک و بزرگ بنیاد می نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش می گذاشت. کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است.
وفات
اندک اندک شوال 1380 ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین می نمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم.
یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتاب های پر ارزش به رشته نگارش کشیده اید. مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم.
فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیر بصیر؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه های بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.[۴۱]
چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.[۴۲]
پانویس
- ↑ همان.
- ↑ همان کتاب، ص 23 ـ 26.
- ↑ زندگینامه آیه الله بروجردی، علی دوانی، ص 53 ـ 52.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 27.
- ↑ همان، ص 29.
- ↑ همان، ص 31 و 32.
- ↑ همان، ص 32 ـ 35.
- ↑ همان، ص 32 ـ 35.
- ↑ همان، ص 36 ـ 37.
- ↑ مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 336 و 344 و 337 و 277.
- ↑ . چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیهی قم، 1379، ص56.
- ↑ علیآبادی، محمد لک؛ الگوی زعامت، قم، عصمت، چاپ اول، 1378، ص201.
- ↑ . قمری، محمدرضا؛ پیشین، صص117-116.
- ↑ . همان، ص 239.
- ↑ . همان، ص 121.
- ↑ . همان، ص 128.
- ↑ . شکوه فقاهت، پیشین، ص 239.
- ↑ . علیآبادی، محمد لک؛ پیشین، ص230.
- ↑ . قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص132.
- ↑ . همان، ص139.
- ↑ . همان، ص208.
- ↑ . همان، ص144.
- ↑ . کرباسچی، غلامحسین؛ تأسیس حوزهی علمیهی قم به روایت خاطره، ویژهنامهی یاد، شمارهی ششم، (پائیز 1366)، ص43.
- ↑ . همان، صص66 65.
- ↑ . علی آبادی، محمد لک؛ پیشین، صص212-211.
- ↑ . لاجوردی، حبیب؛ خاطرات مهدی حائری یزدی، تهران، کتاب نادر، 1382، ص65.
- ↑ . همان، ص67.
- ↑ . کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، 1378، ص358.
- ↑ همان، ص 65 ـ 71.
- ↑ خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهی دام ظله.
- ↑ همان.
- ↑ زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 170 ـ 171.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 89 و 126.
- ↑ مجله نور علم، شماره 12، آبان 1364، ص 97.
- ↑ همان.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 85 ـ 81.
- ↑ زندگی نامه آیه الله بروجردی، ص 139.
- ↑ همان کتاب، ص 172 ـ 173.
- ↑ همان، ص 113 ـ 114.
- ↑ مجله نور علم، شماره دوازده، آبان 1364، ص 87 ـ 89.
- ↑ مجله نور علم، ص 98 ـ 99.
- ↑ همان.
منابع
- مجموعه گلشن ابرار، جلد 2، زندگی نامه "آیت الله بروجردی" از عباس عبیری.
- فریبا مرادی، آیت الله بروجردی، پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام، بازیابی: 14 اسفند 1392.
پیوندها
آرشیو عکس و تصویر