آیه 26 سوره حجر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | صلصال: گل خشك . [[راغب اصفهانی|راغب]] گويد: «الطين الجاف»، [[شیخ طبرسی|طبرسى]] فرموده: «الطين اليابس». اصل آن، به معنى صدا كردن شىء است . | |
+ | به صداى آهن و صداى رعد صلصله گويند. | ||
+ | اين لفظ ، چهار بار در [[قرآن]] آمده و همه در خلقت انسان مى باشد. | ||
+ | سه بار در [[سوره حجر]] و يك بار در [[سوره الرحمن|سوره رحمن]]/ 14. به قولى ، به معناى گل بدبو است. | ||
− | == تفسیر آیه == | + | حماء: گل سياه بدبو. در [[مفردات قرآن راغب|مفردات]] مى گويد: «طين اسود منتن». |
+ | طبرسى نيز ذيل آيه 86 [[سوره کهف|سوره كهف]] چنين گفته است ؛ حماء به معنى «لجن سياه بدبو» است . | ||
+ | آن سه بار در قرآن مجيد آمده و همه در سوره حجر است. | ||
+ | |||
+ | مسنون: مسنون را ريخته شده و شكل يافته (مصوّر) معنى كرده اند . سيبويه و [[جارالله زمخشری|زمخشرى]] آن را مصوّر گفته اند. | ||
+ | ظاهرا مراد از آن در قرآن مجيد «شكل يافته» است . | ||
+ | اين لفظ ، سه بار در قرآن به كار رفته و همه در سوره حجر است . | ||
+ | مسنون ، به معنى متغير نيز آيد.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
+ | |||
+ | ==تفسیر آیه== | ||
<tabber> | <tabber> | ||
تفسیر نور= | تفسیر نور= | ||
سطر ۶۴: | سطر ۷۶: | ||
جلد 4 - صفحه 455 | جلد 4 - صفحه 455 | ||
− | برخاسته مىشود. «1» «حَمَإٍ» به گِل تيره رنگ و «مَسْنُونٍ» به معناى متغير است. | + | برخاسته مىشود. «1» «حَمَإٍ» به گِل تيره رنگ و «مَسْنُونٍ» به معناى متغير است. |
− | |||
«سموم» به باد داغى گفته مىشود كه مثل سمّ در عمق جان انسان اثر مىگذارد. | «سموم» به باد داغى گفته مىشود كه مثل سمّ در عمق جان انسان اثر مىگذارد. | ||
سطر ۷۳: | سطر ۸۴: | ||
جنّ همانند انسان داراى شهوت است. چنانكه درباره زنان بهشتى مىخوانيم كه آنها باكره هستند، نه انسانى با آنها آميزش كرده و نه جنّى. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ» «4» و طبق اين آيه آفرينش آن از آتش و قبل از انسان بوده است. چنانكه ابليس از جنّ است، «كانَ مِنَ الْجِنِّ» وهمانند ديگر كافران از جنّ به دوزخ مىرود. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» «5» | جنّ همانند انسان داراى شهوت است. چنانكه درباره زنان بهشتى مىخوانيم كه آنها باكره هستند، نه انسانى با آنها آميزش كرده و نه جنّى. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ» «4» و طبق اين آيه آفرينش آن از آتش و قبل از انسان بوده است. چنانكه ابليس از جنّ است، «كانَ مِنَ الْجِنِّ» وهمانند ديگر كافران از جنّ به دوزخ مىرود. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» «5» | ||
− | }} | + | ---- |
+ | «1». تفسير الميزان. | ||
+ | |||
+ | «2». ص، 76. | ||
+ | |||
+ | «3». كهف، 37. | ||
+ | |||
+ | «4». الرحمن، 74. | ||
+ | |||
+ | «5». هود، 119.}} | ||
|-| | |-| | ||
سطر ۱۸۱: | سطر ۲۰۱: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <div style="font-size:smaller"><references/></div> | + | <div style="font-size:smaller"><references /></div> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * [[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم | + | |
− | * [[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم | + | *[[تفسیر نور]]، [[محسن قرائتی]]، [[تهران]]:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم |
− | * [[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول | + | *[[اطیب البیان فی تفسیر القرآن]]، [[سید عبدالحسین طیب]]، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم |
− | * [[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم | + | *[[تفسیر اثنی عشری]]، [[حسین حسینی شاه عبدالعظیمی]]، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول |
− | * [[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش | + | *[[تفسیر روان جاوید]]، [[محمد ثقفی تهرانی]]، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم |
− | * [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | + | *[[برگزیده تفسیر نمونه]]، [[ناصر مکارم شیرازی]] و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش |
+ | *[[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | ||
[[رده:آیات سوره حجر]] | [[رده:آیات سوره حجر]] | ||
[[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]] | [[رده:ترجمه و تفسیر آیات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۵۴
<<25 | آیه 26 سوره حجر | 27>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و همانا ما انسان را از گل و لای کهنه متغیر بیافریدیم.
و ما انسان را از گِلی خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، آفریدیم.
و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، آفريديم.
ما آدمى را از گل خشك، از لجن بويناك آفريديم.
ما انسان را از گِل خشکیدهای (همچون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
صلصال: گل خشك . راغب گويد: «الطين الجاف»، طبرسى فرموده: «الطين اليابس». اصل آن، به معنى صدا كردن شىء است . به صداى آهن و صداى رعد صلصله گويند. اين لفظ ، چهار بار در قرآن آمده و همه در خلقت انسان مى باشد. سه بار در سوره حجر و يك بار در سوره رحمن/ 14. به قولى ، به معناى گل بدبو است.
حماء: گل سياه بدبو. در مفردات مى گويد: «طين اسود منتن». طبرسى نيز ذيل آيه 86 سوره كهف چنين گفته است ؛ حماء به معنى «لجن سياه بدبو» است . آن سه بار در قرآن مجيد آمده و همه در سوره حجر است.
مسنون: مسنون را ريخته شده و شكل يافته (مصوّر) معنى كرده اند . سيبويه و زمخشرى آن را مصوّر گفته اند. ظاهرا مراد از آن در قرآن مجيد «شكل يافته» است . اين لفظ ، سه بار در قرآن به كار رفته و همه در سوره حجر است . مسنون ، به معنى متغير نيز آيد.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»
وهمانا ما انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه متغير و بو گرفته، آفريديم.
وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27»
وقبل از انسان، جنّ را از آتشى سوزان و نافذ آفريديم.
نکته ها
«صَلْصالٍ» به گِل خشك و نپختهاى گويند كه هرگاه در آن دميده شود، صداى صوت از آن
جلد 4 - صفحه 455
برخاسته مىشود. «1» «حَمَإٍ» به گِل تيره رنگ و «مَسْنُونٍ» به معناى متغير است. «سموم» به باد داغى گفته مىشود كه مثل سمّ در عمق جان انسان اثر مىگذارد.
اين آيه، يا اشاره به آفرينش اوّلين انسان يعنى حضرت آدم است، «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» «2» و يا مراد سير آفرينش همه انسانهاست كه مواد زمين از طريق غذا و نطفه به صورت انسان درمىآيد، همان گونه كه در سوره كهف آيه 37 مىخوانيم كه انسان در آغاز خاك، سپس نطفه و سپس به صورت انسان درمىآيد. «أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا» «3»
در فرهنگ قرآن، جنّ موجودى مكلّف است كه مورد خطاب خداوند قرار گرفته است، «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»* و قرآن را مىفهمد. در اوّلين آيه از سوره جنّ مىخوانيم: «اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» گروهى از جنّ قرآن را گوش كردند.
جنّ همانند انسان داراى شهوت است. چنانكه درباره زنان بهشتى مىخوانيم كه آنها باكره هستند، نه انسانى با آنها آميزش كرده و نه جنّى. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ» «4» و طبق اين آيه آفرينش آن از آتش و قبل از انسان بوده است. چنانكه ابليس از جنّ است، «كانَ مِنَ الْجِنِّ» وهمانند ديگر كافران از جنّ به دوزخ مىرود. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» «5»
«1». تفسير الميزان.
«2». ص، 76.
«3». كهف، 37.
«4». الرحمن، 74.
«5». هود، 119.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»
چون حق تعالى ذكر احيا و اماته و نشأه ثانيه را فرمود، در عقب آن بيان نشأه اولى را فرمايد:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ: و هرآينه بتحقيق ايجاد نموديم و آفريديم انسان را يعنى «آدم» را. مِنْ صَلْصالٍ: از گل خشكى كه به دست زدن صدا كند. مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ: از گل متغير سياه رنگ بوى گرفته به واسطه زياد بودن در آب، چون لاى كه در تك حوض و جوى باشد. شيخ طوسى رحمه الله در تبيان «1» فرمايد: خداى تعالى آدم عليه السّلام را از خاك آفريد به اين وجه كه آب بر خاك بارانيد تا گل شد، مدتى گذشت تا گل سياه شد، پس آن را تصوير نمود. «مسنون» به معنى (مصور من سنه الوجه اذا صوره) و آنگاه بگذاشت تا خشك شد و به مرتبه «صلصال» گشت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35)
ترجمه
و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده
و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان
و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفرينندهام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده
پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان
پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى
مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان
گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان
گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده
گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده
و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.
تفسير
خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شدهاى ميان تهى كه
جلد 3 صفحه 251
اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفتهاند چهل سال اين قالب بىروح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفتهاند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّهاى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيدهاى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفتهاند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه
جلد 3 صفحه 252
معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفتهاند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنهكاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن صَلصالٍ مِن حَمَإٍ مَسنُونٍ «26»
و هر آينه بتحقيق خلق كرديم انسان را از گل ورزيده از آب سياه گرم مخلوط شده.
اخبار در كيفيت خلقت آدم ابو البشر مختلف است و بظواهر آنها نميتوان اخذ كرد كنايات و اشارات و محاملي دارد و جزء متشابهات است که لا يعلمها الا القائل بها و بقدر فهم راوي فرمايش فرمودهاند از اخبار طينة عليين و سفليين و غير اينها و ما بقدر فهم خود در اينکه آيه شريفه چند جمله صحبت ميكنيم.
جمله اولي مواد اصليه انسان تراب و خاك است مخلوط با آب که گل ميشود و او را طين ميگويند و از هوي که داخل گل ميشود و از حرارت که بتوسط اشعه شمس اينکه گل ورزيده ميشود و لذا نسبت ايشان را بهر كدام از اينها ميتوان داد فَإِنّا خَلَقناكُم مِن تُرابٍ حج آيه 5 إِنّا خَلَقناهُم مِن طِينٍ لازِبٍ و الصافات آيه 11 أَ لَم نَخلُقكُم مِن ماءٍ مَهِينٍ مرسلات آيه 20 جمله ثانيه اينكه قدرت الهي اگر تعلق بگيرد که خاك طرفة العين انسان تمام عيار شود فوري ميشود، چنانچه روز قيامت يك مرتبه از قبر بيرون ميآيند وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُم مِنَ الأَجداثِ إِلي رَبِّهِم يَنسِلُونَ يس آيه 51 وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ نحل آيه 79 و يكي از معجزات عيسي أَنِّي أَخلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيراً بِإِذنِ اللّهِ آل عمران آيه 42 جمله ثالثه وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ بدو خلقت ماهية انسان در مقابل خلقت جن که در آيه بعد ميفرمايد:
(مِن صَلصالٍ) گل كوفته ورزيده غير مطبوخ (مِن حَمَإٍ) آب گرم جوش نيامده که بتوسط حرارت زمين و اشعه شمس گرم شده باشد (مَسنُونٍ) لجن زار که آن
جلد 12 - صفحه 27
آب رنگين شده باشد متمايل بسياهي و اينکه آيه اشاره باينست که شرافت إنسان باين جسم بدني و اينکه صورت ظاهري نيست بلكه بآن روح ملكوتي و جوهر سماوي و لطيفه رباني است که اگر متصف بايمان و تقوي و صفات حميده و اعمال صالحه شد شرافت پيدا ميكند و از اينکه جهت خطاب بملائكه شد که فَإِذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ در چند آيه بعد شيطان سر حكمت را نفهميد و خيال كرد همين بدن خاكي است امتناع كرد و گفت أَنَا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَنِي مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِينٍ أعراف آيه 11 و بر خود انسان هم امر مشتبه شده خيال ميكند شرافتش بهمين بدن عنصري است و تكبر ميكند و حال آنكه اينکه بدن مثل ساير حيوانات بلكه پستتر إِن هُم إِلّا كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایی از آفرینش خداوند و نظام هستی را بیان میکند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنی «آفرینش انسان» پرداخته، و طی آیات متعدد و پرمحتوایی، بسیاری از جزئیات این آفرینش را بازگو میکند.
نخست میفرماید: «ما انسان را از گل خشکیدهای (همچون سفال) که از گل بدبوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم