بلعم باعورا: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{خوب}} | |
+ | '''«بَلعَم باعورا»''' عالم و عابدى مستجابالدعوه در [[بنی اسرائیل]] بود که «[[اسم اعظم]]» را میدانست، ولی مورد فریب [[فرعون]] قرار گرفت و با [[حضرت موسی]] علیهالسلام به دشمنی پرداخت. در روایات اسلامی، او مَثَل کسانی است که نخست در سبیل هدایت بوده، و سپس با وسوسههاى [[شیطان|شیطانی]] و در اثر [[دنیاطلبی]] گمراه شدهاند. | ||
− | + | ==شخصیت بلعم باعورا== | |
+ | در «[[تورات]]» نیز شرح ماجراى «بلعم باعورا» آمده است، و او را «بلعام بن باعور» مى خواند.<ref>براى اطلاع بیشتر به باب ۲۲ تا ۲۴ «سفر اعداد» مراجعه شود.</ref> و برخى گفته اند: مردى بود تابع [[دین]] [[حضرت موسی]] علیه السلام و در آن شهرى که موسى مى خواست برود و مردم آن [[کافر]] بودند، مى زیست و [[اسم اعظم]] نزد او بود و هرگاه [[دعا]] مى کرد، مستجاب مى شد. | ||
− | + | [[ابوحمزه ثمالى]] گوید: او بلعم بن باعور از بنى هاب بن [[لوط]] است.<ref> ترجمه مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۱۴.</ref> و برخی در مورد نسب او می گویند او بلعم بن بعورا بن ستوم بن فواسیم بن ماب بن لوط ابن هارن بن تارخ بن ناحور می باشد.<ref> بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۷۹.</ref> | |
− | [[ | + | صاحب «الکامل» مى گوید: وقتى [[حضرت موسى]] و [[حضرت هارون علیه السلام|هارون]] علیهماالسلام در تیه وفات یافتند، خداوند تعالى به [[یوشع بن نون]]، [[وحى]] کرد تا به جانب اریحا در سرزمین [[شام ]] برود و آنجا را فتح نماید و سایر مفسران گفته اند: موسى تا زمان خروج از تیه و فتح اریحا زنده ماند و یوشع بن نون و کالب بن یوحنا از سپاهیان موسى بودند (کالب همسر خواهر موسى بود)، وقتى سپاه موسى به اریحا رسیدند، جباران گرد بلعم باعورا که از اولاد [[لوط]] علیه السلام بود اجتماع کردند و به او گفتند: موسی می خواهد بیاید و ما را به قتل برساند، یا ما را از دیارمان خارج کند، پس تو او را نفرین کن، بلعم باعورا که به [[اسم اعظم]] آگاه بود، به آنها گفت: چگونه بر علیه پیامبر خدا و مؤمنین و ملائکه همراه ایشان دعا کنم، پس آنها بازگشتند و ناامید شدند. |
− | + | بعد به نزد همسر او رفتند و به او هدیه اى دادند و از او خواستند از همسرش خواهش کند تا [[بنى اسرائیل]] را نفرین کند، همسرش از او درخواست کرد و او باز هم امتناع کرد، اما آن زن آن قدر اصرار کرد که بلعم باعورا گفت: باید از پروردگارم [[استخاره]] کنم، سپس استخاره کرد، پروردگارش در عالم خواب او را از نفرین نهى کرد، بلعم ماجرا را به همسرش گفت. زن گفت: دوباره از پروردگارت طلب خیر کن، مجددا استخاره کرد و این بار جوابى نگرفت، همسرش گفت: اگر پروردگارت مى خواست تو را نهى مى کرد، از آن پس آن قدر در گوش او نجوا کرد تا او را مجبور به اجابت قوم کرد، پس بلعم برخاست و سوار بر درازگوش شد تا به جانب کوهى برود که مشرف بر بنى اسرائیل بود تا در برابر آنها بایستد و به آنها نفرین کند، اما درازگوش اندکى راه رفت و ایستاد، بلعم او را تازیانه زد، دوباره اندکى راه رفت و ایستاد، بلعم باز هم او را تازیانه زد، و بار سوم حمار کمى حرکت کرد و ایستاد، وقتى براى بار سوم بلعم او را تازیانه زد، خداوند حمار را به سخن درآورد و به او گفت: واى بر تو اى بلعم، به کجا مى روى، آیا [[ملائکه]] را نمى بینى که ما را بازمى گردانند؟ اما بلعم بازنگشت، ولى حمار بازگشت و به جانب بنى اسرائیل رفت، وقتى بلعم اراده کرد که بر بنى اسرائیل نفرین کند، خداوند زبان او را بازداشت و نتوانست، اما وقتى که خواست قوم خود را دعا کند، خداوند زبان او را منقلب کرد و آنها را نفرین نمود، به او گفتند: این چه کارى بود که کردى؟ بلعم گفت: این امرى بود که خداوند جارى نمود.<ref> قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۴۵۳.</ref> | |
− | بلعم باعورا | + | ==بلعم باعورا در قرآن== |
+ | در [[قرآن کریم]] در [[سوره اعراف]] آیه ۱۷۵ و ۱۷۶ به داستان بلعم باعورا اشاره شده است: {{متن قرآن|«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَکانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَث ذَّلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُواْ بِآیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»}}. | ||
− | + | در [[آیه]] نخست روى سخن را به [[پیامبر اسلام|پیامبر]](صلى الله علیه وآله) کرده مى فرماید: داستان آن کس که آیات خود را به او دادیم ولى سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسه هاى [[شیطان]] گشت و از گمراهان گردید، براى آنها بخوان. | |
− | در | + | این آیه به روشنى اشاره به داستان کسى مى کند که: نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به [[وسوسه]] او پرداخته، و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است. |
− | به | + | در این آیه بلعم باعورا را معرفى مى کند و مى افزاید که اگر ما مى خواستیم با آن آیات که به او داده بودیم او را بالا مى بردیم و به مقام بلندى مى رساندیم ولى او به زمین چسبید یعنى دنیاپرستى کرد و با پیروى از خواهش هاى نفسانى، خود را زمین گیر نمود و شایستگى بالا رفتن را از دست داد. |
− | در ادامه | + | در ادامه آیات درباره این شخص مَثَلى مى زند و او را تشبیه به سگ مى کند، آن هم سگى که همیشه زبانش بیرون است، اگر به او حمله کنى زبانش را بیرون مى آورد و اگر حمله نکنى باز هم زبانش را بیرون مى آورد. این شخص را هم اگر پند دهى یا ندهى به حال او تفاوت نمى کند و او در پستى و حقارت مانند چنین سگى است. |
− | + | آیات فوق نامى از کسى نبرده، بلکه سخن از یک عالم و دانشمند مى گوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچ کس فکر نمى کرد، روزى منحرف شود. اما سرانجام دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت. | |
− | + | از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مى شود که منظور از این شخص، مردى به نام «بلعم باعورا» بوده است که در عصر [[حضرت موسی علیه السلام|موسى]](علیه السلام) زندگى مى کرده و از دانشمندان و علماى مشهور [[بنى اسرائیل]] محسوب مى شده، و حتى موسى(علیه السلام) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى کرده، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت، که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید. ولى بر اثر تمایل به [[فرعون]] و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى(علیه السلام) قرار گرفت.<ref>بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۷، باب ۱۳.</ref> | |
− | + | ==بلعم باعورا در روایات== | |
− | + | *از [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام روایت شده که فرمود: «اَلأَصْلُ فِى ذلِکَ بَلْعَمُ، ثُمَّ ضَرَبَهُ اللّهُ مَثَلاً لِکُلِّ مُؤْثِر هَواهُ عَلى هُدَى اللّهِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَة»؛ اصل این آیه درباره بلعم است، سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال درباره کسانى که هواپرستى را بر خداپرستى و هدایت الهى در این امت مقدم بشمرند، بیان کرده.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۰۰؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۸۰.</ref> | |
− | + | *[[تفسیر قمی (کتاب)|تفسیر قمی]] از [[امام رضا]] علیه السلام نقل مى کند: [[اسم اعظم|اسم اعظم الهى]] به بلعم باعورا که از زهّاد و عابدان بود داده شد و او بواسطه آن اسم مستجاب الدعوة گشت، اما به [[فرعون]] تمایل یافت و زمانى که فرعون در طلب [[حضرت موسی]] با اصحاب خود روان بود از کنار او گذشت و به او گفت: موسى و یارانش را نفرین کن تا زندانى ما شوند، بلعم باعورا هم سوار بر حمار خود شد تا در طلب موسى علیه السلام حرکت کند، حمار او از رفتن امتناع کرد، بلعم باعورا حمار را ضربه اى زد، حمار به خواست خدا به سخن درآمد و گفت: واى بر تو، آیا من را براى این که نمى خواهم همراه تو بیایم تا پیامبر خدا و قوم مؤمن او را تعقیب و نفرین کنى، کتک مى زنى؟ امّا بلعم باعورا آنقدر آن حیوان را تازیانه زد که به قتل رسید و خداوند هم اسم اعظم خود را از زبان او جدا کرد. در همین رابطه خداى تعالى مى فرماید: {{متن قرآن|«فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ...»}}.<ref>قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۴۵۲.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | * | ||
− | |||
− | |||
+ | *امام رضا علیه السلام فرمودند: از حیوانات فقط سه رأس داخل [[بهشت]] مى شوند، الاغ بلعم باعورا، سگ [[اصحاب کهف]] و گرگى که به خاطر ظلم و جفاى بى حد پاسبانی فرزند او را طعمه خویش ساخت.<ref>داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۴۴۳.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
+ | *ترجمه مجمع البیان، طبرسی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش. | ||
+ | *بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران. | ||
+ | *تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیۀ، ج ۷، ص ۲۳. | ||
+ | *قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران، انتشارات فرحان، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش. | ||
+ | *داستان پیامبران یا قصههاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران، انتشارات هاد، ۱۳۸۰ ش. | ||
+ | [[رده:شخصیتهای منفی در قرآن]] | ||
+ | [[رده:قصههای قرآنی]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
− | + | {{سنجش کیفی | |
− | + | |سنجش=شده | |
− | + | |شناسه= خوب | |
− | + | |عنوان بندی مناسب= خوب | |
− | + | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | |
− | + | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | |
− | + | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | |
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۵
«بَلعَم باعورا» عالم و عابدى مستجابالدعوه در بنی اسرائیل بود که «اسم اعظم» را میدانست، ولی مورد فریب فرعون قرار گرفت و با حضرت موسی علیهالسلام به دشمنی پرداخت. در روایات اسلامی، او مَثَل کسانی است که نخست در سبیل هدایت بوده، و سپس با وسوسههاى شیطانی و در اثر دنیاطلبی گمراه شدهاند.
شخصیت بلعم باعورا
در «تورات» نیز شرح ماجراى «بلعم باعورا» آمده است، و او را «بلعام بن باعور» مى خواند.[۱] و برخى گفته اند: مردى بود تابع دین حضرت موسی علیه السلام و در آن شهرى که موسى مى خواست برود و مردم آن کافر بودند، مى زیست و اسم اعظم نزد او بود و هرگاه دعا مى کرد، مستجاب مى شد.
ابوحمزه ثمالى گوید: او بلعم بن باعور از بنى هاب بن لوط است.[۲] و برخی در مورد نسب او می گویند او بلعم بن بعورا بن ستوم بن فواسیم بن ماب بن لوط ابن هارن بن تارخ بن ناحور می باشد.[۳]
صاحب «الکامل» مى گوید: وقتى حضرت موسى و هارون علیهماالسلام در تیه وفات یافتند، خداوند تعالى به یوشع بن نون، وحى کرد تا به جانب اریحا در سرزمین شام برود و آنجا را فتح نماید و سایر مفسران گفته اند: موسى تا زمان خروج از تیه و فتح اریحا زنده ماند و یوشع بن نون و کالب بن یوحنا از سپاهیان موسى بودند (کالب همسر خواهر موسى بود)، وقتى سپاه موسى به اریحا رسیدند، جباران گرد بلعم باعورا که از اولاد لوط علیه السلام بود اجتماع کردند و به او گفتند: موسی می خواهد بیاید و ما را به قتل برساند، یا ما را از دیارمان خارج کند، پس تو او را نفرین کن، بلعم باعورا که به اسم اعظم آگاه بود، به آنها گفت: چگونه بر علیه پیامبر خدا و مؤمنین و ملائکه همراه ایشان دعا کنم، پس آنها بازگشتند و ناامید شدند.
بعد به نزد همسر او رفتند و به او هدیه اى دادند و از او خواستند از همسرش خواهش کند تا بنى اسرائیل را نفرین کند، همسرش از او درخواست کرد و او باز هم امتناع کرد، اما آن زن آن قدر اصرار کرد که بلعم باعورا گفت: باید از پروردگارم استخاره کنم، سپس استخاره کرد، پروردگارش در عالم خواب او را از نفرین نهى کرد، بلعم ماجرا را به همسرش گفت. زن گفت: دوباره از پروردگارت طلب خیر کن، مجددا استخاره کرد و این بار جوابى نگرفت، همسرش گفت: اگر پروردگارت مى خواست تو را نهى مى کرد، از آن پس آن قدر در گوش او نجوا کرد تا او را مجبور به اجابت قوم کرد، پس بلعم برخاست و سوار بر درازگوش شد تا به جانب کوهى برود که مشرف بر بنى اسرائیل بود تا در برابر آنها بایستد و به آنها نفرین کند، اما درازگوش اندکى راه رفت و ایستاد، بلعم او را تازیانه زد، دوباره اندکى راه رفت و ایستاد، بلعم باز هم او را تازیانه زد، و بار سوم حمار کمى حرکت کرد و ایستاد، وقتى براى بار سوم بلعم او را تازیانه زد، خداوند حمار را به سخن درآورد و به او گفت: واى بر تو اى بلعم، به کجا مى روى، آیا ملائکه را نمى بینى که ما را بازمى گردانند؟ اما بلعم بازنگشت، ولى حمار بازگشت و به جانب بنى اسرائیل رفت، وقتى بلعم اراده کرد که بر بنى اسرائیل نفرین کند، خداوند زبان او را بازداشت و نتوانست، اما وقتى که خواست قوم خود را دعا کند، خداوند زبان او را منقلب کرد و آنها را نفرین نمود، به او گفتند: این چه کارى بود که کردى؟ بلعم گفت: این امرى بود که خداوند جارى نمود.[۴]
بلعم باعورا در قرآن
در قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۱۷۵ و ۱۷۶ به داستان بلعم باعورا اشاره شده است: «وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَکانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَث ذَّلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کذَّبُواْ بِآیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ».
در آیه نخست روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده مى فرماید: داستان آن کس که آیات خود را به او دادیم ولى سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسه هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید، براى آنها بخوان.
این آیه به روشنى اشاره به داستان کسى مى کند که: نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته، و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است.
در این آیه بلعم باعورا را معرفى مى کند و مى افزاید که اگر ما مى خواستیم با آن آیات که به او داده بودیم او را بالا مى بردیم و به مقام بلندى مى رساندیم ولى او به زمین چسبید یعنى دنیاپرستى کرد و با پیروى از خواهش هاى نفسانى، خود را زمین گیر نمود و شایستگى بالا رفتن را از دست داد.
در ادامه آیات درباره این شخص مَثَلى مى زند و او را تشبیه به سگ مى کند، آن هم سگى که همیشه زبانش بیرون است، اگر به او حمله کنى زبانش را بیرون مى آورد و اگر حمله نکنى باز هم زبانش را بیرون مى آورد. این شخص را هم اگر پند دهى یا ندهى به حال او تفاوت نمى کند و او در پستى و حقارت مانند چنین سگى است.
آیات فوق نامى از کسى نبرده، بلکه سخن از یک عالم و دانشمند مى گوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچ کس فکر نمى کرد، روزى منحرف شود. اما سرانجام دنیاپرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.
از بسیارى از روایات و کلمات مفسران استفاده مى شود که منظور از این شخص، مردى به نام «بلعم باعورا» بوده است که در عصر موسى(علیه السلام) زندگى مى کرده و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شده، و حتى موسى(علیه السلام) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى کرده، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت، که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید. ولى بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسى(علیه السلام) قرار گرفت.[۵]
بلعم باعورا در روایات
- از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: «اَلأَصْلُ فِى ذلِکَ بَلْعَمُ، ثُمَّ ضَرَبَهُ اللّهُ مَثَلاً لِکُلِّ مُؤْثِر هَواهُ عَلى هُدَى اللّهِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَة»؛ اصل این آیه درباره بلعم است، سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال درباره کسانى که هواپرستى را بر خداپرستى و هدایت الهى در این امت مقدم بشمرند، بیان کرده.[۶]
- تفسیر قمی از امام رضا علیه السلام نقل مى کند: اسم اعظم الهى به بلعم باعورا که از زهّاد و عابدان بود داده شد و او بواسطه آن اسم مستجاب الدعوة گشت، اما به فرعون تمایل یافت و زمانى که فرعون در طلب حضرت موسی با اصحاب خود روان بود از کنار او گذشت و به او گفت: موسى و یارانش را نفرین کن تا زندانى ما شوند، بلعم باعورا هم سوار بر حمار خود شد تا در طلب موسى علیه السلام حرکت کند، حمار او از رفتن امتناع کرد، بلعم باعورا حمار را ضربه اى زد، حمار به خواست خدا به سخن درآمد و گفت: واى بر تو، آیا من را براى این که نمى خواهم همراه تو بیایم تا پیامبر خدا و قوم مؤمن او را تعقیب و نفرین کنى، کتک مى زنى؟ امّا بلعم باعورا آنقدر آن حیوان را تازیانه زد که به قتل رسید و خداوند هم اسم اعظم خود را از زبان او جدا کرد. در همین رابطه خداى تعالى مى فرماید: «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ...».[۷]
- امام رضا علیه السلام فرمودند: از حیوانات فقط سه رأس داخل بهشت مى شوند، الاغ بلعم باعورا، سگ اصحاب کهف و گرگى که به خاطر ظلم و جفاى بى حد پاسبانی فرزند او را طعمه خویش ساخت.[۸]
پانویس
- ↑ براى اطلاع بیشتر به باب ۲۲ تا ۲۴ «سفر اعداد» مراجعه شود.
- ↑ ترجمه مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۱۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۷۹.
- ↑ قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۴۵۳.
- ↑ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۷۷، باب ۱۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۰۰؛ بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۳۸۰.
- ↑ قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۴۵۲.
- ↑ داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۴۴۳.
منابع
- ترجمه مجمع البیان، طبرسی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۰ ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیۀ، ج ۷، ص ۲۳.
- قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران، انتشارات فرحان، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
- داستان پیامبران یا قصههاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران، انتشارات هاد، ۱۳۸۰ ش.