آیه 33 سوره انفال: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | «وَ أَنتَ فِیهِمْ»: در حالی که تو در میان آنان بسر میبری. «وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»: در حالی که طلب آمرزش را دارند. مراد از عذاب مورد نظر آیه، عذاب و بلای بزرگی است که یکباره ایشان را هلاک و نابود سازد؛ نه عذاب و بلای جزئی و معمولی. دو چیز وسیله امنیّت از عذاب خدا است: وجود پیغمبر در میان مسلمین، و استغفار به درگاه ربّالعالمین. اوّلی اختصاص به مسلمانان صدر اسلام، و دومی مربوط به همه مؤمنان در تمام قرون و اعصار است. | + | «وَ أَنتَ فِیهِمْ»: در حالی که تو در میان آنان بسر میبری. |
+ | «وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»: در حالی که طلب آمرزش را دارند. مراد از عذاب مورد نظر آیه، عذاب و بلای بزرگی است که یکباره ایشان را هلاک و نابود سازد؛ نه عذاب و بلای جزئی و معمولی. دو چیز وسیله امنیّت از عذاب خدا است: وجود پیغمبر در میان مسلمین، و استغفار به درگاه ربّالعالمین. اوّلی اختصاص به مسلمانان صدر اسلام، و دومی مربوط به همه مؤمنان در تمام قرون و اعصار است. | ||
+ | |||
==نزول== | ==نزول== | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۳۵
<<32 | آیه 33 سوره انفال | 34>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ولی خدا تا تو (پیغمبر رحمت) در میان آنها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد و نیز مادامی که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند باز خدا آنها را عذاب نکند.
و خدا بر آن نیست که آنان را در حالی که تو در میان آنان به سر می بری، عذاب کند و تا ایشان طلب آمرزش می کنند، خدا عذاب کننده آنان نخواهد بود.
و[لى] تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلب آمرزش مىكنند، خدا عذابكننده ايشان نخواهد بود.
تا آنگاه كه تو در ميانشان هستى خدا عذابشان نكند و تا آنگاه كه از خدا آمرزش مىطلبند، نيز خدا عذابشان نخواهد كرد.
ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«وَ أَنتَ فِیهِمْ»: در حالی که تو در میان آنان بسر میبری. «وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»: در حالی که طلب آمرزش را دارند. مراد از عذاب مورد نظر آیه، عذاب و بلای بزرگی است که یکباره ایشان را هلاک و نابود سازد؛ نه عذاب و بلای جزئی و معمولی. دو چیز وسیله امنیّت از عذاب خدا است: وجود پیغمبر در میان مسلمین، و استغفار به درگاه ربّالعالمین. اوّلی اختصاص به مسلمانان صدر اسلام، و دومی مربوط به همه مؤمنان در تمام قرون و اعصار است.
نزول
(در دنباله شأن و نزول آیه 32 منقول از احمد بن عبدالرحمن النارودى) بعد از گفتار نضر بن الحرث و روى برگردانیدن او از رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه هم نازل گردید. پیامبر بعد از نزول این آیه دنبال نضر بن الحرث روانه کرد و این آیات را براى او تلاوت فرمود. نضر گفت: یا رسول اللّه آنچه که براى خود و دیگران از اهل بیت خود گفتى، متوجه شدم و به شرافت و فضلى که براى آنها در دنیا و آخرت قائل گشتى، آگاه گشتم ولى من با توجه به این مراتب میخواهم با اجازه شما از مدینه کوچ نمایم زیرا طاقت شنیدن این گونه گفتار را ندارم.
پیامبر وى را نصیحت کرد و پند و اندرز داد و فرمود: تو نیز اگر ایمان بیاورى و صابر در گناهان باشى بعید نیست که یک چنین مواهبى از طرف پروردگار نصیب تو بشود بنابراین اسلام اختیار کن و خود را به اطاعت خداوند راضى و خشنود بساز زیرا خداوند گاهى بندگان خود را به انواع و اقسام بدى ها و مکاره در معرض آزمایش و امتحان درآورد و در عین حال مواهب و عطایاى خداوند بزرگ و احسان او زیاد است. ابن حرث باز امتناع ورزید و اجازه خواست که از مدینه بیرون برود. پیامبر نیز به او اجازه داد لذا به خانه خویش رفت و وسائل سفر خود را آماده نمود و مدام این کلمات را تکرار میکرد و مى گفت: بار خدایا اگر این مراتب را که محمد مى گوید، راست باشد از آسمان بر سر ما سنگ بباران و یا ما را به عذاب دردناک مبتلا ساز.
گویند: وقتى که از مدینه بیرون رفت، گرفتار هجوم حیوانى گردید و از میان رفت. سپس آیات اول و دوم سوره معارج نازل شد که در جاى خود ذکر گردیده است،[۱] انس گوید: که طالب و خواستار متن آیه 32 ابوجهل بن هشام بوده و این آیه پس از گفتار او نازل شده است.[۲]
ابن عباس گوید: مشرکین دور خانه کعبه طواف میکردند و مى گفتند: غفرانک غفرانک، یعنى آمرزش و بخشش تو را اى خداوند میخواهیم، سپس این آیه نازل گردید.[۳]
محمد بن قیس و یزید بن رومان گویند: قریش به یکدیگر مى گفتند: خداوند محمد را از میان ما به احترام نام مى برد و او را گرامى میدارد سپس خواستار متن آیه 32 گردیدند و هنگامى که شب فرارسید از گفتار خویش پشیمان شدند و از خداوند طلب آمرزش نمودند و این قسمت از آیه «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ» نازل گردید.
و همچنین ابن ابزى گوید: موقعى که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه بود خداوند این قسمت از آیه را نازل نمود «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ» و وقتى که به مدینه هجرت فرمود این قسمت از آیه «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ» نازل شد زیرا آنان از بقایاى مسلمینى بودند که در آنجا باقى مانده و استغفار و طلب آمرزش مینمودند و وقتى که همه مسلمین از مکه بیرون آمدند آیه 34 «وَ ما لَهُمْ أَلَّا یعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِالْحَرامِ» نازل گردید آن هم درباره کفار اهل مکه[۴].
و نیز درباره نزول این آیه گویند: وقتى که کفار متن آیه 32 را خواستار شده بودند، خداوند به پیامبر خویش خبر داد و گفت: اگر چه کفار عذاب میخواهند ولى مادامى که تو در میان آنها باشى عذاب به آنها نخواهم داد زیرا تو مبعوث شده اى که از براى جهانیان رحمت باشى[۵].[۶]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ «33»
و (لى) تا تو در ميان مردمى، خداوند بر آن نيست كه آنان را عذاب كند، و تا آنان استغفار مىكنند، خداوند عذاب كنندهى آنان نيست.
نکته ها
با توجّه به اينكه در آيهى بعد، كفّار مكّه به عذاب تهديد شدهاند، معلوم مىشود كه منظور از نفى عذاب در اين آيه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به بركت وجود شخص پيامبر صلى الله عليه و آله است، مثل عذابهاى اقوام پيشين، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند. مانند: نعمانبن حارث در آيهى قبل.
در احاديث آمده است كه خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاك و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از ديگران برمىدارد. چنانكه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «إِنَّ فِيها لُوطاً» يعنى آيا با وجود يك مرد خدايى در منطقه، آنجا را نابود مىسازيد؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانيم كه لوط در آنجاست و به او دستور داديم تا از آنجا خارج شود. «1»
يا حضرت على عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «يكى از دو امان از ميان ما رفت، أمان ديگر را كه استغفار است حفظ كنيد». «2»
و يا در روايت مىخوانيم امام رضا عليه السلام به زكريا ابن آدم فرمود: «در شهر قم بمان! كه خداوند همان گونه كه به واسطهى امام كاظم عليه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى
«1». عنكبوت، 31- 32.
«2». نهجالبلاغه، حكمت 88.
جلد 3 - صفحه 311
وجود تو نيز بلا را از آن شهر دور مىكند». «1»
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «مرگ و زندگى من براى شما خير است؛ در زمان حياتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نيز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خير مىشويد. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالكم فاستغفر لكم» «2»
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» چنانكه در دعاى كميل مىخوانيم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه كه خداوند در آيهاى ديگر مىفرمايد: «وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ» «3» تا وقتى كه مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاك نمىكند.
پیام ها
1- وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و مردان خدا، مايهى امان براى اهل زمين است. «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ»
2- استغفار، مانع بلاست. «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (برگشت از كفر و الحاد نيز نوعى استغفار است.)
3- توبه و استغفار، اهميّت ويژهاى نزد خدا دارد، چنانكه سرنوشت امّتى را نيز تغيير مىدهد. «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»
«1». بحار، ج 57، ص 217.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». هود، 117.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33)
«1» در مجمع البيان، نعمان بن حرث فهرى ثبت شده است.
«2» غاية المرام، فصل دوّم، باب 117 و 118، صفحات 367 تا 369- مجمع البيان، جلد پنجم، 352.
جلد 4 صفحه 335
بعد از آن در بيان موجب حال كفار مىفرمايد:
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ: و نيست خداى تعالى كه عذاب فرمايد ايشان را اگرچه استعجال مىكنند، وَ أَنْتَ فِيهِمْ: و حال آنكه تو در ميان مردم هستى، چه عادت الهى جارى شده كه هيچ امتى را مستأصل نگرداند در حالى كه پيغمبرشان در ميان امت باشد خصوصا تو، كه رحمت عالميان و سبب فيض وجود خلقان هستى، وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ: و نيست خداى تعالى عذاب كننده ايشان، وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ: و حال آنكه ايشان استغفار نمايند، يعنى در ميان آنها مؤمنان مستغفر باشند.
تبصره: آيه شريفه دال است بر آنكه وجود حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امان باشد براى اهل زمين از نزول عذاب، و همچنين مستغفران.
حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت نمايد كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كان فى الارض امانان من عذاب اللّه تعالى و قد رفع احدهما فدونكم الاخر فتمسّكوا به: امّا الامان الّذى رفع فهو رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امّا الامان الباقى فالاستغفار. قال اللّه عزّ و جلّ: و ما كان اللّه ليعذّبهم و انت فيهم و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون». (قال السّيّد الرّضىّ و هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط) «1» يعنى: بود در زمين دو امان از عذاب و عقاب خداى جهان. پس برداشته شد يكى از آن دو، نزد شما است ديگرى؛ پس تمسّك نمائيد به آن امّا امانى كه رفع شده، او پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود؛ و اما امان باقيمانده، پس استغفار و طلب آمرزش گناهان است. خداى عز و جل در حق پيغمبر رحمت فرمود: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ. و در باب استغفار فرموده: وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ. و شبههاى نيست كه استغفار مانع از تراكم ذنوب و ثبات، بلكه موجب محو و زوال آنست، پس باعث غضب الهى نگرديده، وسيله عفو و غفران سبحانى شود.
در تفسير على بن ابراهيم قمى- وقتى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله
«1» نهج البلاغه، حكمت 88.
جلد 4 صفحه 336
و سلّم قريش را فرمود اگر اجابت و تصديق من نمائيد حق تعالى ملوك عرب و عجم را ذليل شما گرداند، ابو جهل گفت: اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ .... بعد خائف شده گفت: غفرانك اللّهمّ.
پس حق تعالى آيه شريفه نازل فرمود: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ ... «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33) وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (34)
جلد 2 صفحه 529
ترجمه
و نباشد خدا كه عذاب كند آنها را با آنكه تو در ميان آنانى و نباشد خدا عذاب كننده آنها با آنكه ايشان استغفار ميكنند و چه موجبى است براى آنها كه عذاب نكند آنانرا خدا و حال آنكه آنان باز ميدارند از مسجد الحرام و نبودند صاحب اختياران آن نيستند صاحب اختياران آن مگر پرهيزكاران ولى بيشتر آنها نمىدانند.
تفسير
با اين جرأت و جسارت خداوند آنها را عذاب نفرمود بفوريّت بلكه بآنها مهلت داد براى دو امر يكى آنكه پيغمبر اكرم در ميان آنها بود و سنّت الهى جارى شده است بر آنكه تا زمانى كه پيغمبر قومى در ميان آنها باشد عذاب نفرمايد آنانرا ديگر آنكه در ميان آنها جماعتى بودند كه استغفار مينمودند و ناله گناه كاران نزد خدا محبوبتر است از تسبيح تسبيح كنندگان و پس از زوال اين دو نعمت از آنها مشمول عذاب و غضب الهى شدند و آن بعد از اين بود كه پيغمبر (ص) و اهل ايمان را از مكه خارج نمودند و در جنگ بدر مغلوب و مقهور و مقتول شدند و در سال صلح حديبيّه يعنى ششم هجرت كه مانع از زيارت پيغمبر (ص) و اصحاب شدند كاملا استحقاق عذاب الهى را براى خودشان تهيه نمودند لذا در سال فتح مكه بعذاب اليم قتل عام و استيصال كامل نائل شدند و آنها مدعى بودند كه توليت كعبه و مسجد الحرام حق آنها است و ميگفتند نحن ولاة البيت و الحرم يعنى ما اختيار دار خانه كعبه و حرميم با آنكه توليت خانه كعبه و حرم نمىشود با مشرك باشد بلكه اهل شرك نبايد نزديك مسجد الحرام شوند و متولّى موقوفه خصوصا مسجد آنهم كعبه معظّمه و مسجد الحرام بايد موحّد و مؤمن و متّقى باشد ولى بيشتر آنها از فرط جهالت و خودخواهى نمىدانستند حكم الهى يا خروج امثال خودشان را از موضوع آن و بنابر اين سرّ عدم عذاب در آيه اول و وجود آن در آيه دوم معلوم است كه وجود مانع از عذاب در زمان اوّل و عدم آن و وجود مقتضى در زمان ثانى است و ممكن است حمل بر دنيا و آخرت شود و قمى ره فرموده نازل شده است در وقتى كه پيغمبر فرمود بقريش من مبعوثم از طرف خدا كه پادشاهان دنيا را بكشم و مملكت آنها را بتصرف شما در آورم پس اجابت كنيد مرا تا مالك عرب و عجم شويد و در بهشت كامران باشيد و ابو جهل گفت خدايا اگر اين اظهاريكه محمد مينمايد حق است از
جلد 2 صفحه 530
جانب تو پس ببار بر ما سنگها را از آسمان يا نازل فرما بر ما عذاب دردناك را كه مضمون آيه سابقه است كه در تفسيرش اشاره باقوال شد و اين اظهار را از راه حسد بر پيغمبر (ص) نمود و پس از آن گفت ما با بنى هاشم در تمام مراتب و مراحل همدوش و همقدم بوديم حال يكنفر از آنها ميگويد از ما پيغمبرى مبعوث شده و از بنى مخذوم نشده و ما نمىتوانيم اين امر را تحمل نمائيم و بعد از اين كلام استغفار نمود و آيه اول از اين دو آيه نازل شد و چون اراده قتل پيغمبر (ص) را نمودند و آنحضرت را از مكه اخراج كردند آيه دوم نازل شد و در جنگ بدر بعذاب الهى گرفتار شدند و نفى ولايت مسجد از قريش شده و اثباتش براى اهل تقوى كه مراد پيغمبر (ص) و اصحاب اويند و در كافى از أبو بصير نقل نموده كه يك روز پيغمبر (ص) نشسته بود كه امير المؤمنين (ع) وارد شد پيغمبر (ص) باو فرمود در تو شباهتى است بعيسى بن مريم اگر بملاحظه اين نبود كه مىگويند در باره تو طوائفى از امّت من آنچه را گفتند نصارى در باره عيسى بن مريم ميگفتم در باره تو كلامى را كه مرور نكنى در ميان خلق مگر آنكه خاك قدم تو را براى تبرك ببرند پس آندو نفر اعرابى (ظاهرا مراد اوّلى و دوّمى است) و مغيرة بن شعبه و عدّه از قريش كه با آنها بودند غضبناك شدند و گفتند راضى نشد اينمرد براى پسر عمويش مثلى بزند مگر بعيسى بن مريم پس چند آيه از قرآن نقل نموده كه دلالت بر جلالت شأن حضرت امير (ع) و بنى هاشم دارد و در اينمقام نازل شده و آنكه بعد از اين حارث بن عمرو القهرى بغضب در آمد و بمضمون آيه قبل از اين دو آيه تكلم كرد و مرادش از حق سلطنت بنى هاشم نسلا بعد نسل بود كه از آن آيات استفاده ميشد پس فرموده آن آيه و آيه اول از اين دو آيه نازل شد و پيغمبر فرمود باو يا توبه كن يا از مدينه خارج شو و او خارج شد و چون از حدود مدينه تجاوز نمود سنگى بسرش افتاد و مرد و پيغمبر (ص) بمنافقين اطراف خود كه رفقاى او بودند فرمود برويد نعش رفيقتان را برداريد دعايش مستجاب شد و در مجمع از امام صادق (ع) نقل نموده كه چون پيغمبر (ص) امير المؤمنين (ع) را در روز غدير خم نصب نمود و فرمود هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است اين خبر در بلاد منتشر شد پس نعمان بن حارث قهرى پيش آمد و گفت ما را از طرف خدا مأمور باداء شهادتين و جهاد و حج و نماز و روزه و زكوة نمودى و قبول كرديم و راضى نشدى تا اين پسر را بصاحب اختيارى ما نصب كردى آيا اينهم از جانب خدا بود يا از طرف خودت پيغمبر (ص) قسم بجلاله ياد نمود كه اينهم از جانب
جلد 2 صفحه 531
خدا بود پس نعمان بن حارث رو كرد و گفت خدايا اگر اين حق است از جانب تو ببار بر ما سنگها را از آسمان پس از آسمان سنگى بر سر او رسيد و او را كشت و نازل شد سئل سائل بعذاب واقع و در نهج البلاغه است كه در زمين دو امان بود از عذاب خداوند يكى از دست رفت و ديگرى باقى است امان اول پيغمبر (ص) بود و امان دوم استغفار است و عياشى ره قريب باين مضمون را از امام صادق (ع) نقل نموده و آنكه زياد استغفار كنيد كه آن گناهان را محو مىنمايد و بآيه اول تمسك فرمودند و بنظر حقير نكته تعبير از نتيجه امان اول بجمله ليعذّبهم و از نتيجه امان دوم بمعذّبهم آنستكه در صورت اول باحترام پيغمبر امان واجب است و در صورت دوم باقتضاء حال جائز و اين بعد از تأمّل مستفاد از لام است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِيهِم وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ (33)
و خداوند چنين نيست که آنها را عذابكننده باشد و حال آنكه تو پيغمبر ميان آنها باشي و چنين نيست که خداوند عذاب كننده باشد و حال آنكه آنها استغفار و طلب آمرزش ميكنند.
اينکه آيه كمال صراحت را دارد که مراد در آيه قبل مشركين نيستند زيرا نه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميان آنها بود و نه آنها استغفار ميكردند بلكه مراد مؤمنين
جلد 8 - صفحه 113
ضعيف الايمان هستند که اسلام آوردند و احكام اسلام را پذيرفتند لكن زير بار ولايت علي [ع] نرفتند و حكمت اينكه عذاب بر اينها در دنيا نازل نشد با اينكه روح ايمان ولايت است و اسلام بدون ولايت جسم بيروح است براي اينست که صورت اسلام بايد محفوظ باشد و اگر اينکه ظاهر مسلمانان هلاك شوند كفار حمله ميكنند و ياوران پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كم ميشوند و دستگاه اسلام برچيده ميشود لذا ميفرمايد وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِيهِم و شواهد بر اينکه معني اخبار زيادي که در ذيل اينکه آيه وارد شده که حضرت فرمود
(حياتي خير لكم و مماتي خير لكم)
سؤال كردند که حيات پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم خير بودنش معلوم و اما خيريت ممات براي چه فرمود اما الحيات تمسك باين جمله فرمودهاند و اما الممات براي اينکه است که اعمال عباد را ميبرند بنظر آن حضرت ميرسانند و در بعض آنها دارد که روز دوشنبه و پنجشنبه که اينکه دو روز را روز عرض اعمال گفتند و آن حضرت هر چه قابل شفاعت و مغفرت است شفاعت ميكند و طلب مغفرت مينمايد وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ زيرا خداوند غفار الذنوب است چنان ستر ميكند که حتي از نامه عمل محو ميكند و تبديل بحسنات ميفرمايد و از نظر كتبه ميبرد و حتي فرداي محشر شيطان بطمع ميافتد لكن بشرط آنكه حقيقت داشته باشد نه اينكه (كالمستهزء باللّه) باشد که در اخبار دارد كسي که مصرّ بذنوب باشد و پشيمان نشود استغفارش استهزاء بخدا است و شرائط توبه را قبلا متذكر شدهايم و اينکه جمله هم دليل واضح است بر آيه قبل زيرا كفار استغفار نميكنند و بر فرض اثري ندارد بنصّ قرآن و نيز از شواهد اينکه مدعي فرمايش امير المؤمنين عليه السلام است که باصحاب فرمود شما دو امان داشتيد يكي از دست رفت بر شما باد باستغفار وَ لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذِينَ يَعمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ إِنِّي تُبتُ الآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُم كُفّارٌ نساء آيه 22.
114
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 33)- در آیات گذشته دو ایراد از ناحیه مخالفان به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شد که یکی از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن این که
ج2، ص150
گفتند: «ما اگر بخواهیم میتوانیم مثل قرآن را بیاوریم».
ایراد دوم آنها این بود که اگر این آیات حق است و از طرف خداست پس باید ما را مجازات کند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اینجا به آنها چنین پاسخ میدهد:
«هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که تو در میان آنها هستی» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ).
سپس اضافه میکند: «همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالی که استغفار کنند» و از او تقاضای عفو نمایند (وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).
مفهوم آیه اختصاص به مردم عصر پیامبر ندارد بلکه یک قانون کلی در باره همه مردم است، لذا در حدیث معروفی از حضرت علی علیه السّلام میخوانیم: «در روی زمین دو وسیله امنیت از عذاب الهی بود یکی از آنها (که وجود پیامبر بود) برداشته شد. هم اکنون به دومی (یعنی استغفار) تمسک جویید سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.