میرزا علی هسته ای: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} ==ميرزا علي هسته‌اي== خطيب سياستمدار '''مقدمه''' اصفهان در قرن...' ایجاد کرد)
 
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
میرزا علی هسته‌ای اصفهانی (م ۱۳۴۷ ش) از عالمان بزرگ [[اصفهان]] بود. وی از نزدیکان و شاگردان برجسته [[شيخ فضل الله نورى|شیخ فضل الله نوری]] بشمار می‌آمد و در نهضت [[مشروطیت|مشروطه]] همراه او بود.
==ميرزا علي هسته‌اي==
 
  
خطيب سياستمدار
+
{{شناسنامه عالم
 +
|نام کامل = میرزا علی هسته‌ای اصفهانی
 +
||تصویر=[[پرونده:Hasteie.GIF|250px|center]]
 +
|زادروز =  1250 شمسی
 +
|زادگاه =  [[اصفهان]]
 +
|وفات =  1347 شمسی
 +
|مدفن =  [[قم]]
 +
|اساتید =  [[سید محمدباقر درچه ای]]، [[شيخ فضل الله نورى|شیخ فضل الله نوری]]،...
 +
|شاگردان = 
 +
|آثار = شرح «[[عقايد علامه محمدباقر مجلسى (کتاب)|عقاید]]» [[علامه مجلسی]]،...
 +
}}
  
'''مقدمه'''
+
==ولادت و خاندان==
  
اصفهان در قرن‌هاي گذشته مهد دانش و رجال بزرگ علمی‌و ديني بود؛ به ويژه در دوران صفويه، اين سامان مهمترين و پرونق‌ترين مركز علم و فضيلت در جهان بشمار مي‌رفت و رجال پرآوازه‌اي، همانند: محقق داماد، [[علامه مجلسی]] و [[شیخ بهایی]]، ميرزا ابراهيم كلباسي و... را در دامن خويش پرورد.
+
میرزا علی هسته‌ای، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمدرضا، فرزند شیخ زین‌الدین فرزند عین علی در اصل اهل خوانسار بود که در سال ۱۲۵۰ ش. در «هَسْتان»، حومه [[اصفهان]]، در خانواده‌ای ریشه‌دار و متدین دیده به جهان گشود.<ref> هستان، دهی است از دهستانِ «جِی» در حومه اصفهان که آب آن از زاینده‌رود و چاه تأمین می‌شود و محصول عمده‌اش غله، پنبه و میوه و تعداد سکنه آن ۱۴۸ نفر است (لغت نامه دهخدا، ص ۲۰۷۵۷).</ref>
  
حاج ميرزا علي هسته‌اي اصفهاني قدس سره يكي از ستارگان درخشان آسمان فقاهت و فضيلت در قرون اخير است كه سال‌ها با خطابه‌هاي آتشين خويش در بيداري، ارشاد و هدايت مردم كوشيد.
+
جدش آقا محمدرضا از عالمان و [[فقیه|فقیهان]] بزرگ اصفهان بود که در نهم [[ربیع الاول]] ۱۲۰۲ ق وفات یافت و در قبرستان [[تخت فولاد]] نزدیک بقعه [[آقا محمد بیدآبادی|آقا محمد بیدآبادی]] دفن شد. جد دیگرش، شیخ زین‌الدین، از عالمان بزرگ بود و مدتی امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت که در سال ۱۱۶۷ ق در قبرستان آب بخشان به خاک سپرده شد و بقعه کوچکی داشت.<ref> تذکرة القبور، یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۰۴، چاپ دوم ثقفی اصفهان، رجال اصفهان، ملا عبدالکریم جزی، ص ۱۰۳.</ref> شیخ زین الدین، که اهل [[عرفان]] بود و در خوانسار زندگی می‌کرد، مورد طمع ورزی [[تصوف|صوفیان]] قرار می‌گیرد و مقام «قطب» به او پیشنهاد می‌شود، ولی او نمی‌پذیرد. مراتب فضل و کمال شیخ زین‌الدین چنان بود که علامه مجلسی دامادش، میر محمدصالح خاتون آبادی‌<ref> میر محمدصالح خاتون آبادی (۱۱۱۶ ق) عالم فاضل و جلیل القدر، داماد و شاگرد ملا محمدتقی مجلسی و علامه محمدباقر مجلسی، شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان و صاحب تألیفات گوناگون. ر.ک: تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۸۶.</ref> را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت کند که شیخ می‌پذیرد و [[علامه مجلسى|علامه مجلسی]] سمت «[[شیخ الاسلام|شیخ الاسلامی]]» اصفهان را به وی واگذار می‌نماید.<ref> مصاحبه نگارنده با آیت الله حاج میرزا مهدی شیخ زین‌الدین، معروف به هسته‌ای اصفهانی.</ref>
  
'''تبار پاك'''
+
==تحصیلات و اساتید==
  
ميرزا علي هسته‌اي اصفهاني قدس سره، فرزند محمد، فرزند علي، فرزند محمدرضا، فرزند شيخ زين‌الدين فرزند عين علي در اصل اهل خوانسار بود كه در سال 1250 ش در «هَسْتان»، حومه اصفهان، در خانواده‌اي ريشه‌دار و متدين ديده به جهان گشود.<ref> هستان، دهي است از دهستانِ «جِي» در حومه اصفهان كه آب آن از زاينده‌رود و چاه تأمين می‌شود و محصول عمده‌اش غله، پنبه و ميوه و تعداد سكنه آن 148 نفر است (لغت نامه دهخدا، ص 20757).</ref>
+
پدر میرزا علی هسته‌ای، در همان دوران کودکی، آثار هوش، ذکاوت و حافظه فوق العاده‌ای را در فرزندش مشاهده می‌کند و به تربیت و تعلیم او همت می‌گمارد. او مقدمات [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]]، زبان فارسی و کتاب‌های متداول دینی آن عصر را به خوبی فرامی‌گیرد و در جوانی، در ادبیات عرب سرآمد طلاب می‌شود. میرزا علی دروس [[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و [[منطق]] را از استادان مشهور زمان خویش، در نهایت دقت و جدیت می‌آموزد؛ به طوری که در فاصله کوتاهی، به تدریس دروس سطح در [[حوزه علمیه]] اصفهان می‌پردازد. وی سپس در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج [[سید محمدباقر درچه ای|سید محمدباقر درچه‌ای اصفهانی]]، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان، حضور می‌یابد و مورد توجه استادش قرار می‌گیرد.<ref> همان.</ref>
  
جدش آقا محمدرضا از عالمان و فقيهان بزرگ اصفهان بود كه در نهم [[ربيع الاول]] 1202 ق وفات يافت و در قبرستان تخت فولاد نزديك بقعه آقا محمد بيدآبادي دفن شد. جد ديگرش، شيخ زين‌الدين، از عالمان بزرگ بود و مدتي امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت كه در سال 1167 ق در قبرستان آب بخشان به خاك سپرده شد و بقعه كوچكي داشت.<ref> تذكرة القبور، يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوي، ص 304، چاپ دوم ثقفي اصفهان، رجال اصفهان، ملا عبدالكريم جزي، ص 103.</ref>
+
هر چند او دوست داشت برای تکمیل تحصیل خود به [[نجف]] اشرف برود، اما از یک سو آوازه علمی‌ و معنوی [[میرزا حبیب الله رشتی|میرزا حبیب الله رشتی]] (م ۱۳۱۲ ق) که محضر درس وی مجمع عالمان و فقیهان بود، و از سوی دیگر مشکلات مادی موجب شد تا پس از مشورت با استادش آیت الله درچه‌ای، در درس میرزا حبیب الله شرکت کند. استاد، ضمن تأیید موقعیت علمی، فقهی و معنوی مرحوم محقق رشتی می‌گوید: «درس میرزا خیلی عالی است و برای طلاب مبتدی سنگین است؛ ولی چون شما را دارای حافظه قوی و همت عالی می‌بینم، درس ایشان را برای شما مفید و سودمند می‌دانم».<ref> همان.</ref>
  
شيخ زين الدين، كه اهل [[عرفان]] بود و در خوانسار زندگي مي‌كرد، مورد طمع ورزي صوفيان قرار مي‌گيرد و مقام «قطب» به او پيشنهاد مي‌شود، ولي او نمي‌پذيرد. مراتب فضل و كمال شيخ زين‌الدين چنان بود كه علامه مجلسي دامادش، مير محمدصالح خاتون آبادي‌<ref> مير محمدصالح خاتون آبادي (1116 ق) عالم فاضل و جليل القدر، داماد و شاگرد ملا محمدتقي مجلسي و علامه محمدباقر مجلسي، شيخ الاسلام و امام جمعه اصفهان و صاحب تأليفات گوناگون. ر.ك: تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوي، ص 386.</ref> را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت كند كه شيخ مي‌پذيرد و علامه مجلسي سمت «شيخ الاسلامي» اصفهان را به وي واگذار مي‌نمايد.<ref> مصاحبه نگارنده با آيت الله حاج ميرزا مهدي شيخ زين‌الدين، معروف به هسته‌اي اصفهاني.</ref>
+
او بنابر توصیه استادان اصفهان، خصوصاً [[جهانگیر خان قشقایی|جهانگیرخان قشقایی]]، به تهران رهسپار شد و در یک کاروان سرا مسکن گزید و سپس در درس استادان معروف و برجسته تهران، به ویژه آیت الله حاج [[شيخ فضل الله نورى|شیخ فضل الله نوری]] اعلی الله مقامه، شرکت جست.
  
'''تحصيل'''
+
آیت الله هسته‌ای در سال ۱۲۸۳ ش. در تهران، قبل از آن که جذب درس و معنویت شیخ فضل الله نوری شود، در درس حضرات آیات: سید عبدالله بهبهانی، میرزا حسین تهرانی و حاج [[میرزا خلیل تهرانی|میرزا خلیل تهرانی]] که دروس معقول را تدریس می‌کردند، حاضر شد.
  
پدر ميرزا علي هسته‌اي، در همان دوران كودكي، آثار هوش، ذكاوت و حافظه فوق العاده‌اي را در فرزندش مشاهده مي‌كند و به تربيت و تعليم او همت مي‌گمارد. او مقدمات ادبيات عرب، زبان فارسي و كتاب‌هاي متداول ديني آن عصر را به خوبي فرامي‌گيرد و در جواني، در ادبيات عرب سرآمد طلاب مي‌شود. ميرزا علي دروس [[فقه]]، [[اصول]] و [[منطق]] را از استادان مشهور زمان خويش، در نهايت دقت و جديت مي‌آموزد؛ به طوري كه در فاصله كوتاهي، به تدريس دروس سطح در [[حوزه علميه]] اصفهان مي‌پردازد. وي سپس در درس خارج فقه و اصول آيت الله حاج سيد محمدباقر درچه‌اي اصفهاني، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان، حضور مي‌يابد و مورد توجه استادش قرار مي‌گيرد.<ref> همان.</ref>
+
وی می‌گوید: «دروس اساتید تهران قابل مقایسه با دروس استادان اصفهان علی الخصوص مرحوم درچه‌ای نبود. ولذا به درس شیخ فضل الله نوری، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی رفتم. هنگامی‌که ایشان «بحث ترتب» اصول را تدریس می‌فرمود، بنده از انتهای مجلس اشکالی کردم. شیخ جوابی فرمود. بنده بر جواب او اشکال نمودم و این امر تا چند مرتبه تکرار شد. شیخ پرسید: تو میرزا علی اصفهانی نیستی! عرض کردم: بله. فرمود: بعد از درس نروید! پس از درس، به محضرش شرفیاب شدم. فرمود: چه وقت است آمده‌ای. عرض کردم: چند روزی بیش نیست. فرمود: کجا منزل کردی. گفتم: در یک کاروان سرا. هنگامی‌که محل اقامتم را دانست، همان خادم را فرستاد تا از کاروان سرا اثاث مختصر مرا بیاورد و اتاقی هم در منزلش در اختیارم گذارد».<ref> همان.</ref>
  
هر چند او دوست داشت براي تكميل تحصيل خود به [[نجف]] اشرف برود، اما از يك سو آوازه علمی‌و معنوي ميرزا حبيب الله رشتي (م 1312 ق) كه محضر درس وي مجمع عالمان و فقيهان بود و از سوي ديگر مشكلات مادي موجب شد تا پس از مشورت با استادش آيت الله درچه‌اي، در درس ميرزا حبيب الله شركت كند. استاد، ضمن تأييد موقعيت علمي، فقهي و معنوي مرحوم محقق رشتي مي‌گويد: «درس ميرزا خيلي عالي است و براي طلاب مبتدي سنگين است؛ ولي چون شما را داراي حافظه قوي و همت عالي مي‌بينم، درس ايشان را براي شما مفيد و سودمند مي‌دانم».<ref> همان.</ref>
+
==فعالیت سیاسی==
  
او بنابر توصيه استادان اصفهان، خصوصاً جهانگيرخان قشقايي، به تهران رهسپار شد و در يك كاروان سرا مسكن گزيد و سپس در درس استادان معروف و برجسته تهران، به ويژه آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري اعلي الله مقامه، شركت جست.
+
میرزا علی هسته‌ای وقتی به جلسات درس شیخ شهید ([[شيخ فضل الله نورى|فضل الله نوری]]) می‌رفت، استاد و جلسه درسی او را، سرآمد همه می‌دانست و از این که استاد می‌توانست حق مطالب را به شایستگی ادا نماید، بسیار لذت می‌برد. استاد نیز از اشکالات اساسی و پرمحتوای شاگرد، مسرور می‌گردید؛ اما جریان [[مشروطیت|مشروطه]] پیش آمد و جلسات درس تداوم نیافت. شهید شیخ فضل الله نوری، در اوایل نهضت، با مشروطیت موافق بود؛ اما بعد از آن که فهمید دسایسی در کار است، آن را مقید به مشروعه کرد که با مخالفت و جنجال عوامل نفوذی استعمار مواجه شد و آنان به دشمنی با شیخ و پیروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند.
  
'''شيفته استاد'''
+
آیت الله حاج میرزا علی خط زیبایی داشت و در آن گیرودار غالب مکاتبات با خط خوش ایشان صورت می‌پذیرفت. از آن جا که میرزا علی دارای فهم و هوش سرشاری بود و وقایع سیاسی را به خوبی درک می‌کرد، مشاوری امین و یاوری دلسوز برای آیت الله نوری بشمار می‌آمد. آیت الله هسته‌ای تا آخرین لحظات حیات شیخ، او را یاری کرد. او بعد از اعدام شیخ در [[بغداد]] دستگیر شد و اگر اقدام عالمان بزرگ نبود، قطعاً سرنوشتی جز اعدام و [[مرگ]] نداشت.
  
آيت الله هسته‌اي در سال 1283 ش. در تهران، قبل از آن كه جذب درس و معنويت شيخ فضل الله نوري شود، در درس حضرات آيات: سيد عبدالله بهبهاني، ميرزا حسين تهراني و حاج ميرزا خليل تهراني كه دروس معقول را تدريس می‌كردند، حاضر شد.  
+
فرزند بزرگوار آن مرحوم، حجة الاسلام والمسلمین میرزا مهدی شیخ زین الدین (هسته‌ای اصفهانی) در این باره می‌نویسد: «مرحوم آیت الله والد، محرم اسرار حاج شیخ فضل الله بود و رتق و فتق امور داخلی و تقریر مکاتبات و ترتیب دادن ملاقات رجال با شیخ شهید را به عهده داشت. او گاهی کارهای بیرونی مرحوم حاج شیخ را انجام می‌داد؛ به طوری که مرحوم حاج شیخ زن مؤمنی را با خواندن صیغه محرمیت برای پذیرایی پدرم به عنوان پرستار و خدمتگزار قرار داد تا این که مقدمات محاکمه شیخ فراهم آمد. شیخ کلیه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر یک را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگیر و شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند؛ چرا که میل نداشت کسی به خاطر حمایت از او کشته شود؛ هر چند شیخ هراسی از شهادت نداشت. به هر حال، همه با اصرار خود شیخ از دور او پراکنده شدند؛ حتی خانواده شیخ هم رفتند و فقط همان خانم مؤمن در خدمت شیخ بود.  
  
وي مي‌گويد: «دروس اساتيد تهران قابل مقايسه با دروس استادان اصفهان علي الخصوص مرحوم درچه‌اي نبود. ولذا به درس شيخ فضل الله نوري، از شاگردان ممتاز ميرزاي رشتي رفتم. هنگامی‌كه ايشان «بحث ترتب» اصول را تدريس مي‌فرمود، بنده از انتهاي مجلس اشكالي كردم. شيخ جوابي فرمود. بنده بر جواب او اشكال نمودم و اين امر تا چند مرتبه تكرار شد. شيخ پرسيد: تو ميرزا علي اصفهاني نيستي! عرض كردم: بله. فرمود: بعد از درس نرويد! پس از درس، به محضرش شرفياب شدم. فرمود: چه وقت است آمده‌اي. عرض كردم: چند روزي بيش نيست. فرمود: كجا منزل كردي. گفتم: در يك كاروان سرا. هنگامی‌كه محل اقامتم را دانست، همان خادم را فرستاد تا از كاروان سرا اثاث مختصر مرا بياورد و اتاقي هم در منزلش در اختيارم گذارد».<ref> همان.</ref>
+
این خانم، پس از او تا آخر عمر در کفالت مرحوم پدرم بود. آن خانم محترم نقل کرده است: شبی که فردای آن شیخ را دار زدند، شیخ مرا طلبید و دستور داد تا نامه‌هایی را که مردم برایش نوشته‌اند جمع کنیم. ما همه را جمع کردیم و در صندوق ریختم و به کمک حاج میرزا علی صندوق را در آب انبار انداختیم؛ شیخ می‌فرمود، بعد از من این نامه‌ها باعث گرفتاری مردم می‌شود. در همان شب، شهید آیت الله نوری به پدرت فرمود که حتماً باید به اصفهان برود؛ زیرا پدرت تلگراف کرده و نگران است. در آن موقع وثوق الدوله به وسیله پدرت برای شیخ پیام داده بود که به آقا بگویید اگر مخالفت کنید، شما را خواهند کشت. پدرت چون اصرار شیخ را در رفتن می‌بینند با قلبی پردرد و چشمی‌اشکبار با شیخ خداحافظی می‌کند و شبانه عازم اصفهان می‌شود. صبح زود که شیخ مهدی فرزند شیخ فضل الله نوری با چند قزاق برای بردن شیخ به پای چوبه دار آمده بود از روی غضب، از پدرش می‌پرسد: میرزا علی را کجا فرستادی! برخیز و برویم برای دار! آنگاه شیخ مرا صدا زد و گفت: خانم! آب بیاور برای [[وضو]]! آب و ظرفی را بردم و شیخ وضو گرفت. اما شیخ مهدی بارها می‌گفت: بابا برخیز برویم برای دار. شیخ فرمود: اجازه می‌دهید دو رکعت [[نماز]] بگذارم. بعد از خواندن نماز، شیخ را بردند و در میدان توپخانه به دار آویختند».<ref> همان.</ref>
  
'''فعاليت سياسي'''
+
آیت الله هسته‌ای اصفهانی، با اصرار حاج شیخ و با لباس مبدل، تهران را به قصد [[اصفهان]] ترک کرد و به منزل پدری رفت. دو روز در آن جا مخفی بود تا این که خبر [[شهادت]] شیخ به اصفهان رسید. ایشان با لباس مبدل عازم [[نجف]] گردید. چون به [[کاظمین]] رسید و در یک کاروان سرا ساکن شد؛ دو افسر انگلیسی وارد کاروان سرا شدند و یکسره به اتاق ایشان مراجعه کردند و عکسی را که با خود داشتند با او تطبیق کردند. سپس او را به سفارت ایران در [[بغداد]] تحویل دادند. آن ها هم ایشان را بدون بازپرسی و محاکمه به سردابی تاریک که چهل پله داشت، منتقل و وی را به زنجیر کشیدند.
  
ميرزا علي هسته‌اي از نزديكان و شاگردان برجسته شيخ فضل الله نوري بشمار مي‌آمد. وقتي به جلسات درس شيخِ شهيد مي‌رفت، استاد و جلسه درسي او را، سرآمد همه مي‌دانست و از اين كه استاد مي‌توانست [[حق]] مطالب را به شايستگي ادا نمايد، بسيار لذت مي‌برد. استاد نيز از اشكالات اساسي و پرمحتواي شاگرد، مسرور مي‌گرديد؛ اما جريان مشروطه پيش آمد و جلسات درس تداوم نيافت. شهيد شيخ فضل الله نوري، در اوايل نهضت، با مشروطيت موافق بود؛ اما بعد از آن كه فهميد دسايسي در كار است، آن را مقيد به مشروعه كرد كه با مخالفت و جنجال عوامل نفوذي استعمار مواجه شد و آنان به دشمني با شيخ و پيروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب ديگر نمودند.
+
خانم خدمتگزار شیخ، بعد از شهادت شیخ به اصفهان می‌آید و همزمان خبر دستگیری و زندانی شدن آیت الله هسته‌ای به اصفهان و به خانواده‌اش می‌رسد. این خانم، با همت بلند خویش برای آزادی میرزا علی اقدام می‌کند و به خدمت عالمان اصفهان می‌رود و نامه‌های عربی از آنان برای عالمان نجف می‌گیرد و به [[نجف]] اشرف می‌برد. در نتیجه، با اقدامات مؤثر عالمان نجف، سفارت ایران مجبور به آزادی میرزا علی هسته‌ای می‌شوند.<ref> همان.</ref>
  
'''مشاوري امين و لايق'''
+
==هجرت به نجف==
  
آيت الله حاج ميرزا علي خط زيبايي داشت و در آن گيرودار غالب مكاتبات با خط خوش ايشان صورت مي‌پذيرفت. از آن جا كه ميرزا علي داراي فهم و هوش سرشاري بود و وقايع سياسي را به خوبي درك مي‌كرد، مشاوري امين و ياوري دلسوز براي آيت الله نوري بشمار مي‌آمد.
+
حاج میرزا علی هسته‌ای بعد از آزادی از زندان، بغداد را به قصد اقامت و تحصیل در نجف اشرف ترک کرد. وی در جوار حرم مطهر حضرت [[امام علی]] علیه السلام رحل اقامت افکند و در محضر آیات عظام: [[سید محمدکاظم طباطبائی یزدی|سید محمدکاظم یزدی]] صاحب [[عروة الوثقی|عروةالوثقی]] (متوفای ۱۳۳۷ ق) و [[آخوند خراسانی|شیخ محمدکاظم خراسانی]] صاحب [[کفایة الاصول (کتاب)|کفایة الاصول]] (متوفای ۱۳۲۹ ق) و [[شیخ الشریعه اصفهانی|شریعت اصفهانی]] (متوفای ۱۳۳۹ ق) به فراگیری دروس خارج [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] پرداخت و ده سال در درس خارج فقه و اصول آیات مذکور شرکت نمود. میرزا علی هسته‌ای از نزدیکان و یاران خاص آیت الله سید محمدکاظم یزدی بشمار می‌رفت. لطف و عنایت مرحوم یزدی به میرزا علی، به قدری بود که در یکی از سال ها وی را همراه فرزندانش، به [[مکه]] فرستاد. هسته‌ای در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «[[تعادل و تراجیح|تعادل و تراجیح]]» آیات عظام را با [[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|شیخ عبدالکریم حائری یزدی]] و اغلب دروس دیگر را با مرحوم آیت الله [[سید محمدتقی خوانساری|سید محمدتقی خوانساری]] مباحثه می‌کرد. وی پس از حمله انگلیسی‌ها به [[عراق]] و آغاز آشوب در این کشور، از نجف به اصفهان بازگشت.<ref> گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج ۲، ص ۴۲۶؛ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، ص ۳۱۸؛ تذکرةالقبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۲۹۵.</ref>
  
'''آخرين اقدامات شيخ'''
+
==تدریس و منبر==
  
آيت الله هسته‌اي تا آخرين لحظات حيات شيخ، او را ياري كرد. او بعد از اعدام شيخ در [[بغداد]] دستگير شد و اگر اقدام عالمان بزرگ نبود، قطعاً سرنوشتي جز اعدام و [[مرگ]] نداشت.
+
آیت الله هسته‌ای در حدود سال ۱۳۰۰ ش وارد اصفهان شد. در همان سال که سن شریفش متجاوز از پنجاه سال بود و هنوز [[ازدواج]] نکرده بود، با علویه‌ای ازدواج نمود و در منزل خویش مجلس درسی قرار داد، که فضلا و طلاب محترم حاضر می‌شدند و ایشان نیز بر اساس کتاب [[عروة الوثقی|عروة الوثقی]] مباحث را عنوان می‌کرد.  
  
فرزند بزرگوار آن مرحوم، حجة الاسلام والمسلمين ميرزا مهدي شيخ زين الدين (هسته‌اي اصفهاني) در اين باره مي‌نويسد: «مرحوم آيت الله والد، محرم اسرار حاج شيخ فضل الله بود و رتق و فتق امور داخلي و تقرير مكاتبات و ترتيب دادن ملاقات رجال با شيخ شهيد را به عهده داشت. او گاهي كارهاي بيروني مرحوم حاج شيخ را انجام مي‌داد؛ به طوري كه مرحوم حاج شيخ زن مؤمني را با خواندن صيغه محرميت براي پذيرايي پدرم به عنوان پرستار و خدمتگزار قرار داد تا اين كه مقدمات محاكمه شيخ فراهم آمد. شيخ كليه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر يك را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگير و شكنجه مي‌كنند و به قتل مي‌رسانند؛ چرا كه ميل نداشت كسي به خاطر حمايت از او كشته شود؛ هر چند شيخ هراسي از شهادت نداشت. به هر حال، همه با اصرار خود شيخ از دور او پراكنده شدند؛ حتي خانواده شيخ هم رفتند و فقط همان خانم مؤمن در خدمت شيخ بود.  
+
وی مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از این رو، به توصیه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از این زمان، اشتغالات منبری ایشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پایان عمر آن بزرگوار ادامه یافت.<ref> یکی از سخنرانی‌های ایشان، تحت عنوان «بررسی و کاوش دینی» در مجموعه گفتار وعاظ از محمدمهدی تاج لنگرودی (وعظ)، ج ۳، ص ۳۳۹ به چاپ رسیده است.</ref>
  
اين خانم، پس از او تا آخر عمر در كفالت مرحوم پدرم بود. آن خانم محترم نقل كرده است: شبي كه فرداي آن شيخ را دار زدند، شيخ مرا طلبيد و دستور داد تا نامه‌هايي را كه مردم برايش نوشته‌اند جمع كنيم. ما همه را جمع كرديم و در صندوق ريختم و به كمك حاج ميرزا علي صندوق را در آب انبار انداختيم؛ شيخ مي‌فرمود، بعد از من اين نامه‌ها باعث گرفتاري مردم می‌شود. در همان شب، شهيد آيت الله نوري به پدرت فرمود كه حتماً بايد به اصفهان برود؛ زيرا پدرت تلگراف كرده و نگران است. در آن موقع وثوق الدوله به وسيله پدرت براي شيخ پيام داده بود كه به آقا بگوييد اگر مخالفت كنيد، شما را خواهند كشت. پدرت چون اصرار شيخ را در رفتن مي‌بينند با قلبي پردرد و چشمی‌اشكبار با شيخ خداحافظي مي‌كند و شبانه عازم اصفهان مي‌شود. صبح زود كه شيخ مهدي فرزند شيخ فضل الله نوري با چند قزاق براي بردن شيخ به پاي چوبه دار آمده بود از روي از روي غضب، از پدرش می‌پرسد: ميرزا علي را كجا فرستادي! برخيز و برويم براي دار!
+
میرزا علی به علت طلاقت زبان و شیرینی گفتار در اندک زمانی، آوازه نطق‌های آتشین و مؤثر وی به شهرهای اطراف آن رسید. مردم تهران نیز آن بزرگوار را دعوت کردند و این منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می‌فرمود: آن گاه که به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار (مدرسه [[شهید مطهری]]) دعوت به منبر شدم، جمعیت موج می‌زد و سپس در مسجد [[امام خمینی]] (مسجد شاه سابق) و سایر مجالس منبر می‌رفتم و کلیه وعاظ محترم و علمای اعلام، نهایت احترام را نسبت به من روا می‌داشتند.<ref> از دست نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.</ref>
  
آنگاه شيخ مرا صدا زد و گفت: خانم! آب بياور براي [[وضو]]! آب و ظرفي را بردم و شيخ وضو گرفت. اما شيخ مهدي بارها مي‌گفت: بابا برخيز برويم براي دار. شيخ فرمود: اجازه مي‌دهيد دو ركعت [[نماز]] بگذارم بعد از خواندن نماز، شيخ را بردند و در ميدان توپخانه به دار آويختند».<ref> همان.</ref>
+
==تألیفات==
  
'''دستگيري و زندان'''
+
هسته‌ای، آثار خطی فراوانی داشت که بخشی از آن ها به همراه اجازات [[اجتهاد]] ایشان، در اثر حوادث زندگی مفقود شد و بخشی را دوستان به امانت بردند که برگشت داده نشد. وی شرحی جامع بر کتاب «[[عقايد علامه محمدباقر مجلسى (کتاب)|عقاید]]» [[علامه مجلسی]] نوشته است که در آن زمان به وسیله مرحوم امین التجار چاپ سنگی شد.<ref> همان؛ گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۷.</ref>
  
آيت الله هسته‌اي اصفهاني، با اصرار حاج شيخ و با لباس مبدل، تهران را به قصد [[اصفهان]] ترك كرد و به منزل پدري رفت. دو روز در آن جا مخفي بود تا اين كه خبر [[شهادت]] شيخ به اصفهان رسيد. ايشان با لباس مبدل عازم [[نجف]] گرديد. چون به [[كاظمين]] رسيد و در يك كاروان سرا ساكن شد؛ دو افسر انگليسي وارد كاروان سرا شدند و يكسره به اتاق ايشان مراجعه كردند و عكسي را كه با خود داشتند با او تطبيق كردند. سپس او را به سفارت ايران در [[بغداد]] تحويل دادند. آن ها هم ايشان را بدون بازپرسي و محاكمه به سردابي تاريك كه چهل پله داشت، منتقل و وي را به زنجير كشيدند.
+
==ویژگی‌های اخلاقی==
  
'''تلاش علما براي آزادي'''
+
'''<I>۱- عشق به وعظ و ارشاد:</I>'''
  
خانم خدمتگزار شيخ، بعد از شهادت شيخ به اصفهان مي‌آيد و همزمان خبر دستگيري و زنداني شدن آيت الله هسته‌اي به اصفهان و به خانواده‌اش مي‌رسد. اين خانم، با همت بلند خويش براي آزادي ميرزا علي اقدام مي‌كند و به خدمت عالمان اصفهان می‌رود و نامه‌هاي عربي از آنان براي عالمان نجف می‌گيرد و به [[نجف]] اشرف می‌برد. در نتيجه، با اقدامات مؤثر عالمان نجف، سفارت ايران مجبور به آزادي ميرزا علي هسته‌اي می‌شوند.<ref> همان.</ref>
+
او با داشتن مقام والای اجتهاد، منبر و ارشاد و هدایت جامعه را کسرشأن نمی‌دانست. او بیش از پنجاه سال منبر رفت و بارها می‌فرمود: «منبر وظیفه است، نه شغل». از ایشان سؤال کردند که شما با این سن و سال و موقعیت ممتاز علمی، تا کی باید منبر بروید! فرمود: تا زمانی که [[سوره حمد|حمد]] و [[سوره]] می‌خوانم! لذا مرحوم هسته‌ای تا آخر عمر به وعظ و خطابه علاقه‌مند بود و عاشقانه منبر می‌رفت. او هیچ گاه به فکر مسائل مادی نبود و در تمام مدت تبلیغ و [[روضه خوانی|روضه]]، مطلقاً از پول سخن به میان نمی‌آورد.<ref> مصاحبه نگارنده با آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.</ref> با این که حافظه قوی داشت؛ مقید بود تمام ریزه‌کاری های منبر را بنویسد. او اغلب در اصفهان و تهران منبر می‌رفت و گاهی اوقات به سایر شهرها؛ ولی همواره به دعوت آیت الله حائری به [[قم]] مشرف و در [[مدرسه فیضیه]] برای عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می‌گفت.
  
'''هجرت به نجف'''
+
آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی می‌گوید: «وقتی که [[امام خمینی|حضرت امام]] در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعی از عالمان از جمله آیت الله استرآبادی، به محضر حضرت امام رسیدیم. ایشان تا مرا دید، فرمود: تو آقا مهدی نیستی! بعد فرمودند: در اوایل ورودمان به قم، مرحوم حاج میرزا علی آقا، به دعوت حاج شیخ به مدرسه حاج ملا صادق می‌آمد و برای طلبه‌ها درس [[اخلاق]] می‌گفت و من هم در آن شرکت می‌کردم. بیان شیرینی داشت».<ref> همان.</ref>
  
حاج ميرزا علي هسته‌اي بعد از آزادي از زندان، بغداد را به قصد اقامت و تحصيل در نجف اشرف ترك كرد. وي در جوار حرم مطهر حضرت [[امام علی]] علیه السلام رحل اقامت افكند و در محضر آيات عظام: سيد محمدكاظم يزدي صاحب عروةالوثقي (متوفاي 1337 ق) و شيخ محمدكاظم خراساني صاحب كفاية الاصول (متوفاي 1329 ق) و شريعت اصفهاني (متوفاي 1339 ق) به فراگيري دروس خارج [[فقه]] و [[اصول]] پرداخت و ده سال در درس خارج فقه و اصول آيات مذكور شركت نمود. ميرزا علي هسته‌اي از نزديكان و ياران خاص آيت الله سيد محمدكاظم يزدي بشمار می‌رفت. لطف و عنايت مرحوم يزدي به ميرزا علي، به قدري بود كه در يكي از سال ها وي را همراه فرزندانش، به [[مكه]] فرستاد. هسته‌اي در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «تعادل و تراجيح» آيات عظام را با شيخ عبدالكريم حائري يزدي و اغلب دروس ديگر را با مرحوم آيت الله سيد محمدتقي خوانساري مباحثه می‌كرد. وي پس از حمله انگليسي‌ها به [[عراق]] و آغاز آشوب در اين كشور، از نجف به اصفهان بازگشت.<ref> گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 2، ص 426؛ آيينه دانشوران، سيد عليرضا ريحان يزدي، ص 318؛ تذكرةالقبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوي، ص 295.</ref>
+
'''<I>۲- امر به معروف و نهی از منکر:</I>'''
  
'''تدريس و تبليغ'''
+
وی [[امر به معروف و نهی از منکر]] را همانند [[نماز]] واجب می‌دانست و معتقد بود که ما تا زنده‌ایم باید آن را بجا بیاوریم و این کار برای حفظ جامعه از فساد و حفظ محیط اسلامی ‌ضروری است. حاج آقا مجتهدی می‌نویسد: بعضی‌ها بر این باورند که با امر به معروف کار پیش نمی‌رود؛ باید سکوت کرد، ولی حضرت آیت الله میرزا علی هسته‌ای در جواب این گروه و با این تفکر و بی تفاوتی و بی خیالی آنان با همان لهجه اصفهانی خود می‌فرمود: «می‌گویید پیش نِمیرِه. یک غُرّ و غُرّی، یک لُند و لُندی، یک نُچّ و نُچّی بکنید تا بفهمند که شما ناراحت هستید و شاید در آن ها اثر بکند. گاهی اوقات اگر نیاز باشد خودت را بزن تا دیگران بفهمند که اشتباه کرده‌اند. اگر در مجلس، گناهی شد، بلند شو و برو. اخم کن و ناراحت شو. خلاصه کاری بکن که بفهمند تو ناراحت شدی».<ref> آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید، چاپ اول، بهمن ۱۳۷۹، ص ۲۷۴.</ref>
  
آيت الله هسته‌اي در حدود سال 1300 ش وارد اصفهان شد. در همان سال كه سن شريفش متجاوز از پنجاه سال بود و هنوز [[ازدواج]] نكرده بود، با علويه‌اي ازدواج نمود و در منزل خويش مجلس درسي قرار داد، كه فضلا و طلاب محترم حاضر می‌شدند و ايشان نيز بر اساس كتاب عروة الوثقي مباحث را عنوان می‌كرد. وي مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از اين رو، به توصيه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از اين زمان، اشتغالات منبري ايشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پايان عمر آن بزرگوار ادامه يافت.<ref> يكي از سخنراني‌هاي ايشان، تحت عنوان «بررسي و كاوش ديني» در مجموعه گفتار وعاظ از محمدمهدي تاج لنگرودي (وعظ)، ج 3، ص 339 به چاپ رسيده است.</ref>
+
'''<I>۳- توجه به دانش و پرهیز از اتلاف وقت:</I>'''
  
ميرزا علي به علت طلاقت زبان و شيريني گفتار در اندك زماني، آوازه نطق‌هاي آتشين و مؤثر وي به شهرهاي اطراف آن رسيد. مردم تهران نيز آن بزرگوار را دعوت كردند و اين منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می‌فرمود: آن گاه كه به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار ([[شهید مطهری]]) دعوت به منبر شدم، جمعيت موج می‌زد و سپس در مسجد [[امام خمینی]] (مسجد شاه سابق) و ساير مجالس منبر می‌رفتم و كليه وعاظ محترم و علماي اعلام، نهايت احترام را نسبت به من روا می‌داشتند.<ref> از دست نوشته‌هاي آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني.</ref>
+
هسته‌ای معتقد بود اهل علم نباید وقت خویش را تلف کنند؛ بلکه باید برای رسیدن به مقاصد عالی و نیل به قله‌های رفیع کمال، از هر فرصتی استفاده نمایند و خود بدین سخنان پای بند بود و در این زمینه خاطراتی را از برخی بزرگان نقل می‌کرد. فرزند ایشان میرزا مهدی هسته‌ای، می‌نویسد: «مرحوم پدرم با آیت الله حاج عبدالکریم حائری هم بحث بود و قضایایی از ایشان نقل می‌فرمود؛ از جمله این که در شب بیست و سوم ماه مبارک [[رمضان]] در منزل آن مرحوم مباحثه می‌کردیم. مقداری از شب گذشته بود که عرض کردم حرم و [[زیارت]] مشرف نمی‌شوید؛ مردم همه شب در حرم مطهر مشغول ضجه و ناله و گریه و زاری‌اند. فرمود: حاج میرزا علی! بهترین [[عبادت]] در [[شب قدر|شب‌های قدر]]، مذاکره علم است که ما مشغولیم.  
  
'''تأليفات'''
+
همچنین آیت الله هسته‌ای می‌فرمود: به آیت الله [[سید محمدکاظم طباطبائی یزدی|سید محمدکاظم یزدی]] خیلی اعتراض و حمله می‌کردند. یک بار که در محضر ایشان بودم، بعضی از طرفداران [[مشروطیت|مشروطه]] پرسیدند: چرا شما با مشروطه مخالفید؛ ایشان فرمود: «هر ادعایی را که می‌خواهید بفهمید تا چه حد حقیقت دارد، دقت کنید در هواداران و کسانی که سنگ آن را به سینه می‌زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهویه و بیکار و درس نخوان و هوچی گر، کس دیگری نمی‌بینم».<ref> از نوشته‌های فرزندش آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.</ref>
  
هسته‌اي، آثار خطي فراواني داشت كه بخشي از آن ها به همراه اجازات [[اجتهاد]] ايشان، در اثر حوادث زندگي مفقود شد و بخشي را دوستان به امانت بردند كه برگشت داده نشد. وي شرحي جامع بر كتاب عقايد [[علامه مجلسی]] نوشته است كه در آن زمان به وسيله مرحوم امين التجار چاپ سنگي شد.<ref> همان؛ گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 427.</ref>
+
'''<I>۴- شهامت:</I>'''
  
'''ويژگي‌هاي روحي و اخلاقي'''
+
آیت الله هسته‌ای با مسائل زمان خویش شجاعانه برخورد می‌کرد. در سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ ش که به فرمان شاه، کشف [[حجاب]] زنان و مسئله اتحاد شکل مردان، در مجلس شورای آن زمان تصویب و اجرا گردید، ایشان را برای منبر به دماوند دعوت کردند. مجلس مملو از جمعیت بود و چادر و حاجبی بین مردان و زنان وجود نداشت. ایشان دستور می‌دهد که بین زنان و مردان پرده‌ای قرار دهند تا مردان، زنان را نبینند. این موضوع به تهران و رضاشاه گزارش شد. او فرمان می‌دهد که واعظ را بیاورند. تابستان بود ایشان را از دماوند آوردند و به حضور شاه بردند. زمانی که شاه در کاخ مرمر هم وی را دید، او را شناخت و می‌دانست که او از یاران نزدیک [[شيخ فضل الله نورى|شیخ فضل الله]] است. رضاشاه می‌گوید: میرزا علی! هنوز به شلنگ و تخته می‌زنی. شنیدم در دماوند، دستور داده ای که بین زن و مرد چادر و پرده باشد. نمی‌خواهی به [[عراق]] بروی. آیت الله میرزا علی هسته‌ای با حاضر جوابی می‌گوید: «امر بفرمایید، با اهل بیت به [[زیارت]] می‌روم. خیلی آرزومندم». آن گاه او به رئیس نظمیه وقت، دستور صدور گذرنامه‌ای را داد و با خانواده همگی به عراق رهسپار شدیم.<ref> همان.</ref>
  
'''<I>عشق به وعظ و ارشاد:</I>'''
+
'''<I>۵- دوری از افراط و تفریط:</I>'''
  
او با داشتن مقام والاي اجتهاد، منبر و ارشاد و هدايت جامعه را كسرشأن نمی‌دانست. او بيش از پنجاه سال منبر رفت و بارها می‌فرمود: «منبر وظيفه است، نه شغل». از ايشان سؤال كردند كه شما با اين سن و سال و موقعيت ممتاز علمي، تا كي بايد منبر برويد! فرمود: تا زماني كه حمد و [[سوره]] می‌خوانم! لذا مرحوم هسته‌اي تا آخر عمر به وعظ و خطابه علاقه‌مند بود و عاشقانه منبر می‌رفت. او هيچ گاه به فكر مسائل مادي نبود و در تمام مدت تبليغ و روضه، مطلقاً از پول سخن به ميان نمی‌آورد.<ref> مصاحبه نگارنده با آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني.</ref>
+
آیت الله هسته‌ای معتقد بود، طلبه و روحانی باید از افراط و تفریط در کلیه امور به دور باشد و تقدس آنان باید به اندازه‌ای باشد که لطمه‌ای به خودش و اطرافیان نزند. ایشان خصوصاً در درس [[اخلاق]] هشدار می‌داد که طلاب باید رگ مقدسی داشته باشند؛ یعنی علاوه بر درس، هم باید اهل [[نافله های شبانه روز|نوافل]]، [[مستحب|مستحبات]]، تعقیبات و [[تلاوت قرآن]] باشند و هم مزاح و شوخی کنند؛ ولی همه این امور باید به اندازه و اعتدال باشد. آن وقت این جمله را به طلاب می‌فرمود: «آقایان محترم! همان طوری که بادبادک بدون دنباله بالا نمی‌رود، [[نماز]] هم بدون تعقیبات بالا نمی‌رود.» و از عواقب افراط در تقدس، کسانی بودند که نه تنها از طلبگی بیرون رفتند، بلکه عاقبت به خیر هم نشدند.<ref> آداب الطلاب، ص ۱۸۹-۱۸۶.</ref>
  
با اين كه حافظه قوي داشت؛ مقيد بود تمام ريزه‌كاري هاي منبر را بنويسد. او اغلب در اصفهان و تهران منبر می‌رفت و گاهي اوقات به ساير شهرها؛ ولي همواره به دعوت آيت الله حائري به [[قم]] مشرف و در [[مدرسه فيضيه]] براي عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می‌گفت.
+
'''<I>۶- بیان جذاب و گیرا:</I>'''
  
آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني می‌گويد: «وقتي كه حضرت امام در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعي از عالمان از جمله آيت الله استرآبادي، به محضر حضرت امام رسيديم. ايشان تا مرا ديد، فرمود: تو آقا مهدي نيستي! بعد فرمودند: در اوايل ورودمان به قم، مرحوم حاج ميرزا علي آقا، به دعوت حاج شيخ به مدرسه حاج ملا صادق می‌آمد و براي طلبه‌ها درس اخلاق می‌گفت و من هم در آن شركت می‌كردم. بيان شيريني داشت».<ref> همان.</ref>
+
ایشان واعظی شیرین بیان و گوینده ای طلیق اللسان و حاضر جواب بود؛ ضمن آن که واجد مقام [[اجتهاد]] و فقاهت نیز بود و در منبر او (در عصر آیت الله العظمی ‌حائری یزدی) در [[قم]]، مراجع و علما هم شرکت می‌کردند.<ref> گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۶.</ref> او با مهارت، در منبرها از تمثیل و حکایت استفاده می‌کرد؛ به طوری که عموم شنوندگان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌داد. حجة الاسلام والمسلمین آقای نظری منفرد در گفتگو با نگارنده می‌گوید: من ایشان را ندیده بودم؛ ولی بارها از بزرگانی موثق شنیدم که ایشان لیاقت مرجعیت را داشت. وی منبر رفتن را عار نمی‌دانست و دینداری خیلی از مردم مسلمان به خاطر وجود چنین فقیهان بزرگواری بود که با فروتنی برای عموم مردم منبر می‌رفتند و به هدایت و ارشاد و [[تهذیب نفس|تهذیب نفوس]] می‌پرداختند. من از زبان بزرگانی که او را دیده بودند شنیدم که او مهارت فوق العاده‌ای در خنداندن و گریاندن مردم در آنِ واحد داشت؛ مثلاً مسئله‌ای را می‌گفت که باعث خندیدن حضار می‌گردید، آن وقت هنوز لبخند آنان خاتمه نیافته، مطلبی را می‌فرمود که حضار شروع به گریه می‌کردند.
  
'''<I>1- امر به معروف و نهي از منكر:</I>'''
+
'''<I>۷- ارادت راسخ به خاندان پیامبر:</I>'''
  
وي [[امر به معروف و نهي از منكر]] را همانند [[نماز]] واجب می‌دانست و معتقد بود كه ما تا زنده‌ايم بايد آن را بجا بياوريم و اين كار براي حفظ جامعه از فساد و حفظ محيط اسلامی ‌ضروري است.  
+
هسته‌ای، همواره خود را خادم و روضه خوان خاندان [[اهل بیت]] علیهم السلام می‌دانست. او در آخرین سفری که در حقیقت باید آن را تبعید رضاخان نامید، بعد از سفر به [[نجف]]، از طریق دریای سرخ عازم [[مکه]] بود که به مدت دوازده روز با زن و فرزندانش، گرفتار طوفان دریا می‌شود، وی در حالی که وحشت، ساکنان کشتی را فراگرفته بود، بر خلاف همه، آرام بود و می‌فرمود: «اهل بیت علیهم السلام نوکرشان را فراموش نمی‌کنند».<ref> از نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.</ref> او مدال [[ایمان]] را، [[ولایت]] می‌دانست و می‌فرمود: «[[اسلام]] بدون [[امام علی]] علیه السلام، هیچ قیمت و ارزش ندارد؛ ارزش دین به ولایت خاندان پیامبر است.»<ref> مصاحبه نگارنده با معظم‌له.</ref> او می‌فرمود: «من به برکت خاندان پیامبر همه چیز دارم؛ نه حسرتی دارم و نه کمبودی». آن وقت، نتیجه می‌گرفت که حسادت افراد، ریشه در حسرت و کمبودها دارد؛ چون حسرت هاست که حسد می‌آورد. حسد در جایی است که شخص خودش را کم ارزش می‌داند؛ کسی که سرمایه ولایت را داشته باشد، ثروتمند است. با این وجود، حسرت و حسد به همنوع معنا ندارد.<ref> همان.</ref>
  
حاج آقا مجتهدي می‌نويسد: بعضي‌ها بر اين باورند كه با امر به معروف كار پيش نمی‌رود؛ بايد سكوت كرد، ولي حضرت آيت الله ميرزا علي هسته‌اي در جواب اين گروه و با اين تفكر و بي تفاوتي و بي خيالي آنان با همان لهجه اصفهاني خود می‌فرمود: «می‌گوييد پيش نِميرِه. يك غُرّ و غُرّي، يك لُند و لُندي، يك نُچّ و نُچّي بكنيد تا بفهمند كه شما ناراحت هستيد و شايد در آن ها اثر بكند. گاهي اوقات اگر نياز باشد خودت را بزن تا ديگران بفهمند كه اشتباه كرده‌اند. اگر در مجلس، گناهي شد، بلند شو و برو. اخم كن و ناراحت شو. خلاصه كاري بكن كه بفهمند تو ناراحت شدي».<ref> آداب الطلاب، شاكر برخوردار فريد، چاپ اول، بهمن 1379، ص 274.</ref>
+
'''<I>۸- تهجد:</I>'''
  
'''<I>2- توجه به دانش و پرهيز از اتلاف وقت:</I>'''
+
آن بزرگوار مقید بود نافله شب را بخواند. فرزند برومند وی می‌گوید: «مرحوم والد، گاه دعای [[ابوحمزه ثمالی]] را از حفظ، در قنوت نماز وتر می‌خواند و هیچ گاه [[نماز شب]] را ترک نکرد».<ref> همان.</ref>
  
هسته‌اي معتقد بود اهل علم نبايد وقت خويش را تلف كنند؛ بلكه بايد براي رسيدن به مقاصد عالي و نيل به قله‌هاي رفيع كمال، از هر فرصتي استفاده نمايند و خود بدين سخنان پاي بند بود و در اين زمينه خاطراتي را از برخي بزرگان نقل می‌كرد.
+
==وفات==
  
فرزند ايشان ميرزا مهدي هسته‌اي، می‌نويسد: «مرحوم پدرم با آيت الله حاج عبدالكريم حائري هم بحث بود و قضايايي از ايشان نقل می‌فرمود؛ از جمله اين كه در شب بيست و سوم ماه مبارك [[رمضان]] در منزل آن مرحوم مباحثه می‌كرديم. مقداري از شب گذشته بود كه عرض كردم حرم و [[زيارت]] مشرف نمی‌شويد؛ مردم همه شب در حرم مطهر مشغول ضجه و ناله و گريه و زاري‌اند. فرمود: حاج ميرزا علي! بهترين [[عبادت]] در [[شب‌هاي قدر]]، مذاكره علم است كه ما مشغوليم.
+
آیت الله میرزا علی هسته‌ای در سال ۱۳۴۷ ش در ۹۷ سالگی و در [[اصفهان]] رحلت کرد و روحش در جوار رحمت الهی آرام گرفت. پیکر پاک ایشان پس از [[تشییع جنازه|تشییع]] باشکوهی در اصفهان، به [[قم]] انتقال یافت و بعد از اقامه نماز توسط آیت الله [[سید محمدرضا موسوی گلپایگانی|سید محمدرضا گلپایگانی]] در شمال قبرستان شیخان دفن شد. پس از ارتحال، مجالس فراوانی در اصفهان، تهران، قم و نجف اشرف از سوی عالمان و گروه‌های مختلف مردم برای وی برگزار شد.
  
همچنين آيت الله هسته‌اي می‌فرمود: به آيت الله سيد محمدكاظم يزدي خيلي اعتراض و حمله می‌كردند. يك بار كه در محضر ايشان بودم، بعضي از طرفداران مشروطه پرسيدند: چرا شما با مشروطه مخالفيد؛ ايشان فرمود: «هر ادعايي را كه می‌خواهيد بفهميد تا چه حد حقيقت دارد، دقت كنيد در هواداران و كساني كه سنگ آن را به سينه می‌زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهويه و بيكار و درس نخوان و هوچي گر، كس ديگري نمی‌بينم».<ref> از نوشته‌هاي فرزندش آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني.</ref>
+
==پانویس==
 
 
'''<I>3- شهامت:</I>'''
 
 
 
آيت الله هسته‌اي با مسائل زمان خويش شجاعانه برخورد می‌كرد. در سال‌هاي 1314 تا 1318 ش كه به فرمان شاه، كشف حجاب زنان و مسئله اتحاد شكل مردان، در مجلس شوراي آن زمان تصويب و اجرا گرديد، ايشان را براي منبر به دماوند دعوت كردند. مجلس مملو از جمعيت بود و چادر و حاجبي بين مردان و زنان وجود نداشت. ايشان دستور می‌دهد كه بين زنان و مردان پرده‌اي قرار دهند تا مردان، زنان را نبينند.
 
 
 
اين موضوع به تهران و رضاشاه گزارش شد. او فرمان می‌دهد كه واعظ را بياورند. تابستان بود ايشان را از دماوند آوردند و به حضور شاه بردند. زماني كه شاه در كاخ مرمر هم وي را ديد، او را شناخت و می‌دانست كه او از ياران نزديك شيخ فضل الله است. رضاشاه می‌گويد: ميرزا علي! هنوز به شلنگ و تخته می‌زني. شنيدم در دماوند، دستور داده اي كه بين زن و مرد چادر و پرده باشد. نمی‌خواهي به [[عراق]] بروي.
 
 
 
آيت الله ميرزا علي هسته‌اي با حاضر جوابي می‌گويد: «امر بفرماييد، با اهل بيت به [[زيارت]] می‌روم. خيلي آرزومندم» آن گاه او به رئيس نظميه وقت، دستور صدور گذرنامه‌اي را داد و با خانواده همگي به عراق رهسپار شديم.<ref> همان.</ref>
 
 
 
'''<I>4- دوري از افراط و تفريط:</I>'''
 
 
 
آيت الله هسته‌اي معتقد بود، طلبه و روحاني بايد از افراط و تفريط در كليه امور به دور باشد و تقدس آنان بايد به اندازه‌اي باشد كه لطمه‌اي به خودش و اطرافيان نزند. ايشان خصوصاً در درس [[اخلاق]] هشدار می‌داد كه طلاب بايد رگ مقدسي داشته باشند؛ يعني علاوه بر درس، هم بايد اهل نوافل، مستحبات، تعقيبات و تلاوت [[قرآن]] باشند و هم مزاح و شوخي كنند؛ ولي همه اين امور بايد به اندازه و اعتدال باشد. آن وقت اين جمله را به طلاب می‌فرمود: «آقايان محترم! همان طوري كه بادبادك بدون دنباله بالا نمی‌رود، [[نماز]] هم بدون تعقيبات بالا نمی‌رود.» و از عواقب افراط در تقدس، كساني بودند كه نه تنها از طلبگي بيرون رفتند، بلكه عاقبت به خير هم نشدند.<ref> آداب الطلاب، ص 189-186.</ref>
 
 
 
'''<I>5- بيان جذاب و گيرا:</I>'''
 
 
 
ايشان واعظي شيرين بيان و گوينده اي طليق اللسان و حاضر جواب بود؛ ضمن آن كه واجد مقام [[اجتهاد]] و فقاهت نيز بود و در منبر او (در عصر آيت الله العظمی ‌حائري يزدي) در [[قم]]، مراجع و علما هم شركت می‌كردند.<ref> گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 426.</ref> او با مهارت، در منبرها از تمثيل و حكايت استفاده می‌كرد؛ به طوري كه عموم شنوندگان را به شدت تحت تأثير قرار می‌داد.
 
 
 
حجة الاسلام والمسلمين آقاي نظري منفرد در گفتگو با نگارنده می‌گويد: من ايشان را نديده بودم؛ ولي بارها از بزرگاني موثق شنيدم كه ايشان لياقت مرجعيت را داشت. وي منبر رفتن را عار نمی‌دانست و دينداري خيلي از مردم مسلمان به خاطر وجود چنين فقيهان بزرگواري بود كه با فروتني براي عموم مردم منبر می‌رفتند و به هدايت و ارشاد و [[تهذيب نفوس]] می‌پرداختند.
 
 
 
من از زبان بزرگاني كه او را ديده بودند شنيدم كه او مهارت فوق العاده‌اي در خنداندن و گرياندن مردم در آنِ واحد داشت؛ مثلاً مسئله‌اي را می‌گفت كه باعث خنديدن حضار می‌گرديد، آن وقت هنوز لبخند آنان خاتمه نيافته، مطلبي را می‌فرمود كه حضار شروع به گريه می‌كردند كه اين موضوع واقعاً عجيب و بهت‌آور است و بايد نام آن را كرامت گذاشت.
 
 
 
'''<I>6- ارادت راسخ به خاندان پيامبر:</I>'''
 
 
 
هسته‌اي، همواره خود را خادم و روضه خوان خاندان [[اهل بيت]] علیهم السلام می‌دانست. او در آخرين سفري كه در حقيقت بايد آن را تبعيد رضاخان ناميد، بعد از سفر به [[نجف]]، از طريق درياي سرخ عازم [[مكه]] بود كه به مدت دوازده روز با زن و فرزندانش، گرفتار طوفان دريا می‌شود، وي در حالي كه وحشت، ساكنان كشتي را فراگرفته بود، بر خلاف همه، آرام بود و می‌فرمود: «اهل بيت علیهم السلام نوكرشان را فراموش نمی‌كنند».<ref> از نوشته‌هاي آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني.</ref>
 
 
 
او مدال [[ايمان]] را، ولايت می‌دانست و می‌فرمود: «اسلام بدون [[امام علی]] علیه السلام، هيچ قيمت و ارزش ندارد؛ ارزش دين به ولايت خاندان پيامبر است.»<ref> مصاحبه نگارنده با معظم‌له.</ref> او می‌فرمود: «من به بركت خاندان پيامبر همه چيز دارم؛ نه حسرتي دارم و نه كمبودي». آن وقت، نتيجه می‌گرفت كه حسادت افراد، ريشه در حسرت و كمبودها دارد؛ چون حسرت هاست كه حسد می‌آورد. حسد در جايي است كه شخص خودش را كم ارزش می‌داند؛ كسي كه سرمايه ولايت را داشته باشد، ثروتمند است. با اين وجود، حسرت و حسد به همنوع معنا ندارد.<ref> همان.</ref>
 
 
 
'''<I>7- تهجد:</I>'''
 
 
 
آن بزرگوار مقيد بود نافله شب را بخواند. فرزند برومند وي می‌گويد: «مرحوم والد، گاه دعاي [[ابوحمزه ثمالی]] را از حفظ، در قنوت [[نماز وتر]] می‌خواند و هيچ گاه [[نماز شب]] را ترك نكرد».<ref> همان.</ref>
 
 
 
'''<I>8- شوخي و حاضر جوابي:</I>'''
 
 
 
نمونه‌اي از حاضر جوابي اين خطيب و فقيه سياستمدار را در برابر رضاشاه نقل كرديم. در پاره‌اي از مسائل ديگر نيز، وي بدون درنگ و تأمّل جواب می‌داد كه در عين مستدل بودن، موجب خنديدن حضار می‌گرديد؛ روزي درباره [[فلسفه]] تعدد زوجات در منبر صحبت می‌كرد كه ناگهان زني می‌پرسد: اگر حرف‌هاي شما درست است، چرا خدا به حضرت اميرمؤمنان [[امام علی]] علیه السلام فرمود تا [[حضرت فاطمه]] زهرا سلام الله علیها زنده است، زن ديگر نگير! ايشان با همان لهجه اصفهاني، سريع گفت: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در نُه سالگي تشريف آوردند و در هيجده سالگي تشريف بردند؛ ولي تو سي سالگي آمده‌اي، هشتاد ساله هم نمی‌خواهي بروي!<ref> گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 427؛ آداب الطلاب، ص 385.</ref>
 
 
 
'''فرزندان'''
 
 
 
آن فقيد سعيد در سن پنجاه سالگي با علويه‌اي ازدواج نمود كه حاصل اين ازدواج نه فرزند (پسر و دختر) است. اسامی ‌پسران وي بدين قرار است:
 
 
 
1- حاج كمال الدين شيخ زين‌الدين رئيس انجمن ادبي كمال، ساكن آمريكا؛
 
 
 
2- حضرت آيت الله ميرزا مهدي شيخ زين‌الدين، معروف به هسته‌اي اصفهاني كه در سال 1302 ش در اصفهان متولد شد. وي تحصيلات حوزوي را نزد حضرات آيات شهيد صدوقي و ميرزا جواد سده‌اي در [[قم]] و راشد خراساني، فاضل توني، سيد عباس فشاركي، سيد محمد مشكات، سيد احمد خوانساري و شيخ محمدرضا تنكابني در تهران سپري نمود. و در سال 1335 ش وارد دانشگاه شد و در رشته معقول و منقول ليسانس دريافت كرد. وي ساليان متمادي در دانشگاه و مدرسه مروي و... به اتفاق دكتر ضيايي و شيخ عباسعلي اسلامی ‌تدريس می‌كرد و هم اكنون بازنشسته است. از آثار به جاي مانده از آيت الله ميرزا مهدي هسته‌اي اصفهاني شيخ زين‌الدين، دو مسجد (مسجد خزانه) جنب ترمينال خزانه و مسجد علي آباد در جنوب تهران و نيز بيمارستان خزانه است كه به همت ايشان و همياري مؤمنان احداث گرديده است.<ref> معظم‌له با وجود كسالت و كهولت سن با كمال بزرگواري حقير را به حضور پذيرفت و علاوه بر ارائه دست نوشته‌هاي خود، مطالبي را هم بازگو فرمود كه از بخشي از آن، در اين مقاله استفاده شد بدين وسيله از ايشان تشكر می‌كنم.</ref>
 
 
 
3- مهندس حسين شيخ زين‌الدين؛
 
 
 
4- نورالدين شيخ زين‌الدين؛
 
 
 
5- مهندس نظام الدين شيخ زين‌الدين، ساكن كانادا.
 
 
 
همه ايشان، معروف به هسته‌اي اصفهاني هستند.
 
 
 
'''رحلت'''
 
 
 
آيت الله ميرزا علي هسته‌اي در سال 1347 ش در 97 سالگي و در اصفهان رحلت كرد و روحش در جوار رحمت الهي آرام گرفت. پيكر پاك ايشان پس از تشييع باشكوهي در اصفهان، به [[قم]] انتقال يافت و بعد از اقامه [[نماز]] توسط آيت الله سيد محمدرضا گلپايگاني در شمال قبرستان شيخان دفن شد. پس از ارتحال، مجالس فراواني در اصفهان، تهران، قم و [[نجف]] اشرف از سوي عالمان و گروه‌هاي مختلف مردم براي وي برگزار شد.
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منبع===
+
==منبع==
  
محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 17، صفحه 12-26
+
محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۱۷، صفحه ۱۲-۲۶.
 +
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۶

میرزا علی هسته‌ای اصفهانی (م ۱۳۴۷ ش) از عالمان بزرگ اصفهان بود. وی از نزدیکان و شاگردان برجسته شیخ فضل الله نوری بشمار می‌آمد و در نهضت مشروطه همراه او بود.

Hasteie.GIF
نام کامل میرزا علی هسته‌ای اصفهانی
زادروز 1250 شمسی
زادگاه اصفهان
وفات 1347 شمسی
مدفن قم

Line.png

اساتید

سید محمدباقر درچه ای، شیخ فضل الله نوری،...


آثار

شرح «عقاید» علامه مجلسی،...


ولادت و خاندان

میرزا علی هسته‌ای، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمدرضا، فرزند شیخ زین‌الدین فرزند عین علی در اصل اهل خوانسار بود که در سال ۱۲۵۰ ش. در «هَسْتان»، حومه اصفهان، در خانواده‌ای ریشه‌دار و متدین دیده به جهان گشود.[۱]

جدش آقا محمدرضا از عالمان و فقیهان بزرگ اصفهان بود که در نهم ربیع الاول ۱۲۰۲ ق وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد نزدیک بقعه آقا محمد بیدآبادی دفن شد. جد دیگرش، شیخ زین‌الدین، از عالمان بزرگ بود و مدتی امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت که در سال ۱۱۶۷ ق در قبرستان آب بخشان به خاک سپرده شد و بقعه کوچکی داشت.[۲] شیخ زین الدین، که اهل عرفان بود و در خوانسار زندگی می‌کرد، مورد طمع ورزی صوفیان قرار می‌گیرد و مقام «قطب» به او پیشنهاد می‌شود، ولی او نمی‌پذیرد. مراتب فضل و کمال شیخ زین‌الدین چنان بود که علامه مجلسی دامادش، میر محمدصالح خاتون آبادی‌[۳] را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت کند که شیخ می‌پذیرد و علامه مجلسی سمت «شیخ الاسلامی» اصفهان را به وی واگذار می‌نماید.[۴]

تحصیلات و اساتید

پدر میرزا علی هسته‌ای، در همان دوران کودکی، آثار هوش، ذکاوت و حافظه فوق العاده‌ای را در فرزندش مشاهده می‌کند و به تربیت و تعلیم او همت می‌گمارد. او مقدمات ادبیات عرب، زبان فارسی و کتاب‌های متداول دینی آن عصر را به خوبی فرامی‌گیرد و در جوانی، در ادبیات عرب سرآمد طلاب می‌شود. میرزا علی دروس فقه، اصول و منطق را از استادان مشهور زمان خویش، در نهایت دقت و جدیت می‌آموزد؛ به طوری که در فاصله کوتاهی، به تدریس دروس سطح در حوزه علمیه اصفهان می‌پردازد. وی سپس در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج سید محمدباقر درچه‌ای اصفهانی، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان، حضور می‌یابد و مورد توجه استادش قرار می‌گیرد.[۵]

هر چند او دوست داشت برای تکمیل تحصیل خود به نجف اشرف برود، اما از یک سو آوازه علمی‌ و معنوی میرزا حبیب الله رشتی (م ۱۳۱۲ ق) که محضر درس وی مجمع عالمان و فقیهان بود، و از سوی دیگر مشکلات مادی موجب شد تا پس از مشورت با استادش آیت الله درچه‌ای، در درس میرزا حبیب الله شرکت کند. استاد، ضمن تأیید موقعیت علمی، فقهی و معنوی مرحوم محقق رشتی می‌گوید: «درس میرزا خیلی عالی است و برای طلاب مبتدی سنگین است؛ ولی چون شما را دارای حافظه قوی و همت عالی می‌بینم، درس ایشان را برای شما مفید و سودمند می‌دانم».[۶]

او بنابر توصیه استادان اصفهان، خصوصاً جهانگیرخان قشقایی، به تهران رهسپار شد و در یک کاروان سرا مسکن گزید و سپس در درس استادان معروف و برجسته تهران، به ویژه آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، شرکت جست.

آیت الله هسته‌ای در سال ۱۲۸۳ ش. در تهران، قبل از آن که جذب درس و معنویت شیخ فضل الله نوری شود، در درس حضرات آیات: سید عبدالله بهبهانی، میرزا حسین تهرانی و حاج میرزا خلیل تهرانی که دروس معقول را تدریس می‌کردند، حاضر شد.

وی می‌گوید: «دروس اساتید تهران قابل مقایسه با دروس استادان اصفهان علی الخصوص مرحوم درچه‌ای نبود. ولذا به درس شیخ فضل الله نوری، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی رفتم. هنگامی‌که ایشان «بحث ترتب» اصول را تدریس می‌فرمود، بنده از انتهای مجلس اشکالی کردم. شیخ جوابی فرمود. بنده بر جواب او اشکال نمودم و این امر تا چند مرتبه تکرار شد. شیخ پرسید: تو میرزا علی اصفهانی نیستی! عرض کردم: بله. فرمود: بعد از درس نروید! پس از درس، به محضرش شرفیاب شدم. فرمود: چه وقت است آمده‌ای. عرض کردم: چند روزی بیش نیست. فرمود: کجا منزل کردی. گفتم: در یک کاروان سرا. هنگامی‌که محل اقامتم را دانست، همان خادم را فرستاد تا از کاروان سرا اثاث مختصر مرا بیاورد و اتاقی هم در منزلش در اختیارم گذارد».[۷]

فعالیت سیاسی

میرزا علی هسته‌ای وقتی به جلسات درس شیخ شهید (فضل الله نوری) می‌رفت، استاد و جلسه درسی او را، سرآمد همه می‌دانست و از این که استاد می‌توانست حق مطالب را به شایستگی ادا نماید، بسیار لذت می‌برد. استاد نیز از اشکالات اساسی و پرمحتوای شاگرد، مسرور می‌گردید؛ اما جریان مشروطه پیش آمد و جلسات درس تداوم نیافت. شهید شیخ فضل الله نوری، در اوایل نهضت، با مشروطیت موافق بود؛ اما بعد از آن که فهمید دسایسی در کار است، آن را مقید به مشروعه کرد که با مخالفت و جنجال عوامل نفوذی استعمار مواجه شد و آنان به دشمنی با شیخ و پیروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند.

آیت الله حاج میرزا علی خط زیبایی داشت و در آن گیرودار غالب مکاتبات با خط خوش ایشان صورت می‌پذیرفت. از آن جا که میرزا علی دارای فهم و هوش سرشاری بود و وقایع سیاسی را به خوبی درک می‌کرد، مشاوری امین و یاوری دلسوز برای آیت الله نوری بشمار می‌آمد. آیت الله هسته‌ای تا آخرین لحظات حیات شیخ، او را یاری کرد. او بعد از اعدام شیخ در بغداد دستگیر شد و اگر اقدام عالمان بزرگ نبود، قطعاً سرنوشتی جز اعدام و مرگ نداشت.

فرزند بزرگوار آن مرحوم، حجة الاسلام والمسلمین میرزا مهدی شیخ زین الدین (هسته‌ای اصفهانی) در این باره می‌نویسد: «مرحوم آیت الله والد، محرم اسرار حاج شیخ فضل الله بود و رتق و فتق امور داخلی و تقریر مکاتبات و ترتیب دادن ملاقات رجال با شیخ شهید را به عهده داشت. او گاهی کارهای بیرونی مرحوم حاج شیخ را انجام می‌داد؛ به طوری که مرحوم حاج شیخ زن مؤمنی را با خواندن صیغه محرمیت برای پذیرایی پدرم به عنوان پرستار و خدمتگزار قرار داد تا این که مقدمات محاکمه شیخ فراهم آمد. شیخ کلیه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر یک را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگیر و شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند؛ چرا که میل نداشت کسی به خاطر حمایت از او کشته شود؛ هر چند شیخ هراسی از شهادت نداشت. به هر حال، همه با اصرار خود شیخ از دور او پراکنده شدند؛ حتی خانواده شیخ هم رفتند و فقط همان خانم مؤمن در خدمت شیخ بود.

این خانم، پس از او تا آخر عمر در کفالت مرحوم پدرم بود. آن خانم محترم نقل کرده است: شبی که فردای آن شیخ را دار زدند، شیخ مرا طلبید و دستور داد تا نامه‌هایی را که مردم برایش نوشته‌اند جمع کنیم. ما همه را جمع کردیم و در صندوق ریختم و به کمک حاج میرزا علی صندوق را در آب انبار انداختیم؛ شیخ می‌فرمود، بعد از من این نامه‌ها باعث گرفتاری مردم می‌شود. در همان شب، شهید آیت الله نوری به پدرت فرمود که حتماً باید به اصفهان برود؛ زیرا پدرت تلگراف کرده و نگران است. در آن موقع وثوق الدوله به وسیله پدرت برای شیخ پیام داده بود که به آقا بگویید اگر مخالفت کنید، شما را خواهند کشت. پدرت چون اصرار شیخ را در رفتن می‌بینند با قلبی پردرد و چشمی‌اشکبار با شیخ خداحافظی می‌کند و شبانه عازم اصفهان می‌شود. صبح زود که شیخ مهدی فرزند شیخ فضل الله نوری با چند قزاق برای بردن شیخ به پای چوبه دار آمده بود از روی غضب، از پدرش می‌پرسد: میرزا علی را کجا فرستادی! برخیز و برویم برای دار! آنگاه شیخ مرا صدا زد و گفت: خانم! آب بیاور برای وضو! آب و ظرفی را بردم و شیخ وضو گرفت. اما شیخ مهدی بارها می‌گفت: بابا برخیز برویم برای دار. شیخ فرمود: اجازه می‌دهید دو رکعت نماز بگذارم. بعد از خواندن نماز، شیخ را بردند و در میدان توپخانه به دار آویختند».[۸]

آیت الله هسته‌ای اصفهانی، با اصرار حاج شیخ و با لباس مبدل، تهران را به قصد اصفهان ترک کرد و به منزل پدری رفت. دو روز در آن جا مخفی بود تا این که خبر شهادت شیخ به اصفهان رسید. ایشان با لباس مبدل عازم نجف گردید. چون به کاظمین رسید و در یک کاروان سرا ساکن شد؛ دو افسر انگلیسی وارد کاروان سرا شدند و یکسره به اتاق ایشان مراجعه کردند و عکسی را که با خود داشتند با او تطبیق کردند. سپس او را به سفارت ایران در بغداد تحویل دادند. آن ها هم ایشان را بدون بازپرسی و محاکمه به سردابی تاریک که چهل پله داشت، منتقل و وی را به زنجیر کشیدند.

خانم خدمتگزار شیخ، بعد از شهادت شیخ به اصفهان می‌آید و همزمان خبر دستگیری و زندانی شدن آیت الله هسته‌ای به اصفهان و به خانواده‌اش می‌رسد. این خانم، با همت بلند خویش برای آزادی میرزا علی اقدام می‌کند و به خدمت عالمان اصفهان می‌رود و نامه‌های عربی از آنان برای عالمان نجف می‌گیرد و به نجف اشرف می‌برد. در نتیجه، با اقدامات مؤثر عالمان نجف، سفارت ایران مجبور به آزادی میرزا علی هسته‌ای می‌شوند.[۹]

هجرت به نجف

حاج میرزا علی هسته‌ای بعد از آزادی از زندان، بغداد را به قصد اقامت و تحصیل در نجف اشرف ترک کرد. وی در جوار حرم مطهر حضرت امام علی علیه السلام رحل اقامت افکند و در محضر آیات عظام: سید محمدکاظم یزدی صاحب عروةالوثقی (متوفای ۱۳۳۷ ق) و شیخ محمدکاظم خراسانی صاحب کفایة الاصول (متوفای ۱۳۲۹ ق) و شریعت اصفهانی (متوفای ۱۳۳۹ ق) به فراگیری دروس خارج فقه و اصول پرداخت و ده سال در درس خارج فقه و اصول آیات مذکور شرکت نمود. میرزا علی هسته‌ای از نزدیکان و یاران خاص آیت الله سید محمدکاظم یزدی بشمار می‌رفت. لطف و عنایت مرحوم یزدی به میرزا علی، به قدری بود که در یکی از سال ها وی را همراه فرزندانش، به مکه فرستاد. هسته‌ای در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «تعادل و تراجیح» آیات عظام را با شیخ عبدالکریم حائری یزدی و اغلب دروس دیگر را با مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری مباحثه می‌کرد. وی پس از حمله انگلیسی‌ها به عراق و آغاز آشوب در این کشور، از نجف به اصفهان بازگشت.[۱۰]

تدریس و منبر

آیت الله هسته‌ای در حدود سال ۱۳۰۰ ش وارد اصفهان شد. در همان سال که سن شریفش متجاوز از پنجاه سال بود و هنوز ازدواج نکرده بود، با علویه‌ای ازدواج نمود و در منزل خویش مجلس درسی قرار داد، که فضلا و طلاب محترم حاضر می‌شدند و ایشان نیز بر اساس کتاب عروة الوثقی مباحث را عنوان می‌کرد.

وی مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از این رو، به توصیه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از این زمان، اشتغالات منبری ایشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پایان عمر آن بزرگوار ادامه یافت.[۱۱]

میرزا علی به علت طلاقت زبان و شیرینی گفتار در اندک زمانی، آوازه نطق‌های آتشین و مؤثر وی به شهرهای اطراف آن رسید. مردم تهران نیز آن بزرگوار را دعوت کردند و این منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می‌فرمود: آن گاه که به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری) دعوت به منبر شدم، جمعیت موج می‌زد و سپس در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) و سایر مجالس منبر می‌رفتم و کلیه وعاظ محترم و علمای اعلام، نهایت احترام را نسبت به من روا می‌داشتند.[۱۲]

تألیفات

هسته‌ای، آثار خطی فراوانی داشت که بخشی از آن ها به همراه اجازات اجتهاد ایشان، در اثر حوادث زندگی مفقود شد و بخشی را دوستان به امانت بردند که برگشت داده نشد. وی شرحی جامع بر کتاب «عقاید» علامه مجلسی نوشته است که در آن زمان به وسیله مرحوم امین التجار چاپ سنگی شد.[۱۳]

ویژگی‌های اخلاقی

۱- عشق به وعظ و ارشاد:

او با داشتن مقام والای اجتهاد، منبر و ارشاد و هدایت جامعه را کسرشأن نمی‌دانست. او بیش از پنجاه سال منبر رفت و بارها می‌فرمود: «منبر وظیفه است، نه شغل». از ایشان سؤال کردند که شما با این سن و سال و موقعیت ممتاز علمی، تا کی باید منبر بروید! فرمود: تا زمانی که حمد و سوره می‌خوانم! لذا مرحوم هسته‌ای تا آخر عمر به وعظ و خطابه علاقه‌مند بود و عاشقانه منبر می‌رفت. او هیچ گاه به فکر مسائل مادی نبود و در تمام مدت تبلیغ و روضه، مطلقاً از پول سخن به میان نمی‌آورد.[۱۴] با این که حافظه قوی داشت؛ مقید بود تمام ریزه‌کاری های منبر را بنویسد. او اغلب در اصفهان و تهران منبر می‌رفت و گاهی اوقات به سایر شهرها؛ ولی همواره به دعوت آیت الله حائری به قم مشرف و در مدرسه فیضیه برای عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می‌گفت.

آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی می‌گوید: «وقتی که حضرت امام در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعی از عالمان از جمله آیت الله استرآبادی، به محضر حضرت امام رسیدیم. ایشان تا مرا دید، فرمود: تو آقا مهدی نیستی! بعد فرمودند: در اوایل ورودمان به قم، مرحوم حاج میرزا علی آقا، به دعوت حاج شیخ به مدرسه حاج ملا صادق می‌آمد و برای طلبه‌ها درس اخلاق می‌گفت و من هم در آن شرکت می‌کردم. بیان شیرینی داشت».[۱۵]

۲- امر به معروف و نهی از منکر:

وی امر به معروف و نهی از منکر را همانند نماز واجب می‌دانست و معتقد بود که ما تا زنده‌ایم باید آن را بجا بیاوریم و این کار برای حفظ جامعه از فساد و حفظ محیط اسلامی ‌ضروری است. حاج آقا مجتهدی می‌نویسد: بعضی‌ها بر این باورند که با امر به معروف کار پیش نمی‌رود؛ باید سکوت کرد، ولی حضرت آیت الله میرزا علی هسته‌ای در جواب این گروه و با این تفکر و بی تفاوتی و بی خیالی آنان با همان لهجه اصفهانی خود می‌فرمود: «می‌گویید پیش نِمیرِه. یک غُرّ و غُرّی، یک لُند و لُندی، یک نُچّ و نُچّی بکنید تا بفهمند که شما ناراحت هستید و شاید در آن ها اثر بکند. گاهی اوقات اگر نیاز باشد خودت را بزن تا دیگران بفهمند که اشتباه کرده‌اند. اگر در مجلس، گناهی شد، بلند شو و برو. اخم کن و ناراحت شو. خلاصه کاری بکن که بفهمند تو ناراحت شدی».[۱۶]

۳- توجه به دانش و پرهیز از اتلاف وقت:

هسته‌ای معتقد بود اهل علم نباید وقت خویش را تلف کنند؛ بلکه باید برای رسیدن به مقاصد عالی و نیل به قله‌های رفیع کمال، از هر فرصتی استفاده نمایند و خود بدین سخنان پای بند بود و در این زمینه خاطراتی را از برخی بزرگان نقل می‌کرد. فرزند ایشان میرزا مهدی هسته‌ای، می‌نویسد: «مرحوم پدرم با آیت الله حاج عبدالکریم حائری هم بحث بود و قضایایی از ایشان نقل می‌فرمود؛ از جمله این که در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در منزل آن مرحوم مباحثه می‌کردیم. مقداری از شب گذشته بود که عرض کردم حرم و زیارت مشرف نمی‌شوید؛ مردم همه شب در حرم مطهر مشغول ضجه و ناله و گریه و زاری‌اند. فرمود: حاج میرزا علی! بهترین عبادت در شب‌های قدر، مذاکره علم است که ما مشغولیم.

همچنین آیت الله هسته‌ای می‌فرمود: به آیت الله سید محمدکاظم یزدی خیلی اعتراض و حمله می‌کردند. یک بار که در محضر ایشان بودم، بعضی از طرفداران مشروطه پرسیدند: چرا شما با مشروطه مخالفید؛ ایشان فرمود: «هر ادعایی را که می‌خواهید بفهمید تا چه حد حقیقت دارد، دقت کنید در هواداران و کسانی که سنگ آن را به سینه می‌زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهویه و بیکار و درس نخوان و هوچی گر، کس دیگری نمی‌بینم».[۱۷]

۴- شهامت:

آیت الله هسته‌ای با مسائل زمان خویش شجاعانه برخورد می‌کرد. در سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ ش که به فرمان شاه، کشف حجاب زنان و مسئله اتحاد شکل مردان، در مجلس شورای آن زمان تصویب و اجرا گردید، ایشان را برای منبر به دماوند دعوت کردند. مجلس مملو از جمعیت بود و چادر و حاجبی بین مردان و زنان وجود نداشت. ایشان دستور می‌دهد که بین زنان و مردان پرده‌ای قرار دهند تا مردان، زنان را نبینند. این موضوع به تهران و رضاشاه گزارش شد. او فرمان می‌دهد که واعظ را بیاورند. تابستان بود ایشان را از دماوند آوردند و به حضور شاه بردند. زمانی که شاه در کاخ مرمر هم وی را دید، او را شناخت و می‌دانست که او از یاران نزدیک شیخ فضل الله است. رضاشاه می‌گوید: میرزا علی! هنوز به شلنگ و تخته می‌زنی. شنیدم در دماوند، دستور داده ای که بین زن و مرد چادر و پرده باشد. نمی‌خواهی به عراق بروی. آیت الله میرزا علی هسته‌ای با حاضر جوابی می‌گوید: «امر بفرمایید، با اهل بیت به زیارت می‌روم. خیلی آرزومندم». آن گاه او به رئیس نظمیه وقت، دستور صدور گذرنامه‌ای را داد و با خانواده همگی به عراق رهسپار شدیم.[۱۸]

۵- دوری از افراط و تفریط:

آیت الله هسته‌ای معتقد بود، طلبه و روحانی باید از افراط و تفریط در کلیه امور به دور باشد و تقدس آنان باید به اندازه‌ای باشد که لطمه‌ای به خودش و اطرافیان نزند. ایشان خصوصاً در درس اخلاق هشدار می‌داد که طلاب باید رگ مقدسی داشته باشند؛ یعنی علاوه بر درس، هم باید اهل نوافل، مستحبات، تعقیبات و تلاوت قرآن باشند و هم مزاح و شوخی کنند؛ ولی همه این امور باید به اندازه و اعتدال باشد. آن وقت این جمله را به طلاب می‌فرمود: «آقایان محترم! همان طوری که بادبادک بدون دنباله بالا نمی‌رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی‌رود.» و از عواقب افراط در تقدس، کسانی بودند که نه تنها از طلبگی بیرون رفتند، بلکه عاقبت به خیر هم نشدند.[۱۹]

۶- بیان جذاب و گیرا:

ایشان واعظی شیرین بیان و گوینده ای طلیق اللسان و حاضر جواب بود؛ ضمن آن که واجد مقام اجتهاد و فقاهت نیز بود و در منبر او (در عصر آیت الله العظمی ‌حائری یزدی) در قم، مراجع و علما هم شرکت می‌کردند.[۲۰] او با مهارت، در منبرها از تمثیل و حکایت استفاده می‌کرد؛ به طوری که عموم شنوندگان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌داد. حجة الاسلام والمسلمین آقای نظری منفرد در گفتگو با نگارنده می‌گوید: من ایشان را ندیده بودم؛ ولی بارها از بزرگانی موثق شنیدم که ایشان لیاقت مرجعیت را داشت. وی منبر رفتن را عار نمی‌دانست و دینداری خیلی از مردم مسلمان به خاطر وجود چنین فقیهان بزرگواری بود که با فروتنی برای عموم مردم منبر می‌رفتند و به هدایت و ارشاد و تهذیب نفوس می‌پرداختند. من از زبان بزرگانی که او را دیده بودند شنیدم که او مهارت فوق العاده‌ای در خنداندن و گریاندن مردم در آنِ واحد داشت؛ مثلاً مسئله‌ای را می‌گفت که باعث خندیدن حضار می‌گردید، آن وقت هنوز لبخند آنان خاتمه نیافته، مطلبی را می‌فرمود که حضار شروع به گریه می‌کردند.

۷- ارادت راسخ به خاندان پیامبر:

هسته‌ای، همواره خود را خادم و روضه خوان خاندان اهل بیت علیهم السلام می‌دانست. او در آخرین سفری که در حقیقت باید آن را تبعید رضاخان نامید، بعد از سفر به نجف، از طریق دریای سرخ عازم مکه بود که به مدت دوازده روز با زن و فرزندانش، گرفتار طوفان دریا می‌شود، وی در حالی که وحشت، ساکنان کشتی را فراگرفته بود، بر خلاف همه، آرام بود و می‌فرمود: «اهل بیت علیهم السلام نوکرشان را فراموش نمی‌کنند».[۲۱] او مدال ایمان را، ولایت می‌دانست و می‌فرمود: «اسلام بدون امام علی علیه السلام، هیچ قیمت و ارزش ندارد؛ ارزش دین به ولایت خاندان پیامبر است.»[۲۲] او می‌فرمود: «من به برکت خاندان پیامبر همه چیز دارم؛ نه حسرتی دارم و نه کمبودی». آن وقت، نتیجه می‌گرفت که حسادت افراد، ریشه در حسرت و کمبودها دارد؛ چون حسرت هاست که حسد می‌آورد. حسد در جایی است که شخص خودش را کم ارزش می‌داند؛ کسی که سرمایه ولایت را داشته باشد، ثروتمند است. با این وجود، حسرت و حسد به همنوع معنا ندارد.[۲۳]

۸- تهجد:

آن بزرگوار مقید بود نافله شب را بخواند. فرزند برومند وی می‌گوید: «مرحوم والد، گاه دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ، در قنوت نماز وتر می‌خواند و هیچ گاه نماز شب را ترک نکرد».[۲۴]

وفات

آیت الله میرزا علی هسته‌ای در سال ۱۳۴۷ ش در ۹۷ سالگی و در اصفهان رحلت کرد و روحش در جوار رحمت الهی آرام گرفت. پیکر پاک ایشان پس از تشییع باشکوهی در اصفهان، به قم انتقال یافت و بعد از اقامه نماز توسط آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی در شمال قبرستان شیخان دفن شد. پس از ارتحال، مجالس فراوانی در اصفهان، تهران، قم و نجف اشرف از سوی عالمان و گروه‌های مختلف مردم برای وی برگزار شد.

پانویس

  1. هستان، دهی است از دهستانِ «جِی» در حومه اصفهان که آب آن از زاینده‌رود و چاه تأمین می‌شود و محصول عمده‌اش غله، پنبه و میوه و تعداد سکنه آن ۱۴۸ نفر است (لغت نامه دهخدا، ص ۲۰۷۵۷).
  2. تذکرة القبور، یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۰۴، چاپ دوم ثقفی اصفهان، رجال اصفهان، ملا عبدالکریم جزی، ص ۱۰۳.
  3. میر محمدصالح خاتون آبادی (۱۱۱۶ ق) عالم فاضل و جلیل القدر، داماد و شاگرد ملا محمدتقی مجلسی و علامه محمدباقر مجلسی، شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان و صاحب تألیفات گوناگون. ر.ک: تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۳۸۶.
  4. مصاحبه نگارنده با آیت الله حاج میرزا مهدی شیخ زین‌الدین، معروف به هسته‌ای اصفهانی.
  5. همان.
  6. همان.
  7. همان.
  8. همان.
  9. همان.
  10. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج ۲، ص ۴۲۶؛ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، ص ۳۱۸؛ تذکرةالقبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۲۹۵.
  11. یکی از سخنرانی‌های ایشان، تحت عنوان «بررسی و کاوش دینی» در مجموعه گفتار وعاظ از محمدمهدی تاج لنگرودی (وعظ)، ج ۳، ص ۳۳۹ به چاپ رسیده است.
  12. از دست نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  13. همان؛ گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۷.
  14. مصاحبه نگارنده با آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  15. همان.
  16. آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید، چاپ اول، بهمن ۱۳۷۹، ص ۲۷۴.
  17. از نوشته‌های فرزندش آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  18. همان.
  19. آداب الطلاب، ص ۱۸۹-۱۸۶.
  20. گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۴۲۶.
  21. از نوشته‌های آیت الله میرزا مهدی هسته‌ای اصفهانی.
  22. مصاحبه نگارنده با معظم‌له.
  23. همان.
  24. همان.

منبع

محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی، ستارگان حرم، جلد ۱۷، صفحه ۱۲-۲۶.