آیه 94 سوره صافات: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(معانی کلمات آیه)
 
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«یَزِفُّونَ»: می‌شتافتند. به تک ایستادند. حال ضمیر (و) در فعل (أَقْبَلُوا) است. زَفّ و زَفیف، دویدن شترمرغ را می‌گویند، بدان گاه که رفتن و پرواز را آمیزه یکدیگر می‌سازد.
+
*'''يزفون''': زفيف: سرعت سير. «زفّ العير زفيفا: اسرع «يزفّون» سرعت و شتاب مى‌‏كردند.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص155</ref>
  
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۳۸

مشاهده آیه در سوره

فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ

مشاهده آیه در سوره


<<93 آیه 94 سوره صافات 95>>
سوره : سوره صافات (37)
جزء : 23
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

قوم (آگه شدند و) با شتاب (از پی انتقام) به سوی او آمدند.

مردم با شتاب به سوی او آمدند.

تا دوان دوان سوى او روى‌آور شدند.

قومش شتابان نزدش آمدند.

آنها با سرعت به او روی آوردند.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They came running towards him.

So they (people) advanced towards him, hastening.

And (his people) came toward him, hastening.

Then came (the worshippers) with hurried steps, and faced (him).

معانی کلمات آیه

  • يزفون: زفيف: سرعت سير. «زفّ العير زفيفا: اسرع «يزفّون» سرعت و شتاب مى‌‏كردند.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ «93» فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ «94»

پس (دور از چشم مردم) به سراغ بت‌ها رفت و با قدرت ضربه محكمى بر

جلد 8 - صفحه 45

آنها فرود آورد (و خردشان كرد). پس مردم شتابان به سوى او روى آوردند (و اعتراض كردند).

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ «95» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ «96»

(ابراهيم) گفت: آيا آن چه را خود مى‌تراشيد مى‌پرستيد؟ در حالى كه خداوند شما و آن چه را انجام مى‌دهيد (و مى‌سازيد) آفريده است.

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ «97»

گفتند: براى (كيفر) او بنيانى به پا كنيد (همچون كوره) پس او را در آتش بيفكنيد.

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ «98»

پس خواستند براى (نابودى) ابراهيم به او نيرنگى زنند، ولى ما آنان را زيردست و مغلوب قرار داديم (و نقشه‌ى آن‌ها را نقش بر آب كرديم).

نکته ها

«راغ» به معناى رفتن به سوى چيزى دور از چشم مردم است. «يَزِفُّونَ» به معناى حركت با سرعت و شتاب است و «زفاف»، مراسم بردن عروس است همراه با نشاط و هيجان.

چون ابراهيم سوگند ياد كرده بود كه براى بت‌ها تدبيرى بينديشد، «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» «1» همين كه ديد استدلال و موعظه اثر نكرد، به آن سوگند عمل كرد و يك تنه همه‌ى بت‌ها را شكست. «فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ»

خداوند نيز ابراهيم را به وفادارى ستود. «إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» «2»

پیام ها

1- همه‌ى برنامه‌ها نبايد روشن و علنى باشد، گاهى بايد دور از چشم مخالفان عملى انجام شود. «فَراغَ»

2- نهى از منكر مراحلى دارد: اگر مرحله‌ى اول كه گفتگو است اثر نكرد مرحله‌ى بعد اقدام عملى است. فَراغَ عَلَيْهِمْ‌ ...

«1». انبياء، 57.

«2». نجم، 37.

جلد 8 - صفحه 46

3- مبارزه با باطل و اصلاح جامعه، قدرت لازم دارد. «ضَرْباً بِالْيَمِينِ»

4- هر هنرى ارزش ندارد. (در ساخت بت‌ها، مجسّمه‌سازها هنرنمايى‌هايى كرده بودند، امّا حضرت ابراهيم آن‌ها را قلع و قمع كرد. آرى، ابهّت باطل بايد شكسته شود گرچه براى آن باطل هزينه‌ها و هنرهايى بكار گرفته شده باشد.

ظاهر شرك و خرافات قداست ندارند). «ضَرْباً بِالْيَمِينِ»

5- هم منطق لازم است، هم قدرت. ضَرْباً بِالْيَمِينِ‌ ... أَ تَعْبُدُونَ‌

6- همه چيز بايد فداى توحيد و تفكّر توحيدى شود. (امام حسين عليه السلام فدا مى‌شود تا طاغوت بر مردم حاكم نباشد؛ تمام زحمات و حتّى جان انبيا فداى توحيد شد، در اين جا نيز ابراهيم دست به يك عمل خطرناك زد تا بت‌پرستى را برچيند.) فَراغَ عَلَيْهِمْ‌ ... قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً

7- انتظار نداشته باشيد كه دشمنان سيلى خورده آرام بنشينند. بت پرستان با شتاب به سراغ ابراهيم آمدند. «فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ»

8- حبس و دستگيرى، مانع تبليغ پيامبران نمى‌شود. (ابراهيم را گرفتند و پرسيدند:

چرا بت‌ها را شكستى؟ او شروع به تبليغ توحيد كرد:) «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»

9- ساخته دست انسان سزاوار پرستش انسان نيست. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»

10- ساخته‌هاى دست انسان نيز در حقيقت آفريده خداست. «خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»

11- بت پرستى منطق و استدلال صحيحى ندارد و لذا مشركان به زور متوسّل مى‌شوند. «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ»

12- تعصّب و تحجّر به جايى مى‌رسد كه پيامبر معصومى چون ابراهيم كه بيان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتى سنگ و چوب و جماد محكوم به سوختن مى‌شود. «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ»

13- اگر ما به وظيفه خود عمل كنيم، خداوند خود پاسخ نقشه‌هاى دشمن را مى‌دهد. «فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ»

14- اراده خداوند حاكم بر عوامل طبيعى است. «فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 47

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94)

چون قوم از عيدگاه برگشتند به بتخانه آمدند و صورت حال را مشاهده كردند، گفتند اين فعل كه باشد. بعضى گفتند اين كار ابراهيم است كه هميشه مذمت الهه ما مى‌نمود:

فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ‌: پس روى آوردند بسوى او در حالتى كه شتاب مى‌كردند و مى‌دويدند تا او را گرفته نزد نمرود آوردند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)

ترجمه‌

و همانا از پيروان او

هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم‌

چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد

آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد

پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان‌

پس نگريست نگريستنى در ستارگان‌

پس گفت همانا من بيمارم‌

پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند

پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد

چيست شما را كه سخن نميگوئيد

پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام‌

پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند

گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد

و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد

گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان‌

پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پست‌ترين مردم‌

و گفت همانا من رونده‌ام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا

پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.

تفسير

خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفته‌اند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه‌

جلد 4 صفحه 438

در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانسته‌ايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشانده‌ايد پس چه گمان برده‌ايد بپروردگار جهانيان تصوّر نموده‌ايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بى‌ادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بى‌خبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستاره‌ها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذارده‌اند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد

جلد 4 صفحه 439

و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستاره‌ها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون‌

جلد 4 صفحه 440

دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَأَقبَلُوا إِلَيه‌ِ يَزِفُّون‌َ (94)

‌پس‌ رو باو ‌با‌ كمال‌ تندي‌ و سرعت‌ و عجله‌ آمدند و ‌او‌ ‌را‌ گرفتند.

ابدا وحشت‌ نكند و خوف‌ و اضطرابي‌ ‌در‌ ‌او‌ پيدا نشود و ‌با‌ اينكه‌ ‌در‌ چنگال‌ ‌آنها‌ گرفتار ‌شده‌ ‌مع‌ ‌ذلک‌ بفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 94)- بت‌پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهت‌آوری! لحظاتی چند مات و مبهوت، خیره خیره به آن ویرانه نگاه

ج4، ص150

کردند. سپس سکوت جای خود را به خروش و نعره و فریاد داد ... چه کسی این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟! و چیزی نگذشت که به خاطرشان آمد جوان خداپرستی در این شهر وجود دارد، به نام ابراهیم «آنها با سرعت به او روی آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص155

منابع