عبدالله بن عمیر کلبی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عبدالله بن عُمَیر کَلبی از شهدای کربلا و مطابق با برخی روایات اولین<ref>دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص221</ref> یا دومین<ref> [[تنقيح المقال]]، مامقانی، ج۲، ص۲۰۱؛ عبرات المصطفین، ج۲، ص۲۴.</ref> شهید نبرد تن به تن در کربلاست. او وقتی دید سپاه [[عبیدالله بن زیاد]] در [[نخیله]] برای جنگ با امام حسین علیه السلام آماده می شوند به همراه همسرش ام وهب، شبانه خود را از [[کوفه]] به سپاه امام حسین(ع) رساند تا آن حضرت را یاری دهد و هنگامی که دید فردی از بستگان [[زیاد بن ابیه]] (پدر عبیدالله بن زیاد) به عنوان اولین نفر از سپاه عمر بن سعد به میدان آمده و مبارز می طلبد از امام حسین علیه السلام اذن گرفته و به میدان رفت و پس از کشتن او و چند نفر دیگر که از سپاه عمر سعد به مبارزه با او آمدند به شهادت رسید.  
+
'''«عبدالله بن عُمَیر کَلبی»''' از [[شهدای کربلا]] و مطابق با برخی روایات، اولین<ref>علامه شعرانی، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۲۲۱</ref> یا دومین<ref> تنقيح المقال، مامقانی، ج۲، ص۲۰۱؛ عبرات المصطفین، ج۲، ص۲۴.</ref> شهید نبرد تن به تن در [[کربلا]] است.  
  
جریان پیوستن عبدالله بن عمیر کلبی به سپاه امام را ابى جناب كلبى اینگونه نقل می کند:
+
او وقتی دید سپاه [[عبیدالله بن زیاد]] در [[نخیله]] برای جنگ با [[امام حسین]] علیه السلام آماده می شوند، به همراه همسرش ام وهب، شبانه خود را از [[کوفه]] به سپاه امام حسین(ع) رساند تا آن حضرت را یاری دهد. هنگامی که دید فردی از بستگان [[زیاد بن ابیه]] (پدر عبیدالله) به عنوان اولین نفر از سپاه [[عمر بن سعد]] به میدان آمده و مبارز می طلبد از امام حسین علیه السلام اذن گرفته و به میدان رفت و پس از کشتن او و چند نفر دیگر، به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
  
مردى از ما از بنى عُلَيم كه عبد الله بن عمير نام داشت در [[كوفه]] فرود آمده بود و سرايى نزديك چاه جعد همدان گرفته و جفت او از قبيله نمر بن قاسط با او بود نامش امّ وهب بنت عبد و اين مرد در نخيله ديد سپاهى را آماده مى‏‌كردند تا به جنگ حسين عليه السّلام فرستند از مقصد آنها بپرسيد و بدانست گفت: به خدا قسم كه من بر جهاد با مشركان حريص بودم و اكنون چنان بينم كه جهاد با اين مردم كه تيغ بر رخ پسر پيغمبر كشيده‏‌اند ثوابش بيشتر و رسيدن به آن آسانتر است از ثواب جهاد با مشركين پس نزد زوجه خود رفت و آنچه شنيده بود و عزم كرده بود با او بگفت زن گفت:
+
جریان پیوستن عبدالله بن عمیر کلبی به سپاه امام حسین را ابو جناب كلبى اینگونه نقل می کند:
  
درست انديشيده‏‌اى خداوند تو را به راست‏ترين راى دلالت كند همين كار كن و مرا هم با خود ببر.
+
مردى از ما از بنى عُلَيم كه عبد الله بن عمير نام داشت در [[كوفه]] فرود آمده بود و سرايى نزديك چاه جعد همدان گرفته و جفت او از قبيله نمر بن قاسط با او بود نامش امّ وهب بنت عبد. و اين مرد در نخيله ديد سپاهى را آماده مى‏‌كردند تا به جنگ [[امام حسين]] عليه السّلام فرستند. از مقصد آنها بپرسيد و بدانست گفت: به خدا قسم كه من بر [[جهاد]] با مشركان حريص بودم و اكنون چنان بينم كه جهاد با اين مردم كه تيغ بر رخ پسر [[پیامبر]] كشيده‏‌اند ثوابش بيشتر و رسيدن به آن آسانتر است از ثواب جهاد با مشركين. پس نزد زوجه خود رفت و آنچه شنيده بود و عزم كرده بود با او بگفت. زن گفت: درست انديشيده‏‌اى، خداوند تو را به راست‏ترين رأى دلالت كند؛ همين كار كن و مرا هم با خود ببر. پس شبانه بيرون آمد تا به حسين عليه السّلام رسيد و با او بود تا روز عاشورا.  
  
پس شبانه بيرون آمد تا به حسين عليه السّلام رسيد و با او بود تا روز عاشورا. صبح عمر بن سعد پيش آمد و تير افكند و مردم تير افكندند. يسار نام از بستگان زياد بن ابى سفيان و سالم مولاى عبيد الله بن زياد از ميان لشكر بيرون آمدند و مبارز خواستند حبيب بن مظاهر و برير بن خضير برخواستند حسين عليه السّلام فرمود: بنشينيد.
+
صبح عمر بن سعد پيش آمد و تير افكند و مردم تير افكندند. يسار نام از بستگان زياد بن ابى سفيان و سالم مولاى عبيد الله بن زياد از ميان لشكر بيرون آمدند و مبارز خواستند. [[حبيب بن مظاهر]] و [[برير بن خضير]] برخواستند. حسين عليه السّلام فرمود: بنشينيد. پس عبدالله بن عمير كلبى برخاست و گفت: يا ابا عبدالله رحِمَک اللّه، مرا اذن ده كه به جهاد آنان بروم. حسين عليه السّلام ديد مردى گندم‏گون بلند بالا سخت بازو ميان دو منكب گشاده فرمود: گمان دارم وى را كشنده حريفان خود. اگر خواهى به جانب آنان رو. پس بيرون آمد. گفتند، كيستى؟ نسب خود بگفت. گفتند: تو را نمى‌‏شناسيم [[زهير بن قين]] يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير بيرون آيند و يسار پيشتر از سالم ايستاده بود. كلبى گفت: ای پسر زن زناکار از جنگ با مردم ننگ دارى، هر كس به جنگ تو آيد به از تو است و بر او بتاخت و تيغى بر او نواخت كه در جاى سرد شد و همچنان كه با تيغ بر او مى‌‏زد سالم بر عبدالله حمله كرد. اصحاب امام عليه السّلام بانگ برآوردند كه آن بنده تو را دريافت، عبد الله اهتمامى بدو نكرد تا رسيد و ضربتى فرود آورد. كلبى دست چپ را وقايه كرد، انگشتانش بپريد اما برگشت و شمشير بر وى زد و او را بكشت و چنین [[رجزهای یاران ابا عبدالله علیه السلام|رجز]] خواند:
  
پس عبد الله بن عمير كلبى برخاست و گفت: يا ابا عبد الله رحمك اللّه مرا اذن ده كه به جهاد آنان بروم. حسين عليه السّلام ديد مردى گندم‏گون بلند بالا سخت بازو ميان دو منكب گشاده فرمود:
+
إن تنكرونى فأنا ابن الكلب‏ *** حسبى ببيتي في عليم حسبى‏
  
گمان دارم وى را كشنده حريفان خود. اگر خواهى به جانب آنان رو.
+
انّى امرؤ ذو مرّة و عصب *** و لستُ بالخوّار عند النكب
 
 
پس بيرون آمد. گفتند، كيستى؟ نسب خود بگفت. گفتند: تو را نمى‌‏شناسيم زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير بيرون آيند و يسار پيشتر از سالم ايستاده بود. كلبى گفت:
 
 
 
ای پسر زن زناکار از جنگ با مردم ننگ دارى هر كس به جنگ تو آيد به از تو است و بر او بتاخت و تيغى بر او نواخت كه در جاى سرد شد و همچنان كه با تيغ بر او مى‌‏زد سالم بر عبد الله حمله كرد اصحاب امام عليه السّلام بانگ برآوردند كه آن بنده تو را دريافت عبد الله اهتمامى بدو نكرد تا رسيد و ضربتى فرود آورد كلبى دست چپ را وقايه كرد انگشتانش بپريد اما برگشت و شمشير بر وى زد و او را بكشت و رجزگويان بيامد:
 
 
 
ان تنكرونى فانا ابن الكلب‏ *** حسبى ببيتي في عليم حسبى‏
 
 
 
انّى امرؤ ذو مرّة و عصب *** و لست بالخوّار عند النكب
 
  
 
انّى زعيم لك امّ وهب‏ *** بالطّعن فيه مقدما و الضّرب‏
 
انّى زعيم لك امّ وهب‏ *** بالطّعن فيه مقدما و الضّرب‏
سطر ۲۵: سطر ۱۷:
 
ضرب غلام مؤمن بالرّبّ‏
 
ضرب غلام مؤمن بالرّبّ‏
  
پس امّ وهب زنش عمودى برگرفت و نزد شوهر آمد و مى‏‌گفت: پيش اين پاكان ذرّيت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كار زار كن پس شوهرش او را كشان سوى زنان مى‏برد و زن جامه شوهر را سخت چسبيده بود و سوى ديگر مى‏كشيد و مى‏گفت: تو را رها نمى‏كنم تا با تو كشته شوم.
+
پس امّ وهب زنش عمودى برگرفت و نزد شوهر آمد و مى‏‌گفت: پيش اين پاكان ذرّيت محمّد صلّى اللّه عليه وآله كارزار كن. پس شوهرش او را كشان سوى زنان مى ‏برد و زن جامه شوهر را سخت چسبيده بود و سوى ديگر مى ‏كشيد و مى ‏گفت: تو را رها نمى ‏كنم تا با تو كشته شوم. حسين عليه السّلام زن را آواز داد و گفت: خداى شما خاندان را جزاى خير دهد سوى زنان بازگرد خدا تو را رحمت كند و با آنها بنشين كه جنگ بر زنان نيست سوى زنان بازگشت.<ref>علامه شعرانی، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>
  
حسين عليه السّلام زن را آواز داد و گفت: خداى شما خاندان را جزاى خير دهد سوى زنان بازگرد خدا تو را رحمت كند و با آنها بنشين كه جنگ بر زنان نيست سوى زنان بازگشت. <ref>دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص221 و 222</ref>
+
البته در برخى منابع، ماجرايى مشابه اين، ولى با تفاوت‌هايى درباره «[[وهب بن عبدالله کلبی]]» نقل شده و «ام وهب» را همسر او دانسته‌اند. نام عبدالله بن عمیر کلبی در [[زیارت ناحیه مقدسه]] هم آمده است.  
 
 
نام عبدالله بن عمیر در [[زیارت ناحیه مقدسه]] هم آمده است.  
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 +
 +
{{الگو:واقعه عاشورا}}
 +
[[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]][[رده:شهدای کربلا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۱:۴۸

«عبدالله بن عُمَیر کَلبی» از شهدای کربلا و مطابق با برخی روایات، اولین[۱] یا دومین[۲] شهید نبرد تن به تن در کربلا است.

او وقتی دید سپاه عبیدالله بن زیاد در نخیله برای جنگ با امام حسین علیه السلام آماده می شوند، به همراه همسرش ام وهب، شبانه خود را از کوفه به سپاه امام حسین(ع) رساند تا آن حضرت را یاری دهد. هنگامی که دید فردی از بستگان زیاد بن ابیه (پدر عبیدالله) به عنوان اولین نفر از سپاه عمر بن سعد به میدان آمده و مبارز می طلبد از امام حسین علیه السلام اذن گرفته و به میدان رفت و پس از کشتن او و چند نفر دیگر، به شهادت رسید.

جریان پیوستن عبدالله بن عمیر کلبی به سپاه امام حسین را ابو جناب كلبى اینگونه نقل می کند:

مردى از ما از بنى عُلَيم كه عبد الله بن عمير نام داشت در كوفه فرود آمده بود و سرايى نزديك چاه جعد همدان گرفته و جفت او از قبيله نمر بن قاسط با او بود نامش امّ وهب بنت عبد. و اين مرد در نخيله ديد سپاهى را آماده مى‏‌كردند تا به جنگ امام حسين عليه السّلام فرستند. از مقصد آنها بپرسيد و بدانست گفت: به خدا قسم كه من بر جهاد با مشركان حريص بودم و اكنون چنان بينم كه جهاد با اين مردم كه تيغ بر رخ پسر پیامبر كشيده‏‌اند ثوابش بيشتر و رسيدن به آن آسانتر است از ثواب جهاد با مشركين. پس نزد زوجه خود رفت و آنچه شنيده بود و عزم كرده بود با او بگفت. زن گفت: درست انديشيده‏‌اى، خداوند تو را به راست‏ترين رأى دلالت كند؛ همين كار كن و مرا هم با خود ببر. پس شبانه بيرون آمد تا به حسين عليه السّلام رسيد و با او بود تا روز عاشورا.

صبح عمر بن سعد پيش آمد و تير افكند و مردم تير افكندند. يسار نام از بستگان زياد بن ابى سفيان و سالم مولاى عبيد الله بن زياد از ميان لشكر بيرون آمدند و مبارز خواستند. حبيب بن مظاهر و برير بن خضير برخواستند. حسين عليه السّلام فرمود: بنشينيد. پس عبدالله بن عمير كلبى برخاست و گفت: يا ابا عبدالله رحِمَک اللّه، مرا اذن ده كه به جهاد آنان بروم. حسين عليه السّلام ديد مردى گندم‏گون بلند بالا سخت بازو ميان دو منكب گشاده فرمود: گمان دارم وى را كشنده حريفان خود. اگر خواهى به جانب آنان رو. پس بيرون آمد. گفتند، كيستى؟ نسب خود بگفت. گفتند: تو را نمى‌‏شناسيم زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير بيرون آيند و يسار پيشتر از سالم ايستاده بود. كلبى گفت: ای پسر زن زناکار از جنگ با مردم ننگ دارى، هر كس به جنگ تو آيد به از تو است و بر او بتاخت و تيغى بر او نواخت كه در جاى سرد شد و همچنان كه با تيغ بر او مى‌‏زد سالم بر عبدالله حمله كرد. اصحاب امام عليه السّلام بانگ برآوردند كه آن بنده تو را دريافت، عبد الله اهتمامى بدو نكرد تا رسيد و ضربتى فرود آورد. كلبى دست چپ را وقايه كرد، انگشتانش بپريد اما برگشت و شمشير بر وى زد و او را بكشت و چنین رجز خواند:

إن تنكرونى فأنا ابن الكلب‏ *** حسبى ببيتي في عليم حسبى‏

انّى امرؤ ذو مرّة و عصب *** و لستُ بالخوّار عند النكب

انّى زعيم لك امّ وهب‏ *** بالطّعن فيه مقدما و الضّرب‏

ضرب غلام مؤمن بالرّبّ‏

پس امّ وهب زنش عمودى برگرفت و نزد شوهر آمد و مى‏‌گفت: پيش اين پاكان ذرّيت محمّد صلّى اللّه عليه وآله كارزار كن. پس شوهرش او را كشان سوى زنان مى ‏برد و زن جامه شوهر را سخت چسبيده بود و سوى ديگر مى ‏كشيد و مى ‏گفت: تو را رها نمى ‏كنم تا با تو كشته شوم. حسين عليه السّلام زن را آواز داد و گفت: خداى شما خاندان را جزاى خير دهد سوى زنان بازگرد خدا تو را رحمت كند و با آنها بنشين كه جنگ بر زنان نيست سوى زنان بازگشت.[۳]

البته در برخى منابع، ماجرايى مشابه اين، ولى با تفاوت‌هايى درباره «وهب بن عبدالله کلبی» نقل شده و «ام وهب» را همسر او دانسته‌اند. نام عبدالله بن عمیر کلبی در زیارت ناحیه مقدسه هم آمده است.

پانویس

  1. علامه شعرانی، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۲۲۱
  2. تنقيح المقال، مامقانی، ج۲، ص۲۰۱؛ عبرات المصطفین، ج۲، ص۲۴.
  3. علامه شعرانی، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۲۲۱-۲۲۲.


11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه